1 – مفهوم لغوی «جرم»

لغت شناسان درباره معنا و کاربرد «جرم» چنین گفته اند:

الف) خلیل بن احمد درباره واژه «جرم» می گوید:

« و الجرم: الذنب، و فعله الإجرام، و المجرم: المذنب، و الجارم: الجاني»[1](«جرم» به معنای ذنب (گناه) و انجام آن «إجرام» است و به گناهکار «مجرم» گفته می شود و «جارم» به معنای جنایت کار است)

ب) جوهری درباره این واژه می گوید:

«الجرم الذنب و الجریمة مثله.» [2]«جرم به معنای گناه و جریمه نیز مانند آن است»

ج) ابن فارس در تبیین گوهر معنایی واژه جرم می گوید:

«اصل واحد یرجع الیه الفروع. فالجَرم القطع و یقال لصرام النخل الجَِرام و قد جاء زمن الجرام و جرمت صوف الشاة و أخذته و الجُرامة ما سقط من التمر اذا جُرم»[3] « (جرم) دارای یک اصل معنایی است که بقیه مشتقات به آن معنا بر می گردند. (جَرم) به معنای قطع کردن است و هنگامی که درخت خرما رسیده باشد «جِرام» گفته می شود (قد جاء زمن الجِرام) و نیز به چیدن پشم گوسفند (جرمت صوف الشاة و أخذته) می گویند و (جُرامة) آنچه از خرما است که هنگام چیدن ریخته می شود»

د) راغب اصفهانی می گوید:

« أصل الجَرْم: قطع الثّمرة عن الشجر، و رجل جَارِم، و قوم جِرَام، و ثمر جَرِيم و الجُرَامَة ردي‏ء التمر المَجْرُوم، و جعل بناؤه بناء النّفاية، و أَجْرَمَ: صار ذا جرم، نحو: أثمر و ألبن، و استعير ذلك لكل اكتساب مكروه، و لا يكاد يقال في عامّة كلامهم للكيس المحمود، و مصدره: جَرْم… و قوله عزّ و جل: فَعَلَيَّ إِجْرامِي‏ [هود/ 35]، فمن كسر «1» فمصدر، و من فتح «2» فجمع «جرم». و استعير من «الجرم» أي: «القطع» جَرَمْتُ صوف الشاة، و تَجَرَّمَ الليل «3».[4] «اصل جَرم، كندن و چيدن ميوه از درخت است. «رجل جَارِم» و « قوم جِرَام» یعنی «مرد دروگر»، «مردم درونده» «ميوه چين» يا «كسب كنندگان».«ثمر جَرِيم» و «الجُرَامَة» یعنی «خرماى بد و پست».«المَجْرُوم» یعنی «بزرگ هيكل» و «ستبر اندام»، گويى كه ساختمانى جداگانه و دور افتاده است. «أَجْرَمَ»: یعنی وقت چيدنش رسيد و ميوه‏اش چيده شد. مانند: «أثمر» و «أتمر» و «ألبن» يعنى ميوه‏دار، و خرما دار، و شير دار شد. این واژه بطور استعاره براى ارتكاب زشتى و انجام و كسب گناه بكار مى‏رود و نيز در بيشتر سخنانشان به آدم زيرك و باهوشى كه كارش پسنديده و نيكو است اطلاق شده است كه مصدرش«جَرم» است… إجرام با كسره اوّل و مصدر و با فتحه جمع «جرم» است استعاره از «جرم» كه اصل و ريشه آن بريدن است مانند: «جرمت صوف الشّاة» پشم گوسفند را بريدم، «تجرّم اللّيل» شب تمام شد و به پايان رسيد.»

ه)     ابن منظور می نویسد:

و الجُرْمُ: التَّعدِّي، و الجُرْمُ: الذنب، و الجمع أَجْرامٌ و جُرُومٌ، و هو الجَرِيمَةُ، و قد جَرَمَ يَجْرِمُ جَرْماً و اجْتَرَمَ و أَجْرَم، فهو مُجْرِم و جَرِيمٌ. و في الحديث: أَعظمُ المسلمين في المسلمين جُرْماً من سأَل عن شي‏ء لم يُجَرَّمْ عليه فَحُرِمَ من أجل مسألته‏ الجُرْم: الذنب. و قولُه تعالى: حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِياطِ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُجْرِمِينَ قال الزجاج: المُجْرِمون هاهنا، و الله أعلم، الكافرون لأَن الذي ذكر من قِصَّتهم التكذيب بآيات الله و الاستكبار عنها. و تَجَرَّم عَليَّ فُلانٌ أي ادَّعَى ذنباً لم أفعله قال الشاعر:

          تَعُدُّ عَليَّ الذَّنْبَ، إِنْ ظَفِرَتْ به،             و إِلَّا تَجِدْ ذَنْباً عَليَّ تَجَرَّم‏

ابن سيدة: تَجَرَّم ادَّعَى عليه الجُرْمَ و إِن لم يُجْرِم عن ابن الأَعرابي و أَنشد:  قد يُعْتَزَى الهِجْرانُ بالتَّجَرُّم…‏ و الجُرْم: مصدر الجارِم الذي يَجْرِم نَفْسَه و قومه شَرّاً. و فلان له جَرِيمةٌ إليَّ أَي جُرْم. و الجارمُ: الجاني. و المُجْرِم: المذنب »[5]

طبق عبارات ابن منظور، «جُرم» مصدر «جارم» به معنای «تعدّی» و «گناه» است و جارم کسی است که به خود و قومش شرّ می رساند. «جارم» به معنای «جنایت کار» و «مجرم» به معنای «گناهکار» است. این معنای از «جُرم» به غیر از آیات قرآن و احادیث،  در اشعار عرب نیز کار برد داشته است.

و) در نهایت حسن مصطفوی درباره واژه جرم اینگونه نظر می دهد:

«و التحقيق‏ أنّ الأصل الواحد في هذه المادّة: هو القطع على خلاف اقتضاء الحقّ. و بمناسبة هذا المعنى مع حفظ القيد تستعمل في موارد مختلفة، منها الذنب بلحاظ كونه أعظم سبب للانقطاع عن اللّه المتعال، فانّ العبد بالذنب و العصيان يقطع نفسه عن السير الى اللّه و التوجه إليه. و منها قطع الشجر أو اقتطاف الثمر إذا كان خلاف المصلحة و الاقتضاء. و منها الجسد لانقطاعه عن الروح إذا لوحظ خاليا و من حيث هو. و منها جرم صوف الشاة فانه خلاف مقتضى حياتها فانّ الصوف لباس لها. و أمّا لا جرم: فمعناه لا انقطاع في هذا الحكم و لا استثناء و هو حكم كلّي قطعي لا يقبل الاستثناء. فظهر أن الجرم و الإجرام هو الاكتساب عن طريق الانقطاع و الذنب، أي قطع النفس باكتساب الإثم، …»[6] «نظریه تحقیقی آن است که اصل معنایی این ماده، قطع نمودن بر خلاف مقتضای حقّ می باشد. و به مناسبت این معنا همراه با حفظ قید، در موارد مختلفی به کار می رود. از جمله معنای «گناه» از آن جهت که بزرگترین سبب انقطاع از خدای متعال است. زیرا بنده با گناه و نافرمانی خودش را از سیر و توجه به سوی خداوند قطع می کند. یکی دیگر از کاربردهای این واژه «قطع درخت» و «چیدن میوه» است اگر بر خلاف حق و مصلحت باشد. کاربرد دیگر معنای «جسد» است اگر بدون روح لحاظ شود، زیرا از روح منقطع است. کاربرد دیگر این واژه «چیدن پشم گوسفند» است زیرا بر خلاف مقتضای حیات آن می باشد. چرا که پشم لباس آن به شمار می رود. امّا عبارت «لا جَرَم» به معنای آن است که این حکم منقطع نمی شود و حکمی کلّی و استثنا ناپذیر است. پس روشن شد که «جرم» و «اجرام» کسب نمودن از راه انقطاع و گناه است یعنی قطع نفس (از خدای متعال) به سبب گناه…»

در یک جمع بندی از اقوال لغت شناسان درباره واژه «جرم» می توان گفت که این کلمه در اصل به معنای «قطع کردن» است که مشتقّات آن با حفظ گوهر معنایی در معانی مختلفی مانند: قطع میوه از درخت، چیدن پشم گوسفند، حکم قطعی و جسد (بدون روح)، خرمای بد و پست (جُرامة)، به پایان رسیدن شب، بزرگ هیکل و ستبر اندام و نیز گناه، تعدّی، گناهکار و جنایت کار به کار رفته است. از دیدگاه برخی لغت شناسان کاربرد این واژه در معنای «گناه» از باب استعاره است.

 

2 – مفهوم اصطلاحی «جرم»

مفسّران و دانشمندان در معنای اصطلاحی «جرم» در قرآن، دیدگاه های مختلفی را بیان کرده اند که به برخی از آنها اشاره می کنیم:

الف) برخی مفسّران «جُرم» را به مطلق گناه، معصیّت، کار زشت و هر کار ناپسند تعریف نموده اند. برای مثال شیخ طوسی در این باره می گوید: « فالذنب ما يتبع عليه العبد من قبيح عمله كالتبعة و الجرم أصله القطع، فالجرم القبيح الذي ينقطع به عن الواجب»[7] او در جای دیگر می افزاید: « و الاجرام اقتراف السيئة، أجرم إجراماً إذا أذنب و الجرم‏ الذنب و أصله القطع فالمجرم منقطع عن الحسنة الى السيئة»[8]

همچنین طبرسی در بیانی مشابه می گوید: « الجرم أصله القطع فهو القبيح الذي ينقطع به عن الواجب»[9]

علامه طباطبائی نیز تعریف راغب اصفهانی را به عینه نقل می کند و می گوید: « فالجرم بضم الجيم و فتحها بمعنى الاكتساب المكروه و هو المعصية.»[10]

ب) برخی دیگر نیز قلمرو اصطلاح «جرم» را به گناهان بزرگ و کبیره محدود نموده اند. برای مثال عبدالقادر حویش آل غازی می نویسد: « يقال أجرم فلان إذا فعل الجرم أي الذنب الكبير»[11]

ابن عاشور نیز اصطلاح «جرم» را اینگونه تعریف می کند: «و الإجرام: فعل الجرم، و هو الجناية و الذّنب العظيم»[12]

طنطاوی نیز در تفسیرش می نویسد: «و يطلق على الإثم العظيم. و الذنب الكبير،»[13]

همچنین در معجم اطلاحات فقهی آمده است: «و الجرم (بالضم) لا يطلق إلّا على الذنب الغليظ.»[14]

به نظر می رسد بررسی کاربردهای مختلف این واژه در قرآن کریم نظریه دوّم را تأیید می کند. زیرا این کلمه در آیاتی به کار رفته که در آن از عذاب جهنّم[15]، انكار و عناد و اعراض از آيات‏[16] ، انکار ، استهزاء و تکذیب انبیاء[17] و مانند آن سخن به میان آمده است. در ادامه این بحث به بررسی مصادیق جرم در آیات قرآن خواهیم پرداخت.

 

3 – مقایسه «جرم» و «جنایت»

جنایت مشتق از «جنی» به معنای چیدن میوه از درخت و برداشتن عسل از کندو است. این کلمه غالبا در مورد چیدن میوه کم و تازه به کار می رود. مشتقات این واژه تنها دو بار در قرآن به کار رفته است. یکی آیه  «وَ هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا» (مريم/ 25) به معنای «خرمای تازه چیده شده» و دیگری آیه « مُتَّكِئينَ عَلى‏ فُرُشٍ بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَقٍ وَ جَنَى الْجَنَّتَيْنِ دانٍ» (الرحمن/ 54 ) به معنای «میوه های چیدنی درختان بهشتی» است. اما در اصطلاح فقه و در عرف فقها، جنایت به قتل نفس و قطع اعضای بدن گفته می شود.[18] در حالی که واژه جرم در اصطلاح قرآن در مصادیقی به کار رفته که قتل نفس و قطع اعضا جزء آنها نیست گر چه این دو از گناهان کبیره و غلیظ به شمار می روند.

 

4 – معانی و کاربردهای واژه «جرم» در قرآن:

واژه «جرم» و مشتقّات آن 66 بار در سوره های مختلف قرآن کریم به کار رفته است. در این کاربردها معانی مختلفی از این کلمه اراده شده است که به مهمترین آنها می پردازیم.

دامغانی شش معنا برای استعمال مشتقات جرم در قرآن بر شمرده است:

1 – مشرکان: مانند آیه شریفه « إِنَّ الْمُجْرِمينَ في‏ عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ» (زخرف/74)

2 – لواط: مانند آیه شریفه « فَأَنْجَيْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ كانَتْ مِنَ الْغابِرينَ۩ وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمينَ» (اعراف/83ـ84)

3 – وادار نمودن بر عداوت: مانند آیه «وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا…» (مائده/2)

4 – حقاً (بی شک، قطعا): مانند آیه « لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ» (هود/22)

5 – اثم (گناه) مانند آیه « أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَعَلَيَّ إِجْرامي‏ وَ أَنَا بَري‏ءٌ مِمَّا تُجْرِمُونَ»

6 – قائلان به قدَر « إِنَّ الْمُجْرِمينَ في‏ ضَلالٍ وَ سُعُرٍ» (قمر/47)[19]

5 – مصادیق «جرم» در قرآن

با توجه به کاربردهای مختلف مشتقات واژه «جرم» در آیات قرآن، می توان مصادیقی را برای این کلمه ذکر نمود:

1) ممانعت از زیارت خانه خدا و تعدّی به زائران آن مکان:

«وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‏ وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقاب» (مائده/2) « و خصومت با جمعيّتى كه شما را از آمدن به مسجد الحرام (در سال حديبيه) بازداشتند، نبايد شما را وادار به تعدّى و تجاوز كند! و (همواره) در راه نيكى و پرهيزگارى با هم تعاون كنيد! و (هرگز) در راه گناه و تعدّى همكارى ننماييد! و از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد كه مجازات خدا شديد است!»

خداوند در این آیه خطاب به مسلمانان می فرماید اگر جمعی از مشرکان در جریان حدیبیه مانع زیارت شما از خانه خدا شدند، این نباید سبب کینه ورزی شما پس از اسلام آوردن آنان در هنگامی که شما بر آنان مسلط هستید (فتح مکه) شود و موجب شود آنان را از انجام مناسک خانه خدا منع و به حقوق آنان (امنیت جانی، مالی و آبرویی) تعدّی نمایید.[20] 

 

2) عناد ورزی در برابر آیات و حجج الهی:

«وَ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ وَ لِتَسْتَبينَ سَبيلُ الْمُجْرِمين» (انعام/55) «و اين چنين آيات را برميشمريم، (تا حقيقت بر شما روشن شود،) و راه گناهكاران آشكار گردد.»

این آیه به قرینه سیاق و نیز به قرینه آیه قبل خود (قرار گرفتن مجرمان در برابر مؤمنان) غرض از تفصیل آیات الهی یعنی شرح معارف متعلّق به توحید را بر ملاساختن راه کسانی که روشی در مقابل آیات ناطق به توحید دارند، معرّفی می کند[21]‏  و یا به تعبیر برخی دیگر از مفسّران غرض آن است که راه مؤمنان از راه مجرمان متمایز گردد.[22]

 

3) مکر و نیرنگ در برابر دعوت انبیاء و گروندگان به ایشان:

«وَ كَذلِكَ جَعَلْنا في‏ كُلِّ قَرْيَةٍ أَكابِرَ مُجْرِميها لِيَمْكُرُوا فيها وَ ما يَمْكُرُونَ إِلاَّ بِأَنْفُسِهِمْ وَ ما يَشْعُرُونَ» (انعام/123) «و (نيز) اين گونه در هر شهر و آبادى، بزرگان گنهكارى قرار داديم (افرادى كه همه گونه قدرت در اختيارشان گذارديم اما آنها سوء استفاده كرده، و راه خطا پيش گرفتند) و سرانجام كارشان اين شد كه به مكر (و فريب مردم) پرداختند ولى تنها خودشان را فريب مى‏ دهند و نمى‏ فهمند!»

خداوند در این آیه با اشاره به وضع سران کفر و فساد آنان را افرادی مکّار و نیرنگ باز معرّفی می کند که تلاش می کنند مردم را از راه راست منحرف نمایند. این اشخاص که قرآن از آنان با عنوان «مجرم» یاد نموده، بدون آنکه خود ملتفت باشند تنها به خود نیرنگ می زنند.

 

4) تکذیب نبوّت پیامبر اسلام (ص):

«فَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ رَبُّكُمْ ذُو رَحْمَةٍ واسِعَةٍ وَ لا يُرَدُّ بَأْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمينَ» (انعام/147) «اگر تو را تكذيب كنند (و اين حقايق را نپذيرند)، به آنها بگو: «پروردگار شما، رحمت گسترده‏اى دارد اما مجازات او هم از مجرمان دفع شدنى نيست! (و اگر ادامه دهيد كيفر شما حتمى است)»

در این آیه شریفه خداوند ضمن بیان وسعت رحمت الهی به عنوان فرصتی برای بازگشت به او، از کسانی که بدون بهره گیری از این فرصت الهی، همچنان به تکذیب پیامبر (ص) ادامه می دهند، تعبیر به «مجرم» و آنان را به مجازات قطعی خدا تهدید می کند.

 

5) افترا بر خداوند و تکذیب آیات الهی:

«إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِايَاتِنَا وَ اسْتَكْبرَُواْ عَنهَْا لَا تُفَتَّحُ لهَُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَ لَا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتىَ‏ يَلِجَ الجَْمَلُ فىِ سَمّ‏ِ الخِْيَاطِ  وَ كَذَالِكَ نجَْزِى الْمُجْرِمِينَ» (اعراف/40) «كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند، و در برابر آن تكبّر ورزيدند، (هرگز) درهاى آسمان به رويشان گشوده نمى‏شود و (هيچ گاه) داخل بهشت نخواهند شد مگر اينكه شتر از سوراخ سوزن بگذرد! اين گونه، گنهكاران را جزا مى‏ دهيم‏»

مطابق با این آیه شریفه و آیات قبل آن، افترا زنندگان بر خدا، مستکبران و تکذیب کنندگان آیات الهی مجرم خوانده شده اند و بسته شدن درهای آسمان و ممنوعیّت دائمی از ورود به بهشت، به عنوان مجازات این افراد معرّفی شده است. نکته دیگری که باید بدان توجّه داشت، آن است که واژه «آیه» و «آیات» در قرآن اعمّ از آیات قرآن و دیگر معجزات انبیاء الهی و به طور کلّی علامتهای دلالت کننده بر وجود و صفات خداست. علاّمه طباطبائی در این زمینه می گوید:

«و كلمه” آيات” به معناى علامتهاى دلالت كننده است، پس آيات تكوينيه خدا عبارت است از امورى وجودى كه با وجود خارجى خود دلالت مى‏كند بر اينكه خداى تعالى در خلقت عالم يگانه است، و در اين كار شريكى ندارد، و به صفات كماليه متصف است و از هر نقص و حاجت منزه است… و آيات قرآن كريم نيز از اين جهت آيات ناميده شده‏اند كه بيانگر آيات تكوينيه هستند، آيات تكوينيه‏اى كه گفتيم بر هستى و صفات خدا دلالت دارند. و يا از اين جهت‏ آيات ناميده شده‏اند كه بيانگر معارف اعتقادى و يا احكام عملى، و يا احكام اخلاقى مى‏باشند. احكامى كه خدا آن را مى‏پسندد، و بدان امر مى‏كند، و از بندگانش مى‏خواهد كه به آنها عمل كنند، چون مضامين آن آيات بر آن احكامى دلالت دارد كه از ناحيه خدا نازل شده است، … و نيز معجزات را از اين رو آيات مى‏نامند كه اگر از قبيل مرده زنده كردن و امثال آن باشد، آياتى كونيه است، و همان دلالت آيات كونيه را دارد. و اگر از قبيل پيشگوييها و يا خود قرآن كريم باشد كه برگشت دلالت آنها نيز به دلالت آيات كونيه خواهد بود، چون با هستى خود، دلالت مى‏كند بر هستى خداى تعالى و صفات او.»[23] 

 

6) عمل زشت لواط

«إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ (81) وَ ما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ يَتَطَهَّرُونَ (82) فَأَنْجَيْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ كانَتْ مِنَ الْغابِرينَ (83) وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمينَ (84)» (سوره اعراف) «آيا شما از روى شهوت به سراغ مردان مى‏رويد، نه زنان؟! شما گروه اسرافكار (و منحرفى) هستيد! (81) ولى پاسخ قومش چيزى جز اين نبود كه گفتند: «اينها را از شهر و ديار خود بيرون كنيد، كه اينها مردمى هستند كه پاكدامنى را مى‏طلبند (و با ما همصدا نيستند!)» (82) (چون كار به اينجا رسيد،) ما او و خاندانش را رهايى بخشيديم جز همسرش، كه از بازماندگان (در شهر) بود. (83) و (سپس چنان) بارانى (از سنگ) بر آنها فرستاديم (كه آنها را در هم كوبيد و نابود ساخت.) پس بنگر سرانجام كار مجرمان چه شد! (84)»

در این آیه شریفه خداوند مردان قوم لوط را به جهت عمل زشت هم جنس بازی مجرم خوانده و از مجازات دنیوی آنان که با بارشی از سنگ همراه بود[24]، خبر داده است.

 

7)  استهزاء پیامبر اسلام (ص):

« وَ لَئنِ سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نخَُوضُ وَ نَلْعَبُ  قُلْ أَ بِاللَّهِ وَ ءَايَتِهِ وَ رَسُولِهِ كُنتُمْ تَسْتهَْزِءُونَ(65) لَا تَعْتَذِرُواْ قَدْ كَفَرْتمُ بَعْدَ إِيمَانِكمُ‏ْ  إِن نَّعْفُ عَن طَائفَةٍ مِّنكُمْ نُعَذِّبْ طَائفَةَ  بِأَنهَُّمْ كَانُواْ مجُْرِمِينَ(66)» (سوره توبه) « و اگر از آنها بپرسى (: «چرا اين اعمال خلاف را انجام داديد؟!»)، مى‏گويند: «ما بازى و شوخى مى‏كرديم!» بگو: «آيا خدا و آيات او و پيامبرش را مسخره مى‏كرديد؟!» (65) (بگو:) عذر خواهى نكنيد (كه بيهوده است چرا كه) شما پس از ايمان آوردن، كافر شديد! اگر گروهى از شما را (بخاطر توبه) مورد عفو قرار دهيم، گروه ديگرى را عذاب خواهيم كرد زيرا مجرم بودند! (66)»

از این دو آیه و آیات پس از آن به خوبی بر می آید که منافقان مدینه در اقدامی هماهنگ و سازمان یافته تصمیم بر توطئه و آسیب رسانی به جان پیامبر (ص) داشتند. امّا آنگاه که خداوند نقشه آنان را بر آب و اسرار خطرناکشان را بر ملا نمود، منافقان هنگام بازجویی عذر بدتر از گناه آوردند که مشغول بازی و صحبت بودیم. خداوند به پیامبر (ص) دستور می دهد که آنان را سرزنش نماید و بگوید: آیا خدا و رسول او را استهزاء می کنید؟ آیا اینگونه مسائل مهم شوخی پذیرند؟ از نظر قرآن حقیقت چنین عذری چیزی جز مسخره نمودن خدا، آیات و فرستاده او (حضرت محمّد (ص)) نیست که همین اعمال زشت موجب شده خداوند از منافقان به «مجرم» تعبیر نماید.[25]

 

8) کفر و شرک ورزی به خدا:

« قالَ الَّذينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذينَ اسْتُضْعِفُوا أَ نَحْنُ صَدَدْناكُمْ عَنِ الْهُدى‏ بَعْدَ إِذْ جاءَكُمْ بَلْ كُنْتُمْ مُجْرِمينَ (32)وَ قالَ الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذينَ اسْتَكْبَرُوا بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَكْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ وَ جَعَلْنَا الْأَغْلالَ في‏ أَعْناقِ الَّذينَ كَفَرُوا هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كانُوا يَعْمَلُونَ(33)» (سوره سبأ) « (امّا) مستكبران به مستضعفان پاسخ مى‏دهند: «آيا ما شما را از هدايت بازداشتيم بعد از آنكه به سراغ شما آمد (و آن را بخوبى دريافتيد)؟! بلكه شما خود مجرم بوديد!» (32) و مستضعفان به مستكبران مى‏گويند: “وسوسه‏هاى فريبكارانه شما در شب و روز (مايه گمراهى ما شد)، هنگامى كه به ما دستور مى‏داديد كه به خداوند كافر شويم و همتايانى براى او قرار دهيم!” و آنان هنگامى كه عذاب (الهى) را مى‏بينند پشيمانى خود را پنهان مى‏كنند (تا بيشتر رسوا نشوند)! و ما غل و زنجيرها در گردن كافران مى نهيم آيا جز آنچه عمل مى‏كردند به آنها جزا داده مى‏شود؟!»

خداوند در این آیه شریفه به نقل از مستکبران، مستضعفانی را که پیرو ستمگران و پیشوایان گمراهی بودند، مجرم می خواند و در ادامه پاسخ مستضعفان به دفاعیه مستکبران را اینگونه نقل می کند که جبهه استکبار شب و روز با به کار گیری مکر و حیله مستضعفان را از موضع قدرت امر به کفر و شرک می نمودند و به همین خاطر سران استکبار نیز شریک و عامل اصلی جرم به حساب می آیند. بنابراین طبق ظاهر آیه جرمی که مورد مخاصمه این دو گروه قرار گرفته کفر و شرک می باشد.

 

9) تکذیب معاد، طغیان گری و خوی استکباری:

«وَ قالُوا يا وَيْلَنا هذا يَوْمُ الدِّينِ (20) هذا يَوْمُ الْفَصْلِ الَّذي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ (21) احْشُرُوا الَّذينَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ وَ ما كانُوا يَعْبُدُونَ (22) مِنْ دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلى‏ صِراطِ الْجَحيمِ (23) … وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ (27) قالُوا إِنَّكُمْ كُنْتُمْ تَأْتُونَنا عَنِ الْيَمينِ (28) قالُوا بَلْ لَمْ تَكُونُوا مُؤْمِنينَ (29) وَ ما كانَ لَنا عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ بَلْ كُنْتُمْ قَوْماً طاغينَ (30) فَحَقَّ عَلَيْنا قَوْلُ رَبِّنا إِنَّا لَذائِقُونَ (31) فَأَغْوَيْناكُمْ إِنَّا كُنَّا غاوينَ (32) فَإِنَّهُمْ يَوْمَئِذٍ فِي الْعَذابِ مُشْتَرِكُونَ (33) إِنَّا كَذلِكَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمينَ (34) إِنَّهُمْ كانُوا إِذا قيلَ لَهُمْ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ يَسْتَكْبِرُونَ (35) وَ يَقُولُونَ أَ إِنَّا لَتارِكُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ (36)» (سوره صافات) «و مى‏گويند: «اى واى بر ما، اين روز جزاست!» (20) (آرى) اين همان روز جدايى (حقّ از باطل) است كه شما آن را تكذيب مى‏كرديد! (21) (در اين هنگام به فرشتگان دستور داده مى‏شود:) ظالمان و همرديفانشان و آنچه را مى‏پرستيدند … (22) (آرى آنچه را) جز خدا مى‏پرستيدند جمع كنيد و بسوى راه دوزخ هدايتشان كنيد! (23) … (و در اين حال) رو به يكديگر كرده و از هم مى‏پرسند … (27) گروهى (مى‏گويند: «شما رهبران گمراهى بوديد كه به ظاهر) از طريق خيرخواهى و نيكى وارد شديد امّا جز فريب چيزى در كارتان نبود)!» (28) (آنها در جواب) مى‏گويند: «شما خودتان اهل ايمان نبوديد (تقصير ما چيست)؟! (29) ما هيچ گونه سلطه‏اى بر شما نداشتيم، بلكه شما خود قومى طغيانگر بوديد! (30) اكنون فرمان پروردگارمان بر همه ما مسلّم شده، و همگى از عذاب او مى‏چشيم! (31) ما شما را گمراه كرديم، همان گونه كه خود گمراه بوديم! (32) (آرى) همه آنها [پيشوايان و پيروان گمراه‏] در آن روز در عذاب الهى مشتركند! (33) ما اين گونه با مجرمان رفتار مى‏كنيم! (34) چرا كه وقتى به آنها گفته مى‏شد: «معبودى جز خدا وجود ندارد»، تكبّر و سركشى مى‏كردند … (35) و پيوسته مى‏گفتند: «آيا ما معبودان خود را بخاطر شاعرى ديوانه رها كنيم؟!» (36)»

خداوند در این آیات شریفه، برای مجرمان اوصاف ذیل را بر شمرده است:

1 – تکذیب روز قیامت (هذا يَوْمُ الْفَصْلِ الَّذي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ)

2 – شرک به خداوند: (احْشُرُوا الَّذينَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ وَ ما كانُوا يَعْبُدُونَ (22) مِنْ دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلى‏ صِراطِ الْجَحيمِ (23))

3 – طغیان و سرکشی (وَ ما كانَ لَنا عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ بَلْ كُنْتُمْ قَوْماً طاغينَ)

4 – پافشاری بر خوی استکباری عرضه توحید به آنان (إِنَّهُمْ كانُوا إِذا قيلَ لَهُمْ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ يَسْتَكْبِرُونَ)

5 – انکار رسالت پیامبر (ص) «وَ يَقُولُونَ أَ إِنَّا لَتارِكُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ»

 

11) نهی از منکر نکردن ، رفاه زدگی و کامجویی:

«فَلَوْ لا كانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِكُمْ أُولُوا بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ قَليلاً مِمَّنْ أَنْجَيْنا مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ الَّذينَ ظَلَمُوا ما أُتْرِفُوا فيهِ وَ كانُوا مُجْرِمينَ» (هود/116) «چرا در قرون (و اقوام) قبل از شما، دانشمندان صاحب قدرتى نبودند كه از فساد در زمين جلوگيرى كنند؟! مگر اندكى از آنها، كه نجاتشان داديم! و آنان كه ستم مى‏كردند، از تنعّم و كامجويى پيروى كردند و گناهكار بودند (و نابود شدند)!»

در این آیه همه کسانی نهی از منکر نکردند و در مسیر نازپروردگی و عیّاشی گام برداشته اند، مجرم خوانده شده اند.

 

12) یاری نمودن و همکاری با حکومت فرعونیان:

«قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهيراً لِلْمُجْرِمينَ» (قصص/17) « (موسی) عرض كرد: “پروردگارا! بشكرانه نعمتى كه به من دادى، هرگز پشتيبان مجرمان نخواهم بود!”»

با توجّه به سیاق این آیات، و با در نظر گرفتن این مطلب که آن مرد قبطی از قوم و بر آیین فرعون و طبق برخی نقلها جزء خدمه ای بود که برای دستگاه طاغوت طباخی و نانوایی می کرد[26]، معنای ظاهر از «مجرمان» در آیه شریفه امثال فرعون و درباریان او هستند.[27] بنابر این هم از اطلاق « فَلَنْ أَكُونَ ظَهيراً لِلْمُجْرِمينَ» و هم از واژه «المجرمین» می توان جرم بودن همکاری با حکومت طاغوت و ستمگر را برداشت نمود.

 

13) تکذیب انبیاء الهی:

«أَ هُمْ خَيْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ أَهْلَكْناهُمْ إِنَّهُمْ كانُوا مُجْرِمينَ» (دخان/37) « آيا آنان بهترند يا قوم «تبّع» و كسانى كه پيش از آنها بودند؟! ما آنان را هلاك كرديم، چرا كه مجرم بودند!»

خداوند در این آیه علّت هلاکت قوم «تٌبّع» و اقوام پیش از آنان را ارتکاب جرم معرّفی می کند. امّا اینکه جرم آنان چه بوده؟ با تدبّر در آیه « وَ أَصحَْابُ الْأَيْكَةِ وَ قَوْمُ تُبَّعٍ  كلُ‏ٌّ كَذَّبَ الرُّسُلَ فحََقَّ وَعِيدِ» (ق/14) معلوم شود. یعنی «اصحاب الايكه» [قوم شعيب‏] و قوم تبّع (كه در سرزمين يمن زندگى مى‏كردند)، هر يك از آنها فرستادگان الهى را تكذيب كردند و وعده عذاب درباره آنان تحقّق يافت!» عذابی که به هلاکت ایشان منتهی شد.

 

14) ترک نماز:

«قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ» (مدّثر/43) « مى‏گويند: “ما از نمازگزاران نبوديم‏”»

خدای متعال در این سوره و در آیاتی پیاپی گفتگوی بهشتیان با دوزخیان را مطرح می کند. آنان از مجرمانی که در دوزخ به سر می برند، درباره نوع گناهان و جرمهایی که موجب چنین فرجام وعقابی برایشان شده، سؤال می کنند. اولین جرمی که آنان را مستحق آتش نموده ترک نماز است. در اینجا برخی مفسّران، دو نکته را یاد آور شده اند:

نخست آنکه مقصود از نماز همان عبادتی خاصّ است که با انواع مختلف عبادتها که از نظر کمّ و کیف تفاوتهایی دارند، سازگار است.[28] به عبارتی دیگر از ظاهر آیات قرآن بر می آید که حکم نماز در ادیان دیگر پیش از اسلام نیز تشریع شده بوده است. چنانکه این مطلب از سفارش حضرت لقمان به فرزندش درباره اقامه نماز در آیه «يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اصْبِرْ عَلى‏ ما أَصابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ» (لقمان : 17) و محتوای میثاق بنی اسرائیل در آیه «وَ إِذْ أَخَذْنا ميثاقَ بَني‏ إِسْرائيلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ ذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكينِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلاَّ قَليلاً مِنْكُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ» (البقرة/83) و دعای حضرت ابراهیم (ع) در آیه «رَبِّ اجْعَلْني‏ مُقيمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ» ( إبراهيم/40 ) و نیز آیات «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا» (مريم/ 59)  و « وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدينَ» (الأنبياء/ 73) به خوبی بر می آید. بنابراین این جمله دوزخیان که می گویند از نمازگزاران نبودیم اختصاص به امت حضرت محمد (ص) ندارد و شامل امم پیشین نیز می شود.

نکته دوّم آنکه کفّار نیز مخاطب به عبادات شرعیه از جمله نماز هستند.[29] به دلیل سخنی که خداوند از آنان نقل می کند که می گویند: « وَ كُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ» (مدّثر/46)

   

15) کمک نکردن به مستمندان:

«وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكينَ» (مدّثر/44) « و اطعام مستمند نمى‏كرديم‏»

معنای آیه این است که یکی از جرم های دوزخیان انفاق نکردن بر مستمندان و تهی دستان جامعه است و همانگونه که مفسّران تصریح کرده اند مقصود از «اطعام مسکین» خمس[30]، زکات واجب و کفاره هایی است که باید به مساکین پرداخت شود[31]

 

16) شرکت در مجالس باطل و بیهوده:

«وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضينَ» (مدّثر/45) « و پيوسته با اهل باطل همنشين و همصدا بوديم‏»

«خوض» در لغت به معنای ورود در آب است و از باب استعاره در معنای ورود در هر امری به کار می رود. این کلمه در قرآن غالبا در مورد ورود در امور ناپسند و مذموم به کار رفته است.[32] مطابق با این معنا یکی دیگر از جرمهای اهل دوزخ ورود و همراهی در امور ناپسندی چون همصدایی و همنشینی با اهل باطل و نیز شرکت در مجالس ضدّ دین می باشد.[33]

 

17) تمسخر مؤمنان:

«إِنَّ الَّذينَ أَجْرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ» (مطففین/29) « بدكاران (در دنيا) پيوسته به مؤمنان مى‏خنديدند»

در این آیه شریفه یکی از اقدامات مجرمان خنده های تمسخر آمیز و تحقیر کننده آنان به مؤمنان معرّفی شده است.

در یک جمع بندی کلی از آیاتی که در آنها مصادیق «جرم» ذکر شده است می توان به نتایج ذیل دست یافت:

1 – اصطلاح «جرم» در قرآن اعمّ از نقض حقّ الله و حقّ الناس است: «قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ۩ وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكينَ» (مدّثر/43ـ44)

2 – در تحقّق معنای «جرم» وجود و تعریف کیفر یا مجازات خاصّ دنیایی شرط نیست. ظرف کیفر و مجازات برخی از جرمها در سرای آخرت است. به عبارتی دیگر از دیدگاه قرآن برخی رفتارها جرم اند حتی اگر مجازاتی در این دنیا برای آنها تعریف نشده باشد: «فَلَوْ لا كانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِكُمْ أُولُوا بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ قَليلاً مِمَّنْ أَنْجَيْنا مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ الَّذينَ ظَلَمُوا ما أُتْرِفُوا فيهِ وَ كانُوا مُجْرِمينَ» (هود/116)

3 – مشتقات واژه «جرم» در قرآن در معنای گناه کبیره و غلیظی که دارای عقوبت و عذاب اخروی است به کار رفته است.

 

6 – سرنوشت مجرمان در روز رستاخیز:

تصویری که قرآن از فرجام مجرمان ارائه می دهد بسیار عبرت آموز و تکان دهنده است. تدبّر در این آیات می تواند آثار مهم ترتبیتی به همراه داشته باشد. ما در اینجا برخی از این آیات را مرور می کنیم:

الف) ورود نومیدانه و خفّت بار به صحنه قیامت:

«يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ وَ نَحْشُرُ الْمُجْرِمينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقاً (طه/ 102) « همان روزى كه در «صور» دميده مى‏شود و مجرمان را با بدنهاى كبود، در آن روز جمع مى‏كنيم‏»

كلمه” زرق” جمع” ازرق” به معناى كبود است و مراد از آن کوری مجرمين هنگام محشور شدن آنان است. زیرا چشم وقتى بينائيش از بين مى‏رود كبود مى‏شود.[34] این نحوه ورود به صحنه قیامت بسیار خفت بار خواهد بود. همچنین خداوند در آیه ای دیگر حالت روحی مجرمان را هنگام ورود به قیامت، اینگونه توصیف می کند: «وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُبْلِسُ الْمُجْرِمُون‏» «یبلس» از مصدر «إبلاس» به معنای غم و اندوهی است که از شدّت سختی به انسان روی می آورد.[35] در این آیه یأس و نومیدی مجرمان در هنگام ورود به صحنه قیامت به تصویر کشیده شده است.

نزدیک به همین معنا در آیه ذیل نیز بیان شده است:

«وَ لَوْ تَرى‏ إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناكِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً إِنَّا مُوقِنُونَ» (سجده/12) « و اگر ببينى آنگاه كه اين بزهكاران سرهاى خويش نزد خداوندشان [به خوارى و شرم‏] در پيش افكنده باشند [گويند:] بار خدايا، ديديم و شنيديم، ما را بازگردان تا كارى نيك و شايسته كنيم، كه ما بى‏گمان باوردارنده‏ايم.»

 

ب) درخواست پناهندگی از ملائکه عذاب:

«يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلائِكَةَ لا بُشْرى‏ يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمينَ وَ يَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً (فرقان/22 ) « آنها به آرزوى خود مى‏رسند،) امّا روزى كه فرشتگان را مى‏بينند، روز بشارت براى مجرمان نخواهد بود (بلكه روز مجازات و كيفر آنان است)! و مى‏گويند: “ما را امان دهيد، ما را معاف داريد!” (امّا سودى ندارد!)»

 

ج) به سخن آمدن اعضای بدن مجرمان:

«وَ امْتازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ (59)… الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلى‏ أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْديهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُون (65)» (سوره یس) « و به آنها مى‏گويند: “جدا شويد امروز اى گنهكاران” … امروز بر دهانشان مُهر مى‏نهيم، و دستهايشان با ما سخن مى‏گويند و پاهايشان كارهايى را كه انجام مى‏دادند شهادت مى‏دهند»

وه چه دادگاه عجیبی! که در آن اعضاى انسان تسليم تمايلات او نيستند، و حقايق را با شهادت خود آشكار مى‏سازند. آری! چه دادگاه شگفت انگیزی که گواه آن اعضاى پيكر مجرم است، همان اعضایی كه گناه را با آن انجام داده است.

 

د) گرفتاری به انواع عذاب دوزخ:

«وَ تَرَى الْمُجْرِمينَ يَوْمَئِذٍ مُقَرَّنينَ فِي الْأَصْفادِ (49) سَرابيلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ وَ تَغْشى‏ وُجُوهَهُمُ النَّارُ (50)» (سوره ابراهیم) « و در آن روز، مجرمان را با هم در غل و زنجير مى‏بينى! (كه دستها و گردنهايشان را به هم بسته است!) (49) لباسهايشان از قطران [ماده چسبنده بد بوى قابل اشتعال‏] است و صورتهايشان را آتش مى‏پوشاند (50)»

مجرمان در قیامت با غل و زنجیری که به دست و گردنشان بسته شده، دیده می شوند. بدنهای آنان به جاى لباس، پوشیده از نوعى ماده سياهرنگف بد بوى و قابل اشتعال است (قطران). چنین لباسى كه هم زشت است، هم بد بو، و هم قابل سوختن و شعله‏ور شدن، بدترين لباس محسوب مى‏شود. این لباس نتیجه رفتار مجرمانه آنان در دنیاست. چرا که در جهان خاکی لباس زشت و متعفن گناه بر تن کرده بودند و اعمالشان موجب شعله ور شدن آتش فساد در جامعه شده بود. گويى تجسمى است از اعمال آنان در اين جهان.[36]

گرفتاری مجرمان به عذاب الهی در آیات دیگر قرآن نیز بیان شده است. برای نمونه می توان به آیات ذیل اشاره نمود:

«وَ رَأَى الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها وَ لَمْ يَجِدُوا عَنْها مَصْرِفاً» (کهف/53) «و گنهكاران، آتش (دوزخ) را مى‏بينند و يقين مى‏كنند كه با آن درمى‏آميزند، و هيچ گونه راه گريزى از آن نخواهند يافت.» 

«وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمينَ إِلى‏ جَهَنَّمَ وِرْداً» (مریم/86) «و مجرمان را (همچون شتران تشنه‏كامى كه به سوى آبگاه مى‏روند) به جهنّم مى‏رانيم»‏

«إِنَّهُ مَنْ يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا يَمُوتُ فيها وَ لا يَحْيى»‏ (طه/74) «هر كس در محضر پروردگارش گناهکار حاضر شود، آتش دوزخ براى اوست در آن جا، نه مى‏ميرد و نه زندگى مى‏كند!»

 

ه) آرزوی پذیرفته شدن فدیه در برابر رفع عذاب:

«يُبَصَّرُونَهُمْ يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدي مِنْ عَذابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنيهِ (11) وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخيهِ (12) وَ فَصيلَتِهِ الَّتي‏ تُؤْويهِ (13) وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَميعاً ثُمَّ يُنْجيهِ (14)» (سوره معارج) « آنها را نشانشان مى‏دهند (ولى هر كس گرفتار كار خويشتن است)، چنان است كه گنهكار دوست مى‏دارد فرزندان خود را در برابر عذاب آن روز فدا كند، (11) و همسر و برادرش را، (12) و قبيله‏اش را كه هميشه از او حمايت مى‏كرد، (13) و همه مردم روى زمين را تا مايه نجاتش گردند (14)»

در این آیه وحشت مجرمان از صحنه عذاب قیامت ترسیم شده است. در آن روز هولناک مجرم آرزو دارد بتواند برای نجات خود از عذاب، چهار گروه را قربانی کند: فرزندان، همسران، برادران، فاميل نزديك كه يار و ياور او هستند، همه مردم روی زمین. آری هول و وحشت آن روز به قدری است که مجالی برای اندیشیدن به دیگران و عزیز ترین عزیزان باقی نمی گذارد.

 

و) نگاه ترس آلود به نامه اعمال

«وَ وُضِعَ الْكِتابُ فَتَرَى الْمُجْرِمينَ مُشْفِقينَ مِمَّا فيهِ وَ يَقُولُونَ يا وَيْلَتَنا ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغيرَةً وَ لا كَبيرَةً إِلاَّ أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً» (کهف/49) «و كتاب [كتابى كه نامه اعمال همه انسانهاست‏] در آن جا گذارده مى‏شود، پس گنهكاران را مى‏بينى كه از آنچه در آن است، ترسان و هراسانند و مى‏گويند: «اى واى بر ما! اين چه كتابى است كه هيچ عمل كوچك و بزرگى را فرونگذاشته مگر اينكه آن را به شمار آورده است؟! و (اين در حالى است كه) همه اعمال خود را حاضر مى‏بينند و پروردگارت به هيچ كس ستم نمى‏كند»

راغب اصفهانی درباره کلمه «شفق» می گوید: «اشفاق توجّه و عنايتى است كه با خوف و بيم همراه باشد… اگر با حرف جرّ (من) متعدّى شود معنى خوف و ترس در آن آشكارتر است مثل آيه (وَ هُمْ مِنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ- 49/ انبياء) (از قيامت هراس‏ناك‏اند). و اگر با (فى) متعدّى شود معنى توجّه و عنايت در آن روشن‏تر است- مثل آيه: «إِنَّا كُنَّا قَبْلُ فِي أَهْلِنا مُشْفِقِينَ» ( 26/ طور) يعنى «ما قبلا در ميان قوممان كاملا به حقّ عنايت داشتيم». حال در آیه « فَتَرَى الْمُجْرِمينَ مُشْفِقينَ مِمَّا فيهِ» خوف و بیم مجرمان از خواندن نامه اعمالشان به تصویر کشیده شده است. آنان در حالی که آثار وحشت و ترس بر چهره هاشان نمایان است مانند یک مصیبت زده فریاد «یا ویلتا» سر می دهند و مى‏گويند “اى واى بر ما اين چه كتابى است؟! هيچ عمل كوچك و بزرگى نيست مگر اينكه آن را احصا و شماره كرده است”

 

 


[1]كتاب العين، ج‏6، ص: 119

[2] الصحاح جوهری

[3] مقاییس اللغة

[4] المفردات راغب اصفهانی

[5] لسان العرب، ذیل کلمه «جرم»

[6] التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ذیل کلمه «جرم»

[7] التبيان في تفسير القرآن، ج‏2، ص: 415

[8] همان، ج‏4، ص: 460ـ461

[9]مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏2، ص: 713

[10] الميزان في تفسير القرآن، ج‏10، ص: 218

[11] بيان المعاني، ج‏3، ص: 114

[12] التحرير و التنوير، ج‏11، ص: 147

[13] التفسير الوسيط للقرآن الكريم، ج‏15، ص: 328

[14]معجم المصطلحات و الألفاظ الفقهية، ج‏1، ص: 59

[15] زخرف/74

[16] انعام/55

[17] انعام/123ـ124 و 147.

[18] معجم المصطلحات و الألفاظ الفقهية، ج1، ص542.

[19] الوجوه و النظائر، دامغانی ص104ـ105

[20] تفسیر نمونه، مکارم شیرازی ناصر، ج4، ص251ـ252؛ ترجمه تفسیر المیزان، ج5، ص265ـ266.

[21] ترجمه المیزان فی تفسیر القرآن، ج7، ص150.

[22] التبیان فی تفسیر القرآن، شیخ طوسی، ج4، ص151؛ مجمع البیان، ج4، ص477.

[23] ترجمه تفسیر الميزان، ج‏18، ص241 ـ 242

[24] «قَالُواْ يَالُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَن يَصِلُواْ إِلَيْكَ  فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِّنَ الَّيْلِ وَ لَا يَلْتَفِتْ مِنكُمْ أَحَدٌ إِلَّا امْرَأَتَكَ  إِنَّهُ مُصِيبهَُا مَا أَصَابهَُمْ  إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ  أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ(81) فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَلِيَهَا سَافِلَهَا وَ أَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِّن سِجِّيلٍ مَّنضُودٍ(82)» (سوره هود)

[25] ترجمه تفسير المیزان، ج9، ص447ـ448؛ تفسیر نمونه، ج8، ص25ـ26.

[26] روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، آلوسی، ج10، ص263.

[27] ترجمه تفسیر المیزان، ج16، ص26.

[28] ترجمه تفسیر المیزان، ج20، ص153.

[29] التبیان فی تفسیر القرآن، ج10، ص186؛ مجمع البیان، ج10، ص591.

[30] تفسیر الصافی، ج5، ص251.

[31] التبیان فی تفسیر القرآن، ج10، ص186؛ مجمع البیان، ج10، ص592

[32] مفردات راغب اصفهانی، ذیل کلمه «خوض»

[33] تفسیر نمونه، ج25، ص254.

[34] ترجمه تفسیر المیزان، ج14، ص293.

[35] المفردات راغب اصفهانی، ذیل کلمه «بلس»

[36] تفسیر نمونه، ج10، ص388.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *