همانطور که در کتاب کافی آمده است فاطمه پنج سال بعد از بعثت رسول خدا متولد شد و در سن هيجده سالگى وفات كرد. بعد از پدرش فقط هفتاد و پنج روز زندگى كرد.

در کتاب امالی شیخ صدوق (ره) نقل شده است که مفضل بن عمر گويد به امام صادق (ع) عرض كردم زايش فاطمه (ع) چگونه بوده است؟ فرمود چون خديجه با رسول خدا (ص) ازدواج کرد، زنان او را ترك كردند و نزد او نرفتند و بر او سلام ندادند و نگذاشتند زنى نزد او برود. خديجه از تنهائى به وحشت افتاد و بيتابى و اندوهش مايه نگرانى بر او بود و چون به فاطمه آبستن شد در شكمش كه بود با او صحبت مي كرد و او را تسلى مي داد و اين راز را از رسول خدا نهان مى‏داشت. يك روز رسول خدا (ص) وارد شد و شنيد خديجه با فاطمه سخن مى‏گوید ، فرمود اى خديجه با كه سخن مى‏گوئى؟ گفت با اين بچه كه در شكم دارم. او با من سخن مي گويد و مأنوس است، فرمود اى‏ خديجه اين جبرئيل است كه به من خبر ميدهد اين بچه دختر است و همان نسل پاك با ميمنت است و خداى تعالى نسل مرا از او مقرر كند و از نسلش امامانى برآورد و آنها را در زمين خود خليفه سازد …

[صفات ظاهری فاطمه زهرا (س)]

ابن شهر آشوب در كتاب مناقب به نقل از انس بن مالك می گوید: از مادرم در باره شمايل حضرت فاطمه سؤال كردم، در جواب گفت: فاطمه مثل ماه در شب چهاردهم يا مثل آفتابى بود كه تازه از زير ابر خارج شده و يا تازه وارد آن مى‏گرديد، و رنگ پوستش سفيد و روشن بود.

اسماء و القاب شریف آن حضرت (س)

(شیخ صدوق (ره)) در کتاب خصال با اسنادش از جناب عبد العظیم حسنی (ع) نقل می کند که  امام صادق عليه السّلام فرمود: فاطمة را در نزد خدا 9 نام است: فاطمة و صديقة و مباركة و طاهرة و زكية و راضية و مرضية و محدثة و زهرا (س). سپس فرمود: مي دانى معنای فاطمة چيست؟ عرض كردم: آقاى من بفرمائيد فرمود: از بدى بریده و جدا شده است. راوى گويد: سپس فرمود: اگر امير المؤمنين‏ با او ازدواج نکرده بود، در روى زمين تا روز قيامت از آدم و ديگران همتایی برای همسری حضرت فاطمه (س) وجود نداشت.

آذار و اذیت کردن فاطمه (س) در حکم آذار دادن پیامبر (ص) در حیات و ممات ایشان (ص) است

در بحار الانوار از جابر انصاری (رض) از امام باقر (ع) و امام صادق (ع) از پیامبر خدا (ص) نقل شده است که فرمود: فاطمه (س) پاره تن من است. هر کس او را خشمگین کند، مرا خشمناک کرده است.

ظلمی که پس از پیامبر (ص) به حضرت فاطمه (س) واقع شد

در بحار الانوار از کافی از محمد بن مفضل نقل کرده که از امام صادق (ع) شنیدم که فرمود: « فاطمه (س) نزد يكى از ستون‏هاى مسجد آمد و خطاب به پيغمبر (ص) مي گفت:

               قَدْ كَانَ بَعْدَكَ أَنْبَاءٌ وَ هَنْبَثَةٌ             لَوْ كُنْتَ شَاهِدَهَا لَمْ يَكْثُرِ الْخَطْبُ‏

             إِنَّا فَقَدْنَاكَ فَقْدَ الْأَرْضِ وَابِلَهَا             وَ اخْتَلَّ قَوْمُكَ فَاشْهَدْهُمْ وَ لَا تَغِبُ‏

        ( قصه‏ها بود پس از مرگ تو و همهمه‏ها             گر تو بودى ز كجا اين همه مشكل ميشد

             ما تو از دست بداديم و زمينى بى‏نم             شده و قوم تو مختل و حضور تو كنون لازم شد) (ترجمه محمد باقر کمره ای)

آمدن عمر و خالد بن ولید به خانه فاطمه (س)

در بحار الانوار از کتاب سلیم بن قیس نقل شده که هنگامى كه پيامبر اسلام رحلت كرد هنوز جنازه مقدس آن حضرت را به خاك نسپرده بودند كه مردم عهد و پيمان خود را شكستند و مرتد شدند و علم مخالفت را برافراشتند. اما حضرت على (ع) مشغول غسل و كفن و حنوط جسد مبارك پيغمبر عزيز اسلام شد تا اينكه آن جسد مقدّس را به خاك سپرد. سپس على عليه السّلام طبق وصيّت حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مشغول جمع آورى قرآن مجيد شد. پس از اين جريان عمر به ابو بكر گفت: مردم عموما غير از على و اهل بيتش با تو بيعت كردند، به دنبال وى بفرست تا بيايد و بيعت كند. ابو بكر پسر عموى عمر را كه نامش قنفذ بود، خواست و به او گفت: نزد على برو، به وى بگو: خليفه پيغمبر تو را خواسته! چندين مرتبه قنفذ اين مأموريت را انجام داد ولى حضرت امير نزد آنان نيامد. عمر در حالى كه خشمناك بود برجست و خالد بن وليد و قنفذ را خواست، به آنان دستور داد تا هيزم و آتش برداشتند و به سوى خانه حضرت روانه شدند. در آن هنگام حضرت زهرا عليها السّلام پشت در نشسته بود و جسم آن بانو پس از رحلت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ناتوان شده بود. عمر به در خانه على (ع) كه رسيد دقّ الباب كرد و فرياد زد: اى پسر ابى طالب! در را باز كن! حضرت زهرا فرمود: ما را با تو چه كار كه نمى‏گذارى به عزادارى خويشتن مشغول باشيم؟! عمر به حضرت فاطمه (س) گفت: در را باز كن! و الّا خانه را بر رویتان آتش مى‏زنيم! فاطمه زهرا در جوابش فرمود: آيا از خداى توانا نمى‏ترسى كه داخل خانه من مى‏شوى و به خانه‏ام حمله و هجوم مى‏كنى؟! ولى او حاضر نشد كه برگردد! آتش خواست و در خانه را آتش زد. وقتى در سوخت، او در را باز كرد! در همين لحظه بود كه حضرت زهرا در مقابل وى قرار گرفت و فرياد زد: پدر جان! اى رسول خدا! او شمشير خود را همان طور كه در غلاف بود، بلند كرد و به پهلوى فاطمه عليها السّلام زد، وقتى ناله آن بانوى مظلومه بلند شد با تازيانه به نحوى به ساق دست آن حضرت نواخت كه صيحه‏اى زد و پدر خود رسول خدا ص را به فرياد طلبيد. هنگامى كه حضرت امير با اين منظره مواجه شد از جاى برجست و كمربند او را گرفت و او را از جاى كند و بر زمين افكند آنگاه بينى و گردن وى را كوبيد و تصميم گرفت كه او را به قتل رساند! ولى دستور پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را به ياد آورد كه به آن حضرت فرموده بود: بايد صبور و شكيبا باشى، لذا فرمود: اى پسر صهاك! سوگند به حقّ آن خدايى كه حضرت محمّد را به مقام نبوّت گرامى داشت اگر نه چنين بود كه من به خاطر امر خداوند بايد صبر كنم تو مى‏ديدى كه نمى‏توانستى داخل خانه من شوى! و عمر پيوسته استغاثه مى‏كرد! در اين هنگام مردم به ميان خانه على ريختند و بر آن حضرت غلبه يافته ريسمان به گردن مقدّسش انداختند! فاطمه زهرا نزديك در آمد كه حضرت امير را از دست آنان رها كند، ولى قنفذ آن بانوى مظلومه را هدف تازيانه قرار داد! و اثر آن تازيانه نظير يك بازوبند به بازوى آن حضرت بود تا زمانى كه رحلت فرمود.آنگاه آن بانو را به نحوى به در كوبيد كه دنده و پهلويش شكست و جنين خود را كه در رحم داشت سقط كرد! پس از آن زهرا عليها السّلام چنان در بستر بيمارى افتاد كه ديگر برنخاست و به شهادت رسيد.

