1_ مقدمه

اندیشمندان تمام فرقههای اسلامی اتفاقنظر دارند که انسان، بدون وجود عامل و طریقی شرعی، به مقام امامت نرسیده و امام نخواهد شد.[2] ازاینرو، متکلّمان فرقههای مختلف از راه یا راههای تعیین امام سخن گفتهاند.

مسئلۀ شیوههای تعیین امام، مانند دیگر مسائل عامۀ امامت، مورد اختلاف واقع شده است. شیعۀ امامیه نصّ از جانب خداوند متعال و پیامبر اکرم صلی‌الله علیه وآله را تنها راه تعیین امام میداند.[3] در برابر، اهل سنّت نصّ را تنها یکی از راههای تعیین امام دانسته، و بیعت و اختیار، وصیت امام سابق و شوری را نیز از دیگر راههای تعیین امام میدانند.[4] بههر روی، اتفاقنظر متکلّمان شیعه و سنّی بر طریقیت نصّ در این مسئله، دارای اهمیت بسیاری است.

متکلّمان، نصّ را به دو قسم جلی و خفی تقسیم کردهاند. مرحوم فاضل مقداد رحمة‌الله در تعریف نصّ جلی میفرمایند: «نصی که احتیاج به ضمیمه کردن مقدمه یا مقدماتی نداشته باشد»؛[5] و در مقابل، نصّ خفی را اینگونه میشناسانند: «نصی که احتیاج به ضمیمه کردن مقدمه یا مقدماتی داشته باشد».[6]

نصّ جلی در بین شیعۀ امامیه دارای اهمیت بسیاری است؛ تا جایی که مرحوم شیخ مفید رحمة‌الله کسی را شیعۀ امامیه میداند که به وجود نصّ جلی به امامت امیرالمؤمنین علیه‌السلام باور داشته باشد.[7] متکلّمان شیعه _ أعلیالله مقامهم أجمعین _ نصوص بسیاری را بهعنوان نصّ جلی ذکر کردهاند؛ مانند حدیث شریف غدیر،[8] «أنت الخلیفة من بعدی»، و «سلّموا علیه بإمرة المؤمنین و اسمعوا له و أطیعوا».[9]

در این میان، یکی از نصوص جلیهای که مرحوم علّامۀ حلّی رحمة‌الله در کتاب کشف المراد به آن استناد میکند، عبارت «أنت سید المسلمین و إمام المتّقین و قائد الغرّ المحجّلین»[10] است که در شب معراج از جانب خداوند متعال در وصف حضرت امیرالمؤمنین  علیه‌السلام گزارش شده است.

در این مقاله با بررسی این نصّ جلی، صحّت سند آن در دیدگاه اهل سنت و با بهرهگیری از مبانی ایشان در علوم حدیث، اثبات خواهد شد. در این صورت، آشکار است که این نص جلی با سند صحیح آن، بر وجوب امامت بلافصل حضرت امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب  علیهما‌السلام دلالت داشته و دیگر نیازمند ضمیمه شدن مقدمۀ دیگری برای اثبات امامت آن حضرت نیست.

ارتباط این پژوهش با پژوهشهای گذشتۀ علمای شیعه در مسائل عامۀ امامت، از نوع ارتباط مقام اثبات و مقام ثبوت است. سخن از راه یا راههای تعیین امام، اجماع بر طریقیت نصّ، و تقسیم آن به نصّ جلی و خفی، همگی مربوط به مقام ثبوتاند؛ و سخن از نصّی جلی و اثبات صحّت آن از کتب و طرق معتبر اهل سنّت، مربوط به مقام اثبات است. بحث از نصّ جلی در شب معراج در مقام اثبات، بحثی جدید بوده و به این صورت تبیین نشده است.

در این مقاله پس از بازخوانی متن حدیث، راویان موجود در طرق این حدیث بر اساس کتابهای عامّه، موردبررسی قرار میگیرند؛ سپس برخی از این طرق، بهتفصیل مورد بررسی واقع شده و با رعایت اصول و مبانی عامّه در علوم حدیث، صحّت سند اثبات خواهد شد؛ در ادامه با ذکر شواهدی که بعضی از آنها خود، نصّ جلی و دارای سندی صحیح هستند، حدیث موردبحث تقویت میشود.

 

2_ متن حدیث

نصّ جلی بر امامت حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام در شب معراج، در منابع مختلف عامّه، از چند صحابی نقل شده است. الفاظ این حدیث با توجه به نقلهای فراوان آن، تفاوت اندکی دارند؛ اما از جهت معنی، تفاوت آشکاری بین آنها دیده نمیشود.

ابن عساکر این روایت را در تاریخ دمشق اینچنین نقل میکند:[11]

قال رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم: «لیلة أسری بی انتهیت إلی ربّی _ عزّوجلّ _ فأوحی إليّ أو أخبرنی _ جعفر شكّ _ في عليّ [علیهالسلام] بثلاث: أنّه سيّد المسلمين و وليّ المتّقین و قائد الغرّ المحجّلین».[12]

رسولالله صلی‌الله علیه وآله فرمودند: «شبی که به معراج برده شدم، آنگاهکه نزد پروردگارم_ عزّوجلّ _ رسیدم، دربارۀ علی علیه‌السلام سه چیز را به من وحی کرد یا مرا از سه چیز دربارۀ علی علیه‌السلام باخبر ساخت _ تردید از جعفر، راوی حدیث است _ : او سرور مسلمانان، و سرپرست پرهیزکاران، و پیشوای سپید رویان درخشان است».

 

3_ راویان حدیث

بر پایۀ تتبّع ما، این حدیث در طبقۀ صحابه، از چهار _ پنج[13] صحابی روایت شده است:

1_ حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام.[14]

2_ أسعد بن زرارة.[15]

3_ عبدالله بن أسعد بن زرارة.[16]

4_ عبدالله بن زرارة بن عدس.[17]

5_ عبدالله بن عکیم.[18]

راویان حدیث در طبقات بعد از صحابه تا عصر مؤلفین کتب، بسیارند؛ اسامی این راویان در ضمن نقل طرق حدیث ذکر خواهد شد.

 

4_ طرق حدیث

4_ 1_ طرق منتهی به حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام

این حدیث به یک طریق از حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام روایت شده است. حافظ أبو الحسن عليّ بن محمّد الواسطی، معروف به ابن المغازلی (د 483 ق) در کتاب مناقب امیرالمؤمنین عليّ بن أبی طالب علیه‌السلام، این حدیث را چنین نقل میکند:

(نا)[19] أبو إسحاق إبراهیم بن غسّان البصری _ بهصورت اجازه _ به ما خبر داد از: (ثهم) أبو علی الحسین بن علی بن أحمد بن محمّد بن أبی زید از: (ثنا) أبو القاسم عبدالله بن أحمد بن عامر الطائی، از: (ثنا) پدش، از: (ثنا) أحمد بن عامر، از: (ثنا) علی بن موسی الرضا، از: (ثنی) پدرم موسی بن جعفر، از: (ثنی) پدرم جعفر بن محمّد، از: (ثنی) پدرم محمّد بن علی، از: (ثنی) پدرم علی بن الحسین، از: (ثنی) پدرم حسین بن علی، از: (ثنی) پدرم علی بن أبی طالب [ علیهم‌السلام][20] که ایشان فرمودند: رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «یا علی همانا تو سرور مسمانان، و امام پرهیزکاران و پیشوای سپید رویان درخشان، و رئیس مؤمنان هستی».[21]

 

4_ 2_ طرق منتهی به أسعد بن زرارة

این حدیث به ده طریق از أسعد بن زرارة، روایت شده است.

طریق اول: أبو عبدالله حاکم نیشابوری (د 405 ق) در المستدرک علی الصحیحین این روایت را به اسنادش از أسعد بن زرارة چنین روایت کرده است:

(ثنا) أبو بکر بن إسحاق، از: (أنبأ) محمّد بن أیوب، از: (أنا) عمرو بن الحصین العقیلی، از: (أنبأ) یحیی بن العلاء الرازی، از: (ثنا) هلال بن أبی حمید، از: (عن) عبدالله بن أسعد بن زرارة، از: (عن) پدرش: رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «دربارۀ علی [ علیه‌السلام] سه چیز بر من وحی شد: او سرور مسلمانان، و امام پرهیزکاران، و پیشوای سپید رویان درخشان است».[22]

 حاکم نیشابوری بعد از نقل حدیث میگوید: «این حدیث صحیح الإسناد است، و حالآنکه بخاری و مسلم آن را تخریج نکردهاند».[23]

طریق دوم: أبو أحمد ابن عدی جرجانی (د 365 ق) در الکامل فی ضعفاء الرجال اینچنین روایت کرده است:

(ثنا) أبو یعلی، از: (ثنا) عمرو بن حصین، از: (ثنا) یحیی بن العلاء، از: (ثنا) هلال بن أبی حمید، از: (عن) عبدالله بن أسعد بن زرارة، از: (عن) پدرش: رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «دربارۀ علی [ علیه‌السلام] بر من وحی شد، گفتیم[24] او سرور مسلمانان و امام پرهیزکاران و پیشوای سپید رویان درخشان است».[25]

طریق سوم: حافظ أبو الحسن علی بن محمّد الواسطی، معروف به ابن المغازلی (د 483 ق) در کتاب مناقب امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب علیه‌السلام، این حدیث را اینچنین روایت کرده است:

 (نا) أبو طالب محمّد بن أحمد بن عثمان، از: (نا) أبو عمر محمّد بن العبّاس بن حیویه الخزّاز _ بهصورت اجازه _ از: (ثنا) ابن أبی داود، از: إبراهیم بن عباد الکرمانی، از: (ثنا) یحیی بن أبی بکیر، از: (نا) جعفر بن زیاد، از: (عن) هلال الوزّان، از: (عن) أبی کثیر الأسدی، از: (عن) عبدالله بن أسعد بن زرارة، از: (عن) پدرش: رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «شبی که به معراج برده شدم، به سدرة المنتهی رسیدم، سپس دربارۀ علی [ علیه‌السلام] سه چیز بر من وحی شد: او امام پرهیزکاران، و سرور مسلمانان، و پیشوای سپید رویان درخشان بهسوی جنّات نعیم است». ابن أبی داود گفته: «این حدیث از رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم از غیر این مرد روایت نشده است».[26]

کلام ابن أبی داود بر وجوه مختلفی حمل میشود که به علّت عدم فایده، از ذکر آنها صرفنظر میکنیم.

