در ابتدا باید گفت: که این مطلب تنها نوعى استبعاد است نه دلیل؛ زیرا روایاتى که گویای هجوم به خانه فاطمه زهرا و امیرمؤمنان علیهماالسلام است، در کتب شیعه و سنی و با سند صحیح نقل شده است. بنابراین، این کلمات بیشتر خطابى و بازى با احساسات است؛ نه بحث منطقی!
اما در تفصیل به دو صورت ما این شبهه را پاسخ میدهیم:
پاسخ حلی:
قریش و در رأس ایشان ابوبکر و عمر حق امیرمؤمنان را در حالیکه ایشان مشغول دفن رسول خدا بودند، غصب نمود و سپس با تطمیع دیگران (مانند ابوسفیان)، اکثر قریش را با خود همراه ساختند. بدین ترتیب مشخص است که باقى قبایل، قدرت رویارویى با قریش را ندارند.
ابوبکر و عمر نیز قبایل مختلف بیابان نشین را که به زور شمشیر اسلام آورده بودند، در مدینه جمع کرده و بسیارى از تازه مسلمانان را جلب کردند؛ زیرا امیرمؤمنان در تمام جنگها محور پیروزى اسلام بود و آنها از امیرمؤمنان علیهالسلام کینه داشتند و منافقان از همین کینه استفاده کردند. سپس با استفاده از فشار این گروهها و نیز قبایل بیابان نشین اطراف مدینه، خانه امیرمؤمنان را محاصره کرده و خواستند آن را به آتش بکشند.
در این میان، نقش قبیله اسلم در به حکومت رسیدن ابوبکر بسیار چشمگیر بود؛ چنانچه برخی از تاریخ نگاران همانند طبری، جمعیت زیاد آنان را در کتب خویش به ثبت رساندهاند و گفتهاند که حتی بازارها نیز گنجایش این جمعیت را نداشت. تا آنجا که عمر نیز اذعان کرد: وقتی اسلم را دیدم، به پیروزی یقین پیدا کردم.[1] یعنى حتى اگر مردم مدینه هم مىخواستند، در چنین وضعیتی، توانایى مقابله با ابوبکر، عمر و طرفداران ایشان را نداشتند.
برای تحکیم این مدعا، به کلمات امیرمؤنان در خصوص این وقایع اشاره میکنیم. چراکه ایشان در مواقف بسیاری، عدم دفاع صحابه (اعم از بنى هاشم و صحابه و انصار را ) از اهل بیت را یاد و علت آن را نیز در بعضى از خطبههاى خویش بیان کردهاند.
مثلاً ایشان در میان استغاثه خویش میفرمایند: « خدایا بر قریش و یارانش که پیوند مرا بریدند، از تو کمک میخواهم»! ایشان در همین استغاثه، احوالات قریش را این چنین توصیف فرموده که قریشیان گفتند: « اگر میتوانی، حق را بگیر و یا اگر تو را از حق محروم دارند، با غم و اندوه صبر کن و یا با حسرت بمیر»! سپس حال خود را این چنین وصف نمودند:« به اطرافم نگریستم، دیدم كه نه یاورى دارم، و نه كسى كه از من دفاع و حمایت كند، جز خانوادهام كه مایل نبودم جانشان به خطر افتد»[2].
بعلاوه بسیارى از روایت کنندگان نقل کردهاند که امیرالمؤمنین علیهالسلام پس از ماجراى سقیفه، اظهار ناراحتى كرده و حق خود را خواسته و کمک طلبید و فریاد کشید؛ زیرا در نزد وى حاضر نشدند و بیعت نکردند. و ایشان در حالیکه به سوى قبر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله رو کرده بود گفت: «اى فرزند مادرم، این قوم، مرا ناتوان یافتند و چیزى نمانده بود كه مرا بكشند» و فرمود: «واى جعفر! من امروز جعفر ندارم؛ واى حمزه! من امروز حمزه ندارم»[3]!!! همین مضامین در کتب شیعه نیز به وفور آمده است.
همچنین ایشان در جای دیگری از نبود یار و یاور شکوه کرده و بیان کردهاند که اگر عمویم حمزه و برادم جعفر بودند، به زور بیعت نمیکردم. و علت بیعت به اجبار خویش را حفظ خاندان خویش برشمردند[4].
پاسخ نقضی:
تا اینجا دلایل مطرح شده برهانی بود؛ اما تعجب ما از برادران اهل سنت این است که آنها چه طور بر عدم یاری اصحاب خدشه وارد میکنند؟! چراکه بنابر نظر مبنایی خود ایشان، بنی هاشم و انصار با این کار، از فرمان رسول خدا اطاعت كردند!
چهآنکه اهل سنت برای مشروع جلوه دادن خلافت خلفا روایاتی را در كتابهایشان نقل كردهاند كه طبق آنها، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به اصحاب و یاران خود دستور داده است كه از خلفای بعد از آنها اطاعت نمایند؛ هرچند كه میدانند، آنها سنت رسول خدا را اجرا نمیكنند، مال و اموال مردم را غارت میكنند و به جای هدایت مردم به سوی خداوند آنها را به سوی ضلالت و گمراهی سوق میدهند .
درست است که ما به جعلی بودن این روایات یقین داریم؛ اما از آنجایی كه این روایات در صحیحترین كتابهای اهل سنت آمده است، به آنها تمسك كرده و میگوییم :
بنی هاشم و انصار و باقی اصحاب رسول خدا صلیاللهعلیهوآله با این كه میدانستند ابوبكر، عمر و … غاصب خلافت هستند، سنت رسول خدا را اجرا نمیكنند، اموال مردم (از جمله فدك و …) را غارت میكنند و …، با این حال به فرمان رسول خدا گوش دادند و به خاطر مصالحی از قیام علیه آنها خودداری كردند .
چنانچه در صحیح مسلم روایتی از حذیفة بن یمان از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله آمده است که ایشان بعد از مذمت پیشوایان بعدیشان، دستور به اطاعت امر از آنان را دادهاند!!![5]
بنابراین، عدم دفاع بنیهاشم، انصار و بقیه صحابه از فاطمه زهرا سلام الله علیها و حق غضب شده امیر مؤمنان علیهالسلام به دستور رسول خدا و به خاطر رعایت مصالحی بوده است كه اهمیت آنها بسیار بیشتر از قیام بر ضد ابوبكر بوده است!
پی نوشت:
.[1] « وأقبلت أسلم بجماعتها حتى تضایقت بهم السكك فبایعوه، فكان عمر یقول: ما هو إلا أن رأیت أسلم فأیقنت بالنصر». الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای310)، تاریخ الطبری، ج 2، صلیاللهعلیهوآله 244، ناشر: دار الكتب العلمیة – بیروت؛ الماوردی البصری الشافعی، علی بن محمد بن حبیب (متوفای450هـ)، الحاوی الكبیر فی فقه مذهب الإمام الشافعی وهو شرح مختصر المزنی، ج 14، صلیاللهعلیهوآله 99، تحقیق الشیخ علی محمد معوض – الشیخ عادل أحمد عبد الموجود، ناشر: دار الكتب العلمیة – بیروت – لبنان، الطبعة: الأولى، 1419 هـ -1999 م؛ النویری، شهاب الدین أحمد بن عبد الوهاب (متوفای733هـ)، نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج 19، صلیاللهعلیهوآله 21، تحقیق مفید قمحیة وجماعة، ناشر: دار الكتب العلمیة – بیروت، الطبعة: الأولى، 1424هـ – 2004م.
.[2] « اللَّهمَّ إنّی أَسْتَعْدیكَ عَلَى قرَیْشٍ وَمَنْ أَعَانَهمْ فَإنَّهمْ قَدْ قَطَعوا رَحمی وَأَكْفَئوا إنَائی وَأَجْمَعوا عَلَى منَازَعَتی حَقّاً كنْت أَوْلَى به منْ غَیْری وَقَالوا أَلَا إنَّ فی الْحَقّ أَنْ تَأْخذَه وَفی الْحَقّ أَنْ تمْنَعَه فَاصْبرْ مَغْموماً أَوْ متْ متَأَسّفاً فَنَظَرْت فَإذَا لَیْسَ لی رَافدٌ وَلَا ذَابٌّ وَلَا مسَاعدٌ إلَّا أَهْلَ بَیْتی فَضَنَنْت بهمْ عَن الْمَنیَّة…. »: نهج البلاغه، محمد عبده، ج2، صلیاللهعلیهوآله 202 خطبه 217 و الإمامة والسیاسة، ابن قتیبة، ج 1 صلیاللهعلیهوآله 134، و مجمع الأمثال، أحمد بن محمد المیدانی النیسابوری ( متوفی 528)، ج2، ص282 و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 6، صلیاللهعلیهوآله 95 و ج 11، ص109
.[3] « روى كثیر من المحدثین انه عقیب یوم السقیفة تالم وتظلم واستنجد واستصرخ حیث ساموه الحضور والبیعة وانه قال وهو یشیر الى القبر (یا بن ام إن القوم استضعفونی وكادوا یقتلوننی)، وانه قال وا جعفراه ولا جعفر لى الیوم واحمزتاه ولا حمزة لى الیوم.» إبن أبی الحدید المدائنی المعتزلی، أبو حامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفای655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج ج 11، صلیاللهعلیهوآله 65، تحقیق محمد عبد الكریم النمری، ناشر: دار الكتب العلمیة – بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ – 1998م.
.[4] «فَنَظَرْت فَإذَا لَیْسَ لی رَافدٌ وَلَا مَعی مسَاعدٌ إلَّا أَهْل بَیْتی فَضَننْت بهمْ عَن الْهَلَاك؛ وَلَوْ كَانَ لی بَعْدَ رَسول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَیْه وَآله عَمّی حَمْزَة وَأَخی جَعْفَرٌ لَمْ أبَایعْ كَرْهاً وَلَكنّی بلیت برَجلَیْن حَدیثی عَهْدٍ بالْإسْلَام الْعَبَّاس وَعَقیلٍ، فَضَننْت بأَهْل بَیْتی عَن الْهَلَاك، فَأَغْضَیْت عَیْنی عَلَى الْقَذَى، وَتَجَرَّعْت ریقی عَلَى الشَّجَى وَصَبَرْت عَلَى أَمَرَّ منَ الْعَلْقَم، وَآلَمَ للْقَلْب منْ حَزّ الشّفَار». الحسنی الحسینی، رضی الدین أبی القاسم علی بن موسى بن جعفر بن محمد بن طاووس (متوفاى664هـ)، كشف المحجة لثمرة المهجة، ص249، ناشر: بوستان كتاب ـ قم، الطبعة الثانیة، 1375ش؛
المجلسی، محمد باقر (متوفای 1111هـ)، بحار الأنوار، ج 30 صلیاللهعلیهوآله 15، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء – بیروت – لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403 – 1983 م.
.[5] « یَكون بَعْدی أَئمَّةٌ لَا یَهْتَدونَ بهدَایَ ولا یَسْتَنّونَ بسنَّتی وَسَیَقوم فیهمْ رجَالٌ قلوبهمْ قلوب الشَّیَاطین فی جثْمَان إنْسٍ قال قلت كَیْفَ أَصْنَع یا رَسولَ اللَّه إن أَدْرَكْت ذلك قال تَسْمَع وَتطیع للْأَمیر وَإنْ ضربَ ظَهْركَ وَأخذَ مَالكَ فَاسْمَعْ وَأَطعْ ». النیشابوری، مسلم بن الحجاج ابوالحسین القشیری (متوفای261هـ)، صحیح مسلم، ج 3، صلیاللهعلیهوآله 1476، ح1847، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.