[لحظه وداع امام حسن و امام حسین (ع) با پیکر مطهّر حضرت فاطمه (س)]

حضرت امير عليه السّلام مى‏فرمايد: به خداوند سوگند من متصدى امر آن بانو شدم و بدن وى را از زير پيراهن غسل دادم، به خداوند سوگند كه بدن فاطمه زهرا پاك و مطهّر بود، آنگاه بدن مقدس او را از باقيمانده حنوط پيامبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم حنوط كردم، سپس پيكر مباركش را در ميان كفنهايش جاى دادم و چون تصميم گرفتم كفن او را گره بزنم، صدا زدم:اى امّ كلثوم، زينب، سكينه، فضّه، حسن و حسين! بياييد و مادر خود را براى آخرين بار ببينيد، روز فراق آمد و ملاقات شما در بهشت خواهد بود. حسن و حسين عليهما السّلام در حالى آمدند كه فرياد مى‏زدند: آه از اين حسرتى كه هيچ وقت به علّت از دست دادن جدّمان، پيامبر خدا و مادرمان، فاطمه زهرا از بين نخواهد رفت.اى مادر حسن و حسين! هنگامى كه جدّ ما حضرت محمّد مصطفى صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را ملاقات نمودى سلام ما را به آن حضرت برسان و به آن بزرگوار بگو:ما بعد از تو در دار دنيا يتيم مانديم! حضرت على مى‏فرمايد: من خداوند را شاهد مى‏گيرم كه فاطمه زهرا آه و ناله كرد، دستهاى خود را دراز نمود و حسنين را چند لحظه‏اى به سينه خود چسبانيد. ناگاه هاتفى از آسمان ندا در داد:

اى ابو الحسن! حسين را از روى سينه فاطمه بردار، به خداوند سوگند كه ملائكه آسمانها را گريان كردند، زيرا دوست مشتاق لقاى دوست است.

سبب وفات (شهادت) حضرت فاطمه (س)

در بحار الانوار از دلائل الامامه طبرى از امام صادق عليه السّلام روايت كرده است که فرمود: حضرت فاطمه عليها السّلام روز سه شنبه، سوم ماه جمادى الثانى سال يازدهم هجرى از دنيا رحلت نمود. علّت وفات آن حضرت همان ضربه‏اى بود كه قنفذ غلام عمر به دستور او، وارد كرده بود. حضرت زهرا (س) به علت آن ضربه محسن را سقط نمود و بدين جهت به شدّت بيمار شد …

روز وفات (شهادت) حضرت فاطمه (س)

در روز وفات آن حضرت (س) اقوال مختلفی است: 1) 15 روز 2) 40 روز 3) 75 روز که قول مشهور است.4) 95 روز 5) 2 ماه 6) 3 ماه 7) 100 روز  8) 8 ماه 9) 6 ماه 10) 72 روز 11) 4 ماه 12) 60 روز 13) 65 روز

اما در میان اقوالی که نقل کردیم، قول اوّل (15 روز)، سپس 40 روز، سپس 75 روز و سپس 95 روز مورد عمل بوده، اما سائر اقوال اینگونه نیست. احتمال دارد حکمت اختلاف در زمان شهادت آن حضرت (ع) این باشد که مؤمنان و شیعیان  به ثواب بیشتری نائل شوند و نیز دلیلی بر مظلومیّت آن بانو نیز هست به خصوص آنکه مکان دفن آن حضرت (س) نیز معلوم نیست که آیا (محلّ دفن پیکر مطهّر آن حضرت (س)) در مسجد است؟ یا میان منبر و مرقد شریف رسول خدا (ص)؟ یا در بقیع؟

12/ شعبان/ 1398ق

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *