یکی از بدعت های شوم و ناپسندی که توسط بنی امیه در میان جامعه اسلامی و مسلمانان پایه گذاری شد و در قرون بعدی توسط جریان وهابیت رواج بیشتری پیدا کرد، دشمنی با اهل بیت پیامبر، سبّ و لعن آنان مخصوصاً صحابی بزرگوار، جانشین و وصی ایشان، حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام بود. این بدعت شوم، به خاطر تحریکات و تلاش های بعضی از وهابی ها و سلفی ها، بین محدثان و راویان اهل سنت نیز گسترش پیدا کرده و متأسفانه علمای اهل سنت نیز جواب روشن و عکس العمل قاطعی مقابل جریان دعوت به بغض و دشمنی و تحقیر اهل بیت علیهم السلام نداده اند.

یکی از جلوه های دشمنی وهابیت و پیشوایانان آنان با پیامبر گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله و اهل بیت آن حضرت، تجلیل و تکریم دشنام دهندگان به زوج بتول و پدر سبطین، حضرت علی علیه السلام و توثیق چنین راویانی و نقل روایت از آنان توسط وهابیت است.

به نمونه هایی از این تفکر و روش اشاره می کنیم:

مروان بن حکم

دشمنی مروان بن حکم با پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و برخوردهای بی ادبانه و اهانت آمیز وی با امیرالمؤمنین علیه السلام و امام حسن و امام حسین علیه السلام سیدا شباب اهل الجنة بر هیچ کس پوشیده نیست. جای تعجب و شگفتی است که بخاری در کتاب صحیح خود از مروان بن حکم حدیث نقل کرده است و مورد انتقاد و اعتراض بعضی از علمای اهل سنت نیز واقع شده است.[1]

احمد بن حنبل نیز همچون بخاری دشمنی مروان بن حکم با حضرت علی علیه السلام را منافی عدالت و وثاقت ندانسته و به نقل روایت از مروان پرداخته است.[2]

ابولبید لمازة بن زَبّار ازدی جهضمی بصری

لمازة[3] بن زبار یکی از راویانی است که نصب و دشمنی او با اهل بیت پیامبر خصوصا حضرت علی علیه السلام بر همگان آشکار است.

هنگامی که از وی سؤال می شود: آیا علی علیه السلام را دوست داری؟ در جواب می گوید: چگونه کسی را که در یک صبحدم شش هزار نفر از اقوام مرا کشت، دوست داشته باشم؟![4]و زمانی که زبیر بن خِرّیت علت سبّ امیرالمؤمنین علی علیه السلام را از لمازه می پرسد، در پاسخ می گوید: چرا دشنام ندهم کسی را که هنوز آفتاب همه جا را فرا نگرفته بود (در مدت کوتاهی) 2500 نفر از طایفه ما کشت؟[5] عباس دوری به نقل از یحیی بن معین می گوید: لمازه بسیار فحاش و ناسزاگو به حضرت علی علیه السلام بود و به آن حضرت ناسزا می گفت.[6]

ابن ماکولا می گوید: «کان منحرفاً عن علی علیه السلام»[7].

عده ای بدون توجه و لحاظ نصب و دشمنی لمازه با امیرالمؤمنین علی علیه السلام، به تمجید و تجلیل از وی پرداخته و او را توثیق کرده اند.

احمد بن حنبل پیشوای فکری وهابیت با چشم پوشی از دشمنی لمازه با خلیفه مسلمانان و سب و لعن آن حضرت، وی را «صالح الحدیث» دانسته و به تعریف و تمجید بسیار از او پرداخته است.[8]

ابن سعد وی را در طبقه دوم از اهل بصره ذکر کرده و او را توثیق می کند و می گوید: «سمع من علیّ و کان ثقة و له أحادیث».[9]

ابن حبان بستی شافعی نیز وی را به عنوان شخص ثقه و مورد اطمینان، در کتاب «الثقات» خود ذکر کرده است.[10]

ذهبی سلفی با تصریح به ناصبی بودن لمازه، می نویسد: وی در جنگ جمل حاضر بود (و در کنار عایشه با حضرت علی علیه السلام خلیفه مسلمانان جنگید) «و کان  ناصبیّاً، ینال من علی علیه السلام و یمدح یزید».[11]

ذهبی سلفی در جای دیگر بدون توجه به پرونده لمازه به توثیق وی پرداخته و می گوید: «أبولبید… ثقةٌ إلّا أنّه کان یشتم علیّاً».[12]

ابن حجر عسقلانی شافعی با اعتراف به ناصبی بودن لمازه و جسارتش به امیرالمؤمنین علی علیه السلام، حضور در جنگ جمل در کنار عائشه و نبرد با حضرت علی علیه السلام و مدح و ستایش یزید توسط لمازه[13]، می گوید: «صدوق ناصبی».[14]

وی با مطرح کردن این سؤال که چرا افراد ناصبی مانند لمازه توسط علمای رجال توثیق شده اند؟ بغض و کینه نواصب نسبت به حضرت علی علیه السلام را دیانت دانسته و به توجیه شتم و سبّ و لعن امیرالمؤمنین علی علیه السلام توسط نواصب پرداخته و راه را برای سبّ و لعن پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله توسط کفار قریش و یهود و نصارا هموار کرده است.[15]

ترمرذی، ابن ماجه، ابوداود و احمد بن حنبل با چشم پوشی از پرونده و سوابق لمازه به نقل روایت از وی پرداخته اند![16] لمازه بن زبار با مدح و ستایش و نقل مناقب یزید بن معاویه قاتل امام حسین علیه السلام و عامل اصل فاجعه حره، علاوه بر نصب و دشمنی با اهل بیت علیهم السلام، ارادت و وابستگی خود به امویان را نیز به اثبات رسانده و خود را در اعمال زشت و ننگین آنان شریک ساخته است.

ابوریحان در توصیف فاجعه حرّه می گوید: این واقعه در 29 ذی الحجه اتفاق افتاد. مردم مدینه در این حادثه توسط بنی امیه کشته شدند و اموالشان توسط سپاه شام غارت شد. حرمت مهاجران و انصار شکسته شده و زنان آنها مورد تجاوز امویان قرار گرفتند. خداوند متعال کسانی را که رسولش لعن کرده، لعنت کند. آنهایی که اعمال زشت و نامشروعی را در مدینه مرتکب شدند. خداوند متعال ما را به فساد روی زمین راضی نکند.[17]

کسی که با حضرت علی علیه السلام وصیّ پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و خلیفه مسلمانان دشمن بوده و آن حضرت را سبّ و لعن کرده و به او دشنام می دهد و در جنگ جمل با آن حضرت به جنگ پرداخته و یزید بن معاویه، قاتل امام حسین علیه السلام را مدح و ستایش می کند، سزاوار بغض، کینه و دشمنی است یا توثیق و نقل روایت و توجیه نصب و عداوت وی؟!

ای کاش می دانستیم سبّ و لعن خلیفه مسلمین چگونه با توثیق وصالح الحدیث بودن جمع می شود و اگر لمازه به خلیفه اول، دوم و سوم دشنام می داد و آنان را سبّ و لعن می کرد، آیا باز هم ثقه و صالح الحدیث بود؟! یا این که به جرم سبّ و لعن خلفا و اتهام رافضی بودن، تکفیر شده و جواز قتل وی امضا می شد؟!

3. حَرِیز بن عثمان حِمصی رَحَبی[18]

حریز بن عثمان یکی دیگر از نواصب ودشمنان اهل بیت علیهم السلام است که با سبّ و لعن و وضع حدیث درتنقیص حضرت علی علیه السلام ارادت خود به معاویه و حزب اموی را نشان داده است.

یزید بن هارون می گوید: حریز بن عثمان می گفت: معاویه امام ما است و علی امام شما.[19]

علی بن عیاش می گوید: حریز بن عثمان می گفت: حضرت علی را دوست ندارم، زیرا در جنگ صفین عده ای از اقوام مرا کشت.[20]

عمران بن أبان (أیاس) می گوید: حریز بن عثمان (درباره حضرت علی علیه السلام) می گفت: «لاأحبّه، قتل آبائی».[21]

اسماعیل بن عیاش می گوید: روزی با حریز بن عثمان در یک کجاوه همسفر شدم. حریز به حضرت علی علیه السلام دشنام داد. به وی گفتم: ایا عثمان! چرا به پسر عموی پیامبر و همسر دختر آن حضرت (داماد پیامبر) این گونه هتاکی می کنی؟ حریز با بی ادبی تمام گفت: ای حمار! اگر ساکت نشوی به سینه ات می کوبم و تو را از کجاوه به بیرون پرت می کنم.[22]

اسماعیل بن عیاش در جای دیگر می گوید: از مصر تا مکه با حریز بن عثمان همراه بودم. حریز در طول راه به حضرت علی علیه السلام فحش می داد و آن حضرت را لعن می کرد.[23]

وی ماجرای دیگری از توهین و جسارت حریز بن عثمان به حضرت علی علیه السلام را چنین نقل می کند: از حریز بن عثمان شنیدم که می گفت:  روایتی که از پیامبر صلّی الله علیه و آله در مورد علی نقل می کنند که حضرت فرمودند: «أنت منّی بمنزلة هارون من موسی» روایت درستی است، اما راوی بخشی از آن را اشتباه شنیده است.

اسماعیل بن عیاش می گوید: پرسیدم کدام بخش از روایت درست نیست؟

حریز بن عثمان گفت: پیامبر صلّی الله علیه و آله نسبت به علی فرمودند: «أنت منّی مکان قارون من موسی»، اما راوی اشتباه شنیده است.

پرسیدم: چه کسی این روایت را این گونه که تو می گویی نقل کرده است؟

گفت: از ولید بن عبدالملک شنیدم که بر بالای منابر این گونه نقل می کرد.[24] هنگامی که از یحیی بن صالح علت کنار گذاشتن روایات حریز را می پرسند، در پاسخ می گوید: هفت سال نماز صبح را با حریز بن عثمان خواندم. در طول این هفت  سال هر روز تا 70 بار حضرت علی علیه السلام را لعن نمی کرد از مسجد خارج نمی شد. چگونه از چنین کسی روایت نقل کنم؟[25]

یحیی بن مغیره به نقل از جریر می گوید: حریز بن عثمان بر بالای منابر به حضرت علی علیه السلام فحش می داد.[26]

ابن حبان بستی شافعی، سمعانی شافعی و ابن اثیر جزری شافعی می نویسند: حریز بن عثمان هر روز در دو نوبت صبح و شام حضرت علی علیه السلام را 140 بار لعن می کرد(صبح 70 بار و شام نیز 70 مرتبه). هنگامی که علت لعن و سبّ حضرت علی علیه السلام را از وی می پرسند، کشته شدن پدران و اجدادش به دست حضرت علی علیه السلام را علت سب و لعن آن حضرت بیان می کند.

ابن حبان، سمعانی و ابن اثیر در ادامه به روایتی که متضمن توبه حریز بن عثمان از اعمال زشت خود است، اشاره کرده و توبه وی را ثابت نمی دانند.[27] ماجرای مؤاخذه شدن یزید بن هارون در عالم برزخ، به خاطر نقل روایت از حریز بن عثمان نیز در بسیاری از کتب تراجم نقل شده است.[28] ابن حجر به نقل از ازدی، یکی از روایات جعلی حریز بن عثمان در مذمت و تنقیص حضرت علی علیه السلام را نقل کرده و می نویسد: حریز بن عثمان می گفت: هنگامی که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله می خواستند سوار مرکب شوند، علی بن ابی طالب طناب دور کمر مرکب را باز کرد تا پیامبر صلّی الله علیه و آله از مرکب سقوط کند.[29]

ازدی و یحیی بن صالح به خاطر همین مواضع خصمانه و بی ادبانه حریز بن عثمان، از وی دوری جسته و روایات او را نقل نکرده اند.[30]

احمد بن حنبل، یحیی بن معین، معاذ بن معاذ، ابن ابی حاتم رازی، ابن عدی، ذهبی سلفی، ابن حجر عسقلانی شافعی، ابن مدینی، دُحَیم، مُفَضّل بن غسان، عجلی، عمرو بن علی و ابوبکر بغدادی بدون در نظر گرفتن مواضع خصمانه حریز بن عثمان درباره حضرت علی علیه السلام، صحابی بزرگ پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و خلیفه بر حق او و امام مسلمانان و با چشم پوشی از دشمنی وی با اهل بیت علیهم السلام، وی را توثیق کرده اند.[31] بخاری، ترمذی، ابوداود، ابن ماجه، احمد بن حنبل و بسیاری از علمای اهل سنت و سلفی نیز بدون توجه به مواضع خصمانه حریز بن عثمان به نقل روایت از وی پرداخته اند.[32]

 

ابن اثیر جزری شافعی حریز بن عثمان را از مبتدعین و اصحاب اهواء معرفی کرده و در توجیه عملکرد بخاری و کسانی که از حریز بن عثمان روایت نقل کرده اند، می نویسد: اکثر اهل حدیث روایات مبتدعین و اصحاب اهواء را پذیرفته اند.[33]

موضع گیری ارزشمند

دکتر بشار عوّاد یکی از محققین و معلقین معاصر عامه وقتی با سیل توثیقات حریز بن عثمان توسط علمای عامه و سلفیان مواجه می شود، اظهار تعجب می کند و می نویسد: به خدا قسم! در باورم نمی گنجد کسی که به حضرت علی علیه السلام توهین و جسارت می کند، چگونه ثقه و در صراط مستقیم باشد! از گزافه گویی ها به خدا پناه می بریم.[34]

وی هم چنین با مقایسه حضرت علی علیه السلام با ابوبکر و عمر، به تناقض موجود در رفتار و برخورد سلفیان با این سه خلیفه پی برده و نسبت به توثیق حریز بن عثمان توسط ذهبی سلفی در کتاب های متعددش، واکنش نشان داده و باطرح این سؤال که: چگونه ممکن است شخص ناصبی و کسی که به حضرت علی علیه السلام فحش داده و آن حضرت را سبّ و لعن می کند ثقه باشد؟ با استناد به سخنان ذهبی سلفی در مورد ابوبکر و عمر که سبّ و لعن این دو را از مصادیق رفض کامل و بدعت کبری می داند، به نقد کلام ذهبی سلفی می پردازد و می نویسد: آیا سبّ و لعن و بدگویی حضرت علی علیه السلام، از مصادیق رفض کامل و بدعت کبری نیست؟[35]

ابراهیم بن یعقوب جوزجانی

ابن عدی معتقد است جوزجانی به تبعیت از سیره و روش مردم دمشق با حضرت علی علیه السلام خصومت داشته و همانند شامیان طرفدار بنی امیه بوده است.[36]

دشمنی جوزجانی با حضرت علی علیه السلام را از سخنان یکی از کنیزان وی می توان دریافت. هنگامی که اصحاب حدیث برای شنیدن حدیث، مقابل درب خانه جوزجانی جمع شده بودند یکی از کنیزان جوزجانی مرغی را برای ذبح کردن آورد، کسی حاضر نشد مرغ را ذبح کند. کنیز با جسارت و توهین به حضرت علی علیه السلام خطاب به حاضرین گفت: هیچ کس حاضر نیست مرغ را ذبح کند در حالی که علی در نصف روز، حدود بیست و چند هزار نفر از مسلمانان را کشت.[37]

وی در راستای دشمنی با حضرت علی علیه السلام، با تأسیس مبنایی در جرح و تعدیل راویان، تمامی روایات نقل شده در فضائل حضرت علی علیه السلام را تضعیف نموده و آن ها را غیر معتبر می داند.[38]

حسن بن سقّاف اردنی شافعی می نویسد: جوزجانی یکی از سلفی های ناخلف و ناشایست و از گمراهانی بود که مردم از نیز گمراه می کرد، صحابه پاک و برگزیده را دشنام می داد و به افراد مجرم و گناه کار تمایل عجیبی داشت.[39]

احمد بن حنبل احترام زیادی برای جوزجانی قائل بود و از طریق مکاتبه، با وی ارتباط داشت. جوزجانی از نامه های احمد بن حنبل به نفع خود استفاده تبلیغاتی می کرد.[40]

اکثر علمای جرح و تعدیل با اعتراف به ناصبی بودن جوزجانی، سبّ و ناسزاگویی به حضرت علی علیه السلام را منافی عدالت ندانسته و به توثیق وی پرداخته اند.

احمد بن حنبل، ترمذی، ابوداود، نسائی و عده زیادی از محدثین نیز با اعتماد به این راوی ناصبی، روایات او را در کتب خود ذکر کرده اند.

5. محمد بن زیاد اَلهانی حمصی

وی نیز یکی دیگر از دشمنان اهل بیت علیهم السلام می باشد که مورد توثیق علمای جرح و تعدیل قرار گرفته است و روایات او نیز در صحاح و سنن منعکس شده است.

حاکم نیشابوری شافعی با تعجب از رفتار بخاری می نویسد: بخاری از حریز بن عثمان و محمد بن زیاد که مشهور به نصب و دشمنی با اهل بیت علیهم السلام هستند، روایت نقل کرده است.[41]

ذهبی سلفی پس از ذکر قول حاکم و متهم کردن وی به شیعه بودن، به مذهب شامیان اشاره می کند و می نویسد: اکثر شامیین درباره امیرالمؤمنین علی علیه السلام توقف کرده اند و خود را اولی به حق می دانند.[42]

احمد بن حنبل، یحیی بن معین، علی بن مدینی، ابوحاتم، ابن حبان بستی شافعی، ابوداود سجستانی، ترمذی، نسائی و ابن حجر عسقلانی شافعی، بدون توجه به ناصبی بودن محمد بن زیاد، وی را توثیق کرده اند.[43] بخاری، ترمذی، ابوداود، ابن ماجه، نسائی و احمد بن حنبل در صحاح و سنن و مسائید خود از محمد بن زیاد الهانی روایت نقل کرده اند. [44]

6. عِمران بن حِطّان

عمران بن حطان یکی از سران خوارج بود که پس از شهادت امیرالمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام با اشعار خود به مدح و ستایش ابن ملجم پرداخت. وی پس از توهین و جسارت به حضرت علی علیه السلام، مورد خشم و غضب عبدالملک بن مروان قرار گرفت و متواری شد. عبدالملک بن مروان خون عمران بن حطان را هدر دانسته و به تعقیب وی پرداخت.[45]

احمد بن عبدالله بن صالح عجلی عمران بن حطان ناصبی را توثیق کرده است[46] و ابن حبان بستی شافعی با اعتراف به مشکل اعتقادی عمران بن حطان، وی را در کتاب «الثقات» خود به عنوان راوی ثقه ذکر کرده است.[47]

ابوداود با تایید خارجی بودن وی، به تصحیح احادیث خوارج پرداخته است.[48] بخاری، ابوداود، نسائی و احمد بن حنبل بدون لحاظ دشمنی وی با حضرت  علی علیه السلام صحابی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و خلیفه مسلمانان، به نقل روایت از وی پرداخته اند.[49]

دار قطنی از نقل روایات عمران توسط بخاری ناراحت شده و می نویسد: به احادیث عمران بن حطان به خاطر اعتقادات فاسد و نظریات پست و رذلش عمل نمی شود، اما بخاری از او روایت نقل می کند.[50]

ابن حجر عسقلانی شافعی و ذهبی سلفی با اشاره به دشمنی عمران بن حطان با حضرت علی علیه السلام، به دفاع از بخاری پرداخته و با این که توبه عمران بن حطان را بعید دانسته اند اما او را شخصی صادق و متدیّن معرفی می کنند.[51]

عینی حنفی یکی دیگر از شارحان صحیح بخاری نقل روایت از عمران بن حطان توسط بخاری را موجه نمی داند و می نویسد: کسی که در مدح ابن ملجم ملعون، دروغگویی را به منتهای خود رسانیده است، چگونه می تواند در گفتارش صادق باشد؟ آیا هیچ مسلمانی از کشته شدن علی بن ابی طالب خوشحال می شود و اظهار شادی می کند؟ تا چه رسد به مدح و تعریف از قاتل او؟[52]

عبدالله بن شقیق عقیلی

عبدالله بن شقیق یکی از راویانی است که از طرفداران و دوست داران عثمان بن عفان بود و نسبت به امیر المؤمنان حضرت علی علیه السلام مواضع خصمانه داشت و به آن حضرت جسارت می کرد.

