یک قدری زمان گذشت، یعنی زمان شد مثلاً فرض بفرمایید سال 25، 27 و اینها زمان خلیفهی سوم، شدّت بیشتر شد. خود امیر المؤمنین (علیه السّلام) در مدینه زندگی نمیکند، عثمان امیر المؤمنین را از مدینه بیرون کرد. گفت: تو حق نداری در مدینه زندگی بکنی، برو در بیابان زندگی بکن. در نهج البلاغه نگاه بکنید اینقدر این کار را تکرار کرد، برو بیرون. بعد مردم اعتراض میکردند، امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) لازم بود بیاید، مردم آرام بشوند، عثمان میگفت: بروید بگویید علی بیاید. علی را دوباره وارد شهر میکردند، یک مدّت که بود میترسید دوباره مردم بگویند: ما علی را به عنوان حاکم قبول داریم، حداقل عدّهای بگویند. دوباره میگفت: برو بیرون. در نهج البلاغه است حضرت به آن فرستادهی عثمان فرمود که: مسخره کردی، چه خیال کردی مدام من را بیرون میکنی، میگویی: بیا. این چند سال حکومت امیر المؤمنین (علیه السّلام) که گذشت و معاویه به حکومت رسید که دیگر وضع بدتر شد. دو امام ما این را بیان کردند که هزینهی رجوع به اهل بیت بالا رفت.