قیام شهید فخ
برخی از قیام هایی که در آن زمان اتفاق افتاد و یا قبلاً صورت گرفته بود، از طرف ائمه معصومین علیهم السلام مورد تأیید قرار گرفت که به بعضی از آنها اشاره میشود.
أ : قیام یمانی: اکثریت، پرچم یمانی را مثبت میدانند [البته بنده، نظر خاصی در این باره دارم] و در روایت آمده است که«… وَ لَيْسَ فِي الرَّايَاتِ رَايَةٌ أَهْدَى مِنْ رَايَةِ الْيَمَانِيِّ هِيَ رَايَةُ هُدًى لِأَنَّهُ يَدْعُو إِلَى صَاحِبِكُم…»[1]
پس کسانی که میگویند هر رایتی طاغوت است، نقضش به رایت یمانی است.
ب: قیام از مشرق، امام باقر علیه السلام میفرماید: «كَأَنِّي بِقَوْمٍ قَدْ خَرَجُوا بِالْمَشْرِقِ يَطْلُبُونَ الْحَق…»[2]
ج: قیام مختار، فرمایش امام زین العابدین علیه السلام در مورد قیام مختار، معروف است که فرمود: «…فقال: يا عمّ لو أنّ عبدا زنجيا تعصّب لنا أهل البيت لوجب على الناس معاونته…»[3]
زَنج : طائفه ای از بلاد سودان هستند، تا همین الان، در سودان عده ای از انسانهایی هستند که هنوز متمدن نیستند و در جنگل زندگی میکنند و گاهی لخت و عریان بیرون میآیند. تمدنی ندارند. حالا به 1400 سال قبل برگردید. امام میفرماید اگر چنين فردی، در حمایت از اهل بیت پرچم دست بگیرد، همه باید کمک کنند.
د: قیام زید، [ که به تفصیل در مورد آن، بحث کردیم]، امام صادق علیه السلام فرمود: «… وَ لَا تَقُولُوا خَرَجَ زَيْدٌ فَإِنَّ زَيْداً كَانَ عَالِماً وَ كَانَ صَدُوقاً وَ لَمْ يَدْعُكُمْ إِلَى نَفْسِهِ إِنَّمَا دَعَاكُمْ إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ…»[4]
ه : قیام شهید فخ: [5]قیام حسین بن علی که معروف به شهید فخ است، در زمان ابتدای خلافت موسی هادی رخ داده است. موسی پسر مهدی و مهدی پسر منصور است. تا جایی که بنده تتبع کرده ام، حتی یک روایت در مذمت شهید فخ وارد نشده است. مادر ایشان، دختر عبدالله بن حسن بود[6] که عبدالله پسرش به عنوان مهدی در زمان امام صادق علیه السلام قیام کرد. پس عبدالله بن حسن دایی او است. در کافی شریف یک روایت دربارهی ایشان آمده است.[7] مرحوم مجلسی در مرآة العقول، ضمن بحث مفصلی در ذیل این روایت، میفرماید: «و أقول: و إن كان أكثر هذه الأخبار من روايات الزيدية لكن لم أستبعد صحة بعضها.[8]
گرچه بیشتر این اخبار، از روایات، زیدیه است ولکن صحت بعضی از آن ها، بعید نیست. [تواتر اجمالی دارد یعنی اجمالاً بعضی از آنها از امام صادر شده و مشکل ندارد]
مرحوم مامقانی روایات را مطرح کرده و سپس مقداری، در ارتباط با میزان اعتبار روایات بحث کرده و بعد از آن، بحث مفصلی درباره قیامها مطرح مینماید و در آخر، شهید فخ و قیام او را تأیید میکند.
مرحوم تستری، صاحب قاموس الرجال که معمولاً ناظر به تنقیح المقال است [و معمولاً اشکال میگیرد]، فقط در یک مورد درباره بحث فخ که تعبیر امام چیست، سخن میگوید و هیچ اشکالی وارد نمیکند.گویا تمام حرف های مامقانی را پذیرفته است که برای من شگفت انگیز بود که نقلی از ایشان بر خلاف نظر مامقاني ندیدم.
بیان مرحوم خویی در مورد شهید فخ
أقول ورد في عدة روايات ما يدل على حسنه، و لكنها بأجمعها ضعيفة لا يعتمد على شيء منها.
مرحوم خوئی میفرماید: عده ای از روایات در تایید او وارد شده است ولکن همه آنها ضعیف است و به هیچ کدام از آنها اعتماد نمیشود. ایشان پس از اینکه روایتی از کافی را نقل میکند، میفرماید: «و هذه الرواية ضعيفة السند أيضا و لا يعتمد عليها[9]
اشکال به بیان مرحوم خویی
سوال ما از مرحوم خوئی این است: مبنای شما این است که «استفاضه، ما را از بررسی سندی بی نیاز میکند» و حد استفاضه هم، از سه تا ده روایت میباشد. ما در مورد شهید فخ، هفت روایت در مدح ایشان داریم و یک روایت ذامه هم نداریم، پس چگونه شما میفرمایید که به این روایات، اعتماد نمیشود؟ در حالیکه طبق مبنای شما، باید اعتماد کرد. مرحوم مجلسی، عبارت امام کاظم به شهید فخ را به گونه ای توضیح میدهد که افاده مدح، صد در صد است. این روایت در کافی شریف آمده است. اما بیان روایت:
عبد اللَّه بن مفضل گويد: چون حسين بن على مقتول در فخ، خروج كرد و مدينه را به تصرف در آورد، موسى بن جعفر را براى بيعت طلب كرد، حضرت تشريف آورد و به او فرمود: پسر عمو! به من تكليفى مكن كه پسر عمويت (محمد بن عبد اللَّه) به عمويت امام صادق علیه السلام كرد، تا از من چيزى كه نميخواهم سر زند؟ چنان كه از امام صادق عليه السلام چيزى سرزد كه نمي خواست. حسين به حضرت عرض كرد: مطلبى بود كه من به شما عرض كردم: اگر خواهى در آن وارد شو و اگر نخواهى شما را بر آن مجبور نمي كنم، خدا ياور است و سپس خداحافظى كرد.
ابو الحسن موسى بن جعفر علیه السلام هنگام خداحافظى به او فرمود: پسر عمو! تو كشته خواهى شد، پس نيكو جنگ كن [ضربت را جدى بزن] زيرا اين مردم فاسقند، اظهار ايمان ميكنند و در دل مشركند و إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ من مصيبت شما جماعت را [خويشانم را] به حساب خدا ميگذارم، سپس حسين خروج كرد و كارش بدان جا رسيد كه رسيد، يعنى همگى كشته شدند، چنانچه آن حضرت عليه السلام فرمود. [10]
غیر از امام [ چون امام تکلیف خودش را دارد] هرکسی بود همین کار را میکرد که شهید فخ کرد. استاندار مدینه چطور با اهل بیت برخورد میکرد؟ هر روز باید خودشان را معرفی میکردند و حاضری میزدند. دائم بازداشت و تحقیر و شکنجه نسبت به اهل بیت روا میداشت. حسین بن علی [شهید فخ] برای دفع ظلم و جلوگیری از منکر قیام کرد. این همه روایت در باب نهی از منکر وارد شده است و قیام شهید فخ هم، یکی از مصداق های مبارزه با منکر بود، پس اینطور نیست که هر قیامی مردود باشد. قیامهای در راه امر به معروف و نهی از منکر تاییدند. [شاهد در جمله امام کاظم به حسین بن علی است: «أَحْتَسِبُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ عُصْبَةٍ»
بیان مرحوم مجلسی
مرحوم مجلسی در ذیل عبارت«أَحْتَسِبُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ عُصْبَةٍ» میفرماید:
أحتسبكم عند الله”اي أطلب أجر مصيبتكم من الله، و أصبر فيها طلبا للأجر، أو أظنكم عند الله في الدرجات العالية، بناء على أن غرضهم النهي عن المنكر لا دعوى الإمامة، و الأول أظهر، و من بيان للضمير البارز في أحتسبكم[11]
امام میفرماید: من نزد خداوند، بوسیله صبر بر مصیبت شما، طلب اجرمی کنم یا گمان دارم که شما نزد خداوند، درجات عالیه دارید، چون اینها هدف شان، نهی از منکر بوده است نه ادعای امامت،
از این عبارت امام، تأیید قیام استفاده میشود. اگر این قیام، مورد رضایت نبود چگونه امام درخواست درجات میکند؟ البته مرحوم مجلسی روایت را ضعیف میداند. مرحوم مازندرانی هم میفرماید:
قوله (احتسبكم عند اللّه من عصبة) أى اعدكم عند اللّه من عصبة و اعتدا جرا نوى به وجه اللّه تعالى[12]
شهید فخ در بیان مرحوم مامقانی
مرحوم مامقانی در تنقیح الرجال در مورد حسین بن علی، میفرماید: و بالجملة؛ ففي الوجيزة و البلغة أنّه ممدوح،و فيه ذمّ أيضا؛ در وجیزه و بلغه او را مدح کردهاند و در مورد او، ذم هم وارد شده است.
مرحوم مامقانی میفرماید: شاید ذم حسین بن علی، به جهت دعوت از امام کاظم برای بیعت بوده است و یا اقدام بر کاری کرده که خون مسلمین بدون میزان شرعی ریخته شود و او دارای مقام امامت از طرف خداوند نبوده است.
مرحوم مامقانی در دفاع از قیام او و سایر اهل بیت میفرماید: چرا ما تامل در قیام این بزرگواران مینماییم؟ زیرا همانطور که ممکن است قیام شان برای دنیاطلبی باشد، ممکن است که قیام برای تجدید مطالبه حقوق اهل بیت باشد. اهل بیتی که خداوند آنها را حجت بر خلق خود قرار داده است.[این قیامها برای آن است که] عذری برای دیگران باقی نگذارد و گفته نشود که اهل بیت دنبال حقوق خود نبودند، بلکه آنها حقوق خود را مطالبه کردند ولی دیگران، منع شان نمودند.
و آنچه، چنین معنایی را روشن میسازد چیزی است که ابوالفرج اصفهانی از يحيى بن عبد اللّه بنحسن [برادر محمد بن عبدالله و دایی شهید فخ] نقل میکند که او گفت: زمانی که پدرم و خانواده ام را در مدینه، زندان کردند، محمد بن عبدالله [همان شخصی است که ادعای مهدویت کرد] شخصی را فرستاد که بگوید: یک نفر از ما اهل بیت کشته شود بهتر است از اینکه چند نفر کشته شود. این ها،[با زندان کردن شما] میخواهند که ما خود را تسلیم کنیم. عبدالله بن حسن گفت:… در بین ما کسانی هستند که مطالبه حق مینمایند. [13]
عده ای از این ها، هدف از قیام شان، دنیاطلبی بوده است مثل محمّد بنعبد اللّه بن الحسن، و عيسى بن زيد که امام عصرشان، آنها را به شدت از قیام منع نمود و امام از بیعت با آن ها، امتناع کرد وآنها نسبت به امام بی ادبی کردند و کلمات توهین آمیز زدند… و عده ای دیگر، مثل زید بن علی که امام را بصورت صوری دعوت به قیام میکرد و امام امتناع مینمود ولی از این ها، رفتار جسارت آمیزی صورت نگرفت و امام، در ظاهر زید را از قیام منع میکرد و در باطن راضی به فعلش بود و طلب رحمت برای او بعد از شهادتش مینمود. و افرادی مثل زید، اگر پیروز میشدند، حکومت را به اهلش واگذار میکردند.پس همانطور که در مورد زید شهید اینگونه وارد شده است در مورد حسین بن علی هم وارد شده است.
مقاتل الطالبین میگوید: شهید فخ هنگام بیعت با مردم، میگفت: با شما بر کتاب خدا و سنّت پیامبر بیعت میکنم و بر اینکه خداوند اطاعت شود و معصیت نشود و شما را به رضای آل محمد علیهم السلام دعوت میکنم.
علی بن عباس از ابراهیم بن اسحاق نقل میکند که صاحب فخ و یحیی بن عبدالله میگفتند: ما قیام نکردیم مگر اینکه با موسی بن جعفر علیه السلام مشورت نمودیم، پس آن حضرت امر به خروج کرد. [14] [ این روایت هم، نقض
روایاتی است که قیام قبل از ظهور را باطل میدانند.[
سربازان تعدادی از سرهاي بريده را، برای موسی ابن عیسی عباسی آوردند. او [فرمانده عملیات کشتار بود.] در میان سرها، رأس حسین بن علی بود. و نزد موسی بن عیسی، جماعتی از فرزندان حسن و حسین بودند[شاید احضارشان کرده بود]، کسی از افراد جز موسی بن جعفر چیزی نگفت، ایشان فرمودند: این رأس حسین بن علی است، گفت: بله؛ امام فرمودند: إنّا للّه و إنّا إليهراجعون، به خدا قسم، به شهادت رسید در حالیکه مسلمان و صالح و کثیر الصوم و آمر به معروف و ناهی از منکر بود، مثل او در میان اهل بیتش، پیدا نمیشود، پس کسی جواب او را نداد.[15]
پس امام کاظم علیه السلام ، بعد از شهادت هم، مهر تایید زدند. بنابر این، قیامهایی که ـ در عرض ـ نباشد و هدفش امر بمعروف و نهی از منکر و احیای مطالبه حق باشد، مورد تایید است.
مرحوم مامقانی در ادامه میفرماید:
و از این مطالب بر میآید که که شهيد فخ از موثقین است زیرا که در خبر اخیر، امام موسی بن جعفر علیه السلام شهادت به ایمان او دادند و روایتی که اجر او را، اجر دو شهید میداند و گریه پیامبر بر او[16] و خبر دادن امام صادق که وقتی روحش از جسد جدا شد، جلوتر از جسمش به بهشت رفت. [17] و غیر از این روایت.[18] والله العالم. [19]
پاسخ به یک برداشت
اگر گفته شود که بین دوران غیبت امام زمان و حضور ائمه طاهرین علیهم السلام فرق دارد، لذا روایات ناهی از قیام مربوط به دوران غیبت است و شامل عصر ائمه طاهرین، نمیباشد.
در جواب چنین برداشتی باید گفت که روایت اطلاق دارد و عمومیت را میرساند. عبارت «قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ» در روایت «كُلُّ رَايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ …» اعم از این است که در زمان ائمه دیگر باشد و یا نباشد. تقیید چنین روایتی، بر اساس چه ملاکی میباشد؟ [دلیلی بر تقیید وجود ندارد]
پاسخ به یک توهم
بعضی، توهم کردهاند که قیام قبل از ظهور امام زمان ارواحنا فداه، منافات با عدالت دارد، گرچه این قیام، توسط اولاد ائمه طاهرین علیهم السلام صورت گیرد. زیرا چنین قیام هایی، سبب کشته شدن افرادی میشود و همین امر باعث خروج قیام کنندگان از عدالت میشود. گرچه در مورد این افراد، مدحی هم از جانب ائمه صورت گرفته باشد،
در جواب چنین توهمی باید گفت که: همانطور که ممکن است قیام شان برای دنیاطلبی باشد، ممکن است که قیام برای تجدید مطالبه حقوق اهل بیت باشد. اهل بیتی که خداوند آنها را حجت بر خلق خود قرار داده است. [این قیامها برای آن است که] عذری برای دیگران باقی نگذارد و گفته نشود که اهل بیت دنبال حقوق خود نبودند، بلکه آنها حقوق خود را مطالبه کردند ولی دیگران، منع شان نمودند.
در اینجا مرحوم مامقانی در الفوائد الرجالیه، روایاتی را ذکر میکنند و میفرمایند که از این روایات، تأیید قیامها استفاده میشود و در ادامه میفرماید: فینبغی للمجتهد فی أحوال الرجال بذل تمام جهده فی تمییز القسم الاول من القسم الثانی و إعطاء کل منهما حقه من الجرح و التعدیل[20]
پس بر مجتهد لازم است که دقت نماید و بین قسم اول (قیام برای کسب حکومت و دنیاطلبی) و قسم دوم (قیام برای مطالبه حقوق اهل بیت و نهی از منکر)، فرق گذارد و اولی را نپذیرد و دومی را قبول نماید. [21]
قیام یحیی بن عبدالله بن حسن
بیان مرحوم مجلسی در مورد یحیی بن عبدالله بن حسن
یکی دیگر از موارد نقض، قیام یحیی بن عبدالله بن حسن برادر محمد بن عبدالله بن حسن میباشد. مرحوم کلینی در کافی شریف، روایتی را در باب یحیی بن عبدالله بن حسن، نقل میکند.[22] مرحوم مجلسی در مرآة العقول، ذیل این حدیث بیانی دارند و سپس راجع به یحیی بن عبدالله بن حسن، مفصل صحبت میکند. البته مرحوم مجلسی، یحیی بن عبدالله بن حسن را تایید نمیکند، چون ایشان حرکت بنیالحسن را کاملاً منحرف میداند.
بدان که زیدیه برای «يحيي بن عبدالله» فضایل زیادی برشمردهاند تا جایی که روایت کردهاند که امام صادق علیه السلام هنگام رحلت، به یحیی و موسی و ام ولد، وصیت نموده است و ایشان امور امام را اداره میکرد. [مرحوم مجلسی میفرماید] چنین بیانی در مورد یحیی، صحیح نیست زیرا کیفیت وصیت امام صادق علیه السلام اینگونه بوده است [ تا وصی او مشخص نگردد] و همچنین مسیر بنی الحسن از ائمه ما، فاصله گرفت و چنین تغییر مسیری، از واضحات است، بنابراین فضایل برای یحیی از موضوعات این گروه است تا خودشان را تقویت نمایند.
بیان مرحوم خوئی در مورد یحیی بن عبدالله
مرحوم خویی میفرماید: حاصل آنچه که ذکر کردیم این است که یحیی بن عبدالله، ممدوح است و مظلومانه به شهادت رسیده است.[پس چرا ] مرحوم مجلسی در مرآة العقول، میفرماید: صاحب دیلم، مجهول است. ظاهر این است که مجلسی، استناد به روایتی کرده است که در مذمت یحیی وارد شده است و مفاد روایت این است که یحیی، اعتقادی به اهل بیت عصمت و طهارت ندارد.[ آیت الله طبسی: بنده متواضعانه، به علامه مجلسی عرض میکنم که این روایت را، خودتان تضعیف کرده اید و از طرفی دیگر، روایتی هم در مدح یحیی وجود دارد، پس چگونه میفرمایید که یحیی، مجهول است.] اما روایتی که مرحوم مجلسی به آن استناد کرده است این روایت است:
يحيى بن عبد اللَّه بن حسن به موسى بن جعفر عليهما السلام نوشت: اما بعد: من خودم را به تقواى خدا سفارش ميكنم، و تو را هم به آن سفارش ميكنم زيرا تقوى، سفارش خداست نسبت به پيشينيان و پسينيان، يكى از ياوران دين خدا و ناشرين اطاعتش، بر من وارد شد و خبر داد كه بر من ترحم كردهئى[كه كشته ميشوم] و ما را كمك نخواهى كرد؟ من با تو، در مورد دعوت به سوى رضا از آل محمد صلّى اللَّه عليه و آله، مشورت كردم و تو حاضر نشدى و پيش از تو هم، پدرتان حاضر نشد، شما از زمان قديم چيزى را ادعا ميكنيد كه شایسته آن نیستید. [ادعای امامت] و آرزوى خود را به جائى كشانيدهايد كه خدا به شما عطا نكرده است، پس هوا پرست و گمراه گرديدید، و من تو را بر حذر ميدارم از آنچه خدا، تو را نسبت به خود بر حذر داشته است. [23]
مرحوم خوئی، پس از ذکر روایت کافی شریف، میفرماید:
این روایت، غیر صحیحه است، پس نمیتوان به آن اعتماد کرد زیرا راویانش از ضعفاء هستند و بین ضعیف و مجهول قرار گرفتهاند مگر عبد الله بن إبراهيم بن محمد جعفري، پس صحیح این است که بگوییم: یحیی بن عبدالله بن حسن از ممدوحین است. [24]
مرحوم تستری هم به استناد همین روایت[25]، نسبت به یحیی بن عبدالله، سخت موضع میگیرد و میفرماید: این شخص مشکل عقیدتی دارد.
خود مرحوم مجلسی هم که این روایت را نقل میکند، میفرماید: روایت نوزدهم، ضعیف است.[26]
البته مرحوم خوئی، مطالب دیگری را هم از او نقل میکند که یکی از آن مطالب، نقل از شیخ صدوق است که یحیی بن عبدالله، مستجاب الدعوة بوده است و سپس چند روایت را نقل میکند. اما روایت شیخ صدوق:
کسی از آل زبیر، علیه او گزارش داده بود که مرا به قیام دعوت کرده است [ آل زبیر همیشه با اهل بیت مشکل داشتند] عبدالله بن مصعب عهد نامه را پاره کرد و جلوی هارون به ایشان توهین میکند و از هارون میخواهد که او را بکشد. یحیی به رشید میگوید که این آقا دیروز علیه تو برنامه هایی داشته و حالا خودشیرینی میکند؟ و اشعارش هم این بود، فورا میگوید: نه من نگفتم، یحیی میگوید: قسم بخور که من اینکار را نکردم. همین که قسم خورد، تب کرد و سه روز بعد مرد و چند بار قبرش خسف و فرو رفت و بدنش معلوم نشد کجا رفت![27]
و روایتی دیگر از رجال کشی:
ابن ابى عمير از ابن مغيره نقل كرده كه گفت من در خدمت حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام با يحيى بن عبد اللَّه بن حسين بودم. يحيى گفت: فدايت شوم آنها معتقدند كه شما علم غيب دارى فرمود: سبحان اللَّه دست خود را بر روى سرم بگذار، تمام مويهاى بدن و سرم راست شد سپس فرمود نه بخدا چنين نيست مگر از راه روايت از طریق پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم. [28]و در ادامه روایتی، دیگر را نقل میکند:
صاحب ديلم گويد: شنيدم امام جعفر صادق عليه السلام- هنگامى كه جماعتى از اهل كوفه خدمتش بودند- ميفرمود: شگفتا از اين مردم كه علم را از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله گرفتند و به آن عمل كردند و هدايت شدند، و باز عقيده دارند كه اهل بيتش علم او را فرانگرفتهاند، ما هستيم اهل بيت و ذريه او كه وحى خدا در منازل ما فرود آمده و علم از ما بايشان رسيده است، آيا عقيده دارند كه آنها دانستند و هدايت يافتند و ما ندانستيم و گمراه شديم؟!! چنين چيزى محالست. [29]
این روایت را خود یحیی بن عبدالله، نقل میکند، پس معنایش، قبول امامت ائمه طاهرین علیهم السلام است و مشكل عقيدتي ندارد.
[1] – الغيبة( للنعماني)، ص: 256
[2] – الغيبة( للنعماني)، ص: 273
[3] – جزائری، رياض الأبرار في مناقب الأئمة الأطهار ؛ ج1 ؛ ص298
[4] – الكافي ج8، ص: 264
[5] – فخ چاهى است قريب يك فرسخى مكه سر راه تنعيم و شهيد فخ، حسين فرزند على بن حسن بن حسن بن امام حسن مجتبى است و در ايام موسى هادى پسر مهدى عباسى خروج كرد.
[6] – مقاتل الطالبیین ابوالفرج اصفهانی در مورد او می گوید:و علي بن الحسن بن الحسن و يكنى أبا الحسن و كان يقال له عليّ الخير، و علي الأغرّ و علي العابد، و كان يقال له و لزوجته زينب بنت عبد اللّه بن الحسن الزوج الصالح.
[7] – الكافي ج1، ص366، ح17
[8] – مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج4، ص: 157
[9] – معجمرجالالحديث ج : 6 ص : 42
[10] – وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْمُفَضَّلِ مَوْلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ قَالَ: لَمَّا خَرَجَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ الْمَقْتُولُ- بِفَخٍ وَ احْتَوَى عَلَى الْمَدِينَةِ دَعَا مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ إِلَى الْبَيْعَةِ فَأَتَاهُ فَقَالَ لَهُ يَا ابْنَ عَمِّ لَا تُكَلِّفْنِي مَا كَلَّفَ ابْنُ عَمِّكَ عَمَّكَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَيَخْرُجَ مِنِّي مَا لَا أُرِيدُ كَمَا خَرَجَ مِنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ مَا لَمْ يَكُنْ يُرِيدُ فَقَالَ لَهُ الْحُسَيْنُ إِنَّمَا عَرَضْتُ عَلَيْكَ أَمْراً فَإِنْ أَرَدْتَهُ دَخَلْتَ فِيهِ وَ إِنْ كَرِهْتَهُ لَمْ أَحْمِلْكَ عَلَيْهِ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ ثُمَّ وَدَّعَهُ فَقَالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ حِينَ وَدَّعَهُ يَا ابْنَ عَمِّ إِنَّكَ مَقْتُولٌ فَأَجِدَّ الضِّرَابَ فَإِنَّ الْقَوْمَ فُسَّاقٌ يُظْهِرُونَ إِيمَاناً وَ يَسْتُرُونَ شِرْكاً وَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ أَحْتَسِبُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ عُصْبَةٍ ثُمَّ خَرَجَ الْحُسَيْنُ وَ كَانَ مِنْ أَمْرِهِ مَا كَانَ قُتِلُوا كُلُّهُمْ كَمَا قَالَ ع. کلینی، كافي، ج1 ؛ ص366
[11] – مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول ؛ ج4 ؛ ص157
[12] – شرح الكافي-الأصول و الروضة (للمولى صالح المازندراني)، ج6، ص: 310
[13] – تنقيح المقال، ج22، ص285؛ عن مقاتل الطالبين: 147 (مكتبة الرضي).
[14] – و عن علي بن العباس مسندا،عن إبراهيم بن إسحاق القطّان قال:سمعت الحسين بن علي-صاحب الفخ- و يحيى بن عبد اللّه يقولان: ما خرجناحتى شاورنا موسى بن جعفر[عليهما السلام]، فأمرنا بالخروج.
[15] – و عن عدّة من رجاله أنّهم قالوا:جاء الجند بالرؤوس إلى موسى بنعيسى العباسي،و فيها رأس الحسين بن علي و عنده جماعة من ولدالحسن و الحسين عليهما السلام فلم يسأل أحدا منهم إلاّ موسى بنجعفر عليهما السلام،قال له:هذا رأس الحسين؟فقال:«نعم،إنّا للّه و إنّا إليهراجعون،مضى و اللّه مسلما صالحا صواما آمرا بالمعروف،ناهيا عن المنكر،ما كان في أهل بيته مثله»،فلم يجبه بشيء.
[16] – و عن محمّد بن علي الباقر عليه السّلام قال: مرّ النبيّ صلّى اللّه عليه و اله بفخ فنزل فصلّى ركعتين و لمّا صلّى الثانية بكى و هو في الصلاة فبكى الناس و قالوا: بكينا لبكائك يا رسول اللّه قال: نزل على جبرئيل لمّا صلّيت الركعة الاولى، فقال لي: يا محمّد إنّ رجلا من ولدك يقتل في هذا المكان و أجر الشهيد معه أجر شهيدين» (رياض الأبرار في مناقب الأئمة الأطهار ؛ ج2 ؛ ص308)
[17] – و عن النضر بن قرواش قال: أكريت جعفر بن محمّد عليه السّلام من المدينة، فلمّا رحلنا من بطن مر، قال لي: إذا انتهيت إلى فخ فأعلمني فإنّي أخشى أن تغلبني عيني، فلمّا بلغت حركت المحمل فجلس فقال: حلّ محمليفتنحّيت عن الجادّة و أنخت بعيره فتوضّأ و صلّى ثمّ ركب فقلت: جعلت فداك أفهو من مناسك الحجّ؟ قال: لا و لكن يقتل هاهنا رجل من أهل بيتي في عصابة تسبق أرواحهم أجسادهم في الجنّة»رياض الأبرار في مناقب الأئمة الأطهار ؛ ج2 ؛ ص309
[18] – مامقانی، تنقیح المقال، ج 22، ص 285
[19] – پس علت تایید قیامها مقابله با ظلم و ستم و نهی از منکر بوده است، به این ها، تصریح شده است، اینطور نیست که ما استنباط کنیم در طول تاریخ علما و فقهایی بودند که از جان مایه گذاشتند. شرف الدین را ببینید که با فرانسوی ها درگیر شد و کتابخانه اش را آتش زدند و آوارهاش كردند. اینها برای دنیا اینکار را نمیکردند.
[20] – مامقانی، الفوائد الرجالیه، ج2، ص 311
[21] – چه بسا کسانی که درایت رجالی ندارند، تامل در موثقین و حسان میکنند و دلیل تردیدشان در چنین افرادی، همراهی کردن آنها با زید در قیام است. کسانی که چنین تردیدی نسبت به ثقات روا میدارند ناشی از کمی، احاطه علمی آنان میباشد.
چون زید و امثال زید با قیام شان، مرتکب خلاف شرع نشدند و قیام شان به انگیزه صحیح بوده است [ پس اینطور نیست که همه قیامها را رد کنیم]، چون روایات زیادی داریم که زید به هدف صحیح قیام کرده است. به چنین معنایی که ما اشاره کردیم، بعضی مثل شیخ محمد در کتاب إستقصاء الاعتبار في شرح الإستبصار، اعتراف کردهاند. سپس، مرحوم مامقانی، روایاتی در راستای چنین معنا، ذکر میکنند و در آخر بحث میفرمایند:
این روایت، نص در این است که خروج و همراهی با زید نشانه عدالت آن افراد و سبب قول به عدالت آنها میباشد، نه اینکه بگوییم شرکت اینها در قیام زید، سبب خروج از عدالت شان میشود. مامقاني، الفوائد الرجاليه، ج2، ص316.
[22] – «… عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ: كَتَبَ يَحْيَى بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ إِلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي أُوصِي نَفْسِي بِتَقْوَى اللَّهِ وَ بِهَا أُوصِيكَ فَإِنَّهَا وَصِيَّةُ اللَّهِ فِي الْأَوَّلِينَ وَ وَصِيَّتُهُ فِي الْآخِرِينَ. کلینی، كافي،؛ ج1 ؛ ص366.
[23] – «فقد روى محمد بن يعقوب، عن بعض أصحابنا، عن محمد بن حسان، عن محمد بن رنجويه، عن عبد الله بن الحكم الأرمني، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ محمد الْجَعْفَرِيِّ قَالَ: كَتَبَ يَحْيَى بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ إِلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي أُوصِي نَفْسِي بِتَقْوَى اللَّهِ وَ بِهَا أُوصِيكَ فَإِنَّهَا وَصِيَّةُ اللَّهِ فِي الْأَوَّلِينَ وَ وَصِيَّتُهُ فِي الْآخِرِينَ خَبَّرَنِي مَنْ وَرَدَ عَلَيَّ مِنْ أَعْوَانِ اللَّهِ عَلَى دِينِهِ وَ نَشْرِ طَاعَتِهِ بِمَا كَانَ مِنْ تَحَنُّنِكَ مَعَ خِذْلَانِكَ وَ قَدْ شَاوَرْتُ فِي الدَّعْوَةِ لِلرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ص وَ قَدِ احْتَجَبْتَهَا وَ احْتَجَبَهَا أَبُوكَ مِنْ قَبْلِكَ وَ قَدِيماً ادَّعَيْتُمْ مَا لَيْسَ لَكُمْ وَ بَسَطْتُمْ آمَالَكُمْ إِلَى مَا لَمْ يُعْطِكُمُ اللَّهُ فَاسْتَهْوَيْتُمْ وَ أَضْلَلْتُمْ وَ أَنَا مُحَذِّرُكَ مَا حَذَّرَكَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِه کلینی، كافي،؛ ج1 ؛ ص366 (ادامه روایت این است: «…فَكَتَبَ إِلَيْهِ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع مِنْ مُوسَى بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرٍ وَ عَلِيٍّ مُشْتَرِكَيْنِ فِي التَّذَلُّلِ لِلَّهِ وَ طَاعَتِهِ إِلَى يَحْيَى بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَسَنٍ أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي أُحَذِّرُكَ اللَّهَ وَ نَفْسِي وَ أُعْلِمُكَ أَلِيمَ عَذَابِهِ وَ شَدِيدَ عِقَابِهِ وَ تَكَامُلَ نَقِمَاتِهِ وَ أُوصِيكَ وَ نَفْسِي بِتَقْوَى اللَّهِ فَإِنَّهَا زَيْنُ الْكَلَامِ وَ تَثْبِيتُ النِّعَمِ أَتَانِي كِتَابُكَ تَذْكُرُ فِيهِ أَنِّي مُدَّعٍ وَ أَبِي مِنْ قَبْلُ وَ مَا سَمِعْتَ ذَلِكَ مِنِّي وَ سَتُكْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ يُسْئَلُونَ وَ لَمْ يَدَعْ حِرْصُ الدُّنْيَا وَ مَطَالِبُهَا لِأَهْلِهَا مَطْلَباً لآِخِرَتِهِمْ حَتَّى يُفْسِدَ عَلَيْهِمْ مَطْلَبَ آخِرَتِهِمْ فِي دُنْيَاهُمْ وَ ذَكَرْتَ أَنِّي ثَبَّطْتُ النَّاسَ عَنْكَ لِرَغْبَتِي فِيمَا فِي يَدَيْكَ وَ مَا مَنَعَنِي مِنْ مَدْخَلِكَ الَّذِي أَنْتَ فِيهِ لَوْ كُنْتُ رَاغِباً ضَعْفٌ عَنْ سُنَّةٍ وَ لَا قِلَّةُ بَصِيرَةٍ بِحُجَّةٍ وَ لَكِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ النَّاسَ أَمْشَاجاً وَ غَرَائِبَ وَ غَرَائِزَ فَأَخْبِرْنِي عَنْ حَرْفَيْنِ أَسْأَلُكَ عَنْهُمَا مَا الْعَتْرَفُ فِي بَدَنِكَ وَ مَا الصَّهْلَجُ فِي الْإِنْسَانِ ثُمَّ اكْتُبْ إِلَيَّ بِخَبَرِ ذَلِكَ وَ أَنَا مُتَقَدِّمٌ إِلَيْكَ أُحَذِّرُكَ مَعْصِيَةَ الْخَلِيفَةِ وَ أَحُثُّكَ عَلَى بِرِّهِ وَ طَاعَتِهِ وَ أَنْ تَطْلُبَ لِنَفْسِكَ أَمَاناً قَبْلَ أَنْ تَأْخُذَكَ الْأَظْفَارُ وَ يَلْزَمَكَ الْخِنَاقُ مِنْ كُلِّ مَكَانٍ فَتَرَوَّحَ إِلَى النَّفَسِ مِنْ كُلِّ مَكَانٍ وَ لَا تَجِدُهُ حَتَّى يَمُنَّ اللَّهُ عَلَيْكَ بِمَنِّهِ وَ فَضْلِهِ وَ رِقَّةِ الْخَلِيفَةِ أَبْقَاهُ اللَّهُ فَيُؤْمِنَكَ وَ يَرْحَمَكَ وَ يَحْفَظَ فِيكَ أَرْحَامَ رَسُولِ اللَّهِ وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنا أَنَّ الْعَذابَ عَلى مَنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى قَالَ الْجَعْفَرِيُّ فَبَلَغَنِي أَنَّ كِتَابَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع وَقَعَ فِي يَدَيْ هَارُونَ فَلَمَّا قَرَأَهُ قَالَ النَّاسُ يَحْمِلُونِّي عَلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ هُوَ بَرِيءٌ مِمَّا يُرْمَى بِهِ.»
[24] – مرحوم خوئی، معجمرجالالحديث ج : 20 ص : 65
[25] – کافی، ج1،ص 366
[26] – مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج4، ص: 160
[27] – «و روى الصدوق (قدس سره) بإسناده، عن علي بن محمد النوفلي يقول استحلف الزبير بن بكار رجلاً من الطالبين (إلى أن قال): و أما أبوه عبد الله بن مصعب فإنه مزق عهد يحيى بن عبد الله بن الحسن و أهانه بين يدي الرشيد و قال: اقتله يا أمير المؤمنين فإنه لا أمان له فقال يحيى للرشيد: إنه خرج مع أخي بالأمس و أنشد أشعارا له فأنكرها فحلفه يحيى بالبراءة و تعجيل العقوبة، فحم من وقته و مات بعد ثلاثة، و انخسف قبره مرات»
[28] – «و تقدم عن الكشي في ترجمة محمد بن أبي زينب بسنده الصحيح، عن ابن المغيرة قال: كنت عند أبي الحسن ع، أنا و يحيى بن عبد الله الحسن و قال يحيى: جعلت فداك إنهم يزعمون أنك تعلم الغيب فقال سبحان الله ضع يدك على رأسي فو الله ما بقيت في جسدي شعره، و لا في رأسي إلا قامت، ثم قال لا و الله ما هي إلا رواية عن رسول الله ص.»
[29] – «و روى محمد بن يعقوب، عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ قَالَ حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ عَبْدِ اللَّهِ أَبِي الْحَسَنِ صَاحِبُ الدَّيْلَمِ قَالَ سَمِعْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع يَقُولُ وَ عِنْدَهُ أُنَاسٌ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ- عَجَباً لِلنَّاسِ أَنَّهُمْ أَخَذُوا عِلْمَهُمْ كُلَّهُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فَعَمِلُوا بِهِ وَ اهْتَدَوْا وَ يَرَوْنَ أَنَّ أَهْلَ بَيْتِهِ لَمْ يَأْخُذُوا عِلْمَهُ وَ نَحْنُ أَهْلُ بَيْتِهِ وَ ذُرِّيَّتُهُ فِي مَنَازِلِنَا نَزَلَ الْوَحْيُ وَ مِنْ عِنْدِنَا خَرَجَ الْعِلْمُ إِلَيْهِمْ أَ فَيَرَوْنَ أَنَّهُمْ عَلِمُوا وَ اهْتَدَوْا وَ جَهِلْنَا نَحْنُ وَ ضَلَلْنَا إِنَّ هَذَا لَمُحَالٌ؛ خوئی، معجمرجالالحديث ج : 20 ص : 63.