يكي از قوانين ثابت از زمان حضرت ابراهيم عليهالسلام و عصر جاهليت، حرمت جنگ در ماه هاي حرام است. اسلام نيز اين قانون را تأييد كردند و در این ماه ها جنگ را ممنوع كرد؛ چنانچه قرآن کریم نیز بدین موضوع اشاره می کند و چهار ماه را از این دوازده ماه حرام می شمرد[1].
محدوده آتش بس در ماه هاي حرام
آتش بس و جنگ نكردن در ماه هاي حرام، در صورتي است كه جنگ از ناحيه دشمن به مسلمانان تحميل نشود، اما در صورت نقض آتش بس از سوي مشركان، مسلمانان موظفند به پا خيزند و دست روي دست نگذارند؛ هم چنان كه آيه ياد شده و آيه 194 سوره بقره، به صراحت اين حكم را بيان مي كنند. و در شأن نزول آيه اخيري آمده است: مشركان مي دانستند و از پيامبر نيز شنيده بودند كه جنگ در ماه هاي حرام جايز نيست و پيامبر اكرم صلیاللهعلیهوآله به اين حكم احترام مي گذارد. به همين جهت مي خواستند مسلمانان را در اين ماه ها غافل گير سازند آيه شريفه نازل شد و پرده از روي نقشه آنان برداشت و تأكيد كرد: پاسخ مبارزه در ماه هاي حرام در همان ماه ها داده خواهد شد[2].
حضرت امام حسين علیهالسلام و آگاهي از سرانجام خويش
از مجموع روايات و آيات استفاده مي شود كه علم غيب در انحصار خداوند است و انبياء و امامان معصوم عليهمالسلام با كمك وحي و الهام به مراحلي از دانش غيبي مي رسند، از جمله دانش هاي غيبي امامان، آگاهي از سرانجام خويش است؛ چنانچه در روايتي حمران بن اعين شيباني وقتی از امام باقر علیهالسلام علت غلبه طواغیت بر اهل بیت را می پرسد، حضرت علیهالسلام در پاسخ به وی بیان می کنند که مصیبت هایی که اهل بیت علیهم السلام، آن را کشیدند، پس از آن بود که خداوند آنها را در مرحله قضا قرار داد و آنها نیز اختیاراً آن مصیبت ها را پذیرفتند. در ادامه حضرت فرمودند: «بنابرین آن مصیبت هایی که علی علیهالسلام و حسنین علیهم السلام و … متحمل شدند، با سابقه علم و دستوری بود که از ناحیه رسول خدا صلیعلیهوآله بدانها رسیده بود، پس سکوت آنان از روی علم و دستور بود»[3].
اما نكته مهم اين است كه اين علم و آگاهي امام، كوچك ترين تأثيري در اراده و اختيار او در اقدام به عمل يا ترك عمل ندارد؛ به دليل آن كه خداوند به ظرفيت وجودي آنان واقف است، و بنا به همين سعه وجودي، چیزهایی را که متعلق به علم پروردگار است، به آنان افاضه فرموده و دانايي و احاطه علمي مي دهد؛ «اَللّهُ اَعلَمُ حَيثُ يَجعَلُ رِسالَتَهُ»[4].
آنان در مواردي، مجاز به استفاده از علوم غيبيه خود نيستند و بايد به طرق عادي انجام وظيفه نموده و مسئووليت هاي خود را به انجام رسانند. به ديگر سخن، علوم غيبي تنها جنبه خبري دارند نه دستوري! لذا جايي براي طرح شبهات ياد شده نمي ماند. علامه طباطبايي در اين باره مي فرمايند: «نبايد بين علم عادي و غيبي خلط كرد. علم هاي غيبي، كم ترين اثري در مجراي حوادث خارجي ندارند. نسبت فعل به علتش نسبت ضرورت و وجوب است؛ ولي نسبتش به اراده ما جواز و امكان است؛ بنابراين، هر فعلي اگر چه نسبت به ما اختياري است اما نسبت به علت تامه اش، ضروري و واجب است. بنابراين حوادثي كه فعل را به وجود مي آورند، مانند زنجيري به هم متصلند و علم غيبي فردي به جريان حوادث تأثيري در وجوب با امكان آن حادثه ندارد؛ مثلا ترور حضرت علي علیهالسلام حادثه اي شدني بود، چه حضرت به آن علم مي داشت و چه نمي داشت و اين علم براي حضرت تكليفي ايجاد نمي كرد. خلاصه علم به غيب، علم به شدني هاست نه علم عادي كه تكليف آور باشد»[5].
مؤيد اين کلام، نقل ها و روايات متعددي است كه امامان عليهم السلام با وجود دانش غيبي به علم عادي عمل كرده اند؛ چنان كه روايتي از علي علیهالسلام در همين زمينه، در جريان پذيرش حكميت و اعزام ابوموسي اشعري، وارد شده است كه امام به هنگام اعزام ابوموسي با او و دبير خود، عبيداللّه بن ابي رافع، چنين مي فرمايد: «براساس كتاب خدا داوري كن و از آن گام فراتر منه»؛ اما وقتي ابوموسي برگشت، امام فرمود: «مي بينم كه او در اين جريان فريب خورده» سپس عبيداللّه پرسيد: «اگر چنين است؛ چرا او را اعزام كرديد»؟ امام فرمود: «اگر خداي با علم خود با بندگانش رفتار مي كرد، ديگر براي آنان پيامبري اعزام نمي كرد و به وسيله آنان با ايشان احتجاج نمي نمود»[6]. روايت مذكور بيان گر آن است كه علم امامان همه جا قابل اعمال و نفوذ نيست.
کوچ به کربلا، به خاطر جلوگیری از خون ریزی در حرم امن خدا
حضرت امام حسين علیهالسلام، پس از بيعت نكردن با والي يزيد در مدينه، از بيم جان خويش، به حرم امن خداوند (مكه) پناه بردند. در آن جا نيز، چنان كه در كتاب هاي تاريخي آمده است، عمرو بن سعيدبن العاص با گروهي به بهانه حج به مكه آمدند. اين گروه از جانب يزيد مأمور بودند كه آن حضرت را گرفته به نزد او ببرند، يا آن كه آن حضرت را به قتل رسانند. چون حضرت از اين دسيسه آگاه شدند، از بيم آن كه در خانه خدا و در زمان حج قتلي رخ ندهد و قداست حرم شكسته نشود، عازم عراق شدند[7]. در كربلا نيز ابتدا لشكريان عمرسعد در روز نهم محرم، حمله را شروع كردند؛ اما پس از مذاكره هايي، جنگ و نبرد به روز دهم موكول شد. در روز عاشورا، ابتدا لشكريان عمر سعد قصد شروع جنگ را داشتند و حضرت امام حسين علیهالسلام با خطبه هاي خويش، قصد آن داشتند كه مانع از جنگ و خون ريزي شوند؛ اما پس از حمله آنان و شروع جنگ به وسيله عمر سعد، امام حسين علیهالسلام به يارانش اجازه نبرد دادند و هم چنان كه گفته شد، دفاع از خود بنابر آيات قرآن كريم، در ماه هاي حرام منعي ندارد.
.[1] «اِنَّ عِدَّةَ الشُّهورِ عِندَ اللّهِ اثنا عَشَرَ شَهرًا في كِتـبِ اللّهِ يَومَ خَلَقَ السَّمـوتِ والاَرضَ مِنها اَربَعَةٌ حُرُمٌ» ؛ (در حقيقت، شماره ماه ها نزد خدا، از روزي كه آسمان ها و زمين را آفريده، در كتاب [علم] خدا، دوازده ماه است؛ از اين [دوازده ماه] چهار ماه، [ماه] حرام است). ر.ک: سوره مبارکه توبه، 36
[2] تفسير نمونه، آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران، ج 2، ص 19، دارالكتب الاسلامية
[3] . « فَقَالَ لَهُ حُمْرَانُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ رَأَيْتَ مَا كَانَ مِنْ أَمْرِ قِيَامِ- عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ ع وَ خُرُوجِهِمْ وَ قِيَامِهِمْ بِدِينِ اللَّهِ عَزَّ ذِكْرُهُ وَ مَا أُصِيبُوا مِنْ قَتْلِ الطَّوَاغِيتِ إِيَّاهُمْ وَ الظَّفَرِ بِهِمْ حَتَّى قُتِلُوا وَ غُلِبُوا فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع يَا حُمْرَانُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَدْ كَانَ قَدَّرَ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ وَ قَضَاهُ وَ أَمْضَاهُ وَ حَتَمَهُ عَلَى سَبِيلِ الِاخْتِيَارِ[3] ثُمَّ أَجْرَاهُ فَبِتَقَدُّمِ عِلْمٍ[3] إِلَيْهِمْ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص قَامَ عَلِيٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ ع وَ بِعِلْمٍ صَمَتَ مَنْ صَمَتَ مِنَّا» ؛ (حمران عرضكرد قربانت گردم، پس بفرمائيد: موضوع قيام على بن ابى طالب و امام حسن و امام حسين عليهم السلام چگونه شد كه ايشان براى يارى دين خداى عز ذكره خروج و قيام كردند و چه بلاها از طغيانگران سركش ديدند و بالاخره هم بر ايشان غلبه كردند و امامان كشته و مغلوب شدند. امام باقر عليه السلام فرمود: اى حمران خداى تبارك و تعالى آن مصيبات را براى ايشان مقدر فرموده و از مرحله قضا و امضا و حتم گذرانيده و در اختيار خود آنها گذاشته بود و پس از آنكه خود آنها آن مصيبات را اختيار كردند، خدا هم آن را بمرحله اجرا گذاشت، پس على و حسن و حسين عليهم السلام با خبرى كه قبلا از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله شنيده بودند و ميدانستند، قيام كردند و هر كس از ما هم كه سكوت كند، سكوتش از روى علم و بصيرت است) الكافي، كليني، ج 1، ص 261، دارالكتب الاسلامية
[5] الميزان، ج 18، ص 192، جامعه مدرسين
[6] بحارالانوار، علامه مجلسي، ج 41، ص 310، مؤسسة الوفاء
[7] منتهي الامال، شيخ عباس قمي، ج 1، ص 599، انتشارات هجرت