دیدگاه وهابی‌ها

یکی دیگر از موضوعات و مسائل اختلافی میان مسلمانان و وهابیان، مسأله تبرک جستن به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و صالحان و آثار به جا مانده از آنان است.

مسلمانان در طول تاریخ، به زیارت قبور انبیا، صالحان و علما رفته و با بوسیدن، دست کشیدن و گذاشتن صورت بر روی قبور، به قبور انبیا، صالحان و علمای خود احترام گذاشته و به آن‌ها تبرک جسته‌اند اما ابن تیمیه و اتباع وی این اعمال را حرام دانسته و مسلمانان را به شرک و کفر متهم می‌کنند و آنان را «قبوریون» و «عبادت کنندگان قبرها» می‌نامند.

وهابیان اعمال و رفتار مسلمانان را به رفتار مردم دوران جاهلیت با بت‌های خود، تشبیه کرده و مسلمانان را همانند مشرکین صدر اسلام می‌دادند.

ابن تیمیه بوسیدن و دست کشیدن بر روی قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و قبور سایر انبیا علیهم السلام، صالحین، صحابه و اهل بیت علیهم السلام را جایز ندانسته و این مطلب را به تمامی علما نسبت می‌دهد و می‌نویسد: «اتفق العلماء علی أنّ من زار قبر النبی صلی الله علیه و آله أو قبر غیره من الأنبیاء والصالحین ـ الصحابة و أهل البیت و غیرهم ـ أنّه لایتمسح به و لایقبله، بل لیس فی الدنیامن الجمادات ما یشرع تقبیلها إلاّ الحجر الأسود».[1]

وی در جایی دیگر با ادعای جدا بودن حجره و قبر نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله از مسجد آن حضرت تا زمان ولید بن عبدالملک، معتقد است صحابه و تابعین به هیچ عنوان و برای هیچ کاری وارد حجره‌ای که قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در آن قرار داشت، نمی‌شدند. صحابه وتابعین نمازهای خود را در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله می‌خواندند. قبر نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله را مسح نمی‌کردند و در کنار قبر آن حضرت دعا نمی‌کردند. صحابه و تابعین همه این اعمال را در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله انجام می‌دادند، نه در کنار قبر نبی مکرم اسلام.[2]

تعجب ابن تیمیه از فتوای احمد بن حنبل یکی دیگر از مستندات و شواهد تحریم تبرک به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و آثار به جا مانده از آن حضرت توسط ابن تیمیه و پیروان وی است. عبداللّه بن احمد بن حنبل می‌گوید: از پدرم پرسیدم: آیا بوسیدن و دست کشیدن بر روی منبر و قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به قصد تبرک، اشکال دارد؟ پدرم پاسخ داد: نه، چنین کاری هیچ اشکالی ندارد.[3]

ابوسعید ابن العلایی می‌گوید: هنگامی که سخنان احمد بن حنبل را به ابن تیمیه نشان دادیم، از فتوای احمد بن حنبل اظهار تعجب کرد و گفت: از سخن احمد بن حنبل تعجب می‌کنم. احمد بن حنبل نزد من از جایگاه و منزلت بالایی برخوردار است.[4] وهابیان امروزی بر اساس ظاهر بعضی عبارتشان تبرک به پیامبر اکرم در زمان حیات آن حضرت و تبرک به آثار به جا مانده از نبی مکرم اسلام پس از رحلت آن حضرت را پذیرفته‌اند، اما تبرک به افراد دیگر و آثار به جا مانده از آنان را حرام می‌دانند و برای تحریم این تبرک دو دلیل ذکر کرده‌اند.

  1. -صحابه به غیر پیامبر ص (سائر انبیاء، صحابه، تابعین، صالحین، و علما) و آثار به جا مانده از آنان، تبرک نجسته‌اند واگر تبرک به غیر پیامبر ص و آثار به جا مانده از آنان امر نیکو و پسندیده ای بود، صحابه پیشی می‌گرفتند و انجام می‌دادند.

2-تبرک به غیر پیامبر ص و آثار به جا مانده از آنان منجر به شرک می‌شود، زیرا چنین تبرکی باعث غلو و عبادت آنان می‌شود و عبادت غیر خدا شرک است. برای پیشگیری از وقوع مردم در شرک، باید تبرک به غیر پیامبر و آثار به جا مانده از آنان را تحریم کنیم.[5]

عبدالرحمن بن حسن نوه محمد بن عبدالوهاب نبز همین امور را باعث تحریم تبرک دانسته و می‌نویسد «و اما ما ادعاه بعض المتاخرین من انه یجوز التبرک بآثار الصالحین فممنوع من وجوه: منها أن السابقین الأولین من الصحابه و من بعدهم لم یکونوا یفعلون ذلک مع غیر النبی ص، لا فی حیاته و لا بعد موته و لو کان خیرا لسبقونا الیه و أفضل الصحابه ابوبکر و عمر و عثمان و علی و قد شهد لهم رسول الله ص فیمن شهد له بالجنه و ما فعله احد من الصحابه و التابعین مع احد من هؤلاء السادة و لا فعله التابعون مع سادتهم فی العلم و الدین و هم الأسوه، فلا یجوز أن یقاس علی رسول الله ص احد من الامه و للنبی ص فی حال الحیاة خصائص کثیره لا یصلح أن یشارکه فی‌ها غیره و منها أنّ فی المنع من ذلک سدا لذریعه الشرک کما لا یخفی»[6]

بن باز در پاسخ به سوالی که حکم تبرک به  علماء و صالحان را از وی پرسیده است، می‌نویسد: «لا یجوز التبرک باحد غیر النبی ص، لا بوضوئه و لا بشعره و لا بعرقه و لا بشیء من جسده، بل هکذا کله خاص بالنبی ص لما جعل الله فی جسده و ما مسه من الخیر و البرکة و لهذا لم یتبرک الصحابه باحد منهم لا فی حیاته و لا بعد وفاته ص، لا مع الخلفاءالراشدین و لا مع غیر هم، فدل ذلک علی انهم قد عرفوا أنّ ذلک خاص بالنبی دون غیره و لأن ذلک وسیله الی الشرک و عبادة غیرالله سبحانه»[7]

با مقایسه و کنار هم قرار دادن متون و مستندات ذکر شده و دقت در آن، به نظر می‌رسد دیدگاه‌ها و نظرات وهابیان در مساله تبرک، یکسان و واحد نیست؛ زیرا در حالی که ابن تیمیه مطلق تبرک- حتی تبرک به پیامبر اکرم و آثار به جا مانده از آن حضرت- را جایز نمی‌داند؛ اما ظاهر عبارات وهابیان امروزی، نشان از پذیرش تبرک به پیامبر اکرم و آثار به جا مانده از آن حضرت دارد. البته با توجه به این نکته که وهابیان امروزی نیز همانند ابن تیمیه عملاً اجازه تبرک به آثار به جا مانده از پیامبر اکرم را نیز به مسلمانان نمی‌دهند، ما نیز بحث تبرک را به طور مطلق پی گیری خواهیم کرد.

نقد و بررسی دیدگاه وهابی‌ها

جهت بررسی و نقد دیدگاه وهابیان، ابتدا تبرک را در لغت و اصطلاح معنا می‌کنیم و سپس با تعیین مراد و محل نزاع، با استناد به آیات قرآن کریم و روایات نقل شده از نبی مکرم اسلام و با مراجعه به عقل و سیره مسلمانان در طول تاریخ اسلام، به نقد و بررسی دیدگاه وهابیان می‌پردازیم.

تیرک در لغت و اصطلاح

واژه «تبرّک» از مادّه «برک» گرفته شده است. این واژه از نظر لغوی به معنای ثبات، دوام، فزونی و زیاده در خیر، آمده است[8]و در اصطلاح به این معناست که انسانِ موحّد و مسلمان از وجود پیامبران و انسان‌های صالح و یا از آثار به جا مانده از آنان، خیر و فزونی طلب کند.

قبل از بررسی و نقد ادله وهابیان، ذکر این نکته لازم به نظر می‌رسد که مراد مسلمانان از تبرک، همان چیزی است که مأمون از یحیی بن اکثم[9] پرسید. مأمون از یحیی بن اکثم پرسید: اگر شخصی که مورد اعتماد من نیست، قطعه چوبی یا شی‌ء دیگری را که بیش از یک درهم ارزش ندارد، نزد من آورد و ادعا کند که این شی‌ء مال پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می باشدو یا اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دستان مبارکش را روی آن گذاشته و آن را لمس کرده است وهیچ دلیلی بر راستی گفتار این شخص نداشته باشم اما به خاطر محبت و علاقه به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله حرف‌ها و ادعاهای او را قبول کنم و آن قطعه چوب یا شی‌ء را به هزار دینار یاکمتر و بیشتر بخرم. سپس آن را روی صورت و چشمانم گذاشته و با نگاه کردن و لمس کرده آن، به آن تبرک بجویم و هنگامی که خودم یا یکی از نزدیکانم مریض شدیم، از آن طلب شفا و بهبودی کنم و همچون جان خود از آن مواظبت و مراقبت کنم، اشکال دارد؟ یحیی بن اکثم در پاسخ مأمون گفت: چنین اعمال و اعتقاداتی اشکال ندارد.[10]

با توجه به مطالب ذکر شده، در جواب وهابیان باید گفت:

  1. با مطالعه تاریخ قبل از اسلام و صدر اسلام، نمونه‌های زیادی از تبرک به انبا، علما و صالحان و آثار به جا مانده از آنان پس از مرگشان را مشاهده می‌کنیم که در صفحات بعد ذکر خواهیم کرد.
  2. ادعای این مطلب که صحابه به احدی غیر از پیامبر اکرم و آثار به جا مانده از آن حضرت، نجسته‌اند، دروغی بیش نیست. نمونه‌هایی از تبرک صحابه به صحابه (مانند تبرک صحابه به محمد بن طلحه) وآثار به جا مانده از آنان را در صفحات بعد ذکر می‌کنیم. گذشته از این مطلب باید از وهابیان پرسید آیا صرف عمل نکردن صحابه، دلیل حرمت آن فعل و عمل است؟
  3. سیره مسلمانان از صدر اسلام تا کنون بر این بوده است که به پیامبر اکرم، علما و صالحان و آثار به جا مانده از آنان تبرک جسته‌اند. در صفحات بعد با این سیره بیشتر آشنا خواهیم شد.
  4. اگر ملاک حرمت تبرک به علما و صالحان و آثار به جا مانده از آنان، ترس از غلو و پرستش آنان باشد، این ملاک و علت در تبرک به پیامبر اکرم و آثار به جا مانده از آن حضرت نیز وجود دارد. چرا وهابیان بین ترک به پیامبر اکرم و دیگران و آثار به جا مانده از آنان، فرق می‌گذارند؟ چرا تبرک به پیامبر اکرم و آثار به جا مانده از ان حضرت را جایز می‌دانند؟ اما تبرک به علما و صالحان و آثار به جا مانده از آنان را تحریم می‌کنند؟
  5. تبرک به پیامبر اکرم، علما و صالحان و آثار به جا مانده از آنان نه تنها باعث

لاتکون إلاّدرهماً أو نحوه، فیقول: إنّ هذا کان للنبی صلی الله علیه و آله أو قد وضع یده علیه أو مسّه و ما هو عندی بثقة و لا دلیل علی صدق الرجل إلاّ أنّی بفرط النیة و المحبّة أقبل ذلک، وقوع مسلمانان در شرک و حرام نمی‌شود؛ بلکه از نظر شرعی رجحان داشته و جایز است؛ زیرا این گونه اعمال، نوعی تعظیم شعائر الهی است و عقل حسن تعظیم ضعائر را درک کرده و انسان را به تعظیم شعائر راهنمایی می‌کند، چرا که چنین اعمال انسان را به خداوند متعال نزدیک تر می‌کند.

خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: «وَمَن یعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَی الْقُلُوبِ»[11]

احترام پیامبران، علما و صالحان نیز با مرگ آنان از بین نمی‌رود و همواره واجب است. مالک بن انس در مناظره خود با منصور دوانیقی می‌گوید:احترام پیامبر پس از مرگ او مانند احترام او در دوران حیات و زندگی اوست.[12]

قرطبی به نقل از یکی از علمای اهل سنت احترام پیامبر اکرم پس از رحلت را نیز همانند دوران حیات آن حضرت واجب دانسته و با تشبیه احادیث پیامبر اکرم به سخنانی که از لبان مبارک حضرت شنیده می‌شد، با استناد به آیه «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِی وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کجَهْرِ بَعْضِکمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُکمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ» [13]، سخن گفتن هنگام خوانده شدن احادیث آن حضرت و بی اعتنایی به احادیث ایشان را نیز موجب هتک حرمت پیامبر اکرم دانسته و آن را جایز نمی‌داند. [14]

آلوسی می‌نویسد: علما با استناد به آیه «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِی وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کجَهْرِ بَعْضِکمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُکمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ»، بلند صحبت کردن نزد قبر شریف نبی مکرم اسلام و هنگام قرائت احادیث نبوی را جایز نمی‌دانند، زیرا احترام پیامبر اکرم پس از رحلت آن حضرت همانند زمان حیات ایشان واجب است و باید رعایت شود، (و بلند صحبت کردن نزد قبر پیامبر اکرم و هنگام خوانده شدن احادیث آن حضرت، بی ادبی به پیامبر محسوب می‌شود)[15]

ماجرای اصحاب کهف و حضرت ابراهیم نمونه‌های دیگری از تعظیم شعائر الهی است که در قرآن کریم به آن اشاره شده است.

