1 – مطلبی از شیخ آقا بزرگ تهرانی در چهاردهمین قرن ولادت امام علی علیه السلام
[ترجمه دکتر مهدی ناصری (استاد یار دانشگاه قم)]
به مناسبت گذشت چهارده قرن از میلاد امام علی علیه السلام در رجب سال 1376هجری قمری، جشنواره ای به ریاست عالیجناب مهاراج محمد امیر احمد محمدی در کراچی برگزار شد. امیر، در محضر شیخ آقا بزرگ تهرانی شرف حضور یافته و از ایشان تقاضا کردند تا در این جشن حضور یابند، ولی آقا بزرگ به خاطر کسالتی که داشتند پوزش خواستند و به ناچار ـ و به تقاضای امیر ـ مطلبی را به این مناسبت به رشتۀ تحریر در آورده و مجلۀ معارف را برای چاپ آن برگزیدند. از این رو ما از محبت پدرانۀ ایشان، کمال تقدیر و تشکر را داشته و از خداوند منان می خواهیم که برکت وجود ایشان را مستدام بگرداند.
مرقومه مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی :
بی تردید جهان در حال پیشرفت مستمر بوده و سیطرۀ عقل بشری بر زندگی انسان، به بالاترین اندازه خود رسیده است و این امر سبب گشته تا بسیاری از دشواری های زندگی از دوش انسان برداشته شده و به یاری پیشرفت ها و اختراعات جدید، بیشتر مشکلات زندگی برطرف گردد. هنوز این پیشرفت ها ادامه دارد و هنوز آسایش، در حال سیطره یافتن بر اندیشه ها و آسودگی خاطر، در حال رخنه کردن در درون انسان هاست. اما با این وجود، این پیشرفت با همۀ ابعاد گوناگونش، تنها در امور طبیعی و مادی صورت پذیرفته است، به گونه ای که در مسائل روحی و معنوی هرگز اثری از این پیشرفت دیده نمی شود، بلکه بالعکس در این زمینه شاهد عقب افتادگی ملموس و پست رفتی عظیم هستیم، چرا که پیشرفت مدنی حاضر، تنها در ظواهر و صورت ها تحقق یافته است و روح و عاطفۀ انسانی، عزت نفس، مناعت طبع و بزرگ منشی را از انسان سلب کرده است. آیا با این وجود باز می توانیم این تحولات و دگرگونی ها را تجدد و مدنیت بنامیم.
انسان نباید بر اساس ظواهر امور، دست به قضاوت زند و نباید فریب عناوین زیبا و خوش آب و رنگ را بخورد. و نباید ظواهر جذاب و تبلیغات توخالی را باور کرده و نباید با خواهش های نفسانی مردم همراه گشته و خود را در پرتگاه های نابودی بیندازد. بلکه انسان باید به حقیقت امور نگاه کرده و به اصل و نتیجه آن پی ببرد، و هرگز پیش از آزمون و بررسی های لازم از افکار عمومی پیروی ننماید، چرا که در اغلب موارد، افکار عمومی نمایندۀ حق و حقیقت نیست بلکه این افکار در واقع زایدۀ تقلید بوده و تقلید نیز از غرایز انسانی است.
جای تأسف است که بیشتر انسان های این عصر، اجسامی بدون روح و تهی از شعور انسانی گشته اند. تهی از مهربانی، شرف، زندگی، جوانمردی و هر آنچه از ویژگی های یک انسان کامل است. روزگار، نابسامان شده و خوی وحشی گری در انسان ها آشکار گشته است. اگر صفحات تاریخ را ورق بزنی و انسان دیروز را با انسان امروز مقایسه کنی، شکاف بزرگ و تفاوت بسیاری میان آن دو می بینی، و در می یابی که انسانیت و عزت نفسی که انسان دیروز به آن آراسته بود، از بین رفته و عواطف پاک و بلند مرتبۀ انسانی نیز، معدوم گشته و دیگر خبری از آن نیست. اکنون این چهرۀ زشت و کریه نفس که پیش از این در پس صفات زیبا، پنهان گشته بود، خود نمایی می کند. همه این مسائل از برکات مدنیت جدید است که از دین به اندازۀ آسمان تا زمین دور گشته و به پوسته چسبیده و مغز را رها کرده است.
از زمان های بسیار دور، اختلافی پیرامون قوانین شرع و سنت های دین در میان دانشمندان وجود داشته است. بسیاری از روان شناسان و جامعه شناسان بر این باور بوده اند که نظام دینی، قادر نیست سعادت انسان و حقوق فردی وی را تضمین کند، و برای این نظر خود توجیهات پوچ و استدلال های بی اساسی را ارائه کرده اند و در این راستا طرفدارانی را برای این باور خویش پیدا کرده اند، به گونه ای که اغلب مردم آن عصر بر این باور گشتند که تشریع دینی و اجرای آن بی فایده و بی ثمر است.
ما با ابراز تأسف شدید نسبت به این نظریۀ احمقانه اعلام می کنیم: اگر انسان در این مورد تأمل بیشتری داشته باشد و از نگاه یک پژوهشگری که به دنبال حقیقت است به قضیه نگاه کند و گفته های حامیان نظام دینی و گفته های مدافعین نظام مدنی را در دو کفۀ ترازو قرار دهد و در این میان با انصاف و عقلانیت به مقایسه این دو نظام بپردازد، خود را در مقابل یک حقیقت درخشان انکار ناپذیر می یابد که به هیچ وجه قابل تکذیب نیست، و به یقین خواهد دانست که نظام مدنی جدید، هرگز قادر نخواهد بود اشرار را از ارتکاب جرم و جنایت بازدارد، امری که امروزه در کشورهای غربی ای که این نوع از نظام در آنها ساری و جاری است، شاهد آن هستیم. این کشورها با این نظام مدنیت خود به هیچ عنوان به کمال نرسیده و به هیچ عنوان نتوانسته اند آسایش بشری و سعادت انسانی را تضمین کنند. این نظام مدنیت در هر حال یک نظام مادی است و هرگز نمی تواند با قانون آسمانی مقایسه گردد، چرا که این گونه نظام هرگز نمی تواند به عمق روح انسانی دست پیدا کند، این در حالی است که قانون آسمانی به گونه ای است که انسان ها را از عمق وجود، خاضع و مطیع خود می گرداند، حال آنکه انجام این چنین تغییراتی در درون انسان ها با نظام های مادی و مدنی سازگاری ندارد.
همین امر، تفاوت میان این دو قانون و ویژگی منحصر به فرد قانون آسمانی است. از این رو دین، پایه و اساس سعادت بشر، و پشتوانۀ زندگی انسانی است. و تا زمانی که انسان از اندیشه ای دینی برخوردار است از خود و دیگران در امان است و دیگران نیز از او در امان خواهند بود، چرا که دین، در بازداری و تهذیب و کاستن جرم و جنایت، اثر بخش تر و کارآمدتر از نظام بازدارندگی مدنی عمل می کند، و از طرف دیگر بُعد روحانی قانون آسمانی نیز بر بُعد مادی نظام مدنی غلبه دارد.
انسان ها تا زمانی که نظام ها و آیین های دینی خود را مقدس شمرده و شعایر دینی را اجرا می کنند و تا زمانی که دین در میان آنها از جایگاه رفیع و والایی برخوردار است، در خیر و برکت به سر خواهند برد. و کدامین آیین دینی، برتر و والاتر از بزرگداشت سالروز میلاد امیرالمؤمنین علی علیه السلام است؟ شیر خدا، شیر رسول و قهرمان اسلام، که اگر بذل مجاهدت ها و مبارزات او نبود، پایه ها و ارکان دین اسلامی هرگز برافراشته و استوار نمی گشت. خدا رحمت کند شاعر و عالم مشهور قرن هشتم حلّه «حافظ بُرسی حلّی» را که در منقبت امیرالمؤمنین علی علیه السلام این گونه سروده است:
ای کسی که هرگاه صفات پسندیده و نیک غیر او را بشمرند، باز هم صفات و مناقب نیک او سنگینی می کند و او برترین خواهد بود.
من کسانی را که بر تو رشک می ورزند، معذور می دارم چرا که پروردگار بلند مرتبه ات، تو را صاحب اختیار و صاحب امر و ولایت نموده است.
اگر آنان بر بزرگی و بلند مرتبگی تو رشک بورزند، طبیعی است، چرا که همواره انسان های پست و پایین مرتبه، به انسان های برتر و والاتر از خود، رشک می ورزند.
امام علی علیه السلام شخصیت عظیمی است که از صدر اسلام تاکنون، قلم های مورخین و راویان پیرامون او چرخیده و تحلیل های علمی و فنی گوناگونی در مورد ایشان به اقتضای هر عصر، انجام پذیرفته است. و تلاش گشته است تا صورت و سیرت درخشان ایشان، از جنبه های مختلف آشکار گردد. این شخصیت جذاب همواره مورد توجه اندیشمندان و دانشمندان بزرگ همۀ ملت ها و ادیان و عصرها و نسل ها بوده و هرکس به قدر توان و دانش خود ابعادی از این شخصیت بی نظیر را تحلیل و بررسی نموده و دلو خود را از دریای معرفت ایشان پر کرده است.
این از آن روست که شخصیت امیر المؤمنین علیه السلام، ابعاد مختلفی داشته و همه صفات و فضایل نیک و ایده آل را در خود جای داده، و همۀ صفات رفیع و بلند مرتبه را در برگرفته است. برای نمونه علم، ویژگی ای است که انسان با کسب آن، مورد احترام دیگران قرار می گیرد و به همین شکل ویژگی هایی همانند: ادب و سیاست و سایر صفاتی که دارندۀ آن مورد تجلیل و احترام دیگران قرار گرفته و در نظر مردم والا و بلند مرتبه می گردد، به گونه ای که موضوع سخن هر مجلسی گشته و به جایی می رسد که اندیشه های او جایگاه والایی را در دنیا کسب کرده و محور سخن و اندیشه دیگران گردد. و از سوی دیگر نامش در روزگارش ماندگار گشته و شهرۀ آفاق می گردد و انسان تنها به خاطر مزین شدن به یکی از این صفات، به همۀ این نتایج خوب چه در طی زندگی و چه پس از مرگش دست می یابد. در این راستا شخصیت بی نظیری چون جانشین پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله چه جایگاه رفیعی پیدا می کند. او که علم و ادب، فصاحت و بلاغت، سیاست و شجاعت، تقوی و زهد، و کرامت و بردباری و … را یک جا جمع کرده است. امام علی علیه السلام تمامی این صفات نیکو را یک جا جمع کرده است. تاریخ، نام های اندکی را برای ما روایت می کند که به خاطر صفات و استعدادهای نیک خود، در روزگا ماندگار گشته اند، ولی هرگز نمی تواند شخصیتی را پس از نبی اکرم ذکر کند که در عظمت و بزرگی به جایگاه علی علیه السلام رسیده باشد. شخصیتی که عقل بشر در بزرگی و عظمت او مات و مبهوت گشته است و نوابغ و فلاسفه شرق و غرب در طی قرون متمادی، گواهی به عظمت و رفعت او داده اند. در جهان، پس از نزول وحی الهی هرگز کتابی بسان نهج البلاغه به منصه ظهور نیامده است، کتاب آسمانی که تو را از نهج علم و عمل آگاه می سازد و بوی سخن رسول الله را می دهد و به واقع صدف مرواریدهای حکمت، مخزن یاقوت های سخن و اندرزهای والایی است که دل ها را مجذوب خود می کند. کلمات قصار آن تضمین کنندۀ سعادت دنیا و آخرت، و نمایندۀ حق و حقیقت برای جویندگان آن، و راهنمای هوشمندان به سوی هوشمندی، سیاست و سروری است. این شأن و منزلت نهج البلاغه است که عارفان در ساحت آن معتکف گشته و پژوهندگان در کنه آن فرو رفته اند و در شرح و تفسیر آن، کتاب ها و رساله های بسیاری به رشتۀ تحریر در آمده است. این کتاب ارزشمند به زبان ها بسیاری برگردان شده و اهل هر زبانی از دریای بی کرانش به قدر توان خود از آن بهره مند گشته اند که ما به این مطلب در کتاب خود الذریعة الی تصانیف الشیعة اشاره کرده ایم.
بسیار جای تأسف دارد که بیگانگان از این کتاب به عنوان راهنما و راه روشن خود استفاده کرده اند در حالی که ما مسلمانان هنوز اصرار و پافشاری در کم ارزش نشان دادن کرامت این کتاب داشته و تلاش می کنیم تا این سخنان را از آن امام علی علیه السلام ندانیم.
علی علیه السلام به تمامی ابعاد زندگی در نهج البلاغه پرداخته و حقیقت آن را روش نموده است و ارتباط زندگی با دین ، اخلاق ، جامعه ، سیاست ، اقتصاد و … را نیز به روشنی بیان داشته است. و هنوز ما شاهد آن هستیم که روزگار و فراز و فرودهایش مهر تأیید بر اخبار و حقیقت سخنان ایشان می زند و صدق آنچه را که او به سبب سوء عاقبت از آن نهی کرده است، نشان می دهد. امام علیه السلام در همین باره این چنین می فرماید:
پس از من بر شما روزگارى خواهد آمد كه در آن هيچ چيز پنهان تر از حق نباشد و هيچ چيز آشكارتر از باطل نبود و دروغ بستن به خدا و پيامبرش بر هرچیز دیگری فزونی گیرد. در نزد مردم آن زمان، كالايى بی رونق تر از قرآن نيست، اگر آن را چنان كه بايد بخوانند، و باز كالايى پرسودتر از قرآن نخواهد بود، اگر معني اش را تحريف كنند. در سراسر بلاد، چيزى ناشناختهتر از كار نيک و شناختهتر از زشتكارى نباشد. حاملان قرآن، قرآن را واگذارند، و حافظان قرآن، قرآن را فراموش كنند. از این رو قرآن و قرآنیان راستین، دو تبعیدی آواره اند که هر دو در يك راه روان باشند و هیچ كسی پناهشان ندهد … .
و به این سخن وی گوش فرا دهید که در مورد تقسیم مردان جامعۀ انسانی، که مدار صلاح و تباهی انسانند این چنین می گوید:
صلاح عامه از صلاح خواص مردم است ، و خاصه هم به پنج قسمت تقسیم مى شوند :
اول، علما و آنها رهبران خلقند به سوى خدا؛
دوم، زهاد كه آنها راه هاى هدايتند؛
سوم، تجار كه آنها امين خدايند بر بندگان؛
چهارم، لشگریان جهادگر كه آنها ياوران دين خدايند؛
پنجم، حكام و فرمانروايان كه آنها پاسبان و حافظ خلقند.
پس اگر عالم، مردى باشد طمعكار و مال اندوز، پس چه كسى راهنماى راه خداوندى باشد؟! و اگر زاهد دل به دنيا بندد، پس به چه كسى اقتداء شود؟! و اگر بازرگان خيانت پيشه باشد، به چه كسى اطمينان حاصل شود؟! و اگر لشكرى جهادگر، رياكار و هدفش كسب مال و منال دنيا باشد، پس به وسيله چه كسى از مسلمانان دفاع شود؟ و اگر حاكم، ستمكار، و در حكم، ظلم و جور به راه بيندازد، پس به وسيله چه كسى مظلوم را در برابر ظالم يارى نمايد؟! پس سوگند به خدا! مردم را تلف نكرد، مگر علماى طمعكار، و پارسايان متمايل به دنيا و بازرگانان خائن و لشكريان رياكار و حكام ستمكار، و كسانى كه ظلم كردند، به زودى خواهند فهميد كه رو به چه سرنوشتى دردناك درحركتند.
و نیز دیگر سخنان و اندرزهای ایشان در نهج البلاغه به همین مقدار ارزشمند و پرمغز می باشد.
علی اینگونه است و نهج، زهد، اندرزها، و سیرت وی بدین سان می باشد. از این رو شایسته است که مسلمانان و غیر مسلمانان به وی افتخار کنند و در سالروز ولادتش جشن بگیرند، بویژه شیعۀ امامیه که سختی ها را در راه وی کوچک دیده و دشواری های بسیار را، آسان و کم می بینند. و خدا نیز در عوض بر آنان درود فرستاده و آنان را روسفید کرده و به تلاش آنان، پاداشی نیکو می دهد. از خدا می خواهیم که ما و آنان را بر ولایت ایشان ثابت قدم بگرداند و بر حوض وی وارد کرده و از شفاعتشان برخوردار گرداند. درود و رحمت خدا بر او و بر آنان و بر سایر برادران مؤمن ما در شرق و غرب زمین باد. سلام و درود پاک ما بر استادان و علمای اعلامی که در این محفل فاضلانه و با شرافت حضور یافته اند، باد. خداوند همه آنان را در انجام اعمال خیر و باقیات صالحات، موفق بدارد.
و آخر دعواهم أن الحمد لله رب العالمین، و الصلاة علی رسوله و آله الطاهرین.
این مرقومه را با انگشتانی لرزان در سوم رجب سال 1376 هجری قمری در نجف اشرف به رشتة تحریر در آورد.
(آقا بزرگ تهرانی)
2 – رسالة ملا حسین واعظ کاشفی در مناقب امیرالمؤمنین علیه السلام
[عبدالحسین طالعی]
اشاره :
نام ملا حسین واعظ کاشفی، فاضلِ پر نویسِ سدة دهم برای پژوهشگران، بسیار آشنا است. شهرت او با کتاب روضة الشهداء در مقتل، مواهب علّیّه در تفسیر، انوار سهیلی در اخلاق و آثار دیگر، نیاز به توضیح دربارة او را برطرف می سازد.
این رساله منظوم، منسوب به اوست در باب مناقب امیرالمؤمنین علیه السلام که نسخه خطی آن ضمن مجموعة شماره 116 سنا در کتابخانه مجلس نگاهداری می شود.
رساله، 82 بیت دارد، به ترتیب زیر:
بیت 1 تا 13: مقدمه.
بیت 14 تا 52: امیرالمؤمنین علیه السلام در قرآن.
بیت 53 تا 65: امیرالمؤمنین علیه السلام در احادیث نبوی صلی الله علیه و آله.
بیت 66 تا 76: دربارة امامان دیگر علیهم السلام.
بیت 77 تا 82: خاتمه و مناجات
کاشفی، مستندات اشعار خود را با دقت تمام آورده است. بازخوانیِ این رساله، برای آن است که فرصتی برای پژوهش های بعدی پژوهشگران فراهم آورد.
***
مقدمه :
بعد از محامد حق و اوصاف مصطفی
دارم هوای مدحت سلطان اولیا
یعنی امام دین، اسدالله، بوالحسن
عالی علی، ولیّ خداوند کبریا
شاهی که گفت حضرت حق در کلام خویش
وصف کمال ذات شریفش به چند جا
دیگر به وصف اوست احادیث بی شمار
نقل از محمد عربی، ختم انبیا
هر چند گو صفات ز اندازه برتر است
در کُنه آن نشان ندهد فهم ازکیا
جرأت نگر که بنده بیان می کنم به نظم
حرفی از آن صفات فرح بخش و دلگشا
آیا چه حالت است که سرگشته ذره ای
با آفتاب می طلبد وصل، دایماً؟
یا رب! چه حکمت است که یک قطرة حقیر
خواهد که در محیط معانی کند شنا؟
جایی که عارفان جهان دم نمی زنند
من از کجا و زهرة گفتار، از کجا؟
امّا بیا و بشنو ازین باب، شمّه ای
چون لطف شاه داد اجازت که ای گدا
تو خوشه چین خرمن مایی، و زیبدت
گر سر به هر دو کَون، نیاید فرو تو را
بگشا زبان به منقبت ما و خوش بخوان
کوریّ دشمنان و به شادیّ اولیا
شه داد چون اجازتم، اکنون بیان کنم
نصّ کلام در صفت شاه اولیا
بخش اول : امیرالمؤمنین علیه السلام در قرآن
اوّل بخوان تو فاتحه تا اهدنا الصراط
رهبر، کِه باشد و به کِه آریم اقتدا؟
قال الله تبارک و تعالی: {بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ * الْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعالَمينَ * الرَّحْمنِ الرَّحيمِ * مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ * إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ * اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ}(حمد /1 ـ 6)
آن است مقتدا که به «انعمتَ» منعم است
زانعام آن خزانة جان، یافته جلا
{صِراطَ الَّذينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ }(حمد /7)
مغضوب و ضالّین که بُدند؟ دشمن علی
کایشان خلاف راستی اند از ره خطا
{غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّين} (حمد/7)
در «یؤمنون» نظر کن و «بالغیب»، زانکه هست
در حقّ شاه متّقیان کاشف الغطا
{بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ * الم * ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُديً لِلْمُتَّقينَ * الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب} (بقره/ 1ـ3)
آنها که راستند در این راه رستگار
بی شکّ و شبهه، شیعة شاهند در جزا
{أُولئِكَ عَلي هُديً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ} (بقره / 5)
ذریة دعای خلیل خدا بخوان
وز «لا ینال عهد» جوابش بکن ادا
تا گرددت عیان که امامت نه لایق است
او را که بود بیشترین عمر در خطا
{قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمين} (بقره /124)
مرضات حق که جُست، وکه بخشید سر به خصم؟
جز سروری که بود سرِ جمله اسخیا
{وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللهِ وَ اللهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ} (بقره /207)
باللیل والنهار و سرّ و علانیه
نفقه که داد مال خود اندر ره خدا
آن شاه شیردل اسد الله روز حرب
لا خوف بود و، حزن نبودش گهِ غزا
{ الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ} (بقره(2)/274)
«والراسخون» بخوان که به تأویل عالِمند
تا آن که بود جز نبی الله مرتضا
{وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْم} (آل عمران /7)
از «صابرین» شنیدی و «والصادقین» دگر
در حقّ اوست این همه اوصاف دلگشا
{ الصَّابِرينَ وَ الصَّادِقينَ وَ الْقانِتينَ وَ الْمُنْفِقينَ وَ الْمُسْتَغْفِرينَ بِالْأَسْحارِ } (آل عمران (3)/17)
عمران آلِ آن که خدا برگزیدشان
ذریّة علیست که شاهند و پیشوا
{إِنَّ اللهَ اصْطَفي آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَي الْعالَمين} (آل عمران /33)
بنگر به {قُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا} بخوان
بشنو که کیست «انفسنا» و«نساءنا»
پیغمبر است و دختر و داماد و دو پسر
کایشان بُدند بر همة خلق پیشوا
{فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللهِ عَلَي الْكاذِبين} (آل عمران /61)
در سورة نساء به «اولو الأمر» درنگر
آن طاعتی که فرض بود، پیروی نما
{ أَطيعُوا اللهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم} (نساء (4)/59)
«اکملت دینکم» به کِه شد دین حق تمام؟!
از نعمت امامت آن شاه اتقیا
{ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دينا} (مائده /3)
گر «انما ولیّکم الله» خوانده ای
فرضت بود ولای علی، والیِ ولا
{إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون} (مائده /55)
بر خوان خطاب «بلغ یا ایّها الرسول»
تبلیغ را ببین که چه چیز است در ادا
{يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ} (مائده /67)
{طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ} از برای کیست؟
آری برای شیعة حیدر بود ندا
{الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبي لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ} (رعد /29)
پیشِ کِه بود علم کتاب و «شهید» کیست؟
فرقِ کِه داشت افسر تشریف {قُلْ كَفي}؟
{ قُلْ كَفي بِاللهِ شَهيداً بَيْني وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ}(رعد /43)
چون روز حشر، هر که امامی طلب کند
ما را به جز علیّ ولی نیست مقتدا
{يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم} (اسراء /71)
گر بحر، جهر گردد و اشجارها قلم
هفت آسمان ورق شود و جنّ وانس را
تا حشر، معنی کلمات خدا هنوز
از صد یکی نوشته نگردد به قرنها
دانی که چیست آن کلمات خدا بحقّ
وصف علیست شاه سلونیّ و انّما
{قُلْ لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبِّي وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً} (کهف(18) /109)
در آیة «لیذهب» اگر بنگری، شود
معلوم پاکیِ اسدالله و اقربا
{إِنَّما يُريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً}(احزاب/33)
از صادق و مصدّق اگر با خبر شوی
از نور صدق، شمع دلت را بود ضیا
صادق، محمد است و مصدّق بود علی
کایشان بُدند گوهر دریای اهتدا
{وَ الَّذي جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ} (زمر/ 33)
«قل لا» بخوان، ز «اسئلکم» بهره مند شو
تا سرّ اجر را بشناسی به منتها
{قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي} (شوری /23)
«ناجیتم الرسول» ببین، تا کِه صدْقه داد
جز صادق و مصدّق و صدّیق با وفا
{يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا ناجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقَةً} (مجادله /12)
آن صالحی که یاور و مولای مصطفی است
غیر از علی کِه بود اگر هست و«انما»
{فَإِنَّ اللهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْريلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنين}(تحریم /4)
«ابرار» و«یشربون»، تو اگر بشنوی زمن
ساقیّ کوثر آمده داماد مصطفی
{إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُوراً} (انسان /5)
بنگر وفای نذر، کِه را بود در صیام
قُوت سه شب، کِه داد یتیم و اسیر را؟
{يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطيراً * وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً} (انسان /7 ـ 8)
او خاصه از برای رضای خدا بود
بی شکّ و بی تردّد و بی روی و بی ریا
{إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللهِ لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً} (انسان /9)
پس لا جرم خدای تعالی جزای او
تشریف دادشان به کرم خلعت رضا
{وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَريرا} (انسان (76)/12)
داری خبر از آن بنبأنی که عظیم بود(؟)
سرّ محبّت ولی الله شنو زما
{بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ * عَمَّ يَتَساءَلُونَ * عَنِ النَّبَإِ الْعَظيمِ * الَّذي هُمْ فيهِ مُخْتَلِفُونَ} (نبأ /1ـ3)
«خیر البریه» شیعة شاه اند روز حشر
کایشان بُدند خازن گنجینة سخا
{أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ * جَزاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهار} (بینه (98)/7ـ8)
کوثر، از آنِ کیست؟ چه چیز است؟ بازگو
آن بحر عصمت و دُرِ دریای اصطفی
{بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ * إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ * فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ * إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ} (کوثر/1ـ3)
رُبع کلام، وصف امام است بی شکی
آن کس شک آورد که بود منکر و دعا
بخش دوم : امیرالمؤمنین علیه السلام در احادیث نبوی
اکنون بیان کنم ز حدیث نبی دگر
کز وی رسد به آینة جان و دل، جلا
اوّل حدیث «لحمک لحمی» شنیده ای؟
کِش نفس خویش خواند چون هارون ِ اوصیا
قال النبی صلی الله علیه و آله: «یا علی لحمک لحمی و جسمک جسمی ودمک دمی وروحک روحی. أنت منّی بمنزله هارون من موسی إلاّ أنه لا نبیّ بعدی».
در حجّة الوداع چه گفتش میان جمع؟
«من کُنت» می دهد خبر از مولی ولا
« من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه.»
وانگه دعا کِه کرد و فرو خواند در نماز
تا حق از آنِ کیست؟ دمی دیده برگشا
« اللهم والِ من والاه وعادِ من عاداه، وانصر من نصره واخذل من خذله، والعن من ظلمه وعجّل فرجه.»
دانی حدیث «طیر»؟ دعا کردنِ نبی
کز ابن مالک است روایت نوصّلا
« اللهم ایتنی بأحبّ خلقک الیک لیأکل معی هذا الطیر.»
خورشید شرع، نبی بود بعد از آن [؟]
بدر سپهر فضل، علی مولیِ ولا
« أنا کالشمس وعلیّ کالقمر.»
ایزد به هدیة کِه فرستاد ذوالفقار؟
جبریل در مدیحِ کِه فرمود: «لا فتی»؟
« لا فتی الاّ علیّ لا سیف الاّ ذوالفقار.»
احباب کیست مؤمن مرضات متّقی؟
اعدای کیست کافر و از جمع اشقیا؟
«یا علیّ لا یحبّک الاّ مؤمن وتقیّ، ولا یبغضک الاّ منافق وشقیّ.»
حیدر، درِ مدینة علم رسول بود
باب عجب؛ کِه داشت از این گونه بابها؟
نور محمد و علی، از اصل چون یکیست
پس هر دو حجّت همه خلقند و پیشوا
« أنا وعلیّ من نور واحد.»
« أنا وعلیّ حجة الله علی عباده.»
دانی که طاعت پدر و مادر است فرض
پس در ره نبیّ و ولیّ باش دائماً
«یا علی! أنا وأنت أبوا هذه الأمّه.»
«خیر البشر» ، محمد و حیدر شناس و بس
کافر، کسی که می کند این قول را ابا
« أنا و علی خیر البشر؛ ومن أبی فقد کفر.»
گر جمله خلق جمع شدی در محبتش
دوزخ نبودی و نکشیدی کسی عنا
« لو اجتمع الناس علی حبّ علیّ بن أبی طالب لما خلق الله النار.»
بخش سوم : درباره امامان یازده گانه
بعد از وی است بشر و بشیر امام حق
واندر بهشت، سیّد و شاب اند و پارسا
« الحسن و الحسین سیّدا شباب أهل الجنّة، وأبوهما خیر منهما فی الحسنة.»
واندر حق حسین چه فرمود و آل او
سلطانِ چار بالش و والشمس والضّحی
« هذا امام وابن امام وأخ امام وأب امام الائمة والتسعة، تاسعهم قائمهم.»
زین العباد، آدم آل عبا بود
ثانی [؟] و سیّد ساداتِ دو سرا
دیگر بود محمد باقر، امام دین
وآن دیگر است جعفر و صادق امام ما
وآنگه ستوده موسی کاظم که در کلام
«والکاظمین» وصف وی آمد، زهی عطا
{وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ وَ الْعافينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنين} (آل عمران/134)
دیگر شهید خاک خراسان، دفین طوس
سلطان ابوالحسن علیِ موسیِ رضا
خوش بشنو این حدیث به وصف زیارتش
هر مؤمنی به صدق، زیارت کند وِرا
«سبعین اَلف حج» به طوافش برابر است
وز قول مصطفای معلّی و مجتبی
« من زار ولدی بطوس فکأنّما زار بیت الله سبعین ألف مرّة.»
شاهی که هست درگهِ او کعبة نجات
وز لطف او حوایج خلقان بود روا
« ستدفن بضعة منّی بأرض خراسان، لا یزوره الاّ مؤمن عارف بحق، اعطاه الله الجنّة وحرّم جسده علی النار.»
وز بعد آن تقیّ و نقی دان و عسکری
وآنگه امام مهدیِ دین، هادیِ هدی
اینک رسید وقت که آید برون زغیب
وز عدل آن شود همه آفاق پر صدا
« لو لم یبق من الدنیا الاّ یوم واحد، لطوّل الله ذلک الیوم حتی یخرج رجلاً من ولدی اسمه اسمی وکنیته کنیتی، یملأ الأرض قسطاً وعدلاً کما مُلئت ظلماً وجوراً.»
اینها ده و دواند امامان و پیشرو
واندر بهشت، سیّد و شاب اند و پیشوا
« الائمة من بعدی اثناعشر، أولهم علیّ و آخرهم مهدی.»
خاتمه :
ما عاصیان و خسته، نداریم طاعتی
غیر از محبت حق و اولاد مصطفی
یا رب به حقّ ذات خود و اسم اعظم است
یا رب به حق ختم رسل سیّد الوری
یا ربّ به حقّ حیدر و اولاد پاک او
یا ربّ به حقّ جمله امامان پیشوا
کز لطف یک نظر به سوی «کاشفی» فکن
واندر بهشت عدن، دهش روز حشر، جا
ما گرچه عاصی ایم، تویی غافر الذنوب
ما گرچه خسته ایم، تویی واهب العطا
امّید ما، به لطف عمیم تواست وبس
فاغفر لنا بفضلک یا سامع الدعاء
تمّت :
قد فرغ من تسویده فی یوم الأحد اثنی عشر شهر جمادی الثانیة سنة 1079 تسع وسبعین وألف من الهجرة، علی ید الفقیر المحتاج إلی ربّه الغنی، ابن السید علی الحسینی الکرم وری، صالح الحسینی، عُفی عنه وأولاده. آمین یا ربّ.
3 – کلمات قصار اميرمؤمنان علیه السلام در نگاه اوکلي
[ محمدرضا فخر روحانی]
به تازگي مجلة «الموسم» چاپ هلند در شمارة 72 ـ 71 (2009) نسخة عکسي، ترجمه اي از واژه هاي برگزيده و کلمات قصار حضرت علي بن ابي طالب علیه السلام را منتشر کرده است. در روي جلد اين کتاب، نام مترجم «سايمن اوکلي» [Siman Ockley] درج گرديده که استاد زبان عربي در دانشگاه کمبريج انگلستان بوده و کتاب را از روي نسخة اصلي، که به زبان عربي است و در کتابخانة بادلين دانشگاه آکسفورد نگهداري مي شود، به زبان انگليسي برگردانده است. در اين کتاب که 34 صفحه دارد، روي هم 169 فقره از کلمات قصار را به انگليسي برگردانده و کتاب به وسيلة برنارد لينتوت، به سال 1717 در لندن چاپ و منتشر شد. بعدها اين کتاب در سال 1892 از سوي انتشارات دانشگاه کمبريج تجديد چاپ گرديد.
اوکلي (1720ـ 1678) در تقديم نامه اي دو صفحه اي، خطاب به توماس فريک [Thomas Freke] مي نويسد: «نمونة موجود سخنان حضرت امام علي علیه السلام مونة خوبي است براي پيروي کردن».
وي در ديباچه اي هشت صفحه اي، ابتدا عملکرد غربيان در تحقير اقوام شرق را به باد انتقاد و سخره گرفته و آنگاه ايشان را به تأمل و تفکّر در حکمت هاي موجود در سخنان حضرت علي علیه السلام دعوت مي کند. اوکلي از وام داري غربيان نسبت به حکمت و تعقّل عميق عربي و شرقي سخن گفته و سخنان حضرت امام علي علیه السلام را برتر از تمامي کلمات قصار و ضرب المثل هاي ساير ملل مي داند و از ژرفاي آنها به وجد مي آيد و شگفت زده مي شود و همين مجموعه از کلمات آن امام همام را، در ارزشمندي، بالاتر از اناجيل اربعه ـ عهد جديد ـ ارزيابي مي کند سرانجام همين امر او را برآن داشته تا در جلد دوم کتاب ديگر خود (تاريخ شرقيان) به تفصيل به زندگي آن بزرگوار بپردازد. نظر به عمق تجربيات و معاني موجود در سخنان حضرت امام علي علیه السلام ، وي قدمت و پيشينة اين سخنان را احتمالاً بسيار بيشتر از عمر شريف و زمان زندگي آن حضرت مي داند و احتمال مي دهد که شايد بخشي از آن ها ضرب المثل هايي بود که از کلام آن حضرت نيز جمله هاي حکيمانه اي بدانها اضافه شده است.
اوکلي در جايي ديگر تأسف مي خورد که چرا بايد اين کتاب ترجمه شود، بلکه براي فهم و درک عمق آن، سزاوار است که آدمي به ممالک شرقي (اسلامي) سفر کند. وي اهميت اين کتاب را بسي بالاتر و بيشتر از عهد عتيق و سخنان انبياي بني اسرائيل مي داند و مي گويد: «اين کلمات قصار، مشحون از هدفمندي بوده و داراي روح عشق و شيدايي خالص است. دقت در حيات و بالاترين ثقل فکري و عميق ترين تجربيات بشر در امور انساني را به دست مي دهد».
از نظر اوکلي، تعجبي ندارد که انسان در برابر هر يک از جمله هاي اين کتاب بهت زده شود!
سايمن اوکلي در 1717 در شهر اکستر انگلستان به دنيا آمد و در رشتة زبان عربي در دانشگاه کيمبريج تحصيل کرد. وي مدت هاي طولاني در کتابخانة بادلين ـ کتابخانه مرکزي دانشگاه آکسفورد ـ به مطالعات مخطوطات عربي پرداخت و در سال 1711 به سمت استادي دانشگاه کيمبريج در رشته مطالعات عربي برگزيده شد. او به سبب بدهکاري هاي مالي در 1717 زنداني و در 1718 آزاد شد، ليکن شرايط جسمي نامناسب منجر به فوت وي در 1720شد.
از آثار اوکلي مي توان کتابهاي مقدمة زبانهاي شرقي (1706)، ترجمة تاريخ يهوديان معاصر اثر سيمون مودينا فرانسوي (1708)، تطور عقل انساني در کتاب حيّ بن يقطان اثر ابن طفيل (1708) و تاريخ شرقيان (جلد اول 1708 و جلد دوم 1718) و نيز گزيده اي از سخنان حضرت علي علیه السلام » (1717) را نام برد.
هرچند نويسندة مشهور لبناني مقيم قاهره، آقاي نجيب العقيقي در کتاب ارزشمند خود المستشرقون (جلد2، ص46) مي گويد: «اوکلي کتاب حاضر را از غررالحکم و دررالکلم آمدي گرفته»، ليکن خود اوکلي در هيچ جاي کتاب به نام متن دست نويس عربي که وي اين کلمات و جمله هاي حضرت را از آن ها برگفته است اشاره اي نکرده است.
منبع: فرهنگ زیارت، شماره 1
4 – ترجمه منظوم هفده حدیث اخلاقی امیرالمؤمنین علیه السلام به شعر فارسی
[ عبدالحسین طالعی]
مرتضی قلی خان شاملو (از دانشوران سدة یازدهم) جُنگ خود را به سال 1069 قمری گرد آورده و در حاشیة صفحة ششم، ترجمة منظوم هفده حدیث فارسی از امام امیرالمؤمنین علیه السلام می آورد. این جُنگ به سال 1382 شمسی توسط دائرة المعارف بزرگ اسلامی به صورت عکسی چاپ شده و این یادداشت، از آن چاپ نقل می شود.
1ـ عودک إلی الحق خیر من تمادیک فی الباطل
بازگشت تو به سوی راستی بهتر است از گشتنِ ناراستی
2. علم المنافق فی لسانه، علم المؤمن فی عمله
دانش کفّار در گفتار اوست دانش مؤمن هم از کردار اوست
3. علم بلا عمل کشجر بلا ثمر علم بلا عمل کقوس بلا وتر
ی عملی علمی درخت بی ثمر بی عمل علمی کمانِ بی وتر
4. عداوة العاقل خیر من صداقة الجاهل
دشمن عاقل نیازارد ترا یاری جاهل بیازارد ترا
5. لا ینفع عظم الجسد وطوله إذا کان القلب خاویاً
سود ندهد بر درازی فربهی سود ندهد چون که باشد دل تهی
6 . عاد علی نفسه مزیّن لها سلوک المحالات وباطل الترهات
دشمن خود نفس آرایان بود حرف باطلشان چو ترّاران بود
7. عِزّ اللئیم مذلة، عنوان العقل مداراة الناس
عزّ ناکس هست از خواری عقل خلق را بنواز از یاری عقل
8. عقوبة العقلاء التیوع، عقوبة الجهلاء التصریح
بازخواست عاقلان با دوستی ست بازخواست جاهلان با دشمنی ست
9. انّ أخاک حقا من غفر زلّتک وسدّ خلّتک
زدست دوست نرنجد به هیچ تقصیری اگر برنجد و گوید که دوستم غلط است
10. بالجود یود الرجل، بلین الجانب نافس النفوس
به بخشش مهتری یابند مردان به نرمی انگس می گیرند جانان
11. بحسن الاخلاق یطیب العیش، بکثرة الغضب یکون الطیش
به خوش خویی است عیش زندگانی زبدخویی است طیش و خشمرانی
12. بالحکمة یکشف غطاء الغضب، بوفور العقل یتوفّر الحلم
به حکمت می گشاید پردة علم به بسیاری عقل از فر …. شود حلم
13. بقدر الهمم تکون الهموم، بقدر الفتنة یتضاعف الغموم
به قدر همت هر کس بود همّ به قدر مایه افزون می شود غم
14. بالتقوی یقطع حمة الخطایا، بالورع یکون التنزه من الدنایا
به تقوی قطع کن سوز خطایا به پرهیز است پاکی از دنایا
15. بالاحسان تملک القلوب، بالسخا تستر العیوب
به احسان می توان تسخیر دل کرد به بخشش ستر هر عیبی کند مرد
16. بالتقوی قرب العصمة، بالعفو تنزل الرحمة
به پاکی می شود نزدیک عصمت به عفو و مغفرت تنزیل رحمت
17. بالعقل صلاح کلّ أمر، بالجهل یتشار کلّ شرّ
به دانش هست سازد برگ هر کار به نادانی شود شر، جملة کار
5 – علم علوی ، روی دیگر سکه امامت
[ عبدالحسین طالعی]
این نکته در جای خود بررسی شده که علم علوی، روی دیگر سکة امامت آن حضرت است. حکم عقل، رجوع به افضل و رها کردن مفضول است. بروز علم حضرتش آنچنان است که کسی را یارای انکار آن نیست. نگارنده سطور، مقاله ای تحت عنوان «گلچین حکمت علوی از مجمع الأقوال فی الحکم والامثال» نگاشت و در آن، بر اساس کتاب مجمع الأقوال والأمثال نوشتة احمد سیوری ـ دانشمند شافعی قرن هفتم ـ نشان داد که مجموع کلمات منقول از سه خلیفه اول و معاویه و مأمون و… در این کتاب، کمتر از ده جمله است، در حالی که از امیرالمؤمنین علیه السلام به تنهایی بیش از 190 جمله در این کتاب آمده است. (هدیه بهارستان، یادنامه سید جلال الدین محدث ارموی، ص 593 ـ 617).
اینک به شاهدی دیگر در این راستا دست یافتم که در این سطور بدان می پردازم.
دکتر حسین زُرّوق در کتاب امثال الخلفاء الراشدین وحِکَمهم (قاهره: دارالسلام، 1431/2010) یافته هایی دیگر در این جهت نشان می دهد. دکتر زُرّوق ، در سال 2005، از دانشگاه سیّدی محمد بن عبدالله در شهر فاس (مراکش) دکترا گرفته و آثاری دارد، همچون: الخیل واللیل (دار البیضاء، 1996)؛ الاسلامیون (سه جلد، دارالبیضاء، 2000)؛ حریم (دارالمشکاه، 2002)؛ الحوار منهج حیاة (دارالسلام، 2002)؛ مفهوم الاصلاح و قضایاه (وزارت اوقاف قطر، 2008).
این کتاب، 286 صفحه به قطع پالتویی دارد. منابع آن، همه از آثار کهن اهل تسنن است ـ به جز چند مورد انگشت شمار که از نهج البلاغه آورده، و در آن 1025 جمله کوتاه از چهار خلیفه آورده که جنبة مثل سائر پیدا کرده است. در این میان، 52 جمله از خلیفه اول (ص 15 ـ 35)، 140 جمله از خلیفه دوم (ص 39 ـ 81)، 30 جمله از خلیفه سوم (ص 85 ـ 99)، و 803 جمله از امیرالمؤمنین علیه السلام (ص 103 ـ 279) آورده است.
وی در مقدمة آن کتاب، ابتدا به کثرت آثار در زمینة امثال و حکم اشاره می کند که ابن ندیم در فهرست خود، 27 کتاب به لفظ «امثال» ـ به شکل معرفه و نکره ـ معرفی کرده و در کتاب مکتبة العصر الجاهلی (ص 31 ـ 37)، 67 کتاب در این زمینه شناسانده است. آنگاه تذکر می دهد که در میان این همه آثار، جملات خلفای راشدین پراکنده شده و یکجا در اختیار نیست.
دکتر زُرّوق دو نکته می افزاید، که ترجمة عباراتش در پی می آید:
نکته اول: ثعالبی در کتاب التمثیل والمحاضره (ص 28 ـ 30) و میدانی در مجمع الأمثال (ج 2 ص 531 ـ 536) به جملات منسوب به خلفای راشدین توجه نشان داده اند. ولی این تلاش ها محدود است، بعلاوه این کتاب ها در سیاق اَمثال است و جملات خلفا که در کتاب هایی آمده که مربوط به اَمثال نیست، بیش از آن است که در کتاب های امثال می توان یافت، مانند آنچه ثعالبی در کتاب دیگرش الاعجاز و الایجاز (ص 25 ـ 36)، و یوسی در المحاضرات (ج 2 ص 622 ـ 643) آورده اند.
در دو کتاب اخیر، سهم علی بن ابی طالب بسیار زیاد است، بر عکس سه خلیفة دیگر.
ثعالبی، صد کلمة جاحظ را با افزوده هایی آورده و یوسی نیز شماری از آنها را به ترتیب حروف الفبا آورده است.(1)
محققان کتاب محاضرات در حاشیه اشاره کرده اند که حکمت هایی از علی ـ رضی الله عنه، به اندازة نصف یک کراس باقی مانده که در نسخة اساس تحقیق و چاپ، موجود نبوده و اگر آنها نیز ثبت شود، شمار بیشتری از اَمثال علی ـ رضی الله عنه ـ خواهیم داشت.
در اینجا به نکته ای دیگر باید اشاره شود: و آن کتابی است مستقلّ در باب امثال و حکم تحت عنوان زهر الأکم فی الأمثال والحکم نوشتة یوسی. وی در این کتاب، اَمثالی از علی [صلوات الله علیه] آورده که در کتاب دیگرش، المحاضرات، نیاورده است. این کار، حقیقتاً خسارتی برای علم اَمثال است که با خسارت بقیة کراسة مورد اشاره ـ که در نسخة چاپی المحاضرات نیامده ـ برابری می کند.
این مثال ها برای تأکید بر نکتة یاد شده کافی است: عنایت به اَمثال خلفای راشدین در کتابهای امثال، گسترده نیست. بعلاوه به دلیل راه هایی که برای ارائة موارد تدوین شده در پیش گرفته اند، پراکنده و غیر مرتّب است.
نکتة دوم: برای عنایت به آثار خلفای راشدین، توجّه بیشتری باید کرد. تلاش هایی در این جهت شده، از جمله آنچه به حدیث و فقه و تفسیر ارتباط می یابد.
اما در وادی کتب ادبیات، به توجه بیشتری نیاز داریم. البته شعرهای منسوب به خلیفه اول و دوم و چهارم را گرد آورده اند. نیز دکتر جابر قمیحه در کتاب ادب الخلفاء الراشدین، خطبه ها، وصایا، نامه ها، پیمان ها، حکمت ها، رسائل و مناظرات خلفا را تدوین کرده است. اما در این کار، به دلیل گستردگی، نصوص زیادی را وانهاده است.
مثلاً وی برای ابوبکر ـ در باب حکمت و نامه ـ 21 نص، برای عمر، 74 نص، برای عثمان 14 نص و برای علی 110 نص آورده که مجموع آنها 219 نص می شود و عددی اندک به شمار می آید… .
حسین زرّوق، مقدمة خود را به تاریخ چهارشنبه 19 رجب 1429/ 23 یولیو 2008 در شهر فاس (مراکش) نوشته است.
نسخه ای از این کتاب در کتابخانه تخصصی امیرالمؤمنین علیه السلام در مشهد مقدس موجود است.
6 – نقش حکمتهای نهج البلاغه در تحول زندگی محققی از هند
[ محمد رضا فخر روحانی]
در تابستان سال 2006 میلادی ( 1385 شمسی) که برای تحقیقات علمی درباره تأثیر عاشورا بر ادبیات انگلیسی و یافتن اشعار انگلیسی سروده شده در این باب به دهلی نو رفته بودم، حدود 20 روز در کتابخانه ادبیات ملی هند به تحقیق و مطالعه مشغول بودم. آخرین روزی که از آنجا بیرون آمدم، نزد مدیر آن کتابخانه که خانم هندویی بود رفته و از او تشکر کردم. ضمن صحبتهایش از من پرسید که آیا می توانم ترجمه ای از نهج البلاغه برایش تهیه کنم یا خیر؟
از این پرسش او شگفت زده شدم و او با هیجان خاصی برای من توضیح داد که زندگی اش را مدیون امیرالمؤمنین علیه السلام است.
ماجرا از این قرار بود که بانوی هندو به دلیل مشکلات زندگی تصمیم به خودکشی گرفته بود و حتی روزی هم طناب برای حلق آویز کردن خودش تهیه کرد. همان روزی که وی قصد خودکشی داشت در کتابخانه فوق الذکر نشریه ای به دستش می رسد که جمله ای بسیار امیدبخش نسبت به زندگی از امیرالمؤمنین علیه السلام به نقل از نهج البلاغه به چشمش می خورد و دید وی را نسبت به زندگی به کلی تغییر می دهد. همین انقلاب روحی وی را به زندگی علاقمند کرده و وی درصدد به دست آوردن اطلاعاتی بیشتر درباره حضرت علی علیه السلام و نهج البلاغه بر می آید. وی چند بار گفت: «من زندگی مجدد خود را مدیون امام علی [علیه السلام] هستم».
جالب آن که در نوبت بعدی که اینجانب سال بعد به همان کتابخانه رفته بودم، همان بانوی هندو را دیدم و وقتی از نهج البلاغه پرسیدم، دیدم که همان نسخه از نهج البلاغه را در کیف خودش داشت و گفت که لحظه ای آن را از خود دور نمی کند و پیوسته آن را خوانده و می خواند.
7 ـ نگاهی به کتاب علی بن ابی طالب رضی الله عنه، نوشته دکتر علی عطیه شرقی
[ عبدالحسین طالعی]
الخلیفة علی بن ابی طالب رضی الله عنه: دراسة فی شخصیته وادارة الدولة فی عهده. ، چاپ شهر اربد در کشور اردن. اربد: دار الکندی للنشر والتوزیع، ]مشترک با: طرابلس: تالة للطباعة والنشر[ الطبعة الاولی، 2001، 118 صفحه.
مؤلف در مقدمه کتاب ـ که به شهادت چکیده انگلیسی، پایان نامه او بوده ـ می نویسد:
با این که دربارة حیات خلفای راشدین بسیار نوشته اند، اما برای این پژوهش، شخصیت خلیفه علی بن ابی طالب ـ رضی الله عنه ـ را برگزیدیم، به چند دلیل:
1ـ شخصیت تاریخی درخشان امام علی و نقش بارزی که در دورة پیامبر و خلفای راشدین داشت.
2ـ جنبة اداری در این دوره فهم تاریخ اسلامی، و نقش پیشوایی خلیفه علی بن ابی طالب ـ رضی الله عنه. در این مورد در متون کهن، کم نوشته اند، ولی همان اندک برای بررسی مواد زیادی به ما می دهد.
3ـ برای بررسی دوره حکومت این خلیفه ـ با وجود گرفتاری و دشواری ها ـ باید جایگاه پیشوایی دولتی چنان شرایطی را باز شناسیم.
نویسنده می افزاید:
به این دلایل، از خدای سبحانه خواستم تا توفیق باز شناساندن این مرد بزرگ و شیوة ادارة حکومت در زمان او را به من عطا فرماید.
بدین روی، این پژوهش را در یک مقدمه، پنج فصل و خاتمه سامان دادم. (ص 13 و14)
این کتاب شامل مقدمه و پنج فصل بدین قرار است:
مقدمه (ص 13 ـ 18).
فصل اول، ویژگی های امام علیه السلام: اسم و نسب، مولد، اسلام، کنیه، ویژگی ها، پیوند با پیامبر، فرزندان (ص 19 ـ 36).
فصل دوم، خلافت حضرتش: نقش امام در خلافت عثمان، بیعت با آن جناب. (ص 37 ـ 46)
فصل سوم، مدیریت دولت در زمان خلیفه علی ـ رضی الله عنه: چگونگی مدیریت در صدر اسلام، سیاست اداری امام، گزینش والیان، پیگیری امور آنها، کارهایی آغازین والیان. (ص 47 ـ 70)
فصل چهارم، سیاست نظامی علی بن ابی طالب ـ کرّم الله وجهه: انتقال پایتخت از مدینه به کوفه، شاخص های نظامی علی ـ رضی الله عنه، وصایای نظامی حضرتش. (ص 71 ـ 86)
فصل پنجم، شهادت علی بن ابی طالب ـ کرّم الله وجهه: خبر دادن رسول الله از شهادت آن جناب، توطئه مخالفان، شهادت و وصیت او (ص 87 ـ 96) خاتمه و نتیجه گیری (ص 97 ـ 98)
فهرست منابع: منابع مخطوط، منابع کهن چاپ شده، منابع جدید چاپی عربی و ترجمه شده به عربی، پایان نامه ها، کتابهای انگلیسی که مجموعاً 122 منبع در بردارد (ص 99 ـ 117)
چکیده انگلیسی (ص 118).
برخی از مصادر مخطوط کتاب، نسخه های موجود در «مرکز صدام للمخطوطات» در بغداد است، از جمله: کفایة الطالب گنجی شافعی، فضائل ابن شاذان، مناقب خوارزمی، و دو کتاب: تاریخ الائمه و مختصر تاریخ الخلفا که مؤلف آنها مجهول است.
در میان منابع چاپی کتاب نیز نام پاره ای منابع شیعی مانند الجمل مفید، اصول کافی، بحار الانوار، ارشاد مفید و اعیان الشیعه را می بینیم.
مؤلف دربارة ولادت و اسلام آوردن امیرالمؤمنین علیه السلام می نویسد:
علی بن ابی طالب ـ رضی الله عنه ـ در مکه، روز 13 رجب سال 30 از عام الفیل زاده شد، نه کسی پیش از او در خانه خدا زاده شد و نه کسی بعد از او، و این اکرام و تعظیم خدای تعالی دربارة او بود. بدین سان، علی بن ابی طالب ـ رضی الله عنه، مسلمان زاده شد؛ زیرا دیده گان خود را به اسلام گشود و هرگز بتی نپرستید. او به فطرت خود، مسلمان بود و به طبیعت خود، شجاع.
… آنگاه که رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ دین را عرضه کرد، بی تردید، علی نخستین کسی بود که اسلام آورد. فقط در مورد سنّ او در آن زمان اختلاف است میان 8 سال (قول بخاری)، ده سال (قول ابی عبدالبر)، 7 یا 8 سال (قول خطیب بغدادی)، 7 سال (ابن جوزی)، 15 سال (قول ابن حجر). اما به هر حال، نخستین کسی بود که به پیامبر پیوست. (ص 23 ـ 25)
دکتر عطیه، در مورد کنیة «ابوتراب»، به مطالب جعلی اهل تسنن گرفتار آمده (ص 26) که مقالة «کنیة ابوتراب، افتخار امیر مؤمنان علیه السلام» نوشته سید علی میر شریفی در مجله وقف میراث جاویدان و پاسخی به این گونه مطالب ناروا در بر دارد.
عطیه، فضائل علوی را فراوان می داند و در میان آن همه، بر حدیث مؤاخات، و منزلت تأکید می کند. (ص26 ـ 30)
مؤلف، ذیل شرح حال حضرت زینب علیهم السلام، مدفن ایشان را بدون ذکر اقوال دیگر، در مصر می داند، منطقة قناطر السباع. (ص 35).
در فصل دوم نیز، در باب روابط امیرالمؤمنینعلیه السلام با خلفا، مطالبی آورده که نیاز به نقد و بررسی جدّی دارد. در فصل سوم، بر ضرورت اجتهاد به رأی در مدیریت حکومت، اصرار می ورزد. (ص 50)
مؤلف، فتوحات را واجد دو جنبة مثبت و منفی می داند: جنبة مثبت آن، سرازیر شدن جریانهای مالی به جامعه اسلامی، و جنبة منفی آن، گرایش و دلبستگی اصحاب به مال اندوزی و دنیا طلبی که به وضع دورة خلیفه سوم منتهی شد. (ص50 ـ 51) بدین روی، کار امیرالمؤمنین علیه السلام در دوران حکومت، برای باز گرداندن وضع فرهنگی و اخلاقی مردم به حال پیشین، بسیار دشوار بود.
نخستین اقدام مهم حضرتش، تغییر والیان و مسؤولانی بود که صلاحیت و اخلاص آنها را قبول نداشت. ویژگی های مورد نظر آن جناب، همان ها بود که در عهد مالک بیان می دارد: اهل تجربه، بیوتات صالحه، پیشگامی در اسلام و… همین گونه در مورد کاتبان دیوان که رازداران مردم و دولت هستند.
گزارش تفصیلی مؤلف در مورد والیان مناطق مختلف و نظام شرطه (ص 55 ـ 60) خواندنی است. پس به وصایای حضرتش به این والیان می پردازد (ص 60 ـ 64)، از جمله: سفارش به: کعب بن مالک، مالک اشتر، عمّال زکات و…
مؤلف، بعضی از شیوه های امام علیه السلام برای اداره حکومت را ـ عمدتاً از منابع سنی ـ استخراج کرده و گاه با شیوه های خلفای پیشین مقایسه می کند.
ضمن بحث در باب تقسیم بیت المال و رفع تبعیض های پیشین می نویسد:
این گونه بود خلیفه علی بن ابی طالب ـ رضی الله عنه، که در راه خدا هرگز ملامتِ ملامت گران را جدّی نگرفت. هرگز مالی از کسی نگرفت یا به کسی نداد مگر بر اساس حق و عدل. شأن او شأن رسول الله بود، و بهترین نمونة پیامبر در عدل و مساوات. (ص 67)
مؤلف به این نکته اشاره می کند که زهد امام نسبت به دنیا، دلیل بر آن نشد که در برابر ثروت، موضع گیرد. بلکه می فرمود: « ولیر علیک اثر ما انعم الله علیک»؛ امام، فقر را دشمن می داشت: «ان الفقر هو الموت الأکبر…» و به محمد بن حنفیه می فرمود: «انی اخاف علیک الفقر…». بلکه به عدالت اجتماعی و رفع تبعیض های ناروا می اندیشید که ظاهر آن تمایل به فقرا بود. (ص 69 ـ 70).
مؤلف، فصل سوم را در این جمله خلاصه می کند که:
«وصایای خلیفه علی، به مثابة یک لایحه در مبادی انسانی است، که باید والیان و مسؤولان و دیگران همواره پیش چشم داشته باشند تا عدل و انصاف، در میان تمام مردم گسترش یابد» (ص 70).
فصل چهارم کتاب با عنوان «السیاسة العسکریة لعلی بن ابی طالب کرّم الله وجهه» به سیاست نظامی امام علیه السلام می پردازد. این فصل، با بحث در باب انتقال پایتخت از مدینه به کوفه آغاز می شود که برخی از اصحاب، حضرتش را از این کار باز داشتند، امّا آن جناب نپذیرفت. مؤلف می نویسد:
«امام علی بن ابی طالب بزرگ مردی شجاع بود که در جنگ و سیاست جنگی، دستی توانا داشت. خبرویّت او در این مورد، نتیجة مشارکت های فراوان او در جنگ های صدر اسلام بود که از سنّ نوجوانی او آغاز شده بود (ص 75).
نیز اشاره ای دارد به پایداری حضرتش بر اصول دینی که سبب برخوردهای تند با طلحه، زبیر، عقیل، اصحاب تحکیم و مانند آنها داشت. اما با این همه در مقام یک فرمانده نظامی بسیار موفق، چهره ای درخشان از خود نشان داد. (ص 76).
پس از آن گزیده ای از توصیه های نظامی حضرتش، در خطبه ها و نامه ها را نقل و تحلیل می کند. (ص 76 ـ 86).
در اینجا باید به کتابی اشاره کنم که به طور اختصاصی به این مهم پرداخته است. دکتر علی احمد عمران در کتاب اسلوب علی بن ابی طالب علیه السلام فی خطبه الحربیة (مشهد: کتابخانه تخصصی امیر المؤمنین علیه السلام، 2011 م / 1432 هـ ، 560 صفحه) به خطبه های امام علیه السلام در بارة مسائل نظامی پرداخته است. این کتاب، پایان نامه دکترای علی احمد عمران بوده که در سال 2006 از آن دفاع کرده است.
باری، دکتر علی عطیه شرقی فصل پنجم کتاب خود را به شهادت امام علیه السلام اختصاص داده است. ابتدا اخبار غیبی پیامبر از شهادت امام علیه السلام را باز می گوید (ص 89)، سپس توطئه خوارج برای قتل حضرتش (ص 90 ـ 93) ، آنگاه گزارشی از شهادت، وصایای آن جناب، توصیف ضرار بن خمره از حضرتش و مرثیه ابوبکر بن حماد، می آورد. (ص 93 ـ 96).
در پایان این بخش می نویسد:
بدین گونه امام علی بن ابی طالب ـ رضی الله عنه ـ در راه اهداف و ارزشهای اسلامی به شهادت رسید. اما قتل او به معنی مرگ آن اهداف بلند نبود، بلکه رویدادهای بعدی نشان داد که هدف های مورد نظر حضرتش، ژرف تر و گسترده تر شدند. (ص 95)
کتاب دکتر علی عطیه شرقی، با وجود کاستی هایی که برخی از آنها یاد شد، به دلیل نگاه تحلیلی به مقوله ای مهم، ارزش رجوع و بهره گیری دارد.
8 – الفوائد المدنیة، چکیده مناظره با علمای اهل سنت در 50 موضوع
[عباسعلی مردی]
الفوائد المدنیّة، حوار حول الأصول في مدینة الرسول، سید حسین شیخ الإسلامی تویسرکانی، مجمع جهانی شیعه شناسی، 1433ق / 1391ش، قم.
این کتاب شامل 50 مناظره، حاصل پنج جلسه ـ هر جلسه حدود دو ساعت ـ گفتگوی مرحوم سید حسین شیخ الاسلامی با علمای اهل سنت در مدینه است. نویسنده در یکی از سالهایی که به حج مشرف شده، در مدینه منوره با پنج تن از علمای اهل سنت گفتگو و مناظره کرده است.
یکی از ایرادهایی که نویسنده به علمای اهل سنت وارد می کند نوع برخورد آنان با شیعیان در اطراف بقیع است. وی با تأکید بر آیۀ {ادْعُ إِلي سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَن} از آنها می خواهد که با شیعیان به خشونت رفتار نکنند و آنان را با القابی همچون وزغ و … مورد خطاب قرار ندهند.
ویژگی این مناظرات، خلاصه و متقن بودن آنهاست و برای کسی که می خواهد حداقلی از بحث و مناظره بین شیعه و اهل سنت را در موضوعات زیر، بداند بسیار مفید خواهد بود. نویسنده با استناد به کتب اهل سنت و آیات قرآن دربارۀ این پنجاه موضوع سخن گفته است:
1ـ یادکرد درگذشتگان، عبادت مردگان و بت پرستی نیست؛
2ـ توسل و درخواست حاجات از مردگان؛
3ـ عرض ارادت و سلام بر مردگان؛
4ـ فایدۀ زیارت؛
5ـ زیارت حضرت فاطمه علیهم السلام؛
6ـ امیر المؤمنین کیست؟
7ـ روایاتی از حضرت فاطمه و فضایل ایشان؛
8ـ فضائل فاطمه علیهم السلام؛
9ـ خلیفۀ بعد از رسول خداصلی الله علیه و آله؛
10ـ علی و فاطمه از دو خلیفه اول راضی نبودند؛
11ـ فاطمهعلیهم السلام از ابوبکر طلب ارث کرد؛
12ـ دلیل خلافت ابوبکر؛
13ـ خلافت عمر؛
14ـ اعتراض عمر بر رسول خدا صلی الله علیه و آله؛
15ـ چگونگی انتخاب عمر برای خلافت؛
16ـ خلافت عثمان؛
17ـ وظیفه ما در این زمان چیست؟
18ـ اعتقاد به ولایت علی علیه السلام؛
19ـ از علیعلیه السلام نامی در قرآن نیامده است؛
20ـ علم غیب علیعلیه السلام؛
21ـ تقاضای حاجات و شفاعت از قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله؛
22ـ سلام و صلوات بر مدفونین در بقیع و تقاضای حاجات از آنان؛
23ـ رسول خدا صلی الله علیه و آله، کسی را، به جانشینی خویش، وصیت نکرده است؟!
24ـ مذهب امامی (شیعه اثنی عشری) بر حق است؛
25ـ امام در این عصر کیست تا اگر مردیم بر مرگ جاهلی نمرده باشیم؟
26ـ فایده وجود حضرت حجت علیه السلام چیست وقتی که دیده نمی شود و ما امکان رؤیت و طرح سؤال ازیشان نداریم؟
27ـ دلایل اثبات وجود حضرت حجت علیه السلام؛
28ـ طول عمر حضرت حجت علیه السلام؛
29ـ علم ائمه به زمان شهادتشان افتادن به تهلکه نیست؛
30ـ سجده بر تربت امام حسین علیه السلام؛
31ـ گروهی از شیعه اهل نجات هستند که در کنار ایمان به خدا و رسولش، به دوازده امام ـ آنچنان که رسول خدا ازیشان نام برده ـ معتقد باشند؛
32ـ چگونگی اخذ شیوۀ صحیح از کتاب و سنت؛
33ـ مراد از «صادقین» در قرآن اهل بیت علیهم السلام هستند؛
34 سجده نزد ضریح، سجده شکر از توفیق زیارت؛ و بوسیدن ضریح ائمه علیه السلام محبت بدیشان است؛
35 بنای حرم ائمه علیهم السلام؛
36ـ افترا بر شیعه در کشتن اهل سنت؛ شیعه معتقد است که هر که شهادتین گوید مال و جان و ناموسش محترم است؛
37ـ مسلمانی ابوبکر و عمر؛
38ـ تسمیه فرزندان به عبد علی و عبد الحسین دلیل بر بندگی آنان نیست؛
39ـ چگونگی تولد ائمه اطهار علیهم السلام؛
40ـ ممکن بودن امامت امامی در زمان طفولیت؛
41ـ تکلیف مسلمانان؟
42ـ دلایل امامت امام حسن و حسین و فرزندانشان علیهم السلام؛
43ـ مراد از أولی الأمر در قرآن؛
44ـ چگونگی وضو؛
45ـ مصحف فاطمه علیهم السلام؛
46ـ شب قدر؛
47ـ مراد از کوثرکیست؟
48ـ بطلان نماز شیعیان؟
49ـ ازدواج موقت؛
50ـ در این حدیث که ابن عساکر نقل کرده، تدبر کنید: «من سره أن یحیی حیاتی، و یموت مماتی، ویسکن جنّة عدن التی غرسها ربّی، فلیوال علیّاً من بعدی، و لیوال ولیه ، و لیقتد بالأئمة من بعدی؛ فإنهم عترتی، خلقوا من طینتی، ورزقوا فهماً و علماً، ویل للمکذبین بفضلهم من أمتی، القاطعین فیهم صلتی، لا أنالهم الله شفاعتی.»
9 – حجم تراث امامتی
[عباسعلی مردی]
چند مطلب کوتاه از کتب بزرگان شیعه نقل می شود تا اشاره ای به انبوه و حجم کتب مناقب و فضائل اهل بیت علیهم السلام و در رأس آن فضائل امیر المؤمنین علیه السلام در تاریخ تراث شیعی شده باشد. باشد که مراکزی همچون بنیاد فرهنگی امامت ـ که گام در حوزۀ تخصصی امامت پژوهی نهاده اند ـ به فهرست این کتب دست یازیده و در ادامه به احیا یا بازسازی کتب کهن امامتی همت گمارند.
الف) محمد بن علی ابن شهرآشوب مازندرانی از جدش شهرآشوب نقل می کند که:
شنیدم ابو المعالی جوینی با تعجب می گفت که در نزد صحافی کتابی دربارۀ روایات غدیر دیدم که نوشته بود از طرق روایت «من كنت مولاه فعلي مولاه»، جلد بیست و هشتم، و دنبالۀ آن در جلد بیست و نهم خواهد آمد. (مدینة المعاجز، مقدمه سید هاشم بحرانی)
ب) کتاب نهج الإیمان زین الدین علی بن یوسف بن جبیر ـ و در برخی از کتابها ابن جبر و ابن حبر ـ از علمای قرن هفتم هجری در 48 فصل تنظیم شده است؛ مؤلف در آغاز می گوید که کتابی بزرگ در امامت را تدارک دیده بوده اما مشکلات زندگی مانع از تألیف آن شده و به این مقدار بسنده کرده که آب دریا را گر نتوان کشید هم بقدر تشنگی باید چشید. با اینهمه مناقب نقل شده در این کتاب را کم از بسیار و قطره ای از دریای مناقب امیرالمؤمنینعلیه السلام معرفی کرده است…
او بیان می کند که این روایات را از کتب مختلف نقل کرده که چه بسا تعداد کتب منقول یا مورد اشاره به «هزار» یا «نزدیک به هزار» می رسد. با اینهمه از کمی بضاعتش در نقل مناقب شکوه می کند. (نهج الإیمان، تحقیق سید احمد حسینی، ص 21)
ج) نویسنده نهج الإیمان در فصل 48م کتابش به بی شماری احادیث فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام اشاره می کند و نمونه های چندی از سخنان بزرگان و علما نقل می کند که برخی از آنها چنین است:
1ـ از کتاب نخب المناقب جدش نقل می کند که منصور دوانیقی از اعمش پرسید: چند روایت در فضائل امیر المؤمنین علیه السلام روایت می کنی؟ پاسخ گفت: ده هزار حدیث.
2ـ مردی به ابن عباس می گوید که فضائل امیر المؤمنین چقدر زیاد است من تا سه هزار روایت شمرده ام! ابن عباس می گوید: چرا نمی گویی نزدیک به سی هزار حدیث؟!
3ـ از سید مرتضی علم الهدی ، نقل شده که از ابو حفص عمر بن شاهین (م 385ق) شنیده که وی تنها در فضائل امیر المؤمنین علیه السلام هزار جزء جمع کرده بوده است.
4ـ ابن عبد ربه ضمن نقل احادیثی از فضائل امیر المؤمنین علیه السلام اعتراف می کند که از شمارش آنها عاجز است.
د) در کتاب صراط مستقیم، زین الدبن ابو محمد علی بن یونس عاملی نباطی بیاضی در مقدمه اش 52 عنوان کتاب را نام می برد که بدون واسطه از آنها نقل کرده است؛ برخی از آنها در گذر تاریخ از بین رفته اند.
در ادامه 230 عنوان کتاب را فهرست می کند که خود آنها را ورق نزده، اما به واسطه کتب دیگر از آنها نقل می کند.
در بخش دیگری از کتاب، کتابهایی را که علمای اهل سنت در فضائل امیر المؤمنین علیه السلام نوشته اند، چنین نام می برد:
كتاب الغدير از ابن جرير؛ كتاب المناقب از ابن شاهين؛ كتاب أخبار عليّ وفضائله از ابن شيبة؛ كتاب العلوية في فضائل بني هاشم على بني أمية از جاحظ؛ دو كتاب منقبة المطهرين و ما انزل في القرآن في أمير المؤمنين از اصفهاني؛
كتاب الجعفريات از أبو المحاسن الروياني؛ كتاب الأربعين في فضائل أمير المؤمنين از موفق المكي؛ نزول القرآن في شأن أمير المؤمنين از شيرازي؛ كتاب الأربعیه في فضائل فاطمة از مؤذن؛ كتاب رد الشمس في فضائل أمير المؤمنين از ابن مردويه؛ مسند أهل البيت از ابن حنبل؛ الخصائص العلوية على سائر البرية از نطنزي؛ كتاب المناقب از ابن المغازلي؛ كتاب المراتب از بستي؛ كتاب الدرجات از بصري؛ كتاب الحدائق از خطيب.
ﻫ) محمد طاهر قمی در کتاب اربعین خود ضمن بر شمردن آثار علمای اهل سنت که در کتاب صراط مستقیم آمده این چند عنوان را بر آنها افزوده است:
كتاب فصول المهمة في فضائل الأئمة از ابن صباغ مالکی؛ كتابی از أخطب خوارزمی (نویسنده مناقب)، كتابی از ابن طلحة الشافعي (نویسندۀ مطالب السؤول في مناقب آل الرسول).
وی پس از این فهرست ضمن مدح کتاب صراط مستقیم ـ و کتابی در امامت به جامعیت صراط مستقیم ندیده ام ـ به منابع خود در نقل احادیث فضائل اهل بیت علیهم السلام اشاره کرده و عناوینی از آنها را نام می برد از جمله: صراط مستقيم از علي بن محمد بن يونس نباطی بیاضی؛ كتاب العمدة و عيون الأخبار أبو الحسين يحيى بن الحسن بن بطريق اسدي حلي؛ كشف الغمة في معرفة الأئمة بهاء الدين علي بن عيسى اربلي؛ كتاب الطرائف ابن طاوس؛ كتاب الألفين، ونهج الحق وكشف الصدق، وكتاب منهاج الكرامة علامه حلی.
و) سید هاشم بحرانی در مدینة المعاجز با اشاره به آسیبی که به کتب گذشتگان رسیده و مثلاً از 80 هزار عنوان کتابخانۀ سید مرتضی یا هفتصد بار شتر کتب صاحب بن عباد مقدار قابل توجهی به جای نمانده، به بی شماری روایات و کتب فضائل اهل بیت علیهم السلام اشاره کرده و 104 عنوان کتاب امامتی را بر می شمارد.
فهرست وی با معرفی کتاب امامت ابراهیم بن محمد ثقفی آغاز و با کتاب عیون المعجزات سید مرتضی علم الهدی پایان می پذیرد.
ویژگی این فهرست توجه به کتابهای امامتی در سه ـ چهار سدۀ نخستین هجری است. از بسیاری از آن 104 عنوان جز نامشان اثری نمانده است.
10 – نکته ای در باب غدیر خم
[محمد رضا فخر روحانی]
زندگانی پر افتخار پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه و آله دارای افتخاراتی بس سترگ است که هر کدام کتابهایی مفصل برای تبیین می طلبند. علیرغم این ضرورت، البته کتابهایی مختصر هم در باب زندگانی آن بزرگوار به فراوانی به رشته تحریر در کشیده شده اند. آنچه مهم است این که در باب رویدادهای مهم تاریخی در زندگانی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، لازم است صفحات مهم زندگانی آن گرانقدر عالم با آیات قرآنی که شأن نزولشان به لحظات عمر شریف آن حضرت گره خورده است ذکر گردد.
آقای جوناثان براون اخیراً کتابی درباره زندگانی پیامبر اسلام تحت نام منور آن بزرگوار ـ محمد [صلی الله علیه و آله] ـ تألیف کرده که انتشارات دانشگاه آکسفورد به سال 2011 آن را طبع و نشر کرده است.(2)
واقعه غدیر خم تنها در سه سطر و نیم در صفحه 60 کتاب فوق الذکر توصیف شده است. ماجرا به این صورت گفته شده است که پیامبر اسلام در بازگشت از حجة الوداع در کنار برکه ای به نام غدیر خم ملازمانشان را جمع کرده، دست حضرت علی [علیه السلام] را گرفته و اعلان کردند که «هر کس من مولای ایشان هستم، [حضرت] علی [علیه السلام] مولای او است». بلافاصله پس از این مطلب گفته شده است که پیامبر اسلام اندکی پس از بازگشت به مدینه دستور حمله نظامی علیه امپراطوری بیزانس [روم] را صادر کردند.
لازم به یادآوری است که آقای براون، نویسنده کتاب، نه اشاره ای به آیه تبلیغ و نه اشاره ای به آیه اکمال دین نکرده است. در عین حال، پشت جلد همان کتاب اشخاصی همچون جان اسپوزیتو و طارق رمضان کتاب وی را به عنوان «مطالعه ای استادانه» و «معرفی ای عالی» ستوده اند.
پی نوشت ها :
1. در کتاب المحاضرات (ج 2 ص 624) آمده است که محققان کتاب، این حِکم و اَمثال را از چاپ دیگر کتاب (چاپ شهر فاس) افزوده اند. این نقل با عبارت زیر آغاز می شود: «بعضی از دانشمندان حکمت های او ـ یعنی علی ـ رضی الله عنه را به ترتیب حروف الفبا گرد آورده اند».
2. J.A.C.Brown, Muhammad, a very short introduction. U.K: Oxford, 2011, 140 P.