احمد بن حنبل، ابن معین، ابو حاتم، ابن خراش، ابن عدی، ابوزرعه و عجلی با علم به دشمنی عبدالله بن شقیق با حضرت علی علیه السلام به توثیق وی پرداخته اند.[53]

بخاری در کتاب «الأدب المفرد»، مسلم بن حجاج نیشابوری، ترمذی، ابوداود، ابن ماجه، نسائی و احمد بن حنبل روایات زیادی را از وی نقل کرده اند.[54]

اسماعیل بن سمیع حنفی کوفی

اسماعیل بن سمیع کوفی یکی دیگر از راویانی است که جزء خوارج و دشمنان حضرت علی علیه السلام می باشد. وی در طول چهل سال مجاورت و همسایگی با مسجد، در هیچ نماز جمعه و جماعتی شرکت نکرد.[55]

سفیان بن عیینه، زائده بن قدامه و جریر بن عبدالحمید به خاطر همین اعتقادات باطل از اسماعیل بن سعمیع کناره گیری کرده اند و از نقل روایات وی خودداری نموده اند[56]، اما احمد بن حنبل، بخاری و عده ای دیگر او را توثیق کرده اند.[57]

مسلم بن حجاج نیشابوری، سلیمان بن اشعث سجستانی، نسائی و احمد بن حنبل در صحاح، سنن و مسانید خود از وی روایت نقل کرده اند.[58]

زیاد بن جبیر ثقفی بصری

عبدالرحمن بن ابی نعیم می گوید: زیاد بن جبیر به امام حسن و امام حسین علیهم السلام توهین و جسارت می کرد. من نیز فرمایش پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله را که در حق آن دو فرموده بودند: «الحسن و الحسین سیدا شباب أهل الجنة» به او یادآوری کردم.[59]

احمد بن حنبل و عده ای دیگر، توهین و جسارت به امام حسن و امام حسین علیهم السلام دو صحابی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سیّدا شباب أهل الجنة را مانع و ثاقت ندانسته و وی را جزو راویان ثقه ذکر کرده اند.[60]

تمامی صاحبان صحاح و سنن شش گانه و احمد بن حنبل از این ناصبی و دشمن اهل بیت علیهم السلام روایت نقل کرده اند.[61]

زیاد بن علاقة بن مالک ثعلبی کوفی

زیاد بن علاقه یکی دیگر از راویانی است که ازدی به دشمنی وی با اهل بیت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله تصریح کرده و می نویسد: زیاد بن علاقه اعتقادات خوبی نداشت و از اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله منحرف بود.[62]

احمد بن حنبل پیشوای فکری وهابیت، محمد بن اسماعیل بخاری، مسلم بن حجاج نیشابوری، ترمذی، ابوداود، نسائی و ابن ماجه با اعتماد به زیاد بن علاقه روایات متعددی را از وی نقل کرده اند.

ابومحصن حصین بن نُمیر واسطی ضریر

دشمنی حصین بن نمیر با حضرت علی علیه السلام و توهین و جسارت به آن حضرت، باعث شد تا ابو خیثمه از وی فاصله گرفته و روایات او را نقل نکند.[63]

صاحبان صحاح، سنن و مسانید دشمنی حصین بن نمیر با حضرت علی علیه السلام صحابی بزرگ پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و خلیفه رسول خدا صلّی الله علیه و آله را مانع عدالت و وثاقت وی ندانسته و روایات او را در کتاب های خود ذکر کرده اند.[64]

عبدالله بن زید بصری

عبدالله بن زید یکی دیگر از نواصب و دشمنان اهل بیت علیهم السلام می باشد که به حضرت علی علیه السلام توهین و جسارت می کرد.[65] این راوی ناصبی و دشمن اهل بیت علیهم السلام، مورد اعتماد احمد بن حنبل، محمد بن اسماعیل بخاری، مسلم بن حجاج نیشابوری، ترمذی، ابوداود، ابن ماجه و نسائی قرار گرفته و در صحاح، سنن و مسانید خود از وی روایت نقل کرده اند.[66]

نعیم بن ابی هند اشجعی کوفی

هنگامی که از سفیان ثوری علت ترک روایات نعیم بن ابی هند را پرسیدند، وی دمشنی نعیم بن ابی هند با حضرت علی علیه السلام و توهین و جسارت به آن حضرت را دلیل ترک روایات نعیم بن ابی هند و نقل نکردن آن ها معرفی می کند.[67]

ابوحاتم رازی، ابن سعد، نسائی و عجلی نعیم بن ابی هند را توثیق کرده و ابن حبان بستی شافعی نیز او را جزو راویان ثقه ذکر کرده است.

بخاری در تعلیقات، مسلم بن حجاج نیشابوری، ترمذی، ابوداود نسائی و ابن ماجه با اعتماد به این راوی ناصبی، از وی روایت نقل کرده اند.[68]

 

خالد بن سلمة بن عاص بن هشام بن مغیرة مخزومی

خالد بن سلمه مشهور به فأفأ، یکی از سران مرجثه، جزو راویانی است که با پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام صحابی بزرگ پیامبر و امام مسلمانان، خصومت و دشمنی داشته است. وی با توهین به پیامبر صلّی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام، ارادت و علاقه خود به بنی امیه و بنی مروان را نشان داده است.  ابن عائشه می گوید: خالد بن سلمه اشعاری را که جهت تمسخر و توهین به پیامبر صلّی الله علیه و آله سروده شده بود، برای بنی مروان قرائت می کرد.[69]

محمد بن حمید رازی نیز به نقل از جریر می گوید: خالد بن سلمه از سران مرجئه بود و نسبت به حضرت علی علیه السلام بغض داشت.[70]

احمد بن حنبل، ابن معین، بان مدینی، نسائی و عده ای دیگر او را توثیق کرده اند.[71]

احمد بن حنبل، بخاری در «الادب المفرد»، مسلم بن حجاج نیشابوری، ترمذی، ابن ماجه، ابوداود و نسائی با اعتماد به خالد بن سلمه از وی روایت نقل کرده اند.[72]

ازهر بن عبدالله حرازی حمصی

ذهبی سلفی و ابن حجر عسقلانی شافعی در شرح حال ازهر بن عبدالله بن جمیع به دشمنی وی با حضرت علی علیه السلام و سبّ و ناسزاگویی به آن حضرت اشاره می کنند.[73]

ابن جارود به خاطر ناسزاگویی به حضرت علی علیه السلام، وی را در کتاب ضعفاء ذکر کرده است.[74] احمد بن حنبل، ابوداود، ترمذی و نسائی با اعتماد به دشمن امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام، به نقل روایت از وی پرداخته اند.[75]

محمد بن احمد بن محمد قرطبی

محمد بن احمد قرطبی یکی دیگر از نواصب و دشمنان اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله می باشد که عده زیادی شاهد ناسزاگویی وی به حضرت علی و امام حسن علیهم السلام بوده اند.[76]

مغیرة بن شعبة

مغیره بن شعبه یکی از عمال و کارگزاران بنی امیه در خطبه های نماز و سخنرانی های خود به حضرت علی علیه السلام ناسزا می گفت و به سخنرانان دیگر که از طرف وی منصوب شده بودند نیز دستور ناسزاگویی و دشنام دادن به آن حضرت را داده بود.[77]

احمد بن حنبل، محمد بن اسماعیل بخاری، مسلم بن حجاج نیشابوری، ترمذی، ابن ماجه، ابوداود و نسائی از وی روایت نقل کرده اند.[78]

قیس بن ابی حازم یَجَلی اَحمَسی

قیس بن ابی حازم یکی از طرفداران عثمان و دشمنان حضرت علی علیه السلام است. وی با توهین و جسارت به حضرت علی علیه السلام، عثمان را برتر از آن حضرت می دانست. بسیاری از بزرگان و قدمای کوفه به خاطر همین اعتقادات، او را ترک کرده و از او روایت نقل نکرده اند.[79]

احمد بن حنبل، محمد بن اسماعیل بخاری، مسلم بن حجاج نیشابوری، ترمذی، ابن ماجه، ابوداود و نسائی از وی روایت نقل کرده اند.[80]

خالد بن عبدالله بن یزید قسری

خالد بن عبدالله یکی از عمال و کارگزاران بنی امیه و بنی مروان بود و برای جلب رضایت آنان بی وقفه تلاش کرد. وی در سال 89 هجری قمری از طرف ولید بن عبدالملک به فرمانداری مکه مکرمه منصوب شد و در سال 106 هجری قمری هشام بن عبدالملک منطقه عراق را به وی واگذار کرد. خالد تا سال 135 هجری قمری خدمتگزار هشام بود.

ساختن کلیسا برای مادرش، نشانگر عدم اعتقاد خالد بن عبدالله به پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و دین مبین اسلام و دستورات متعالی آن می باشد. این عمل وی از طرف مسلمانان مورد نکوهش قرار گرفته و فرزدق نیز اشعاری را در مذمت خالد سرود.

خالد بن عبدالله با سبّ و لعن حضرت علی، امام حسن و امام حسین علیه السلام، اوج سرسپردگی خود به مروانیان و دشمنی اش با اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله را نیز نشان داده است.[81]

وی زمانی که به حکومت مکه مکرمه منصوب شد، در تمامی سخنرانی های خود حضرت علی، امام حسن و امام حسین علیهم السلام را لعن می کرد. عبیدالله بن کثیر سهمی با سرودن این اشعار در دفاع از اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله اعتراض خود را به عمل خالد بن عبدالله نشان داد:

لعن الله من یَسُبُّ علیّاً                          و حسیناً من سوقةٍ و أمام

أیُسبُّ المطهّرون جُدُودا                         و الکرامُ الآباء و الأعمام

یَأمن الطیرُ و الحمامُ و لایأ                     منُ آلُ الرسول عند المقام![82]

ابوبکر بن عبدالله اصفهانی با زنازاده خواندن خالد بن عبدالله، ماجرای دیگری از توهین وی به حضرت علی علیه السلام را این گونه نقل می کند: او می گوید: خالد بن عبدالله همیشه حضرت علی علیه السلام را دشنام می داد. در یکی از خطبه های نماز جمعه به تنقیص آن حضرت پرداخته و گفت: پیامبر صلّی الله علیه و آله علی را می شناخت و از درون او باخبر بود، (و می دانست که هیچ مقام و فضیلتی ندارد) اما چون علی دامادش بود مسئولیت هایی را به او واگذار می کرد. سعید بن مسیب که مشغول چرت زدن بود، چشمانش را باز کرده و صدا زد: این خبیث چه گفت؟! همین الان قبر رسول الله صلّی الله علیه و آله شکافته شد و آن حضرت (خطاب به خالد بن عبدالله) فرمودند: ای دشمن خدا! دروغ می گویی.[83] مبرد می نویسد: زمانی که خالد بن عبدالله امیر عراق بود، حضرت علی علیه السلام را لعن می کرد و می گفت: خدایا! علی بن ابی طالب بن عبدالمطلب بن هاشم، داماد رسول الله و پدر حسن و حسین را لعنت کن. آن گاه به مردم رو می کرد و می گفت: آیا من با کنایه گفتم؟[84]

مبرّد در جای دیگر می نویسد: خالد بن عبدالله، مساجد را ویران می کرد و کنیسه و بِیَع (عبادت گاه های مسیحیان و یهودیان) را می ساخت. فرمان روایان مسلمان را عزل می کرد و به جای آنان حاکمان مجوس را می نشاند و زنان مسلمان را به عقد مردان (کفار) اهل ذمه در می آورد.[85]

وی برای نشان دادن علاقه و اراده خود به بنی مروان و جلب رضایت آنان، از هیچ عملی ابا نداشت و حتی حاضر به خراب کردن کعبه نیز بود. هنگامی که خالد بن عبدالله، سعید بن جبیر صحابی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله را دستگیر کرد و به سوی حجاج فرستاد، مورد سرزنش مردم قرار گرفت. خالد بدون این که از عمل خود پشیمان باشد، خطاب به مردم گفت: اگر عبدالملک تنها با خرابی کعبه راضی می شود، حتماً آن را منهدم می کنم.[86] خالد بن عبدالله قسری در مکه بر فراز منبر، عبدالملک بن مروان را برتر از حضرت ابراهیم معرفی می کرد.[87]

ابن حبان بستی شافعی بدون توجه به اعتقادات و اعمال ننگین خالد بن عبدالله قسری، او را توثیق کرده است و احمد بن حنبل، بخاری در کتاب «خلق أفعال العباد» و ابوداود در سنن خود از وی روایت نقل می کنند.[88]

اسحاق بن سوید بن هبیره عَدوی تمیمی بصری

اسحاق بن سوید بصری به خاطر کشته شدن عده زیادی از اقوامش به دست توانای امیرالمؤمنین علی علیه السلام و سپاه او در جنگ جمل، با اعتراف به دوست نداشتن حضرت علی علیه السلام، به آن حضرت جسارت و توهین می کرد.

ابوالعرب صقلی، اسحاق بن سوید را به خاطر ناسزاگویی به حضرت علی علیه السلام جزو راویان ضعیف ذکر کرده است و با استناد به حدیث پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله در مورد حضرت علیه علیه السلام که فرمودند: «یا علی! لایحبّک ألّا مؤمن و لا یبغضک ألّا منافق» او را منافق و غیر قابل اعتماد دانسته و به کسانی که وی را توثیق کرده اند، اعتراض کرده است.[89]

احمد بن حنبل، ابن معین، نسائی، ابن سعد، ابو حاتم رازی، عجلی، ابن حبان بستی شافعی، ذهبی سلفی و ابن حجر عسقلانی شافعی، اسحاق بن سوید ناصبی را توثیق کرده اند.[90]

احمد بن حنبل، محمد بن اسماعیل بخاری، مسلم بن حجاج نیشابوری، ابوداود و نسائی در صحاح، سنن و مسانید خود به نقل روایت از این دشمن اهل بیت علیهم السلام پرداخته اند. [91]

اسد بن وداعه طائی حمصی شامی

اسد بن وداعه یکی دیگر از نواصب و کسانی است که حضرت علی علیه السلام را سبّ و لعن می کرد، اما عده ای بدون توجه به دشمنی اسد بن وداعة با حضرت علی علیه السلام، به تعریف و تمجید از وی پرداخته اند.

یحیی بن سعید می گوید: اسد بن وداعه و از هر بن عبدالله حرازی از حضرت علی علیه السلام بدگویی می کردند.[92]

ابوهریره حمصی می گوید: اسد بن وداعه می گفت: سه بار حمد خداوند را بگویید و سه بار خداوند را تسبیح کنید و سه بار علی را لعن کنید.[93]

ابن معین می گوید: اسد بن وداعه و ازهر حرازی به همراه عده ای، حضرت علی علیه السلام را سبّ می کردند، اما ثور حاضر به سبّ کردن حضرت علی علیه السلام نبود و آن حضرت را سب نمی کرد. هنگامی که این گروه حضرت علی علیه السلام را سبّ می کردند و ثور سبّ نمی کرد، از پاهای ثور می گرفتند و او را روی زمین می کشیدند.[94]

ابوالعرب به خاطر سبّ و لعن حضرت علی علیه السلام،اسد بن وداعه را در زمره راویان ضعیف ذکر کرده است و می گوید: کسی که صحابه پیامبر را سبّ و لعن کند، ثقه و مورد اطمینان نیست.[95]

ابن حبان بستی شافعی و نسائی او را توثیق کرده اند.[96] ذهبی سلفی نیز با اعتراف به ناصبی بودن وی، به جای انتقاد، برای او طلب آمرزش می کند.[97]

عمر بن سعد بن ابی وقاص

عمر بن سعد بن ابی وقاص، فرمانده سپاه عبیدالله بن زیاد و قاتل امام حسین علیه السلام، یکی دیگر از دشمنان اهل بیت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله می باشد که مورد تکریم و تجلیل عده ای قرار گرفته است و به زعم آنان این جنایت هولناک عمر بن سعد هیچ منافاتی با عدالت و وثاقت او نداشته است.

ابوریحان با اشاره به کشته شدن امام حسین علیه السلام در روز عاشورا، به تبیین جنایات امویان در این روز پرداخته و معتقد است جنایاتی همچون کشتن با شمشیر در حال تشنگی شدید، سوزاندن و جدا کردن سرها از بدن، تاختن اسب بر روی اجساد که امویان در مورد امام حسین علیه السلام و خاندانش روا داشتند، جنایاتی بود که هیچ امّتی حاضر نیست با اشرارشان چنین رفتاری را انجام دهند. مردم عادی و بی غرض به خاطر حوادثی که در این روز اتفاق افتاد، این روز را روز شومی می دانستند اما بنی امیّه این روز را عید دانسته، لباس های نو پوشیده، خود را آراسته، به چشم ها سرمه زدند. سور و مهمانی به راه انداخته و شیرینی جات و خوردنی ها پخش کردند. این رسم شوم هر سال در طول زمامداری امویان ادامه داشت و بعد از حکومتشان نیز این رسم شوم را از خودشان به یادگار گذاشتند.[98]

عمر بن سعد در تمامی این جنایات و ظلم ها شریک بود و به همین دلیل هنگامی که درباره ثقه بودن عمر بن سعد از ابن معین سؤال می شود، وی در پاسخ، با تعجب می گوید: چگونه می تواند قاتل امام حسین علیه السلام ثقه باشد؟![99]

عیزار بن حریث نیز به خاطر نقل روایت از عمر بن سعد مورد سرزنش مردم قرار گرفته و متعهد می شود از او روایت نقل نکند.[100]

با وجود مسلّم بودن مشارکت عمر بن سعد در قتل امام حسین علیه السلام و مرتکب شدن جنایات متعدد، احمد بن عبدالله بن صالح عجلی وی را در «تاریخ الثقات» خود به عنوان راوی ثقه ذکر کرده است و ذهبی سلفی و ابن حجر عسقلانی شافعی نیز با اشاره به جنایات عمر بن سعد و مشارکت وی در جنگ با امام حسین علیه السلام و کشتن نوه پیامبر صلّی الله علیه و آله، این جنایات را برای جرح ولی کافی ندانسته و به دفاع از وی پرداخته اند و او را با عباراتی همچون «صدوق»، «هو فی نفسه غیر متهم» و «تابعی ثقة»، توثیق کرده اند.[101] احمد بن حنبل، نسائی و ترمذی نیز بدون لحاظ دشمنی عمر بن سعد با اهل بیت علیهم السلام، به نقل روایت از وی پرداخته اند.[102]

با مقایسه برخوردها و موضع گیری های سلفیان درباره قاتل امام حسین علیه السلام و قاتلین خلیفه سوم،به راحتی می توان تناقض در مبنی و گفتار سلفیان را ملاحظه کرد. چنانکه ملاحظه می شود قاتل امام حسین علیه السلام توثیق می شود، اما قاتلان عثمان، افرادی فرومایه، تبهکار، نادان، گستاخ،مردم آزار، پیمان شکن، خائن، فاسق، ملعون، آشوب گر و دروغگو معرفی می شوند.[103]

اسماعیل بن اوسط بجلی شامی

اسماعیل بن اوسط از عمال مروانیان و از همدستان و یاران حجاج بن یوسف ثقفی، یکی دیگر از دشمنان اهل بیت علیهم السلام می باشد.

خالد بن عبدالله قسری پس از دستگیری سعید بن جبیر، وی را توسط اسماعیل بن اوسط نزد حجاج فرستاد و حجاج نیز او را به قتل رسانید.

اسماعیل بن اوسط به خاطر همکاری با مروانیان، در زمان هشام بن عبدالملک از طرف هشام والی کوفه شد.

ابن حبان بستی شافعی اسماعیل بن اوسط را در کتاب «الثقات» خود ذکر کرده است و ابن معین نیز او را توثیق کرده است. ذهبی سلفی و ابن حجر عسقلانی شافعی با همه تعصب و ارادتی که به امویان و مروانیان دارند، به خاطر جنایات حجاج بن یوسف، همدستان وی را نیز مورد انتقاد قرار داده اند و اسماعیل بن اوسط را شایسته و لایق اعتماد ندانسته اند و می نویسند: اسماعیل بن اوسط شایسته نقل روایت نیست و نباید از او روایت نقل کرد.[104]

احمد بن حنبل با اعتماد به اسماعیل بن اوسط، روایات وی را در کتاب «المسند» نقل کرده است.[105]

24. دُحَیم (170-245 ه.ق)

عبدالرحمن بن ابراهیم شامی معروف به دحیم یکی دیگر از دشمنان اهل بیت علیهم السلام و مدافعان بنی امیه می باشد که مورد تکریم و تجلیل بسیاری از سلفیان و همفکران وهابیت قرار گرفته است.

دحیم با متوکل عباسی ناصبی، ارتباط و همکاری داشته است و در دوران حکومت وی، به منصب قضاوت فلسطین و اردن منصوب شده است. از طرف متوکل ناصبی منصب قضاوت مصر نیز به دحیم واگذار شد، اما دحیم قبل رسیدن به مصر از دنیا رفت.[106]

دحیم برای نشان دادن علاقه و ارادت خود به بنی امیه، به مبارزه با حدیث شریف نبوی «یا عمار! تقتلک الفئة الباغیة» پرداخته است و کسانی را که معاویه و لشگر شام را فئه باغیه بدانند، زنازاده معرفی می کند.[107] وی از معاصران احمد بن حنبل به شمار می رود، اما احمد بن حنبل به همراه علی بن بحر، یحیی بن معین و خلف بن سالم در مقابل او زانو زده است و از او استفاده علمی کرده است و به همین سبب مورد تکریم و تعریف احمد قرار گرفته است.[108]

علاوه بر احمدبن حنبل، ابن یونس، عجلی، ابو حاتم، نسائی، دار قطنی، ابوداود، ابن حبان بستی شافعی، مسلم، خطیب بغدادی شافعی، ذهبی سلفی، ابن حجر عسقلانی شافعی و عده ای دیگر او را توثیق کرده اند.[109]

محمد بن اسماعیل بخاری، مسلم بن حجاج نیشابوری، ابوداود، نسائی و ابن ماجه دشمنی دحیم با اهل بیت علیهم السلام را نادیده گرفته و به نقل روایت از وی پرداخته اند.

25. ثور بن زید دِیلی (متوفّای 135 ه.ق)

ثور بن زید یکی دیگر از خوارج و دشمنان حضرت علی علیه السلام است[110] که مورد اعتماد و تکریم عده ای قرار گرفته است.

ابن معین، نسائی و ابوزرعه ثور بن زید را توثیق کرده اند. ابن حبان بستی شافعی او را در کتاب «الثقات» ذکر کرده است. احمد بن حنبل و ابو حاتم وی را صالح الحدیث دانسته اند. ابن عبدالبر قرطبی مالکی او را راستگو دانسته و می گوید: هیچ کس وی را متهم به دروغگویی نکرده است.[111] احمد بن حنبل، محمد بن اسماعیل بخاری، مسلم بن حجاج نیشابوری، ترمذی، ابوداود، نسائی و ابن ماجه دشمنی ثور بن یزید با حضرت علی علیه اسلام را نادیده گرفته و به نقل روایت از وی پرداخته اند.[112]

26. ثور بن یزید بن زیاد کلاعی حمصی

ثور بن یزید بن زیاد به خاطر کشته شدن جدش در جنگ صفین، کینه حضرت علی علیه السلام را به دل گرفته بود و هر گاه نام آن حضرت برده می شد، می گفت: کسی را که جدم به دست او کشته شده است، دوست ندارم.[113] اهل حمص وی را به خاطر اعتقادات باطل از حمص اخراج کردند و منزلش را نیز آتش زدند[114] و زمانی که ثور بن یزید وارد مدینه شد، مالک مردم را از همنشینی با او نهی کرد[115]، اما احمد بن حنبل، ابن سعد، یحیی بن سعید، ابوحاتم و عده ای ثور بن یزید را در نقل حدیث ثقه دانسته اند.[116]

احمد بن حنبل، محمد بن اسماعیل بخاری، ترمذی، ابوداود، نسائی و ابن ماجه بدون در نظر گرفتن دشمنی ثور بن یزید با حضرت علی علیه السلام، به نقل روایت از وی پرداخته اند.[117]

27. داود بن حصین مدنی (متوفای 135 ه.ق)

داود بن حصین، یکی دیگر از امویان و خوارج و از دشمنان حضرت علی علیه السلام[118]می باشد که مورد حمایت و تکریم عده ای قرار گرفته است.

ابن عیینه از روایات او پرهیز می کرد. ابوزرعه با عبارت «لیّن» وی را تضعیف کرده است. ابو حاتم نیز با عبارت «لیس بالقوی» به تضعیف وی پرداخته است و معتقد است اگر مالک از وی روایت نقل نمی کرد، روایات او را ترک می کرد؛ اما ابن حبان بستی شافعی با اعتراف به انحراف فکری وی و تبعیت از خوارج، او را در کتاب «الثقات» خود ذکر کرده است. ابن معین، نسائی، ابن سعد و عجلی نیز وی را توثیق کرده اند.

برخی مانند علی بن مدینی و ابوداود فقط روایات داود بن حصین از عکرمه را منکر دانسته اند.[119] احمد بن حنبل، محمد بن اسماعیل بخاری، مسلم بن حجاج نیشابوری، ترمذی، ابوداود، نسائی و ابن ماجه با آگاهی از دشمنی داود بن حصین با حضرت علی علیه السلام، به نقل روایت از وی پرداخته اند.[120]

28. عبدالله بن سالم اشعری وُحاظی حمصی (متوفّای 179 ه.ق)

عبدالله بن سالم حمصی یکی دیگر از نواصب و دشمنان حضرت علی علیه السلام می باشد. وی با تکرار اتهام های بنی امیه علیه حضرت علی علیه السلام[121] و با توهین و جسارت به آن حضرت، ایشان را در قتل ابوبکر و عمر بن خطاب شریک می دانست.[122]

ابوداود سجستانی به خاطر همین توهین و جسارت، وی را مذمت نموده است، اما روایات او را ترک نکرده است و در مسند خود به نقل روایت از وی پرداخته است.

نسائی، دار قطنی و ابن حبان بستی شافعی بدون در نظر گرفتن دشمنی وی با حضرت علی علیه السلام، به او اعتماد کرده و وی را توثیق کرده اند.[123]

ذهبی سلفی و ابن حجر عسقلانی شافعی نیز با اعتراف به ناصبی بودن عبدالله بن سالم، وی را توثیق کرده اند.[124]

احمد بن حنبل، محمد بن اسماعیل بخاری، ابوداود سجستانی و نسائی از وی روایت نقل کرده اند.[125]

29. میمون بن معران جزری رقی (40-117 ه.ق)

میمون بن مهران که از تابعین به شمار می رود، یکی دیگر از نواصب و دشمنان امیرالمؤمنین علی علیه السلام می باشد که مورد لطف و تکریم عده ای قرار گرفته است.

وی از عمال و کارگزاران امویان بود و به خاطر خدمات فراوانش، مورد تقدیر و تشکر آنان قرار گرفته است. در زمان محمد بن مروان سرپرستی بیت المال حرّان به عهده وی گذاشته شده بود. او که از خواص عمر بن عبدالعزیز به شمار می رود از طرف این خلیفه اموی منصب قضاوت و جمع آوری مالیات را به عهده گرفته بود. بعد از عمر بن عبدالعزیز در زمان یزید بن عبدالملک نیز عهده دار همین مناصب بود.

هنگامی که از میمون بن مهران درباره نماز خواندن پشت سر خوارج سؤال می شود، وی با استناد به عمل خود و اقتدا کردن به حجاج بن یوسف ثقفی، اقتدا کردن به خوارج را جایز می شمارد.[126] میمون بن مهران علی علیه السلام را از عثمان برتر می دانست اما هنگامی که عمر بن عبدالعزیز شبهه ای را مطرح کرد و از وی پرسید: عثمان دنیاطلب بهتر است یا علی خون ریز و مسلمان کش؟ از اعتقاد قبلی خود برگشت و نسبت به حضرت علی علیه السلام بدبین و از دشمنان آن حضرت گردید.[127]

مطالب نقل شده در کتب عامه، طرفداری میمون بن مهران از بنی امیه و دشمنی وی با امیرالمؤمنان علی علیه السلام را به اثبات می رساند.

فرات بن سائب می گوید: هنگامی که از میمون بن مهران پرسیدم: علی برتر است یا ابوبکر و عمر؟ بدنش شدیدا به لرزه افتاد و عصایش از دستش رها شد و گفت: فکر نمی کردم تا زمانی زنده باشم که کسی را در کنار ابوبکر و عمر قرار داده و با این دو مقایسه کنند؛ ابوبکر و عمر رأس اسلام و رأس جماعت بودند.

فرات بن سائب می گوید: پرسیدم ابوبکر زودتر مسلمان شد یا علی؟ وی قسم خورد و گفت ابوبکر در زمان بحیرای راهب به پیامبر ایمان آورده و وساطت ازدواج پیامبر با خدیجه را به عهده داشت و در این سال ها علی به دنیا نیامده بود.[128]

آری! یعنی ابوبکر قبل از بعثت نبی مکرم اسلام صلّی الله علیه و آله به نبوت و قبل از مأموریت یافتن آن حضرت برای دعوت مردم به دین مبین اسلام، اسلام آورده است!

سه حدیث کذب «أنّ النّبیّ صلّی الله علیه و آله قال: اقتلوا الرافضة» و «أن النّبیّ صلّی الله علیه و آله کبر علی جنازة أربعاً و أنّ أبابکر کبر علی فاطمة أربعاً» و «أنّ علیّاً قال لعبدالرحمن بن عوف، قال النّّبیّ صلّی الله علیه و آله لک: أنت أمین فی أهل السماء، أمین فی أهل الأرض»[129] نیز از جعلیات میمون بن مهران در کتب عامه است که نشانگر دشمنی وی با حضرت علی علیه السلام و اهل بیت پیامبر علیهم السلام می باشد.

احمد بن حنبل، عجلی، ابوزرعه، نسائی، ابن سعد، ابن حبان بستی شافعی، ذهبی سلفی، ابن حجر عسقلانی شافعی و عده ای دیگر، جسارت و توهین به خلیفه مسلمین را با وثاقت و عدالت در تعارض ندیده و وی را توثیق کرده اند.[130] احمد بن حنبل، محمد بن اسماعیل بخاری در کتاب «الأدب المفرد»، مسلم بن حجاج نیشابوری، ابوداود سجستانی، ترمذی، نسائی و ابن ماجه قزوینی به نقل روایت از وی پرداخته اند.[131]

ذهبی سلفی با تکریم و تمجید از میمون بن مهران و توثیق وی، از بخاری گله می کند و می گوید: نمی دانم چرا بخاری در صحیح خود از میمون بن مهران روایت نقل نکرده است.[132]

عده ای میمون بن مهران را از خواص اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام ذکر کرده اند اما با توجه به سال ولادت وی و مطالب نقل شده از ایشان، این مطلب درست نمی باشد.

30. ولید بن کثیر مخزومی مدنی (متوفّای 151 ه.ق)

ولید بن کثیر یکی دیگر از نواصب و دشمنان حضرت علی علیه السلام است که مورد تکریم و تمجید برخی قرار گرفته است. وی جزو فرقه اباضیه یکی از فرقه های خوارج است که از عثمان و حضرت علی علیه السلام برائت می جویند.[133] با وجود تضعیف شدن ولید بن کوثر توسط ابن سعد[134]و ذکر شدنش در زمره راویان ضعیف توسط عقیلی، برخی مانند عیسی بن یونس، ابراهیم بن سعد، سفیان بن  عیینه، ابن معین، ذهبی سلفی و ابن حجر عسقلانی شافعی وی را توثیق کرده اند. ابن حبان بستی شافعی نیز او را در کتاب «الثقات» خود ذکر کرده است. ابوداود سجستانی با اعتراف به ناصبی بودن و دشمنی وی با حضرت علی علیه السلام، او را توثیق می کند.[135]

احمد بن حنبل، محمد بن اسماعیل بخاری، مسلم بن حجاج نیشابوری، ابن داود سجستانی، ترمذی، ابن ماجه و نسائی در مواضع مختلف صحاح، سنن و مسانید خود از وی روایت نقل کرده اند.[136]

31. ابوبکر بن ابی موسی اشعری متوفای (106 ه.ق)

ابوبکر پسر ابوموسی اشعری یکی دیگر از دشمنان حضرت علی علیه السلام است که مورد وثوق و اطمینان عده ای قرار گرفته و روایات او در تمامی صحاح عامه نقل شده است.

پسر ابوموسی اشعری مانند اکثر شامیان از دشمنان حضرت علی علیه السلام و طرفداران عثمان بن عفان و امویان و از کارگزاران آنان به شمار می رود.

وی در دوران حکومت ولید بن عبدالملک و همزمان با حکومت حجاج بن یوسف ثقفی بر کوفه، عهده دار منصب قضاوت کوفه بود. حجاج بن یوسف برادرش ابوبرده بن ابی موسی اشعری را عزل کرده و او را به این منصب گماشت.

بغض و دشمنی او با حضرت علی علیه السلام را در رفتار و برخورد او با ابوغادیه، قاتل  عمار بن یاسر می توان یافت. وی با استقبال گرم از ابوغادیه، او را در کنار خود نشانده و می گوید: «مرحباً بأخی».[137]

ابن سعد او را تضعیف کرده است اما عجلی، ذهبی سلفی و ابن حجر عسقلانی شافعی به توثیق وی پرداخته و ابن حبان بستی شافعی نیز او را در کتاب «الثقات» ذکر کرده است.[138]

احمد بن حنبل، محمد بن اسماعیل بخاری، مسلم بن حجاج نیشابوری، ابوداود سجستانی، ترمذی، ابن ماجه و نسائی در صحاح، سنن و مسانید خود به نقل روایت از وی پرداخته اند.[139]

32. ابوحسان اعرج بصری(متوفای 130 ه.ق)

مسلم بن عبدالله معروف به ابوحسان اعرج یکی دیگر از خوارج و دشمنان حضرت علی علیه السلام است[140]که مورد تمجید و تکریم احمد بن حنبل و سلفیان قرار گرفته است.

احمد بن حنبل، ابن معین، ابوزرعه، ابن حبان بستی شافعی، عجلی، ابن سعد، ذهبی سلفی و ابن حجر عسقلانی شافعی با نادیده گرفتن دشمنی وی با حضرت علی علیه السلام، وی را توثیق کرده اند.[141] بخاری در تعالیق، مسلم بن حجاج نیشابوری، ابوداود سجستانی، ترمذی، ابن ماجه و نسائی از وی روایت نقل کرده اند.

افراد دیگری مانند: زهری، شعبی، سمرة بن جندب، مرة همدانی، مسروق بن اجدع، شریح، شقیق بن سلمه، ابوعبدالرحمن سلمی قاری، عبدالله بن عکیم، سهم بن طریف، سعید بن مسیب، عمر بن ثابت، مکحول، حماد بن زید، شبابة بن سوار و… نیز جزو دشمنان اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله هستند که توسط عده ای از علمای سلفیان توثیق شده اند و روایات آنان در صحاح، سنن و مسانید نقل شده است.

سلفیان اشخاصی مانند عنبسة بن خالد اموی که مالیات و خراج مصر در اختیار وی بود و زنان را از سینه هایشان آویزان می کرد[142]، توثیق کرده اند اما کسانی که فضایل حضرت علی علیه السلام را نقل می کنند، به سختی مورد تهاجم آنان قرار گرفته و تعزیرشان می کنند.

ممنوع بودن محبت و نقل فضائل اهل بیت علیه السلام و انتقاد از امویان و دشمنان اهل بیت علیهم السلام

یکی دیگر از نمادهای دشمنی وهابیان با پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و اهل بیت آن حضرت، جرم دانستن محبت اهل بیت علیهم السلام، تحمل نکردن فضائل آنان، برخورد فیزیکی و خانه نشین کردن ناقلین فضائل، جلوگیری از نقل و انتشار فضائل اهل بیت علیهم السلام و تحمل کردن انتقاد از امویان است.

ابن قتبیه می گوید: بسیاری از محدثان از بازگو کردن فضایل حضرت علی علیه السلام و اظهار مواردی که شایسته مقام آن حضرت بود خودداری می کردند. هر محدثی را که نامی از حضرت علی علیه السلام می برد یا حدیثی دربارۀ فضایل ایشان بیان می کرد، طرد می کردند. بسیاری از محدثان از بازگو کردن فضایل حضرت علی علیه السلام خودداری نموده و به جمع آوری فضایل معاویه و عمر و بن عاص پرداختند، هدف اصلی آنان از جمع آوری فضایل معاویه و عمر بن عاص تنقیص حضرت علی علیه السلام بود، نه جمع آوری فضیلت برای معاویه و عمر و بن عاص.[143]

نمونه هایی از برخوردهای فیزیکی سلفیان با دوست داران اهل بیت علیهم السلام و خانه نشین کردن ناقلین فضائل را ذکر می کنیم.

ابوطفیل عامر بن واثله

عامر بن واثله یکی از صحابه پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و شیعیان امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام است که به جرم دوستی  اهل بیت علیهم السلام مورد خشم و غضب بخاری قرار گرفته است و روایاتش کنار گذاشته شده و در بخاری نقل نشده است.

خطیب بغدادی شافعی می گوید: از ابوعبدالله اخرم پرسیدند: چرا بخاری از ابوطفیل روایت نقل نمی کند؟ وی در پاسخ گفت: چون او شیعه و دوست دار حضرت علی علیه السلام بود.[144]

2. ابن سقّا (متوفای 371 ه.ق)

عبدالله بن محمد بن عثمان واسطی معروف به ابن سقّا، یکی از بزرگان و محدثین معروف و مشهور واسط، هنگامی که در یکی از جلسات درس خود حدیث طیر[145]را نقل می کند با واکنش شدید واسطی ها رو به رو می شود و مورد ضرب و شتم قرار می گیرد.سپس از جلسه بیرون رانده می شود و محل نشستن او را با آب تطهیر می کنند. وی نیز بر اثر این بی احترامی خانه نشین شد و پس از آن هیچ حدیثی برای واسطی ها نقل نکرد.[146]

حاکم نیشابوری شافعی (321-405 ه.ق)

محمد بن عبدالله بن محمد بن حمدویه بن نعیم بن حکم معروف به حاکم نیشابوری، یکی دیگر از بزرگان حدیث است که به دلیل نقل روایات فضائل حضرت علی علیه السلام خصوصا حدیث طیر و حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه»، نوشتن کتابی در فضائل فاطمه زهرا علیها السلام و دشمنی با معاویه و امویان، مورد خشم غضب عده ای قرار گرفته است و متهم به تشیع شده است.

حاکم نیشابوری آشکارا و علنی از معاویه و عملکرد وی انتقاد می کرد و به خاطر همین موضع گیری ها توسط کرّامیّه[147] مورد تعرض قرار گرفت و منبرش شکسته شد و در منزلش محبوس شد. وی حتی جرأت رفتن به مسجد را نیز نداشت. ابوعبدالرحمن سلمی برای نجات حاکم از وضعیت پیش آمده به وی پیشنهاد می دهد تا روایتی را در فضیلت معاویه نقل کند، اما حاکم نیشابوری نمی پذیرد و می گوید: «لا یجیء من قلبی، لا یجیء من قلبی»[148].

4. نسائی (215-303 ه.ق)

احمد بن علی بن شعیب معروف به نسائی، نویسنده یکی از کتب سته اهل سنت، یکی دیگر از بزرگان و حفاظ حدیث است که به دلیل نقل فضائل اهل بیت علیهم السلام مورد غضب و ضرب و شتم طرفداران و حامیان امویان قرار گرفته است.

هنگامی که نسائی وارد دمشق شد اکثر مردم بر اثر تبلیغات و شایعات امویان، دشمن اهل بیت علیهم السلام بودند و نسبت به حضرت علی علیه السلام بغض داشتند. نسائی برای آشنا کردن مردم با مقام و جایگاه حضرت علی علیه السلام، کتاب «خصائص أمیر المؤمنین» را  نوشت. امویان، رهبران فکری وهابیت، نوشتن چنین کتابی از نسائی را تحمل نکردند و به بهانه ننوشتن فضائل شیخین و انکار فضائل معاویه، به ضرب و شتم وی پرداختند و او را از مسجد جامع دمشق بیرون انداختند و از شهر اخراج کردند. این عالم بزرگ اهل سنت، به جرم دوست داشتن امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام و نقل فضائل آن حضرت و دشمنی با معاویه و عمر بن عاص، مضروب شد و بر اثر همین واقعه از دنیا رفت. [149]

5. نصر بن علی ازدی (متوفای 250 ه.ق)

نصر بن علی بن نصر بن علی بن صهبان ازدی جَهضَمی بصری یکی دیگر از افرادی است که به دلیل نقل فضائل اهل بیت علیهم السلام مورد شرب و شتم قرار می گیرد.

نصر بن علی هنگامی که در حضور متوکل عباسی ناصبی، حدیث «أن رسول الله صلّی الله علیه و آله أخذ بید حسن و حسین، فقال: من أحبّنی و أحبّ هذین و أباهما و أمّهما کان فی درجتی یوم القیامة»[150]را در فضائل اهل بیت علیهم السلام نقل کرد، مورد خشم و غضب متوکل قرار گرفت و به هزار ضربه شلاق محکوم شد.[151]

محمد بن یوسف گنجی شافعی

محمد بن یوسف بن محمد گنجی یکی از علمای شافعیه، به دلیل نقل فضائل اهل بیت علیهم السلام و نوشتن کتاب «کفایة الطالب فی منافب علی بن أبی طالب علیه السلام» و سرودن اشعاری در مدح حضرت علی علیه السلام، مورد تعرض و حمله شافعی ها و دمشنان اهل بیت علیهم السلام قرار می گیرد.

وی هنگامی که در حضور نقبا، مدرسین، فقها و ارباب حدیث، بعد از درس، احادیثی را در فضائل اهل بیت علیهم السلام نقل می کند از طرف عده ای درباره حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه» و «طوبی لمن أحبّک و صدق فیک» مورد اعتراض قرار می گیرد. دوستی و محبت اهل بیت علیهم السلام او را وادار به دفاع از مقام و جایگاه اهل بیت علیهم السلام و نوشتن کتاب «کفایة الطالب فی مناقب علی بن أبی طالب علیه السلام» می کند. دشمنان اصل بیت علیهم السلام نوشتن این کتاب از طرف یک عالم شافعی را تحمل نمی کنند و او را در بیست و نهم ماه مبارک رمضان سال 658 هجری قمری در مسجد جامع دمشق، بعد از نماز صبح به قتل می رسانند.[152]

قاضی نورالله شوشتری

 قضات و مجتهدین حسود سلفی، به تبعیت از سلف خود و بنی امیه ذکر صلوات بر امیرالمؤمنین علی علیه السلام را تحمل نمی کنند و هنگامی که از شهید قاضی نوالله شوشتری عبارت «علیه الصلاة و السلام» را در حق حضرت علی علیه السلام شنیدند، وی را تقبیح می کنند و به گمان این که صلوات و سلام مخصوص پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله است، او را بدعت گذار معرفی می کنند و با نوشتن طومار و امضای آن، فرمان قتل او را صادر می کنند. یکی از بزرگان اهل سنت با آنان مخالفت نموده و در ردّ فتوای ظالمانۀ آنان، این بیت را سروده و برای سلطان فرستاد:

گر لحمک لحمی به حدیث نبویهِ                        بی صلّ‌علی نام علی بی ادبیهِ

اگر حدیث پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله دربارۀ حضرت علی علیه السلام که فرمود: «لحمک لحمی» صحیح است، ذکر نام علی علیه السلام بدون صلوات بر او، کمال بی ادبی است.

سلطان به خاطر این بیت شعر از کشتن وی منصرف و محبت و دوستی قاضی نورالله در قلب وی افزون شد. ولی پس از فوت سلطان، سلفیان دوباره پرونده را تعقیب کردند و بالاخره این بزرگوار را به شهادت رساندند.

آیة الله مرعشی نجفی در شرح حال قاضی نورالله شوشتری، نحوه شهادت وی را این گونه بیان کرده است: قاضی نورالله از شوشتر به مشهد هجرت کرد و در آن جا سال ها با تمام توان خود به امر تعلیم و تعلّم مشغول بود. زمانی که در اکثر علوم از هم نوعان خودش پیشی گرفت و زمانی که دید در سرزمین هند هیچ قلبی در محبت آل محمد صلّی الله علیه و آله نمی تپد و هیچ نماد و پرچمی که بیانگر عشق و علاقه مردم به خاندان عصمت باشد، به اهتزاز در نمی آید، در سال 993 هجری قمری برای تبلیغ و گسترش مذهب جعفری، عازم این سرزمین شده و در اوّل شوال همان سال در شهر لاهور سکنی گزید. سلطان جلال الدین اکبرشاه تیموری، از بزرگ ترین پادشاهان هند به بزرگی و عظمت و شرافت و فضایل سید پی برده و وی را از نزدیکان درگاه خود قرار داد، علامه شوشتری از ملازمین شاه و در بین یاران خاص شاه انگشت نما شده و ارج و قرب ویژه ای یافت. زمانی که قاضی القضاة دولت مرکزی از دنیا رفت سلطان وی را برای مقام قضاوت و افتا منصوب کرد ولی علامه شوشتری از قبول آن امتناع کرد؛ اما وقتی با اصرار سلطان مواجه شد، پیشنهاد وی را پیذیرفت، منوط بر این که در منازعات و اختلافات بر طبق اجتهاد و نظر خودش حکم کند، به شرط این که موافق با یکی از مذاهب چهارگانه باشد. بدین صورت قاضی نورالله شوشتری احترام و منزلت خود را در دربار سلطان پایدار ساخته و فقه مذاهب پنجگانه (شیعه، حنفی، مالکی، حنبلی و شافعی) را تدریس می کرد. وی در میان اقوال آن چهار مذهب، آن قولی را که مطابق مذهب شیعۀ امامیه بود، ترجیح می داد. بعد از مدتی آوازه شهرت و فضایل قاضی نورالله شوشتری در آن سرزمین پیچید، به طوری که قلوب بسیاری از محصلین از اطراف و اکناف برای استفاده از دانش و علوم وی بدو متوجه شد، از این رو حسادت حاسدان بیش از پیش گردیده و کاروانی از فتنه و توطئه را به راه انداختند به طوری که به ریختن خون قاضی نورالله فتوا دادند. موقعی که سلطان به درخواست آنان توجهی نکرد، در کین وی بودند تا این که سلطان از دنیا رفت و پسرش، سلطان جهانگیر شاه تیموری، که فردی سست اراده و دهن بود، به جای وی نشست، افراد حسود فرصت را مغتنم شمرده، یکی از دانشجویان را برای رسیدن به امیان و اهداف خودشان به طور مخفیانه و به عنوان عامل نفوذی پیش قاضی روانه ساختند. او در اندک زمان توانست اطمینان و اعتماد قاضی را به دست آورده و از ندیمان و یاران نزدیک وی به حساب آید، به طوری که هیچ شک و شبهه ای از شیعه بودن دانشجو در دل قاضی شوشتری باقی نماند. دانشجوی نفوذی نسخه ای از کتاب «احقاق الحق» را نوشته و آن را پیش سلطان جهانگیر آورده و علمان قوم نیز نزد سلطان جمع شدند و آتش خشم سلطان را علیه قاضی نورالله شوشتری شعله ور ساختند تا این که سلطان دستور داد لباس های قاضی نورالله را کنده و او را در زیر سخت ترین شکنجه های جسمی مورد آزار و اذیت قرار دهند. شکنجه ها به حدی وحشیانه بود که در زیر ضربات تازیانۀ خاردار متعصبین جاهل، تمامی گوشت بدن شریفش متلاشی شد. در نقلی دیگر که از نظر سند قوی تر و صحیح تر است این چنین آمده است: بعد از شکنجه با شلاق خاردار، در ظرفی مسی یا آهنی آتشی برافروختندو بر سر شریف او قرار دادند تا مخّ او به جوش آمده و بدین ترتیب در سال 1019 هجری قمری به اجداد پاکش پیوست.[153]

جای بس تعجب و افسوس است که سلام و درود بر اهل بیت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله جرم و گناهی است که بخشیده نمی شود و کیفر و عقوبت آن مثله ای است که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله آن را منع و تحریم نموده اند، گرچه این مثله با حیوانات خطرناک و هار صورت پذیرد؛ ولی سبّ و دشنام دادن به حضرت علی علیه السلام نه جرم است و نه گناه.!!

عبیدالله بن موسی عبسی

عبیدالله بن موسی عبسی یکی از کسانی است که مورد خشم و غضب احمد بن حنبل پیشوای فکری وهابیت قرار گرفته است. احمد بن حنبل در حالی که دشمنان اهل بیت علیهم السلام و نواصب را توثیق کرده و از آنان روایت نقل می کند اما در مورد عبیدالله بن موسی عبسی به دلیل انتقاد از معاویه، روایت نقل نمی کند و دیگران را نیز به نقل نکردن روایت از وی توصیه می کند.

خطیب بغدادی شافعی به نقل از ابوزکریا (غلامِ احمد بن ابی خیثمة) می نویسد: در مسجد جامع رصافة بغداد که مولایم ابوخیثمه نمازهایش را در آنجا می خواند، نشسته بودم. یحیی بن معین نماز ظهرش را خوانده بود که فرستاده احمد بن حنبل وارد مسجد شد. یحیی بن معین نمازش را سریع خواند تا به پیام و سخن فرستاده احمد بن حنبل گوش کند. فرستاده احمد بن حنبل خطاب به یحیی بن معین گفت: احمد بن حنبل به تو سلام رسانده و می گوید: چرا از عبیدالله بن موسی زیاد روایت نقل می کنی؟ مگر ما از او نشنیدیم که نسبت به معاویه بدگویی می کرد؟ به همین خاطر من از او روایت نقل نمی کنم، تو هم نقل نکن.

غلامِ احمد بن ابی خیثمه می گوید: یحیی بن معین در جواب فرستاده احمد بن حنبل گفت: از طرف من به احمد بن حنبل سلام برسان و بگو: عبدالرزاق نیز پیش ما از عثمان بدگویی کرد، عثمان که از معاویه برتر است، پس چرا تو از عبدالرزاق روایت نقل می کنی؟ تو از عبدالرزاق روایت نقل نکن تا من هم از عبیدالله بن موسی روایت نقل نکنم.[154]

حارث بن عبدالله اعور همدانی کوفی (متوفای 65 هجری قمری)، احمد بن محمد بن سعید معروف به ابن عقده کوفی (متوفای 332 هجری قمری)، اسماعیل بن ابان وراق کوفی ازدی (متوفای 216 هجری قمری)، اسید بن زید بن نجیح جمال هاشمی کوفی، ثویر بن ابی فاخته هاشمی کوفی، جعفر بن سلیمان ضبعی (متوفای 87 هجری قمری)، حارث بن حصیره ازدی کوفی، حسن بن صالح بن صالح بن حی (100-169 هجری قمری)، حسین بن حسن اشقر کوفی (متوفای 208 هجری قمری)، حکم بن ظُهیر فزاری کوفی، حَکیم بن جُبیر اسدی کوفی، حُمران بن اعیَن کوفی، خالد بن مَخلَد قطوانی کوفی (متوفای 213 هجری قمری)، عَبّاد بن یعقوب رواجنی کوفی (متوفای 250 هجری قمری)، عبدالرزاق بن هَمّام بن نافع حِمیَری صنعانی(126-211 هجری قمری)، عبدالسلام بن صالح معروف به ابوصلت هروی، علی بن جعد (134-230 هجری قمری)[155] و… به خاطر محبت اهل بیت علیهم السلام و داشتن بغض نسبت به دشمنان اهل بیت علیهم السلام، جرح و روایات آنان تضعیف شده است.  

 

 منبع: کتاب شناخت وهابیت/نجم الدین طبسی


 

[1]– «عاب السماعیلی علی البخاری تخریج حدیثه». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج10، ص 83، شرح حال مروان، ش167.

[2]– احمد بن حنبل، المسند:ج1، ص63، مسند عثمان بن عفان، و ص 95 و 136، مسند علی بن ابی طالب و ج2، ص320، مسند ابوهریره و ج3، ص456، حدیث کعب بن مالک و ج5، ص125، حدیث عبدالرحمن بن اسود و ج5، ص 184 و 187 حدیث زید بن ثابت.

[3]– ضبط لمازة را عده ای به کسر لام و برخی به ضم لام ثبت کرده اند.

[4]– «عن مطر بن حمران: کنّا عند أبی لبید، فقیل له: أتُحبّ علیّاً؟ فقال: (أ) أحبّ علیّاً و قد قتل من قومی فی غداة واحدة ستّة ألاف». ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر: ج50، ص 304 و 306، شرح حال لمازة، ش 5853 و مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج15، ص433، شرح حال لکازه، ش 5599 و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج8، ص 410، شرح حال لمازه، ش831.

[5]– «ألا أسبّ رجلاً قتل منّا خمسمائة و ألفین و الشمس هاهنا». محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک معروف به تاریخ طبری: ج3، ص61، حوادث 36 هجری قمری، ما روی من کثرة القتلی یوم الجمل وابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب:ج8، ص411، شرح حال لمازه، ش831.

[6]– «کان شتّاماً… کان یشتم علی بن أبی طالب علیه السلام». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج8، ص410، شرح حال لمازه، ش831.

[7]– ابن ماکولا، الإکمال فی رفع الإرتیاب عن المؤتلف و المختلف فی الأسماء و الکنی و الأنساب: ج4، ص 174، باب زبار و زیار.

[8]– «حرب بن اسماعیل کرمانی می گوید: سمعت احمد بن حنبل یقول: کان أبولبید صالح الحدیث و أثنی علیه ثناءً حسناً». ابن ابی حاتم رازی، الجرح و التعدیل: ج7، ص182، شرح حال لمازه، ش1033؛ ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر: ج 53، ص 234، شرح حال لمازه، ش 5970 و مزی، تهذیب الکمال فی أسماءالرجال: ج15، ص433، شرح حال لمازه، ش5599.

[9]– ابن سعد، الطبقات الکبری: ج7، ص213.

[10]– ابن حبان بستی شافعی، الثقات:ج5، ص345، باب اللام.

[11]– ذهبی سلفی، میزان الإعتدال فی نقد الرجال:ج3، ص 419، شرح حال لمازه، ش6989.

[12]– ذهبی سلفی، میزان الإعتدال فی نقد الرجال:ج4، ص 565، شرح حال ابولبید، ش 10545.

[13]– ابن حجر عسقلانی شافعی، لسان المیزان: ج4، ص592، من اسمه لقیط و لمازة، شرح حال لمازه، ش6830.

[14]– همو، تقریب التهذیب: ج2، ص138، حرف اللام، شرح حال لمازه، ش5.

[15]– «و قد کنت استشکل توثیقهم الناصبی غالیاً و توهینهم الشیعة مطلقا و لا سیّما أنّ علیّاً ورود فی حقّه لا یحبّه إلّا مؤمن و لا یبغضة إلّا منافق، ثمّ ظهر لی فی الجواب عن ذلک أنّ البغض ها هنا مقیّد بسبب و هو کونه نصر النّبیّ صلّی الله علیه و آله، لأنّ من الطبع البشری بغض من وقعت منه إساءة فی حق المبغض و الحب بعکسه و ذلک ما یرجع إلی أمور الدنیا غالباً… فأکثر من یوصب بالنصب یکون مشهوراً بصدق اللهجة و التمسک بأمور الدیانة… أنّ الناصبة اعتقدوا أنّ علیّاً قتل عثمان أو کان أعان علیه، فکان بغضهم له دیانة بزعمهم، ثمّ انضاف إلی ذلک أنّ منهم من قُتلت أقاربُه فی حروب علی». همو، تهذیب التهذیب: ج8، ص411، شرح حال لمازه، ش 831.

[16]– ترمذی،الجامع الصحیح معروف به سنن ترمذی:ج3، ص559، کتاب البیوع، باب 34، ح1258؛ ابن ماجه، سنن ابن ماجه: ج2، ص 803، کتاب الصدقات، باب الأمین یتجر فیه فیربح، ح2402؛ ابوداود سجستانی، سنن ابی داود: ج3، ص256، کتاب البیوع، باب فی الشرکة، ح3385 و احمد بن حنبل، المسند: ج1، ص44، مسند عمر بن خطاب و ج3، ص 160، مسند انس بن مالک و ج4، ص376، حدیث عروة بن أبی الجعد عن النّبیّ صلّی الله علیه و آله.

[17]– ابوریحان بیرونی، الآثار الباقیة عن القرون الخالیة، ص297 و سمهودی، وفاء الوفا بأخبار دار المصطفی، ج1، ص126-134.

[18]– رَحَبی به فتح راء و حاء، منسوب به بنی رحبه، طائفه ای از حِمَیر. سمعانی شافعی، الأنساب:ج3، ص49، باب الراء والحاء.

[19]– «لنا إمامنا (معاویة) و لکم إمامکم (علی علیه السلام). مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج4، ص236، شرح حال حریز بن عثمان، ش 1157 و ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج7، ص81، شرح حال حریز بن عثمان، ش35 و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج2، ص209، شرح حال حریز بن عثمان، ش436.

[20]– «لا أحبّه لأنّه قتل من قومی یوم صفین جماعة». ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء:ج7، ص80، شرح حال حریز بن عثمان، ش35.

[21]– مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج4، ص236، شرح حال حریز بن عثمان، ش1157 و ذهبی سلفی،میزان الإعتدال فی نقد الرجال: ج1، ص475، شرح حال حریز بن عثمان، ش1792 و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج2، ص209، شرح حال حریز بن عثمان، ش436.

[22]– «خرجت مع حریز بن عثمان و کنت زمیله، قسمعته یقع فی علیّ، فقلت: مهلاً یا أبا عثمان! ابن عمّ رسول الله صلّی الله علیه و آله و زوج إبنته. فقال: أسکت یا رأس الحمار لأضرب صدرک لألقیک من المل». ابن حبان بستی شافعی، المجروحین: ص269، شرح حال حریز بن عثمان و سمعانی شافعی، الأنساب: ج3، ص50، باب الراء و الحاء.

[23]– «عادت حریز بن عثمان من مصر إلی مکة، فجعل یسبّ علیاً و یلعنه». مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج4، ص 236، شرح حال حریز بن عثمان، ش1157، و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب:ج2، ص209، شرح حال حریز بن عثمان، ش436.

[24]– «اسماعیل بن عیاش قال: سمعتُ حریز بن عثمان قال: هذا الذی یرویه الناس عن النّبیّ صلّی الله علیه و آله قال لعلیّ: أنت منّی بمنزلة هارون من موسی، حقٌ و لکن أخطأ السامع. قلت: فما هو؟ فقال: إنّما هو: أنت منّی بمنزلة قارون من موسی. قلت: عن من ترویه؟ قال: سمعت الولید بن عبدالملک یقوله و هو علی المنبر». مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج4، ص236، شرح حال حریز بن عثمان، ش1157 و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج2، ص209، شرح حال حریز بن عثمان، ش436.

[25]– «کیف أکتب عن رجل صلیّت معه الفجر سبع سنین، فکان لا یخرج من المسجد حتّی یلعن علیاً سبعین مرّة». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج2، ص210، شرح حال حریز بن عثمان، ش436.

[26]– «أنّ حریزاً کان یشتم علیاً علی المنابر». مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج4، ص237، شرح حال حریز بن عثمان، ش1157.

[27]– «کان یلعن علی بن أبی طالب علیه السلام بالغداة سبعین مرّة و بالعشی سبعین مرّة، فقیل له فی ذلک، فقال: هو القاطع رؤؤس آبائی و أجدادی بالقوس… و کان علی بن عیاش یحکی رجوعه عنه و لیس ذلک بمحفوظ عنه». ابن حبان بستی شافعی، المجروحین: ص268، شرح حال حریز بن عثمان و سمعانی شافعی، الأنساب:ج3، ص50، باب الراء و الحاء. «حریز بن عثمان… و کان ناصبیاً سبغض علیّاً علیه السلام و یسبّه کلّ یوم سبعین مرّة بکرة و سبعین مرّة عشاء و حکی عنه التوبة من ذلک و لا یصحّ». ابن اثیر جزری شافعی، اللباب فی تهذیب الأنساب: ج2، ص19.

[28]– «أبو یافع (ابورافع) بن بنت یزید بن هارون قال: رأیت یزید بن هارون فی المنام، فقلت: ما فعل بک ربّک؟ قال: غفر لی و شفعنی و عاتبنی. فقلت له: أما قد غفر لک فقد علمتُ، ففیم عاتبک؟ قال: قال لی: یزید بن  هارون! کتبتَ عن حریز بن عثمان؟ قال: قلت: یا ربّ! ما رأیت منه إلّا خیراً. قال: إنّه کان یشتم علی بن إبی طالب علیه السلام. ابن حبان بستی شافعی، المجروحین: ص268، شرح حال حریز بن عثمان و سمعانی شافعی، الأنساب:ج3، ص50، باب الراء و الحاد و مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج4، ص237، شرح حال حریز بن عثمان، ش1157.

[29]– «أنّ حریز بن عثمان روی أنّ النّبیّ صلّی الله علیه و آله لمّا أراد أن یرکب بغلته جاء علی بن أبی طالب، فحل حزام البغلة لیقع النّبیّ صلّی الله علیه و آله». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج2، ص209-210، شرح حال حریز بن عثمان، ش436.

[30]– «من کانت هذه حاله لایروی عنه». یحیی بن صالح و حاظی می گوید: «أملی علی حریز بن عثمان عن عبدالرحمن بن میسرة عن النّبیّ صلّی الله علیه و آله حدیثاً فی تنقیص علی بن أبی طالب لا یصلح ذکره، حدیث معقل منکر جداً لا یروی مثله من یتقی الله، قال الوحاظی: فلمّا حدّثنی بذلک قمت عنه و ترکته».همان.

[31] – احمد بن حنبل با آگاهی از مواضع حریز بن عثمان با عبارات مختلف به توثیق وی پرداخته و می گوید: «حریز ثقةٌ ثقةٌ ثقةٌ». ذهبی سلفی، سر أعلام النبلاء:ج7، ص80، شرح حال حریز بن عثمان، ش35. ابوداود می گوید: درباره حریز بن عثمان از احمد بن حنبل سؤال کردم، وی پاسخ داد: « ثقة ثقة ثقة». مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال:ج4، ص235، شرح حال حریز بن عثمان، ش1157 و ذهبی سلفی، f! میزان الإعتدال فی نقد الرجال: ج1، ص475، شرح حال حریز بن عثمان، ش1792 و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج2، ص208، شرح حال حریز بن عثمان، ش 436 و در جای دیگر می گوید: «لیس بالشام أثبت من حریز إلّا أن یکون بحیر بن سعد». ابن ابی حاتم رازی، الجرح و التعدیل: ج3، ص 289، شرح حال حریز بن عثمان، ش1288 و مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج4، ص235، شرح حال حریز بن عثمان، ش 1157 و ذهبی سلفی، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام:ج10، ص123، حوادث و وفیات 161-170 هجری قمری، شرح حال حریز بن عثمان، ش66 و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج2، ص208، شرح حال حریز بن عثمان، ش 436 و هنگامی که از احمد بن حنبل درباره حریز و ابوبکر بن ابی مریم و صفوان سؤال می شود، در پاسخ می گوید: «لیس فیهم مثل حریز، لیس أثبت منه». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج2، ص208، شرح حال حریز بن عثمان، ش436. احمد بن ابی یحیی به نقل از احمد بن حنبل می گوید: «حدیث حریز نحو ثلاثمائة و هو صحیح الحدیث إلّا أنّه یحمل علی علیّ علیه السلام». مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج4، ص235، شرح حال حریز بن عثمان، ش 1157 و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج2، ص208، شرح حال حریز بن عثمان، ش436. یحیی بن معین نیز حریز بن عثمان را ثقه می داند. مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج4، ص235، شرح حال حریز بن عثمان، ش1157 و ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج7، ص 81، شرح حال حریز بن عثمان، ش35. معاذ بن معاذ می گوید: «لا أعلم أنّی رأیت شامیاً أفضل من حریز» و بنا به نقل دیگر می گوید: «لا أعلم أنّی رأیت بالشام أحداً أفضله علیه». مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال:ج4، ص235، شرح حال حریز بن عثمان، ش1157؛ ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج7، ص81، شرح حال حریز بن عثمان، ش35 و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب:ج2، ص208، شرح حال حریز بن عثمان، ش436. ابوحاتم رازی با حسن الحدیث دانستن حریز بن عثمان می گوید: «لا أعلم باشام أثبت منه… و هو ثقة متقن». ابن ابی حاتم رازی، الجرح و التعدیل:ج3، ص289، شرح حال حریز بن عثمان، ش1288. ابن عدی می گوید: «حریز بن الاثبات فی الشامیین و قد وثقه القطان». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب:ج2، ص209، شرح حال حریز بن عثمان، ش436. ذهبی سلفی در مورد حریز بن عثمان می گوید: «کان متقنا ثبتا». میزان الإعتدال فی نقد الرجال:ج1، ص 475، شرح حال حریز بن عثمان، ش1792 و در جای دیگر می گوید: «حریز بن عثمان… ثقة، له نحو مائتی حدیث و هو ناصبی». الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة: ج1، ص214، شرح حال حریز بن عثمان، ش994/156. ابن حجر عسقلانی شافعی با اعتراف به ناصبی بودن حریز بن عثمان به توثیق وی پرداخته و می گوید: «ثقة ثبت». تقریب التهذیب:ج1، ص159، شرح حال حریز بن عثمان، ش214، ابن مدینی می گوید:«لم یزل من أدرکناه من أصحابنا یوثقونه». مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال:ج4، ص235، شرح حال حریز بن عثمان، ش1157 و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج2، ص208، شرح حال حریز بن عثمان، ش 436. دحیم می گوید: «حمصی جیّد الاسناد صحیح الحدیث» و در جای دیگر می گوید: «ثقة». مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج4، ص235، شرح حال حریز بن عثمان، ش1157 و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج2، ص208، شرح حال حریز بن عثمان، ش436. مفضل بن غسان می گوید: «ثبت» و در جای دیگر می گوید: «یقال فی حریز مع تثبته أنّه کان سفیانیاً». مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج4، ص 236، شرح حال حریز بن عثمان، ش1157 و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج2، ص208، شرح حال حریز بن عثمان، ش436. عجلی درباره حریز می گوید: «شامی ثقة و کان یحمل علی علیّ». تاریخ الثقات: ص112، شرح حال حریز بن عثمان، ش267، عمرو بن علی می گوید: «کان ینتقص علیاً و ینال منه و کان حافظاً لحدیثه» و در جای دیگر می گوید:«ثبتّ شدید التحامل علی علیّ». مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج4، ص236، شرح حال حریز بن عثمان، ش1157 و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب:ج2، ص208، شرح حال حریز بن عثمان، ش 436. ابوبکر بغدادی صاحب «تاریخ الحمصیین» درباره حریز بن عثمان می گوید:«لک یکن له کتاب، إنّما کان یحفظ، لا یختلف فیه، ثبت فی الحدیث. مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج4، ص234، شرح حال حریز بن عثمان، ش1157.

[32]– بخاری، الجامع الصحیح معروف به صحیح بخاری: ج2، ص266، کتاب بدء الخلق، باب مناقب قریش و ج2، ص271، کتاب بدء الخلق، باب صفة النّبیّ صلّی الله علیه و آله؛ ترمذی، الجامع الصحیح معروف به سنن ترمذی: ج4، ص580، کتاب الزهد، ح2359؛ ابوداود سجستانی، سنن ابوداود: ج1، ص30، کتاب الطهارة، باب صفة وضوء النّبیّ صلّی الله علیه و آله، ح121 و 122 و ج1، ص114، کتاب الصلاة، باب فی وقت العشاء الآخرة، ح 421 و ج1، ص 121 و 122، کتاب الصلاة، باب فی من نام عن الصلاة، باب فی من نام عن الصلاة أو نسیها، ح 445 و 446 و ج3، ص278، کتاب الابیوع، باب فی منع الماء، ح3477 و ج4، ص200، کتاب السنة، باب فی لزوم السنة، ح 4604؛ ابن ماجه، سنن ابن ماجة: ج1، ص151، کتاب الطهارة، باب ما جاء فی مسح الأذنین، ح442 و ج1، ص156، کتاب الطهارة، باب ما جاء فی غسل القدمین، ح457 و ج1، ص512، کتاب الجنائز، باب ما جاء فی ثواب من أصیب بولده، ح1604 و ج2، ص903، کتاب الوصایا، باب النهی عن الإمساک فی الحیاة و التبذیر عند الموت، ح 2707؛ احمد بن حنبل، المسند: ج4، ص91، حدیث ذی مخمر حبشی و ص99، حدیث معاویة بن ابی سفیان و ص105، حدیث حابس بن سعد طائی و ص106، حدیث واثلة بن اسقع و ص 130، حدیث مقدام بن معدیکرب و ص 133 و 134، حدیث ابوریحانه و ص 188 و 190، حدیث عبدالله بن بسر و ص 385، حدیث عمرو بن عنبسه و ج5، ص237،حدیث معاذ بن جبل و ص 257، حدیث ابوامامه باهلی و ص280، حدیث ثوبان و ص384، احادیث رجال من اصحاب النّبیّ صلّی الله علیه و آله ، و…

[33]– «روایات المبتدعة و أصحاب الأهواء و هی عند أکثر أهل الحدیث مقبولة إذا کانوا فیها صادقین… أخرج البخاری فی صحیحه عن محمد بن زیاد و حریز بن عثمان و هما مشهوران بالنصب». ابن اثیر جزری شافعی، جامع الأصول:ج1، ص172، النوع العاشر و هو الخامس من المختلف فیه.

[34]– «والله لاأدری کیف یکون ثبتاً من کان شدید التحامل علی أمیرالمؤمنین علی بن أبی طالب علیه السلام، نعوذ بک اللهم من المجازفة». مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج5، ص574، پاورقی 8، شرح حال حریز بن عثمان، ش1175.

[35]– «و قال الذهبی فی المیزان: کان متقناً ثبتاً لکنّه مبتدع، و قال فی الکاشف: ثقة و هو ناصبی، و قال فی المغنی: ثبت لکنّه ناصبی، و قال فی الدیوان: ثقة لکنّه ناصبی مبغض. قال أفقر العباد أبومحمد بشار بن عواد محقق هذا الکتاب: لانقبل هذا الکلام من شیخ النقاد أبی عبدالله الذهبی، إذ کیف یکون الناصبی ثقة؟ و کیف یکون المبغض ثقة؟ فهل النصب و بغض أمیرالمؤمنین علی بن أبی طالب بدعة صغری أم کبری؟ و الذهبی نفسه یقول فی المیزان:ج1، ص6، فی وصف البدعة الکبری: الرفض الکامل و الغلو فیه و الحطّ علی أبی بکر و عمر و الدعاء إلی ذلک، فهذا النوع لا یحتجّ لهم و لا کرامة. أَوَ لیس الحطّ علی علیّ و النصب من هذا القبیل؟ و قد ثبت من نقل الثقات أنّ هذا الرجل کان یبغض علیّاً و عندی أنّ حریز بن عثمان لا یحتجّ به و مثله الذی یحطّ علی الشیخین». مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج5، ص579، پاورقی2، شرح حال حریز بن عثمان، ش1175.

[36]– «کان شدید المیل إلی مذهب أهل دمشق فی المیل علی علیّ». ابن حجر عسقلانی شافعی،تهذیب التهذیب: ج1، ص159، شرح حال ابراهیم بن یعقوب جوزجانی، ش332.

[37]– «إجتمع علی بابه أصحاب الحدیث، فأخرجت جاریة له فروجة لتذبحها، فلم تجد من یذبحها، فقال (فقالت):

سبحان الله! فروجة لا یوجد من یذبحها و علیّ یذبح فی ضحوة نیفاً و عشرین ألف مسلم».همان.

[38]– «یقول عبدالعزیز الغماری: أوّل من أظهر هذه الزیادة و هی إنّ الشیعی الثقة لا یقبل حدیثه المؤید لمذهبه و إدخلها فی تقیید حدیث الشیعی أبوإسحاق الجوزجانی و هو ناصبی مشهور، له صولات و جولات و تهجّمات شانئة فی الدح فی الأئمة الذین و صفوا بالتشیع، حتّی دعاه ذلک إلی الکلام فی أهل الکوفة کافة و أخذ الحذر منهم و من روایاتهم و هذا معروف عنه، مشهور له، حتّی نصّوا علی عدم الالتفات إلی طعنه فی الرجال الکوفیین أو من کان علی مذهبهم فی التشیع». بیان نکث الناکث: ص54. «و یقول أحمد الغماری: أمّا اشتراط کونه روی ما لا یؤیّد بدعتّه، فهو من دسائس النواصب التی دسّوها بین أهل الحدیث، لیتوصّلوا بها إلی إبطال کلّ ما ورد فی فضل علی علیه السلام و ذلک أنّهم جعلوا أیة تشیّع الراوی و علامة بدعته هو روایته فضائل علی علیه السلام کما ستعرفه، ثمّ قرّروا إنّ کلّ ما یرویه المبتدع ممّا فیه تأیید لبدعته فهو مردود و لو کان من الثقات و الذی فیه تأیید التشیّع فی نظرهم هو فضل علی و تفضیلة، فینتج من هذا أن لا یصحّ فی فضله حدیث، کما صرّح به بعض من رفع جلباب الحیاء عن وجهه من غلاة النواصب کابن تیمیّه و أضرابه. فتح الملک العلی: ص217.

[39]– «و هو من السلف الطالح و هو أحمد المنحرفین عن الحق و یرمی الناس بالانحراف، قبّحه الله و هو سبّاب شتّام. للصحابة الخیار البررة و میّال للمجرمین». العتب الجمیل علی أهل الجرح و التعدیل: ص122، تحقیق و تعلیق حسن سقاف، ص122.

[40]– «کان أحمد بن حنبل یکاتبه و یکرمه إکراماً شدیداً» و «قال ابن عدی: کان یسکن دمشق و کان أحمد یکاتبه، فیتقوی بکتابه و یقرؤه علی المنبر». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج1، ص159، شرح حال ابراهیم بن یعقوب جوزجانی، ش332.

[41]– «قال الحاکم النیسابوری: محمد بن زیاد الالهانی و حریز بن عثمان من أهل البدع ممن اشتهر منهما النصب». سلیمان بن خلف باجی، التعدیل و التجریح لمن خرج عنه البخاری فی الجامع الصحیح: ج2، ص 689، شرح حال محمد بن زیاد ش 488. «قول الحاکم الشیعی: أخرج البخاری فی الصحیح لمحمد بن زیاد و حریز بن عثمان و هما ممن قد اشتهر عنهم النصب». ذهبی سلفی، میزان الإعتدال فی نقد الرجال: ج3، ص551، شرح حال محمد بن زیاد، ش7544.

[42]– «بلی غالب الشامیین فیهم توقف عن أمیرالمؤمنین علیّ علیه السلام من یوم صفین و یَرون أنّهم و سلفهم أولی الطائفتین بالحق». ذهبی سلفی، میزان الإعتدال فی نقد الرجال: ج3، ص551 552، شرح حال محمد بن زیاد، ش7544.

[43]– مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج16، ص282، شرح حال محمد بن زیاد، ش5811 و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج9، ص150، شرح حال محمد بن زیاد الهانی حمصی، ش252 و تقریب التهذیب: ج2، ص162، شرح حال محمد بن زیاد، ش225.

[44]– بخاری، الجامع الصحیح معروف به صحیح بخاری: ج2، ص45، کتاب الوکالة، ما جاء فی الحرث و المزارعة، باب ما یحذر من عواقب الإشتغال بآلة الزرع أو مجاوزة الحد الذی أمر به؛ ترمذی، الجامع الصحیح معروف به سنن ترمذی: ج4، ص626، کتاب صفة القیامة، ح2437؛ ابن ماجه، سنن ابن ماجه: ج2، ص1433، کتاب الزهد، باب صفة أمة محمد، ح4286 و احمد بن حنبل، المسند:ج2، ص196، مسند عبدالله بن عمر بن عاص و ج4، ص200، حدیث ابی عتبة و ج5، ص267، حدیث ابوامامة و ج6، ص93، حدیث عایشه.

[45]– و من شعره فی مصرع علی علیه السلام:

                                    یا ضربةً من تقیٍ ما أراد بها                 إلّا لیَبلُغَ من ذی العرش رضواناً

                                    إنّی لأذکُره حیناً فأحسِبُه                    أوفی البریة عندالله میزاناً

                                    أکرِم بقومٍ بطونُ الطیرِ قبرهم                لم یخلِطوا دینهم بغیاً و عدواناً

فبلغ شعره عبدالملک بن مروان، لأدرکته حمیّةٌ لقرابته من علی علیه السلام، فنذر دمَه و وضع علیه العیون». ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج4، ص214-216، شرح حال عمران بن حطان، ش86.

[46]– «مصری تابعی ثقة». عجلی، تاریخ الثقات: ص373، باب عمران، شرح حال عمران بن حطان، ش1300.

[47]– ابن حبان بستی شافعی، الثقات: ج5، ص222.

[48]– لیس فی أهل الأهواء أصحّ حدیثاً من الخوارج». ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج4، ص214، شرح حال عمران بن حطان، ش86.

[49]– بخاری، الجامع الصحیح معروف به صحیح بخاری: ج4، ص31، کتاب اللباس، باب لبس الحریر و افتراشه للرجال و قدر ما یجوز منه و ج4، ص44، کتاب اللباس، باب نقض الصور؛ ابوداود سجستانی، سنن ابوداود: ج4، ص72، کتاب اللباس، باب فی الصلیب فی الثوب، ح 4151؛ نسائی، سنن النسائی:ج8، ص201، کتاب الزینة، باب التشدید فی لبس الحریر و أنّ من لبسه فی الدنیا لم یلبسه فی الآخرة و احمد بن حنبل، المسند: ج6، ص52، 75، 237 و 252، حدیث عائشه.

[50]– «أخرج البخاری حدیث عمران بن حطان… و عمران متروک لسوء اعتقاده و خبث رأیه». ابن حجر عسقلانی شافعی، الإصابة فی تمییز الصحابة: ج3، ص180، شرح حال عمران بن حطان، ش6875.

[51]– «عمران کان أحد الخوارج من العقدیة بل هو رئیسهم و شاعرهم و هو الذی مدح ابن ملجم قاتل علیّ بالأبیات المشهورة و إنّما أخرج له البخاری علی قاعدته فی تخریج أحادیث المبتدع إذا کان صادق اللهجة متدیناً و قد قیل إنّ عمران تاب من بدعته و هو بعید». ابن حجر عسقلانی شافعی، فتح الباری بشرح صحیح البخاری:ج10، ص302، کتاب اللباس، باب لبس الحریر للرجال. «صدوق إلّا أنّه کان علی مذهب الخوارج و یقال رجع عن ذلک». همو، تقریب التهذیب: ج2، ص83، شرح حال عمران بن حطان، ش722. «الخارجی… فإنّ عمران صدوق فی نفسه». ذهبی سلفی، میزان الإعتدال فی نقد الرجال: ج3، ص235؛ شرح حال عمران بن حطان، ش6277.

[52]– «و من أین کان له صدق اللهجة و قد أفحش فی الکذب فی مدحه ابن ملجم اللعین و المتدیّن کیف یفرح بقتل مثل علی بن أبی طالب علیه السلام حتّی یمدح قاتله». عینی حنفی، عمدة القاری شرح صحیح البخاری: ج22، ص13، کتاب اللباس، باب لبس الحریر و افتراشه للرجال و قدر ما یجوز منه، ح53.

[53]– احمد بن حنبل می گوید: «ثقة و کان یحمل علی علیّ». ابن معین می گوید: «ثقة من خیار المسلمین، لا یطعن فی حدیثه». ابوحاتم می گوید: «ثقة». ابن خراش می گوید: «کان ثقة و کان عثمانیّاً یبغض علیّاً». ابن عدی می گوید: «ما بأحادیثه بأس أن شاء الله». ابوزرعه می گوید: «ثقة». عجلی می گوید: «ثقة و کان یحمل علی علیّ». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج5، ص224، شرح حال عبدالله بن شقیق، ش 445.

[54]– بخاری، الادب المفرد: ص49، ح186، باب قصاص العبد و ص79، ح344، باب یحثی فی وجوه المداحین و ص277، ح1345، باب فضول الکلام؛ مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم: ج1، ص74، کتاب الایمان، باب فی قوله نور أنی أراه و ج1، ص111، کتاب الطهارة، باب کراهة غمس المتوضیء و غیره یده المشکوک نجاستها فی الاناء قبل غسلها ثلاثا و ج1، ص221، کتاب الصلاة، باب ما یستعاذ منه فی الصلاة و ج1، ص272، کتاب الصلاة، باب الجمع بین الصلاتین فی الحضر و ج1، ص276، کتاب الصلاة، باب استحباب صلاة الضحی و ج1، ص 280 و 281، کتاب الصلاة، باب جواز النافلة قائما و قاعدا و ج1، ص288 و 289، کتاب الصلاة، باب صلاة اللیل مثنی و ج2، ص482، کتاب الصیام، باب صیام النّبیّ صلّی الله علیه و آله فی غیر رمضان و ج2، ص539، کتاب الحج،باب جواز التمتع و ج4، ص91، کتاب الفضائل، باب من فضائل موسی و ج4، ص164، کتاب الفضائل، باب فضل الصحابة ثمّ الذین یلونهم ثمّ الذین یلونهم و ج4، ص303، کتاب الجنة و صفة نعیمها و أهلها، باب عرض معقد المیت من الجنة؛ ترمذی، الجامع الصحیح معروف به سنن ترمذی: ج1، ص353 و 355، ابواب الصلاة، باب ما جاء فی الجمع بین الصلاتین، ح187 و ج2، ص213، ابواب الصلاة، ما جاء فی الرجل یتطوع جالسا، ح375 و ج2، ص291، ابواب الصلاة، f  ح 426 و ج2، ص299 و 300، ابواب الصلاة، ما جاء فی الرکعتین بعد العشاء، ح 436 و ج2، ص496، ابواب الصلاة، فی کراهیة الصلاة فی لحف النساء، ح600 و ج3، ص139، کتاب الصوم، ما جاء فی سرد الصوم، ح 768 و ج4، ص507، کتاب الفتن، ما جاء فی الدجال، ح 2234 و ج4، ص626، کتاب صفة القیامة، ح 2438 و ج5، ص14، کتاب الایمان، ما جاء فی ترک الصلاة، ح 2622 و ج5، ص190، کتاب القراءات، باب من سورة الواقعة، ح 2938 و ج5، ص243، کتاب تفسیر القرآن، باب من سورة النساء، ح 3035 و ج5، ص251، کتاب تفسیر القرآن، باب من سورة المائدة، ح3046 و ج5، ص396، کتاب تفسیر القرآن، باب من سورة النجم، ح 3282 و ج5، ص607، کتاب المناقب، باب مناقب ابی بکر، ح 3657؛ ابوداود سجستانی، سنن ابوداود: ج1، ص101، کتاب الطهارة، باب الصلاة فی شعر النساء، ح367 و ج1، ص174، کتاب الصلاة، باب الصلاة فی شعر النساء، ح 625 و ج1، ص251، کتاب الصلاة، باب فی صلاة القاعد، ح 955 و 956 و ج2، ص18، کتاب الصلاة، باب تفریع أبواب التطوع و رکعات السنة، ح 1251 و ج2، ص 28، کتاب الصلاة، باب صلاة الضحی،ح 1292 و ج2، ص62، کتاب الصلاة، باب کم الوتر، ح 1421 و ج4، ص35، کتاب الحروف و القراءات، ح 3991 و ج4، ص241، کتاب السنة، باب فی الدجال، ح 4756 و ج4، ص299، کتاب الأدب، باب فی العدة، ح 4996؛ ابن ماجه، سنن ابن ماجه: ج 1، ص38، ح 102 و ص ج 1، ص363، ح 1150 و ج1، ص366، ح 1158 و ج1، ص368، ح1164 و ج1، ص388، ح 1228 و ج2، ص 1443و 1444، ح 4316؛ نسائی، سنن النسائی: ج3، ص174، کتاب صلاة الخوف و ج3، ص219 و 220، کتاب قیام اللیل و تطوع النهار، باب کیف یفعل إذا افتتح الصلاة قائما و ذکر اختلاف الناقلین عن عائشة فی ذلک و ج3، ص233، کیف صلاة اللیل، باب کم الوتر و ج4، ص152، کتاب الصیام، التقدم قبل شهر رمضان، ذکر اختلاف الفاظ الناقلین لخبر عائشة فیه و ج4، ص199، کتاب الصیام، صوم النّبیّ صلّی الله علیه و آله و ج8، ص132، کتاب الزینة، الترجل غبا و ج8، ص217، کتاب الزینة، اللحف و ج8، ص278، کتاب الاستعاذة من عذاب جهنم و احمد بن حنبل، المسند: ج1، ص61، مسند عثمان بن عفان و ج1، ص97، مسند علی بن أبی طالب و ج1، ص195، مسند ابوعبیدة بن الجراح و ج1، ص249، 251، 351 و 360، مسند عبدالله بن عباس و ج2، ص38، 40، 58، 71،76، 79، 81 و 100، مسند عبدالله بن عمر و ج2، ص228 ، 298، 324، 369، 410، 455، 479، 508 و 522، مسند ابوهریره و ج3، ص469 و 470، حدیث عبدالله بن ابی الجدعاء و ج4، ص66، حدیث بعض أصحاب النّبیّ وج4، ص109، حدیث عبدالله بن حواله و ج4، ص 338، حدیث محجن بن الادرع و ج5، ص33، حدیث مرة البهزی و ج5، ص77، حدیث رجل و ج5، ص147، 157، 171 و 175، حدیث أبی ذر و ج5، ص366، 379، و ج6، ص30، 31، 62، 64، 98، 100، 112، 113، 139، 157، 166، 171، 175، 204، 213، 216، 218، 227، 228، 236، 239، 241، 246، 262 و 265 حدیث عایشه.

[55]– «جاور المسجد أربعین سنة، لم یر فی جمعة و لا جماعة». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج1، ص 266، شرح حال اسماعیل بن سمیع، ش559.

[56]– «ترکه زائدة لمذهبه» و «عن جریر: کتبت عنه ثمّ ترکته» و «قال ابن عیینة: کان بیهسیاً، فلم أذهب إلیه و لم أقربه». بن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج1، ص267، شرح حال اسماعیل بن سمیع، ش559.

[57]– «قال أحمد: ثقة»، «عن ابن معین: ثقة مأمون» و «قال البخاری: أما فی الحدیث فلم یکن به بأس». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج1، ص266-267، شرح حال اسماعیل بن سمیع، ش559 و ذهبی سلفی، میزان الإعتدال فی نقدالرجال: ج1، ص233، شرح حال اسماعیل بن سمیع، ش892.

[58]– مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم: ج3، ص34، کتاب البیوع، باب الأمر بقتل الکلاب و ج4، ص 351، کتاب الزهد و ارقائق، باب من أشرک فی عمله غیرالله؛ ابوداود سجستانی، سنن ابی داود: ج3، ص331، کتاب الاشربة، باب فی الاوعیة، ح3697؛ نسائی، سنن النسائی: ج8، ص166، کتاب الزینة، خاتم الذهب و ج8، ص302، کتاب الاشربة، النهی عن نبیذ الجعة و هو شراب یتخذ من الشعیر و احمد بن حنبل، المسند: ج1، ص35، مسند عمر بن الخطاب و ج1، ص119 و 138، مسند علی بن أبی طالب علیه السلام.

[59]– «کان زیاد بن جبیر یقع فی الحسن و الحسین علیهم السلام، فقلت له: یا أبا محمد! إنّ أبا سعید حدّثنی عن النّبیّ صلّی الله علیه و آله قال: الحسن و الحسین سیدا شباب أهل الجنة». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج3، ص309، شرح حال زیاد بن جبیر بن حیة، ش658.

[60]– همان.

[61]– بخاری،الجامع الصحیح معروف به صحیح بخاری: ج1، ص296، کتاب الحج، باب نحر الإبل مقیدة ج1، ص 340، کتاب الصوم، باب الصوم یوم النحر و ج4، ص160، کتاب الأیمان و النذور، باب من نذر أن یصوم أیّاماً فوافق النحر و الفطر؛ مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم: ج2، ص474، کتاب الصوم، باب النهی عن صوم یوم الفطر و یوم الأضحی و ج2، ص581، کتاب الحج، باب نحر البدن قیاماً مقیدة؛ ترمذی، الجامع الصحیح معروف به سنن ترمذی:ج3، ص349، أبواب الجنائز، باب ما جاء فی الصلاة علی الأطفال، ح1031؛ ابوداود سجستانی، سنن ابوداود: ج2، ص130، کتاب الزکاة، باب المرأة تنصدق من بیت زوجها، ح 1686 و ج2، ص149، کتاب الحج، باب کیف تنحر البدن، ح1768 و ج3، ص205، کتاب الجنائز، باب المشی أمام الجنازة، ح 3180؛ ابن ماجه، سنن ابن ماجه: ج1، ص475، کتاب الجنائز، باب ما جاء فی شهود الجنائز، ح 1481 و ج1، ص483، کتاب الجنائز، باب ما جاء فی الصلاة علی الطفل، ح1525، نسائی، سنن النسائی: ج4، ص55، کتاب الجنائز، باب مکان الراکب من الجنازة و ج4، ص56، کتاب الجنائز، مکان الماشی من الجنازة و ج4، ص58، کتاب الجنائز، باب الصلاة علی الأطفال و احمد بن حنبل، السمند:ج2، ص32، 60، 86، 138 و 139، مسند عبدالله بن عمر و ج4، ص247، 248، 249 و 252، حدیث المغیرة بن شعبة.

[62]– «سیّ ء المذهب، کان منحرفاً عن أهل بیت النّبیّ صلّی الله علیه و آله». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج3، ص328، شرح حال زیاد بن علاقه، ش693.

[63]– ابو خیثمه می گوید: «أتیته فإذا هو یحمل علی علیّ فلم أعد إلیه». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: جج2، ص337، شرح حال حصین بن نمیر، ش682.

[64]– بخاری، الجامع الصحیح معروف به صحیح بخاری: ج4، ص131، کتاب بدء الخلق و ج7، ص26، کتاب الطلب و ابوداود سجستانی، سنن ابوداود: احادیث 2349 و 2579، ترمذی، الجامع الصحیح معروف به سنن ترمذی، ج ص، احادیث 2191 و 2531 و نسائی، ج3، ص244.

[65]– عجلی پس از تویثق عبدالله بن زید می گوید: «و کان یحمل علی علیّ و لم یرو عنه شیئاً». تاریخ الثقات: ص257، باب عبدالله، شرح حال عبدالله بن زید، ش 813؛ مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج10، ص158، شرح حال عبدالله بن زید، ش3266 و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب:ج5، ص198، شرح حال عبدالله بن زید، ش388.

[66]– احمد بن حنبل، المسند:ج4، ص123 و 124، حدیث شداد بن اوس و ج5، ص281، حدیث ثوبان.

[67]– «قال أبوحاتم الرازی: قیل لسفیان الثوری: ما لک لم تسمع من نعیم بن أبی هند؟ قال: کان یتناول علیّاً علیه السلام». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب:ج10، ص418، شرح حال نعیم بن ابی هند، ش846 و ذهبی سلفی، میزان الإعتدال فی نقد الرجال: ج4، ص271، شرح حال نعیم بن ابی هند، ش9112.

[68]– احمد بن حنبل، المسند:ج5، ص12، حدیث سمرة بن جندب و ج5، ص407، حدیث حذیفة بن یمان و ج6، ص159، حدیث عایشه.

[69]– «ذکر ابن عائشة أنّه کان ینشد بنی مروان الاشعار التی هجی بها المصطفی صلّی الله علیه و آله ». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج3، ص84، شرح حال خالد بن سلمه، ش181.

[70]– «کان الفأفأ رأساً فی المرجئة و کان یبغض علیّاً».مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج5، ص363، شرح حال خالد بن سلمه، ش 1601؛ ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء، ج5، ص374، شرح حال خالد بن سلمه، ش169 و میزان الأعتدال فی نقد الرجال: ج1، ص631، شرح حال خالد بن سمله، ش2426 و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج3، ص83، شر ح حال خالد بن سمله، ش2426 و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج3، ص83، شرح حال خالد بن سلمه، ش181.

[71]– همان.

[72]– احمد بن حنبل، المسند: ج1، ص199، حدیث زید بن خارجه و ج5، ص292، حدیث خالد بن عرفطه و ج6، ص70، 93، 153 و 278، حدیث عایشه.

[73]– «تابعی حسن الحدیث لکنّه ناصبی ینال من علی علیه السلام». ذهبی سلفی، میزان الإعتدال فی نقد الرجال:ج1، ص173، شرح حال ازهر بن عبدالله، ش699 و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب، ج1، ص179، شرح حال ازهر بن عبدالله بن جمیع، ش385.

[74]– «قال ابن الجارود فی کتاب الضعفاء: کان یسبّ علیاً». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب، ج1، ص179، شرح حال ازهر بن عبدالله بن جمیع، ش385.

[75]– احمد بن حنبل، المسند: ج4، ص102، حدیث معاویه بن أبی سفیان و ج4، ص188، حدیث عبدالله بن بسر مازنی.

[76]– «کان ناصبیاً» و «سمعه غیر واحد ینال من علی و سمعته أنا ینال من الحسن بن علی علیهما السلام». ابن حجر عسقلانی شافعی، لسان المیزان: ج5، ص67، شرح حال محمد بن احمد قرطبی، ش7037 (7187).

[77]– «کان المغیرة ینال فی خطبة من علیّ و أقام خطباء ینالون منه». ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج3، ص31، شرح حال مغیرة، ش7 و احمد بن حنبل، المسند:ج1، ص188، مسند سعید بن زید و ج4، ص369، حدیث زید بن أرقم.

[78]– احمد بن حنبل، المسند:ج1، ص67، مسند عثمان بن عفان و ج4، ص244 -255، حدیث مغیره بن شعبه.

[79]– «قالوا: کان یحمل علی علی و المشهور عنه أنّه کان یقدم عثمان و لذلک تجنب کثیر من قدماء الکوفیین الروایة عنه». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب، ج8، ص347، شرح حال قیس بن ابی حازم، ش 691 و ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء:ج4، ج4، ص199، شرح حال قیس بن ابی حازم، ش81.

[80]– احمد بن حنبل، المسند: ج1، ص7،9، 13 مسند ابوبکر و ج1، ص 174، مسند سعد بن ابی وقاص و ج2، ص 475، مسند أبوهریرة و ج3، ص426، حدیث ابی حازم و ج4، ص118 و 119، بقیة حدیث ابی مسعود بدری و ج4، ص150 و 151، حدیث عقبة بن عامر و ج4، ص192 و 193، حدیث عدی بن عمیرة و ج4، ص203، حدیث عمر و بن عاص و ج4، ص229 و 230، حدیث مستورد بن شداد و ج4، ص248، 250، 253 و 254، حدیث مغیرة بن شعبة و ج4، ص349، حدیث صنابحی و ج4، ص360، 363 و 365، حدیث جریر بن عبدالله و ج5، ص110، حدیث خباب بن الارت و ج5، ص273، حدیث ابی مسعود انصاری و ج5، ص294، حدیث ابی شهم و ج6، ص97 و 214، حدیث عائشه.

[81]– «سمعت یحیی بن معین قال: خالد بن عبدالله القسری کان والیاً لبنی أمیة و کان رجل سوء و کان یقع فی علی بن أبی طالب علیه السلام». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب، ج3، ص88، شرح حال خالد بن عبدالله، ش 189؛ مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج5، ص381، شرح حال خالد عبدالله، ش1609 و ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء:ج5، ص429، شرح حال خالد بن عبدالله، ش191.

[82]– ابن ابی الحدید معتزلی شافعی، شرح نهج البلاغه: ج15، ص256.

[83]– عن أبی بکر بن عبدالله الأصبهانی قال: کان دعی لبنی أمیة یقال له خالد بن عبدالله، لا یزال یشتم علیّاً علیه السلام،  فلمّا کان یوم جمعة و هو یخطب الناس قال: والله! کان رسول الله لیستعمله و إنّه لیعلم ما هو! و لکنّه ختنه، و قد نعس سعید بن المسیب، ففتح عینیه، ثمّ قال: و یحکم! ما قال هذاالخبیث! رأیت القبر النصدع و سول الله صلّی الله علیه و آله یقول: کذبت یا عدوّ الله!». ابن ابی الحدید معتزلی شافعی، شرح نهج البلاغه:ج13، ص221-22، القول فی أسلام أبی بکر و علی و خصائص کل منهما.

[84]– «اللهم العن علی بن أبی طالب بن عبدالمطلب بن هاشم، صهر رسول الله صلّی الله علیه و آله علی ابنته و أبا الحسن و الحسین». ابن ابی الحدید معتزلی شافعی، شرح نهج البلاغه:ج4، ص57.

[85]– «خالد الذی یهدم المساجد و یبنی البیع و الکنائس و یولی المجوس علی المسلمین و ینکح أهل الذمة المسلمات». طبری، تاریخ الأمم و الملوک معروف به تاریخ طبری: ج4، ص176، حوادث 119 هجری قمری و ابن اثیر جزری، الکامل فی التاریخ: ج3، ص360، حوادث 119 هجری قمری، ذکر خبر الخوارج هذه السنة.

[86]– «لمّا أخذ خالد بن عبدالله سعیدَ بن جبیر و طلق ابن حبیب خطب، فقال: کأنّکم أنکرتم ما صنعتُ، و الله! لو کتب إلَیَّ أمیرالمؤمنین لنقضتها حجراً حجراً، یعنی الکعبة». ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء:ج5، ص429، شرح حال خالد بن عبدالله، ش191.

[87]– «سمعت خالد بن عبدالله یقول علی منبر مکة و هو یخطب: أیها الناس! أیّهما أعظم؟ أخلیفة الرجل علی أهله أم رسوله إلیهم؟ والله لو لم تعلموا فضل الخلیفة ألّا أنّ إبراهیم خلیل الرحمن استسقی، فسقاه ملحاً أجاجا و استسقاء الخلیفة، فسقاه عذباً فراتا». طبری، تاریخ الأمم و الملوک معروف به تاریخ طبری: ج3، ص679، حوادث 89 هجری قمری.

[88]– احمد بن حنبل، السمند:ج4، ص70، حدیث اسد بن کرز جدّ خالد القسری.

[89]– «قال أبوالعرب الصقلی فی الضعفاء: کان یحمل علی علیّ تحاملاً شدیداً و قال: لا أحبّ علیاً و لیس بکثیر الحدیث و من لم یحبّ الصحابة فلیس بثقة و لا کرامة». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب؛ ج1، ص207، شرح حال اسحاق بن سوید، ش 438 و علاءالدین مغلطای، إکمال تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج2، ص95-96، شرح حال اسحاق بن سوید، ش 401. البته ابن حجر بخشی از کلام ابوالعرب صقلی را ذکر می کند.

[90]– ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب، ج1، ص206-207، شرح حال اسحاق بن سوید، ش438.

[91]– احمد بن حنبل، المسند:ج2، ص107، مسند عبدالله بن عمر و ج4، ص11، حدیث رجل من اصحاب النّبیِ صلّی الله علیه و آله و ج4، ص455، حدیث عمران بن حصین و ج5، ص58، حدیث رجل من اصحاب النّبیّ صلّی الله علیه و آله و ج6، ص31، 47 و 106، حدیث عائشه.

[92]– «کان أسد بن وداعة و أزهر بن عبدالله الحرازی یقعان فی علی بن أبی طالب علیه السلام». ابوداود سجستانی، سؤالات الآجری:ج2، ص226.

[93]– «کان أسد بن وداعة یقول: احمدوا الله ثلاثاً و سبّحوه ثلاثاً و العنوا فلاناً (علیّاً) ثلاثاً». همان.

[94]– «قال ابن معین: کان هو و أزهر الحرازی و جماعة یسبّون علیّاً و کان ثور لا یسبّ علیّاً، فإذا لم یسب جرّوا برجله». ابن حجر عسقلانی شافعی، لسان المیزان، ج1، ص500، شرح حال اسد بن وداعه، ش1220.

[95]– «من سبّ الصحابة فلیس بثقة و لا مأمون».همان.

[96]– همان.

[97]– «و کان من العلماء بدمشق و فیه نصب معروف نسأل الله العفو». ذهبی سلفی، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام:ج8، ص372، حوادث و وفیات131 هجری قمری.

[98]– «الیوم العاشر… اتفق فیه قتل الحسین بن علی بن أبی طالب رضی الله عنهم و فُعل به و بهم ما لم یُفعل فی جمیع الأمم بأشرار الخلق من القتل بالعطش و السیف و الإحراق و صلب الرؤؤس و أجراء الخیول علی الأجساد، فتشاءموا به، فأمّا بنو أمیّة فقد لبسوا فیه ما تجدّد و تزیّنوا و اکتحلوا و عیّدوا و أقاموا الولائم و الضیافات و أطعموا الحلاوات و الطیّبات و جری الرسم فی العمامة علی ذلک أیّام ملکهم و بقی فیهم بعد زواله عنهم». ابوریحان بیرونی، الآثار الباقیة عن القرون الخالیة: ص292.

[99]– «کیف یکون من قتل الحسین ثقة». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب، ج7، ص396، شرح حال عمر بن سعد، ش747.

[100]– «عن قاتل الحسین تحدثنا؟ أما تخاف الله تروی عن عمر بن سعد».همان.

[101]– عجلی، تاریخ الثقات: ص357، شرح حال عمر بن سعد، ش1230؛ ذهبی سلفی، میزان الإعتدال فی نقد الرجال: ج3، ص198، شرح حال عمر بن سعد، ش6116 و ابن حجر عسقلانی شافعی، تقریب التهذیب، ج2، ص56، شرح حالعمر بن سعد، ش433.

[102]– احمد بن حنبل، المسند:ج1، ص 173 و 175، مسند سعد بن ابی وقاص.

[103]–  «و الفسقة من قتلة عثمان»، «لعن الله من قتله و الراضین بقتله»، «بل هم فساق، محاربون، سافکون دماً حراماً عمداً بلاتأویل علی سبیل الظلم و العدوان، فهم فساق، ملعونون». ابن حزم اندلسی ظاهری، الفصل فی الملل و الأهواء و النحل: ج3، ص 74 و 77، الکلام فی حرب علیّ و من حاربه من الصحابة. «حکمه (ابن ملجم) حکم قاتل عثمان و قاتل الزبیر و قاتل طلحة… فکلّ هؤلاء نبرأ منهم و نبغضهم فی الله و نَکِل أمورَهم إلی الله عزّوجلّ». ذهبی سلفی، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام: ج3، ص654، حوادث سال 40 هجری قمری. «الأجلاف من الناس» و «من جملة المفسدین فی الأرض و لاشکّ أنّهم کذلک». ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایة و النهایة: ج7، ص184 و 194، حوادث 35 هجری قمری.

[104]« لا ینبغی أن یروی عنه»، ذهبی سلفی، میزان الإعتدال فی نقد الرجال: ج1، ص222، شرح حال اسماعیل بن اوسط، ش 853 و ابن حجر عسقلانی شافعی، لسان المیزان، ج1، ص513، شرح حال اسماعیل بن اوسط، ش1285.

[105]. احمد بن حنبل، المسند:ج4، ص70، حدیث اسد بن کرز و ج4، ص231، حدیث ابی کبشة الانماری.

[106]. مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج11، ص90، شرح حال عبدالرحمن بن ابراهیم، ش3730 و ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج11، ص517، شرح حال دحیم، ش140.

[107]«فذکروا أنّ الفئة الباغیة هم أهل الشام، فقال (دحیم): من قال هذا فهو ابن الفاعلة». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینة السلام: ج10، ص266، شرح حال دحیم، ش 5381 و ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج11، ص517، شرح حال دحیم، ش140.

[108]– «فرأیت أبی و أحمد بن حنبل و یحیی بن معین قعوداً بین یدیه کالصبیان».خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینة السلام: ج10، ص226، شرح حال عبدالرحمن بن ابراهیم، ش5381؛ مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج11، ص89، شرح حال عبدالرحمن بن ابراهیم، ش3730 و ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج11، ص516، شرح حال دحیم، ش140.

[109]– ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج6، ص 119-121، شرح حال عبدالرحمن بن ابراهیم، ش276.

[110]– «کان ینسب إلی رأی الخوارج». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج2، ص29، شرح حال ثور بن زید، شمس 55.

[111]– «قال أحمد و أبو حاتم: صالح الحدیث»، «و قال ابن معین و أبوزرعة و النسائی: ثقة»، «و قال ابن عبدالبر: و هو صدوق و لم یتهمه أحد بکذب»، «و ذکره ابن حبان فی الثقات». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج2، ص29، شرح حال ثور بن زید، ش55.

[112]– احمد بن حنبل، المسند: ج1، ص 275 و 306، مسند عبدالله بن عباس و ج2، ص361، 375 و 417، مسند ابوهریره.

[113]– «و کان جده قتل یوم صفین مع معاویة، فکان ثور إذا ذکر علیّاً قال: لاأحب رجلاً قتل جدی». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج2، ص30، شرح حال ثور بن یزید، ش57.

[114]– «کان یری القدر، کان أهل حمص نفوه لأجل ذلک»، «أدرکت أهل حمص و قد أخرجوا ثور بن یزید و أحرقوا داره». همان، ص31.

[115]– «قدم المدینة فنهی مالک عن مجالسته و لیس لمالک عنه روایة». همان، ص32.

[116]– همان، ص30-32.

[117]– احمد بن حنبل، السمند: ج2، ص209،مسند عبدالله بن عمرو بن عاص و ج2، ص439، مسند ابوهریره  و ج3، ص 351،مسند جابر بن عبدالله و ج4، ص89، حدیث خالد بن ولید و ج4، ص99، حدیث معاویه و ج4، ص126، حدیث عرباض بن ساریه و ج4، ص130، حدیث مقدام بن معدیکرب و ج4، ص183، حدیث نواس بن سمعان و ج4، ص185، حدیث عتبه بن عبدالسلمی و ج5، ص269، حدیث ابوامامه باهلی و ج6، ص80، 143 و 276، حدیث عائشه.

[118]– «کان یذهب مذهب الشراة، یعنی الخوارج» و «یتهم برأی الخوارج».ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج3، ص157، شرح حال داود بن حصین، ش345.

[119]– ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج3، ص157، شرح حال داود بن حصین، ش345.

[120]– احمد بن حنبل، المسند: ج1، ص81، مسند علی بن أبی طالب علیه السلام و ج1، ص 217، 236، 261، 265، 300، 351 و 263، مسند عبدالله بن عباس و ج2، ص337، 447، 459 و 532، مسند ابوهریره و ج3، ص6، 8 و 60، حدیث ابوسعید خدری و ج3، ص334 و 360، مسند جابر بن عبدالله و ج5، ص295، حدیث ابی عقبه و ج6، ص146، حدیث عائشه.

[121]– عمر و بن عاص حضرت علی علیه السلام را به دست داشتن و مشارکت در قتل ابوبکر، عمر بن خطاب و عثمان متهم کرده و خطاب به امام حسن علیه السلام می گوید: «أنّ أباک سمّ أبابکر الصدیق و اشترک فی قتل عمر الفاروق و قتل عثمان ذی النورین مظلوماً». طبرسی، الاحتجاج:ج2، ص20-21، احتجاج الحسن بن علی بن أبی طالب علیه السلام علی جماعة من المنکرین لفضله و فضل أبیه من قبل بحضرة معاویة و ابن ابی الحدید معتزلی شافعی، شرح نهج البلاغة: ج3، ص287، شرح خطبه 83، نسب عمر و بن العاص و طرف من أخباره.

[122]– کان یقول: علی أعان علی قتل أبی بکر و عمر». مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج10، ص160، شرح حال عبدالله بن سالم، ش3268.

[123]– مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج10، ص160، شرح حال عبدالله بن سالم، ش3268؛ ذهبی سلفی، میزان الإعتدال فی نقد الرجال: ج2، ص426، شرح حال عبدالله بن سالم، ش 4338 و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج5، ص200، شرح حال عبدالله بن سالم، ش392.

[124]– ذهبی سلفی، الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة: ج2، ص89، شرح حال عبدالله بن سالم، ش 2762/248 و ابن حجر عسقلانی شافعی، تقریب التهذیب: ج1، ص417، شرح حال عبدالله بن سالم، ش322.

[125]– احمد بن حنبل، المسند: ج2، ص133، مسند عبدالله بن عمر.

[126]– «سئل میمون بن مهران عن الصلاة خلف رجل یذکر أنّه من الخوارج، فقال: أنت لا تصلّی له، إنّما تصلّی الله عزّوجلّ و قد کنّا تصلّی خلف الحجاج و کان حرورباً». عینی حنفی، عمدة القاری شرح صحیح البخاری: ج5، ص232، کتاب الصلاة، باب إمامة المفتون و المبتدع.

[127]– «قال میمون بن مهران: کنت أفضّل علیّاً علی عثمان، فقال لی عمر بن عبدالعزیز: أیّها أحبّ إلیک؟ رجل أسرع فی المال أو رجل أسرع فی کذا؟ یعنی فی الدماء. قال: فرجعت و قلت: لا أعود». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج10، ص349، شرح حال میمون بن مهران، ش703.

[128]– «قلت لمیمون بن مهران: علیّ عندک أفضل أم أبوبکر و عمر؟ فار تعدّ حتّی سقطت عصاه من یده، ثمّ قال: ما کنت أظنّ أن أبقی إلی زمان یعدل بهما، ذرهما کانا رأسی الإسلام و رأسی الجماعة. فقلت: فأبوبکر کان أول إسلاماً أو علیّ؟ قال: والله! لقد آمن أبوبکر بالنبیّ زمن بحیراء الراهب حین مرّ به و اختلف فی ما بینه و بین خدیجة حتّی أنکحها إیّاه و ذلک کلّه قبل أن یولد علیّ». علامه شوشتری، قاموس الرجال: ج10، ص328، شرح حال میمون بن مهران، ش 7909.

[129]– همان.

[130]– «قال عبدالله بن أحمد: سمعت أبی یقول: میمون بن مهران ثقة، أوثق من عکرمة و ذکره بخیر، و قال العجلی: جزری تابعی ثقة و کان یحمل علی علیّ، و قال أبوزرعة و النسائی: و قال ابن سعد: کان ثقة کثیر الحدیث و ذکره ابن حبان فی الثقات». ابن سعد، الطبقات الکبری:ج7، ص477 و 478، شرح حال میمون بن مهران؛ مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج18، ص 545 -555، شرح حال میمون بن مهران، ش 6932، ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء:ج5، ص 71-78، شرح حال میمون بن مهران، ش 28 و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج10، ص 349، شرح حال میمون بن مهران، ش703.

[131]– احمد بن حنبل، المسند: ج1، ص197، مسند عبدالرحمن بن ابی بکر و ج1، ص244، 289، 302، 315، 327، 339 و 373، مسند عبدالله بن عباس و ج6، ص332 و 335، حدیث میمونه.

[132]– «قد خرّج أرباب الکتب لمیمون بن مهران سوی البخاری، فما أدری لِمَ ترکه». ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء:ج5، ص78، شرح حال میمون بن مهران، ش28.

[133]– «کان اباضیاً» و «إلّا أنّه اباضی».

[134]– «کان له علم بالسیرة و المغازی و له أحادیث و لیس بذاک».

[135]– مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج19، ص 448-449، شرح حال ولید بن کثیر، ش7327؛ ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج7، ص 63-64، شرح حال ولید بن کثیر، ش 24 و میزان الإعتدال فی نقد الرجال:ج4، ص345، شرح حال ولید بن کثیر، ش9397 و الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة: ج3، ص241، شرح حال ولید بن کثیر، ش 6192/69؛ ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب:ج11، ص 130-131، شرح حال ولید بن کثیر، ش250، ش250 و تقریب التهذیب:ج2، ص325، شرح حال ولید بن کثیر، ش 84؛ و هدی الساری مقدمة فتح الباری: ص472-473.

[136]– احمد بن حنبل، المسند: ج3، ص 31 و 86، مسند أبوسعید خدری و ج4، ص26، حدیث عمر بن ابی سلمه و ج4، ص140، حدیث رافع بن خدیج و ج4 ص326.

[137]– «کان یذهب مذهب  أهل الشام. جاءه أبوغادیة الجهنی قاتل عمّار، فأجلسه إلی جانبه و قال: مرحباً بأخی». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج12، ص43، شرح حال ابوبکر بن ابی موسی، ش 159.

[138]– ابوداود سجستانی، سؤالات الآجری: ج1، ص151؛ مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج21، ص 106-107، شرح حال ابوبکر بن ابی موسی، ش 7850؛ ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج5، ص 5-6، شرح حال ابوبرده بن ابی موسی، ش 1 و میزان الإعتدال فی نقد الرجال:ج4، ص499، شرح حال ابوبکر بن ابی موسی، ش10012؛ ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب:ج12، ص42-43، شرح حال ابوبکر بن ابی موسی، ش159 و و تقریب التهذیب: ج2، ص400، شرح حال ابوبکر بن ابی موسی، ش74.

[139]– احمد بن حنبل، المسند: ج4، ص 413 و 416، حدیث ابوموسی اشعری.

[140]– «خرج مع الخوارج»، «یقال أنّه کان یری رأی الخوارج» و «کان حروریاً». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج12، ص76، شرح حال ابوحسان، ش 287.

[141]– مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج21، ص 174-175، شرح حال ابوحسان اعرج، ش7904؛ ذهبی سلفی، الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة: ج3، ص325، شرح حال ابوحسان اعرج، ش105/11 و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج12، ص76، شرح حال ابوحسان، ش287 و تقریب التهذیب: ج2، ص411، شرح حال ابوحسان اعرج، ش35.

[142]– «کان علی خراج مصر و کان یعلق النساء بالثدی». ابن ابی حاتم رازی، الجرح و التعدیل: ج6، ص402، شرح حال عنبسه بن خالد، ش2246.

[143]– «و تحامی کثیر من المحدّثین أن یحدّثوا بفضائله… حتّی تحامی کثیر من المحمدّثین أن یتحدّثوا بها و عنوا یجمع فضائل عمروبن العاص و معاویة ـ یعنی الموضوعة ـ کأنّهم لا یریدونهما بذلک و إنّما یریدونه». غماری، فتح الملک العلی بصحة حدیث باب مدینة العلم علی، ص274، به نقل از الإختلاف فی اللفظ و الرد علی الجهمیة و المشبهة:ص41.

[144]– «محمد بن نعیم الضبی قال: سمعت أبا عبدالله بن الأخرم الحافظ و سُئل لِمَ تَرَکَ البخاری حدیث أبی الطفیل عامر بن واثلة؟ قال: لأنّه کان یفرط فی التشیع». خطیب بغدادی، الکفایة فی علم الروایة: ص208، الجزء الرابع، باب ذکر بعض المنقول عن أئمة أصحاب الحدیث فی جواز الروایة عن أهل الأهواء و البدع و ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق: ج28، ص89، شرح حال ابوالطفیل عامر بن واثلة، ش3146.

[145]– حدیث طیر یکی از احادیثی است که متضمن فضیلتی با ارزش و گرانقدر برای حضرت علی علیه السلام می باشد. ترمذی نویسنده یکی از کتب و صحاح ششگانه اهل سنت، این حدیث را در سنن خود نقل کرده است؛ اما نواصب و دشمنان اهل بیت علیهم السلام به خاطر مضمون والای آن، به انکار این حدیث پرداخته اند. ترمذی به نقل از انس بن مالک می نویسد: «کان عند النّبیّ صلّی الله علیه و آله طیرٌ، فقال: الهمّ ائتنی بأحبّ خلقلک إلیک یأکل معی هذا الطیر، فجاه علیّ، فأکل معه». الجامع الصحیح معروف به سنن ترمذی:ج5، ص636، کتاب المناقب، باب مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام، ح3721.

[146]– «اتفق أنّه أملی حدیث الطائر، فلم تحتمله أنفسهم، فوثبوا به و أقاموه و غسلوا موضعه، فمضی و لزم بیته لایُحّدث أحداً من الواسطیین». ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج16، ص352، شرح حال ابن سقا، ش252 و تذکرة الحفاظ: ج3، ص966، شرح حال عبدالله بن محمد بن عثمان معروف به ابن سقا، ش58906/12.

[147]– کرامیه به پیروان ابوعبدالله محمد بن کرام سجستانی متوفای 255 هجری قمری اطلاق می شود. این فرقه یکی از فرق اهل سنت است و تشبیه و تجسیم یکی از مهمترین شاخصه ها و نشانه های این فرقه است. اعتقاد قلبی و عمل طبق آن را در تحقق ایمان لازم نمی دانند. ارتکاب گناهان کبیره غیر از دروغ را بر پیامبر صلّی الله علیه و آله جائز می دانند و همانند اهل سنت، تعیین امام را با اجماع امت اسلام می دانند، نه با تعیین و نصب پیامبر صلّی الله علیه و آله و معتقدند حضرت علی علیه السلام در ماجرای کشته شدن عثمان مقصر است. زیرا سکوت کردند و از عثمان دفاع نکردند. برای آشنایی بیشتر با این فرقه و اعتقاداتشان به کتاب الملل و النحل:ج1، ص99-104، الباب الثالث: الصفاتیة، 3. الکرامیة، مراجعه شود.

[148]– «قال ابن طاهر: کان شدید التعصّب للشیعة فی الباطن و کان یُظهر التسنن فی التقدیم و الخلافة و کان منحرفاً غالیاً عن معاویة و عن أهل بیته، یتظاهر بذلک و لا یعتذِر منه، فسمعت أباالفتح سمکویه بهراة، سمعت عبدالواحد الملیحی، سمعت أبا عبدالرحمن السلمی یقول: دخلتُ علی الحاکم و هو فی داره، لا یمکنه الخروج إلی المسجد من أصحاب أبی عبدالله بن کرّام و ذلک أنّهم کسروا منبره و منعوه من الخروج، فقلت له: لو خرجتَ و أملیتَ فی فضائل هذا الرجل حدیثاً لاسترحتَ من المحنة، فقال: لا یجیء من قلبی، لا یجیء من قلبی». ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء:ج17، ص175، شرح حال حاکم، ش100.

[149]– «قال الوزیر ابن حِنزابة: سمتُ محمد بن موسی المأمونی صاحب النسائی قال: سمعتُ قوماً یُنکرون علی أبی عبدالرحمن النسائی کتابَ «الخصائص» لعلیّ علیه السلام و ترکَه تصنیف فضائل الشیخین، فذکرتُ له ذلک، فقال: دخلتُ دمشق و المنحرف بها عن علیّ کثیر، فصنفتُ کتابَ «الخصائص»، رجوتُ أن یهدیَهم الله تعالی، ثمّ أنّه صنّف بعد ذلک فضائل الصحابة، فقیل له و أنا أسمع: ألا تخرجُ فضائل معاویة؟ فقال: أی شیء أخرج؟ حدیث «الهمّ! لا تشبع بطنه»؟ فسکت السائل» و «أستشهد بدمشق من جهة الخوارج» و «عن حمزة العقبی المصری و غیره أنّ النسائی خرج من مصر فی آخر عمره إلی دمشق، فسئل بها عن معاویة و ما جاء فی فضائله، فقال: لا یرضی رأساً برأس حتّی یُفضَّل؟ قال: فمازالوا یدفعون فی حضینه (خصیتیه) حتّی أخرج من المسجد، ثمّ حمل إلی مکة، فتوفی بها» و «خرج حاجاً، فامتحن بدمشق و أدرک الشهادة». ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج14، ص125-135، شرح حال نسائی، ش67 و ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایة و النهایة: ج11، ص132، حوادث303 هجری قمری، شرح حال نسائی.

[150]– پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله دست امام حسن و امام حسین علیهم السلام را گرفت و فرمود: هر کس مرا و حسن و حسین و پدر و مادر این دو (حضرت علی علیه السلام و فاطمه زهرا علیهاالسلام) را دوست داشته باشد، روز قیامت (در کنار من و ) در رتبه من قرار دارد.

[151]– «لمّا حدث نصر بهذاالحدیث أمر المتوکل بضربه ألف سوط». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینة السلام: ج13، ص288، شرح حال نصر بن علی، ش7255؛ ذهبی سلفی، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام:ج18، ص508، حوادث و وفیات 241-250 هجری قمری، شرح حال نصر بن علی، ش553 و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج10، ص384، شرح حال نصر بن علی، ش781.

 

[152]– «قتل یجامع دمشق یوم التاسع و العشرین من رمضان و کان فقیهاً محدثاً، لکنّه کان کثیر الکلام، یمیل إلی الرفض، جمع کتباً فی التشیع… فانتدب له من تأذّی منه، فبقر بطنَه بالجامع». ذهبی سلفی، تاریخ الإسلام وفیات المشاهیر و الأعلام:ج48، ص369، حوادث و وفیات 651-660 هجری قمری، شرح حال محمد بن یوسف گنجی، ش469 و صفدی شافعی، الوافی بالوفیات:ج5، ص254، شرح حال فخر گنجی محمد بن یوسف، ش2334.

[153]– إحقاق الحق: ج1، ص158-159، حیاة القاضی الشهید، کیفیة قتله و شهادته و ما حلّ به من المصاب و أنّ دمه من الدماء التی لرسول الله صلّی الله علیه و آله علی رقبة أهل السنة و الجماعة.

[154]– «کنتُ جالساً فی مسجد الجامع بالرصافة ممّا یلی سویقة نصر عند بیت الزیت، و کان أبو خیثمه یصلی صلواته هناک، و کان یرکع بین الظهر و العصر. و أبوزکریا یحیی بن معین قد صلی الظهر، و طرح نفسه بازاره، فجاءه رسول أحمد بن حنبل، فأوجز فی صلاته و جلس، فقال (الرسول) له: أخوک أبوعبدالله أحمد بن حنبل یقرأ علیک السلام و یقول لک: هو ذا تکثر الحدیث عن عبیدالله بن موسی العبسی و أنا و أنت سمعناه یتناول معاویة بن أبی سفیان و قد ترکتُ الحدیث عنه. قال: فرفع یحیی بن معین رأسه و قال للرسول: إقرأ علی أبی عبدالله السلام، و قل له: یحیی بن معین یقرأ علیک السلام، و قال لک: أنا و أنت سمعنا عبدالرزاق یتناول عثمان بن عفان، فاترک الحدیث عنه، فأنّ عثمان أفضل من معاویة». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینة السلام: ج14، ص427، شرح حال ابوزکر یا غلام احمد بن ابی خیثمه، ش7788.

[155]– «کان غالیاً فی التشیع، واهیاً فی الحدیث» و «إنّما نقم علیه افراطه فی حبّ علیّ». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب:ج2، ص127، شرح حال حارث بن عبدالله، ش248. ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج15، ص340 -355، شرح حال ابن عقده، ش178. «قال الجوزجانی: اسماعیل الوراق کان مائلاً عن الحق. قال ابن عدی: یعنی ما علیه الکوفیون من التشیع» و «قال البزار: و إنّما کان عیبه شدة تشیعه». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب:ج1، ص236، شرح حال اسماعیل بن ابان، ش506. همان، ص301، شرح حال اسید بن زید، ش628. «کان رافضیا»، «کان یرمی بالرفض» و «لم ینقم علیه إلّا التشیع». همان، ج2، ص 32-33، شرح حال ثویر بن ابی فاخته، ش58. «کان یتشیع»، «قیل لجعفر بن سلیمان: بلغنا أنّک تشتم أبابکر و عمر، فقال: أمّا الشتم فلا و لکن بغضا یا لک»، «ینسب إلی الرفض»، «بلغنا أنک تسبّ أبابکر و عمر. قال: أمّا السبّ فلا و لکن البغض ما شئت، فإذا هو رافضی مثل الحمار»، «غیر أنّه ینتحل المیل إلی أهل البیت»، «کان فیه تحامل علی بعض السلف»، «کان جعفر إذا ذکر معاویة شتمه و إذا ذکر علیاً قعد یبکی» و «أنّما تکلّم فیه لعلّة المذهب». همان، ص81-83، شرح حال جعفر بن سلیمان، ش145. «عامة روایات الکوفیین عنه فی فضائل أهل البیت»، «و هو أحمد من یعد من المحترقین بالکوفة فی التشیع» و «یغلوا فی التشیع». همان، ص121، شرح حال حارث بن حصیره، ش236. «کان یتشیع». همان، ص251، شرح حال حسن بن صالح، ش516، ش516. «غال من الشتامین للخیرة»، «ذکر عنه التشیع»، «یحدث فی إبی بکر و عمر»، «صنف بابا فی معائبهما» و «کان من الشیعة الغالیة». همان، ص291-292، شرح حال حسین بن حسن، ش596. «قال الجوزجانی: ساقط لمیله و أعاجیب حدیثه»، «کان یشتم الصحابة»، «یروی عن اثقات الاشیاء الموضوعات و هوالذی روی عن عاصم عن ذر عن عبدالله: إذا رأیتهم معاویة علی منبری فاقتلوه» و «أنکر العقیلی حدیثه فی تسمیة النجوم التی رآها یوسف و حدیث إذا رأیتهم معاویة علی منبری و حدیث إذا بویع لخلیفتین». همان، ص368-369، شرح حال حکم بن ظهیر، ش 747. «غال فی التشیع». همان، ص383، شرح حال حکیم بن جبیر، ش 773. «کان رافضیاً» و «کان یتشیع هو و أخوه». همان، ج3، ص22، شرح حال حمران بن اعین، ش32. «کان متشیعاً»، «مفرطاً فی التشیع»، «کان متهماً بالغلو» و «کان شتاماً معلناً لسوء مذهبه». همان، ص101-102، شرح حال خالد بن مخلد، ش221. «المتهم فی دینه «فیه غلو فی التشیع»، «روی أحادیث أنکرت علیه فی الفضائل و المثالب»، «کان یشتم عثمان»، «سمعته یقول: الله عُدل من أن یدخل طلحة و الزبیر الجنة، لأنّهما با یعا علیاً ثمّ قاتلاه»، «کان رافضیاً داعیة» و «روی عن شریک عن عاصم عن زرعن عبدالله مرفوعاً إذا رأیتم معاویة علی منبری فاقتلوه». همان، ج5، ص95-96، شرح حال عباد بن یعقوب، ش 183. «روی احادیث فی الفضائل لم یتابع علیها فهذا اعظم ما ذموه من روایته لهذه الأحادیث و لما رواه فی مثالب غیرهم» و «کان یعرض بمعاویة». همان، ج6، ص280، شرح حال عبدالرزاق بن همام، ش 611. «روی حدیث أنا مدینة العلم»، «إلّا أنه یتشیع»، «کان مائلا عن الحق»، «له أحادیث مناکیر فی فضل أهل البیت»، «روی حدیث الایمان إقرار بالقول» و «یقول: کلب للعلویة خیر من جمیع بنی أمیة. فقیل: إنّ فیهم عثمان. فقال: فیهم عثمان». همان، ص286، شرح حال عبدالسلام بن صالح، ش 619 و خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینة السلام: ج11، ص360-366، شرح حال علی بن جعد، ش6215 و مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج13، ص211-217، شرح حال عبی بن جعد، ش4618.

2 پاسخ

  1. با سلام:

    عنوان مقاله شما این بود:
    توثیق دشمنان اهل بیت علیهم السلام و نقل روایت از آنان

    جواب شما:

    معلومه رجال شیعه اصلا نخوندی یعنی کلا رجال نخوندی.
    یک سر کتب شیعه بزن ببین چقدر از دشمنان و منحرفین از اهل بیت و از کفار و فساق و فجار رو توثیق کردین.

    ضمن اینکه قاعده کلی اینه:

    وثافت با اثبات فسق قابل رد نیست.

    آره عزیز یک سوزن به خودت بزن یک جوال دوز به مردم

    1. سلام علیکم
      برادر عزیز، این مطلب بازنشر از کتاب شناخت وهابیت از آقای نجم الدین طبسی است و توسط هیأت علمی سایت ثقلین نوشته نشده است.
      در صورت امکان، نقد مکتوب خود را برای بررسی ارسال فرمایید.
      با تشکر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *