به نظر مي رسد اين سوال ناظر به قسمتی از کلام امیرالمؤمنین در خطبه سوم نهج البلاغه باشد؛ خطبهای موسوم به شقشقیه که حضرت در بخشی از آن، گلایهمندانه دلایل به دست گرفتن حکومت از سوی خویش را اینگونه بیان میکنند: اگر اجتماع مردم و اتمام حجت با وجود یار و میثاق عدم سکوت در برابر پرخوری ظالمین و گرسنگی مظلومین از علما نبود، هر آينه افسار و ريسمان حكومت را بر گردن آن مي انداختم (و حكومت را رها مي كردم)[1]. همانطور که ملاحظه کردید، دو دلیل حضرت برای به دست گرفتن حکومت، اجتماع مسلمین و اتمام حجت از قِبل وجود یار بود.
آنچه كه ما مي توانيم بگوئيم اين است كه تحقق عملي خلافت امام علي علیهالسلام، بستگي به تمايل مردم دارد ولی اين بدان معني نيست كه، مشروعيت ديني ايشان از ناحيه مردم باشد؛ زيرا طبق آيات و روايت متعدد، خداوند متعال، امام علي علیهالسلام را به ولايت و خلافت مسلمين منصوب نموده بود.
از جمله آیات دال بر نصب امیرالمؤمنین به خلافت، آیهی ولايت[2]، ابلاغ[3] و آيه اطاعت[4] و از جمله احاديث نیز حدیث شریف غدير و ثقلين[5] است که بر ولايت و مشروعيت ديني الهي ايشان صراحت دارند. مضافاً ايشان در نهج البلاغه كلماتي دارند كه خلافت را در دوران خلفاء سه گانه حق خويش دانسته و خلافت سايرين را غاصبانه دانستهاند. به ویژه حضرت در همان خطبهی شقشقیه، صبرشان را در برابر به باد رفتن میراث و حق خویش خواندند[6]: «أري تراثي نَهباً»
كلمه تراث دلالت بر آن دارد كه امام علي علیهالسلام خلافت را حق خود و ميراث خود مي داند. ميراثي كه از پيامبر صلیاللهعلیهوآله، مطابق سنت الهي به او ارث رسيده است.
در جائي ديگر امام عليهالسلام بییار و یاوری خویش را بدین صورت مطرح ميفرمايند: نگاه كردم و ديدم ياوري جز خاندان خويش ندارم به مرگ آنان راضي نشدم چشمهاي پر از خاشاك را فرو بستم و با همان گلوئي كه گويا استخواني در آن گير كرده بود هرگونه ناگواري را تحمل نمودم، كه از هر تلخي، تلخ تر بود[7].
در جائي ديگر امام علیهالسلام پس از بيعت مردم با ايشان حکومت را حق رسول خدا و اهل بیت ایشان میدانند و میفرمایند: «حق به شايسته آن بازگشته و به جايگاه خود منزل كرده است»[8].
ابن ابي الحديد که خود را از تابعان خلفا مینامد نیز ميگويد: «لازمه اين سخن آن است كه قبل از زمامداري علي علیهالسلام حق و مقام خلافت جايگاه واقعي خويش را نداشت و در اختيار كساني بود كه اهليت آن را نداشتهاند»[9]. با توجه به اين كلمات، معلوم مي شود كه امام علي علیهالسلام ولايت و زمامداري خويش را يك حق شرعي و الهي مي داند و از اين جهت رأي و نظر مردم هيچ اثري در آن ندارد. و در اين مدت (دوره خلفاء)، اين حق الهي از او غصب شده بود.
پی نوشت:
.[1]«لولا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله علي العلماء الا يقار و علي كظة ظالم و لا سغب مظلوم لأَلقيت حبلها علي غاربها »: نهج البلاغه، صبحى صالح، ص50.
.[5] حلى، كشف المراد فى شرح تجريه الاعتقاد، ص 395.
.[6] « فصبرت و في العين قذًي و في الحلق شجاً أري تراثي نَهباً » نهج البلاغه، خطبه 3. ((در اين دوره خلفاء سه گانه) صبر كردم در حالي كه از شدت اندوه و غم مانند كسي بودم كه در چشم او از خاشاك و در گلوي او استخواني آزار دهنده باشد. زيرا مي ديدم كه حق من به غارت رفته است. )
.[7] « فنظرت فاذا ليس لي معين إلاّ اهل بيتي، فضننت بهم عن الموت، واغضيت علي القذي و شربت علي الشجا و صبرت علي اخذ الكظم و علي أمرّ من طعم العلقم » همان، خطبه 26.
[8] . «و لهم خصائص حق الولاية و فيهم الوصية و الوراثه، الان اذ رجع الحق الي اهله و نقل الي منتقله» (حق ولايت خاص ايشان (آل محمد) است و سفارش و ميراث پيامبر صلیاللهعلیهوآله از آن ايشان (اهل بيت) است. اينكه حق به شايسته آن بازگشته و به جايگاه خود منزل كرده است) همان، خطبه 2.