گروهی برای یزرگداشت مقام اصحاب کهف و جلوگیری از فراموش شدن آنان، بر روی قبور آنان مسجد و عبادت گاه بنا کردند.[16]

خداوند به خاطر قدردانی از زحمات حضرت ابراهیم مردم را به بزرگداشت مقام حضرت ابراهیم دعوت کرده و درباره آن حضرت می‌فرماید: «وَاتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلًّی»[17]و به مردم گفتیم: از مقام ابراهیم عبادتگاهی برای خود انتخاب کنید.

اگر تعظیم شعائر، احترام به قبور و بوسیدن آن‌ها، عبادت قبور محسوب شده و شرک و حرام باشد، تعظیم کعبه و طواف دورآن، تعظیم حجرالأسود و بوسیدن آن، تعظیم مقام ابراهیم و اسماعیل و مساجد پیامبر اکرم و مشاعر، تعظیم و احترام به پدر و مادر، سجده ملائکه در برابر حضرت آدم، سجده حضرت یعقوب در برابر فرزندش حضرت یوسف، سجده برادران حضرت یوسف در برابر یوسف، احترام و تعظیم سربازان در مقابل فرماندهان، تعظیم صحابه در مقابل رسول گرامی اسلام، تعظیم خلفا در برابر انبیا و پیامبر اسلام و تعظیم وهابیان در برابر روسای خود نیز عبادت آنان به شمار رفته و شرک به خداوند است و حرام خواهد بود!

  1. عمل صحاه و صالحان بر خلاف اعتقادات و باورهای وهابیان می‌باشد. با مطالعه تاریخ اسلام به موارد بی شماری از تبرک به قیور توسط صحابه، تابعین و صالحان برخورد می‌کنیم. آنان قبور شخصیت‌های بزرگ اسلام همچون پیامبر اکرم و صحابه را مس کرده و می‌بوسیدند و خود را به قبور می‌ساییدند و به خاک قبور تبرک می‌جستند.

تبرک به پیامبر اکرم و آثار به جا مانده از آن حضرت

صحابه، تابعین و عموم مسلمانان در طول تاریخ اسلام برای پیامبر اکرم و آثار به جا مانده از آن حضرت، ارزش خاصی قائل بوده و به نبی مکرم اسلام و آثار به جا مانده از آن حضرت تبرک می‌جستند. با مراجعهبه منابع روایی و تاریخی اهل سنت موارد بی شماری از این گونه تبرک‌ها را می‌توان یافت. ما نیز به مواردی از این نوع تبرک اشاره می‌کنیم.

أ) تبرک به پیامبر اکرم در زمان حیات آن حضرت

برای تبرک صحابه به پیامبر اکرم در زمان حیات آن حضرت، شواهد و نمونه‌های زیادی همچون: تبرک صحابه از آب وضوی آن حضرت[18]، تبرک اهالی مدینه به پیامبر و درخواست فرو بردن دستان مبارکشان در ظروف پر از آب [19]، نگهداری و تبرک به دهانه مشکی که پیامبر اکرم از آن آب نوشیده بودند[20]، آوردن بچه‌ها و نوزادانی که تازه به دنیا آمده بودند، خدمت پیامبر اکرم و دست کشیدن آن حضرت بر سر بچه‌ها و تحنیک آنان ، تبرک به قبای پیامبر اکرم[21]در تاریخ موجود است. مطابق برخی روایات نقل شده در کتب روایی اهل سنت، برخی از صحابه حتی خون آن حضرت را نیز نوشیده‌اند.[22]

ب) تبرک به آثار به جا مانده از پیامبر اکرم

با مراجعه به تاریخ و مطالعه دقیق آن، مشاهده می‌کنیم مسلمانان از صدر اسلام تاکنون برای آثار به جا مانده از رسول گرامی اسلام نیز ارزش و احترام خاصی قائل بودند. مسلمانان به قبر شریف، منبر، مو، ناخن، لباس، کفش، جای پا، محل نماز و دیگر آثار به جا مانده از رسول الله، تبرک جسته، حتی اشیائی هم که پیامبر آن‌ها را لمس کرده‌اند، نزد مسلمانان دارای احترام و جایگاه خاصی بوده و با لمس کردن این اشیاء نیز به آن‌ها تبرک می‌جستند.

عبدالله بن عمر فرزند خلیفه برای آثار به جا مانده از پیامبر اکرم ارزش و احترام خاصی قائل بود. او در تمامی مکان‌هایی که پیامبر اکرم نماز خوانده بودند، نماز می‌خواند و حتی درختی را که پیامبر اکرم زیر آن نشسته و از سایه آن استفاده کرده بودند، مورد احترام قرار داده و برای جلوگیری از خشک شدن آن، همواره به آن آب می‌داد [23] و از قرار گرفتن پای شترش روی جای پای شتر پیامبر خوشحال بود.[24] مالک بن انس می‌گوید: عبدالله بن عمر آنچنان پیگیر آثار به جا مانده از پیامبر اکرم بود که عده ای بر عقل او بیمناک شده و از دیوانه شدن او نگران بودند.[25]

وهابیان هر چند ظاهراً در مقام فتوا تبرک به آثار به جا مانده از پیامبر اکرم را پذیرفته‌اند اما چون در مقام عمل از این نوع تبرک نیز ممانعت می‌کنند و مسلمانان را از تبرک به آثار به جا مانده از نبی مکرم اسلام جلوگیری می‌کنند، ما نیز برای کامل شدن بحث و اطلاع خوانندگان از شایع و رایج بودن این نوع تبرک، به مواردی از تبرک مسلمانان به آثار به جا مانده از پیامبر اشاره می‌کنیم.

ج) تبرک صحابه به قبر شریف پیامبر اکرم

قبر رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله از همان روزهای نخستین رحلت آن حضرت، مورد توجه صحابه و نزدیکان ایشان قرار گرفته است.

تعداد زیادی از صحابه و نزدیکان آن حضرت به زیارت قبر شریف نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله آمده و به آن تبرک جسته‌اند.عده ای از خاک قبر آن حضرت به عنوان تبرک برداشته‌اند و برخی به عنوان تبرک به دست کشیدن و گذاشتن صورت بر روی قبر آن حضرت پرداخته‌اند.

سمهودی می‌نویسد: صحابه و دیگران خاک قبر پیامبر صلی الله علیه و آله را برای تبرک برمی داشتند.آنان از دیواری که روزنه ای به سوی قبر داشت خاک قبر نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله را برمی داشتند. عایشه از ترس تمام شدن خاک قبر و نمایان شدن بدن مطهر پیامبر صلی الله علیه و آله و خراب شدن قبّه، با بستن روزنه، مسلمانان و صحابه را از برداشتن خاک قبر مطهر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ممنوع و محروم کرد.[26]

آیا برداشتن خاک قبر پیامبر اکرم دلیلی غیر از تبرک داشته است؟

1. تبرک حضرت فاطمه به خاک قبر رسول خدا

حضرت علی می‌فرمایند: وقتی پیامبر خدا دفن گردید، فاطمه زهرا کنار قبر وی ایستاد و مقداری از خاک قبر را برداشت و در حالی که اشک از چشمان مبارکش جاری بود این دو بیت را سرود:

ماذا علـــــی من شم تربة أحمد                            أن لا یـشم مدی الزمان غـوالیا

صـــبت عـــلی مصائب لـو أنها                           صـبت علی الأیام عــدن لیالیا

چه می‌شود کسی را که خاک قبر احمد را ببوید و تا زنده است از بوییدن مشک‌های گران قیمت بی نیاز شود.

مصیبت‌هایی بر من وارد شد که اگر بر روزگاران روشن وارد می‌شد، به شب تار تبدیل می‌گشتند! [27]

2. تبرک ابوایوب انصاری به قبر پیامبر اکرم

داود بن ابی صالح می‌گوید:

روزی مروان مردی را مشاهده کرد که صورت خود را روی قبر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نهاده است. مروان گردن آن مرد را گرفت و گفت: می دانی چه می‌کنی؟

 آن مرد رو به مروان کرد (و معلوم شد که ابوایوب انصاری است) و گفت: آری من به زیارت سنگ نیامده ام، بلکه به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده‌ام. از آن حضرت شنیدم که می‌فرمود: آن‌گاه که شایستگان، دین را در دست گرفته و متولی امور دین هستند بر آن نگریید ولی هنگامی که نااهلان آن را در اختیار گرفتند بر آن گریه کنید.[28]

حاکم نیشابوری شافعی و ذهبی سلفی حدیث را صحیح دانسته[29] و سبکی با استناد به همین حدیث می‌نویسد: اگر اسناد چنین حدیثی صحیح باشد، مس دیوار قبر مکروه نخواهد بود.[30]

علامه امینی نیز پس از نقل حدیث می‌نویسد: این حدیث مطلبی را برای ما روشن می‌کند و آن این که منع از توسل به قبور پاکان از بدعت‌های اموی‌ها می‌باشد.[31]

3. تبرک بلال به قبر پیامبر اکرم

بلال مؤذن رسول اللّه صلی الله علیه و آله که پس از رحلت پبامبر اکرم صلی الله علیه و آله شام را به عنوان محل زندگی خود انتخاب کرده بود، شبی پیامبر صلی الله علیه و آله را در خواب دید. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ای بلال! این چه جفایی است؟ آیا وقت آن نرسیده ما را زیارت کنی؟ هنگامی که بلال از خواب بیدار شد غم و اندوه سراسر وجودش را فرا گرفته بود. لذا وسایل مسافرت را آماده کرد و سوار بر مرکب، خود را به مدینه رسانید. سپس کنار قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمد و گریه کرد و صورت خود را روی قبر شریف آن حضرت گذاشت و بر قبر آن حضرت سایید.[32]

آیا گذاشتن صورت بر روی قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با بوسیدن و مس قبر آن حضرت تفاوت دارد؟

4. تبرک عبدالله بن عمر به قبر پیامبر اکرم

عبداللّه بن عمر فرزند خلیفه دوم و یکی از صحابه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، هرگاه از مسافرت برمی گشت، ابتدا در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله نماز می‌خواند و سپس به سمت قبر شریف نبی مکرم اسلام آمده و دست راست خود را روی قبر شریف آن حضرت قرار می‌داد و به قبر رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله تبرک می‌جست.[33]

5. تبرک اسماء به قبای پیامبر اکرم

اسماء دختر ابوبکر قبای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را پس از مرگ عایشه نزد خود نگهداری می‌کرد او درباره تبرک و استشفاء به آن می‌گوید: هرگاه شخصی مریض می‌شد، برای شفای مریض، قبای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را می‌شستیم و از آبی که قبا را در آن شسته بودیم، به مریض می‌دادیم.[34]

اسماء دختر ابوبکر سال‌ها پس از کشته شدن فرزندش عبداللّه بن زبیر تا سال 73 هجری قمری زنده بود و عایشه همسر پیامبر صلی الله علیه و آله قبل از سال 60 هجری قمری از دنیا رفته است. با توجه به این روایت، اسماء بین سال‌های 60 تا 73 هجری حدود سیزده سال به قبای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تبرک جسته و از آن استشفاء کرده است.

نووی شافعی با استناد به این حدیث می‌نویسد: یکی از اموری که از این روایت استفاده می‌شود این است که تبرک به آثار صالحان و لباس آنان مستحب است.[35]

6. تبرک سهل بن سعد انصاری صحابی به ظروف و کاسه‌های پیامبر اکرم

سلمة بن دینار معروف به ابوحازم به نقل از سهل بن سعد انصاری ماجرای خواستگاری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از یکی از زنان عرب را نقل می‌کند.سهل بن سعد در ضمن نقل ماجرا می‌گوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از من خواست تا برایش آب بیاورم. ابوحازم می‌گوید: سهل بن سعد قدح و کاسه ای را که با آن به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اصحاب آن حضرت آب داده بود، به ما نشان داد. ما نیز در همان قدح و کاسه آب نوشیدیم.[36]

عینی حنفی می‌نویسد: صحابه و مسلمانان به خاطر تبرک به ظروفی که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در آن آب نوشیده بودند، از این ظروف آب می‌نوشیدند.[37] وی پس از نقل روایت، می‌نویسد: یکی از اموری که از این روایت می‌توان استفاده کرد این است که آب نوشیدن از ظروفی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در آن‌ها آب نوشیده‌اند و تبرک به این ظروف جایزاست.[38]

عمر بن عبدالعزیز نیز در دوران امارت خود بر مدینه، به خاطر تبرک به ظرفی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در آن آب نوشیده بودند، از سهل بن سعد خواهش کرد تا این ظرف را به او ببخشد. [39]

عینی حنفی برای اثبات جواز تبرک به آثار نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله به عمل عبداللّه بن عمر بن خطاب استناد کرده و می‌نویسد: عبداللّه بن عمر برای تبرک به آثار پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در مکان‌هایی که پیامبر صلی الله علیه و آله نماز خوانده بودند، نماز می‌خواند و شترخودرا نیز در مکان‌هایی که شتر پیامبر صلی الله علیه و آله چرخیده بود، می‌چرخاند.[40] ابن حجر عسقلانی شافعی نیز علاقه و اشتیاق مسلمانان به آب خوردن از ظروفی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از آن‌ها آب نوشیده بودند را از باب تبرک به آثار نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله می‌داند.[41]

7. تبرک جابر بن عبدالله انصاری به سکه‌ها و طلاهای پیامبر اکرم

جابر بن عبداللّه انصاری یکی از صحابه معروف و مشهور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به سکه‌هایی که از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله گرفته بود، تبرک جسته و آن‌ها را تا آخر عمر نزد خودنگه داشته و از آن‌ها مراقبت می‌کرد.

احمد بن حنبل، نسائی و بیهقی به نقل از جابر بن عبداللّه انصاری می‌نویسند: در یکی از سفرهای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله همراه آن حضرت بودم. شتر من مریض شد و به آرامی حرکت می‌کرد. من نیز به خاطر کندی حرکت شتر از همه کاروانیان عقب مانده بودم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نزد من آمد و علت عقب ماندم را پرسید.

عرض کردم: شترم مریض شده است و نمی‌تواند راه برود.

 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از دُم شتر گرفت و آن را به حرکت واداشت. پس از این عمل پیامبر صلی الله علیه و آله شتر من از همه شتران تندتر راه می‌رفت و جلوتر از همه کاروان حرکت می‌کرد. هنگامی که به نزدیکی مدینه رسیدیم، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله اوضاع شتر را پرسید. عرض کردم: صحیح و سالم است. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: شتر را به من بفروش.

عرض کردم: آن را نمی‌فروشم، بلکه به شما هدیه می‌دهم.

حضرت فرمود: آن را به یک (اوقیه) وقیه[42] از تو می‌خرم. تا مدینه سوار آن باش. وقتی به مدینه رسیدیم، شتر را برایم بیاور. جابر بن عبداللّه می‌گوید: وقتی به مدینه رسیدیم، شتر را برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آوردم. پیامبر صلی الله علیه و آله به بلال فرمود: در مقابل شتر یک وقیه به جابر بده و یک قیراط هم بیشتر بده. جابر بن عبداللّه می‌گوید: با خود گفتم این قیراط اضافی را که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به من اضافه داده است، (باعث برکت خواهد بود)، تا زنده‌ام این قیراط اضافی را از خود جدا نمی‌کنم. پس از گرفتن بهای شتر، آن قیراط اضافی را در کیسه ای قرار دادم و تا اواخر عمر از آن مراقبت می‌کردم اما در واقعه حرّه، شامیان آن قیراط را به همراه بقیه وسایل غارت کردند و به سرقت بردند.[43]

8. تبرک به گردنبند اعطایی پیامبر اکرم

یکی از زنان قبیله بنی غفار می‌گوید: به همراه عده ای از زنان، خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رسیده و به آن حضرت عرض کردیم: ما نیز می‌خواهیم شما را در جنگ خیبر همراهی کنیم و در حد توان به مسلمانان کمک کنیم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پیشنهاد ما را به فال نیک گرفته و اجازه مشارکت و همراهی ما را صادر کرد. ما نیز در جنگ خیبر حضور پیدا کردیم و مسلمانان را همراهی کردیم پس از پیروزی مسلمانان در جنگ خیبر، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گردنبندی را از غنایم برداشت و آن را به گردن من انداخت. به خدا قسم! آن را همیشه به همراه خود خواهم داشت و هیچ‌گاه از خود جدا نخواهم کرد. این زن وصیت کرده بود تا پس از مرگش، گردنبند اعطایی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را همراه او دفن کنند.[44]

9. تبرک ابوهریره به بوسه گاه پیامبر اکرم

ابوهریره صحابی معروف و مشهور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نزد اهل سنت، به آثار به جا مانده از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ذرّیه آن حضرت تبرک جسته و از امام حسن علیه السلام درخواست می‌کند تا موضعی را که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بوسیده بودند، به او نشان دهد. امام حسن علیه السلام نیز پیراهن خود را بالا زده و ناف خود را به ابوهریره نشان می‌دهند. ابوهریره نیز به بوسه گاه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله تبرک جسته و ناف امام حسن علیه السلام را می‌بوسد.[45]

10. بوسيدن دست انس و تبرك به آن

ثابت البناني براي دستان انس بن مالك خادم پيامبر اكرم (ص) به خاطر لمس كردن دست‌هاي مبارك پيامبر (ص) احترام خاصي قائل بود و هرگاه با انس مواجه مي‌شد، دست‌هاي او را مي‌بوسيد و مي‌گفت: دستان انس دست‌هاي پيامبر اكرم (ص) را لمس كرده است.[46] ذهبي سلفي پس از نقل اين ماجرا با استناد به آن مي‌گويد: ما چون به انس دسترسي نداريم، حجرالاسود را مي‌بوسيم زيرا لبان مبارك پيامبر اكرم (ص) آن را لمس كرده و آن را بوسيده است.[47]

11.  تبرك سعد بن ابي‌وقاص و عبدالله بن عمر به منبر رسول‌الله (ص)

منبر رسول گرامي اسلامي (ص) يكي از اشياء و آثار باقي‌مانده از آن حضرت بود كه مورد احترام و تعظيم بسياري از صحابه قرار گرفته است. صحابه با دست كشيدن بر منبر پيامبر اكرم (ص) به آن تبرك مي‌جستند.

يزيد بن عبدالله بن قسيط[48]مي‌گويد: عده‌اي از اصحاب پيامبر اكرم (ص) را ديدم كهوقتي مسجد خلوت شد، رمانه منبر پيامبر اكرم (ص) را گرفته، سپس رو به قبله كرده و دعا كردند.[49] سعد بن ابي وقاص و عبدالله بن عمر دو تن از صحابه پيامبر اكرم (ص) نيز منبر آن حضرت را به عنوان تبرك مسح مي‌كردند.[50]

يحيي بن سعيد هرگاه قصد حركت به سمت عراق را داشت، ابتدا كنار منبر رسول گرامي اسلام (ص) مي‌آمد و آن را به عنوان تبرك مسح مي‌كرد و پس از دعا كردن در كنار آن، راهي عراق مي‌شد.[51]

عطاء بن ابي رباح تابعي[52] وقتي داخل مسجد رسول الله (ص) مي‌شد، برآمدگي منبر پيامبر اكرم (ص) را به عنوان تبرك مي‌گرفت و سپس رو به قبله به دعا مي‌پرداخت.[53] منبر پيامبر اكرم (ص) به مرور زمان از بين رفت. يكي از خلفاي بني عباس منبر جديدي براي مسجد ساخت و از چوب‌هاي منبر پيامبر اكرم (ص) شانه‌هايي ساخته و به آن تبرك مي‌جست.[54]

صحابه و تابعين به خاطر جايگاه و احترامي كه براي منبر پيامبر اكرم (ص) قائل بودند، در اختلافات مهم خود، كنار منبر آن حضرت مي‌آمدند و به منبر رسول گرامي اسلام (ص) قسم مي‌خوردند.

عثمان بن عفان درباره شخصي كه متهم به دزددن و غصب كردن شتري شده بود، دستور داد او را نزد منبر پيامبر اكرم (ص) ببرند و قسم بدهند. شخص متهم حاضر به قسم خوردن نزد منبر رسول الله (ص) نشد. خليفه عليه او حكم كرده و او را به دادن يك شتر به مدعي محكوم كرد.[55]

در ماجراي  اختلاف زيد بن ثابت و عبدالله بن مطيع درباره خانه مسكوني، مروان بن حكم در قضاوت خود، زيد بن ثابت را به قسم خوردن بر منبر پيامبر اكرم (ص) امر كرد.[56]

عبدلله بن عمر نيز به نافع دستور داد شخصي را كه مدعي بود و اسامي شهود نيز به علت كهنه شدن كاغذ،‌ قابل خواندن نبود، نزد منبر رسول الله (ص) ببرند و او را در نزديكي منبر قسم دهند.[57] شيح احمد بن عبدالحميد عباسي از علماي قرن دهم مي‌نويسد: مردم به چوب‌هاي منبر رسول الله (ص) تبرك مي‌جستند.[58]

سمهودي درباره نحوه محافظت از منبر پيامبر اكرم (ص) و تبرك مردم مي‌نويسد: بر روي منبر رسول الله (ص) منبر ديگري گذاشتند كه همچون  غلاف از منبر پيامبر اكرم (ص) محافظت مي‌كرد. منبر بالايي ساقي داشت كه مردم دست‌هاي خودشان را از آن داخل برده و منبر پيامبر اكرم (ص) را مسح كرده و به آن تبرك مي‌جستند.[59]

12. تبرك معاويه به موهاي پيامبر اكرم (ص)

معاويه لباس پيامبر اكرم (ص) و تار مويي از آن حضرت را از عايشه طلب كرده و با پوشيدن لباس و شستن موي پيامبر (ص) و نوشيدن آبي كه موي آن حضرت را با آن شسته بود، به آثار به جا مانده از رسول گرامي اسلام (ص) تبرك جسته و هنگام مرگ نيز وصيت مي‌كند تا در پيراهن پيامبر اكرم (ص) دفن شده و مقداري از موها و ناخن‌هاي آن حضرت نيز به همراه او دفن شود.

وي با توجه به ظلم‌ها و جنايات فراواني كه در طول زمامداري و حكومتش مرتكب شده بود، مي‌خواست با اين عمل خود تظاهر به پيامبر دوستي كند تا لكه نفاق و منافق بودن را از خود دور كند.[60]

13. تبرك عمر بن عبدالعزيز به موهاي پيامبر اكرم (ص)

عمر بن عبدالعزيز يكي از خلاف بني اميه هنگام مرگ تار مو و ناخن پيامبراكرم (ص) را خواسته و وصيت مي‌كند تا آن‌ها را همراه او دفن كنند.[61]

14. تبرك محمد بن منكدر تابعي به قبر رسول الله (ص)

محمد بن منكدر[62] يكي ديگر از كساني است كه با گذاشتن صورت خود بر روي قبر شريف رسول گرامي اسلامي (ص)،‌ به قبر آن حضرت تبرك جسته و از آن حضرت طلب شفا نموده است.

وي كه دچار لكنت زبان بود،‌ هنگامي كه در جمع دوستان خود زبانش بند مي‌آمد، از جاي خود بلند مي‌شد و كنار قبر پيامبر (ص) مي‌آمد و گونه‌هايش را روي قبر پيامبر اكرم (ص) مي‌گذاشت و از آن حضرت طلب شفاي لكنت زبانش را مي‌كرد و برمي‌گشت. روزي بر اثر همين رفتار، مورد اعتراض دوستانش قرار گرفت ولي در جواب گفت: هنگامي كه مشكلي پيش مي‌آيد از قبر نبي مكرم اسلام (ص) طلب شفا و ياري مي‌كنم.[63]

15. تبرك عبيده بن عمرو و محمدبن سيرين تابعي به موهاي پيامبر اكرم (ص)

هنگامي كه به عبيده بن عمرو سلماني تابعي مي‌گويند: چند تار موي پيامبر اكرم (ص) از طريق انس به ما رسيده است، وي با آرزوي داشتن يك تارموي آن حضرت مي‌گويد: يك تار موي رسول گرامي اسلام (ص) از تمامي طلاها و نقره‌هاي روي كره زمين باارزشتر است.[64]

محمد بن سيرين تابعي نيز آرزوي داشتن يك تار موي پيامبر اكرم (ص) را كرده و مي‌گويد: ارزش يك تار موي پيامبر اكرم (ص) از تمام دنيا و آنچه در آن است، بهتر و بيشتر است.[65]

انتقاد ذهبي از ابن تيميه

ذهبي سلفي با اظهار خوشحالي از گفتار عبيده بن عمرو، تفكر و انديشه وي را معيار و ملاك محبت و دوستي پيامبر اكرم (ص) دانسته و با انتقاد از مواضع ابن تيميه مي‌نويسد: انساني كه رسول الله (ص) را دوست داشته باشد، يك تار موي آن حضرت را به تمامي طلاها و نقره‌هاي كره‌ي زمين ترجيح مي‌دهد.وقتي عبيده‌بن عمرو پنجاه سال پس از رحلت پيامبر اكرم (ص) چنين سخن گفته و براي يك تار موي آن حضرت اين مقدار ارزش قائل شده است، پس ارزش يك تار موي پيامبر اكرم (ص) در دوران ما و پس از هشتصد سال از رحلت آن حضرت، چقدر است؟ اگر انسان ثروتمندي در زمان ما بخش اعظم اموال و دارايي‌هاي خود را براي به دست آوردن يك تار موي آن حضرت يا بند كفش ايشان يا تكه‌اي از ناخن پيامبر اكرم (ص) يا بخشي از ظرفي كه آن حضرت در آن آب نوشيده‌اند، بپردازد، به هيچ وجه مسرف و ديوانه محسوب نمي‌شود. انسان مسلمان بايد براي زيارت مسجد نبوي و قبر شريف آن حضرت و بوسيدن حجرالاسود و گذاشتن لب‌هاي خود بر بوسه‌گاه پيامبر اكرم (ص) و تبرك به آن‌ها، تمامي داراي خود را هزينه كند.[66] و درجاي ديگر با استناد به روايات ذكر شده، موهاي سر پيامبر اكرم (ص) را پس  از تراشيده شدن، پاك دانسته و آرزوي توفيق بوسيدن موهاي آن حضرت را مي‌كند.[67]

مطابق روايات نقل شده در كتب اهل سنت، خالد بن وليد يكي از صحابه پيامبر اكرم (ص) چند تار موي رسول الله (ص) را به همراه داشته و با تبرك جستن به آن‌ها، پيروزي‌هايش در جنگ‌ها را مديون همان چند تار موي رسول گرامي اسلام (ص) مي‌داند.[68]

16. تبرك احمدبن حنبل به موهاي پيامبر اكرم (ص)

احمد بن حنبل پيشواي فكري وهابيان، تار مويي از پيامبر اكرم (ص) را به همراه داشت و به آن تبرك مي‌جست. وي حتي در لحظاتي كه زير شكنجه معتصم خليفه وقت مسلمانان قرار داشت، آن تار موي پيامبر اكرم (ص) را در مشت خود داشت.[69] هنگامي كه احمد بن حنبل در زندان بود، يكي از فرزندان فضل بن ربيع سه تار مو از موهاي پيامبر اكرم (ص) را به احمدبن حنبل داد. او نيز وصيت كرد تا پس از مرگ، آن سه تار مو را روي چشم‌ها و زبانش بگذارند. فرزندان احمد بن حنبل نيز به سفارش پدر عمل كردند.[70] عبدالله فرزند احمدبن حنبل مي‌گويد: پدرم تار مويي از موهاي پيامبر اكرم (ص) را برمي‌داشت و روي لبانش مي‌گذاشت و آن را مي‌بوسيد. پدرم آن تار مو را روي چشمانش مي‌گذاشت و گاهي مواقع آن را درون آب فرو مي‌برد و از آبي كه مو را در آن فرو برده بود، براي شفاي بيماري‌ها استفاده مي‌كرد.[71]

17. تبرك بخاري به موهاي پيامبر اكرم (ص)

محمد بن اسماعيل بخاري نيز تار مويي از پيامبر اكرم (ص) را براي تبرك و طلب خير از آن، هميشه به همراه خود داشت.

محمد وراق مي‌گويد: بخاري در فربر به حمام رفت. من در ورودي حمام ماندم و از لباس‌هاي او محافظت مي‌كردم. هنگامي كه از حمام بيرون آمد، لباسش را به او دادم و پس از پوشيدن لباس، كفش‌هايش را به او دادم. بخاري كفش‌ها را از من گرفت و خطاب به من گفت: چيزي را لمس و مسح كردي كه تار مويي از پيامبر اكرم (ص) در آن قرار داشت. از او پرسيدم: موي پيامبر (ص) در كدام قسمت كفش قرار داشت؟

بخاري پاسخ نداد ولي فكر مي‌كنم موي پيامبر اكرم (ص) را در ساق كفش قرار داده بود.[72]

18. تبرك احمد بن حنبل و بخاري به كاسه‌هاي پيامبر (ص)

عبدالله فرزند احمد بن حنبل مي‌گويد: پدرم كاسه‌اي را كه پيامبر اكرم (ص) در آن غذا خورده بودند، در آب فرو برد ودر همان كاسه آب نوشيد. پدرم از آب زمزم نيز مي‌نوشيد و به وسيله آن استشفاء مي‌كرد و از آب زمزم به دست‌ها و صورتش مي‌ماليد.[73] ذهبي سلفي پس از نقل تبرك احمد بن حنبل به مو و كاسه پيامبر اكرم (ص) در مقابل ابن تيميه و كساني كه منكر اين امور هستند، موضع‌گيري كرده و آنان را خارجي و مبتدع معرفي كرده و مي‌نويسد:«أين المتنطع المنكر علي أحمد و قد ثبت أن عبدالله سأل أباه عمن يلمس رمانه منبر النبي (ص) و يمس الحجره النبويه، فقال: لا أري بذلك بأسا، اعاذنا الله و إياكم من رأي الخوارج و من البدع».[74]

محمد بن اسماعيل بخاري نيز مي‌گويد: ظرفي را كه پيامبر اكرم (ص) از آن آب نوشيده بودند، در بصره ديدم و از آن آب نوشيدم. اين ظرف جزء ميراث نضربن انس بود و به قيمت هشتصدهزار (دينار يا درهم) خريداري شده بود.[75]

19. تبرك به چوب‌هايي كه پيامبر اكرم (ص) روي آن غسل داده شده‌اند

يحيي بن معين يكي از علماي رجال اهل سنت در سال 233 هجري قمري در مدينه از دنيا رفته است. محمد بن يوسف بخاري مي‌گويد: هنگامي كه يحيي بن معين در مدينه از دنيا رفت، بني‌هاشم پس از اطلاع از درگذشت يحيي بن معين تصميم گرفتند وي را (به عنوان تبرك) بر روي چوب‌هايي كه پيامبر اكرم (ص) روي آن‌ها غسل داده شده بود، غسل داده شود لذا او را روي همان چوب‌ها غسل داده و دفن كردند.[76]

20. تبرك فاكهاني (متوفاي 731) به كفش منسوب به پيامبر اكرم (ص)

عبدالله بن محمد انصاري[77] محدث[78] مي‌گويد: به همراه استادم تاج الدين فاكهاني[79] به دمشق مسافرت كرديم. پس از رسيدن به دمشق، همراه استادم فاكهاني به زيارت كفش منسوب به پيامبر اكرم (ص) كه در دارالحديث اشرفيه دمشق قرار داشت، رفتيم. هنگامي كه چشمش به كفش مبارك پيامبر اكرم (ص) افتاد، عمامه خود را از سر برداشت و شروع به بوسيدن كفش كرد. در حالي كه اشك از چشمانش جاري بود، كفش را به صورتش ماليد و اين اشعار را سرود:

  فلو قيل للمجنون: ليلي و وصلها                       تريد أم الدنيا و مـا في طوايـاها

  لقــال: غـبار مـن تـراب نـعالها                    أحب إلي نفسي و أشفي لبلواها

اگر از مجنون پرسيده شود: وصال ليلي را مي‌خواهي يا دنيا و آنچه در آن قرار دارد؟ در جواب خواهد گفت: غبار خاك كفش ليلي از دنيا و آنچه در آن است، برايم محبوب‌تر است.[80]

21. تبرك به سرير و تخت پيامبر اكرم (ص)

عائشه مي‌گويد: هنگامي كه پيامبر اكرم (ص) به مدينه مهاجرت كردند و در خانه ابوايوب انصاري ساكن شدند، از ابو ايوب پرسيدند: آيا در منزل تخت نداريد؟ ابو ايوب عرض كرد: نه يا رسول الله.خبر مطالبه تخت توسط پيامبر اكرم (ص) به اسعد بن زراره رسيد. او تختي را براي پيامبر اكرم (ص) فرستاد. پيامبر (ص) تا زماني كه درمنزلر ابوايوب ساكن بود، بر روي همان تخت مي‌خوابيد و هنگامي كه به خانه من آمد آن تخت را نيز به همراه خودش آورد و به من بخشيد. پيامبر اكرم (ص) تا زمان رحلت بر روي همان تخت مي‌خوابيد و پس از رحلت نيز بر روي همان تخت  غسل داده شد.عائشه مي‌گويد: مردم آن تخت را از ما مي‌گرفتند و اموات خود را (به خاطر تبرك) روي همين تخت تشييع مي‌كردند. ابوبكر و عمر نيز بر روي همين تخت تشييع شدند. تخت پيامبر اكرم (ص) كه جزء ميراث عايشه شده بود، توسط عبدالله بن اسحاق يكي از دوست‌داران معاويه 4000 درهم خريداري شد.[81]

22. تبرك به چاه آب

غزالي در بحث آداب زيارت پيامبر اكرم (ص) مي‌نويسد: زائر بايد به كنار چاه اريس كه نزديك مسجد است بيايد و از آن وضو بگيرد و از آب آن بنوشد زيرا پيامبر اكرم (ص) آب دهان خود را به اين چاه انداخته است. زائر بايد به زيارت تمام مشاهد و مساجد مدينه كه سي موضع است و ساكنان شهر آن‌ها را مي‌شناسند، برود و اگر قادر به زيارت تمامي مشاهد و مساجد نيست، هر مقدار از اين مكان‌هاي مقدس را كه مقدور است، زيارت كند. زائر همچنين بايد به زيارت چاه‌هايي كه پيامبر اكرم (ص) از آن‌ چاه‌ها وضو گرفته است، يادست‌هاي خود را با آب آن‌ها شسته و يا از آب آن‌ها نوشيده است، برودو از آب ‌آن ‌‌چاه‌ها به عنوان تبرك و براي درمان مريضي‌اش بنوشد.[82]

23. تبرك به خاك مدينه

خاك مدينه منوره نيز به دليل حضور و زندگي پيامبر اكرم (ص) و دفن شدن آن حضرت در اين شهر، مورد توجه و احترام مسلمانان و صحابه بوده است. روايات متعددي نيز درباره اهميت و خواص خاك مدينه در كتب روائي موجود مي‌باشد.

مطابق مفاد برخي از اين روايات، خاك مدينه موجب از بين رفتن جذام و رهايي مبتلايان به اين بيماري مي‌باشد و در بعضي روايات، خاك مدينه شفابخش تمامي بيماري‌ها خصصا سردرد معرفي شده است.

هنگامي كه پيامبر اكرم (ص) از جنگ تبوك برمي‌گشت، عده‌اي از مسلمانان مدينه به استقبال آن حضرت شتافتند. استقبال اين عده از پيامبر اكرم (ص) باعث بلند شدن گرد و خاك و غبارآلود شدن هوا گرديد. برخي از كساني كه به همراه پيامبر اكرم (ص) از جنگ برمي‌گشتند، به خاطر گرد و خاك، بيني خود را با پارچه پوشاندند اما پيامبر اكرم (ص) پوششي را كه روي صورت مباركشان بود، برداشت و فرمود: غبار مدينه بيماري جذام را از بين مي‌برد.[83] سمهودي پس از نقل احاديث مربوط به تبرك و استشفاء به خاك مدينه منوره، مي‌نويسد: كساني كه به بيماري جذام گرفتار شده و از ناحيه اين بيماري ضررهاي زيادي را متحمل شده بودند، به تپه سفيدي كهي در مسير قبا قرار داشت، مي‌رفتند و بدن خود را به عنوان تبرك به خاك آن منطقه مي‌ساييدند و بيماري خود را مداوا مي‌كردند.[84]

مسلمانان و صحابه نيز به تبعيت و پيروي از همين روايات براي خاك مدينه احترام و ارزش خاصي قائل بودندو به آن تبرك جسته و براي مداواي بيماري‌ها از آن استفاده مي‌كردند.

مناوي به نقل از ابن جماعه مي‌نويسد: ابن مرحل در سال 771 هجري قمري به حج رفت. وي پس از انجام اعمال حج به مدينه منوره برگشت. درمدينه از يكي از محدثين شنيد كه مي‌گفت: شخصي گرفتار بيماري شده بود و در قسمتي از بدن او سفيدي پيدا شده بود. شخص بيمار به بقيع مي‌‌رفت و بدن خودش را به خاك آن‌جا مي‌ماليد.

به بركت خاك و غبار بقيع، بيماري او خوب شد و سفيدي بدنش از بين رفت.

ابن مرحل كه از اين سخنان تعجب كرده بود و آن را باور نمي‌كرد، به بدنش نگاه كرد و در دستش سفيدي به اندازه يك درهم پيدا كرد. به سمت بقيع حركت كرد و مقداري از خاك بقيع را برداشت و روي سفيدي دستش كشيد. بلافاصله سفيدي دستش از بين رفت.[85]

 منبع: کتاب شناخت وهابیت/نجم الدین طبسی


 

[1]– ابن تیمیه حنبلی حرانی، مجموعة الفتاوی: ج 1، ص 48.

[2]– «و کان الصحابة و التابعون لما کانت الحجرة النبویة منفصلة عن المسجد إلی زمن الولید بن عبدالملک لایدخل أحد إلیه، لا لصلاة هناک و لا تمسح بالقبر و لا دعاء هناک؛ بل هذا جمیعه إنّما کانوا یفعلونه فی المسجد». ابن تیمیه حنبلی حرانی، مجموعة الفتاوی: ج 27، ص 107.

[3]– «قال عبداللّه بن أحمد بن حنبل: سألت أبی عن الرجل یمسّ منبر رسول اللّه صلی الله علیه و آله و یتبرّک بمسّه و یقبّله و یفعل بالقبر مثل ذلک رجاء ثواب اللّه تعالی، فقال: لابأس به». احمد بن حنبل، الجامع فی العلل و معرفة الرجال: ج 2، ص 32، ش 250.

[4]– «قال (الحافظ أبوسعید ابن العلایی): فأریناه للشیخ تقی الدین بن تیمیة، فصار یتعجب من ذلک و یقول:  عجبت أحمد عندی جلیل!». عمدة القاری شرح صحیح البخاری: ج 9، ص 241، کتاب الحج، بیان مشروعیة تقبیل الحجر الأسود و السرّ فی ذلک، شرح حدیث 189.

[5]– «والصواب المنع من ذلک لوجهین، أحد هما أن الصحابة لم یفعلوا ذلک مع غیر النبی و لو کان خیرا لسبقونا إلیه و النبی لایقاس علی غیره لما بینه و بین غیره من الفروق الکثیرة. الوجه الثانی سد ذریعة الشرک، لأن جواز التبرک بآثار الصالحین یفضی إلی الغلو فیهم و عبادتهم من دون الله، فوجب المنع من ذلک». ابن حجر عسقلانی شافعی، فتح الباری بشرح صحیح البخاری: ج 3، ص 172، کتاب الجنائز، باب 28، من استعد الکفن فی ز من النبی فلم ینکر علیه، شرح حدیث 1277، پاورقی دوم.

[6]– بن باز، مجموع فتاوی و مقالات متنوعة: ج 4، ص 354، تنبیهات مهمة، به نقل از عبدالرحمن بن حسن در فتح المجید.

[7]– همان، ج 7، ص 67، أسئلة علی العقیدة و أجوبتها، السؤال الخامس.

[8]– «البرکة: النماء و الزیادة». ابن منظور، لسان العرب: ج 1، ص 395 ـ 396، ماده برک. «بارک علی محمد و آل محمد أی أثبِت له و أدِم ما أعطیتَه من التشریف و الکرامة و تطلق البرکة أیضاً علی الزیادة». ابن اثیر جزری، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر: ج 1، ص 120، ماده برک.

[9]– یحیی بن اکثم یکی از پیشوایان و فقهای اهل سنت و قاضی القضاة دولت مأمون می‌باشد. جهت آشنایی بیشتر با وی به سیر أعلام النبلاء: ج 12، ص 5 ـ 16، شرح حال یحیی بن اکثم، ش 1 و البدایة و النهایة: ج 10، ص 330، حوادث 237 هجری قمری، مراجعه شود.

[10]– «قال المأمون لیحیی بن أکثم: إنّ الرجل لیأتینی بالقطعة من العود أو بالخشبة أو بالشیء الذی لعلّ قیمته فاشتریه بألف دینار و أقلّ و أکثر، ثمّ أضعه علی وجهی و عینی و أتبرّک بالنظر إلیه و بمسّه، فأستشفی به عند المرض یصیبنی أو یصیب من أهتمّ به، فأصونه کصیانتی لنفسی و إنّما هو عود لم‌یفعل هو شیئاً و لا فضیلة له تستوجب به المحبّة إلاّ ما ذکر من مسّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله». ابن طیفور، بغداد فی تاریخ الخلافة العباسیة: ص 40.

[11]– و هر کس شعائر الهی را بزرگ دارد، این کار نشانه تقوای دل‌های آن‌ها است. سوره حج، آیه 32.

[12]– «أن حرمته میتا کحرمته حیا». سبکی شافعی، شفاء السقام فی زیارة خیر الأنام علیه أفضل الصلاة و السلام: ص 163.

[13]– سوره حجرات، آیه 2.

[14]– «حرمة النبی میتا کحرمته حیا و کلامه الأثور بعد موته فی الرفعة مثل کلامه المسموع من لفظه، فإذا قریء کلامه وجب علی کل حاضر ألا یرفع صوته علیه و لایعرض عنه، کماکان یلزمه ذلک فی مجلسه عند تلفظه به». قرطبی، الجامع لأحکام القرآن: ج 8، ص 443، در تفسیر آیه مبارکه.

[15]– «و استدل العلماء بالآیة علی المنع من رفع الصوت عنده قبرة الشریف و عند قراءة حدیثه علیه الصلاة و السلام، لأن حرمته میتا کحرمته حیا». آلوسی. روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی: ج 26، ص 404، در تفسیر آیه 2، سوره حجرات.

[16]– «قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَی أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیهِم مَّسْجِدًا». آنان که بر گروه دیگری پیروز شده بودند گفتند: بر روی قبر آنان مسجد می‌سازیم. سوره کهف، آیه 21. نمونه دیگری در سوره یوسف، آیه 21 آمده است.

[17]– سوره بقره، آیه 125.

[18]– بخاری به نقل از ابوجحفیه می‌نویسد: «رَأَیتُ رَسُــولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ فِی قُبَّةٍ حَمْرَاءَ مِنْ أَدَمٍ وَرَأَیتُ بِلَالًا أَخَذَ وَضُــوءَ رَسُــولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ وَرَأَیتُ النَّاسَ یبْتَدِرُونَ ذَاک الْوَضُوءَ فَمَنْ أَصَابَ مِنْهُ شَیئًا تَمَسَّحَ بِهِ وَمَنْ لَمْ یصِبْ مِنْهُ شَیئًا أَخَذَ مِنْ بَلَلِ یدِ صَاحِبِهِ. «. بخاری، الجامع الصحیح معروف به صحیح بخاری: ج 1، ص 79، کتاب الصلاة، باب الصلاة فی ثوب الأحمر. عینی حنفی یکی از شارحان صحیح بخاری در شرح و توضیح این روایت می‌نویسد: صحابه برای تبرک به آب وضو و آثار پیامبر اکرم از یکدیگر سبقت می‌گرفتند. «یبترون أی یتسارعون و یتسابقون إلیه تبرکا بآثاره الشریفة». عمدة القاری شرح صحیح البخاری: ح 4، 100، کتاب الصلاة، باب الصلاة فی الثواب الأحمر، ح 42. بخاری در جای دیگر می‌نویسد: «فوالله ما تنخم رسول الله (ص) نخامه الا وقعت فی کف رجل منهم فدلک بها وجهه و جلده و إذا أمره و إذا توضا کادوا یقتتلون علی وضوئه». الجامع الصحیح معروف به صحیح بخاری: ج 2، ص 121، کتاب الشروط، باب الشروط فی الجهاد و المصالحة مع أهل الحرب و کتابة الشروط.

[19]– «عن أنس قال: کان النبی إذا صلی الغداة جاء هم خدم أهل المدینة بآنیتهم، فی‌ها الماء یؤتی بإناء إلا غمس یده فی‌ها، فربما جاءوه فی الغداة الباردة، فغمس یده فی‌ها». احمد بن حنبل، المسند: ج 3، ص 137، مسند انس بن مالک و مسلم بن حجاج نیشابوری، الجامع الصحیح معروف به صحیح مسلم: ج 3، ص 73، کتاب الفضائل، باب قرب النبی من الناس و تبرکهم به.

[20]– «عن کبشة قالت: دخل علی رسول الله، فشرب من فربة معلقة قائما، فقمت إلی فی‌ها، فقطعته». ترمذی، الجامع الصحیح معروف به سنن ترمذی: ج 4، ص 306، کتاب الأشربة، باب 18، ما جاء فی الرخصة فی ذلک. ابن ماجه پس از نقل روایت می‌گوید: «تبتغی برکة موضع فی رسول الله «. سنن ابن ماجه: ج 2، ص 1132، کتاب الأشربة، باب الشرب قائما، ح 3423. طبرانی نیز پس از نقل روایت می‌گوید: «التمس البرکة بذلک». المعجم الکبیر: ج 25، ص 15. احمد بن حنبل و ابن سعد شبیه همین ماجرا را برای ام سلیم نقل می‌کنند. احمد بن حنبل، المسند: ج 3، ص 119، مسند أنس بن مالک و ج 6، ص 376، حدیث ام سلیم و ابن سعد، الطبقات الکبری: ج 8، ص 428، شرح حال ام سلیم. نووی شافعی یکی از شارحان صحیح مسلم پس از نقل روایت در بیان علت بریدن دهانه مشک می‌نویسد: «وقطعها لفم القربة فعلته لوجهین: أحد هما آن تصون موضعا أصابه فم رسول الله عن أن یبتذل و یمسه کل أحد و الثانی أن تحفظه للتبرک و الاستسقاء». کبشه به دو علت دهانه مشک را برید: 1. برای این که لبان افراد دیگر دهانه مشک را لمس نکند و جایی که لبان پیامبر اکرم لمس کرده از لمس لب‌های دیگران مصون و محفوظ بماند. 2. کبشه برای تبرک و استشفاأ، دهانه مشک را برید. المنهاج فی شرح صحیح مسلم بن الحجاج: ج 5، ص 169، کتاب الأشربة، باب آداب الطعام و الشراب و أحکامهما، شرح حدیث 110/2023

[21]. عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ قَالَ: «جَاءَتِ امْرَأَةٌ إِلَی النَّبِی صلی الله علیه وسلم بِبُرْدَةٍ، فَقَالَ سَهْلٌ لِلْقَوْمِ أَتَدْرُونَ مَا الْبُرْدَةُ؟ فَقَالَ الْقَوْمُ: هِی الشَّمْلَةُ، فَقَالَ سَهْلٌ: هِی شَمْلَةٌ مَنْسُوجَةٌ فی‌ها حَاشِیتُهَا، فَقَالَتْ یا رَسُولَ اللهِ: أَکسُوک هَذِهِ، فَأَخَذَهَا النَّبِی صلی الله علیه وسلم مُحْتَاجًا إِلَیهَا فَلَبِسَهَا، فَرَآهَا عَلَیهِ رَجُلٌ مِنَ الصَّحَابَةِ فَقَالَ یا رَسُولَ اللهِ: مَا أَحْسَنَ هَذِهِ فَاکسُنِیهَا، فَقَالَ، نَعَمْ، فَلَمَّا قَامَ النَّبِی صلی الله علیه وسلم لَامَهُ أَصْحَابُهُ قَالُوا: مَا أَحْسَنْتَ حِینَ رَأَیتَ النَّبِی صلی الله علیه وسلم أَخَذَهَا مُحْتَاجًا إِلَیهَا ثُمَّ سَأَلْتَهُ إِیاهَا، وَقَدْ عَرَفْتَ أَنَّهُ لَا یسْأَلُ شَیئًا فَیمْنَعَهُ، فَقَالَ: رَجَوْتُ برکت‌ها حِینَ لَبِسَهَا النَّبِی صلی الله علیه وسلم لَعَلِّی أُکفَّنُ فی‌ها». سهل بن سعد می‌گوید: زنی قبایی را خدمت پیامبر اکرم آورد و آن را به آنحضرت هدیه کرد. پیامبر اکرم هدیه زن را قبول کرد و آن را پوشید. یکی از صحابه، قبا را بر تن پیامبر اکرم مشاهده کرد و از آن حضرت خواهش کرد تا قبا را به او ببخشد. پیامبر نیز قبا را به او بخشید. هنگامی که پیامبر اکرم محل را ترک کردند. صحابه آن شخص را سرزنش کرده و گفتند: کار خوبی نکردی! پیامبر اکرم به آن قبا نیاز داشت و تو می‌دانستی که اگر از پیامبر چیزی خواسته شود، آن را رد نمی‌کند. وی در پاسخ صحاب گفت: چون پیامبر اکرم این قبا را پوشیده بودند، من برای تبرک و به امید آن که کفن من باشد، از پیامبر خواهش کردم آن را به من ببخشد. بخاری، الجامع الصحیح معروف به صحیح بخاری: ج 4، ص 56، کتاب الأدب، باب حسن الخلق و السخاء و ما یکره من البخل؛ طبرانی، المعجم الکبیر: ج 6 ص 143-144، ح 5785 و متقی هندی، کنزالعمال فی سنن الأقوال و الأفعال: ج 7 ص 204، ح 18638

[22]. مطابق روایات نقل شده، برکة یکی از خادمان پیامبر اکرم بول آن حضرت را نوشیده است. عبدالله بن زبیر و سفینه نیز خون آن حضرت را نوشیده‌اند. «حُکیمَةُ بِنْتُ أُمَیمَةَ، عَنْ أُمَیمَةَ أُمِّهَا، ” أَنّ النَّبِی کانَ یبُولُ فِی قَدَحٍ مِنْ عِیدَانٍ، ثُمَّ وَضَعَ تَحْتَ سَرِیرِهِ فَبَالَ، فَوَضَعَ تَحْتَ سَرِیرِهِ فَجَاءَ فَأَرَادَهُ، فَإِذَا الْقَدَحُ لَیسَ فِیهِ شَیءٌ، فَقَالَ لامْرَأَةٍ یقَالُ لَهَا بَرَکةٌ کانَتْ تَخْدُمُهُ لأُمِّ حَبِیبَةَ جَاءَتْ مَعَهَا مِنْ أَرْضِ الْحَبَشَةِ: أَینَ الْبَوْلُ الَّذِی کانَ فِی هَذَا الْقَدَحِ؟ قَالَتْ: شَرِبْتُهُ یا رَسُولَ اللَّهِ “»، «قال احتجم رسول الله و أعطانی دمه و قال: اذهب فواره، لایبجث عنه أو کلب أو انسان. قال: فنحیت عنه، فشربته، ثم أتیت النبی، فقال: ما صنعت؟ قلت: صنعت الذی أمرتنی. قال: ما أراک ألا قد شربته. قلت: نعم». بیهقی شافعی، السنن الکبری: ج 10، ص 211، کتاب النکاح، جماع أبواب ما خص به رسول الله دون غیره، ح 13692، 13693 و 13694.

 

[23]– «عن نافع: أنّ ابن عمر کان یتَّبع آثار رسول اللّه صلی الله علیه و آله کلّ مکان صلّی فیه حتّی أنّ النّبی صلی الله علیه و آله نزل تحت شجرة، فکان ابن عمر یتعاهد تلک الشجرة، فیصبُّ فی أصلها الماء لکیلا تَیبَس». ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر: ج 33، ص 81، شرح حال عبداللّه بن عمر، ش 3514 و ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج 3، ص 213، شرح حال عبداللّه بن عمر، ش 45 و تاریخ الإسلام و وفی‌ات المشاهیر و الأعلام: ج 5، ص 458، حوادث و وفی‌ات 61 ـ 80 هجری قمری، شرح حال عبداللّه بن عمر، ش 199.

[24]– «عن زبیر بن بکار: و کان یعرض براحلته فی کلّ طریق مرّ بها رسول اللّه صلی الله علیه و آله، فیقال له فی ذلک، فیقول: إنّی أتحرّی أن تقع أخفاف راحلتی علی بعض أخفاف راحلة رسول اللّه صلی الله علیه و آله». ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر: ج 33، ص 82، شرح حال عبداللّه بن عمر، ش 3514 و «عن نافع عن ابن عمر أنّه کان فی طریق مکة یقول برأس راحلته یثنیها و یقول: لعلّ خُفّاً یقع علی خُفّ، یعنی خُفّ راحلة النّبی صلی الله علیه و آله». ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج 3، ص 237، شرح حال عبداللّه بن عمر، ش 45.

[25]– «عن مالک: أنّ ابن عمر کان یتَّبع أمرَ رسول اللّه صلی الله علیه و آله و آثارَه و حالَه و یهتمُّ به، حتّی کان قد خیف علی عقله من اهتمامه بذلک». ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر: ج 33، ص 81، شرح حال عبداللّه بن عمر، ش 3514 و ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج 3، ص 213، شرح حال عبداللّه بن عمر، ش 45 و تاریخ الإسلام و وفی‌ات المشاهیر و الأعلام: ج 5، ص 458، حوادث و وفی‌ات 61 ـ 80 هجری قمری، شرح حال عبداللّه بن عمر، ش 199.

[26]– «کانوا ـ الصحابة و غیرهم ـ یأخذون من تراب القبر، فأمرت عائشة بجدار، فضرب علیهم و کانت فی الجدار کوة، فکانوا یأخذون منها، فأمرت بالکوة، فسُدّت». سمهودی، وفاء الوفا بأخبار دار المصطفی: ج 1، ص 544. «و قیل: إنّ ضرب‌ها لأجل أنّه یوجب نفاد تراب القبر الشریف و خراب القبة الشریفة».

[27]– «لما رمس رسول الله جاءت فاطمة، فوقفت قبره و أخذت قبضة من تراب القبر و وضعت علی عینی‌ها و بکت…». ابن صباغ مالکی، الفصول المهمة فی معرفة الائمة: ج 1، ص 672؛ علامه امینی، الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب: ج 5، ص 216، به نقل از ابن عساکر در التحفة و ابن جوزی در الوفا فی فضائل المصطفی: ص 819، ح 1538 و ابن سید الناس در السیرة النبویة: ج 2، ص 340 و شبراوی در التحاف: ص 9 و سمهودی در وفاء الوفا: ج 2، ص 444 و خالدی در صلح الخوان: ص 57 و حمزاوی در مشارق الأنوار: ص 63 و زینی دحلان شافعی در السیرة النبویة: ج 3، ص 391 و عمر رضا کحاله در أعلام النساء: ج 3 ص 1205.

[28]– «أقبل مروان یوماً، فوجد رجلاً واضعاً وجهه علی القبر، فأخذ برقبته و قال: أتدری ما تصنع؟ قال: نعم! فأقبل علیه، فإذا هو أبوأیوب الأنصاری رضی الله عنه، فقال: جئت رسول اللّه صلی الله علیه و آله و لم آت الحجر، سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و آله یقول: لاتبکوا علی الدین إذا ولیه أهله و لکن ابکوا علیه إذا ولیه غیر أهله». احمد بن حنبل، المسند: ج 5، ص 422، حدیث أبی أیوب الأنصاری؛ حاکم نیشابوری شافعی، المستدرک علی الصحیحین: ج 4، ص 560، کتاب الفتن و الملاحم، ح 8571/279؛ ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر: ج 60، ص 217 ـ 218، شرح حال مروان بن حکم، ش 7464 و هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد: ج 5، ص 245، کتاب الخلافة، باب ولایة المناصب غیر أهلها.

[29]– حاکم نیشابوری شافعی، المستدرک علی الصحیحین: ج 4، ص 560، کتاب الفتن و الملاحم، ح 8571/279.

[30]– «فإن صحّ هذا الإسناد لم یکره مسّ جدار القبر». سمهودی، وفاء الوفا بأخبار دار المصطفی: ج 4، ص 1404.

[31]– علامه امینی، الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب: ج 5، ص 219، زیارة المشاهد المشرفة، الحث علی زیارة النبی و کیفیت‌ها.

[32]– «إنّ بلالاً رأی النّبی صلی الله علیه و آله فی منامه و هو یقول: ما هذه الجفوة یا بلال؟ أما آن لک أن تزورنی؟ فانتبه حزیناً و رکب راحلته و قصد المدینة، فأتی قبر النّبی صلی الله علیه و آله، فجعل یبکی عنده و یمرِّغ وجهه علیه». ابن اثیر جزری شافعی، أسد الغابة فی معرفة الصحابة: ج 1، ص 208، شرح حال بلال؛ ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر: ج 7، ص 97، شرح حال ابراهیم بن محمد بن سلیمان بن بلال، ش 692؛ ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج 1، ص 358، شرح حال بلال، ش 76 و تاریخ الاسلام و وفی‌ات المشاهیر و الأعلام: ج 17، ص 67، حوادث 232 هجری قمری، شرح حال ابراهیم بن محمد بن سلیمان بن بلال، ش 37 و سُبکی شافعی، شفاء السقام فی زیارة خیر الأنام علیه أفضل الصلاة و السلام: ص 140.

[33]– «عن نافع أنّ ابن عمر کان إذا قدم من سفر صلّی السجدتین فی المسجد، ثمّ أتی النّبی صلی الله علیه و آله، فیضع یده الیمنی الیمین علی قبر النّبی صلی الله علیه و آله و…». جهضمی، فضل الصلاة علی النّبی صلی الله علیه و آله: ص 81، ح 101.

[34]– «عن أسماء بنت أبی بکر:… فقالت: هذه جبة رسول اللّه صلی الله علیه و آله، فأخرجت إلی جبة طیالسة کسروانیة، لها لبنة دیباج و فرجی‌ها مکفوفین بالدیباج، فقالت: هذه کانت عند عائشة حتّی قبضت، فلمّا قبضت قبضتُها و کان النّبی صلی الله علیه و آله یلبسها، فنحن نغسلها للمرضی یستشفی بها». مسلم بن حجاج نیشابوری، الجامع الصحیح معروف به صحیح مسلم: ج 2، قسم اول، ص 315، کتاب اللباس و الزینة، باب تحریم الذهب و الحریر علی الرجال و إباحته للنساء.

[35]– «و فی هذا الحدیث دلیل علی استحباب التبرک بآثار الصالحین و ثیابهم». نووی شافعی، المنهاج فی شرح صحیح مسلم بن الحجاج: ج 5، ص 237، کتاب اللباس و الزینة، باب تحریم الذهب و الحریر علی الرجال و إباحته للنساء، ح 10/2069.

[36]– «أبوحازم عن سهل بن سعد قال:… فأقبل النّبی صلی الله علیه و آله یومئذ حتّی جلس فی سقیفة بنی ساعدة هو و أصحابه، ثمّ قال: إسقنا یا سهل! فخرجت لهم بهذا القدح، فأسقیتهم فیه، فأخرج لنا سهل ذلک القدح، فشربنا منه». بخاری، الجامع الصحیح معروف به صحیح بخاری: ج 3، ص 328، کتاب الأشربة، باب الشرب من قدح النّبی صلی الله علیه و آله و آنیته و مسلم بن حجاج نیشابوری، الجامع الصحیح معروف به صحیح مسلم: ج 2، قسم اول، ص 281، کتاب الأشربة، باب إباحة النبیذ الذی لم یشتد و لم یصر مسکراً.

[37]– «إنّما کانوا یشربون من قدح النّبی صلی الله علیه و آله لأجل التبرک به، أمّا فی حیاته فلانزاع فیه و أمّا بعد موته فکذلک للتبرک به». عینی حنفی، عمدة القاری شرح صحیح البخاری: ج 21، ص 204، کتاب الأشربة، باب الشرب من قدح النّبی صلی الله علیه و آله و آنیته.

[38]– «و فیه أنّ الشرب من قدحه صلی الله علیه و آله و آنیته من باب التبرک بآثاره». همان، ص 205.

[39]– «إنّما استوهبه منه لکونه فی الأصل للنبی صلی الله علیه وآله، لأجل التبرک به». همان.

[40]– «کان ابن عمر یصلّی فی المواضع آلتی کان صلی الله علیه و آله یصلّی فی‌ها و یدور ناقته حیث أدارها تبرکاً بالاقتداء به و حرصاً علی اقتفاء آثاره». همان، ص 205 ـ 206.

[41]– «قوله: باب الشرب من قدح النّبی صلی الله علیه و آله أی تبرکاً به» و «الذین سألوا سهلاً أن یخرج لهم القدح المذکور لیشربوا فیه تبرکاً به». ابن حجر عسقلانی شافعی، فتح الباری بشرح صحیح البخاری: ج 10، ص 101 و 102، کتاب الأشربة، باب الشرب من قدح النّبی صلی الله علیه وآله و آنیته، شرح حدیث 5637.

[42]– اوقیه جمع أقه از معیارهای وزن در کشورهای عربی است و مقدار آن در کشورهای مختلف عربی متفاوت است. برای آشنایی با مقدار هر اقه و اوقیه به کتاب الأوزان و المقادیر: ص 10 ـ 14، نوشته شیخ ابراهیم سلیمان عاملی بیاضی مراجعه شود.

[43]– «عن جابر: کنت مع النّبی صلی الله علیه و آله فی سفر… و کنت علی جمل، فاعتل، قال: فلحقنی رسول اللّه صلی الله علیه و آله و أنا فی آخر الناس. قال: فقال: ما لک یا جابر؟ قال: قلت: اعتل بعیری. قال: فأخذ بذنبه ثمّ زجره. قال: فمازلت إنّما أنا فی أول الناس… فلمّا دنونا من المدینة، قال: قال لی رسول اللّه صلی الله علیه و آله: ما فعل الجمل؟ قلت: هو ذا. قال: فبعنیه. قلت: لا، بل هو لک. قال: بعنیه. قال: قلت: هو لک. قال: لا، قد أخذته بأوقیة، ارکبه فإذا قدمتَ المدینة فائتنا به. قال: فلمّا قدمتُ المدینة جئت به. فقال: یا بلال! زن له وقیة و زده قیراطاً. قال: قلت: هذا قیراط زادنیه رسول اللّه صلی الله علیه و آله، لایفارقنی أبداً حتّی أموت. قال: فجعلته فی کیس، فلم یزل عندی حتّی جاء أهل الشام یوم الحرّة، فأخذوه فیما أخذوا». احمد بن حنبل، المسند: ج 3، ص 314، مسند جابر بن عبداللّه انصاری؛ نسائی، سنن النسائی: ج 7، ص 298 ـ 299، کتاب البیوع، البیع یکون فیه الشرط فیصح البیع و الشرط؛ بیهقی شافعی، السنن الکبری: ج 8، ص 280، کتاب البیوع، باب جماع أبواب الخراج بالضمان و الرد بالعیوب، باب الرجل یقضیه خیراً منه بلاشرط طیبة به نفسه، ح 11102 و بخاری، الجامع الصحیح معروف به صحیح بخاری: ج 2، ص 42 ـ 43، کتاب الوکالة، باب إذا وکل رجل أن یعطی شیئاً و لم یبین کم یعطی فأعطی علی ما یتعارفه الناس.

[44]– «عن أمیة بنت أبی الصلت عن إمرأة من بنی غفار و قد سمّاها لی، قالت: أتیتُ رسول اللّه صلی الله علیه و آله فی نسوة من بنی غفار، فقلنا له: یا رسول اللّه! قد أردنا أن نخرج معک إلی وجهک هذا و هو یسیر إلی خیبر فنداوی الجرحی و نعین المسلمین بما استطعنا. فقال: علی برکة اللّه… قالت: فلمّا فتح رسول اللّه صلی الله علیه و آله خیبر رضخ لنا من الفیء و أخذ هذه القلادة آلتی ترین فی عنقی، فأعطانیها و جعل‌ها بیده فی عنقی، فواللّه لاتفارقنی أبداً. قال قالت: و کانت فی عنقها حتّی ماتت، ثمّ أوصت أن تدفن معها». احمد بن حنبل، المسند: ج 6، ص 380، حدیث امرأة من بنی غفار؛ ابن سعد، الطبقات الکبری: ج 8، ص 293 شرح حال أمیة بنت قیس و ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایة و النهایة: ج 4، ص 205، حوادث 7 هجری قمری.

[45]– «سأل أبوهریرة الحسن علیه السلام أن یکشف له المکان الذی قبّله رسول اللّه صلی الله علیه و آله و هو سرته، فقبّله تبرّکاً بآثاره و ذرّیته صلی الله علیه و آله». عینی حنفی، عمدة القاری شرح صحیح البخاری: ج 9، ص 241، کتاب الحج، بیان مشروعیة تقبیل الحجر الأسود و السرّ فی ذلک، شرح حدیث 189. برای مطالعه اصل روایت به منابع ذیل مراجعه شود: احمد بن حنبل، المسند: ج 2، ص 255، مسند ابوهریره؛ طبرانی، المعجم الکبیر: ج 3، ص 31، شرح حال و روایات حسن بن علی علیهما السلام، ح 2580؛ بیهقی شافعی، السنن الکبری: ج 3، ص 92، کتاب الصلاة، جماع أبواب لبس المصلی، باب من زعم أن الفخذ لیست بعورة و ما قیل فی السرة و الرکبة، ح 3331 و 3332؛ ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر: ج 14، ص 53 ـ 54، شرح حال حسن بن علی علیهماالسلام، شماره 1558؛ مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج 4، ص 379، شرح حال حسن بن علی علیهماالسلام، ش 1230؛ ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج 3، ص 258، شرح حال حسن بن علی علیهماالسلام، ش 47؛ ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایة و النهایة: ج 8، ص 38، حوادث 49 هجری قمری شرح حال حسن بن علی علیهماالسلام و متقی هندی، کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال: ج 13، ص 650، ح 37647.

[46]– «كان ثابت البناني لايدع يد أنس(رضي الله عنه) حتي يقبلها و يقول: يد مست يد رسول الله (ص)». عيني حنفي، عمده القاري شرح صحيح البخاري: ج 9، ص 241، كتاب الحج، بيان مشروعيه تقبيل الحجرالاسود و السر في ذلك، شرح حديث 189.

[47]– «فنقول نحن: إذ فاتنا ذلك، حجر معظم بمنزله يمين الله في الارض، مسته شفتا نبيا (ص) لاتماله، فاذا فاتك الحج و تلقيت الوفد فالتزم الحاج و قبل فمه و قل: فم مس بالتقبيل حجرا قبله خليلي». ذهبي سلفي، سر  اعلام النبلاء: ج 4، ص 43، شرح حال عبيده بن عمر و سلماني، ش 9.

[48]– «ذهبي سلفي درباره يزيد بن عبدالله مي‌نويسد: او امام، فقيه و ثقه بود. صاحبان صحاح و سنن شش‌گانه از او روايت نقل كرده‌اند. وي فردي امانت‌دار بود و مردم نيز از امانت‌داري و فقه او استفاده مي‌كردند. وي در سال 122 هجري قمري درگذشت. سير اعلام النبلاء: ج 5، ص 266، شرح حال يزيد بن عبدالله بن قسيط، ش 126.

[49]– «عن يزيد بن عبدالله بن قسيط قال: رأيت ناسا من أصحاب النبي (ص) إذا خلا المسجد اخذوا برمانه المنبر الصلعاء التي تلي القبر بيمامنهم، ثم استقبلوا القبله يدعون». ابن سعد، الطبقات الكبري: ج 1، ص 254، ذكر منبر رسول الله (ص) و «رأيت نفرا من اصحاب النبي (ص) إذا خلا لهم المسجد قاموا الي رمانه المنبر القرعا، فمسحوها و دعوا. قال: و رأيت يزيد يفعل ذلك». ابن ابي شيبه، المصنف في الاحاديث و الاثار: ج 4، ص 57 كتاب الحج، باب 537 في مس منبر النبي (ص)، ح1.

[50]– «عن محمد بن ابراهيم بن الحارث التيمي قال: رأيت سعد بن أب وقاص و ابن عمر يأخذان برمانه المنبر، ثم ينصرفان». ابن عساكر دمشقي شافعي، تاريخ دمشق الكبير: ج 54، ص 157، شرح حال محمد بن ابراهيم بن حارث، ش 6150 و «عن ابراهيم بن عبدالرحمن بن عبدالقاري انه نظر الي ابن عمر و هو يضع يده علي مقعد النبي (ص) من المنبر ثم يضعها علي وجهه». ابن قدامه، المغني: ج 3، ص 559، كتاب الحج، باب زياره قبر النبي (ص).

[51]– «عن يحيي بن سعيد انه حيث أراد الخروج الي العراق جاء إلي المنبر، فمسحه و دعا». سيد محسن امين حسيني عاملي، كشف الارتياب في اتباع محمد بن عبدالوهاب: ص 345.

[52]– عطاء بن ابي‌رباح در دوران خلافت عثمان به دنيا آمده است. ذهبي سلفي وي را امام،‌ شيخ‌الاسلام و مفتي حرم معرفي كرده است. وي بنا به گفته خودش 200نفر از صحابه را درك كرده است و از عائشه، ام سلمه، ام هاني، ابوهريره، عبدلله عباس، حكيم بن حزام، رافع بن خديج، زيدبن ارقم، عبدالله بن زبير، عبدالله بن عمر، جابربن عبدالله و تعدادي از صحابه ديگر روايت نقل كرده است. تمامي صاحبان صحاح و سنن ششگانه از وي روايت نقل كرده‌اند. عطاءبن ابي رباح در سال 115 هجري قمري از دنيا رفته است. سير اعلام النبلاء: ج 5، ص 78-88، شرح حال عطاء بن ابي رباح، ش 29.

[53]– «عن مالك رايت عطاء بن  ابي رباح دخل المسجد و اخذ برمانه المنبر، ثم استقبله القبله».. ذهبي سلفي، سير اعلام النبلاء: ج 8، ص 54، شرح حال مالك ابن انس، ش 10 و تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الأعلام: ج 11، ص 319، حوادث و وفيات 171-180هجري قمري شر- حال مالك ابن انس، ش 247.

[54]– «تهاتف المنبر النبوي علي طول الزمان، فعمل بعض خلفاء بني‌العباس منبرا و اتخذ من اعود المنبر النبوي امشاطا يتبرك بها». حلبي شافعي، السيره الحلبيه: ج 2، ص 372.

[55]– ابن حجر عسقلاني شافعي، فتح الباري بشرح صحيح البخاري، ج 5، ص 337، كتاب الشهادات، باب يحلف المدعي عليه حيثما وجبت عليه اليمين.

[56]– بخاري، الجامع الصحيح معروف به صحيح بخاري: ج2، ص 108، كتاب الشهادات، باب يحلف المدعي عليه حيثما وجبت عليه اليمين.

[57]– ابن حجر عسقلاني شافعي، فتح الباري بشرح صحيح البخاري: ج 5، ص 337، كتاب الشهادات، باب يحلف المدعي عليه حيثما وجبت عليه اليمين.

[58]– «تبرك الناس بأعواد منبر النبي9». احمد بن عبدالحميد عباسي، عبمده الاخبار في مدينه المختار، ص 135.

[59]– «إن منبر النبي (ص) جعل عليه منبر كالغلاف و جعل في المنبر الأعلي طاق مما يلي الروضه، فيدخل الناس منها ايديهم يمسحون منبر النبي (ص) و يتبركون بذلك». سمهودي، وفاء الوفا بأخبار دار المصطفي، ج 2، ص 405- 406.

[60]– «أرسل معاويه إلي عائشه أن ارسلي الي بأنبجانيه رسول الله (ص) و شعره، فأرسلت به معي احمله، حتي دخلت عليه، فأخذ الانبجانيه، فلبسها و دعا بماء، فغسل الشعر، فشربه و أفاض علي جلده» و «عن ابن عباس قال: لما احتضر معاويه قال: اني كنت مع رسول الله (ص) علي الصفا و اني دعوت بمشقص، فاخذت من شعره و هو في موضع كذا و كذا فإذا انا مت فخذوا ذلك الشعر، فاحشوا به فمي و منخري» و «إن معاويه قال ليزيد: … شهدت رسول الله (ص) يوماقلم اظفاره و اخذ من شعره، فجمعت ذلك، فاذا مت فاحش به فمي و انفي» و «إن معاويه قال في مرضه الذي مات فيه: كنت اوضيء رسول الله (ص)،‌فقال لي: الا اكسوك قميصا؟ قلت: بلي، بابي  انت و امي. فنزع قميصا كان عليه وكسانيه، فلبسته لبسته ثم رفعته و قلم اظفاره، فاخذت القلامه، فجعلتها في قاروره، فاذا مت فاجعلوا قميص رسول الله (ص) يلي جلدي و قطعوا تلك القلامه و اسحقوها و اجعلوها في عيني، فعسي الله ان يرحمني ببركتها». محمد بن جرير طبري، تاريخ الامم و الملوك معروف به تاريخ طبري: ج 3، ص 264، حوادث 60 هجري قمري؛ ابن اثير جزري شافعي، الكامل في التاريخ: ج 2، ص 524، حوادث 60 هجري قمري، ذكر وفاه معاويه؛ ابن عساكر دمشقي شافعي، تاريخ دمشق الكبير: ج 62، ص 156، 157 و 158، شرح حال معاويه، ش 7662؛ ذهبي سلفي، سير اعلام النبلاء: ج 3، ص 148، 158، 159 و 160، شرح حال معاويه، ش 25 و تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الاعلام: ج 4، ص 312 و 316، حوادث و وفيات 41-60 هجري قمري، شرح حال معاويه و ابن كثير دمشقي سلفي، البدايه و النهايه: ج 8، ص 134، 144 و 146، حوادث 60 هجري قمري، شرح حال معاويه.

[61]– «اوصي عمر بن عبدالعزيز عندالموت، فدعا بشعر من شعر النبي (ص) و أظفار من أظفاره، فقال: اجعلوه في كفني». ذهبي سلفي، سير اعلام الانبلاء: ج 5، ص 143، شرح حال عمر بن عبدالعزيز، ش 48.

[62]– ذهبي سلفي وي را با القابي همچون: امام، حافظ، قدوه و شيخ الاسلام معرفي كرده و مي‌گويد: وي در حدود سال‌هاي 30 هجري قمري به دنيا آمده است و از سلمان، ابورافع، اسماء بنت عميس، ابوقتاده، عائشه، ابوهريره، عبدالله بن عمر، جابربن عبدالله، عبدالله بن عباس، عبدالله بن زبير، انس بن مالك، ابوايوب انصاري و ابوامامه روايت نقل كرده است. وي تحجدود 200 روايت در كتب اهل سنت دارد و تمامي صاحبان صحاح و سنن ششگانه از وي روايت نقل كرده‌اند. ابن معين و ابوحاتم او را توثيق كرده‌اند.بنا به گفته ذهبي وي مستجاب الدعوه نيز بوده. محمدبن منكدر درسال 131 هجري قمري از دنيا رفته است.سير أعلام النبلاء: ج 5، ص 353-361، شرح حال محمد بن منكدر، ش 163 و تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الأعلام: ج 8، ص 253-258، حوادث و وفيات 121-140هجري قمري، شرح حال محمدبن منكدر.

[63]– «كان محمد بن المنكدر يجلس مع أصحابه و كان يصيبه صمات، فكان يقوم كما هو حتي يضع خده علي قبر النبي (ص)، ثم يرجع، فعوتب في ذلك، فقال: إنه تصيبني خطره، فإذا وجدت ذلك استغثت بقبر النبي (ص) وكان يأتي موضعا من المسجد يتمرغ فيه و يضطجع، فقيل له في ذلك، فقال: اني رأيت النبي (ص) في هذا الموضع» يعني في النوم. ابن عساكر دمشقي شافعي، تاريخ دمشق الكبير: ج 59، ص 12، شرح حال محمد بن منكدر، ش 7155 و ذهبي سلفي، سير أعلام النبلاء: ج 5، ص 358-359، شرح حال محمدبن منكدر، ش 163 و تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الأعلام: ج 8، ص 256، حوادث و وفيات 121-140 هجري قمري، شرح حال محمد بن منكدر.

[64]– «قلت (محمد) لعبيده: إن عندنا من شعر رسول الله (ص) شيئا من قبل أنس بن مالك. فقال: لأن يكون عندي منه شعره احب الي من كل صفراء و بيضاء علي ظهر الأرض». ذهبي سلفي، سير أعلام النبلاء: ج 4، ص 42، شرح حال عبيده بن عمرو سلماني، ش 9.

[65]– «قال ابن سيرين: لأن يكون عندي منه شعره أحب إلي من الدنيا و ما فيها». بيهقي شافعي، السنن الكبري: ج 10، ص 212، كتاب النكاح، جماع ابواب ما خص به رسول الله (ص) دون غيره، باب قسم شعره بين اصحابه، ذيل ح 13696.

[66]– «قلت: هذا القول من عبيده هو معيار كمال الحب و هو أن يؤثر شعره نبويه علي كل ذهب و فضه بأيدي الناس و مثل هذا يقوله هذا الامام بعد النبي (ص) بخمسين سنه، فما الذي نقوله نحن في وقتنالو وجدنا بعض شعره بإسناد ثابت، أو شسع نعل كان له، أوقلامه ظفر، أو شقفه من إناء شرب فيه، فلو بذل الغني معظم امواله في تحصيل شيء من ذلك عنده، أكنت تعده مبذرا أو سفيها؟ كلا، فابذل مالك في زوره مسجد الذي بني فيه بيده والسلام عليه عند حجر ته في بلده و التذ بالنظر إلي أحده و أحبه، فقد كان نبيك يحبه و تملأ بالحلول في روضته و مقعده، فلن تكون مؤمنا حتي يكون هذا السيد أحب اليك من نفسك و ولدك و أموالك و الناس كلهم و قبل حجرا مكرما نزل من الجنه و ضع فمك لاثما مكانا قبله سيد البشر بيقين، فهناك الله بما أعطاك، فما فوق ذلك مفخر و لو ظفرنا بالمحجن الذي أشار به الرسول (ص) إلي الحجر ثم قبل محجنه، لحق لنا أن نزدحم علي ذلك المحجن بالتقبيل و التبجيل و نحن ندري بالضروره أن تقبيل الحجر أرفع و أفضل من تقبيل محجنه و نعله». ذهبي سلفي، سير أعلام النبلاء: ج 4، ص 42، شرح حال عبيده بن عمرو سلماني، ش 9.

[67]– «يتعين علي كل مسلم القطع بطهاره ذلك و قد ثبت انه (ص) لما حلق رأسه فرق شعره المطهر علي اصحابه اكراما لهم بذلك، فوالهفي علي تقبيل شعره منها». همان، ج 13، ص 546-547، شرح حال محمد بن احمد بن نصر ترمذي، ش 276.

[68]– «أن خالد بن الوليد فقد قلنسوه له يوم الير موك، فقال: اطلبوها. فلم يجدوها. فقال: اطلبوها. فوجدوها، فإذا هي قلنسوه خلقه، فقال خالد: اعتمر رسول الله (ص)، فحلق رأسه، فابتدر الناس جوابن شعره، فسبقتهم إلي ناصيته، فجعتلها في هذه القلنسوه، فلم أشهد قتالا و هي معي إلا رزقت النصر». طبراني، المعجم الكبير: ج4، ص 104، شرح حال و روايات خالدبن وليد، ح 3804؛ حاكم نيشابوري شافعيف المستدرك علي الصحيحين: ج 3، ص 338-339، كتاب معرفه الصحابه، ذكر مناقب خالد بن الوليد، ح 5299/897؛ ذهبي سلفي، سير أعلام النبلاء: ج 1، ص 374، شرح حال خالد بن وليد، ش 78؛ ابن حجر عسقلاني شافعي، فتح الباري بشرح صحيح البخاري: ج 7، ص 127، كتاب فضائل الصحنابه، باب مناقب خالد بن الوليد، شرح حديث 3757 و هيثمي، مجمع الزوائد و منبع الفوائد: ج9، ص 349، كتاب المناقب، باب ما جاء في خالد بن الوليد.

[69]– «أن المعتصم نظر عند ضربه إيا إلي شيء مصرور في كمه، فقال: أي شيء هذا؟ قال: شعر من شعر النبي(ص)». همان، ج 11، ص 256، شرح حال احمدبن حنبل، ش 78.

[70]– «أعطي بعض ولد الفضل بن الربيع أبا عبدالله و هو في الحبس ثلاث شعرات، فقال: هذه من شعر النبي (ص)، فأوصي أبوعبدالله عندموته أن يجعل علي كل عين شعره و شعره علي لسانه، ففعل ذلك به عند موته». همان، ص 337، شرح حال احمد بن حنبل، ش 78.

[71]– «قال عبدالله بن أحمد: رأيت أبي يأخذ شعره من شعر النبي (ص)، فيضعها علي فيه يقبلها و أحسب أني رأيته يضعها علي عينه و يغمسها في الماء و يشربه يستشفي به». همان، ص 212، شرح حال احمدبن حنبل، ش 78.

[72]– «قال محمد الوراق: دخل أبوعبدالله بفربر الحمام و كنت أنا في مشلح الحمام أتعاهد عليه ثيابه، فلما خرج ناولته ثيابه، فلبسها، ثم ناولته الخف، فقال: مسست شيئا فيه شعر النبي (ص)، فقلت: في أي موضع هو من الخف؟ فلم يخبرني، فتوهمت أنه في ساقه بين الظهاره و البطانه». ج 12، ص 453، شرح حال بخاري، ش 171.

[73]– «رأيته أخذ قصعه النبي (ص)، فغسلها في حب الماء، ثم شرب فيها و رأيته يشرب من ماء زمزم يستشفي به و يمسح به يديه و وجهه». ذهبي سلفي، سير أعلام النبلائ، ج 11، ص 212، شرح حال احمدبن حنبل، ش 78.

[74]– همان.

[75]– «قال أبوعبدالله البخاري: رأيت هذا القدژح بالبصره و شربت منه و كان اشتري من ميراث النضر بن أنس بثمانمائه ألف». ابن حجر عسقلاني شافعي، فتح الباري بشرح صحيح البخاري: ج 10، ص 103، كتاب الأشربه، باب الشرب من قدح النبي (ص) و آنيته، شرح حديث 5638.

[76]– ذهبي سلفي، سير أعلام النبلاء: ج 11، ص 90، شرح حال يحيي بن معين، ش 28.

[77]– جمال الدين عبدالله بن محمد انصاري، متوفاي 26 شعبان 783 هجري. عمر رضا كحاله، معجم المؤلفين: ج 6، ص 115.

[78]– عنوان محدث به كسي گفته مي‌شود كه به علل و نقايص حديث آشنا باشد. اسامي راويان و حال آنان را بداند و از متون روايي مقدار قابل توجهي حديث حفظ باشد. عنوان محدث مرتبه‌اي از عنوان حافظ پايين‌تر است.

[79]– تاج الدين عمر بن علي بن سالم بن صدقه فاكهاني مالكي، فقيهي است كه در علم حديث، اصول و علوم عربي و ادبيات نيز تبحر داشته است. در سال 654 هجري قمري به دنيا آمده ودر سال 731 هجري قمري از دنيا رفته است. «التحفه المختاره في الرد علي منكر الزياره» يكي از كتاب‌هاي وي مي‌باشد. عمر رضا كحاله، معجم المؤلفين: ج7، ص 299.

[80]– علامه اميني، الغدير في الكتاب و السنه و الأدب: ج 5، ص 227، زياره المشاهد المشرفه، الحث علي زياره النبي (ص) و كيفيتها. به نقل از الديباج المذهب: ص 187.

[81]– «… فطلبه الناس منا يحملون عليه موتاهم، فحمل عليه ابوبكر و عمرو الناس يطلبون بركته … لايختلفون أن سرير النبي (ص) إشتري ألواحه عبدالله بن اسحاق الإسحاقي من موالي معاويه، اشتري الواحه بأربعه آلاف درهم». حمادبن زيد بغدادي، تركه النبي (ص): ص 104.

[82]– «وكذلك يقصد الآبار التي كان رسول الله (ص) يتوضا منها و يغتسل و يشرب منها و هي سبع آبار، طلبا للشفاء و تبركا به (ص)». غزالي، احياء علوم الدين: ج1، ص 260.

[83]– «عن سعد: لما رجع النبي (ص) من تبوك، تلقاه رجال من المخلفين، فأثاروا غبارا، فخمر أو غطي بعض من كان معه أنفه، فأزال رسول الله (ص) اللثام عن وجهه و قال: أما علمتم أن عجوه المدينه شفاء من السم و غبارها شفاءمن الجذام». مناوي شافعي، فيض القدير شرح الجامع الصغير من أحاديث البشير النذير: ج 4، ص 516، شرح حديث «غبارالمدينه شفاء من الجذام»، ش 5753 و في روايه: «و الذي نفسي بيده! إن في غبارها شفاء من كل داء». صالحي شامي، سبل الهدي و الرشاد في سيره خير العباد: ج 10، ص 330 و «عن أبي عامر مرفوعا« و الذي نفسي بيده! إن تربتها لمؤمنه و إنها شفاء من الجذام». مناوي شافعي، فيض القدير شرح الجامع الصغير من أحاديث البشير النذير: ج4، ص 516، شرح حديث «غبار المدينه شفاء من الجذام»، ش 5753 و صالحي شامي، سبل الهدي و الرشاد في سيره خير العباد: ج 10، ص 330 و «عن ثابت بن قيس بن شماس: غبار المدينه شفاء من الجذام». سيوطي شافعي، الجامع الصغير في أحاديث البشير النذير: ج2، ص 197، حرف الغين، ح 5753؛ مناوي شافعي، فيض القدير شرح الجامع الصغير من أحاديث البشير النذير: ج 4، ص 516، ح 5753 و متقي هندي، كنزالعمال في سنن الأقوال و الأفعال: ج 12، ص 236، فضائل المدينه و ماحولها، ح 34828 و «عن أبي بكر بن محمدبن سلام: غبارالمدينه يبريء من الجذام». سيوطي شافعي، الجامع الصغير في أحاديث البشير النذير: ج2، ص 197، حرف الغين، ح 5754؛ مناوي شافعي، فيض القدير شرح الجامع ! الصغير من أحاديث البشير النذير: ج 4، ص 516، ح 5754 و متقي هندي، كنز العمال في سنن الأقوال و الأفعال: ج 12، ص 236، فضائل المدينه و ما حولها، ح 34829 و «عن ابراهيم: غبار المدينه يطفيء الجذام». سيوطي شافعي، الجامع الصغير في أحاديث البشير النذير: ج 2، ص 197، حرف الغين، ح 5755؛ مناوي شافعي، فيض القدير شرح الجامع الصغير من أحاديث البشير النذير: ج 4، ص 516، ح 5755 و متقي هندي، كنزالعمال في سنن الأقوال و الأفعال: ج 12، ص 236، فضائل المدينه و ماحولها، ح 34830.

[84]– «و قد رأينا من استشفي بغبارها من الجذام و كان قد أضر به كثيرا، فصار يخرج إلي الكومه البيضاء ببطحان بطريق قباء و يتمرغ بها و يتخذها منها في مرقده، فنفعه ذلك جدا». سمهودي، وفاء الوفا بأخباردار المصطفي، ج1، ص 68، الفصل السادس في الاستشفاء بترابها و بتمرها و ماجاء فيه.

[85]– «قال ابن جماعه: لما حج ابن المرحل المقدس سنه أحد و سبعين و سبعمائه و رجع إلي المدينه سمع شيخا من المحدثين يقول: كان في جسد بعض الناس بياض، فكان يخرج إلي البقيع عريانا و في السحر و يعود، فبرأ بذلك الغبار، فكأن ابن المرحل حصل في نفسه شيء، فنظر في يده، فوجد فيها قدر الدرهم، فأقبل علي الله فيض القدير شرح الجامع الصغير من أحاديث البشير النذير: ج 4، ص 516، شرح حديث «غبار المدينه شفاء من الجذام»، ش 5753.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *