طرح مسأله
در روايات، لزوم آگاهي و علم امام از مسائل گوناگون، به يكي از ويژگي هاي امام نسبت به امت و جامعه گره خورده است: «لزوم اطاعت»؛ مسأله ای كه از لوازم عقلي و نقلي مفهوم امامت است. امام باقر علیه السلام در تفهیم لزوم علم برای رهبر و امام جامعه، علاوه بر تأکید به آگاهی امام، جهل به برخی از امور را نیز منافی با شأن امام می داند و آن را به مسألة طاعت پیوند می زند و می فرماید:
«والله لا يكون عالم جاهلاً أبداً، عالماً بشيءٍ و جاهلاً بشيءٍ، ـ ثمّ قال: الله أجلّ و أعزّ و أعظم و أكرم من أن يفرض طاعة عبد يحجب عنه علم سمآئه و أرضه ـ ثم قال: لايحجب ذلك عنه».1
ضرورت علم و آگاهي امام منحصر در آگاهي هاي مربوط به مديريت عمومي جامعه نيست؛ بلكه شئونات امام نسبت به دين و دنياي انسان ها مقتضي برخورداري از دانش هاي مربوط به آن است؛ از اين رو شيعه معتقد است علم امام شبيه علم پيامبر است و آيات و روايات فراواني از فريقين هم بر اين تبيين دلالت مي نمايند.2پس از پذيرش و روشن شدن ضرورت علم الهي امام، اين سؤال مطرح مي شود كه وسایط و ابزار حصول علوم ویژه (خدادادي و علم لدني) امام چيست؟
مجاری علم امام
مجاري علم امام (علم امام از کجا می آید) را مي توان در سه گروه دسته بندی کرد:
1 – عنایت خداوند متعال یا علوم بی واسطه؛
2 – علوم انتقالی از پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم ؛
3 – علوم ایصالی به واسطۀ روح و ملك.
موارد دوم و سوم قسیم هم هستند؛ اما دسته اول را می توان مقدمه و سبب تحقّق دو دستة دیگر به شمار آورد؛ هر چند خود آن ها بالاستقلال، عامل تحقق معارف و علومی برای امام هستند ـ که در ادامه به تبیین چرایی آن می پردازیم ـ مبنای اين جداسازی، محل صدور و طريق دريافت علم و عرضه كنندۀ معرفت است؛ نه زمان يا مكان آگاهي امام3 و يا نحوه و كيفيت دريافت.4
طبق مبنايي كه از روايات به دست مي آيد، علم هر امامي به امام بعد از خود ـ به طور جامع ـ منتقل مي شود. پس آگاهي يابي و معرفت امام علي علیه السلام ـ به عنوان جانشين اول پيامبرـ از علوم نبوي به طريق عادي و غيرعادي و به گونه هاي گوناگون نتيجه بخش و ثمردهندۀ آگاهي تمامي ائمه علیهم السلام از آن علوم خواهد بود. گرچه در زمان اين آگاهي يابي بیان روایات متفاوت است.
عناوینی که از احادیث به عنوان منابع علم امام به دست می آید و در این نوشته مورد بررسی قرار گرفته اند عبارتند از: روح القدس، جامعه، مصحف فاطمه علیهم السلام ، صحف و کتب انبیا، عمود نور، الف باب، تحدیث (نقر و نکت)، قرآن، اسم اعظم. برخی از این عناوین با عناوین مشهور دیگری نیز هم پوشی دارند ـ که در ادامه به آن ها اشاره خواهد شد ـ از عناوین مطرح شده، عمود نور، مسألة تحدیث و مصحف فاطمه علیهم السلام ـ از آن جهت که در اختیار ائمه علیهم السلام قرار گرفته ـ تحت قسم علوم ایصالی به واسطۀ روح و ملك قرار دارند. جامعه، صحف وکتب انبیاء، الف باب و علم به قرآن، تحت قسم علوم انتقالی از پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم جا می گیرند. روح القدس و اسم اعظم را نیز می توان در قسم عنایات الهی مطرح نمود.
الف) عنايات و علوم بي واسطه
در ذیل عنوان عنایات و علوم بی واسطه دو موضوع روح القدس و اسم اعظم قرار می گیرند؛ موضوعاتی که واسطه ای مانند فرشته یا پیامبر در آن نقشی ندارند و به گونه ای، نقش مقدمه را دارند برای تحقق ذی المقدمه.
روح القدس
برای درک مسألة روح القدس ابتدا باید به این نکته توجه نمود که بنابر تصریح روایات، علم امام علمی انباشته شده از خواندن و شنیدن آن هم به صرف انتقال و وساطت نیست؛5 بلکه شهود و فهم به همراه آگاهی است که تعالی روحی ایشان آن را میسّر و فراهم می نماید؛ زیرا خاستگاهِ درک و فهم ـ مطابق روایات ـ روح و قلب است.6
روح القدس عنوانی است که بر کل مسألة علم و سرچشمۀ علم امام سایه می افکند؛ به تعبیر دیگر، روح القدس لازمه و شرط شئِ برای تحقق و تبلور آگاهی و ایجاد مجاری علم برای امام است. این دیدگاه با بررسی گروه های برخوردار از روح القدس و تشریح مراد از روح القدس تبیین می گردد. از جمله برداشت های غلط دربارة روح القدس و در نتیجه علم امام، ملک انگاری روح القدس است. در حالیکه مجموعة روایات مرتبط، بر این امر دلالت می کنند که روح القدس نيروی غيبی و مرموز الهی است که نشان گر مرتبه ای بلند و والا از مقام علمی و معنوی و دلیل بر قرب فراوان به پروردگار متعال می باشد. در روایات، روح القدس هم بر جبرئیل و حتی سایر ملائکه اطلاق می شود و همة انبیا بهره مند از آن دانسته شده اند.
در توضیح این مطلب باید گفت که مقصود از روح القدس جایگاه و مرتبه ای برتر از روح الایمان است که مؤمن در آن حالت، جز حق نمی گوید و در دفاع از حق کوشاست؛ همچنان که ویژگی های روح القدس چنین دلالتی را می رسانند:
«وَ رُوحُ الْقُدُسِ لَا يَنَامُ وَ لَا يَغْفُلُ وَ لَا يَلْهُو وَ لَا يَزْهُو وَ الْأَرْبَعَةُ الْأَرْوَاحِ تَنَامُ وَ تَغْفُلُ وَ تَزْهُو وَ تَلْهُو»؛
«روح القدس نمی خوابد، غفلت ندارد، لهو ندارد؛ اما چهار روح دیگر می خوابند، دچار غفلت می شوند و لهو دارند».
از این رو خصیصه و ویژگی عام و مشترک میان دارندگان مقام روح قدسی، عصمت و دوری از لغزش و گناه کبیره است و به همین دلیل در روایات آمده که هرکس روح القدس با او باشد، هرگز گناه کبیره نمی کند: «و روح القدس من سكن فيه فإنّه لا يعمل بكبيرة أبدا».7
ثمره تسدید، توفیق و تأییدی که روح القدس به همراه خود دارد، نلغزیدن، به خطا نرفتن و مؤدب شدن به آداب الهی است که همۀ این ها ریشه در معرفت و علم (وَ بِهَا عَلِمُوا الْأَشْيَاءَ)8 و رؤیت حقایق (وَ رُوحُ الْقُدُسِ كَانَ يَرَی بِهِ)9 و جایگاه آن ـ یعنی روح ـ دارد و نشان می دهد منشأ آن نتایج را باید در تعالی روحی جستجو نمود. در مجموع آنچه از روایات استفاده می شود آن است که روح القدسِ اعطایی از جانب خداوند، نیرو و توانی غیبی است که تحقق یا امکان تحقق اموری را به ارمغان می آورد.
برخی از احادیث که دلالت بر اعظمیّت روح از مقرب ترین فرشتگان الهی (یعنی جبرئیل و میکائیل) می نمایند10 و تعدادی از روایات که علاوه بر بیان این مطلب، بر اختصاصی بودن این روح به پیامبراکرم و ائمه اطهار علیهم السلام تأکید دارند؛ دراین روایات تصریح شده که روح القدس امری مختص به ایشان است و هیچ کس، حتی انبیای سابق، از آن بهره مند نیستند.11 این احادیث با توجه به روایاتی که از برخورداری همة انبیا و فرشتگان از روح القدس خبر می دهند، می توانند از ادلة ذومراتب بودن و وجود تشکیک در مقام روح القدسی باشند که بالاترین مرتبۀ وجودی آن به پیامبر اکرم و ائمه علیهم السلام اعطا شده است؛12 مقامی که در تبیین آن از برتر بودن نسبت به جبرائیل و میکائل سخن رفته است. فیض کاشانی رحمه الله ذیل روایات روح مخصوص پیامبر عظیم الشأن و ائمه علیهم السلام احتمال ذو مراتب بودن روح القدس را نیز مطرح می نماید؛ 13 از این رو تمام آگاهي ها و علوم امام علیه السلام ريشه در بهره مندي ايشان از روح قدسي و مطهري دارد كه خداوند به او عطا مي نمايد.
با پذيرفتنِ اين مطلب كه نتيجة روح قدسي علم و معرفت است ـ که روایاتی نیز بر آن دلالت داشتند ـ بايد گفت که دو اثر بر اين روح قدسي و پاك مترتب اند:
ـ علم و معرفتي كه روح القدس بدون واسطه، آن ها را كسب و مزين به آگاهي از آن مي شود؛ به تعبیر دیگر، به همراه بهره مندي از روح القدس اين آگاهي ها هم براي دريافت كنندة روح وجود یافته است.
ـ علم و معرفتي كه ممكن است واسطه هايي الهي در رسيدن و بهره مندي روح القدس به آن ها نقش داشته باشند؛ مانند وحي و جبرئيل يا آگاهی و دانش کامل از حلال و حرام و نقش پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم در آن. 14
اسم اعظم
اسم اعظم عنوانی است که برخی روایات برای بیان سرچشمة علم امام و آگاهی ها و توانایی های او به آن اشاره دارند. در روايات، يكي از ويژگي هاي پيامبر و اهل بیت علیهم السلام بهره مندي كامل تر از اسم اعظم الهي بيان شده است. روايات در اين نكته مشتركند كه اسم اعظم پروردگار هفتاد و سه حرف دارد: «اسم الله الأعظم ثلاثة و سبعون حرفاً».15 همچنین روایات در این مطلب مشترک اند كه بهره مندی خاتم المرسلين و خاندان ايشان از اسم اعظم، كامل تر از ساير انبيا و اوصياست؛ یعنی آگاهی به هفتاد و دو حرف، به ايشان عطا شده است.16
در احاديث، اعمال و رفتار خارق العادۀ عيسي بن مريمc كه قرآن به آن ها اشاره دارد و همچنين واكنش آصف به درخواست سليمان براي احضار تخت بلقيس، ثمره و نتيجۀ عطا شدن اسم اعظم به ايشان دانسته شده است؛17 لذا نبايد تصور کرد که مراد از اسم اعظم، صرفاً لفظ يا كلمه اي مانند ساير كلمات رايج باشد؛ بلكه مراد حقيقت عظيمي است كه حقايق متعددي را در بر مي گيرد؛ به تعبير دیگر، واقعيت هاي متعددي تشكيل دهندۀ اسم اعظم الهي هستند. علامه طباطبایی رحمه الله نیز معتقد است اسم اعظم از قبیل الفاظ و یا مفاهیمی که الفاظ بر آنها دلالت می کنند نیست و اعتقاد به اینکه اسم اعظم ترکیبی از حروف لفظی باشد، سخن صحیحی نمی باشد.18
ب) علوم انتقالي از پيامبر
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به عنوان سرچشمه ای برای علم امام شناخته می شود که علوم و معارف گوناگون و مخصوصی را به جانشینان پس از خود انتقال داده است؛ در این قسمت به بیان موارد این مسأله می پردازیم.
قرآن
قرآن آخرين كتاب تشريع خداست که به برترين خلق خدا و خاتم پيامبران نازل گشت و خود را صلی الله علیه وآله وسلم تبياناً لكلّ شيءٍ)معرفي نمود؛ اما آیا آگاهی از قرآن به افراد خاصی عطا شده است؟ یعنی ابتدا باید به این سؤال پاسخ گفت که آیا قرآن دارای علوم ویژه و مخصوصی است که دست همۀ انسان ها در رسیدن به آن معارف باز نیست؟
برخي از آيات قرآن تصريح دارند كه علم و آگاهي از قرآن به گروه خاصي عطا شده است: صلی الله علیه وآله وسلم ( بل هو آيات بينات فی صدور الذين أوتوا العلم).19 اين گروه (افراد خاصی که آیه به آن ها اشاره دارد) همان كساني هستند كه خداوند اطاعت و پيروي از ايشان را قرين اطاعت خود و پيامبرش قرار داده و پليدي ها و انواعِ گوناگون و كوچك و بزرگِ زشتي و رجس را از ايشان دور نموده است. گونه های تبیین ارتباط اهل بیت علیهم السلام با قرآن را می توان در موارد ذیل دسته بندی نمود:
1 – رواياتي كه قرآن را نيازمند به تفسير مي داند؛ توسط انسانی دانا كه از تمامي آيات آن آگاه باشد. اين دسته از روايات ضمن تبيين اين نياز، ائمه اطهار علیهم السلام را آگاهان و عالمان به قرآن معرفي مي نمايند و جدايي ميان قرآن و امام را نفي مي كنند.20
2 – برخی دیگر از روایات، با اشاره به آياتي از قرآن كه بر آگاهي عده ای (خاص) به حقایق قرآن و تأويل آن دلالت می کنند ـ و البته در آن ها نامي از ايشان برده نشده ـ مصداق اكمل و اتم این روایات را اهل بيت علیهم السلام معرفي مي نمايند و حتی در مواردی مصادیق این روایات را منحصر در اهل بیت علیهم السلام می دانند. آياتي كه در اين مقام مورد استناد قرار گرفته اند عبارتند از: عنکبوت/49، بقره/121 و 269، رعد/43، آل عمران/7 و 18، نحل/43 ، انبیاء/7، دخان/32، فاطر/32، حدید/28 و انعام/19 . در اين روايات21 ائمه با استناد به آيات مذكور، اهل بیت پيامبر علیهم السلام را آگاه از علم قرآن معرفی کرده و مردم را مأمور به پرسش و سؤال از ايشان نموده اند. در يكي از اين روايات محمد بن يحيي از عبدالرحمان نقل مي كند كه امام باقر علیه السلام فرمود:
«انّ هذا العلم انتهی الی آيٍ في القرآن، ثم جمع اصابعه ثم قال: صلی الله علیه وآله وسلم بل هو آيات بينات في صدور الذين اوتوا العلم)»22.
ايشان، سرچشمۀ علم الهي خود را قرآن و آشنايي با معارف و آيات الهي مي دانند؛ امری كه خداوند آن ها را از آن بهره مند نموده است.
ائمه علیهم السلام علت نياز به مفسر و هادي به قرآن را وجود محكم و متشابه23 و ناسخ و منسوخ در قرآن و لزوم آگاهي از زمان و مكان و شأن نزول آيات24 بیان کرده اند و مردم را تشويق به پرسش از خودشان نموده اند.25 به همين جهت روايات مسلمانان را از تفسير به رأي به شدت پرهيز داده اند. از روایات می توان استفاده نمود كه ائمه علیهم السلام علم تفسير قرآن را از ديگران نفي ننموده اند؛ اما براي علم و آگاهي خود از تفسير قرآن دو ويژگي را برشمرده اند:
1 – عموميت و جامعيت آگاهي ايشان در برابر آگاهي برخی از بعضی از آيات (یعنی نسبت به آگاهی ناقص دیگران)؛
2 – متقن بودن تفسير خود در برابر آگاهي ناصحيح و فهم نادرست و يا تفسير ظنّي از قرآن. 26
بر اين ادعا چند دلیل می توان اقامه کرد:
اوّلاً: رواياتي هستند كه اهل بيت علیهم السلام و قرآن را عِدل هم و جدا ناشدني از یکدیگر مي داند؛27 حديث ثقلين28 بهترين و متقن ترين سند اين دسته از روایات است.
ثانياً: در برخی روایات، خود ائمه علیهم السلام ، علم و آگاهي خويش از قرآن را الهي و به واسطۀ پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم معرفي مي کنند؛ مانند این روایت:
«سلوني عن كتاب الله فوالله ما نزلت آية من كتاب الله في ليل ولا نهار و لا مسير و لا مقام إلاّ و قد أقرانيها رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم … فعلمني تأويله و تنزيله».29
ثالثاً: همانطور که قرآن كريم خود، از وجود تأويل براي آياتش خبر مي دهد، روایات نیز این حقیقت را بازگو می کنند؛ در روايات از این مسأله بيشتر به «بطن» يا «بطون» ياد شده است؛30 البته در روايات اهل سنت بيشتر با تعابيری چون «سبعَة اَحرُف» و «تأويل كتاب» بيان شده است.31
مصحف علی علیه السلام
در زمان حیات حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم و پس از آن، تدوین قرآن که با نام مصحف صورت می گرفت، امری رایج بوده است؛ به گونه ای که نام 23 صحابی که دارای مصحف بوده اند ثبت شده است.32در روایات از قرآنی به نام مصحف علی علیه السلام نام برده شده است که علاوه بر ترتیبی ویژه، توضیحاتی نیز نسبت به آیات قرآن دارد. ویژگی های این مصحف را می توان به دو گروه تقسیم کرد:
الف) ویژگی های کلی: شامل تمام قرآن بوده است؛ کتابت آن به دست امیرالمؤمنین علیه السلام صورت پذیرفته است؛ قرآن مذکور در بین دو لوح جمع شده است؛ شامل مطالبی ذیل آیات بوده است؛ بر اساس صحیفه های نزد پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و به دستور حضرت گرد آوری شد؛ برای استفادة مسلمانان تدوین شد؛ هرچند با عدم استقبال از طرف غاصبان خلافت مواجه شد.33
ب) ویژگی های خاص: تدوین آن براساس ترتیب نزول؛ ذکر ناسخ و منسوخ؛ اشتمال بر تأویل و تنزیل؛ بیان محکم و متشابه؛ تفصیل احکام؛ ذکر اسامی اهل حق و باطل؛ املای پیامبر و خط علی علیهما السلام.34
جامعه
«جامعه» یکی از عنوان های مورد تأکید روایات دربارة علم امام و نشانه ای از پیوند عمیق میان امامت و نبوت است. «جامعـه» اثري از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم خوانده شده است: «انما هو اثر عن رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم ؛35 همانا جامعه اثری از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم است».
ویژگی های جامعه در احادیث این گونه برشمرده شده اند:
ـ املای آن توسط پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم و نگارش آن توسط امیرالمؤمنین علیه السلام است؛ به عبارت دیگر سخنان خصوصی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بوده است که به قلم امیرالمؤمنین علیه السلام نوشته شده است.
ـ بر روی پوست شتر یا گوسفند نوشته شده است.36
ـ اندازۀ آن از نظر طول هفتاد ذراع (به اندازۀ ذراع پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم ) است.37
ـ موضوع و محتواي آن با عبارت هاي نسبتاً متفاوتي در كتاب هاي حديثي ثبت شده است:38 «فيها كل حلال و حرام و كلّ شيء يحتاج إليه النّاس حتّی الأرش من الخدش».39 تعبیر «تمام نيازمندي هاي مردم» و «تمام حلال و حرام ها» نقطۀ تعارض گونۀ عبارات احاديث است با محتوا و موضوع جامعه. شواهد این گفتار عبارتند از:
الف) رواياتي كه ائمه علیهم السلام را به دليل داشتن جامعه، از فقها و بزرگان فقهي ديگر مذاهب و گروه ها برتر دانسته اند. در اين روايات، ائمه علیهم السلام خود را با توجه به در اختیار داشتن و تمسك به جامعه بي نياز و برتر از ساير فقها دانسته اند و علم فقهای دیگر نحله ها را، به علت عدم دسترسی به جامعه، علمی ناقص و آن ها را نيازمند به ائمه علیهم السلام معرفی نموده اند.40
ب) عبارات پاياني تقريباً تمام احاديث ـ كه به اتفاق در تمام این روايات به يك مضمون آمده ـ طرح مسألة جريمۀ خدشه را بيان مي كنند؛ این مسأله نشان می دهد كه محتواي اين صحيفه يا كتاب شامل تمام مسائل فقهي مورد نياز مردم است؛ زيرا اجماع احاديث بر اين مثال و نياوردن مثالی از علوم ديگر مي تواند قرينه ای باشد بر اینكه محتواي جامعه، شامل تمامي ابواب و مسائل احكام و عبادات است؛ نه چیزی ديگر؛ وگرنه لازم بود جزئي ترين مسأله از علوم و موضوعات ديگر نیز حداقل در برخي روايات ذكر شوند.
ج) در برخي احاديث، قطعات و جملاتي از جامعه بيان شده اند که ملاحظه و دقت در آن ها ـ كه تنها بازگويي مسائلی چند از احكام و عبادات است ـ نشان دهندة محتواي جامعه است.41
اين قرينه ها، نشان می دهند که محتواي اصلي و محوري مسائل جامعه را ابواب حلال وحرام در برگرفته است. البته قرینه های متعدد دیگری را نیز می توان بر این تعداد افزود.
ألف باب
روایات مشهور به «ألف باب»، از روایات پرتعدادی هستند که یکی از منابع و مجاری علوم ائمه علیهم السلام را تبیین می کنند. در مناقب آمده است که ابن بابویه در خصال از 24 طریق و صفار در بصائرالدرجات از 66 طریق این خبر را روایت نموده اند.42در کتب اهل سنت نیز این روایت نقل شده است.43بر خلاف سایر مجاری علوم اهل بیت علیهم السلام که غالباً در زمان امام باقر علیه السلام و به صورت گسترده تر در زمان امام صادق علیه السلام تبیین گردیده اند ، روایات « الف باب» در موارد متعددی از زبان امیرالمؤمنین علیه السلام و برخی از صحابه و تعدادی از همسران رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بيان و نقل شده است. همۀ روایاتی که در این زمینه وارد شده اند، انتقال دهندۀ علوم را پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و دریافت کنندۀ آن ها را حضرت امام علی علیه السلام بیان نموده اند.
روايت اصبغ بن نباته از اميرالمؤمنين علیه السلام دلالت مي كند که ابواب تعليمي به آن حضرت توسط پيامبر اكرم (صلوات الله عليهما و آلهما)، شامل حلال و حرام الهي و آگاهي هايي نسبت به گذشته و آينده است؛ هرچند بايد ادعا نمود طبق روايات، تعليمات پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم به امام علي علیه السلام منحصر به اين امور نبوده است.44 از اين روايت استفاده مي شود که هزار باب علم، منحصر به علم حلال و حرام نيست؛ بلكه علومي گسترده را شامل مي شود.45
از نكات ديگري كه روايات به آن اشاره نموده اند، آشكار شدن و ظهور تنها يك باب يا دو باب از آن ابواب است.46 اين امر نيز دليلي است بر گستردگي و عظمت اين ابواب.47 ابن عباس كه راوي روايت « ألف باب» در چند مورد است،48 خود در عظمت اين دانش و عجز نسبت به درك و فهم آن مي گويد:
«سمعت من علي حديثاً لم أدر ما وجهه و لم أنكره، سمعته يقول: ان رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم أسر إليّ في مرضه فعلّمني مفتاح ألف باب من العلم يفتح كل باب ألف باب».49
غزالي نیز در توصيف اين دانش اميرالمؤمنين علیه السلام و طبيعي بودن و يا فوق طبيعي بودن آن، با پذيرش اين روايت و صحيح دانستن آن، معتقد به الهي و لدني بودن اين معرفت و آگاهي است و با تجليل واحترام از اين امر ياد مي كند.50
نكته اي كه برخي علما و انديشمندان را به تبيين و توضيح دربارۀ روايت الف باب واداشته است، استدلال برخي از عامه و معتزله به صحت قياس و اجتهاد با استناد به همين روايات است. اين گونه برداشت باعث شده است علمای شيعه به تبيين مقصود و منظور روايات الف باب بپردازند.51 دربارۀ اينكه ابواب مترتب بر هر بابي از هزار باب چگونه محقق شده است، چهار ديدگاه مشهور از قدما مطرح است:
ـ توسط خود پيامبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم ؛
ـ با تفكر و جستجوي حضرت علی علیه السلام ؛
ـ هزار باب اصلي، نشانه های هزاران باب بوده اند؛
ـ شيوۀ حكم نمودن را به صورت اجمالي تعليم داده است.52
هر چند با توجه به محتوا و شاكلۀ موضوعات علم « ألف باب» در روايات بيان شده، مي توان بیش از یکی از اين اقوال را متناسب با آگاهي و معرفتي كه براي امیرالمؤمنین علیه السلام حاصل شده، صحيح دانست.
صحف انبيا (جفر ابیض)
آيه 133 سورۀ طه بيان گر این است که قرآن از حقايق كتب آسماني گذشته خبر مي دهد.53 آیۀ مذکور از آگاهي غيبي و الهي پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم از صحف اُولي خبر مي دهد و قرآن را مشتمل بر عقايد حق و اصول احكامي كه تمامي پيامبران بر آن اجماع و اتفاق داشتند معرفي می کند و اين امر را بيّنه و شاهدي براي حقانيت قرآن و ادعاي پيامبر مي داند.54 مفسرين مراد از صحف اولي را تورات و انجيل و ساير كتب آسماني بيان نموده اند.55
روايات فراواني دلالت مي كنند که علم هر پيامبري به پيامبر پس از خود و اوصيای او منتقل مي گردد. از اين انتقال، به «ارث رسيدن» و «ارث بردن» تعبیر شده است.56 طبق روایات، اين انتقال علم، تنها مخصوص به علوم مكتوب نیست؛ بلکه علمي كه با آدم ابوالبشر به زمين آمد، علمي ماندگار و باقي در زمين است كه به انبيا و ائمه علیهم السلام به ارث رسيده است.57
كتاب هاي آسماني پيامبران گذشته مانند تورات، زبور، انجيل و صحيفه هايي مثل صحف موسي و ابراهيمc از جملۀ علوم مكتوبي هستند كه پيامبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم واسطۀ انتقال آن به امام علی علیه السلام و هر امامي واسطه در انتقال به امام بعدي است.58 از این کتاب ها و صحیفه ها در برخی روایات با عنوانِ مختصرِ «جفر ابیض» یاد شده است. طبق برخی روایات، «جفر ابیض» شامل: زبور، تورات، انجیل و صحیفه های موسی و ابراهیمc است. برخی روایات مصحف فاطمه علیهم السلام را نیز ذیل این عنوان نام برده اند.59در برخی دیگر از روایات، تمام کتاب های الهیِ قبل از تورات و انجیل زیرمجموعة جفر ابیض قرار گرفته اند.60همچنین برخی روایات با عنوان «جفر» (بدون صفت ابیض)، سلاح و کتب رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم و مصحف فاطمه علیهم السلام را مشمول عنوان جفر بیان نموده اند.61 از روایات استفاده می شود که آن صحیفه ها حاوی مطالبی ارزشمند و دربرگیرندۀ مبانی و دلایل معارف الهی بوده اند.62همچنین در روایات بیان شده که ولایت امیرالمؤمنین در تمام صحف انبیا مکتوب است؛63همان گونه که شواهدی از کتب انبیای سابق طبق روایات بر این امر دلالت دارند.64
شاید بتوان گفت که عنوان جفر ابیض شامل دو دسته از کتب است: دسته ای که قابل مشاهده بودند؛ به گونه ای که آگاهان به زبان آن کتاب می توانستند آن را قرائت کنند و مطالب آن را درک نمایند؛ مانند تورات و انجیل که اکنون نیز موجودند.65 دستة دیگر، نوشته هایی هستند که به صورت رمز و اشاره بوده اند.
به هر حال از روایات چنین برداشت می شود که جفر (کتب و صحف انبیا) شامل علم گسترده و فراوانی بوده است. ابوعبیده از امام صادق علیه السلام نقل می کند که حضرت در پاسخ به سؤالی دربارة جفر فرمود: «هو جلد ثور مملوّ علماً».66 آگاهی و اطلاع ائمه علیهم السلام از مضمون و محتوای کتب انبیا به گونه های مختلفی بیان شده است.67
شاید علل نیاز آگاهی امام از علوم انبیای سابق، علاوه بر مشتمل بودن آن کتب بر حقایق و هدایت های الهی ـ همان گونه که قرآن تورات را با عنوان هدایت می خواند ـ68 نیاز سایر امتها یا اثبات حقانیت دین خاتم المرسلین با کمک نشانه ها و دلایلی از کتب انبیای سابق باشد.69 نشانۀ این دیدگاه علاوه بر تصریح آیات،70 بروز و ظهور این حقایق از زبان امامانی است که شرایط و امکانات لازم را برای تبیین این امور به دست آورده اند.
ج) علوم با واسطه ملک
یکی از راه ها و مبادی دانش ائمه علیهم السلام ارتباط ملائکه با ایشان است. در این بخش نشان خواهیم داد که ارتباط ملائکه با انسان های برجسته پس از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم پایان نیافته؛ بلکه ضرورتی است که استمراربخش برنامۀ نظام هستی، به ویژه خلقت انسان می باشد؛ هرچند جهت این ارتباط تغییر نموده و آن ارتباط وحیانی ای که جبرئیل برای انزال شریعت و قرآن با پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم داشت، پایان یافته است.
مصحف فاطمه علیهم السلام
ذکر مصحف فاطمه علیهم السلام در شمار علوم با واسطۀ ملائکه برای ائمه علیهم السلام ـ با وجود اینکه حضرت
زهرا علیهم السلام جزو ائمه علیهم السلام نیستند ـ به دو دلیل است؛ یکی تأکید روایات به معرفی این مصحف به عنوان منبع علم امام و دیگری نقش امیرالمؤمنین علیه السلام در شکل گیری و پدید آمدن آن مصحف .
در چگونگی شکل گیری مصحف فاطمه علیهم السلام در احادیث آمده است: رحلت پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم و دوري جسمي حضرت زهراي مطهره از ايشان، حزن و اندوهي فراوان براي آن بانوی بزرگ ايجاد نموده بود؛ از اين رو ملكي (جبرئيل امين علیه السلام )71 به جهت عرض تعزيت و آرامش روحي حضرت فاطمه علیهم السلام و خبر آوردن از جايگاه پدرشان و آگاهي دادن ايشان از آنچه براي ذريه و فرزندانشان اتفاق خواهد افتاد، به طور مکرر ـ به دستور الهي ـ به خدمت آن بانوي معظم مي رسيد72و كلماتي از جانب خدا73به آن حضرت القا مي نمود.74عبارت روايت اين گونه است:
«فقال لها إذا أحست (أحسست) بذلك و سمعت الصوت، قولي لي فأعلمته فجعل يكتب كل ما سمع حتی أثبت من ذلك مصحفاً»؛75
«[پس امام علی علیه السلام ] به او فرمود: آن گاه که احساس کردی آن را و صدا را شنیدی، به من بگو؛ پس من او را آگاه کردم. از آن به بعد او می نوشت هر آنچه می شنید [ازمن] تا اینکه مصحفی از آن نوشته ها پدید آمد».
از اين عبارت استفاده مي شود که رؤيت و معاينۀ ملك صورت نمي گرفته ـ نه از جانب حضرت زهرا و نه امام عليc ـ ؛ بلكه احساسي بوده كه به همراه آن مطالبي از طريق صدا شنيده مي شده است؛ همان گونه كه روايت ابي حمزه از امام صادق علیه السلام كل اين عبارات را در جملۀ «انما هو شيء القي عليها»76 تعبير و خلاصه نموده است.
خصوصيات و محتوای مصحف
1 – الفاظ و عبارات مصحف از صداي ملكي كه حضرت فاطمه علیهم السلام مي شنيده، شکل گرفته است؛ پس املاكنندۀ كلمات به حضرت زهرا علیهم السلام ملك (جبرئيل) و املاكنندۀ آنها به امام علي حضرت فاطمه مرضیهc بوده است.77
2 – نگارش مصحف توسط اميرالمؤمنين علیه السلام صورت گرفته؛ پس مصحف به خط ايشان بوده است.78
رواياتي كه به تبيين محتوا و موضوع اصلي مصحف پرداخته اند را مي توان به دو گروه تقسيم نمود:
ـ روايات سلبي: آنچه در روايات سلبي بالاتفاق ذكر گرديده، داخل نشدن آیه یا مطلبی از قرآن كريم در مصحف فاطمة علیهم السلام است؛ اين مفهوم با كمي اختلاف در تعابير متعددي آمده است.79
ـ روايات اثباتی: این روايات، به بيان موضوع و محتواي اصلي و گاه جزئياتي از مسائل مطرح شده در مصحف مي پردازند؛ مانند: «يخبرها عن أبيها و مكانه و يخبرها بما يكون بعدها في ذريتها».80 در نتیجه مصحف شامل آگاهی و اخباری از آینده نسبت به ائمه و فرزندان حضرت زهرا علیهم السلام و پادشاهان و حاکمان و نیز بيان حوادثي است كه سرانجامش استخلاف ائمه و فرزندان فاطمه علیهم السلام بر روي زمين خواهد بود.81
تحدیث (نکت و نقر) و الهام
محدَّث كسی است كه فرشته با او سخن میگويد؛ بدون آنكه پيامبر باشد و يا آنكه فرشته را ببيند. همچنین به کسی «محدث» گفته می شود که در او دانشی به طريق الهام و مكاشفه از مبدأ اعلی ايجاد شود يا آنكه در قلبش حقایقی پدید آیند كه بر ديگران مخفی اند.82برخي روايات به تقسيم بنديِ علم و دانش ائمه علیهم السلام پرداخته اند و علوم ايشان را به سه وجه يا گروه تقسيم نموده اند. هر چند روايات، اتحادي در نام گذاري عناوين اين سه وجه ندارند، اما با توجه به تفسير و معنايي كه از هريك از این سه عنوان در روايات مطرح شده است، مي توان مقصود و معيار تقسيم علم امام را به دست آورد. دقت در روايات نشان می دهد كه علم امام با توجه به معيار زمان مورد تقسيم بندي قرار گرفته است؛ از همين رو علوم امام را با ملاحظۀ مجموعۀ اين روايات مي توان به «آگاهي از گذشته»، «آگاهي از حال» و «آگاهی از آينده» تقسيم بندي نمود.
علمِ روزانه يا به تعبير روايات، «حادث»، كه آگاهي از زمان حال است، در عنوان و يا تفسير هر دو دستۀ اصلي روايات با تعبير «نكت (يا قذف) في القلوب و نقر في الاسماع» بيان شده است. در روایات، «نكت و نقر» از مجاري علم امام به حوادث حال دانسته شده است. انجام دهندة نكت و نقر نیز ـ در روايات ـ ملائكه معرفي شده اند.83 همچنین در روايات، نكت در قلب، نشانۀ محدث بودن معرفي شده است. ابو بصير از امام صادق علیه السلام نقل مي كند: «كان علي علیه السلام محدثاً». او مي پرسد؛ نشانۀ محدث بودن چيست؟ حضرت مي فرمايد: «يأتيه الملك ينكت في قلبه كيت كيت؛84 ملک می آید و در قلبش چیزی می افکند». شنيدن كلام ملائكه با نقر در اذن به يک معناست؛ زيرا در روايات ديگر، اين دو در تفسير هم به جاي يكديگر به كار رفته اند.85
با توجه به آنچه بیان شد، هم پوشی و تساوی مفاهیمی مانند نقر و نکت و الهام که در برخی دیگر از روایات بیان شده روشن می شود؛ زیرا در تعریف الهام آمده است: مطلبي كه در قلب امام آشکار و درك مي گردد الهام نامیده مي شود يا آنچه امام با گوش خود درك مي كند و مي شنود؛ که حديث ملائكه ناميده شده و به واسطۀ مَلَک تحقق مي يابد.86 اين گونه آگاهي كه مربوط به امور حادث، روزانه و لحظه به لحظه است از طرف ائمه علیهم السلام به عنوان برترين علم و آگاهي امام معرفي شده است.87 اين مصدر و مجراي علم، موجب ازدياد علم امام علیه السلام دانسته شده است: «إنّا لنزداد في الليل و النهار و لو لم نزد لنفد ما عندنا».88 اين روايات دلالت دارند که علم به قرآن و كتب انبيای گذشته و علومي مانند آن، آگاهي هايي هستند كه براي امام با تحقق امامت متحقق می شوند.89
اما حيطۀ وظايف و شئون امام، ملزوماتی دارد و لازمة گسترۀ قلمرو ولايت الهي امام، گسترش آگاهي و علم اوست و اين تلازمی عقلي است. صفوان در اين باره از امام صادق علیه السلام نقل مي كند: «إن الله أجل و أعظم أن يحتج بعبد من عباده ثم يخفی عنه شيئاً من أخبار السماء و الأرض»؛90 امام باقر علیه السلام با اينكه علم غيبِ امام را نفي مي نمايد، امّا تصريح دارد كه علم امام علمي الهي است كه حصول و دسترسي به آن براي ديگران ممكن نيست و اين علمي كه با توجه و عنايت الهي براي امام حاصل مي شود را تحديث مداوم معرفي می کند.91
با توجه به آنچه بيان شد، معلوم می شود مراد رواياتي كه راوي از چيزي كه نزد امام نيست سؤال مي كند ـ كه چگونه از آن آگاه مي شود ـ كدام علم و آگاهي است؛ این علم شامل علم به شريعت و حلال و حرام نیست.92 تشبيه آنچه براي ائمه علیهم السلام صورت مي گيرد برای اولیایی که پیامبر نبودند، همچون خضر و ذي القرنين ـ در روايات ـ نيز مؤيدي است بر آنكه در مسأله نكت و نقر در قلب و گوش، موضوع احكام و شريعت مطرح نيست.
عمود نور
يكي از مجاري علم و آگاهي امام طبق برخی روایات، «عمود نور» است که با عناوین دیگری مانند «مصباحي از نور» يا «مناري از نور» نیز ذکر شده است. روايات ذيل اين عناوين، همگي در يك نكته اشتراك و اتحاد دارند ـ هرچند در ذكر عنوان، زمان يا تعبير از این فعل، اختلاف و تفاوت هايي در عبارات روایات وجود دارد ـ ؛ این امر مشترك، ارتباط عمود يا منار يا مصباح نور با اعمال بندگان و خلايق است. به تعبير ديگر به طور قطع مي توان ادعا نمود روايات اين باب، می خواهد از آگاهي امام نسبت به كُنش، رفتار و اعمال انسان ها خبر بدهد. از این رو ثمره و نتيجۀ وجود عمود نور براي امام، مشاهده و توان ديدن اعمال انسان هاست.
عمود نور امري جدا از امام نيست؛ بلكه ويژگي و تواني در امام است كه خداوند آن را براي احتجاج بر خلقش برای امام فراهم نموده است؛ مانند روايتي كه پس از اشاره به وجود منار نور مي فرمايد: «فبهذا يحتجّ الله علی خلقه». علامه مجلسي رحمه الله ذيل این روايت، ضمير اشارۀ منفصل «هذا» را به خود امام برمی گرداند كه صحيح هم همين است.93 با توجه به این جمله، اگر منار يا عمود نور را امري جدا از امام بدانيم، احتجاج الهي به امام صحیح نخواهد بود. علامه مجلسي ذيل روايات عمود نور چندین احتمال برای عنوان عمود نور مطرح می کند.94
مراد از عمود نور را روایتی صحیح95 از امام رضا علیه السلام به روشنی بازگو می کند؛ یونس بن عبدالرحمان برای یاران خود نقل می کند که امام به من فرمود:
«تو چه می گویی؟ آیا منظور عمودی از آهن است96 که برای صاحب (امام) تو برافراشته می گردد؟». من گفتم: نمی دانم . امام فرمود: «بلکه مراد از عمود نور، ملک است که در هر شهری موکل است و خدا به وسیلۀ او اعمال بندگان آن شهر را بلند و نمایان می کند».
روایت با صراحت، عمود نور را به ملک تفسیر می کند. به گفتة علامه مجلسی در مرآة العقول، نامیده شدن ملک با عنوان عمود، استعاره است؛ گویی ملک عمودی از نور است که امام در آن نظر می کند. همچنین ممکن است این تشبیه به این دلیل صورت گرفته که اعتماد امام درکشف امور، به ملک است.97
نتیجه گیری :
با توجه به مبادی و سرچشمه های متعدد علم امام و نیز الهی و غیرطبیعی بودن آن ها، ثابت می گردد که علم امام، علمی ویژه است و این امر، ادعای انحصار مرجعیت علمی برای ائمه علیهم السلام را ثابت می نماید.
علم امام سرچشمه های متعددی دارد و متناسب با محتوا و موضوع دانشی که به امام انتقال می یابد در زمان و مکان خاصی محقق می گردد. محتوای دانشی که هر کدام از منابع در اختیار امام قرار می دهد، نشان دهندة آن است که علم امام به شریعت و احکام از طریق پیامبر است؛ دو منبع «جامعه» و «الف باب» بیانگر این مطلب هستند. «تحدیث» و منابع دیگر علم امام، به مسائل دیگر مربوط می شوند.
ارتباط الهی با امام پس از ختم نبوت استمرار دارد و این مهم در راستای تحقق بخشی به هدف هدایت انسان است. این دانش افزایی برای امام، خللی در مسألة خاتمیت ایجاد نمی کند؛ زیرا محتوا و مضمون آنچه امام فرا می گیرد با آنچه پیامبر مسئولیت آن را برعهده دارد، از جهاتی متفاوت است؛ دریافت شریعت شأن ویژة پیامبر است؛ هرچند تبلیغ و انتشار آن پس از دریافت، از شئون خاص وی نیست.
فهرست منابع :
قرآن کریم
آلوسي، سيد محمود، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، تحقیق علی عبدالباری عطیة ، بیروت، دارالكتب العلميه، 1415ق.
إربلي، علي بن عيسي، كشف الغمة ، تبریز، مكتبة بني هاشمي، 1381ق.
ابن بابویه، كمال الدين، قم، دار الكتب الإسلاميه، 1395ق.
ـــــــــــــــــــ ، الخصال، قم، جامعه مدرسين، 1403ق.
ـــــــــــــــــــ ، الأمالي، تهران، كتابخانه اسلاميه، 1362ش.
ـــــــــــــــــــ ، کتاب من لا يحضره الفقيه، قم، جامعه مدرسين، 1413ق.
ـــــــــــــــــــ ، علل الشرائع، قم، مكتبة الداوری، بی تا.
ابن طاوس، سيد علي بن موسي، جمال الأسبوع، قم، رضی، بی تا.
ـــــــــــــــــــ ، سعد السعود، قم، دارالذخائر، بی تا.
ـــــــــــــــــــ ، مهج الدعوات، قم، دار الذخائر،1411ق.
ـــــــــــــــــــ ، الطرائف، قم، خيام، 1400ق.
ـــــــــــــــــــ ، الأمان، قم، مؤسسه آل البيت علیهم السلام ، 1409ق.
امینی، محمدحسین، الغدير، تهران، بنياد بعثت، بی تا.
ایازی، محمد علی، مصحف امام علی علیه السلام ، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1380 ش.
بحراني، سيد هاشم، البرهان في تفسير القرآن، تحقیق قسم الدراسات الإسلامیلآ مؤسسة البعثة قم، تهران، بنياد بعثت، 1416ق.
برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، قم، دار الكتب الإسلامية ، 1371ق.
حاكم حسكاني، شواهد التنزيل، تهران، مؤسسه چاپ و نشر، 1411ق.
حسيني استرآبادي، سيد شرفالدين، تأويل الآيات الظاهرة ، قم، جامعه مدرسين، 1409ق.
دشتی، محمد، ترجمه نهج البلاغة ، قم، طلوع مهر، 1385ش.
رازی، ابوالفتوح، روض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن، تحقیق دکتر جعفر یاحقی و دکتر محمدمهدی ناصح، راوندی، قطب الدين، الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسه امام مهدي f، 1409ق.
سبحانی، جعفر، «شناخت»، مجله مكتب اسلام، ش1.
سليم بن قيس، كتاب سليم بن قيس، قم، الهادى، 1415ق.
سيوطي، جلال الدين، الدر المنثور في تفسير المأثور، قم، كتابخانه آية الله مرعشي نجفي، 1404ق.
شريف لاهيجي، محمد بن علي، تفسير، تحقیق میرجلال الدین حسینی ارموی (محدث)، تهران، داد،1373ش.
شاکر اشتیجه، محمد تقی، منابع علم امام و پاسخ گویی به شبهات پیرامون آن، (پایان نامه ارشد، دانشکده علوم حدیث قم) 1390ش.
ـــــــــــــــــــ ، و قیوم زاده، «چیستی روح القدس و آثار آن»، فصلنامه اندیشه نوین دینی، ش30، پاییز 1391ش.
ـــــــــــــــــــ ، و رضا برنجکار، «مصحف فاطمه علیهم السلام و پاسخ گویی به شبهات پیرامون آن»، فصلنامه پژوهش های اعتقادی کلامی، ساوه، پاییز 1391ش.
صفار، محمد بن حسن بن فروخ، بصائر الدرجات، قم، كتابخانه آية الله مرعشي، 1404ق.
طبري، محمد بن جرير، دلائل الإمامة ، قم، دار الذخائر، بی تا.
طبرسی، ابو منصور احمد بن علي، الإحتجاج، مشهد، مرتضي، 1403ق.
طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوری، تهران، دار الكتب الإسلامية ، بی تا.
طوسي، محمد بن حسن، الأمالي، قم، دارالثقافة ، 1414ق.
ـــــــــــــــــــ ، مصباح المتهجد، بیروت، مؤسسه فقه الشيعه، 1411ق.
ـــــــــــــــــــ ، رجال کشی (اختیار معرفة الرجال)، مشهد، انتشارات دانشگاه مشهد، 1348ش.
عاملی کفعمی، ابراهيم بن علي، البلد الأمين، چاپ سنگي.
عاملی، شيخ حر، وسائل الشيعلآ، قم، مؤسسه آل البيت علیهم السلام ، 1409ق.
عياشي محمد بن مسعود ، تفسير، تهران، چاپخانه علميه، 1380ق.
فتال نيشابوری، محمد بن حسن، روضة الواعظين، قم، رضی، بی تا.
فيض كاشاني، ملا محسن، تفسير الصافي، تحقیق حسین اعلمی، تهران، الصدر، 1415ق.
ـــــــــــــــــــ ، الوافي، تحقیق سید ضیاء الدین علامه، اصفهان، كتابخانه امير المؤمنين علیه السلام ، 1406ق.
قمی، علي بن ابراهيم، تفسير، قم، مؤسسة دارالكتاب، 1404ق.
کلینی، محمد بن یعقوب، الكافي، تهران، دار الكتب الإسلامية ، 1365ش.
مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1404ق.
ـــــــــــــــــــ ، مرآة العقول، تحقیق سید هاشم رسولی، تهران، دار الكتب الإسلامية ، 1404ق.
مشهد، بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي، 1408ق.
نهج البلاغه، قم، دار الهجره، بی تا.
مازندراني، ملا صالح، شرح اصول الكافي، با تعلیقات محقق شعرانی، تهران، دار الكتب الإسلاميه، 1388ق.
مغنيه، محمد جواد، تفسير الكاشف، تهران، دار الكتب الإسلامية 1424 ق.
مفيد، محمد بن محمد، الإرشاد، قم، كنگره جهاني شيخ مفيد، 1413ق.
ـــــــــــــــــــ ، الأمالي، قم، كنگره جهاني شيخ مفيد، 1413ق.
مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية ، 1374ش.
نباطی بياضی، علی بن يونس، الصراط المستقيم، نجف، كتابخانه حيدريه، 1384ق.
پی نوشت ها :
1. کلینی، كافی، 1/262؛ صفار، بصائرالدرجات، 124.
2. از آيات: احزاب/33 ، نساء/59 ، انبياء/ 7، نحل/ 43، آل عمران/ 103، توبه/ 119، رعد/ 43، واقعه/ 77 تا 79، عنكبوت/ 49 و فاطر/ 31 تا 33؛ روایاتی مانند: کساء، ثقلين، مدينةالعلم، سفينه، امان، علی علیه السلام مع الحق و … (ر.ک رضوانی، مرجعیت دینی اهل بیت علیهم السلام ، 31 ـ 235؛ تسخیری، مرجعیت علمی اهل بیت علیهم السلام ، 15ـ 30.
3. اشاره به روايتی كه علم امام را سه نوع ماضی، غابر و حادث می داند (که در ادامه مطلب خواهد آمد) .
4. اشاره به حالت خواب، بيداری يا عالم سابق يا اين عالم و بر قلب امام يا ديدن و شنيدن و… .
51. کلینی، كافی، 1/273.
6. همان، 1/97؛ ابن بابویه، منلايحضره الفقيه، 1/379؛ نهجالبلاغه، 495.
7. صفار، بصائرالدرجات، 447.
8. کلینی، كافی، 2/281.
9. همان، 1/272.
10. برقی، محاسن، 2/314؛ عیاشی، تفسير، 2/317؛ استرآبادی، تأويلالاياتالظاهرة، 536؛ صفار، بصائرالدرجات، 461، 462 و 464.
11. کلینی، كافی، 1/273؛ صفار، همان، 460.
12. مازندرانی، شرح اصول الكافی، 6/66 و 69.
13. فیض کاشانی، وافی، 3/630 .
14. برای مطالعه بیشتر ر.ک: قیوم زاده، «چیستی روح القدس و آثار آن»، فصلنامه اندیشه نوین دینی، ش30.
15. کلینی، كافی، 1/230.
16. همان، 1/230؛ صفار، بصائرالدرجات، 208، 209 و 212؛ طبری، دلائل الإمامة، 219.
17. کلینی، کافی، 1/230؛ طبری، همان؛ صفار، همان، 208، 209 و 212.
18. طباطبایی، الميزان فی تفسير القرآن، 15/363.
19. عنکبوت/49؛ همچنین ر.ک: آل عمران/7؛ رعد/43.
20. طوسی، امالی، 478 و ص506.
21. برای دیدن روایاتی که به این آیات اشاره دارند ر.ک: مجلسی، بحارالانوار، 23/172، 173، 174، 176، 177، 189، 191، 192، 193،200، 202 و 203، 204 و 89/101؛ کلینی، كافی، 1/257؛ حسکانی، شواهد التنزيل، 1/135، 400 ـ 405 و 432 ـ 437 و 2/155 ـ 156 و 308 ـ 310.
22. صفار، بصائرالدرجات، 206؛ عاملی، وسائلالشيعه، 27/199؛ مجلسی، همان، 23/203.
23. قمی، تفسير، 2/451 .
24. مجلسی، بحارالانوار، 89/88 ؛ صفار، بصائرالدرجات، 136؛ عیاشی، تفسير، 1/14.
25. قمی، تفسير، 1/2؛ کلینی، كافی، 1/60 و 5/300؛ مجلسی، بحارالانوار، 36/190؛ حسکانی، شواهد التنزيل، 1/41.
26. برای اطلاع بيشتر ر. ک: ابن بابویه، امالی، 276؛ طوسی، امالی، 170؛ کلینی، كافی، 1/64 و 213؛ طبرسی، احتجاج، 1/82 و 261؛ ابن بابویه، كمال الدين، 1/284؛ سلیم بن قیس، كتاب سليم بن قيس، 581 و 624 و 802؛ عیاشی، تفسير، 1/16؛ صفار قمی، بصائرالدرجات، 194.
27. طوسی، امالی، 479.
28. کلینی، كافی، 1 /293 و 2/414.
29. طوسی، امالی، 523؛ کلینی، همان، 1/64 و 224 و 7 /442 ؛ صفار، بصائرالدرجات، 47 و 513؛ عیاشی، تفسير، 1/17 و 1/15؛ مجلسی، بحارالانوار، 89/ 79، 81، 88 و 97.
30. عیاشی، همان، 1/2 و 11؛ بحرانی، البرهان فی تفسير القرآن، 1/598؛ سلیم بن قیس، كتاب سليم بن قیس، 769؛ مجلسی، بحارالانوار، 89/83 و90.
31. برای اطلاع بيشتر ر.ك: سيوطی، در المنثور، 2/6 ـ 8.
32. ایازی، مصحف امام علی علیه السلام ، 70 .
33. همان، 62 ـ 73 .
34. همان، 81 ـ 142 .
35. صفار، بصائرالدرجات، 139 و 146.
36. همان، 145 و 149.
37. همان، 153؛ کلینی، كافی، 1/241.
38. صفار، بصائرالدرجات، 142، 144 و 153؛ مجلسی، بحارالانوار، 26/22، 23، 25 و 41.
39. کلینی، كافی، 1/238؛ صفار، همان، 144، 148 و 151.
40. صفار، همان، 145، 157 و 161.
41. همان، 143، 145، 157، 158 و 165؛ کلینی، كافی، 1/241.
42. مناقب، 2/36.
43. حلی، نهج الحق، 240 .
44. ابن بابویه، خصال، 2/647 ؛ صفار، بصائرالدرجات، 305 (با كمی تفاوت).
45. ابن بابویه، همان، 651؛ صفار، همان، 306، 309 و 358؛ راوندی، خرائج و الجرائح، 2/746؛ ابن بابویه، همان، 2/644؛ سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، 801.
46. ابن بابویه، همان، 645 و 650؛ صفار، همان، 307 و 308.
47. کلینی، كافی، 1/297.
48. نباطی، صراط المستقيم، 2/151.
49. سلیم بن قیس، كتاب سليم بن قيس، 801.
50. ابن طاووس، سعد السعود، 284؛ همو، طرائف، 1/136.
51. مجلسی، بحارالانوار، 40/129.
52. نباطی، صراط المستقيم، 3/209.
53. مکارم، تفسير نمونه، 13/344؛ طباطبایی، الميزان، 14/240؛ فیض کاشانی، تفسیر الصافی، 3/328.
54. آلوسی، روح المعانی 8 /593 ؛ رازی، روض الجنان، 13/199؛ زمخشری، كشاف، 5/257.
55. طباطبایی، الميزان، 14/240؛ فیض کاشانی، تفسيرالصافی، 3/328؛ آلوسی، همان، 8/593.
56. کلینی، كافی،1/221ـ223 و 225.
57. همان.
58. همان،223، 225 و 256؛ مجلسی، بحارالانوار، 26/20.
59. کلینی، همان،240؛ صفار، بصائرالدرجات،150.
60. طبرسی، احتجاج،2/372؛ مفید، ارشاد القلوب، 2/186؛ طبرسی، إعلامالوری، 284؛ اربلی، كشفالغمة، 2/170؛ فتال نیشابوری، روضةالواعظين، 1/210؛ راوندی، خرائج و الجرائح، 2/894.
61. صفار، بصائرالدرجات، 154؛ مجلسی، بحارالانوار، 26/45.
62. کلینی، کافی، 1/169؛ ابن بابویه، امالی، 589.
63. کلینی، کافی، 1/437؛ صفار، بصائرالدرجات، 72.
64. ابن بابویه، توحید، 180 و 417 ؛ کلینی، همان، ص515.
65. صفار، بصائرالدرجات، 137 و 325؛ مجلسی، بحارالانوار، 26/186.
66. صفار، همان، 153؛ کلینی، همان، 1/241؛ مجلسی، همان، 41.
67. ابن بابویه، امالی، 341؛ صفار، بصائرالدرجات، 132 ـ 134، 340 و 341؛ حاکم حسکانی، شواهدالتنزيل، 1/366؛ مجلسی، بحارالانوار، 26/180.
68. مائده / 44.
69. مفید، الأرشاد، 2/306.
70. بقره/ 146؛ انعام/ 20.
71. کلینی، كافی، 1/241؛ صفار، بصائرالدرجات، 153؛ مجلسی؛ بحارالانوار، 26/43.
72. کلینی، همان، 1/240؛ صفار، همان، 157.
73. صفار، همان، 155.
74. همان، 159؛ مجلسی، بحارالانوار، 26/48.
75. همان.
76. صفار، بصائرالدرجات، 159.
77. همان،153 و 156.
78. همان .
797. همان، 151، 153، 154، 156، 157 و 159.
80. کلینی، كافی، 1/241؛ صفار، بصائرالدرجات،153.
81. شاکر و برنجکار، «مصحف فاطمه و پاسخ به شبهات پیرامون آن»، فصلنامه پژوهش های اعتقادی کلامی، پاییز 1391ش.
82. امینی، الغدیر، 5/68 ـ 78.
83. راوندی، خرائج و الجرائح، 2/830؛ اختصاص، 287 و 328؛ صفار، بصائرالدرجات، 324 و 368؛ تأويل الآيات الظاهرة، ص 342.
84. راوندی، خرائج و الجرائح، 2/830؛ و در جواب اين عبارت هم نقل شده: «يبعث الله ملكاً يوقر في اذنه كيت و كيت و كيت» (مجلسی، بحارالانوار، 26/71).
85. مفید، ارشادالقلوب،2/186؛ صفار، بصائرالدرجات، 232، 318، 324 و 373؛ مجلسی، همان، 60؛ طوسی، امالی، 407.
86. مفید، همان، 2/186؛ کلینی، كافی، 1/264؛ صفار، بصائرالدرجات، 318 و 368.
87. کلینی، همان، 1/264.
88. همان، 232 و 395.
89. همان، 464 و 465.
90. صفار، بصائرالدرجات، 125.
91. همان، 325؛ راوندی، خرائج و الجرائح، 2/831 .
92. طوسی، امالی، 408؛ صفار، بصائرالدرجات، 316.
93. کلینی، كافی، 1/387؛ صفار، همان، 432؛ مازندرانی، شرح اصول الكافی، 6/360 .
94. مجلسی، بحارالانوار، 25/40.
95. همو، مرآة العقول، 4 /268.
96. ملاصالح مازندرانی درباره این جمله امام علیه السلام می نویسد: «ذكر الحديد علي سبيل التمثيل و إلاّ فقد يكون العمود من خشب و نحوه» (مازندرانی، شرح اصول الكافی، 6/364).
97. تسمية الملك عموداً علی الاستعارة، كأنه عمود نور ينظر فيه الإمام أو لأن اعتماده فی كشف الأمور عليه (مجلسی، مرآة العقول، 4/268).