طریق چهارم: أبو العبّاس أحمد بن أبی بکر البوصیری (د 840 ق) در إتحاف الخیرة المهرة بزوائد المسانید العشرة اینچنین نقل کرده است:

أبو یعلی گفته: و (ثنا) زکریا بن یحیی الکسائی برای ما حدیث نقل کرد، از: (ثنا) نصر بن مزاحم، از: (عن) جعفر بن زیاد، از: (عن) هلال بن مقلاص، از: (عن) عبدالله بن أسعد بن زرارة الأنصاری، از: (عن) پدرش: رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «زمانی که به آسمان رفته، به قصری برده شدم از لؤلؤ، که در آن فرشهایی از طلا بود که میدرخشید، سپس سه خصلت دربارۀ علی [ علیه‌السلام] به من وحی شد یا به من امر شد: همانا او سرور مرسلین[27] و امام پرهیزکاران و پیشوای سپید رویان درخشان است».[28]

ابن حجر عسقلانی در المطالب العالیة[29] و ابن عساکر در تاریخ دمشق[30] نیز این روایت را به همین سند، اما با اختلافی در متن روایت کردهاند.

طریق پنجم: أبو الحسین عبد الباقی بن قانع (د 351 ق) در معجم الصحابة این حدیث را اینچنین روایت میکند:

(ثنا) محمّد بن أحمد بن مؤمل الصیرفی، از: (نا) محمّد بن علی بن خلف، از: (نا) نصر بن مزاحم، از: (عن) جعفر الأحمر، از: (عن) هلال بن مقلاص، از: (عن) عبدالله بن أسعد بن زرارة، از: (عن) پدرش: رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «زمانی که مرا به آسمان بردند، به قصری برده شدم از لؤلؤ که فرشش از طلا بود، سپس پروردگارم دربارۀ علی رضیالله عنه سه خصلت به من وحی کرد یا به من امر کرد: همانا او سرور مسلمانان و امام پرهیزکاران و پیشوای سپید رویان درخشان است».[31]

طریق ششم: أبو الحسن علی بن محمّد معروف به ابن أثیر (د 630 ق) در أسد الغابة فی معرفة الصحابة این حدیث را اینگونه روایت کرده است:

(نا) أبو موسی _ بهصورت اجازه _ به ما خبر داد، از: (نا) أبو الفضل محمّد بن طاهر _ بهصورت اجازه ـ، از (نا) أبو بکر أحمد بن علی الفارسی، از: (نا) أبو عبدالله الحافظ، از: (نا) أبو أحمد إسحاق بن محمّد بن علی الهاشمی در کوفه، از: (نا) جعفر بن محمّد الأحمسی، از: (نا) نصر بن مزاحم، از: (نا) جعفر بن زیاد الأحمر، از: (عن) غالب بن مقلاص، از: (عن) عبدالله بن أسد بن زرارة الأنصاری، از: (عن) پدرش: رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «زمانی که به آسمان برده شدم، خداوند دربارۀ علی [ علیه‌السلام] سه خصلت به من وحی کرد یا مرا با خبر ساخت: همانا او سرور مسلمانان، و امام پرهیزکاران، و پیشوای سپید رویان درخشان است».[32]

طریق هفتم: أبو نعیم أحمد بن عبدالله اصفهانی (د 430 ق) در کتاب معرفة الصحابة این روایت را به این طریق روایت کرده است:

(ثنا) مخلد بن جعفر، از: (ثنا) محمّد بن جریر، از: (ثنا) هارون بن حاتم، از: (ثنا) رباح بن خالد الأسدی، از: (عن) جعفر الأحمر، از: (عن) هلال بن مقلاص، از: (عن) عبدالله بن مقلاص، از: (عن) عبدالله بن أسعد بن زرارة، از: (عن) پدرش: از پیامبر صلّیالله علیه [و آله] و سلّم شنیدم که میفرمودند: «زمانی که به آسمان برده شدم، سه خصلت دربارۀ علی [ علیه‌السلام] به من وحی شد: همانا او امام پرهیزکاران، و سرور مسلمانان، و پیشوای سپید رویان درخشان است».[33]

طریق هشتم: أبو بکر أحمد بن علی معروف به خطیب بغدادی (د 463 ق) در کتاب موضح أوهام الجمع و التفریق این روایت را به اسانید گوناگون روایت کرده است، یکی از این اسانید چنین است:

(نا) الحسن بن أبی بکر، از: (ثنا) أبو الحسن علی بن محمّد بن الزبیر القرشی، از: (ثنا) علی بن الحسن بن فضّال الکوفی، از: (ثنا) حسین بن نصر، از: (ثنی) پدرم، از: (ثنا) جعفر بن زیاد، از: (عن) هلال بن مقلاص، از: (عن) عبدالله بن أسعد بن زرارة الأنصاری، از: (عن) پدرش: رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «زمانی که به آسمان برده شدم، مرا به قصری بردند از لؤلؤ، که فرشش از طلای درخشان بود؛ سپس سه خصلت دربارۀ علی [ علیه‌السلام] به من وحی شد _ یا به من امر شد _ : او سرور مسلمانان و امام پرهیزکاران و پیشوای سپید رویان درخشان است».[34]

طریق نهم: خطیب بغدادی در همان کتاب به این سند نیز روایت کرده است:

(نا) أبو محمّد عبدالله بن علی بن عیاض بن أحمد بن أبی عقیل قاضی صور، از: (نا) محمّد بن أحمد بن جمیع الغسّانی الصیداوی، از: (نا) أحمد بن محمّد بن عقدة، از: (ثنا) محمّد بن المفضّل بن إبراهیم الأشعری، از: (ثنا) پدرم، از: (ثنا) مثنّی بن القاسم الحضرمی، از: (عن) هلال أبی أیوب بن مقلاص الصیرفی، از: (عن) أبی کثیر الأنصاری، از: (عن) عبدالله بن أسعد بن زرارة، از: (عن) پدرش: رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «هر کس من مولای اویم، پس علی مولای اوست».

و همچنین رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «دربارۀ علی [ علیه‌السلام] به من وحی شده، که او امیر مؤمنان و سرور مسلمانان و پیشوای سپید رویان درخشان است».[35]

طریق دهم: خطیب بغدادی این حدیث را از ضبّی اینگونه روایت میکند:

(أخبرنی) أبو الحسن أحمد بن محمّد بن أحمد المؤدّب از اصل کتابش به ما خبر داد، از: (ثنا) الحسین بن هارون الضبّی، از: (نا) أبو العبّاس أحمد بن محمّد بن سعید الحافظ که (ثهم) محمّد بن المفضّل بن إبراهیم الأشعری برای آنها حدیث نقل کرده است، از: (ثنا) پدرم، از: (ثنا) مثنّی بن القاسم الحضرمی، از: (عن) هلال أبی أیوب الصیرفی، از: (عن) أبی کثیر الأنصاری، از: (عن) عبدالله بن أسعد بن زرارة، از: (عن) أنس، از: (عن) أبی أمامة: رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «دربارۀ علی [ علیه‌السلام] به من وحی شده که او سرور مسمانان و پیشوای سپید رویان درخشان است».[36]

ناگفته نماند که ظاهراً أبو أمامه در این اسناد همان أسعد بن زرارة است؛ همانطور که در کتب تراجم، کنیۀ او را أبو أمامه نقل کردهاند.[37]

 

4_ 3_ طرق منتهی به عبدالله بن أسعد بن زرارة

سومین راوی این حدیث، عبدالله بن أسعد بن زرارة است. این حدیث به پنج طریق از او روایت شده است.

طریق اوّل: أبو عبدالله الحسین بن إسماعیل المحاملی (د 330 ق) در کتاب امالیاش به روایت ابن مهدی الفارسی (د 416 ق) این روایت را چنین آورده است:

(ثنا) عیسی بن أبی حرب، از: (ثنا) یحیی بن أبی بکیر، از: (ثنا) جعفر بن زیاد، از: (ثنا) هلال الصیرفی، از (ثنا) أبو کثیر الأنصاری، از: (ثنی) عبدالله بن أسعد بن زرارة: رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «شبی که به معراج برده شدم، نزد پروردگارم _ عزّوجلّ _ رسیدم، پس سه چیز را دربارۀ علی _ رضیالله عنه _ به من وحی کرد یا به من امر کرد _ جعفر شک کرده است _ : همانا او سرور مسلمانان و سرپرست پرهیزکاران و پیشوای سپید رویان درخشان است».[38]

خطیب بغدادی نیز این روایت را با همین سند و با همین الفاظ، در موضح أوهام الجمع و التفریق روایت کرده است؛[39] و همچنین ابن عساکر این روایت را به اسنادش از ابن مهدی و با همین لفظ با تفاوتی بسیار اندک، در تاریخ دمشق روایت کرده[40]  که بهزودی طریق او موردبررسی تفصیلی قرار خواهد گرفت.

طریق دوم: أحمد بن محمّد سِلَفَۀ اصفهانی معروف به أبو طاهر السلفی (د 576 ق) در کتاب الطیوریات این روایت را چنین نقل میکند:

(نا) أحمد، از: (ثنا) محمّد، از: (ثنا) ابن أبی داود، از: (ثنا) إبراهیم بن عباد الکرمانی، از: (ثنا) یحیی بن أبی بکیر، از: (ثنا) جعفر بن زیاد، از: (عن) هلال الوزّان، از: (عن) أبی کثیر الأسدی، از: (عن) عبدالله بن أسعد بن زرارة: رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «شب معراج به سدرة المنتهی رسیدم، پس دربارۀ علی [ علیه‌السلام] سه چیز به من وحی شد: همانا او امام پرهیزکاران، و سرور مسلمانان، و پیشوای پیشانی سپیدان بهسوی جنّات نعیم است».[41]

طریق سوم: أبو القاسم علی بن الحسن معروف به ابن عساکر (د 571 ق) در کتاب تاریخ دمشق این حدیث را از عبدالله بن أسعد اینچنین روایت میکند:

(نا) أبو الفتح یوسف بن عبد الواحد، از: (نا) شجاع بن علی، از: (أنا) أبو عبدالله بن مندة، از: (أنا) محمّد بن الحسین بن القطّان، از: (نا) إبراهیم بن عبدالله، (نا) یحیی بن أبی بکیر، از: (نا) جعفر الأحمر، از: (عن) هلال الصیرفی، از: (نا) أبو کثیر الأنصاری، از: (عن) عبدالله بن أسعد بن زرارة: رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «شبی که به آسمان برده شدم، به قصری از لؤلؤ که فرشش از طلای درخشان بود برده شدم، سپس سه خصلت دربارۀ علی [ علیه‌السلام] به من وحی شد یا به من امر شد: همانا او سرور مسلمانان و امام پرهیزکاران و پیشوای سپید رویان درخشان است».[42]

طریق چهارم: أبو نعیم اصفهانی (د 430 ق) در کتاب معرفة الصحابة این روایت را از عبدالله بن أسعد اینچنین روایت کرده است:

(ثنا) محمّد بن محمّد بن أحمد، از: (ثنا) محمّد بن عبدالله الحضرمی، از: (ثنا) أبو بکر بن أبی شیبة، از: (ثنا) أحمد بن مفضّل، از: (ثنا) جعفر الأحمر، از: (عن) هلال أبی أیوب الصیرفی، از: (عن) أبی کثیر الأنصاری، از: (عن) عبدالله بن أسعد: رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «شبی که به معراج برده شدم به سدرة المنتهی رسیدم، پس سه چیز دربارۀ علی [ علیه‌السلام] به من وحی شد: همانا او امام پرهیزکاران، و سرور مسلمانان، و پیشوای سپید رویان درخشان بهسوی جنّات نعیم است».[43]

طریق پنجم: خطیب بغدادی (د 463 ق) این روایت را از عبدالله بن أسعد به این اسناد روایت کرده است:

(نا) أبو بکر البرقانی، از: (ثنا) أحمد بن إبراهیم الإسماعیلی _ بهصورت إملاء _ ، از: (نی) عبدالله بن محمّد بن ناجیة، از: (ثنا) الحسین بن عمرو العنقزی، از: (ثنا) أحمد بن المفضّل، از: (ثنا) جعفر بن زیاد الأحمر، از: (عن) هلال الصیرفی، از: (عن) أبی کثیر الأنصاری، از: (عن) عبدالله بن أسعد بن زرارة: رسولالله صلّی علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «شبی که به معراج برده شدم، به قصری که فرشش از طلای درخشان بود برده شدم، سپس سه چیز دربارۀ علی [ علیه‌السلام] به من امر شد: همانا او سرور مسلمانان و امام پرهیزکاران و پیشوای سپید رویان درخشان است».

و یحیی بن أبی بکیر الکرمانی و أحمد بن المفضّل الکوفی از جعفر بن زیاد، این حدیث را به همین صورت روایت کردهاند.[44]

 

4_ 4_ طرق منتهی به عبدالله بن زرارة بن عدس

أبو الحسین عبد الباقی بن قانع (د 351 ق) در کتاب معجم الصحابة این حدیث را ذیل عنوان صحابی «عبدالله بن زرارة بن عدس بن زید بن ثعلبة بن غنم بن مالک بن تیمالله» به این صورت روایت کرده است:

(ثنا) یعقوب بن إسماعیل بن الحجّاج النیسابوری، از: (نا) الحسین بن منصور، از: (نا) یحیی بن أبی بکیر، از: (نا) جعفر الأحمر، از: (عن) هلال الصیرفی، از: (عن) أبی کثیر، از: (عن) عبدالله بن زرارة: رسول صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «شبی که به معراج برده شدم، به قصری درخشان رسیدم که فرشش از نور بود، سپس دربارۀ علی [ علیه‌السلام] به من وحی شد یا به من امر شد: همانا او سرور مسلمانان و امام پرهیزکاران و پیشوای سپید رویان درخشان است».[45]

با توجّه به دیگر طرق این روایت، بعید نیست که عبدالله بن زرارة، همان عبدالله بن أسعد بن زرارة است که در این سند به جدّش نسبت داده شده است؛ هرچند ما در اینجا مطابق با بیان ابن قانع این طریق را ذکر کردیم. البته درهرصورت این مطلب از اهمیت فراوانی برخوردار نیست؛ زیرا این طریق، از طرقی که در ادامه بهعنوان طریق صحیح معرفی خواهد شد، نیست.

 

4_ 5_ طرق منتهی به عبدالله بن عکیم

أبو القاسم سلیمان بن أحمد الطبرانی (د 360 ق) این حدیث را به اسنادش از عبدالله بن عکیم الجهنی، در کتاب المعجم الصغیر اینچنین روایت کرده است:

(ثنا) محمّد بن مسلم بن عبد العزیز الأشعری الأصبهانی، از: (ثنا) مجاشع بن عمرو در همدان سال دویست و سی و پنج، از: (ثنا) عیسی بن سوادة الرازی، از: (ثنا) هلال بن أبی حمید الوزّان، از: (عن) عبدالله بن عکیم الجهنی: رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «خداوند _ عزّوجلّ _ در شبی که به معراج برده شدم، سه چیز دربارۀ علی [ علیه‌السلام] به من وحی کرد: همانا او سرور مؤمنان، و امام پرهیزکاران، و پیشوای سپید رویان درخشان است». این حدیث را از هلال، غیر از عیسی کسی روایت نکرده، و تنها مجاشع آن را نقل کرده است».[46]

أبو نعیم اصفهانی نیز این روایت را به همین اسناد و لفظ، از طبرانی روایت کرده است؛[47] و همچنین خطیب از أبو الفرج محمّد بن عبدالله بن أحمد بن شهریار اصفهانی از طبرانی این حدیث را آورده است؛ و در توضیح این کلام طبرانی: «این حدیث را از هلال غیر از عیسی کسی روایت نکرده، و تنها مجاشع آن را نقل کرده است»؛ گفته: «منظور او این است که این حدیث را از هلال از ابن عکیم، غیر از عیسی کسی روایت نکرده است».[48]

 

5_ بررسی و تصحیح بعضی از سندها

همانطور که گذشت، یکی از طریقهای این حدیث شریف توسط حاکم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین تصحیح شده است؛ او پس از نقل حدیث میگوید: «این حدیث صحیح الإسناد است، و حالآنکه بخاری و مسلم آن را تخریج نکردهاند».[49]

در ادامه، دو طریق صحیح دیگر این حدیث شریف را ذکر کرده و به جهت مراعات اختصار، تنها طریق دوم را بهصورت تفصیلی بررسی خواهیم نمود.

 

5_ 1_ طریق اول: نقل ابونعیم اصفهانی در معرفة الصحابه

أبو نعیم اصفهانی (د 430 ق) در کتاب معرفة الصحابة میگوید:

(ثنا) محمّد بن محمّد بن أحمد، از: (ثنا) محمّد بن عبدالله الحضرمی، از: (ثنا) أبو بکر بن أبی شیبة، از: (ثنا) أحمد بن مفضّل، از: (ثنا) جعفر الأحمر، از: (عن) هلال أبی أیوب الصیرفی، از: (عن) أبی کثیر الأنصاری، از: (عن) عبدالله بن أسعد: رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «شبی که به معراج برده شدم به سدرة المنتهی رسیدم، پس سه چیز دربارۀ علی [ علیه‌السلام] به من وحی شد: همانا او امام پرهیزکاران، و سرور مسلمانان، و پیشوای سپید رویان درخشان بهسوی جنّات نعیم است».[50]

 

5_ 2_ طریق دوم: نقل ابن عساکر در تاریخ دمشق

ابن عساکر دمشقی (د 571 ق) در تاریخ دمشق میگوید:

(نا) أبو محمّد بن طاووس، از: (أنا) عاصم بن الحسن، از: (أنا) أبو عمر بن مهدی، از (نا) أبو عبدالله المحاملی، از: (نا) عیسی بن أبی حرب، از: (نا) یحیی بن أبی بکیر، از: (نا) جعفر بن زیاد، از: (نا) هلال الصیرفی، از: (نا) أبو کثیر الأنصاری، از: (ثنی) عبدالله بن أسعد بن زرارة: رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «شبی که به معراج برده شدم، نزد پروردگارم _ عزّوجلّ _ رسیدم، پس سه چیز را دربارۀ علی رضیالله عنه به من وحی کرد یا به من امر کرد _ جعفر شک کرده است _ : همانا او سرور مسلمانان و سرپرست پرهیزکاران و پیشوای سپید رویان درخشان است».[51]

در ادامه بهصورت مختصر، احوال راویان این طریق با استناد به کتب تراجم عامّه، موردبررسی قرار خواهد گرفت.

 

ابن عساکر دمشقی

علی بن الحسن بن هبةالله بن عبدالله بن الحسین، أبو القاسم، الحافظ الکبیر، ثقة الدین، ابن عساکر الدمشقی، الشافعی. صاحب کتاب تاریخ دمشق و یکی از اعلام حدیث نزد عامّه است.

او در سال 499 ق در دمشق به دنیا آمد و در سال 571 ق در همانجا از دنیا رفت.[52] ابن عساکر به سرزمینهای بسیاری مانند عراق، مکّه، مدینه، اصفهان، نیشابور، مرو، تبریز، بیهق، بسطام، دامغان، ری، زنجان، همدان، هرات، سرخس، نوقان، سمنان، أبهر، مرند و خوی سفر کرد و از مشایخ حدیثی فراوانی استفاده نمود؛ تا جایی که اساتید او را هزار و سیصد مرد و هشتاد و اندی زن ذکر کردهاند.[53]

شهرت و وثاقت او میان علمای عامّه، بسیار واضح و روشن است؛ ازاینرو تنها قسمتی از ترجمۀ او را از تاجالدین سبکی (د 771 ق) نقل میکنیم:

او شیخ، امام، ناصر و خادم سنّت، و از بین برندۀ سپاه شیطان با عساکر اجتهادش است. امام اهل حدیث در زمانش و خاتم ناقدان و حفّاظ بوده است. هیچ شخصی از اهل حدیث جایگاه او را انکار نمیکند. … تاریخ شام که بیش از هشتاد جلد است، از تألیفات اوست که در آن مطالبی را ذکر کرده که دیگران از داشتن آن مطالب عاجز بودهاند و هر شخصی که این کتاب را مطالعه کند، درک خواهد کرد که این امام به چه مرتبهای رسیده است … حافظ أبو سعد ابن السمعانی او را در کتاب تاریخش به حفظ و فضل و اتقان وصف کرده؛ … و ابن النجّار دربارۀ او گفته: او امام المحدّثین در زمان خود بود و در حفظ و اتقان و معرفت کامل به علوم حدیث و وثاقت و تیزهوشی و حسن تصنیف و تجوید، ریاست به او منتهی میشد و این شأن به او ختم گردید. … و از خطّ شیخ محیالدین النووی نقل میکنم که دربارۀ او گفته: «او حافظ شام، بلکه حافظ دنیا است؛ امام است بهطور مطلق و ثقه و ضابط است».[54]

 

أبو محمّد بن طاووس

هبةالله بن أحمد بن عبدالله بن علی بن طاووس، أبو محمّد بن أبی البرکات المقریء الشافعی؛ امام جامع دمشق. در سال 461 ق متولّد[55] و در سال 536 ق از دنیا رفت.[56]

ابن طاووس از پدرش و أبو العبّاس بن قبیس و همچنین از عاصم بن الحسن حدیث شنید؛[57] و بزرگان زیادی نیز همانند سمعانی و سلفی و ابن عساکر از او حدیث نقل کردهاند.[58]

بسیاری از بزرگان تراجم، أبو محمّد بن طاووس را به انواع الفاظِ تعدیل مدح کرده و عدهای از ایشان به وثاقت او تصریح نمودهاند، مانند ابن الجوزی[59]، ذهبی[60]، ابن الجزری[61]، ابن العماد حنبلی[62]، سلفی[63] و همچنین شاگرد او ابن عساکر[64].

 

عاصم بن الحسن

عاصم بن الحسن بن محمّد بن علی بن عاصم بن مهران، أبو الحسین، العاصمی البغدادی الکرخی العطّار. در سال 397 ق متولد شد[65] و در سال 483 ق در بغداد از دنیا رفت.[66]

أبو عمر ابن مهدی و هلال الحفّار و محمّد بن عبد العزیز البرذعی از جمله شیوخ و اساتید او بودند.[67] محدّثین بسیاری از شاگردان عاصم بن الحسن بوده و از او حدیث شنیدهاند مانند المؤتمن الساجی، أبو نصر الغازی و هبةالله بن طاووس الدمشقی.[68]

بسیاری از علمای جرحوتعدیل، او را مدح کرده و به وثاقت او تصریح نمودهاند، مانند ابن الجوزی،[69] ابن الأثیر،[70] أبو علی بن سکرة،[71] سلفی،[72] ابن کثیر،[73] أبو علی بن البردانی،[74] الصدفی[75] و ابن النجار.[76]

 

أبو عمر بن مهدی

عبد الواحد بن محمّد بن عبدالله بن محمّد بن مهدی، أبو عمر، الفارسی الکازرونی البغدادی البزّاز. در سال 318 ق متولّد شد و در سال 410 ق از دنیا رفت.[77]

ابن مهدی از بزرگان روات و حفّاظ عصر خویش، مانند أبو العبّاس ابن عقده، حدیث نقل کرده است. او بیشترین حدیث را از شیخ خود، أبو عبدالله القاضی المحاملی، شنیده است.[78]

افراد زیادی شاگرد و  راوی حدیث از  ابن مهدی بودهاند؛ مانند هبةالله بن الحسین البزّاز، أبو یوسف عبد السلام بن محمّد القزوینی که از بزرگان معتزله دانسته شده است؛ و عاصم بن الحسن العاصمی و عدهای دیگر.[79]

خطیب بغدادی[80] و ابن تغری[81] به وثاقت او تصریح نموده و با الفاظ گوناگون او  را مدح کردهاند. ذهبی دربارۀ او میگوید: «الشیخ، الصدوق، المعمّر، مسند الوقت».[82]

 

أبو عبدالله المحاملی

الحسین بن إسماعیل بن محمّد بن إسماعیل بن سعید بن أبان، أبو عبدالله، الضبّی البغدادی المحاملی القاضی. در ابتدای سال 235 ق متولّد شد[83] و در سال 330 ق از دنیا رفت.[84]

گفته شده شروع سماع حدیث محاملی در سال 244 ق، یعنی در سن نُهسالگی بوده[85] و از همین رو از شیوخ بسیاری استفاده کرده است؛ کسانی چون عیسی بن أبی حرب،[86] أبو هشام الرفاعی، عمرو بن علی الفلّاس، عبدالرحمن بن یونس السرّاج[87] و عدهای دیگر.

همانطور که محاملی از اساتید فراوانی استفاده کرده، شاگردان بسیاری نیز داشته است. أبوبکر الداوودی میگوید: «ده هزار مرد در مجلس محاملی شرکت میکردهاند».[88] از جمله شاگردان او دعلج، دارقطنی، ابن جمیع، ابن الصلت الأهوازی، أبو عمر بن مهدی، و ابن البیع[89] هستند.

علمای بسیاری مانند ابن الندیم[90]، ابن شاهین[91] و ذهبی[92] او را توثیق کردهاند. خطیب بغدادی میگوید: «او فاضل، صادق و دین بود».[93] ابن الجوزی میگوید: «او صدوق، ادیب، فقیه، و مقدّم در فقه و حدیث بوده است»[94]. ابن کثیر نیز میگوید: «او صدوق، دین، فقیه، و محدّث بود»[95].

 

عیسی بن أبی حرب

عیسی بن موسی بن أبی حرب، أبو یحیی، الصفّار البصری. در صفر سال 267 ق در ایذج درحالیکه به کرمان سفر میکرد، از دنیا رفت[96].

عیسی بن أبی حرب در بغداد از یحیی بن بکیر الکرمانی حدیث شنید[97] و افراد زیادی مانند إسماعیل بن العبّاس الورّاق، وأبو عبدالله المحاملی و عبدالله بن أحمد بن ثابت البزّاز، از او حدیث نقل کردهاند[98].

خطیب بغدادی،[99] ابن الجوزی،[100] ذهبی،[101] مسلمة بن قاسم[102] و ابن حبّان[103] او را توثیق نمودهاند.

 

یحیی بن أبی بکیر

یحیی بن أبی بکیر بن نسر بن أبی أسید، أبو زکریا، العبدی القیسی، قاضی کرمان. در سال 208 یا 209 ق از دنیا رفت.[104]

او در بغداد و شهرهای دیگر از مشایخ بسیاری مانند شعبة، زائدة، زهیر  و … حدیث شنید و بسیاری چون أحمد بن سعید الدارمی، عیسی بن أبی حرب، عبّاس الدوری و … از او حدیث نقل کردهاند.[105]

مکانت و جایگاه او در علم حدیث بهاندازهای است که بخاری، مسلم، أبو داود، ترمذی، نسائی و ابن ماجه از او حدیث نقل کردهاند.[106]

علی بن المدینی،[107] یحیی بن معین[108] و عجلی[109] او را توثیق کرده و دیگران نیز او را به انواع الفاظ تعدیل، وصف نمودهاند.[110]

 

جعفر الأحمر

جعفر بن زیاد، أبو عبدالله، الأحمر، الکوفی. در سال 175 ق یا 167 ق از دنیا رفت.[111]

او از اساتید فراوانی مانند منصور، مغیرة، عطاء بن السائب و … حدیث شنید؛ و همین طور شاگردان بسیاری نیز مانند ابن مهدی، الأسود بن عامر، و علی بن حکیم و … از او نقل روایت کردهاند.[112]

علمای تراجم، جعفر الأحمر را شیعه دانستهاند. نوۀ او، حسین بن علی بن جعفر، میگوید:

جدّم از بزرگان شیعه در خراسان بود؛ أبو جعفر [منصور] دربارۀ او نامهای به هرات نوشت، ازاینرو او را سلسله به گردن زدند و همراه عدهای از شیعیان نزد أبو جعفر بردند؛ او نیز مدتزمانی طولانی آنها را در زندانی زیرزمین حبس کرد و سرانجام آنها را آزاد ساخت.[113]

نزد اهل تحقیق آشکار است که صرف مخالفت در عقیده، نزد دانشمندان رجال، مایۀ جرح و تضعیف نمیشود؛ ازاینرو است که بسیاری از راویان صحیحین، مانند سلمة بن کهیل کوفی،[114] جریر بن عبد الحمید کوفی[115] و خالد بن مخلد کوفی[116] شیعه هستند؛ به همین جهت ذهبی، جعفر الأحمر را در کتاب ذکر أسماء من تکلّم فیه و هو موثّق آورده است؛[117] و همین طور أبو داود در المسائل و ترمذی و نسائی از او حدیث نقل کردهاند.[118]

عجلی،[119] ابن شاهین به نقل از ابن أبی شیبة،[120] یحیی بن معین،[121] یعقوب بن سفیان[122] و ابن صالح،[123] جعفر الأحمر را توثیق کردهاند. أحمد بن حنبل او را «صالح الحدیث»[124] و أبو زرعة[125] و أبو داود[126] نیز او را صدوق دانستهاند. برقانی میگوید: «از دارقطنی دربارۀ جعفر بن زیاد الأحمر پرسیدم، در پاسخ گفت: ‹کوفی و معتبر است›».[127]

 

هلال الصیرفی

عنوان «هلال الصیرفی» هم بر هلال بن أبی حمید الکوفی الصیرفی الوزّان صادق است و هم بر هلال بن أیوب الصیرفی. علمای تراجم در اتحاد و عدم اتحاد هلال بن أبی حمید الکوفی الصیرفی الوزّان و هلال بن أیوب الصیرفی اختلاف نظر دارند. هرچند این اختلاف نظر مانع از اعتبار این سند نخواهد شد، لکن در رتبۀ حدیث تأثیر خواهد داشت.

خطیب بغدادی بهصورت مفصّل این بحث را در کتاب موضح أوهام الجمع و التفریق موردبررسی قرار میدهد. او قائل به اتحاد این دو اسم شده و هردوی آنها را یک راوی دانسته است. خطیب بغدادی برای اثبات مدعای خود، به اقوال علما و طرق گوناگون حدیث موردبحث، استناد کرده و نظر بخاری را که مخالف با نظر او است، وهم میداند.[128]

همانطور که اشاره شد، سند این حدیث بنا بر هر دو مبنا صحیح است؛ در صورت اختیار قول اتحاد، این راوی، هلال الوزّان الکوفی الصیرفی خواهد بود که بخاری، مسلم، أبو داود، ترمذی و نسائی از او حدیث نقل کردهاند؛[129] و همچنین یحیی بن معین،[130] نسائی،[131] ابن حبّان،[132] ابن شاهین[133] و ذهبی[134] او را توثیق نمودهاند؛ و در صورت اختیار قول عدم اتّحاد نیز ابن حبّان همان گونه که هلال الوزّان را توثیق نموده، هلال الصیرفی را نیز ثقه دانسته است.[135]

 

أبو کثیر الأنصاری

أفلح، مولی أبو أیوب الأنصاری المدنی؛ سه کنیه برای او گفته شده است: أبو عبدالرحمن، أبو یحیی و أبو کثیر.[136]

مسلم و أبو داود _ در فضائل الأنصار _ از او روایت نقل کردهاند.[137] عجلی او را توثیق کرده و از کبار تابعین دانسته است؛[138] و محمّد بن سعد[139] و ابن حبّان نیز او را توثیق  نمودهاند.[140] ابن سعد میگوید: «او در واقعۀ حرّة در ذی الحجّۀ سال 63 ق در خلافت یزید بن معاویه کشته شد».[141]

البته ذکر دو مطلب لازم است: اول اینکه بعید است أبو کثیر در این سند، أبو کثیر مولی الأنصار[142] _ که احمد در مسندش از او روایت نقل کرده[143] _ باشد؛ حدیث او از غیر إسماعیل بن مسلم العبدی ثابت نشده است؛[144] حتی بنابر فرض که أبو کثیر در این سند، همان أبو کثیر مولی الأنصار باشد، علمای عامّه حدیث او را صحیح[145] یا حسن[146] دانستهاند. دوم اینکه در بعضی طرق حدیث در کتاب الطیوریات، أبو کثیر الأسدی بهجای الأنصاری در سند قرار گرفته است که میتواند ناشی از سهو، اتحاد و یا تعدّد باشد. در فرض اول و دوّم، مطلب بسیار واضح است؛ و در فرض سوم نیز خدشهای در سند موردبحث وجود ندارد، زیرا علاوه بر اینکه طریق موردبحث، غیر آن طرق است، محقّق کتاب الطیوریات در حاشیه به توثیق أبو کثیر الأسدی تصریح کرده است.[147]

 

عبدالله بن أسعد بن زرارة

عبدالله بن أسعد بن زرارة و پدرش، از صحابه هستند.[148]

بناتر آنچه بیان شد، وثوق راویان این حدیث از کتب معتبر تراجم عامّه و صحّت این طریق بهتبع آن، ثابت گردید.

 

6_ شواهد

این حدیث شریف علاوه بر صحّت متن، دارای شواهد بسیاری است که آن را تقویت میکنند و برخی دارای سند معتبر و صحیح هستند؛[149] البته ضعف سندی شواهد دیگر از جهت قواعد علمی مانع استشهاد نخواهد بود؛ زیرا در باب شواهد و متابعات، ضعف مختصر سند بخشیده شده است.[150]

 

6_ 1_ شاهد اول

ابن عساکر دمشقی (د 571 ق) در کتاب تاریخ دمشق نقل میکند:

(نا) أبو القاسم ابن السمرقندی و أبو عبدالله الحسین بن علی بن أحمد المقرئ و أبو البرکات یحیی بن الحسن بن الحسین المدائنی و أبو بکر محمّد و أبو عمرو عثمان ابنا أحمد بن عبیدالله بن دحروج گفتند: (أنا) أبو الحسین بن النقّور، از: (نا) عیسی بن علی گفت: بر أبی الحسن بن نوح خوانده شد و من میشنیدم، به او گفته شد: برای شما حدیث نقل کرد (حدّثکم) جعفر بن أحمد العوسجی، از: (نا) أبو بلال الأشعری، از: (نا) یعقوب التیمی، از: (عن) جعفر بن أبی المغیرة، از: (عن) أبن أبزی، از: (عن) عائشه: «روزی علی بن أبی طالب [ علیه‌السلام] وارد شدند؛ رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: ‹این شخص سید المسلمین است.› عرض کردم: ‹ای رسول خدا! آیا تو سید المسلمین نیستی؟!› فرمودند: ‹من خاتم النبیین و رسول ربّ العالمین هستم›».[151]

 

6_ 2_ شاهد دوم

در کتاب فضائل الصحابة روایت شده است:

(ثنا) أحمد بن عبد الجبّار الصوفی، از: (قثنا) أحمد بن الأزهر، از: (نا) عبد الرزّاق گفت: (أنا) معمر، از: (عن) الزهری، از: (عن) عبیدالله بن عبدالله، از: (عن) ابن عبّاس: پیامبر صلّیالله علیه [و آله] و سلّم مرا بهسوی علی بن أبی طالب [ علیه‌السلام] فرستاد و به او فرمود: «تو سیدی در دنیا، و سیّدی در آخرت؛ هر شخصی تو را دوست بدارد، مرا دوست داشته؛ و دوست تو دوست خداوند است؛ و دشمن تو دشمن من است، و دشمن من دشمن خدا است؛ وای بر کسی که بغض تو را بعد از من داشته باشد».[152]

 

6_ 3_شاهد سوم

خطیب بغدادی (د 463 ق) در کتاب تاریخ بغداد به سند خود نقل میکند:

(نا) عبیدالله بن محمّد بن عبیدالله النجّار، گفت: (ثنا) محمّد بن المظفّر، از: (ثنا) عبد الجبّار بن أحمد بن عبیدالله السمسار در بغداد، از: (ثنا) علی بن المثنّی الطهوی، از: (ثنا) زید بن الحباب، از: (ثنا) عبدالله بن لهیعة، از: (ثنا) جعفر بن ربیعة، از: (عن) عکرمة، از: (عن) ابن عبّاس: رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «غیر از ما چهار نفر شخصی در قیامت سواره نیست». عموی حضرت، عبّاس بن عبد المطّلب، برخاست و گفت: «ای رسولالله! آنان چه کسانی اند؟» حضرت فرمودند: «من بر بُراق سوارم، …» عبّاس عرض کرد: «یا رسولالله! دیگر کیست؟» حضرت فرمودند: «و برادرم علی [ علیه‌السلام] بر ناقهای از ناقههای بهشت … به دستش لواء حمد، درحالیکه ندا میدهد: ‹أشهد أن لا إله إلاالله، و أنّ محمّداً رسولالله [صلّیالله علیه و آله].› پس خلائق میگویند: ‹او کسی نیست جز نبی مرسل یا فرشتهای مقرّب!› در آن هنگام منادیای از اندرون عرش ندا میدهد: ‹او نه ملک مقرّب است و نه نبی مرسل، و نه حامل عرش؛ او علی بن أبی طالب، وصی رسول ربّ العالمین و امام پرهیزکاران و پیشوای سپید رویان درخشان است›».[153]

 

6_ 4_ شاهد چهارم

أبو الفرج ابن الجوزی (د 597 ق) در کتاب المسلسلات نقل میکند:

(نا) محمّد بن ناصر، گفت: (نا) محمّد بن علی بن میمون، گفت: (نا) أبو عبدالله محمّد بن علی العلوی، گفت: (ثنا) القاضی محمّد بن عبدالله الجعفی، از: (ثنا) الحسین بن محمّد بن الفرزدق، از: (ثنا) الحسن بن علی بن بزیع، از: (ثنا) یحیی بن حسن بن فرات القزّاز، از: (ثنا) أبو عبدالرحمن المسعودی _ عبدالله بن عبد الملک عن الحارث بن حصیرة _ ، از: (عن) صخر بن الحکم الفزاری، از: (عن) حبّان بن الحارث الأزدی، از: (عن) الربیع بن جمیل الضبّی، از: (عن) مالک بن ضمرة الرواسی، از: (عن) أبی ذرّ الغفاری: رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «عَلَم علی، أمیر مؤمنان و امام سپید رویان درخشان، بر حوض وارد میشود؛ پس من برمیخیزم و دستش را میگیرم؛ آنگاه صورت او و اصحابش روشن میشود. به [اصحاب ایشان] میگویم: ‹پس از من با ثقلین چگونه رفتار کردید؟› آنان میگویند: ‹از ثقل اکبر پیروی کرده و آن را تصدیق نمودیم، و از ثقل اصغر حمایت کرده و او را یاری کردیم و به همراهش به قتال برخاستیم.› به ایشان میگویم: ‹سیراب بروید!› پس جرعهای بیاشامند که هرگز پسازآن تشنه نشوند، چهرۀ امامشان مانند آفتاب تابان و چهرۀ ایشان مانند قرص کامل ماه یا مانند نورهای ستاره در آسمان است».

شیخ [أبو الفرج] گفت: «نزد خداوند بر من شهادت دهید که أبا الفضل بن ناصر این حدیث را برای من نقل کرد، نزد خداوند بر من شهادت دهید که أبا الغنائم بن النرسی این حدیث را برای من نقل کرد، نزد خداوند بر من شهادت دهید که محمّد بن علی العلوی این حدیث را برای من نقل کرد، نزد خداوند بر من شهادت دهید که قاضی محمّد بن عبدالله این حدیث را برای من نقل کرد، نزد خداوند بر من شهادت دهید که محمّد بن الفرزدق این حدیث را برای من نقل کرد، نزد خداوند بر من شهادت دهید که الحسن بن علی بن بزیع این حدیث را برای من نقل کرد، نزد خداوند بر من شهادت دهید که عبدالله بن علی بن حسن این حدیث را برای من نقل کرد، نزد خداوند بر من شهادت دهید که أبا عبدالرحمن این حدیث را برای من نقل کرد، نزد خداوند بر من شهادت دهید که صخر بن الحکم الفزاری این حدیث را برای من نقل کرد، نزد خداوند بر من شهادت دهید که حبّان بن الحارث الأزدی این حدیث را برای من نقل کرد، نزد خداوند بر من شهادت دهید که الربیع بن جمیل الضبّی این حدیث را برای من نقل کرد، نزد خداوند بر من شهادت دهید که مالک بن ضمرة الرواسی این حدیث را برای من نقل کرد، نزد خداوند بر من شهادت دهید که أبا ذرّ الغفاری این حدیث را برای من نقل کرد، نزد خداوند بر من شهادت دهید که رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم این حدیث را برای من نقل کرد، نزد خداوند بر من شهادت دهید که جبریل علیهالسلام این حدیث را از خداوند جلّ وجهه و تقدّست أسماؤه برای من نقل کرد».[154]

 

6_ 5_ شاهد پنجم

أبو نعیم اصفهانی (د 430 ق) در کتاب حلیة الأولیاء نقل میکند:

(ثنا) محمّد بن أحمد بن علی، از: (ثنا) محمّد بن عثمان بن أبی شیبة، از: (ثنا) إبراهیم بن محمّد بن میمون، از: (ثنا) علی بن عیاش، (عن) الحارث بن حصیرة، از: (عن) القاسم بن جندب، از (عن) أنس: رسولالله صلّیالله علیه [و آله] و سلّم فرمودند: «ای انس! آبی برای وضوی من بریز»؛ سپس حضرت برخاست و دو رکعت نماز خواند و پسازآن فرمودند: «ای انس! اولین شخصی که از در داخل میشود، أمیر مؤمنان و سرور مسلمانان و پیشوای سپید رویان درخشان و خاتم اوصیا است» انس میگوید: «گفتم: ‹خداوندا! او را مردی از انصار قرار ده، و این دعا را کتمان کردم.›» ناگهان علی [ علیه‌السلام] آمد. حضرت فرمودند: «ای انس! کیست؟»؛ عرض کردم: «علی!» حضرت شادمان برخاسته، او را در آغوش گرفتند و عرق چهرۀ خود را به چهرۀ او، و عرق روی علی را به روی خود مالیدند. علی [ علیه‌السلام] گفت: «ای رسول خدا! دیدم کاری را انجام دادید که قبل از این انجام نداده بودید؟». حضرت فرمودند: «چرا اینچنین نکنم درحالیکه تو از طرف من اداء خواهی کرد، و صدای مرا به ایشان میرسانی و آنچه بعد از من در آن اختلاف میکنند، برایشان آشکار میسازی».

جابر جعفی، از (عن) أبی الطفیل، از (عن) أنس، این حدیث را به همین نحو روایت کرده است.[155]

 

6_ 6_ شاهد ششم

أبو نعیم اصفهانی در همان کتاب روایت کرده است:

(ثنا) عمر بن أحمد بن عمر القاضی القصبانی، از (ثنا) علی بن العبّاس البجلی، از: (ثنا) أحمد بن یحیی، از: (ثنا) الحسن بن الحسین، از: (ثنا) إبراهیم بن یوسف بن أبی إسحاق، از: (عن) پدرش، از: (عن) الشعبی گفت: علی [ علیه‌السلام] فرمودند: «رسولالله علیه الصلاة و السلام به من فرمودند: ‹خیرمقدم به سرور مسلمانان و امام پرهیزکاران›». به علی [ علیه‌السلام] گفته شد: «بر چه شکر میکنی؟» فرمود: «خداوند متعال را بر آنچه به من داده حمد میکنم، و از او شکر بر آنچه به من ارزانی داشته و فزونی آنچه به من عطا کرده را میخواهم».[156]

 

نتیجهگیری

در این پژوهش، صدور نصّ جلی بر امامت بلافصل حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام در شب معراج از منابع اهل سنّت و با رعایت اصول و مبانی ایشان در علوم حدیث و تصحیح متون، بررسی شده و صحت آن به اثبات رسید.

اهمیت این نصّ در مقام اقتضاء بهاندازهای است که اگر از تمام نصوص جلیه و خفیۀ دیگر چشم بپوشیم، این روایت بهتنهایی امامت بلافصل حضرت امیرالمؤمنین، علی بن أبی طالب علیهما‌السلام را در پی خواهد داشت؛ واقعیتی که عامه را به پذیرش مذهب شیعه و اعتقاد به امامت بلافصل حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام ملزم خواهد نمود.

 

 

ابن أبی حاتم الرازی، عبدالرحمن بن محمّد، الجرح و التعدیل، حیدر آباد دکن، طبعة مجلس دائرة المعارف العثمانیة، 1271 هـ 1952 م.

ابن الأثیر الجزری، علی بن أبی الکرم، أسد الغابة فی معرفة الصحابه، علی محمد معوض و دیگران، 8 جلد، بی جا، دار الکتب العلمیة، 1415 هـ _ 1994 م.

ابن المغازلی الواسطی، علی بن محمّد، مناقب امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب علیهالسلام، أبو عبدالرحمن ترکی بن عبدالله الوادعی، 1 جلد، صنعاء، دار الآثار، 1424 هـ _ 2003 م.

ابن الندیم البغدادی، محمّد بن إسحاق، الفهرست، إبراهیم رمضان، 1 جلد، بیروت، دار المعرفة، 1417 هـ _ 1997 م.

ابن حجر العسقلانی، أحمد بن علی، المطالب العالیه بزوائد المسانید الثمانیه، سعد بن ناصر بن عبد العزیز الشثری، 19 جلد، عربستان سعودی، دار الغیث، 1419 هـ.

ابن شاهین البغدادی، عمر بن أحمد، تاریخ أسماء الثقات، صبحی السامرائی، 1 جلد، کویت، الدار السلفیة، 1404 هـ _ 1984 م.

ابن عساکر الدمشقی، علی بن الحسن، تاریخ مدینه دمشق، عمرو بن غرامة العمروی، 80 جلد، بی جا، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، 1415 هـ _ 1995 م.

ابن کثیر الدمشقی، إسماعیل بن عمر، الباعث الحثیث إلی اختصار علوم الحدیث، أحمد محمد شاکر، 1 جلد، بیروت، دار الکتب العلمیة، بی تا.

__________، البدایه و النهایه، عبدالله بن عبد المحسن الترکی، 21 جلد، بی جا، دار هجر للطباعة والنشر والتوزیع والإعلان، 1418 هـ _ 1997 م.

الأصبهانی، أبو نعیم أحمد بن عبدالله، تاریخ أصبهان، سید کسروی حسن، 2 جلد، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1410 هـ_1990 م.

__________، حلیه الأولیاء و طبقات الأصفیاء، 10 جلد، مصر، السعادة، 1394 هـ _ 1974 م.

__________، معرفه الصحابه، عادل بن یوسف العزازی، 7 جلد، ریاض، دار الوطن للنشر، 1419 هـ _ 1998 م.

الأنصاری، محمّد بن مکرم، مختصر تاریخ دمشق، روحیة النحاس و دیگران، 29 جلد، دمشق، دار الفکر للطباعة والتوزیع والنشر، 1402 هـ _ 1984 م.

الإیجی، السید شریف، شرح المواقف، 4 جلد، ایران، قم، الشریف الرضی، 1325 هـ ق.

البخاری، محمّد بن إسماعیل، التاریخ الکبیر، 8 جلد، حیدر آباد، دائرة المعارف العثمانیة، بی تا.

__________، صحیح البخاری (الجامع المسند الصحیح المختصر من أمور رسولالله صلیالله علیه [و آله] وسلم وسننه وأیامه)، محمد زهیر بن ناصر الناصر، 9 جلد، بی جا، دار طوق النجاة، 1422 هـ.

البستی، محمّد بن حبّان، الثقات، 9 جلد، حیدر آباد دکن، دائرة المعارف العثمانیة، 1393 هـ _ 1973 م.

البغدادی، عبد الباقی بن قانع، معجم الصحابه، صلاح بن سالم المصراتی، 3 جلد، مدینه منوّره، مکتبة الغرباء الأثریة، 1418 هـ.

البغدادی، محمّد بن سعد، الطبقات الکبری، إحسان عباس، 8 جلد، بیروت، دار صادر، 1968 م.

البغدادی، محمّد بن النعمان، أوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، 1 جلد، ایران، قم، المؤتمر العالمی للشیخ المفید، 1413 هـ ق.

البکجری، مغلطای بن قلیج، إکمال تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، أبو عبدالرحمن عادل بن محمد و دیگران، 12 جلد، بی جا، الفاروق الحدیثة للطباعة والنشر، 1422 هـ‍‍ _ 2001 م.

البوصیری، أحمد بن أبی بکر، إتحاف الخیره المهره بزوائد المسانید العشره، أبو تمیم یاسر بن إبراهیم، 9 جلد، ریاض، دار الوطن للنشر، 1420 هـ _ 1999 م.

التفتازانی، سعد الدین، شرح المقاصد، 5 جلد، ایران، قم، الشریف الرضی، 1409 هـ ق.

الجرجانی، أبو أحمد بن عدی، الکامل فی ضعفاء الرجال، عادل أحمد عبد الموجود و دیگران، 9 جلد، بیروت، الکتب العلمیة، 1418 هـ _ 1997 م.

الجزری، علی بن أبی الکرم، اللباب فی تهذیب الأنساب، 3 جلد، بیروت، دار صادر، بی تا.

الجزری، محمّد بن محمّد، غایة النهایة فی طبقات القرّاء، 3 جلد، بی جا، مکتبة ابن تیمیة، بی تا.

الجوزی، أبو الفرج عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الأمم، محمد عبد القادر عطا و دیگران، 19 جلد، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1412 هـ _ 1992 م.

__________، المسلسلات، مخطوط، بی جا، بی نا، بی تا.

الحاکم النیسابوری، محمّد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، مصطفی عبد القادر عطا، 4 جلد، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1411 هـ _ 1990 م.

الحلی، الحسن بن یوسف، کشف المراد فی شرح تجرید الإعتقاد، حسن زاده الآملی، 1 جلد، ایران، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، 1413 هـ ق.

الحلی، جعفر بن الحسن، المسلک فی أصول الدین و الرسالة الماتعیة، 1 جلد، ایران، مشهد، مجمع البحوث الإسلامیة، 1414 هـ ق.

الحنبلی، عبد الحی بن أحمد، شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، محمود الأرناؤوط، 11 جلد، دمشق، دار ابن کثیر، 1406 هـ _ 1986 م.

الحنبلی، یوسف بن حسن، بحر الدم فیمن تکلّم فیه الإمام أحمد بمدح أو ذمّ، روحیة عبدالرحمن السویفی، 1 جلد، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1413 هـ _ 1992 م.

الخطیب البغدادی، أحمد بن علی، تاریخ بغداد و ذیوله، مصطفی عبد القادر عطا، 24 جلد، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1417 هـ.

__________، موضح أوهام الجمع و التفریق، عبد المعطی أمین قلعجی، 2 جلد، بیروت، دار المعرفة، 1407 هـ.

الذهبی، محمّد بن أحمد، الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستّة، محمد عوامة أحمد محمد نمر الخطیب، جدة، دار القبلة للثقافة الإسلامیة، 1413 هـ _ 1992 م.

__________، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، الدکتور بشار عوّاد معروف، 15 جلد، بی جا، دار الغرب الإسلامی، 2003 م.

__________، ذکر أسماء من تکلم فیه وهو موثق، محمد شکور بن محمود الحاجی أمریر المیادینی، 1 جلد، زرقاء، مکتبة المنار، 1406 هـ _ 1986 م.

__________، سیر أعلام النبلاء، الشیخ شعیب الأرناؤوط و دیگران، 25 جلد، بی جا، مؤسسة الرسالة، 1405 هـ/1985 م.

الزرکلی، خیر الدین بن محمود، الأعلام، 8 جلد، بی جا، دار العلم للملایین، 2002 م.

السبکی، عبد الوهاب بن تقی الدین، طبقات الشافعیة الکبری، محمود محمد الطناحی و دیگران، 10 جلد، بی جا، هجر للطباعة والنشر والتوزیع، 1413 هـ.

السلفی، أحمد بن محمّد، الطیوریات، دسمان یحیی معالی و و دیگران، 4 جلد، ریاض، مکتبة أضواء السلف، 1425 هـ _ 2004 م.

السودونی، قاسم بن قطلوبغا، الثقات ممّن لم یقع فی الکتب الستّة، شادی بن محمد بن سالم آل نعمان، 9 جلد، صنعاء، مرکز النعمان للبحوث والدراسات الإسلامیة وتحقیق التراث والترجمة، 1432 هـ _ 2011 م.

السیوری، مقداد بن عبدالله، إرشاد الطالبین إلی نهج المسترشدین، 1 جلد، ایران، قم، مکتبة آیةالله المرعشی، 1405 هـ ق.

__________، اللوامع الإلهیة فی مباحث الکلامیة، 1 جلد، ایران، قم، مکتب الإعلام الإسلامی، الثانیة، 1422 هـ ق.

السیوطی، عبدالرحمن بن أبی بکر، الخصائص الکبری، 2 جلد، بیروت، دار الکتب العلمیة، بی تا.

الشیبانی، أحمد بن محمّد، فضائل الصحابة، وصیالله محمد عباس، 2 جلد، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1403 هـ _ 1983 م.

__________، مسند أحمد، أحمد محمد شاکر، 8 جلد، قاهرة، دار الحدیث، 1416 هـ _ 1995 م.

__________، مسند أحمد، شعیب الأرنؤوط و دیگران، بی جا، مؤسسة الرسالة، 1421 هـ _ 2001 م.

الطبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم الصغیر (الروض الدانی)، محمد شکور محمود الحاج أمریر، 2 جلد، بیروت، المکتب الإسلامی، 1405 هـ _ 1985 م.

الطبری، أحمد بن عبدالله، الریاض النضرة فی مناقب العشرة، 4 جلد، بی جا، دار الکتب العلمیة، بی تا.

__________، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، 1 جلد، قاهره، مکتبة القدسی، بی تا.

الظاهری، یوسف بن تغری بردی، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، 16 جلد، مصر، دار الکتب، بی تا.

العجلی، أحمد بن عبدالله، تاریخ الثقات، 1 جلد، بی جا، دار الباز، 1405 هـ_1984 م.

العصامی، عبد الملک بن حسین، سمط النجوم العوالی فی أنباء الأوائل والتوالی، عادل أحمد عبد الموجود و دیگران، 4 جلد، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1419 هـ _ 1998 م.

اللکهنوی، میر حامد حسین، عبقات الأنوار فی إمامة الأئمّة الأطهار، غلام رضا مولانا بروجردی، 23 جلد، ایران، قم، 1404 هـ ق.

المحاملی، الحسین بن إسماعیل، أمالی المحاملی روایة ابن مهدی الفارسی، حمدی عبد المجید السلفی، 1 جلد، بی جا، دار النوادر، 1427 هـ _ 2006 م.

المزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، بشار عواد معروف، 35 جلد، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1400 هـ _ 1980 م.

المسلمی، محمّد مهدی و دیگران، موسوعة أقوال أبی الحسن الدارقطنی فی رجال الحدیث وعلله، 2 جلد، بیروت، عالم الکتب للنشر والتوزیع، 2001 م.

الموصلی، أحمد بن علی، مسند أبی یعلی الموصلی، حسین سلیم أسد، 13 جلد، دمشق، دار المأمون للتراث، 1404 هـ _ 1984 م.

المیلانی، السید علی، الأصول العامّة لمسائل الإمامة، 1 جلد، ایران، قم، الحقائق، الأولی، 1435 هـ.

الهیثمی، علی بن أبی بکر، کشف الأستار عن زوائد البزّار، حبیب الرحمن الأعظمی، 4 جلد، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1399 هـ _ 1979 م.

__________، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، حسام الدین القدسی، 10 جلد، قاهره، مکتبة القدسی، 1414 هـ _ 1994 م.

 


* تاریخ دریافت: 20/04/94 ، تاریخ پذیرش: 25/06/94.

 


پی نوشت ها :

1. دانش آموختۀ درس خارج حوزۀ علمیه؛ پژوهشگر حوزۀ امامت.  mirireza5291@gmail.com

[2]. میلانی، سید علی، الأصول العامة لمسائل الإمامة، 213؛ تفتازانی، سعد الدین، شرح المقاصد، 5/256؛ ایجی، میر سید شریف، شرح المواقف، 8/351.

[3]. سیوری، مقداد بن عبدالله، إرشاد الطالبین، 337؛ میلانی، سید علی،همان، 213. بعضی از اندیشمندان مانند محقّق حلّی، معجزه را نیز به همراه نصّ ذکر کردهاند. ر.ک: حلی، جعفر بن الحسن، المسلک فی أصول الدین و الرسالة الماتعیة، 210.

[4]. میلانی، سید علی، همان، 216.

[5]. سیوری، مقداد بن عبدالله، اللوامع الإلهیة، 335.

[6]. همان، 337.

[7]. بغدادی، محمّد بن النعمان، أوائل المقالات، 38.

[8]. ر.ک: لکهنوی، میر حامد حسین، عبقات الأنوار، 1/244 و 7/260.

[9]. سیوری، مقداد بن عبدالله، همان، 339.

[10]. حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد، 368.

[11]. این نقل را بر دیگر نقلها مقدم کردیم؛ زیرا اصح آنها است.

[12]. دمشقی، علی بن الحسن، تاریخ مدینة دمشق، 42/302.

[13]. از آنجاکه احتمال اشتراک «عبدالله بن زرارة» و «عبدالله بن أسعد بن زرارة» مطرح است، تعداد راویان در طبقۀ صحابه مردد ذکرشده است. این مطلب در قسمت طرق منتهی به عبدالله بن زرارة بن عدس، توضیح داده میشود.

[14]. ر.ک: مغازلی، علی بن محمّد، مناقب أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیه‌السلام، 119؛ طبری، أحمد بن عبدالله، الریاض النضرة، 3/138.

[15]. ر.ک: نیشابوری، محمّد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، 3/148/4668، مغازلی، علی بن محمّد، مناقب أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب، 7/ 162،  بوصیری، أحمد بن أبی بکر، إتحاف الخیرة المهرة، 7/47، عسقلانی، أحمد بن علی، المطالب العالیة، 17/274/4234؛ بغدادی، عبد الباقی بن قانع، معجم الصحابة، 1/69؛ جرجانی، أبو أحمد بن عدی؛ الکامل فی ضعفاء الرجال، 9/26؛  اصفهانی، أحمد بن عبدالله، معرفة الصحابة، 1/282؛ دمشقی، علی بن الحسن، تاریخ مدینة دمشق، 42/303؛ جزری، علی بن أبی الکرم، أسد الغابة، 1/202؛ بغدادی، أحمد بن علی، موضح أوهام الجمع و التفریق، 1/183 _ 185.

[16]. ر.ک: سلفی، أحمد بن محمّد، الطیوریات، 3/994 _ 995؛ محاملی، الحسین بن إسماعیل، أمالی المحاملی، 66؛ هیثمی، علی بن أبی بکر، کشف الأستار، 1/49؛ طبری، أحمد بن عبدالله، ذخائر العقبی، 70؛ سیوطی، عبد الرحمن بن أبی بکر، الخصائص الکبری، 1/271؛ عصامی، عبد الملک بن حسین، سمط النجوم العوالی، 3/41؛ اصفهانی، أحمد بن عبدالله، همان، 3/1587؛ دمشقی، علی بن الحسن، همان، 42/302؛ جزری، علی بن أبی الکرم، همان، 3/173؛ بغدادی، أحمد بن علی، همان، 1/182_ 183.

[17]. ر.ک: بغدادی، عبد الباقی بن قانع، معجم الصحابة، 2/112.

[18]. ر.ک: طبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم الصغیر (الروض الدانی)، 2/192/1012؛ هیثمی، علی بن أبی بکر، مجمع الزوائد، 9/121؛ اصفهانی، أبو نعیم أحمد بن عبدالله، تاریخ أصبهان، 2/200، و 2/276؛ بغدادی، أحمد بن علی، همان، 1/184.

[19]. از آنجاکه الفاظ اسانید حدیث دارای اصطلاحاتی بوده و این اصطلاحات نزد محقّقین اهمیّت بسیاری دارد، علائم اختصاری آنها را در ( ) قرار دادیم.

[20]. سلام و تحیت بعد از نامهای مبارک اهلالبیت علیهم‌السلام و صلوات بر پیامبر اکرم صلّیالله علیه و آله در بین علائم [ ] به متون اضافه شده است.

[21]. مغازلی، علی بن محمّد، مناقب أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب 7، 117 _ 119؛ و ر.ک: طبری، أحمد بن عبدالله، الریاض النضرة، 3/138.

[22]. نیشابوری، محمّد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، 3/148/4668.

[23]. همان.

[24]. در مصدر چنین نقل شده است؛ به نظر میرسد این لفظ یا تصحیف است و یا از راوی است.

[25]. جرجانی، أبو أحمد بن عدی، الکامل فی ضعفاء الرجال، 9/26.

[26]. مغازلی، علی بن محمّد، مناقب أمیر المؤمنین،7/162 _ 163.

[27]. در مصدر چنین آمده است که اشتباه ناسخ بوده و «سرور مسلمانان» صحیح است.

[28]. بوصیری، أحمد بن أبی بکر، إتحاف الخیرة، 7/47.

[29]. عسقلانی، أحمد بن علی، المطالب العالیة، 17/274/4234.

[30]. دمشقی، علی بن الحسن، تاریخ مدینة دمشق، 42/303.

[31]. بغدادی، عبد الباقی بن قانع، معجم الصحابة، 1/69.

[32]. جزری، علی بن أبی الکرم، أسد الغابة، 1/202.

[33]. اصفهانی، أبو نعیم أحمد بن عبدالله، معرفة الصحابة، 1/282.

[34]. بغدادی، أحمد بن علی، موضح أوهام الجمع و التفریق، 1/183.

[35]. همان، 1/185.

[36]. همان، 1/184_ 185.

[37]. ر.ک: اصفهانی، أبو نعیم أحمد بن عبدالله، معرفة الصحابة، 1/280.

[38]. محاملی، الحسین بن إسماعیل، أمالی المحاملی، 66.

[39]. بغدادی، أحمد بن علی، موضح أوهام الجمع و التفریق، 1/182_ 138.

[40]. دمشقی، علی بن الحسن، تاریخ مدینة دمشق، 42/302.

[41]. سلفی، أحمد بن محمّد، الطیوریات، 3/994 _ 995.

[42]. دمشقی، علی بن الحسن، همان، 42/302.

[43]. اصفهانی، أبو نعیم أحمد بن عبدالله، همان، 3/1587/4002.

[44]. بغدادی، أحمد بن علی، همان، 1/183.

[45]. بغدادی، عبد الباقی بن قانع، معجم الصحابة، 2/112.

[46]. طبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم الصغیر (الروض الدانی)، 2/192/1012.

[47]. اصفهانی، أبو نعیم أحمد بن عبدالله، تاریخ أصبهان، 2/200 و 276.

[48]. بغدادی، أحمد بن علی، همان، 1/184.

[49]. همان.

[50]. اصفهانی، أبو نعیم أحمد بن عبدالله، معرفة الصحابة، 3/1587/4002.

[51]. دمشقی، علی بن الحسن، تاریخ مدینة دمشق، 42/302.

[52]. زرکلی، خیر الدین بن محمود، الأعلام، 4/273.

[53]. سبکی، عبد الوهاب بن تقی الدین، طبقات الشافعیة الکبری، 7/216.

[54]. همان، 7/217_ 219.

[55]. ذهبی، محمّد بن أحمد، تاریخ الإسلام، 11/666.

[56]. انصاری، محمّد بن مکرم، مختصر تاریخ دمشق، 27/65.

[57]. ر.ک: ذهبی، محمّد بن أحمد، همان، 11/665.

[58]. ر.ک: همو، سیر أعلام النبلاء، 20/99.

[59]. جوزی، أبو الفرج عبد الرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الأمم، 18/24.

[60]. ذهبی، محمّد بن أحمد، همان، 20/98.

[61]. جزری، محمّد بن محمّد، غایة النهایة فی طبقات القرّاء، 2/349.

[62]. حنبلی، عبد الحی بن أحمد، شذرات الذهب، 6/187.

[63]. ذهبی، محمّد بن أحمد، همان، 11/666.

[64]. همان، 11/665.

[65]. جوزی، عبد الرحمن بن علی، المنتظم، 16/286.

[66]. ذهبی، محمّد بن أحمد، سیر أعلام النبلاء، 18/600.

[67]. همان، 18/599.

[68]. همان.

[69]. جوزی، عبد الرحمن بن علی، همان.

[70]. جزری، علی بن أبی الکرم، اللباب فی تهذیب الأنساب، 2/304.

[71]. ذهبی، محمّد بن أحمد، همان.

[72]. سودونی، قاسم بن قطلوبغا، الثقات، 5/408.

[73]. دمشقی، إسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، 16/115.

[74]. سودونی، قاسم بن قطلوبغا، همان.

[75]. همان.

[76]. همان.

[77]. ذهبی، محمّد بن أحمد، همان، 17/222.

[78]. همان.

[79]. همان.

[80]. بغدادی، أحمد بن علی، تاریخ بغداد و ذیوله، 11/14.

[81]. ظاهری، یوسف بن تغری بردی،  النجوم الظاهرة، 4/245.

[82]. ذهبی، محمّد بن أحمد، همان، 17/221.

[83]. همو، تاریخ الإسلام، 7/589.

[84]. همو، سیر أعلام النبلاء، 15/261.

[85]. همان، 15/259.

[86]. بغدادی، أحمد بن علی، همان، 11/166.

[87]. ذهبی، محمّد بن أحمد، تاریخ الإسلام، 7/589.

[88]. ذهبی، محمّد بن أحمد، سیر أعلام النبلاء، 15/260.

[89]. همو، تاریخ الإسلام، 7/589.

[90]. بغدادی، محمّد بن إسحاق، الفهرست، 284.

[91]. ذهبی، محمّد بن أحمد، سیر أعلام النبلاء، 15/261.

[92]. همان، 15/258.

[93]. بغدادی، أحمد بن علی، همان، 8/20.

[94]. جوزی،عبد الرحمن بن علی، المنتظم، 14/21.

[95]. دمشقی، إسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، 15/144.

[96]. بغدادی، أحمد بن علی، همان، 11/166.

[97]. همان.

[98]. همان.

[99]. همان.

[100]. جوزی، عبد الرحمن بن علی، المنتظم، 12/214.

[101]. ذهبی، محمّد بن أحمد، تاریخ الإسلام، 6/384.

[102]. سودونی، قاسم بن قطلوبغا، همان، 7/466.

[103]. بستی، محمّد بن حبّان، الثقات، 8/495.

[104]. ذهبی، محمّد بن أحمد، سیر أعلام النبلاء، 9/498.

[105]. همان.

[106]. مزی، یوسف بن عبد الرحمن، تهذیب الکمال، 31/246.

[107]. رازی، عبد الرحمن بن محمّد، الجرح و التعدیل، 9/132.

[108]. همان.

[109]. العجلی، أحمد بن عبدالله، تاریخ الثقات: 468.

[110]. ر.ک: رازی، عبد الرحمن بن محمّد، الجرح و التعدیل، 9/132 و ذهبی، محمّد بن أحمد، همان، 9/497.

[111]. مزی، یوسف بن عبد الرحمن، تهذیب الکمال، 5/41.

[112]. ذهبی، محمّد بن أحمد، تاریخ الإسلام، 4/322.

[113]. بغدادی، أحمد بن علی، تاریخ بغداد و ذیوله، 7/162.

[114]. بخاری، محمّد بن إسماعیل، صحیح البخاری، 3/83/2230 و 3/99/2305 و … .

[115]. همان، 2/103.

[116]. همان، 8/105.

[117]. ذهبی، محمّد بن أحمد، من تکلّم فیه و هو موثّق، 59.

[118]. مزی، یوسف بن عبد الرحمن، همان، 5/41.

[119]. عجلی، أحمد بن عبدالله، تاریخ الثقات، 97.

[120]. بغدادی، عمر بن أحمد، تاریخ أسماء الثقات، 55.

[121]. مزی، یوسف بن عبد الرحمن، همان، 5/40.

[122]. همان.

[123]. بکجری، مغلطای بن قلیج، إکمال تهذیب الکمال، 3/216.

[124]. مزی، یوسف بن عبد الرحمن، همان، 5/40؛ و حنبلی، یوسف بن حسن، بحر الدم فیمن تکلّم فیه الإمام أحمد بمدح أو ذمّ، 34.

[125]. مزی، یوسف بن عبد الرحمن، همان، 5/40.

[126]. همان.

[127]. مسلمی، محمّد مهدی و دیگران، موسوعة أقوال أبی الحسن الدارقطنی، 1/171.

[128]. ر.ک: بغدادی، أحمد بن علی، موضح أوهام الجمع و التفریق، 1/181_ 186.

[129]. مزی، یوسف بن عبد الرحمن، تهذیب الکمال، 30/330.

[130]. همان، 30/329.

[131]. همان.

[132]. بستی، محمّد بن حبّان، الثقات، 7/572.

[133]. بغدادی، عمر بن أحمد، تاریخ أسماء الثقات، 253.

[134]. ذهبی، محمّد بن أحمد، الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، 2/340.

[135]. بستی، محمّد بن حبّان، همان.

[136]. مزی، یوسف بن عبد الرحمن، همان، 3/325.

[137]. همان، 3/326.

[138]. عجلی، أحمد بن عبدالله، تاریخ الثقات، 72.

[139]. بغدادی، محمّد بن سعد، الطبقات الکبری، 5/87.

[140]. بستی، محمّد بن حبّان، همان، 4/58.

[141]. بغدادی، محمّد بن سعد، همان.

[142]. ر.ک: رازی، عبد الرحمن بن محمّد، الجرح و التعدیل، 9/429؛ بخاری، محمّد بن إسماعیل، التاریخ الکبیر، 9/64.

[143]. شیبانی، أحمد بن محمّد، مسند أحمد، 2/94.

[144]. رازی، عبد الرحمن بن محمّد، همان.

[145]. مانند شیخ أحمد محمّد شاکر در حاشیۀ مسند احمد. ر.ک: شیبانی، أحمد بن محمّد، مسند أحمد، 1/460. (پاورقی)

[146]. مانند حسین سلیم أسد در حاشیۀ مسند أبی یعلی الموصلی. ر.ک: موصلی، احمد بن علی، مسند أبی یعلی الموصلی، 1/372(پاورقی).

[147]. سلفی، أحمد بن محمّد، الطیوریات، 3/996.

[148]. اصفهانی، أحمد بن عبدالله، معرفة الصحابة، 3/1587.

[149]. در کتاب النصّ الجلی فی إمامة أمیر المؤمنین علی علیه‌السلام بعضی از این احادیث را به صورت تفصیلی بررسی کرده و صحّت اسناد آنها را ثابت کردهایم.

[150]. دمشقی، إسماعیل بن عمر، الباعث الحثیث، 59.

[151]. دمشقی، علی بن الحسن، تاریخ مدینة دمشق، 42/305.

[152]. شیبانی، أحمد بن محمّد، فضائل الصحابة، 2/642.

[153]. بغدادی، أحمد بن علی، تاریخ بغداد و ذیوله، 11/113 _ 114؛ و ر.ک: دمشقی، علی بن الحسن، همان، 42/327.

[154]. جوزی، عبد الرحمن بن علی، المسلسلات، 6.

[155]. اصفهانی، أحمد بن عبدالله، حلیة الأولیاء، 1/63 _ 64؛ و ر.ک: دمشقی، علی بن الحسن، تاریخ مدینة دمشق، 42/386.

[156]. اصفهانی، أبو نعیم أحمد بن عبدالله، همان، 1/66.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *