مقدمه[3]
از اخبار مشهور در سنت اسلامی، روایات بشارت به دوازده امام است. این اخبار که با الفاظ گوناگونی در مصادر حدیثی نقل شده است، بر آن دلالت دارد که پس از پیامبر اکرم صل الله علیه وآله ، دوازده نفر به عنوان امامان یا امرای قوم ظاهر خواهند شد. کثرت نقل این مدلول به حدی است که برخی از محدثین، محتوای آن را در حد تواتر ارزیابی کرده اند.[4]
تعدادی از اخبار دال بر این مضمون در نگاشته های حدیثی شیعه، به واسطۀ راویانی نقل شده است که بنا بر مستندات تاریخی به گفتمان امامیه باور نداشته اند. این مسئله سبب آن شده است که برخی از محققین، این اخبار را احادیثی موضوع قلمداد نمایند که توسط نسل های پسین برساخته شده است تا از خلال آن ها، عقاید خویش را به پیشینیان خود منسوب کنند.[5]در این مقاله با تمرکز بر روایتی اثناعشری، منقول از یکی از مشاهیر زیدیه، اتهام یادشده را مورد بررسی قرار خواهیم داد.

 

1 – بیان مسئله

نمونه ای از اخبار بشارت به دوازده امام که در مصادر حدیثی شیعه وجود دارد، احادیثی است که به واسطۀ یکی از بزرگان فرقۀ زیدیه به نام «زیاد بن منذر» مشهور به «ابوالجارود» نقل شده است. هرچنداز تاریخ دقیق تولد و مرگ او اطلاع دقیقی در دست نیست، اما طبقۀ وی به صورت کلی قابل شناسایی است؛ او در دوران حیات امام باقر و امام صادق علیهما السلام می زیسته و روایات فراوانی را از امام باقر علیه السلام  نقل کرده است. بنا بر برخی نقل ها، او کور مادرزاد بوده است[6]؛ ولی در عین حال برای او به صورت مشخص دو اثر، یکی تفسیر القرآن و دیگری اصلی از احادیث امام باقر علیه السلام  ذکر شده است[7] که نشان دهندۀ شاگردی او نزد امام پنجم است. او حدود هفت سال بعد از درگذشت امام باقر علیه السلام ، با قیام زید بدو  پیوست و عملاً راه خود را از شیعیان امام صادق علیه السلام جدا کرد. نجاشی دربارۀ او می نویسد: «كان من أصحاب أبي جعفر و روى عن أبي عبد الله علیهما السلام  و تغيّر لمّا خرج زيد رضي الله عنه».[8]
وابستگی ابوالجارود به جریان زیدی تابدان حد است که گروه مشهور «جارودیه»، از حیث انتساب بدو، به این عنوان نامور شده اند. از چنین شخص سرشناسی در کتاب های حدیثی شیعه، اخبار متعددی نقل شده است.[9]ازجملۀ این اخبار، احادیثی است که بر گفتمان دوازده امام دلالت دارد.«عباد بن یعقوب» مشهور به«ابوسعید عصفری»، در اصل خودکه یکی از قدیمی ترین آثار حدیثیِ به جامانده در امامیه قلمداد می شود، چنین آورده است:
عباد [بن یعقوب] عن عمرو [بن ثابت[10]] عن ابى الجارود عن ابى جعفر علیه السلام  قال: «قال رسول اللّه صل الله علیه وآله ‏: ‹انى و احد عشر من‏ ولدى‏ و انت يا على زر الارض اعنى اوتادها جبالها و قال وتد اللّه الارض ان تسيخ باهلها فاذا ذهب الاحد عشر من‏ ولدى‏ ساخت الارض باهلها و لم ينظروا.›»[11]
همچنین ابوالفتح کراجکی، حدیثی را از محمد بن احمد بن علی بن شاذان قمی سماع کرده است[12] که در سند آن زیاد بن منذر قرار دارد. در این روایت که از ابن عباس منقول است، چنین آمده:
زياد بن المنذر قال: «حدّثني سعد بن سعيد طَريف، عن الأصبغ، عن ابن عبّاس قال: ‹سمعت رسول اللّه صل الله علیه وآله  يقول: ”… معاشر الناس، من سرّه أن يتولّى ولاية اللّه فليقتد بعليّ بن أبي طالب بعدي والأئمّة من ذرّيّتي، فإنّهم خزّان علمي.“
فقام جابر بن عبداللّه الأنصاريّ فقال: ”يا رسول اللّه!وما عدّة الأئمّة؟“
فقال: ”يا جابر، سألتني – رحمك اللّه – عن الإسلام بأجمعه، عدّتهم عدّة الشهور، وهي [عند اللّه]اثناعشر شَهرا في كِتابِ اللّه يَوْمَ خَلَقَ السماوات والأرضوعدّتهم عدّة العيون التي انفجرت لموسى بن عمران حين ضرب بعصاه الحجر فَانْفَجَرتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عیناً وعدّتهم عدّة نقباء بني إسرائيل، قال اللّه تعالى <وَلَقدْ أخَذَ اللّه ُ مِيثَاقَ بني إسرَائيلَ وَبَعَثْنا مِنهُم اثْنَي عَشَرَ نَقيبا>؛ فالأَئمّة يا جابر! عدّتهم اثناعشر، أوّلهم عليّ بن أبي طالب وآخرهم القائم علیهم السلام “».[13]
نقل دیگر کراجکی که باز هم ابوالجارود در سند آن حضور دارد، حدیث زیر است:
عن محمد بن يحيى عن محمد بن الحسن عن ابن محبوب عن أبي الجارود عن أبي جعفر محمد بن علي علیهما السلام  عن جابر بن عبد الله الأنصاري رحمه الله  قال: «قال رسول الله صل الله علیه وآله : ‹ تمسكوا بليله القدر، فإنها تكون من بعدي لعلي بن أبي طالب و أحد عشر من ولده بعده علیهم السلام ›».[14]
آنچه از این اخبار و نقل های مشابهش[15] برمی آید، آن است که امامان پس از پیامبر، دوازده نفر ند؛ اما به جز این معنا، در روایت دیگری از ابوالجارود، اضافه ای نیز نقل شده است. این روایت درواقع گزارشی است که او پیرامون حدیث معروف «لوح جابر» ذکر کرده است. ابوالجارود در این روایت که تمرکز اصلی مقالۀ حاضر بر آن است، از امام باقر علیه السلام  از جابر بن عبدالله انصاری نقل کرده است:
من بر حضرت فاطمه علیها السلام  وارد شدم و نزد ایشان لوحی بود که در آن، اسماء اوصیاء از فرزندان ایشان قرار داشت. شمردم، دوازده نفر بودند که آخرینشان قائم بود، سه نفر محمد و سه (در برخی روایات چهار[16]) نفر علی بودند.[17]
همان طور که مشخص است، در این حدیث علاوه بر آن که تعداد ائمه مورداشاره  قرار گرفته ، شمار امامان مسمّی به «محمد» یا «علی» و خاتم الاوصیا بودن حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ، به شکلی که مورد اعتقاد شیعیان اثناعشری است، مورد تأکید قرار گرفته است. از بررسی اسناد این روایت در کتاب های حدیثی: کافی[18]، کمال الدین[19]، ارشاد[20]‏، من لایحضره الفقیه[21]، خصال[22]، عیون اخبار الرضا علیه السلام [23] و الاستبصار (یا الاستنصار) ابوالفتح کراجکی[24] مشخص می شود که راوی این روایت از ابوالجارود، حسن بن محبوب است[25] و این روایت حداقل از سه طریق اصلی از او نقل شده است: طریق محمد بن حسین بی ابی الخطاب به حسن بن محبوب (کافی، خصال، عیون، کمال الدین)، طریق احمد بن محمد بن عیسی به او (الفقیه و کمال الدین) و طریق ابراهیم بن هاشم به وی (کمال الدین).
باید توجه داشت که هرچند این روایت از امام باقر علیه السلام  نقل شده است، اما با توجه به اطلاعاتی که از تاریخ حیات حسن بن محبوب مضبوط است[26]، احتمال این که او این حدیث را در زمانی پیش از قیام زید، از ابوالجارود تحمل کرده باشد، منتفی به نظر می رسد؛ به عبارت دیگر، حسن بن محبوب این روایت را در شرایطی از ابوالجارود نقل کرده که او سال ها پیش از آن، با پیوستنش به زیدیه، راه خود را از شیعیان امام صادق علیه السلام  جدا کرده بود. چگونه می توان پذیرفت زیاد بن منذر در آن دوره چنین حدیثی را نقل کرده باشد؟
برخی از پژوهشگران در مواجهه با این روایت و اخبار مشابهش، آن ها را روایاتی مجعول می دانند که امامیان نسل های بعد به ابوالجارود نسبت داده اند. مثلاً ماهر جرّار که در مورد ابوالجارود تحقیقات مفصلی انجام داده است، با اشاره به این احادیث می نویسد:
برخی ازاین روایات در زمانی متأخر، یعنی قرن دوم، شکل گرفته اند که در آن ها از امامان دوازده گانۀ شیعه یادشده است. این امر دلالت بر وضع آن ها در زمانی متأخر از روزگار ابوالجارود دارد که جعل و به او نسبت داده شده اند… .[27]
یا در جای دیگر می نویسد:
مشخص است که این اخبار دربارۀ توالی ائمه و تعداد آن ها برساخته و به ابوالجارود نسبت داده شده است؛ چراکه بیان کنندۀ عقیدۀ امامیه است که در ادواری متأخر بیان کرده اند و گروهی از زیدیه ازاین جهت بر امامیه آن گونه که شیخ صدوق گزارش کرده خرده گرفته اند. روایتی که دلالت بر آن دارد تعداد ائمه دوازده تن هستند، قولی است که امامیه به تازگی بیان کرده اند و در تأیید آن اخباری جعل کرده اند و داستان های دروغین در تأیید آن ساخته اند و شیخ صدوق در چندین صفحه به رد این اتهام پرداخته است.[28]
خانم فرجامی هم که در باب ابوالجارود مقاله ای  با رویکرد «تصفیه» نوشته است، در این خصوص می گوید:
برخی از روایاتی که در قرن چهارم به منابع روایی امامیه افزوده شدند، معتبر نیستند و به قطع به ابوالجارود نسبت داده شده اند؛ زیرا چندین مورد آن ها به مفهوم دوازده امامی اشاره دارند که قدر مسلّم از  اعتقادات او نبوده تا راوی آن ها باشد. ازجملۀ روایات دوازده امامی، حدیث مشهور لوح فاطمه علیها السلام  [است] که ابوالجارود از جابر انصاری نقل می کند. در این احادیث به نام ائمه و قائم بودن دوازدهمین امام تصریح می شود. اشکال اساسی این اخبار آن است که اگر نام ائمه و قائم بودن امام آخر، روشن و پذیرفته بود، فرقه های انحرافی شیعه در طول زندگی دوازده امام به سردرگمی و حیرت و انحراف دچار نمی شدند[29] و به هر فرد خروج کننده علیه حاکم وقت، امام قائم نمی گفتند. سند این حدیث نیز مخدوش است. کلینی و کراجکی آن را به نقل از محمد بن محبوب (کلینی، 1، 531 کراجکی، 18) از ابوالجارود نقل می کنند که فردی مجهول و مهمل است[30]… به نظر می رسد شهرت ابوالجارود در نقل فضائل اهل بیت که گاه به تصریح رجال شناسان برساختۀ اوست، سبب شده راویان غالیِ[31] امامی نیز این دست روایات را بدو نسبت دهند.[32]
هرچند نویسندگان فوق الذکر، ناسازگاری اعتقاد ابوالجارود با نقل اخبار دوازده امام را مفروض گرفته اند، اما به نظر می رسد این مطلب جای تحقیق بیشتری داشته باشد. این مقاله بر این موضوع – که ظاهراً کمتر در محافل علمی مورد توجه قرار گرفته[33]- تمرکز کرده و می کوشد ضمن معرفی اجمالی شخصیت ابوالجارود، روشن سازد که آیا زیدیۀ متقدم نیز به این قبیل اخبار باور داشته اند یا مطابق نظر نویسندگان مزبور، این اخبار برساختۀنسل های پسین امامیه است؟

 

2 – نقد و بررسی

برای قضاوت در این مورد باید ابتدا مشخص نمود که کدام داده ها را با یکدیگر می سنجیم؟ در یک سو احادیث دال بر گفتمان دوازده امام قرار دارند؛ اما در سوی دیگر، دانسته های ما از ابوالجارود و از زیدیان متقدم است. آیا اطلاعات دقیقی از معتقدات جارودیان متقدم در اختیار ماست تا با قرار دادن محتوای اخبار یادشده در برابر آن، به راحتی دربارۀ میزان انطباق این دو باهم نظر بدهیم؟در ادامه می کوشیم نخست از دیدگاه جارودیان متقدم نسبت به اهل بیت مطلع شویم تا پس  از آن به ارزیابی امکان نقل این اخبار توسط آنان بپردازیم.

2 – 1 – دیدگاه ابوالجارود و اتباعش پیرامون اهل بیت علیهم السلام

عموم پژوهشگرانی که دربارۀ ابو الجارود دست به تألیف زده اند، معترف اند که اطلاعات ما از او بسیار محدود است[34] و از چند سطر تجاوز نمی کند.[35] اعتقادات او نیز به صورت معمول، از آثار منسوب به وی و اتباعش بازسازی شده است.
اجمالاً می دانیم که ابوالجارود از اصحاب امام باقر علیه السلام  بود که در حدود هفت سال پس از درگذشت ایشان و با قیام زید به این جریان پیوست. از همین رو باید باشد که تمام روایات در مذمت او، به جز یک روایتِ بدون سند که از کشّی با تعبیر قابل تردید: «حُکی» نقل شده[36]، از امام صادق علیه السلام است[37]. در یکی از این نقل ها، امام صادق علیه السلام قلب ابوالجارود را به ظرف  آبی تشبیه کرده اند که واژگون شده است[38]. این تشبیه خود می تواند تلویحاً نشانگر صحت معتقدات پیشین او باشد.ابن غضائری او را در کتاب الضعفاء با لفظ «صاحب المقام» یاد کرده و تأکید کرده که روایات او نزد امامیه بیش از روایات او نزد زیدیه است. البته همان جا تذکر داده است که محدثین به برخی طرقی که از او نقل می شده، به دیدۀ تردید می نگریسته و به برخی دیگر اعتماد داشته اند.[39]
در منابع اهل سنت از  او  به عنوان فردی که علی علیه السلام  را از دیگر صحابه افضل می دانست، یادشده وبه عنوان یک «رافضی» که در مناقب اهل بیت و مثالب دشمنانشان وضع حدیث می کرد، معرفی شده است. ازاین رو اهل سنت او را «کذّاب» و «متروک» قلمداد کرده اند.[40]
ازآنچه گفته شد مشخص می شود که گزارش منابع رجالی دربارۀ زیاد بن منذر، کمابیش ساختاری نظام مند دارد. او را ازجمله شاگردان امام باقر علیه السلام  می دانند که تا پیش از قیام زید – یعنی تمام دوران مصاحبت با امام باقر و اندکی از دوران امامت امام صادق علیهما السلام – همراه با بزرگان امامیه بوده است. هم ازاین رو مورد جرح اهل سنت قرار گرفته است. با توجه به تصریح نجاشی بر «تغیّر او بعد از قیام زید»، احادیث ابو الجارود که اکثریت غالب آن ها از امام باقر علیه السلام نقل شده است، محل اعتماد اصحاب بوده است و برای این اعتماد، دلایل و شواهدی نیز برشمرده شده است.[41] اما جایگاه او در بین امامیه در دورۀ پس از قیام زید چندان روشن نیست و ظاهراً اطلاعات ما از مناسبات او با امام صادق علیه السلام و نحوۀ تعامل اصحاب آن حضرت با او و احادیثش به اندازه ای نیست که بتوانیم در این مورد قضاوت کنیم. ازاین رو آراء مختلفی ناظر به این برهه از زندگی او توسط دانشمندان بیان شده است.[42]درهرحال آنچه مسلّم است آن که حضور زیاد بن منذر در سند روایات شیعی، حداقل در زمانی که او حدیثی را از امام باقر علیه السلام  نقل می کند، امری عجیب نیست؛ بلکه مطابق آنچه بیان شد، ظاهراً پذیرش وثاقت او در دوران امام باقر علیه السلام ، مورد نظر بسیاری از دانشمندان امامیه قرار داشته است.
نمونۀ مناسبی که به ایجاد شناختی مناسب از شیوۀ تفکر امثال ابوالجارود و وجه اعتماد دانشمندان امامیه بدانان یاری می رساند، تفسیر فرات بن ابراهیم کوفی از محدثین غیبت صغرا است. در مورد گرایش مذهبی فرات کوفی در بین محققان، اختلاف نظراتی وجود دارد؛ برخی او را امامی می دانند و روایاتی را که او در فضیلت و ولایت اهل بیت علیهم السلام  نقل کرده دلیل بر صحّت این برداشت می دانند[43]؛ اما دقت در محتوای کتاب او نشان می دهد دیدگاه اندیشمندانی که اثر او را در شمار آثار زیدیان قرار داده اند صحیح تر باشد[44].نظام فکری ارائه شده در این تفسیر را نیز می توان نمایشگر تامّ تفکرات جارودیان دانست[45].برخی از مؤلفه های این نظام فکری به شرح زیر است:
در این تفسیر مکرراً می توان اشاره به بحث هایی چون: محبت اهل بیت، ولایت آنان و علم آنان را دید.[46] برخی اخباری که فرات از ابوالجارود و غیر او[47] نقل کرده است، نشان از آن دارد که در نگاه جارودیان، نسل حضرت صدیقه علیها السلام ، چه نسل حسنی و چه نسل حسینی، همان برگزیدگانی هستند که وارثان علم گسترده و بی بدیل کتاب اند و لذا تنها باید بدانان مراجعه کرد.[48]درعین حال در این قبیل اخبار تأکید می شود که برخی از ولد فاطمه علیها السلام ، چونان مردمان دیگرند (از حیث ارتکاب معاصی)؛ برخی مصداق لفظ میانه (مقتصد) اند که متعبّدان جالسِ (کسی که قیام نمی کند)این دودمان اند؛ و گروه سوم نیز همان مصادیق اعلای این گروه اند که در راه خدا قیام  به شمشیر می کنند.[49] گروه اخیر در تعریف زیدیان، «امام» دانسته می شوند و البته نه این گروه و نه هیچ یک از دو گروه پیشین در نگاه جارودیان به مقام پنج تن نمی رسند.در چنین طرز تفکری هرچند مقام «امامت» بر ائمۀ شیعیان قابل اطلاق نیست، اما درعین حال نزد آنان باید تلمّذ کرد؛ چراکه علم منحصر به همین دودمان است. به دیگر کلام، «امام» در منظر جارودیان به قیامش شناخته می شود نه به علم متمایزش. یکی از نقل های تفسیر فرات که به خوبی این نظام فکری را می نمایاند، خبر مهمی است که به واسطۀابو خالد واسطی(از رؤسای جارودیه و تالی تلو ابوالجارود[50]) به زید بن علی منسوب شده است. طبق این نقل، زید می گوید:
…فَوَ اللَّهِ مَا ادَّعَاهَا أَحَدٌ مِنَّا لَا [مِنْ‏] وُلْدِ الْحَسَنِ وَ لَا مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ إِنَّ فِينَا إمام [إِمَاماً] مُفْتَرَضَ الطَّاعَةِ عَلَيْنَا وَ عَلَى جَمِيعِ الْمُسْلِمِينَ فَوَ اللَّهِ مَا ادَّعَاهَا أَبِي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ فِي طُولِ مَا صَحِبْتُهُ حَتَّى قَبَضَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ وَ مَا ادَّعَاهَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ فِيمَا صَحِبْتُهُ مِنَ الدُّنْيَا حَتَّى قَبَضَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ فَمَا ادَّعَاهَا ابْنُ أَخِي مِنْ بَعْدِهِ لَا وَ اللَّهِ وَ لَكِنَّكُمْ قَوْمٌ تَكْذِبُونَ فَالْإِمَامُ يَا أَبَا هَاشِمٍ مِنَّا الْمُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ عَلَيْنَا وَ عَلَى جَمِيعِ الْمُسْلِمِينَ الْخَارِجُ بِسَيْفِهِ الدَّاعِي إِلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ الظَّاهِرُ عَلَى ذَلِكَ الْجَارِيَةُ أَحْكَامُهُ فَأَمَّا أَنْ يَكُونَ إِمَامٌ مُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ عَلَيْنَا وَ عَلَى جَمِيعِ الْمُسْلِمِينَ مُتَّكِئٌ فَرْشَهُ [فِرَاشَهُ‏] مُرْجِئٌ عَلَى حُجَّتِهِ مُغْلِقٌ عَنْهُ أَبْوَابَهُ يَجْرِي عَلَيْهِ أَحْكَامُ الظَّلَمَةِ فَإِنَّا لَا نَعْرِفُ هَذَا يَا أَبَا هَاشِم.[51]
نظام فکری جارودیه در بسیاری از موارد با نظام فکری امامیه شباهت دارد؛ از این رو آنان بیش از دیگر زیدیان به شیعیان اثناعشری نزدیک اند؛ اما درعین حال – همان طور که مشخص است – اختلافات ویژه ای نیز دارند که نباید آن ها را از یاد برد.[52]منصوص بودن امامت امیرالمؤمنین و حسنین علیهم السلام ازجمله موارد اتفاق نظراست؛ اما در مقابل، آنان امامت را به تبار امام حسین علیه السلام  منحصر نمی کنند و برخاستن امام را از تبار امام مجتبی علیه السلام نیز محتمل می دانند.[53]مطابق مشهور، آنان دربارۀ علم نسل حضرت صدیقه علیها السلام  (خواه سادات حسنی و خواه حسینی) چنین می گفته اند: «أنّهم يستوون في العلم و الفضل فمن خرج منهم فهو إمام».[54]
گزارش هایی که در مورد زیاد بن منذر نقل شده نیز کمابیش مؤید این چارچوب اعتقادی است. مثلاً گفته شده او نظرِ تندی نسبت به خلفا داشت[55]، یا ذریّۀ حضرت صدیقه علیها السلام  را به فضل و کمال می ستود وحلال و حرام الهی را منوط به حکم آل محمد می دانست و جمیع علوم مورداحتیاج امت را نزد آنان قابل یافتن می دانست.[56]
آنچه بیان شد روشن می کند که وجه تمایز اصلی اعتقاد جارودیان، و در رأس آن ها ابوالجارود، با امامیه، شرط بودن خروج بر حاکم جور، برای احراز مقام امامت بوده است. در پرتوی تأمل در همین نکته است که می توان مفهوم خبر مهمی که رجال کشّی دربارۀ اونقل کرده است، به درستی درک کرد.مطابق این نقل، امام صادق علیه السلام  به ابوالجارود در سرزمین منا چنین خطاب کردند: «يا أبا الجارود! و كان و الله أبي إمام أهل الأرض حيث مات لا يجهله إلا ضال»؛ راوی می گوید: «من در [موسم حج] سال آینده نیز دقیقاً مشابه همین سخن را از امام صادق علیه السلام  خطاب به ابوالجارود شنیدم، پس وقتی که او را در کوفه ملاقات کردم از او پرسیدم که آیا آنچه امام صادق علیه السلام دو بار به تو فرمودند نشنیدی؟ او پاسخ داد: «إنما يعني أباه علي بن أبي طالب علیه السلام ».[57]
باید توجه کرد که امام صادق علیه السلام در این روایت، او را به علت عدم پذیرش امامت خویش سرزنش نکرده اند؛ بلکه او را به علت عدم پذیرش امامت امام باقر علیه السلام  – که چندین سال قبل از قیام زید از دنیا رفتند – ملامت کرده اند. این گزارش به خوبی نشان می دهد که هرچند ابوالجارود برای سال ها نزد امام باقر علیه السلام شاگردی کرده بود و مکرراً از  آن حضرت روایات می کرد[58]، اما از دیگر سو، ایشان را به عنوان «امام» قبول نداشت و از همین رو مورد عتاب امام ششم قرار  گرفت.[59]
اگر به این جمله بازگردیم که «أنّهم يستوون في العلم و الفضل، فمن خرج منهم فهو إمام» مشخص می شود که هیچ منافاتی وجود نداشته است که ابوالجارود و امثال او، به علم امام باقر علیه السلام  ایمان داشته باشند و درعین حال به جریان زیدیه بپیوندند. پیوستن این گروه به قیام زید، اساساً تغییری در نگاه آنان به آنچه پیش تر از محضر امام باقر علیه السلام  آموخته بودند ایجاد نمی  کرد. لذا هرچند ابوالجارودبه امامت امام باقر علیه السلام  باور نداشت، اما از دیگر سو آن حضرت را ازلحاظ علم و فضل در والامقام ترین حد خویش می دانست و آنچه بشر بدان محتاج است را از زبان امام باقر علیه السلام  قابل دریافت می دانست. ازاین روجای تعجب نیست که او حتی پس از پیوستن به زید، مکرراً از امام باقر علیه السلام  و حتی در موارد محدودی از امام صادق علیه السلام [60] نقل کند، تا جایی که کتاب احادیث تفسیری او از امام باقر علیه السلام ، در زمرۀ آثار مشهورش درآید.[61]
از همین نکته می توان سرّ اعتماد مشایخ امامیه به آثار ابوالجارود و نقل آن ها در مصادر حدیثی امامیه را حدس زد. از نگاه آنان هرچند ابوالجارود از لحاظ اعتقادی به علت نپذیرفتن امامت امام باقر  و  امام صادق علیهما السلام  گمراه شده بود، اما با توجه به ایمانی که به علم اهل بیت داشت، از وثاقتش در نقل از امام باقر علیه السلام  چیزی کاسته نمی شد. ازاین  روست که هیچ گونه استبعادی وجود ندارد که امثال حسن بن محبوب که تنها دوران زیدی بودن وی را درک کرده اند[62]، از او اخذ حدیث کرده باشند. نقل امثال ابن محبوب، نه لزوماً دلیل بر صحت تمام عقاید زیاد بن منذر بود[63] و نه قدحی برآنان وارد می ساخت.

 

2 – 2 – بررسی گزارش ابوالجارود از حدیث لوح

با همین زاویۀ دید به مدلول گزارش ابو الجارود از حدیث لوح نیز می توان نگریست؛ با دقت در اخبار مرتبط باماجرای حدیث لوح، نکات مهمی به دست می آید که بایددر قضاوت بدان توجه داشت:
1- حدیث لوح فاطمه علیها السلام  با ذکر کامل نام های ائمۀ دوازده گانه، در منابع حدیثی امامیه نقل شده است و در کنار نقل کامل متن لوح، معمولاً بر سرّ بودن این حدیث و پوشیده نگاه داشتن آن از نااهلان تأکید شده است.[64]برخلاف تعبیر برخی از نویسندگان[65]، ظاهراً متن کامل حدیث لوح و نام های دقیق اوصیاء، هیچ گاه از ابوالجارود نقل نشده و تنها گزارشی مختصر از این ماجرا از وی منقول است.
2- این گزارش از  طریقی غیر از طریق ابوالجارود نیز  به همین شکل نقل شده و  بدو  اختصاص ندارد[66]. این مطلب بر تمایز اصل این خبر از حدیث کامل لوح دلالت دارد.
3- گزارش ابوالجارود متضمن چهار خبر است:
الف – اوصیاء از ذریۀ حضرت صدیقه اند.
ب – اوصیاء شامل دوازده نفرند.
ج – نام سه نفر از آنان محمد و نام سه یا چهار[67]نفر از آنان علی است.
د – آخرین آن ها همان قائم است.
قرائن متعدد تاریخی که به برخی از آن ها اشاره شد، نشان می دهد که از بین این چهار مفهوم، گزارۀ نخست بی شک مورد اعتقاد ابو الجارود بوده است. نکتۀ حائز اهمیت آن است که این حدیث، هرچند بر وجود این اوصیاء در بین ذریۀ حضرت زهرا علیها السلام تأکید می کند، اما در مورد موضوعی مهم و اختلافی، مطلقاً توضیحی نمی دهد: اوصیاء از کدام نسل، حسنی یا حسینی، خواهند بود؟ تمامی احادیثی که دربارۀ دوازده امام از ابوالجارود نقل شده است، پیرامون این موضوع ساکت اند؛ امری که اتفاقی به نظر نمی رسد[68].طبعاً این امر با باور جارودیان به عدم تمایز نسل حسنین علیهما السلام  در انطباقی تام است.
اما در مورد دیگر گزاره هاچه می توان گفت؟محققینی که این اخبار را موضوع قلمداد می کنند، با این پیش فرض به این احادیث نگاه کرده اند که ابوالجارود و زیدیان متقدمِ مشابه او، هرگز به اخبار دوازده امام اعتقاد نداشته اند. ازاین رو امکان نقل چنین محتوایی از وی را – به ویژه در دوران پس از گرایش او به زید – از اساس ممتنع فرض کرده اند؛ اما آیا این پیش فرض صحیح است؟ در ادامه، صحت این پیش فرض را بررسی کرده و در مقابل، این فرضیه را مطرح می نماییم که جارودیان متقدم نیز به اخبار دوازده امام باور داشته اند.

 

2 – 3 –  باورداشت اخبار دوازده امام در زیدیۀ متقدم

خطی نگاه کردن عقاید فرَق، از آفت هایی است که می تواند مانع تحلیلی صحیح در جریان باز شناسی عقاید تاریخی فرقه های گوناگون شود. قدر متیقن آن است که شکل گیری جارودیه نیز به مثابۀ یک فرقه، دفعتاً رخ نداده است و مانند بسیاری از فرَق دیگر، در بستر زمان، به مرور تکوّن یافته و شکل گرفته اند.آنچه از ملاحظۀ مصادر حدیثی امامی و زیدی آشکار می شود آن است که فاصله  افتادن جدّی بین زیدیان جارودی و امامیه، از دوران غیبت و به خصوص غیبت کبری آغاز شده و با کوچ زیدیان و ایجاد فاصلۀ مکانی، این موضوع تشدید شده است[69]؛ وگرنه تا پیش از آن، در دوران حضور ائمه علیهم السلام ، اشتراک مهم زیدیان، به ویژه جارودیان، با امامیه در مصادر دین و معرفت، یعنی حجیّت احادیث ائمه، منجر به اعتمادی متقابل بین این دو گروه بوده است، تا جایی که گفته شده است: «اکثر راویان [حدیث شیعه]در کوفه، زیدی بوده اند».[70] بنابراین باید مراقب بود برای قضاوت در مورد آراء تاریخی یک فرد، او را در بستر زمانی که می زیسته است، دید و سنجید.
ابوالجارود به عنوان طبقۀ نخست زیدیه، در دورانی می زیست که بسیاری از مرزبندی های پسین، نضج نگرفته بود. شکی نیست – و نوشتۀ حاضر نیز منکر این واقعیت نیست – که در نگاه جارودیان و زیدیان متأخرقرون بعدی، گفتمان دوازده امام، گفتمانی مردود است؛ اما سؤال مهم آن است که آیا جارودیان متقدم نیز لزوماً چنین دیدگاهی داشته اند؟ طبعاً از نظر روشی، مبنا گرفتن اعتقاد نسل های پسین برای تبیین آراء پیشینیان، چندان درست به نظر نمی آید و احتمال مهم تطوّر عقاید در بستر زمان را از گردونۀ پژوهش کنار می گذارد.
هرچند ناقل یکتای خبر مورد بحث از زیاد بن منذر، حسن بن محبوب است و جز او فرد دیگری آن را گزارش نکرده است اما باید توجه داشت که سه طریق متفاوت این خبر را از حسن بن محبوب نقل کرده اند: طریق محمد بن حسین بی ابی الخطاب، طریق احمد بن محمد بن عیسی و طریق ابراهیم بن هاشم. این موضوع می تواند صحت انتساب این خبر تا حسن بن محبوب را اثبات کند. نکته ای که نباید ازنظر دور داشت آن است که حسن بن محبوب نمی توانسته انگیزه ای برای جعل این خبر و انتساب آن به ابوالجارود داشته باشد. چراکه اساساً در دوران حیات این دو (ابن محبوب و ابن منذر) مرزهای پررنگ نسل های بعد هنوز شکل نگرفته بود و اخبار اثناعشر در آن برهه برای هر دو گروه از سنخ «اخبار غیبی» بود و مصادیق بالفعل نداشت.شیعیان امامی، حداکثر یک علی از سه علی (امام سجاد علیه السلام )و یک محمد از سه محمد (امام باقر علیه السلام ) را شناخته بودند و برای هر دو گروه در خوش بینانه ترین حالت، نیمی از امامان دوازده گانه همچنان نامعلوم بودند. لذا در آن برهه، چه شیعیان جعفری (امامیه بعدی) و چه دل بستگان قیام زید، می توانستند در مورد تعداد نهایی ائمه و نام های احتمالی برخی از آن ها عقیده ای مشترک داشته باشند و نقل چنین خبری، نفع خاصی در اثبات حقانیت هیچ یک از طرفین نمی رسانید.
این شرایط را به هیچ عنوان نباید با دوران بعدی مقایسه کرد که مرزبندی ها کاملاً مشخص شده بود و اختلافات به حداکثر وضوح خویش رسیده بود. طبعاً در دوران پسینیان، این قبیل روایات از  کارکرد اخبار غیبی در آمد و  با سپری شدن زمان و مشخص شدن مصادیق، به اخباری اعتقادی و زمینه ای برای مناظره و محاجّه بدل شد که هر یک از طرفین می کوشید در مورد آن ها اظهارنظری به نفع خویش کند.محدثین قرون بعد، از این قبیل اخبار برای ردّ جارودیان استفاده می کردند و جای تعجبی نبود که جارودیان نیز متقابلاً این روایات را متهم به وضع کنند.[71]
درعین حال، پاسخی که شیخ صدوق رحمه الله  به تهمت جعلی بودن اخبار دوازده امام داده است، از منظر تاریخی بسیار قابل اعتنا است و امروز  نیز می تواند به تحلیل درست این اندیشه یاری رساند. وی برای آن که نشان دهد امامیه پس از روشن شدن مصادیق دوازده امام در بستر تاریخ، به جعل این قبیل روایات دست نیازیده اند، از منبعی حدیث دوازده امام را نقل می کند که برای یک ناظر بیرونی مطلقاً احتمال تبانی در آن وجود نداشته باشد. او  از  اردوگاه مخالفین مشترک امامیه و زیدیه، یعنی از منابع اهل سنت، احادیث متعددی، آن هم در حد استفاضه را  شاهد می آورد تا عقلاً احتمالاً ساختگی بودن این گفتمان را رد کند.[72]
درست به همان دلیل که نمی توان اخبار دال بر گفتمان دوازده امام در منابع اهل سنت را تنها به علت انطباق یافتن پَسین بر نظر امامیان متأخر، اخباری برساخته قلمداد کرد، ادعای ساختگی بودن اخبار دوازده امام منقول از زیدیان متقدم، تنها به اتکای انطباق بعدی بر نظر امامیه، نیز ناصحیح است. در فرضی می توان ساختگی بودن این اخبار را احتمال داد که محتوای آن در تناقضی آشکار  با معتقدات راوی آن در زمان نقل حدیث باشد.لذا گزارش عددی ابوالجارود از حدیث لوح نیز به علت عدم تناقض[73]با معتقدات او در زمان حیاتش، حتی پس از گرویدن به زید، می تواند کاملاً صحیح باشد.
علاوه بر این ها باید توجه داشت نفس رواج گستردۀ روایات دوازده امام در منابع حدیثی اهل سنت و امامیه، در قرون دوم و سوم به اندازه ای بوده که پژوهشگر باید برای عدم باورداشت زیدیان آن عصر به این اخبار، دنبال دلیل باشد. به دیگر کلام، علمی تر آن است که برای عدم باورداشت آنان به این اخبار مشهور، طلب دلیل کرد، نه آن که عدم باورداشت زیدیه متقدم را به استناد معتقدات متأخرین پیش فرض گرفت.بنا برآنچه گفته شد، نه تنهاوجود این قبیل اخبار را با الفاظی از سنخ: «بدیهی است»، «روشن است که…»، «به قطع…» نمی توان معارض با نظر واقعی ابوالجارود پنداشت و کنار نهاد؛ بلکه شاید علمی تر آن باشد که برای بازسازی منظومۀ فکری جارودیان متقدم از آن ها بهره گرفت. این خبر و قرائن دیگری که در ادامه می آید نشان می دهند هرچند جارودیان در نسل های بعدی منکر اخبار دوازده امام شدند، اما نسل های اولیۀ آنان نیز همپا با فرق دیگر اسلامی به این اخبار باورمند بودند.
یکی از شواهدی که برای این فرضیه قابل  طرح است[74]، اصل به جامانده از عباد بن یعقوب رواجنی معروف به ابوسعید عصفری است. مطابق با نظر برخی پژوهشگران، او نیز شخصیتی جارودی بوده و بلکه از رهبران آنان در زمان خویش تلقی می شده است.[75] ابوسعید به جز روایت فوق الذکر، سه حدیث دیگر دال بر گفتمان دوازده امام را نیز نقل کرده است:
عباد عن عمرو عن ابى حمزة قال: «سمعت على بن الحسين علیه السلام  يقول‏: ‹ان الله خلق محمدا و عليا و أحد عشر من ولده من نور عظمته فاقامهم اشباحا فى ضياء نوره يعبدونه قبل خلق الخلق يسبحون الله و يقدسونه و هم الائمة من ولد رسول الله.›»
عباد رفعه الى ابى جعفر علیه السلام  قال: «قال رسول الله صل الله علیه وآله ‏: ‹مِن ولدى احد عشر نقيبا نجيبا محدثون مفهمون اخرهم القائم بالحق يملاءها (الارض) عدلا كما ملئت جورا.›»
عباد عن عمرو بن ثابت عن ابى جعفر عن ابيه عن ابائه قال: «قال رسول الله صلى الله عليه و عليهم‏: ‹نجوم فى السماء امان لاهل السماء فاذا ذهب نجوم السماء اتى اهل السماء ما يكرهون و نجوم من اهل بيتى من ولدى أحد عشر نجما، امان فى الارض لاهل الارض ان تميد باهلها، فاذا ذهبت نجوم اهل بيتى من الارض، اتى اهل الارض ما يكرهون.›»[76]
نکتۀ حائز اهمیت آن است که در هیچ کدام از نقل های او نیز نمی توان تخصیص نسل امام حسین بر نسل امام حسن علیهما السلام  را ملاحظه کرد. اگر آن گونه که محققین فوق الذکر احتمال داده اند، او زیدی جارودی باشد، وی با احادیث چهارگانه ای که در این باب نقل کرده است، به نمونه ای مهم و قابل اعتنا بدل می شود که فرضیۀ این نوشتار یعنی «باورداشت گفتمان دوازده امام در بین جارودیان نخستین» را به شکل مؤثری تقویت می کند.[77]
علاوه بر این باید توجه داشت که اصل ابوسعید عصفری، ازجملۀ معدود تألیفات به جا مانده از دوران حضور ائمه علیهم السلام  است که نقل های کتاب کافی و آثار دیگر از آن، قرینه ای بر اصالت متن به جامانده است. لذا جدا از بررسی وضعیت اعتقادی عباد بن یعقوب، حدیث چهارمی[78] که او در کتابش از ابوالجارود در رابطه  با موضوع دوازده امام نقل کرده، سندی به شمار می آید که در دوران حضور ائمه علیهم السلام ، یعنی سال ها قبل از مشخص شدن مصادیق و بروز نزاع های پَسین، کتابت شده و از طریقی احتمالاً غیر امامی، به دست محدثین دوران پس از غیبت رسیده است. طبعاً وجودچنین خبری از ابوالجارود با چنین مشخصاتی در اثری متعلق به دوران حضور ائمه – به ویژه اگر طریق آن را نیز متمایل به زیدیۀ جارودیه بدانیم- می تواند از لحاظ تاریخی، سندی مهم از باور جارودیان متقدم به اخبار دوازده امام باشد.[79]
دربارۀ سه گزاره از چهار گزاره ای که از گزارش ابوالجارود دربارۀ حدیث لوح برداشت می شد، سخن گفته شد؛ اما دربارۀ گزارۀ آخری که از گزارش ابوالجارود دانسته می شود چه می توان گفت؟ طبق این گزاره، آخرین وصی (امام) همان قائم است. آیا این عقیده با عقاید ابوالجارود و اتباع او تناقضی دارد؟ قرائن تاریخی نشان می دهد که باورداشت قائمیت از عقاید ابوالجارود[80] و اتباع او بوده است و بر همین اساس جارودیان به طور معمول به عنوان باورمندان گفتمان مهدویت معرفی می شوند.[81] از شخص ابوالجارود نیز اخبار مهمی پیرامون آخرالزمان و ظهور قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف   نقل شده است.[82]اگر تفسیر فرات را به عنوان یک نمونۀ مناسب در نظر بیاوریم، این تفسیر حاوی شواهد قابل توجهی از اعتقاد جارودیان نخستین به این موضوع است. اولین قرینه، مقدمه ای است که یکی از شاگردان فرات کوفی بر این تفسیر نگاشته است. او در این مقدمه که در آن با تجلیل معنادارِ «الشیخ الفاضل، استاذ المحدثین فی زمانه» از فرات یاد کرده، نوشته است:
و أشهد أن محمدا عبده و رسوله المشرف المجتبى بالمحراب و البيان صلى الله عليه و على أهل بيته أولهم المرتضى أمير المؤمنين علي بن أبي طالب علیه السلام  الذي هو لمدينة علمه [ما علم نبيه‏] الباب و آخرهم المهدي بلا ارتياب و على السبطين السيدين السندين الإمامين الهمامين الحسن و الحسين و على الأئمة الأبرار الأخيار و سلم تسليما كثيرا.[83]
علاوه براین، در میان تفسیر فرات کوفی، بارها می توان ارجاعات آخرالزمانی و مهدی باورانه را ملاحظه کرد[84] که جمع آن ها تنها در بستر پذیرش «خاتمیت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف » میسر است. حداقل هشت مورد در تفسیر فرات وجود دارد که از اصطلاح «قائم» برای اشاره به منجی آخرالزمان بهره گرفته شده[85] و در هیچ جا از این لفظ برای اشاره عام به مقام امام (منطبق بر ایدۀ زیدی قیام) استفاده نشده است.[86] فرات در ذکر وقایع معراج نبوی نیز چنین نقل می کند:
فَالْتَفَتُّ فَإِذَا أَنَا بِالْأَشْبَاحِ [بِأَشْبَاحِ‏] عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ الْأَئِمَّةِ كُلِّهِمْ‏ حَتَّى بَلَغ‏  الْمَهْدِيَّ صَلَوَاتُ اللَّهِ وَ سَلَامُهُ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ فِي ضَحْضَاحٍ مِنْ نُورٍ قِيَامٌ يُصَلُّونَ وَ الْمَهْدِيُّ [فِي‏] وَسْطِهِمْ كَأَنَّهُ كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ فَقَالَ لِي يَا مُحَمَّدُ هَؤُلَاءِ الْحُجَجُ وَ [هَذَا] هُوَ الثَّائِرُ مِنْ عِتْرَتِكَ فَوَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي إِنَّهُ لَحُجَّةٌ [حُجَّةٌ] وَاجِبَةٌ لِأَوْلِيَائِي مُنْتَقِمٌ [مِنْ‏] أَعْدَائِي.[87]
خبری که با اندکی دقت، بر «خاتمیت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف » دلالت دارد.
جالب توجه این که مشابه با مضمون همین خبر را صدوق[88] تنها با یک واسطه از فرات کوفی نقل کرده است[89]:
فَنَظَرْتُ وَ أَنَا بَيْنَ‏ يَدَيْ‏ رَبِّي‏ جَلَّ جَلَالُهُ إِلَى سَاقِ الْعَرْشِ فَرَأَيْتُ اثْنَيْ عَشَرَ نُوراً فِي كُلِّ نُورٍ سَطْرٌ أَخْضَرُ عَلَيْهِ اسْمُ وَصِيٍّ مِنْ أَوْصِيَائِي أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام  وَ آخِرُهُمْ مَهْدِيُّ أُمَّتِي.[90]
نقل صدوق از آن جهت اهمیت خاص می یابد که علاوه بر تصریح بر خاتم الاوصیا بودن مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف  [91]، نشان می دهد احتمالاً تا حوالی سال های آغازین غیبت صغرا، نصوص اثناعشری در مصادر زیدی باقی بوده است.

جمع بندی
در این نوشتار پس از نشان دادن وجه اعتماد اصحاب امامیه به زیاد بن منذر و جارودیان نخستین، به بررسی گزارش حدیث لوح منقول از ابوالجارود پرداختیم. در این گزارش چهار مفهوم کلیدی قابل شناسایی بود:
الف – اوصیاء از ذریۀ حضرت صدیقه اند. ب – دوازده نفرند. ج – نام سه نفر از آنان محمد و نام سه نفر از آنان علی است. د – آخرین آن ها همان قائم است.
با بررسی شواهد تاریخی نشان دادیم مفهوم اول و آخر، موردقبول جارودیان نخستین بوده است و این امر معارضی ندارد. در مورد امکان باورداشت جارودیان نخستین از مفهوم دوم و سوم نشان دادیم هیچ گونه تعارضی بین نقل احتمالی این خبر با عقاید آنان در بستر زمانی نقل آن وجود نداشته است. از زیاد بن منذر به جز گزارشی از ماجرای حدیث لوح، نقل های مهم دیگری نیز به جامانده است که نشان می دهد او به گفتمان دوازده امام باورمند بوده است:
1 نقل ابو سعید عصفری(تعداد ائمه)[92] که ازلحاظ تاریخی ارزشی مضاعف دارد.
2. نقل های کراجکی (تعداد ائمه و خاتمیت قائم)[93]
همچنین از فرات کوفی – به عنوان نمونۀ بارز یک جارودی نزدیک به ابن منذر – نیز روایتی دالّ بر همین گفتمان نقل شده است.[94]
باید توجه کرد بسیاری از داده های موجود دربارۀجارودیان نخستین، در حدّ نقل های واحد و پراکنده است. در چنین شرایطی که پژوهشگر چاره ای ندارد جز این که از همین اطلاعات محدود به جامانده استفاده کند، این چند نقل مهم و مستقل، یعنی گزارش ابوالجارود از حدیث لوح، روایات ابوسعید عصفری و کراجکی از او و نقل شیخ صدوق از فرات کوفی، اخباری ارزشمندند که نباید به  آسانی آن ها را از گردونۀ تحقیق کنار نهاد. برآیند این نقل ها نشان می دهد که فرضیۀ «باور جارودیان متقدم به گفتمان دوازده امام»، قابل طرح و تأمل است.[95]
اگر برای استنباط فهم قرائت ابوالجارود و پیروان فکری اش در قرون اولیه، از«امامت»، به آثار به جامانده از خودشان مراجعه و به بازسازی منظومۀفکری شان پرداخته شود، نتایج قابل تأملی در بر خواهد داشت.[96] درست است که جارودیان با امامیه در شئونی از امام چونان: «عصمت، نص، نسق، بارزیت علمی و جهاد و نوع تقیه» تفاوت داشتند، اما این امر نباید منجر به چشم پوشی از اشتراکات فکری آنان شود؛ اشتراکاتی که در دوران حضور ائمه علیهم السلام ، به اعتمادی متقابل بین امامیه و زیدیه منجر شده بود. پس زدن مرزهای تشدید شدۀ دوران متأخر، به پژوهشگر کمک می کند تصویری شفاف تر از واقعیت های زیدیان نخستین به دست آورد؛ تصویری که به کلی متفاوت از  تلقی برخی نویسندگان و پژوهشگران معاصر است.

فهرست منابع
 أل طه، سید حسن، جامع الاثر فی امامة الائمة الاثنی عشر علیهم السلام ، قم: موسسه النشر الاسلامي، 1414 ق.
 ابن بابویه، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا  علیه السلام ، جهان، تهران، 1378 ش.
————–، علل الشرایع، داوری، قم، 1385 ش.
————–، کمال الدین و تمام النعمه، اسلامیه، تهران، 1395 ق.
————–، خصال، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1362 ش.
————–، من لایحضره الفقیه، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1413 ق.
 ابن طاوس، علی بن موسی، اليقين باختصاص مولانا علي  علیه السلام  بإمرة المؤمنين، قم: دارالکتب، 1413 ق.
 ابن عیسی، امام احمد، الأمالی، نسخۀ کتابخانه زیدی.
 ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، دار المرتضویه، نجف، 1356 ش.
 اشعری قمی، سعد بن عبدالله، المقالات و الفرق، علمی و فرهنگی، 1360 ش.
 الهی خراسانی، مجتبی، دانشنامۀ جهان اسلام، مدخل حسن بن محبوب.
 ابن غضائری، احمد بن حسین، کتاب الضعفاء (رجال ابن غضائری)، نسخۀدرایة النور.
 اصفهانی، علی بن حسین (ابوالفرج)، مقاتل الطالبیین، نجف: المکتبة الحیدریة، 1385 ق.
 تهرانی، آقا بزرگ، الذریعه الی تصانیف الشیعه، قم: اسماعیلیان، 1408 ق.
جرار، ماهر، تفسیر ابوالجارود زیاد بن منذر، مقدمه ای در شناخت عقاید زیدیه، ترجمه محمد کاظم رحمتی، آینه پژوهش، شماره 95، ص 535 – 562.
جوهری، احمد بن عبدالعزیز، مقتضب الاثر فی النص علی الائمة الاثنی عشر، قم: طباطبائی، بی تا.
حسین، جاسم، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ترجمه محمد تقی آیت اللهی، تهران: امیرکبیر، 1385 ش.
حسینی جلالی، سید محمدرضا، الامامیه و الزیدیه یداً بید فی حمایة تراث اهل البیت، علوم الحدیث، ش 12، ص 274 – 320.
————–، جهاد الامام السجاد زین العابدین، بیروت: المجمع العالمی لاهل البیت، 1431 ق.
حلی، حسن بن یوسف، خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، نسخه درایة النور.
خزاز رازی، علی بن محمد، كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، بیدار، قم، 1401 ق.
خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، نسخۀدرایة النور.
ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، بیروت: دارالمعرفه، 1963 م.
رحمتی، محمد کاظم، غیبت صغری و نخستین بحران های امامیه، تاریخ اسلام، شماره 25، ص 35 – 82.
————–، دانشنامۀ جهان اسلام، مدخل جارودیه.
سند، محمد، سند العروة الوثقي: كتاب الحج، 1419، موسوعه کتب آیت الله سند.
سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، موسسة الامام الصادق علیه السلام ، قم.
شاه علیزاده، علی، تفسیر ابوالجارود، تفسیر اهل بیت، ش 1، بهار 92، ص 46-77.
————–، تفسیر ابی الجارود و مسنده، قم: دارالحدیث، 1434 ق.
صفار قمی، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، مکتبه آیت الله مرعشی، قم، 1404 ق.
طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، قم: دارالمعارف، 1411 ق.
————–، الفهرست، نسخۀدرایة النور.
————–، اختیار معرفة الرجال (رجال کشّی)، نسخۀ درایة النور.
عاملی، شیخ حر، تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة، موسسه آل البیت ع، قم، 1409 ق.
عسقلانی، ابن حجر، تهذیب التهذیب، بیروت: دارالفکر، 1984 م.
العصفری، ابوسعید (و دیگران)، اصول الستة عشر، شبستری، قم، 1363 ش.
عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، المطبعة العلمیة، تهران، 1380 ش.
کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات کوفی، موسسه الطبع و النشر فی وزارة الارشاد الاسلامی، تهران، 1410 ق.
فرجامی، اعظم و محمد کاظم رحمان ستایش، تأثیر ابوالجارود بر روایات امامیه، علوم قرآن و حدیث، شماره 88، ص 9 – 45.
قبادی، مریم، تفسیر فرات کوفی، پژوهشکدۀ علوم انسانی، تهران، 1389.
قمی، علی ابن ابراهیم، تفسیر القمی، دار الکتاب، قم، 1404 ق.
کراجکی، ابوالفتح، الاستبصار فی النص علی الائمه الاطهار (الاستنصار)، به تصحیح یزدی.
کریمی زنجانی اصل، محمد، دانشنامۀ جهان اسلام، مدخل تفسیر فرات.
کلبرگ، اتان، الاصول الاربعمئه، ترجمۀ محمد کاظم رحمتی، علوم حدیث، شماره 17، صص 69-123. پاییز 1379.
کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1407 ق.
مادلونگ، ویلفرد، فرقه های اسلامی، ترجمه ابوالقاسم سری، انتشارات اساطیر 1381.
مامقانی، شیخ عبدالله، تنقیح المقال في علم الرجال، نجف: مطبعۀ مرتضویه، بي تا.
مدرسی طباطبائی، سید حسین، میراث مکتوب شیعه از سه قرن نخستین هجری، ترجمۀ رسول جعفریان و علی قرائی، قم: مورخ، 1386 ش.
مسعودي، علی بن حسین، مروج الذهب، بیروت، دارالاندلس.
مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الرسالة العددیه.
————–، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، قم: آل البیت، 1413 ق.
موحدی محب، عبدالله، نگاهی به تفسیر فرات کوفی، آینه پژوهش، شماره 60، ص 698- 700
موسوی نژاد، سید علی، آشنایی با زیدیه، هفت آسمان، شماره 11، ص 70- 102.
ناشی اکبر، محمد بن عبدالله، مسائل الامامه، مرکز مطالعات ادیان و مذاهب، قم، 1386 ش.
نجاشی، احمد بن علی، فهرست اسماء مصنفی الشیعه، درایة النور.
نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبة، صدوق، تهران، 1397 ق.
‏نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، نسخه خطی کتابخانه مجلس به شماره ۱۰-۱۴۲۷.
نوری، میرزا حسین بن محمد تقی، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، موسسه آل البیت، قم، 1408 ق.
نیشابوری، محمد بن عبدالله (حاکم نیشابوری)، المستدرک علی الصحیحین، بیروت: دارالمعرفة، بی تا.

 


پی نوشت ها :
[3]. نگارنده لازم می داند از جناب آقای محمد قندهاری بابت قرائت دقیق متن مقاله و گوشزد کردن نکاتی مؤثر، سپاسگزاری نماید.
[4]. برای ملاحظه بخشی از این اخبار، ر.ک: آل طه، سید حسن، جامع الاثر فی امامة الائمه الاثنی عشر، 259 – 344.
[5]. در ادامۀ مقاله، مواردی ازاین دست طرح و بررسی خواهد شد.
[6]. نجاشی، احمد بن علی، رجال، 170.
[7]. همان.
[8]. همان.
[9]. تنها در کتاب کافی، بیش از 50 بار نام ابوالجارود در اسناد احادیث آمده است.
[10]. گفتنی است به احتمال زیاد، عباد بن یعقوب، این اخبار را از کتاب عمرو بن ثابت نقل کرده است. ر.ک: مدرسی طباطبائی، سید حسین، میراث مکتوب شیعه از سه قرن نخستین، 264و 265.
[11]. عصفری، ابوسعید، الاصول ستة عشر، 16. همین حدیث و به نقل از اصل ابو سعید، در کتاب های نسل های بعد، نظیر کافی مرحوم کلینی، نیز نقل شده است. (کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، 1/534 و طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، 139). البته در نقل کافی به جای کلمۀ «احدی عشر»، «اثنی عشر» آمده است. هر دو نقل با توجه به احتساب یا عدم احتساب حضرت صدیقه علیها السلام  در مدلول خبر می تواند صحیح باشد.
[12]. طریق کراجکی بدین ترتیب است: «ما سمعناه من الشيخ الفقيه أبو الحسن محمد بن احمد بن على بن شاذان القمى رضى الله عنه من كتابه المعروف بايضاح دفائن النواصب بمكة في المسجد الحرام سنة اثنى عشر واربعمائة؛ حدثنا الشيخ أبو الحسن قال: حدثنا محمد بن الحسين بن احمد قال: حدثنا محمد بن الحسن قال: حدثنا ابراهيم بن هاشم قال: حدثنا محمد بن سنان قال: حدثنا زياد بن المنذر قال: حدثنى سعيد بن ظريف عن الاصبغ عن ابن عباس قال: سمعت رسول الله صل الله علیه وآله  يقول…» (کراجکی، ابوالفتح، الاستبصار (الاستنصار)، 1/117).
[13]. همان.
[14]. همان، 1/103. مشابه همین روایت را شیخ کلینی در کافی، 1/533 از امام جواد علیه السلام  نقل کرده است. منشأ این اختلاف همان گونه که برخی از محققین نیز بیان کرده اند، احتمالاً ازآن رو
است که حسن بن عباس بن حریش (راوی آخر خبر در کافی)، کتابی متقدم بر زمان خویش
را بر امام جواد علیه السلام  عرضه کرده و چون امام آن را تأیید کرده اند، حدیث ازآن پس به ایشان
منسوب شده  است. (ر.ک: مدرسی طباطبائی، سید حسین، میراث مکتوب شیعه از سه قرن نخستین، 226)
[15]. مثلاً ابن عیاش جوهری این خبر را نقل کرده است: «…مُحَمَّدُ بْنُ بَكْرٍ، عَن زِيَادِ بْنِ مُنْذِرٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِيزِ بْنُ خُضَيْرٍ، قَالَ: سَمِعْتُ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ أَبِي أَوْفَى يَقُولُ: قَالَ رَسُولُ اللَّه صل الله علیه وآله : ‏ يَكُونُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً مِنْ قُرَيْشٍ؛ ثُمَّ تَكُونُ فِتْنَةٌ دَوَّارَةٌ…» (جوهری، احمد بن عبدالعزیز، مقتضب الاثر، 5).
یا صاحب کفایة الاثر نیز این روایت را به واسطۀ ابوالجارود نقل کرده است: «…عَنْ يَحْيَى بْنِ حَبَشِيٍّ الْأَسَدِيِّ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ حَبِيبِ بْنِ بَشَّارٍ عَنْ حَرِيزِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي قَتَادَةَ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ حَبِيبِ بْنِ بَشَّارٍ عَنْ حَرِيزِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي قَتَادَةَ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صل الله علیه وآله  يَقُولُ: ‏ الْأَئِمَّةُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ، عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَ حَوَارِيِّ عِيسَى». (خزاز رازی، كفاية الأثر، 140).
[16]. در روایات مختلف، سه یا چهار آمده است. وجه جمع می تواند احتساب یا عدم احتساب امیرالمؤمنین علیه السلام  به قرینۀ «مِن وُلدها» باشد.
[17]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، 1/532.
[18]. همان.
[19]. ابن بابویه، محمد بن علی، کمال الدین، 1/269 و 313. در این دو حدیث، عبارات «آخِرُهُمُ الْقَائِمُ عجل الله تعالی فرجه الشریف » و «أربَعَةٌ مِنهُم عَلی» آمده است.
[20]. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، 2/346. در این حدیث هم، عبارات «آخِرُهُمُ الْقَائِمُ عجل الله تعالی فرجه الشریف » و «أربَعَةٌ مِنهُم عَلی» آمده است.
[21]. ابن بابویه، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، 4/ 180. در این حدیث نیز عبارات «آخِرُهُمُ الْقَائِمُ عجل الله تعالی فرجه الشریف » و «أربَعَةٌ مِنهُم عَلی» آمده است؛ با این توضیح که کلمۀ «آخرهم» در این نقل، به «احدهم» تصحیف شده است.
[22]. همو، خصال، 2/ 478. در این حدیث، عبارات «أحدُهُمُ الْقَائِمُ عجل الله تعالی فرجه الشریف » و «ثَلَاثَةٌ مِنْهُمْ عَلِيٌّ» آمده است.
[23]. همو، عیون اخبار الرضا علیه السلام ، 1/46 و 47. در این حدیث، عبارات «آخِرُهُمُ الْقَائِمُ عجل الله تعالی فرجه الشریف » و «أربَعَةٌ مِنهُم عَلی» آمده است.
[24]. کراجکی، ابوالفتح، همان. در برخی نسخه های این کتاب، عبارت «اثنان محمد» آمده که مصحح کتاب بر اساس نسخه های دیگر، آن را تصحیح کرده است.
[25]. مقایسۀ اسناد فوق الذکر نشان می دهد در نقل کراجکی از مفید و کلینی، اشتباهی جزئی صورت گرفته و به اشتباه «محمد بن محبوب» ذکر شده است. نقل های از «ابن محبوب» همگی از «محمد بن حسین بن ابی الخطاب» است که در طرق دیگر صدوق، از همو بانام کامل «حسن بن محبوب» یاد شده است و جای تردیدی باقی نمی گذارد که «حسن بن محبوب» مراد بوده است. افزون به آن که صدوق از طرقی غیر از طریق «محمد بن حسین» نیز این حدیث را متحمل شده است که در آن ها نیز از «حسن بن محبوب» نام برده است.
[26]. در رجال کشّی در مورد او آمده است: «مات الحسن بن محبوب في آخر سنة أربع و عشرين و مائتين و كان من أبناء خمس و سبعين سنة». (طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفه الرجال (رجال کشّی)، 584). با این حساب او متولد حدود سال 149، یا در فرض تصحیف کلمۀ «تسعین» به «سبعین»، متولد سال 129 ق است؛ که در هر دو صورت، امکان نقل از ابوالجارود را در دوران پیش از قیام زید در 121 ق نداشته است.
[27]. جرّار، ماهر، تفسیر ابوالجارود زیاد بن منذر، مقدمه ای در شناخت عقائد زیدیه، آینۀ پژوهش، 95/546.
[28]. همان، 550.
[29]. در ادامه به پاسخ این شبهه قدیمی نیز اشاره خواهد شد.
[30]. سخن نویسندگان محترم اشتباهی بیّن است. ر.ک: پاورقی 8، ص 188 همین مقاله.
[31]. در فرض ساختگی بودن این حدیث، ارتباط دادن بین نقل این روایت با مقولۀ «غلو»، غریب به نظر می رسد.
[32]. فرجامی، اعظم و محمد کاظم رحمان ستایش، تأثیر ابوالجارود بر روایات امامیه، علوم قرآن و حدیث، 88/ 24.
[33]. تنها موردی که نگارنده سراغ دارد، دکتر جاسم حسین است که در کتاب خویش به باورداشت اخبار اثناعشر توسط جارودیان اشاره کرده است. ر.ک: حسین، جاسم، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، 30.
[34]. ر.ک: جرار، ماهر، همان.
[35]. همان، 537.
[36]. طوسی، محمد بن حسن، همان، 230.
[37]. گفتنی است مرحوم خویی، اَسناد اخباری که در مذمت ابو الجارود است را تضعیف کرده اند. ر.ک: خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، 7/324. آنچه در مورد آراء ابوالجارود در این نوشتار بیان می شود، تنها تلاشی برای جمع قرائن تاریخی ای است که به دست ما رسیده است.
[38]. طوسی، محمد بن حسن، همان.
[39]. ابن غضائری، احمد بن حسین، کتاب الضعفاء، 1/61.
[40]. برای نمونه ر.ک: ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، 2/94 و عسقلانی، ابن حجر، تهذیب التهذیب، 3/332.
[41]. بسته به مشرب رجالی محققین، دلایلی برشمرده شده که از این جمله است: نقل روایات از ابو الجارود در کتب اربعه و بعضاً باواسطه از بزرگانی چون عبدالله بن مغیره، عبدالله مسکان، ابان بن عثمان و عثمان بن عیسی و حسن بن محبوب. (ر.ک: نوری، حسین بن محمدتقی، مستدرک الوسائل، الخاتمه، 5/ 412و 413)؛ شهادت شیخ مفید به این که او از «صاحبان اصول و مصنفات مشهور و افراد سرشناسی [است] که از آنان حلال و حرام و فتوا و احکام اخذ می شود و محل طعن نبوده و راهی بر ذم آنان وجود ندارد» (مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الرسالة العددية، 14 و 16) و حضور او در اسناد تفسیر علي بن إبراهيم (قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، 1/102) و کامل الزیارات (ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، 47)؛ (ر.ک: خویی، سید ابوالقاسم، همان، 7/ 322 – 326؛ و سند، محمد، سند العروة الوثقي: كتاب الحج، ‏4/ 82).
[42]. برخی محققین، مانند آیت الله خویی، روایات منقول از امام صادق علیه السلام  دال بر ذم او را، احادیثی ضعیف و غیرقابل اعتماد می دانند و به ثقه بودن ابوالجارود حکم می کنند. (ر.ک: خویی، سید ابوالقاسم، همان، 7/324) بنابراین وثاقت او را، حتی در فرض پذیرش تغیر اعتقادی اش، پابرجا می دانند. برخی دیگر، اخبار منقول  از او را مربوط به دوران پیش از تغیر او می دانند و ازاین رو پیوستنش به زید را مضر به روایاتش نمی دانند. (ر.ک: تهرانی، آقا بزرگ، الذریعه، 4/308) برخی دیگر نیز وثاقت او را غیرمحرز دانسته و او را بر اساس اخبار منقول از امام صادق علیه السلام  اساساً تضعیف می کنند. (ر.ک: مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال، 1/460) در مقابل، محدث نوری تذکر می دهد که نقل افرادی چون حسن بن محبوب و عثمان بن عیسی که هیچ کدام از طبقۀ شاگردان امام باقر علیه السلام  نبوده اند؛ و همچنین محمد بن سنان (متوفای 220 ق) (ر.ک: حلّی، حسن بن یوسف، الخلاصه، 251) از ابو الجارود باید در دوران بعد از قیام زید و بعد از تغیّر او رخ داده باشد. لذا نمی توان وثاقت او را محدود به دوران شاگردی اش نزد امام باقر علیه السلام  دانست. (نوری، حسین بن محمد تقی، همان، 414)
محدث نوری همچنین در مقام جمع فرضیۀ شاذّی مبنی بر کتاب فرق و مقالات، بیان می کند که ابوالجارودِ مذموم (سرحوب)، فردی غیر از زیاد بن منذر است. استناد وی به عبارت نوبختی (ر.ک: نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه) چنان نتیجه می دهد که ابوالجارود مذموم، فضیل بن زبیر الرسان، است. او همچنین با ارجاع به عبارت نوبختی (همان، 54) نتیجه می گیرد که سرحوبیان در زمان امام باقر علیه السلام  وجود داشته اند و معتقدات متفاوت آنان از امامیه، امکان تلمّذ یکی از آنان (زیاد بن منذر) نزد امام باقر علیه السلام  و نقل تمام تفسیر قرآن از آن حضرت را منتفی می کند. لذا از این قرائن و از حضور ابوالجارود در حدیث لوح (ر.ک: ادامه مقاله) نتیجه می گیرد که زیاد بن منذر غیر از ابو الجارودِ مذموم است. (نوری، حسین بن محمد تقی، همان، 417)
در مورد فرضیۀ محدث نوری باید توجه داشت: اولاً علی الظاهر بخش مورد استناد از کتاب فرق الشیعه با توجه به تحریرهای دیگر این کتاب (ر.ک: اشعری قمی، سعد بن عبدالله، المقالات و الفرق، 71 و 72) دچار آسیب است. بعلاوه در بخش دیگری از همان نسخۀ کتاب فرق الشیعه نوبختی، بین ابوالجارود و فضیل تفاوت گذاشته شده است. (ر.ک: اشعری قمی، سعد بن عبدالله، همان، 74) ضمناً فارغ از مرسل بودن خبر تسمیۀ ابوالجارود به سرحوب (ر.ک: خویی، سید ابوالقاسم، همان، 7 / 322 – 326) این خبر تنها ذم وارد شده در مورد زیاد بن منذر نیست؛ و چنانچه پیش تر اشاره شد، از بیان امام صادق علیه السلام  نیز روایاتی در مذمت وی نقل شده است.
[43]. ر.ک: مامقانی، شیخ عبدالله، همان، 2/بخش 2/3.
[44]. برای نمونه ر.ک: حسینی جلالی، سید محمد رضا، الامامیه و الزیدیه، یدا بید فی حمایة تراث اهل البیت، علوم الحدیث، 12؛ همچنین: موحدی محب، عبدالله، نگاهی به تفسیر فرات کوفی، آینۀ پژوهش، 60/ 698 تا 700.
[45]. گفتنی است ماهر جرار که برای ایجاد شناخت بهتر از ابوالجارود به سراغ این تفسیر رفته است، با طرح فرضیه ای مبتنی بر یکی از اخبار این کتاب (ص 395 – 397) احادیث اثناعشر را به عنوان اخباری متعارض با عقاید جارودیان متقدم قلمداد می نماید. فرضیۀ او آن است که در اندیشه جارودیان، عترت شامل پیامبر، حمزه، عباس عموی پیغمبر و پسر برادرش و جعفر بن ابی طالب ذوجناحین و دست آخر علی بن ابیطالب… است. او از این خبر نتیجه می گیرد که در ذهن جارودیان، بنی هاشم به نحو عام، اهل بیت شمرده می شوند و این عقیده را وجه تمایز جارودیان از امامیه و دیگر گروه های زیدیه برمی شمارد و آن را گمان رایج دربارۀ اهل بیت در دوران پیش از بنی عباس معرفی می کند. جرار این عقیده  (مصادیق متفاوت اهل بیت) را عقیده ای کهن، معتبر و دارای وثاقت بیشتر در نظر می گیرد و با مبنا گرفتن این اعتقاد، اخبار دیگری که با این خبر در تعارض است (من جمله اخبار اثناعشر) را برمی شمارد. (ر.ک: جرار، ماهر، همان، 549 و 550.) او بسیاری از قرائن مهم را در این تحلیل وانهاده است: 1- در خبری که مورد استناد او قرار گرفته، نام های امیرالمؤمنین، صدیقۀ طاهره و حسنین علیهم السلام  به عنوان افرادی برجسته و خاص از اهل بیت و بلکه اساس تعریف اهل بیت، به کار رفته و با صفاتی برجسته ستوده شده اند و پس از تأکیدات مکرر بر مقامات آنان، در چند سطر پایانی، با عبارت قابل تأمل «منهم…»، چند اسم (حمزه، عباس، جعفر) نیز بدان حدیث افزوده شده و روایت، با تأکید بر «لزوم محبتِ ما اهل بیت» از زبان امام باقر علیه السلام ، به پایان رسیده است. آیا بر اساس جملۀ «منهم…» در اواخر این خبر، می توان نام های متأخر یاد شده را داخل در مقامات عظیمی که پیش از آن و در صدر خبر گفته شده، دانست؟ جدا از پاسخ این پرسش، شکی نیست که حتی مبتنی بر همین یک خبر، «پنج تن» دارای مقامی خاص و متمایز از سایرین معرفی شده اند. 2 – شواهد تاریخی دیگر نشان می دهد جایگاه خاص «پنج تن»، مطلبی پذیرفته شده و مشهور در منظومۀ فکری جارودیان بوده که نیاز به اثبات ندارد. (ر.ک: کوفی، فرات بن ابراهیم، همان، 340 و 402. با دقت در الفاظ و محتوای دو خبر موجود در منبع اشاره شده) لذا در دیدگاه امثال فرات، «اهل بیت» دارای دو تعریف است؛ معنای عام که می تواند شامل تمام اقربای پیامبر باشد. بر همین مبنا، فرات، امام باقر، امام صادق و امام رضا علیهم السلام ، عبدالله بن محمد حنفیه، جعفر و… را نیز صراحتاً از اهل بیت معرفی کرده، بارها از زبان آنان، بر لزوم محبت اهل بیت تأکید نموده است. (همان، 559، 227، ص 224، 283، 310، 320، 290، 399)؛ اما این مطلب، نظر ویژۀ زیدیان به «پنج تن» (اهل بیت در معنای خاصش) را هیچ تغییری نمی دهد و فراتر از آن در بحث امامت که نقطۀ اصلی تمرکز بحث است نیز تأثیری ندارد. لذا نگاه ماهر جرار در تناقض یابی بین این دو موضوع علی حده، راه به جایی نمی برد.
[46]. به عنوان مثال ابوالجارود از امام باقر علیه السلام  با ضمیر متکلم مع الغیر نقل کرده است: «عِنْدَنَا عِلْمُ الْمَنَايَا وَ الْبَلَايَا وَ الْقَضَايَا وَ الْوَصَايَا وَ فَصْلُ الْخِطَابِ وَ مَوْلِدُ الْإِسْلَامِ وَ أَنْسَابُ الْعَرَبِ» عبارتی که موید دانش گستردۀ امام باقر از دیدگاه ابوالجارودو زیدیان متاخری چون فرات است.
[47]. کوفی، فرات بن ابراهیم، همان، 145.
[48]. «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ [ علیه السلام ‏] فِي قَوْلِهِ [تَعَالَى‏] وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا قَالَ نَزَلَتْ فِي وُلْدِ فَاطِمَةَ علیه السلام ‏ (همان، 145 و 329. مشابه این مضمون را می توان در روایات دیگری نیز مشاهده کرد. ر.ک: همان، 137، 220).
[49]. «قَالَ حَدَّثَنَا فُرَاتُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الْكُوفِيُّ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِي الْجَارُودِ قَالَ‏: سَأَلْتُ زَيْدَ بْنَ عَلِيٍّ [ علیه السلام ‏] عَنْ هَذِهِ الْآيَةِ <ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ‏>، قَالَ: الظَّالِمُ لِنَفْسِهِ فِيهِ مَا فِي النَّاسِ وَ الْمُقْتَصِدُ الْمُتَعَبِّدُ الْجَالِسُ‏ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ‏ الشَّاهِرُ سَيْفَه». (همان، 347).
[50]. ناشی اکبر، محمد بن عبدالله، مسائل الامامة، 200. این کتاب منسوب به ناشی اکبر است، اما برخی محققین نام اصلی آن را اصول النحلنوشتۀ جعفر بن حرب دانسته اند. برخی دیگر نیز مؤلف این اثر را نویسنده ای قدیمی تر می دانند. ر.ک: رحمتی، محمد کاظم، دانشنامۀ جهان اسلام، مدخل جارودیه.
[51]. کوفی، فرات بن ابراهیم، همان، 475. با توجه به دیگر اخبار امامیه، نمی توان مطمئن بود که زید بن علی علیه السلام  چنین سخنی را گفته باشد.
[52]. علت اشتباه برخی از محققین در انتساب تفسیر فرات به امامیه، از برای همين اشتراكات است. این در حالی است که محتوای این تفسیر، كاملاً با عقاید جارودیان سازگار است. گفتنی است برخی محققان، مواردی از اخبار کتاب فرات را متناقض با آراء زیدیه ارزیابی کرده اند (ر.ک: قبادی، مریم، تفسیر فرات کوفی: بازشناسی میراث کهن شیعه، 107) که به نظر صحیح نمی رسد: 1- دو خبر در مدح تقیه: برخلاف تصور عمومی، زیدیان با اصل تقیه مسئله ای ندارند، بلکه نوع خاصی از تقیه را رد می کنند. لذا در دیگر مصادر حدیثی زیدی نيز روایاتی در مدح تقیه نقل شده است (ر.ک: ابن عیسی، امام احمد، الامالی، 2/ 323). 2-  اخباری در آشکار بودن نص بر امامت امیرالمؤمنین علیه السلام : این قرینه برای ردّ انتساب این کتاب به جارودیه کفایت نمی کند. با توجه به نقل خبر غدیر به واسطۀ ابوالجارود (ر.ک: عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، 1/333) شاید اصح آن باشد که نظر متقدمین جارودی را دربارۀ شکل وصایت امیرالمؤمنین علیه السلام  خفی ندانیم. 3- دیگر قرائنی که برای عدم انتساب او به زیدیه اقامه شده اند عبارت اند از: نقل او ازصادقین و امام رضا علیهم السلام ؛ روایاتی دربارۀ سرچشمۀ نورانی ائمه علیهم السلام ؛ وجود روایات متعدد دالّ بر خروج قائم یا مهدی علیه السلام  (ر.ک: کریمی زنجانی اصل، محمد، دانشنامۀ جهان اسلام، مدخل تفسیر فرات). چنانچه توضیح داده شد، قرینۀ اول با نگاه جارودیان متقدم به همۀ ذریۀ حضرت صدیقه علیها السلام  و قرینۀ دوم با تعریف خاص از مقام پنج تن علیه السلام  قابل جمع است. در مورد گزارۀ سوم نیز در ادامۀ همین نوشتار، توضیحاتی خواهد آمد.
[53]. ر.ک: مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، 3/208.
[54]. ناشی اکبر، محمد بن عبدالله، همان، 201.
[55]. همان؛ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، 2/94.
[56]. «أنّ الحلال ما أحلّه آل محمد و الحرام ما حرّموه و عندهم جميع ما يحتاج إليه الأمّة مما جاء به الرسول صلعم تامّا کاملاً عند صغيرهم و كبيرهم لا فضل لأحد منهم على صاحبه إذا بلغ الناشئ منهم و قد تكاملت فيه الفضائل». (ناشی اکبر، محمد بن عبدالله، همان، 200).
[57]. طوسی، محمد بن حسن، همان، 230.
[58]. این احادیث در مصادر شیعه و حتی زیدیه، مکرراً نقل شده است. برای ملاحظۀ نمونه هایی از روایات وی از امام باقر علیه السلام ، ر.ک: ابن عیسی، امام احمد، همان.
[59]. این که او از چه زمانی به این جمع بندی کلامی رسیده بود، سؤالی است که به راحتی نمی توان بدان پاسخ داد. قدر متیقن تعریف امامت در معنای زیدی اش، تعریفی متأخر است که به مرور نضج گرفته است. ازاین رو نمی توان دربارۀ رأی کلامی ابوالجارود پیرامون امامت امام، در دوران پیش از قیام زید، به سادگی قضاوت کرد.
[60]. ر.ک: حرّ عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، 16/309.
[61]. طوسی، محمد بن حسن، فهرست، 204.
[62]. حسن بن محبوب متولد سال 149 (یا با پذیرش یک تصحیف، سال 129) بوده است (ر.ک: الهی خراسانی، مجتبی، دانشنامۀ جهان اسلام، مدخل حسن بن محبوب). لذا احتمال مواجهۀ او با ابوالجارود پیش از تغیّرش در سال 121 ق، از اساس منتفی است.
[63]. برخی نقل حسن بن محبوب از ابوالجارود را دلیل بر صحت عقیدۀ او و بعضاً توبۀ او گرفته اند (ر.ک: شاه علیزاده، علی، تفسیر ابوالجارود، تفسیر اهل بیت، 1/ 66).
[64]. ابوبصیر در نقل کتاب کافی پس از نقل متن لوح که آن را در شرایط ویژه ای از جابرتحمل می کند، تأکید می ورزد: «لَوْ لَمْ‏ تَسْمَعْ‏ فِي‏ دَهْرِكَ‏ إِلَّا هَذَا الْحَدِيثَ‏، لَكَفَاكَ؛ فَصُنْهُ إِلَّا عَنْ أَهْلِهِ». (کلینی، محمد بن یعقوب، همان، 1/528).
[65]. برای نمونه ر.ک: فرجامی، اعظم، تأثیر ابوالجارود بر روایات امامیه، علوم قرآن و حدیث، 88/ 24؛ و شاه علیزاده، علی، تفسیر ابی الجارود و مسنده، 45.
[66]. ر.ک: طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، 139 (با طریق: ابي السَّفاتِج از جابر بن یزید از امام باقر علیه السلام  از جابر بن عبدالله انصاری)؛ و با اندکی تفصیل بیشتر و باز هم بدون ذکر کامل نام های اوصیاء، در: ابن بابویه، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا علیه السلام ، 1/46 (با اشتراک در راویان یادشده).
[67]. یادآوری می شود بسته به این که امیرالمؤمنین علیه السلام  در شمارش ائمه در نظر گرفته شوند یا خیر، هر دو قرائت می تواند صحیح باشد.
[68]. کتاب تفسیر ابی الجارود و مسنده که بازسازی اخبار ابوالجارود است، به علت اشتباهی در ارجاع، حدیثی دال بر این موضوع را به او نسبت داده است. (ر.ک: شاه علیزاده، علی، تفسیر ابی  الجارود و مسنده، 263).
[69]. حسینی جلالی، سید محمد رضا، همان، 283.
[70]. همان، 277؛ به نقل از بحر العلوم.
[71]. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، المسائل الجارودیه، 35. باید دقت کرد که شیخ مفید در رسالۀ یادشده، اساساً در مورد «اصل وجود دوازده امام»، هیچ گونه بحثی را با جارودیان مطرح نکرده است؛ بحث عمدۀ او پیرامون «مصادیق این امامان» و به ویژه موضوع «امامت در نسل امام حسین علیه السلام » است.
[72]. ابن بابویه، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمه، 1/67 و 68. جالب اینجاست که شیخ صدوق در ادامه این سخن، به یکی از اعتراضات زیدیه که خانم فرجامی آن را بازگو کرده است، پاسخ می دهد: «قالت الزيدية: فان كان رسول الله صل الله علیه وآله  قد عرف أمته أسماء الأئمة الاثني عشر، فلم ذهبوا عنه يمينا و شمالا و خبطوا هذا الخبط العظيم؛ فقلنا لهم: إنكم تقولون إن رسول الله صل الله علیه وآله  استخلف عليا علیه السلام  و جعله الإمام بعده و نص عليه و أشار إليه و بَيّن أمره و شهره، فما بال أكثر الأمة ذهبت عنه‏…؟» (همان). ظاهراً این اشکال مربوط می شود به ابوزيد عيسي بن محمد بن احمد (د.326 ق) از علمای زیدی. (ر.ک: رحمتی، محمد کاظم، غیبت صغری و نخستین بحران های امامیه، تاریخ اسلام، 25/59).
[73]. این عدم تناقض وقتی روشن تر می شود که به موضوع عدم «نسق» در زیدیه نیز توجه شود. در منابع فرقه شناسی، به صورت معمول، زیدیان و از جمله جارودیان را به عنوان منکران نسق یاد می کنند. (ر.ک: ناشی اکبر، محمد بن عبدالله، همان، 202) به این معنا که آنان برخلاف امامیۀ اثناعشری، قائل به وجود ائمۀ نه گانه پس از امام حسین علیه السلام  به صورت مرتب و نسلی پس از نسلی دیگر ، نیستند. با اندکی دقت در نحوۀ شناسایی امام از منظر ابوالجارود و توجه به مصادیق خارجی  آن در طول زمان، مشخص می شود که در دیدگاه فردی مانند او، مادامی که یکی از بنو الزهراء قیام نکرده باشد، امامت او اساساً احراز نمی شود و لذا از منظر او سلسلۀ ائمه – چه از لحاظ نسلی و چه از لحاظ زمانی – لزوماً به هم پیوسته نیستند. مثلاً نخستین فردی که پس از واقعۀ عاشورا قیام کرد، زید بن علی بن الحسین علیهما السلام است که مطابق با اقوال مختلف تاریخی، چندین سال (بین 7 تا 19 سال) پس از شهادت امام حسین علیه السلام  متولد شد (ر.ک: سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، 7/60 و 61) و در حدود سال 121 هجری نیز به شهادت رسید. روشن است که در این تعریف، پس از سید الشهدا علیه السلام  و تا زمان زید بن علی بن الحسین علیهما السلام ، «امام»ی در تعریف جارودیش وجود نداشته است. امامت امام زین العابدین علیه السلام  نیز در نگاه زیدیان امری مورد اتفاق نیست. (برای مطالعۀ بیشتر در موضوع امامت امام سجاد علیه السلام  از منظر زیدیان ر.ک: حسینی جلالی، سید محمد رضا، جهاد الامام السجاد، 29 – 38. همچنین برای باور به عدم وجود امام در برهه هایی از اعصار بین برخی زیدیان، ر.ک: مادلونگ، ویلفرد، فرقه های اسلامی، 140).
[74]. حسین، جاسم، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، 22.
[75]. علاوه بر دکتر جاسم حسین، اتان کلبرگ نیز احتمال جارودی بودن او را مطرح نموده است. (ر.ک: کلبرگ، اتان، الاصول الاربعمئه، ترجمه محمد کاظم رحمتی، علوم حدیث، پاییز 1379، 108) از مستنداتی که برای این نظریه وجود دارد موارد زیر را می توان برشمرد:
 – ابوالفرج اصفهانی در کتاب مقاتل الطالبیین او را از «وجوه زیدیه» معرفی کرده است. (اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، 384)
 – سید بن طاوس در یکی از  کتاب های خود، از عباد با تعبیر «يقال: كان من أصحابنا أو من الزيدية» یاد کرده است. (ابن طاوس، علی بن موسی، اليقين باختصاص مولانا علي عليه السلام بإمرة المؤمنين، 462)
 – او نقش پررنگی در اسناد کتاب امالی احمد بن عیسی، از آثار مهم حدیثی زیدیه، دارد که خود قرینه ای بر ارتباط او با زیدیان است.
[76]. الاصول الستة عشر، 15 و 16.
[77]. البته قابل ذکر است که از بین 19 حدیث این اصل، تنها یک روایت (حدیث هفتم) وجود دارد که به سختی می توان آن را با باورهای جارودی جمع کرد.
[78]. «عباد [بن یعقوب] عن عمرو [بن ثابت] عن ابى الجارود عن ابى جعفر علیه السلام  قال: قال: رسول اللّه صل الله علیه وآله ‏: انى و أحد عشر من‏ ولدى‏ و انت يا على زر الارض اعنى اوتادها جبال ها و و قال وتد اللّه الارض ان تسيخ باهلها فاذا ذهب الاحد عشر من‏ ولدى‏ ساخت الارض باهلها و لم ينظروا». (عصفری، ابوسعید، الاصول الستة عشر، 16).
[79]. شواهدی در دست است که برخی از راویان نزدیک به جریان زیدیه در اسناد احادیث اثناعشرِ منقول در کتب عامه حضور دارند. شناسایی و تطبیق این راویان البته از عهدۀ مقالۀ حاضر خارج است، اما در صورت صحت، قرینه ای دیگر بر استقرار فرضیۀ این نوشتار اقامه خواهد شد. برای نمونه می توان به خبر سعید بن منصور – که به احتمال زیاد با جریان زیدیه ارتباط داشته است. (ر.ک: طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفه الرجال، 232؛ حلی، ابن داود، رجال، 458؛ و حلی، حسن بن یوسف، رجال، 226) – در مستدرک حاکم نیشابوری اشاره کرد: «حدثنا علي بن عيسى أنبأ أحمد بن نجدة القرشي ثنا سعيد بن منصور ثنا يونس بن أبي يعقوب عن عون ابن أبي جحيفة عن أبيه قال: كنت مع عمى عند النبي صلى الله عليه فقال: لا يزال امر أمتي صالحا حتى يمضى اثنا عشر خليفة. ثم قال كلمة و خفض بها صوته، فقلت لعمى وكان أمامي: ما قال يا عم؟ قال: قال يا بني: كلهم من قريش». (نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، 3/618).
[80]. نمونۀ جالبی از این موارد، این حدیث مشهور از اوست: «عَنْ أَبِي الْجَارُودِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام : يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! هَلْ تَعْرِفُ‏ مَوَدَّتِي‏ لَكُمْ وَ انْقِطَاعِي إِلَيْكُمْ وَ مُوَالاتِي إِيَّاكُمْ؟ قَالَ: فَقَالَ: نَعَمْ: قَالَ: فَقُلْتُ: فَإِنِّي أَسْأَلُكَ مَسْأَلَةً تُجِيبُنِي فِيهَا فَإِنِّي مَكْفُوفُ الْبَصَرِ قَلِيلُ الْمَشْيِ وَ لَا أَسْتَطِيعُ زِيَارَتَكُمْ كُلَّ حِينٍ؛ قَالَ: هَاتِ حَاجَتَكَ! قُلْتُ: أَخْبِرْنِي بِدِينِكَ الَّذِي تَدِينُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ أَنْتَ وَ أَهْلُ بَيْتِكَ لِأَدِينَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ؛ قَالَ: إِنْ كُنْتَ أَقْصَرْتَ الْخُطْبَةَ فَقَدْ أَعْظَمْتَ الْمَسْأَلَةَ، وَ اللَّهِ لَأُعْطِيَنَّكَ دِينِي وَ دِينَ آبَائِيَ الَّذِي نَدِينُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ: شَهَادَةَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ صل الله علیه وآله  وَ الْإِقْرَارَ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ الْوَلَايَةَ لِوَلِيِّنَا وَ الْبَرَاءَةَ مِنْ عَدُوِّنَا وَ التَّسْلِيمَ لِأَمْرِنَا وَ انْتِظَارَ قَائِمِنَا وَ الِاجْتِهَادَ وَ الْوَرَعَ». (کلینی، محمد بن یعقوب، همان، 2/21 و 22).
برای ملاحظۀ اخبار مرتبط با این موضوع ر.ک: شاه علیزاده، علی، همان، 314 – 322.
[81]. برای نمونه ر.ک: موسوی نژاد، سید علی، آشنایی با زیدیه، هفت آسمان، 11/88.
[82]. برای نمونه ر.ک: نعمانی، محمد بن ابراهیم، غیبت نعمانی، 238؛ و صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، 1/21. همچنین اعتقاد به رجعت نیز به او نسبت داده شده است. ر.ک: نقل ماهر جرار از قاضی عبدالجبار، المغنی فی ابواب العدل و التوحید، 20/185 (جرار، ماهر، مقدمه ای در شناخت عقائد زیدیه، آینۀ پژوهش، 95/542).
[83]. کوفی، فرات بن ابراهیم، همان، 45.
[84]. برای نمونه ر.ک: همان، 563 و 275. در اسناد خبر اخیر می توان فضیل بن زبیر [رسان] را ملاحظه کرد که از بزرگان جارودیه محسوب می شده است. او این خبر را به نقل از زید بن علی علیه السلام  آورده است.
[85]. ر.ک: همان: 193 و 274 و 293 و 399، 481، 563، 567، 582.
[86]. همین مسئله به تنهایی می تواند صحت استنباط کسانی که «قائم» در احادیث جارودی را مساوی با تعریف «امام قیام کننده» (تعریف امامت در معنای عامش نزد زیدیه) می دانند، زیر سؤال ببرد. خانم فرجامی در تحلیل حدیث غیبت نعمانی (نعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، 242) دچار همین اشتباه شده و جدا از این که در نقل محتوای حدیث به نامی که بر عنوان باب گذاشته شده و نیز به حدیث دیگر درون این باب دقت نکرده، در جمع بین نقل های مختلف خبر، احتمال تصحیف را هم نادیده گرفته و مطابق با مشرب کلی مقاله شان، مستقیماً به سراغ احتمال جعل رفته اند. (ر.ک: فرجامی، اعظم و  رحمان ستایش، همان، 29)
[87]. کوفی، فرات بن ابراهیم، همان، 74 و 75.
[88]. ابن بابویه، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا علیه السلام ، 1/262 – 264؛ و همو، علل الشرایع، 1/5 – 7.
[89]. سند روایت بدین ترتیب است: «حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ الْهَاشِمِيُّ الْكُوفِيُ‏ بِالْكُوفَةِ سَنَةَ أَرْبَعٍ وَ خَمْسِينَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ قَالَ حَدَّثَنَا فُرَاتُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ فُرَاتٍ الْكُوفِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيٍّ الْهَمْدَانِيُّ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو الْفَضْلِ الْعَبَّاسُ‏ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْبُخَارِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ السَّلَامِ بْنُ صَالِحٍ الْهَرَوِيُّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا عَنْ أَبِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیهم السلام  قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صل الله علیه وآله :… .‏»
[90]. ابن بابویه، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا علیه السلام ، 1/264.
[91]. اضافه بر آنچه بیان شد، در متون زیدیان قرائن دیگری نیز برای نشان دادن اعتقاد آنان به خاتم الاوصیا بودن حضرت مهدی علیه السلام  نیز وجود دارد. (ر.ک: گفتار الهادی الی الحق یحیی بن الحسین (د. 298 هـ .) منقول در: حسینی جلالی، سید محمد رضا، جهاد الامام السجاد علیه السلام ، 30).
[92]. «عباد عن عمرو عن ابى الجارود عن ابى جعفر علیه السلام  قال: قال رسول اللّه صل الله علیه وآله ‏: انى و أحد عشر من‏ ولدى‏ و انت يا على زر الارض اعنى اوتادها جبالها و و قال وتد اللّه الارض ان تسيخ باهلها فاذا ذهب الاحد عشر من‏ ولدى‏ ساخت الارض باهلها و لم ينظروا». (عصفری، ابوسعید، همان، 16).
[93]. کراجکی، محمد بن علی، همان، 1/ 103 و 117 و 118.
[94]. ابن بابویه، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا علیه السلام ، 1/ 264.
[95]. بر همین اساس مشخص می شود که در تحلیل روایات ابوالجارود (به ویژه گزارش حسن بن محبوب از او از ماجرای لوح) بر اساس قرائنی که به دست ما رسیده، نیازی به طرح احتمال توبۀ ابوالجارود (ر.ک: خویی، سید ابوالقاسم، همان، 7/326) یا تقیه ای بودن روایات ذم او (ر.ک: شاه علیزاده، علی، همان، 36) نخواهد بود. البته حقیقت امور را خدا می داند. همچنین صحت اسناد این خبر نیز لزوماً دلیلی بر وجود ابوالجارودی غیر از ابوالجارود معروف نمی شود (ر.ک: نوری، حسین بن محمد تقی، همان، 418 و 419). چراکه نقل این روایت در آن بستر زمانی لزوماً به معنای پذیرش عقاید امامیه نیست.
[96]. تصویری که در این نوشته از عقاید ابوالجارود و جارودیان متقدم ارائه شد، کمک می کند تا مشکلات و ابهامات مشابه دیگری نیز زدوده شود. یکی از مهم ترین نمونه ها، روایت «کتاب ملفوف» است که در کتاب های حدیثی با اسناد گوناگونی نقل شده است. (برای نمونه: کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ‏1/290و 291؛ و صفار قمی، محمد بن حسن، همان، 1/163) جدا از احتمال جدی نقل این خبر و اخبار مشابهش در دوران استقامت زیاد بن منذر، تا حدودی می توان آن را با تحلیل جایگاه علم اهل بیت علیهم السلام  نزد جارودیان متقدم، رفع ابهام نمود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *