مرحوم آقای حائری در فرمایش مفصلی، میفرمایند:
روایات در این زمینه سه دسته هستند:
دسته اول: روایاتی که فقط خبر از انکسار و شکست میدهند [ نهی از قیام ندارد].
دسته دوم: روایاتی که متضمن، نهی از خروج هستند.
دسته سوم: روایاتی که منع از خروج و قیام بر علیه ظلم و ستم در زمان عدم وجود معصوم می کنند.
بررسی دسته اول
در مورد قسم اول، چند روایت را ذکر می کنند:
در حديث مرفوعى از امام على بن الحسين عليه السّلام روايت شده كه فرمود: بخدا سوگند هيچ يك از ما، پيش از ظهور حضرت قائم عليه السّلام، خروج نكند جز آنكه حكايتش، حكايت جوجهاى خواهد بود كه پيش از درآمدن بالهايش، از ميان آشيانه خود پرواز كند و كودكان آن را بگيرند و با آن بازى كنند. [1]
روایت دیگر، روایت امام باقر عليه السّلام است که فرمود: خروج قائم ما اهل بيت مانند خروج رسول اللَّه است و كسى كه از ما اهل بيت پيش از قيام قائم خروج كند مانند جوجهاى است كه به پرواز در آید و از آشيانه خود بيرون افتد و دست خوش بازيچه كودكان شود [2]
روایت بعدی، روایت فضل کاتب است:
فضل كاتب گويد: خدمت امام صادق عليه السّلام بودم كه نامه ابو مسلم خراسانى براى او آمد، حضرت فرمود: نامه تو جواب ندارد از نزد ما بيرون شو، ما شروع كرديم با يك ديگر آهسته سخن گفتن، فرمود: اى فضل چه سخنى آهسته با هم مي گوئيد؟ همانا خداى عزوّجل براى شتاب بندگان شتاب نميكند، و براستى كه از جاكندن كوهى از جاى خويش آسانتر است از واژگون كردن حكومتى كه عمرش به آخر نرسيده، سپس فرمود: همانا فلان پسر فلان تا به هفتمين فرزند فلان (يعنى عباس) رسيد (يعنى اينها بخلافت رسند) من عرض كردم: پس چه نشانهاى ميان ما و شما است، قربانت گردم؟ فرمود: اى فضل از جاى خود حركت نكن تا سفيانى خروج كند، و چون سفيانى خروج كرد به سوى ما روآوريد و سه بار اين كلام را تكرار كرد- و اين جريان از نشانههاى حتمى (ظهور حضرت قائم) است. [3]
ایشان بعد نقل این سه روایت، میفرمایند:
همانا لحن این روایات، به گونه ای است که در خارج خبر از شکست می دهد و اینکه قیام کنندگان، موفق به تشکیل حکومت اسلامی نمی شوند. و جواب ما این است که این دسته روایات، دلالت بر حرمت قیام نمی کنند. بلکه چه بسا قیام هائی که به شکست می انجامد، ولی به جهت ترتب آثار و نتایج مهمی که بر آن شکست مترتب می شود، آن قیام ها جایز است. علاوه بر اینکه در این دسته از روایات، قید «منّا» آمده است و این قید اشاره به اهل بیت دارد [ یعنی قیام فقط برای معصومین جایز نیست] نه اینکه قیام، برای هر سید و شخصی که از خاندان پیامبر باشد، جایز نباشد.
آن چیزی که از این قید «منّا» بنا به تعبیر اصولی از آن فهمیده می شود این است که امام در مقام بیان قضیه خارجیه است نه حقیقیه و امام نمی خواهد خبر از هر قضیه ای – هر چند مدت زمانی بعد از خودش – که اتفاق می افتد، بدهد، بلکه إخبار امام، خبر از غیب است که هر کدام از نزدیکان آن حضرت، قیام کند، شکست می خورد و همین گونه هم شد [مثل قضیه زید و یحیی و شهید فخ و محمد ابن عبدالله و …]
ایشان می فرماید:
اولاً: این روایات، عدم جواز خروج درهمه زمانهای قبل از ظهور را ثابت نمی کند.
ثانیاً: این روایات، شکست تمام قیامهای قبل از ظهور را هم ثابت نمیکند. چون این روایات، خارجیه- نه حقیقیه – و نسبت به افراد خاص و در دوران خاص است و شما نمی توانید از این ها، استفاده ی شکست در تمام زمانهای قبل از ظهور نمایید.
بررسی دسته دوم
اکنون روایات دسته دوم [روایاتی که متضمن، نهی از خروج هستند] را بیان می کنیم:
و اما روایات قسم دوم: روایاتی که نهی از خروج می کند و تعلیلش هم این است که نتیجه چنین قیام هایی، شکست است.
اولین روایت، روایت ابوالجارود از امام باقر علیه السلام است[4] که می فرماید: سندش هم جداً ضعیف است. [ترجمه روایت، قبلا بیان شده است]
از این روایت به قرینه « أَنْ تَلْزَمَ بَيْتَكَ »، نهی از خروج و قیام، استفاده میشود. [5]
روایت دیگری که ایشان، مطرح می کند، روایت صحیفه است که در این روایت آمده است که: امام صادق علیه السلام فرمود: احدی از خاندان ما قبل از قیام امام زمان – برای دفع ظلم و احیای حق – خروج نمیکند جز اینکه مورد ابتلای بلیات قرار گرفته و قیامش برای ما و شیعیان ما مشکل ساز است. [6]
جناب حائری بعد از نقل روایت، می فرماید:
عبارت «وَ كَانَ قِيَامُهُ زِيَادَةً فِي مَكْرُوهِنَا» قرینه ی نهی از قیام در این روایت است. ایشان، در مقام جواب می فرماید: به لحاظ ورود کلمه ی «منّا»، روایت در مقام بیان تکلیف خود ائمه طاهرین – مثل روایات قسم اول – است.
روایت سومی که آقاي سید کاظم حائری – از قسم دوم – بیان می کند، روایت امام رضا می باشد. در این روایت، باید تأمل بیشتری نمود زیرا روایات صادقین را اگرتوجیه به قیام های بعد از آن بزرگواران نماییم، در زمان امام رضا و بعد از آن قیامی نبوده است که مورد تایید باشد.
حسين بن خالد گويد: امام رضا عليه السّلام فرمود: كسى كه ورع نداشته باشد، دين ندارد و كسى كه تقيّه نداشته باشد، ايمان ندارد، گرامىترين شما نزد پروردگار كسى است كه بيشتر به تقيّه عمل كند، گفتند: اى فرزند رسول خدا! تا به كى؟ فرمود: تا روز وقت معلوم كه روز خروج قائم ما اهل البيت است، و كسى كه تقيّه را پيش از خروج قائم ما ترك كند از ما نيست، گفتند: اى فرزند رسول خدا! قائم شما اهل بيت كيست؟ فرمود: چهارمين از فرزندان من، فرزند سرور كنيزان، خداوند به واسطه وى زمين را از هر ستمى پاك گرداند و از هر ظلمى منزّه سازد و او كسى است كه مردم در ولادتش شكّ كنند و او كسى است كه پيش از خروجش غيبت كند و آنگاه كه خروج كند زمين به نورش روشن گردد و در ميان مردم ميزان عدالت وضع كند و هيچ كس به ديگرى ستم نكند و او كسى است كه زمين براى او در پيچيده شود و سايهاى براى او نباشد و او كسى است كه از آسمان نداكنندهاى او را به نام ندا كند و به وى دعوت نمايد به گونهاى كه همه اهل زمين آن ندا را بشنوند، مىگويد: هان؛ حجت خدا به حقيقت، نزد خانه خدا آشكار شد؛ او را پيروى كنيد كه حق با او و در او است و اين است تفسير گفته خداى عز و جل «اگر بخواهيم آيهاى از آسمان بر آنها فرود آوريم كه براى آن گردن نهند»( سوره شعراء، آيه 4)[7]
آقاي سید کاظم حائری می فرماید: این سه روایت – امام باقر و امام صادق و امام رضا علیهم السلام – از خروج و درگیری با ظالمین منع میکند، زیرا نتیجه چنین قیام هایی را شکست می دانند و نباید گفته شود که علت منع از قیام، به جهت عدم حضور امام معصوم است. اگر این دسته از روایات را منحصر در زمان خاص بدانیم، چنین برداشتی، قابل قبول است. ولی اگر زمان روایات را تا زمان ظهور امام زمان ارواحنا فداه، گسترش بدهیم ممکن نیست که چنین حرفی را ارائه داد. زیرا إخبار از شکست دو احتمال دارد:
اول: إخبار غیبی از واقعه است. ائمه معصومین: روی علمی که خداوند به آنها افاضه کرده، واقع را دانسته و از آن خبر میدهند که این قیام ها شکست میخورد.
دوم: این که ائمه معصومین علیهم السلام از روی علم غیب، إخبار نمیدهند، بلکه ظاهر موقعیت ها و جریاناتی که پیش میآید، نشان میدهد که این جریان منتهی به پیروزی نیست.
ایشان میفرماید: احتمال اول [ یعنی هروقت قیام کردی شکست میخوری] و احتمال دوم [ یعنی، امام به همان قرائن ظاهری نظر میکند و به عنوان کارشناس متوجه میشود که هیچ وقت، عوامل پیروزی برای مومنین پیش نمیآید پس قیام حرام است]، هر دو، مقطوع الفساد است:
اما احتمال اول: چون، إخبار امام از واقع، خلاف طبیعت شرع اسلام است، چون معمولاً تکالیف و وظایف – به جز موارد معدود – در مدار ظاهر نه واقع است. پیامبر میفرمایند: «إِنَّمَا أَقْضِي بَيْنَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ وَ الْأَيْمَان»، انبیا قطعاً معجزاتی هم داشته اند ولی در طول زندگی شان دستور به حرکت بر وفق ظواهر میدادند. حضرت موسی، کشتن طفل معصوم را تجویز نکرد، اما حضرت خضر جائز دانست. همچنین پیامبر اکرم، هنگامی که میخواست با دشمن بجنگد طبق ظواهر حرکت میکرد و گاهی نتایج با واقع مطابق نبود و در بعضی از جنگها هم شکست خوردند. در جنگ احد و اوایل حنین مثلاً. همچنین مولای متقیان میدانستند که ابن ملجم قاتل اوست. اما برخورد با او طبق ظاهر بود. شما میگویید که ائمه، قیام را به واسطه علم غیب و دانستن اینکه تمام قیامها شکست میخورند، حرام کردند. امام حسن علیه السلام با اینکه همه ی شرایط بعدی را میدانستند – طبق ظاهر با معاویه جنگیدند، اما به ظاهر عمل کردند. همه ائمه طاهرین، تا زمانی که شاخصهها و علامات پیروزی بود حرکت میکردند. بنابراین، شرع بر مقیاسهای ظاهری حاکم است. پس، اگر بگوییم، قیام برای به دست گرفتن زمام امور جایز نیست، مگر اینکه پیروزی را تضمین کنیم مخالف شریعت اسلام است. چرا؟ چون ظواهر کفایت میکند. [فرض کنید مردم مطلع بشوند که فقیهی می خواهد در فیضیه، سخنرانی کند، لذا از در منزل ایشان تا فیضیه جمعیت، موج زند. پیدا است که اقبال و توجه وجود دارد و ظواهر حاکی است که اگر این فقیه برای رفع ظلم، علم در دست گرفت به حسب ظاهر پیروزی با اوست و همین برای قیام او، کفایت میکند.]
و اما احتمال دوم: امام بر طبق ظواهر و قرائن و شاخصه ها، حکم می کند و میفرمایند که قیام های تا زمان ظهور به شکست، منجر می شود. آقاي سید کاظم حائری می فرماید: هیچ وقت امام، بر خلاف سنت های الهی و اصول شریعت و طبیعت حرف نمیزند.[ آیهی شریفه را نگاه کنید که می فرماید: «وَ تِلْكَ الْأَيَّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النَّاسِ» و یا اینکه «وَ الدَّهْرَ يَوْمان لَكَ وَ يَوْمٌ عَلَيْك»] ، اینطور نیست که همیشه کفهی کفار سنگین باشد. اصلاً سنت الهی این نیست که همیشه قدرت در اختیار ظالم باشد. لازم نیست حکومتی جهانی تشکیل شود تا قدرت در اختیار مومنین قرار گیرد.[ در اوج حکومت عباسیین، قیامهایی بوده که به نتیجه رسیده است. قضیه ی آل بویه را نگاه کنید، در بغداد در دورانی شیعیان، آقایی میکردند و عزاداری اباعبدالله الحسین علیه السلام به شکل یکپارچه و رسمی همراه با تعطیلی مغازه ها برگزار میشد. اینها حرف 1100 سال قبل است. اینطوری نیست که مومنان همیشه توسریخور باشند. خرقی از بغداد خارج میشود، چون میگوید که رافضه قدرت گرفته اند، [مغنی ابن قدامة شرح حال او را دارد] . خود امویین را ببینید که چنان تحت تعقیب قرار گرفتند که دنبال سوراخ موش میگشتند. کسی را که میخواستند به نهایت ذلت تشبیه کنند میگفتند: «اضل من اموی یوم عاشورا بالکوفة».] پس اگر بنا بود که هر وقت مومنین قیام کنند، شکست بخورند و هر وقت کافران قیام کنند، پیروز شوند، با آیه « وَ لَوْ لا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَيْها يَظْهَرُونَ» سازگاری نداشت.
خلاصه اینکه: روایاتی که مفادشان، نهی از خروج است، اولاً: ضعف سند دارند و ثانیاً: قابل توجیه به هیچ یک از دو احتمالی که گفتیم، نمی باشند. پس باید یکی از این فروض را در مورد آن ها پذیرفت:
1- روایات نهی از خروج، مربوط به زمان خاصی بوده و شامل نهی از قیام، تا زمان ظهور نمی شود.
2- این روایات ناظر به خود اهل بیت و در مقام بیان تکلیف خود ائمه طاهرین می باشد.
3- روایات نهی از خروج، به خاطر تقیه صادر شدهاند.[8]
پس کسانی که این روایات را مثل پتک در دست گرفته و بر سر انقلاب و نظام و فقهای پیشتاز، وارد می کنند، برداشت صحیحی از این دسته روایات ندارند.
بررسی دسته سوم
جناب سید کاظم حائری در ادامه، روایات طائفه سوم را بیان می کنند:
روایات دسته سوم، روایاتی هستند که منع از خروج و قیام بر علیه ظلم و ستم در زمان عدم وجود معصوم می کنند و در این دسته روایات هم، دو احتمال وجود دارد:
احتمال اول: روایات منع از خروج و قیام، ناظر به شرط عصمت است. یعنی تا زمانی که معصوم نیست و اشرافی ندارد، باید سکوت را اختیار کرده و قیامی صورت نگیرد.
احتمال دوم: روایات منع از خروج و قیام، ناظر به عجز و ناتوانی است. از آن جا که زمینه برای قیام، فراهم نیست، لذا باید تا زمان ظهور امام زمان، تقیه کرد.
بررسی روایات دسته سوم
«كُلُ رَايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»
از روایت مذکور، استفاده میشود که صاحب این پرچم، طاغوت است و چنین برداشتی به جهت یکی از دو امر است:
1- وجود معصوم در قیام شرط است در حالیکه صاحب این پرچم، غیر معصوم است، پس برای وی خروج جایز نمی باشد و در صورت قیام، مخالفت با نهی از خروج کرده و صاحب پرچم، طاغوت است.
2- دوران، دوران تقیه است و صاحب این پرچم، تقیه را مراعات نکرده و یاران خود را در هلاکت انداخته است، پس مرتکب حرام شده و طاغوت است.
روایت دیگر
روایت دیگری که جناب حائری از روایات طائفه سوم بیان می کند، روایت سدیر است.
سدير از امام صادق علیه السلام روايت كرده كه فرمود: اى سدير ملازم خانهات باش و چون پلاسى از پلاسهاى خانه (كه روى زمين انداختهاند) باش (يعنى از خانه بيرون مرو) و تا شب و روز آرامش دارند تو هم آرام و ساكت باش، و چون بتو خبر رسيد كه سفيانى خروج كرده (بىدرنگ) بسوى ما كوچ كن اگر چه پاى پياده باشى. [9]
مفاد روایت این است که تا سفیانی خروج نکرده زمان سکوت است. چون امام معصوم نیست و زمان تقیه هم هست، پس خروج جایز نمی باشد.
روایت دیگر
جابر بن يزيد جعفىّ گويد: امام باقر عليه السّلام فرمود: «اى جابر، بر زمين بنشين (خانهنشين باش) و فعّاليتى نكن تا نشانههائى را كه برايت ياد مىكنم ببينى چنانچه بدان برسى: نخستين آنها اختلاف بني عبّاس است و من در تو نمىبينم كه آن را دريابى ولى پس از من آن را از من روايت كن، و آواز دهندهاى از آسمان ندا كند و شما را آوازى از جانب دمشق به فتح برسد. [10]
روایت دیگر
عمر بن حنظلة گويد: شنيدم از امام صادق عليه السّلام كه ميفرمود: پنج نشانه پيش از قيام حضرت قائم صورت خواهد گرفت: صيحه آسمانى، خروج سفيانى، فرو رفتن (لشكر سفيانى در بيداء)، كشته شدن نفس زكيه، خروج يمانى.من عرضكردم: قربانت اگر يكى از خاندان شما پيش از وقوع اين نشانهها خروج كند، با اوخروج كنيم؟ فرمود: نه. و چون فردا شد اين آيه را براى آن حضرت خواندم: «اگر بخواهيم بر ايشان آيه و نشانهاى از آسمان نازل كنيم كه گردنهايشان در مقابل آن خاضع گردد» (سوره شعراء آيه 4) و بدو عرضكردم: آيا اين نشانه همان صيحه آسمانى است؟ فرمود: آگاه باش كه اگر آن باشد گردن دشمنان خدا در برابرش خاضع گردد.[11]
جناب حائری در مقام جواب از این دسته روایات، می فرماید که جواب بر دو گونه است:
اول: جواب عام که شامل همه این روایات میشود.
دوم: جواب خاص برای پاسخ به یک یک این روایات وجود دارد.
اما در جواب عام، سه جواب را می توان ارائه کرد.
جواب اول: با توجه به بحث های قبل – گفته شد که روایات منع از خروج در زمان غیبت، ناظر به دو احتمال است و آن دو یکی شرط وجود معصوم در قیام و دیگری، تقیه به جهت فراهم نبودن بستر قیام می باشد. – باید گفت که این دسته از روایات هم، یا ملحق به طائفه اول (شرط وجود معصوم) و یا ملحق به طائفه دوم (تقیه) و یا به هر دو، می باشند.
جواب دوم: اشاره به دو قضیه تاریخی می کنیم تا حقیقت این دو قصه را بدانیم که در واقع، این دو قصه دو جواب از شبهات این دسته از روایات می باشد. این دو جریان، قصه زید بن علی و قصه حسین بن علی صاحب فخ می باشد.
جناب حائری، مفصل راجع به قصه زید و شهید فخ، توضیح می دهد و می فرماید:
در قصه زید، روایت مانع و مادح وجود دارد، اما روایات ذامه از قیام زید خیلی محدود است و ضعف سندی – به جز یک مورد – دارد. ایشان، روایات را نقل کرده و میفرماید: این روایات مشکل دارد ولی روایاتی که زید و قیامش را مدح میکند زیاد است و در آخر به عنوان برداشت و بیان نقض عام میفرماید:
و در نتیجه می توان گفت، هنگامی که روایات مادحه و ذامه برای قیام زید را می خوانیم، قطع پیدا می کنیم که روایات صحیحه، همان روایات مادحه هستند. واقعه زید در زمانی واقع شد که از سخت ترین زمان ها، بر شیعه بود و امام هم در شدت تقیه و جان آن حضرت در خطر بود. به همین جهت شرکت امام در قیام صحیح نبود.
ایشان در مورد قیام صاحب فخ می فرماید:
و اما در مورد قیام صاحب فخ، روایات مادحه زیادی وجود دارد و حتی یک روایت ذامه در مورد او وجود ندارد. ایشان، سپس روایات مادحه در مورد صاحب فخ را بیان می کند و در آخر می فرماید:
قیام زید و صاحب فخ، هر دو به رضایت امام علیه السلام بوده است و ما چنین مطلبی را ثابت کردیم.
تا اینجا جناب حائری، جواب عام از روایات منع از خروج را بیان می کند و سپس وارد جواب خاص می شود و می فرماید:
به روایات طائفه سوم منع از خروج تا زمان ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، بر می گردیم تا زمان صدور آن ها را دریابیم.
پس دسته ای از این روایات از نظر تاریخی، به زمان امام باقرعلیه السلام بر می گردد که این زمان، مقدم بر دو قضیه زید و حسین بن علی می باشد.
پس یقین می کنیم که منع امام باقرعلیه السلام از قیام یا به جهت:
– إمّا تقية.(منع به جهت، تقیه بوده است زیرا شرایط فراهم نبوده است)
– أو مختص بفترة معيّنة.( منع مربوط به زمان خاصی بوده است)
– أو أنّ الرواية مجعولة و كاذبة.(روایاتی که شامل چنین منعی هستند، جعلی هستند)
– أو تردّ الى أهلها فهم أعلم بمرادهم.( چنین روایاتی را به اهل آن واگذار کنیم، چون آن ها آگاه به مرادش می باشند)
و ما قبول نداریم که منع امام باقر علیه السلام در این روایات، حمل بر ظاهر شود و بگوییم که تا زمان ظهور امام زمان، قیام حرام است. زیرا خروج زید و صاحب فخ، بعد از تاریخ چنین منعی بوده است و خروج این دو بزرگوار، مورد رضایت ائمه اطهار بوده است.
و اما روایات منع از خروج که به زمان امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام بر می گردد، گرچه این دسته از روایات، بعد از خروج زید بوده، ولی قبل از خروج قیام صاحب فخ بوده است [ و نسبت به قیام زید باید گفت که] شأن این دسته از روایات هم، مانند روایات زمان امام باقر علیه السلام می باشد. [ یعنی باید حمل بر تقیه، زمان خاص، جعلی بودن روایت و یا رد به اهلش شود] و در روایات ناهیه، تنها یک روایت است که بعد از قیام زید و صاحب فخ رخ داده است.
حسين بن خالد گويد: امام رضا عليه السّلام فرمود: كسى كه ورع نداشته باشد، دين ندارد و كسى كه تقيّه نداشته باشد، ايمان ندارد، گرامىترين شما نزد پروردگار كسى است كه بيشتر به تقيّه عمل كند، گفتند: اى فرزند رسول خدا! تا به كى؟ فرمود: تا روز وقت معلوم كه روز خروج قائم ما اهل البيت است، و كسى كه تقيّه را پيش از خروج قائم ما ترك كند از ما نيست، گفتند: اى فرزند رسول خدا! قائم شما اهل بيت كيست؟ فرمود: چهارمين از فرزندان من، فرزند سرور كنيزان، خداوند به واسطه وى زمين را از هر ستمى پاك گرداند و از هر ظلمى منزّه سازد و او كسى است كه مردم در ولادتش شكّ كنند و او كسى است كه پيش از خروجش غيبت كند و آنگاه كه خروج كند زمين به نورش روشن گردد و در ميان مردم ميزان عدالت وضع كند و هيچ كس به ديگرى ستم نكند و او كسى است كه زمين براى او در پيچيده شود و سايهاى براى او نباشد و او كسى است كه از آسمان نداكنندهاى او را به نام ندا كند و به وى دعوت نمايد به گونهاى كه همه اهل زمين آن ندا را بشنوند، مىگويد: هان؛ حجت خدا به حقيقت، نزد خانه خدا آشكار شد؛ او را پيروى كنيد كه حق با او و در او است و اين است تفسير گفته خداى عزوجل «اگر بخواهيم آيهاى از آسمان بر آنها فرود آوريم كه براى آن گردن نهند»( سوره شعراء، آيه 4)[12]
ظاهر این روایت، منع از خروج تا زمان قیام قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف است، پس احتمال دارد که خروج تا زمان صاحب فخ مورد رضایت ائمه اطهار بوده است و بعد از قیام صاحب فخ و از زمان امام رضا، خروج مورد رضایت آن بزرگواران نبوده است.
مگر اینکه بگوییم، بعید نیست که این روایت – گر چه بعد از دو قصه زید و حسین واقع شده است –غیر از زمان قیام امام معصوم، باید حمل بر تقیه شود و خصوصیتی برای زمان امام صادق یا امام رضا و یا امام سجاد علیهم السلام، نمی باشد، پس می توان گفت که یک قاعده عمومی وجود دارد که در زمان عدم قیام و خروج امام، ناگزیر از تقیه هستیم.
و در جواب این قول – تا زمان جلوس امام و عدم خروج او، حق قیام نداریم – باید گفت که ما یقین داریم که خروج زید و حسین بن علی مورد رضایت ائمه عليهم السّلام هستند.
پس باید روایت امام رضا عليه السّلام را یا حمل بر تقیه، یا خلاف ظاهر و یا قائل به کاذب بودن آن و … کرد. علاوه بر اینکه چنین روایتی از نظر سندی مشکل دارد.[13]
جابر جعفيّ از امام باقر عليه السّلام روايت كند كه فرمود: زمانى بر مردم آيد كه امامشان غيبت كند و خوشا بر كسانى كه در آن زمان بر امر ما ثابت بمانند،كمترين ثوابى كه براى آنها خواهد بود اين است كه بارى تعالى به آنها ندا كرده و فرمايد: اى بندگان و اى كنيزان من! به نهان من ايمان آورديد و غيب مرا تصديق كرديد، پس به ثواب نيكوى خود شما را مژده مىدهم، و شما بندگان و كنيزان حقيقى من هستيد، از شما مىپذيرم و از شما در مىگذرم و براى شما مىبخشم و به واسطه شما باران بر بندگانم مىبارم و بلا را از آنها بگردانم، و اگر شما نبوديد بر آنها عذاب مىفرستادم جابر گويد گفتم: يا ابن رسول اللَّه! برترين عملى كه در آن زمان مؤمن انجام مىدهد چيست؟ فرمود: حفظ زبان و خانهنشينى.[14]
و گاهی گفته می شود که این روایت شامل جوابی که از روایات، داده شد، نمی شود زیرا زمان غیبت با زمانی که امام حضور دارد، تفاوت می کند.
در جواب چنین کلامی باید گفت که این سخن، از جهات متعدد قابل مناقشه است. اول اینکه چنین روایتی از ناحیه سند مشکل دارد و اگر ما بخواهیم استناد به این روایت نماییم در مقابل آن، دسته ای از روایات ضعیف السند دیگر، وجود دارد که این تعداد از روایات، دلالت بر وقوع قیام در زمان غیبت می نمایند که همه آن ها مورد رضایت ائمه بوده اند. دوم اینکه، روایات زیادی وجود دارد که – به اطلاق شان – تشویق بر جهاد و دفاع دارند.[15]
نتیجه پایانی:
نتیجه این شد که قیامهای در زمان غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف اگر زیر نظر فقها باشد، اگر نگوییم که واجب است، مشروع است. – آقای خویی درباره جهاد ابتدایی هم این نظر را داشتند که واجب است – و روایاتی که نهی از قیام میکند عمدتاً مشکل سندی داشته و قابل توجیه هستند و معارض هم دارند.[16]
[1] – عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ رِبْعِيٍّ رَفَعَهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ: وَ اللَّهِ لَا يَخْرُجُ وَاحِدٌ مِنَّا قَبْلَ خُرُوجِ الْقَائِمِ ع إِلَّا كَانَ مَثَلُهُ مَثَلَ فَرْخٍ طَارَ مِنْ وَكْرِهِ قَبْلَ أَنْ يَسْتَويَ جَنَاحَاهُ فَأَخَذَهُ الصِّبْيَانُ فَعَبِثُوا بِهِ.
[2] – عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ ع قَالَ: مَثَلُ خُرُوجِ الْقَائِمِ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ كَخُرُوجِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مَثَلُ مَنْ خَرَجَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ مَثَلُ فَرْخٍ طَارَ فَوَقَعَ مِنْ وَكْرِهِ فَتَلَاعَبَتْ بِهِ الصِّبْيَان.
[3] – مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي هَاشِمٍ عَنِ الْفَضْلِ الْكَاتِبِ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَأَتَاهُ كِتَابُ أَبِي مُسْلِمٍ فَقَالَ لَيْسَ لِكِتَابِكَ جَوَابٌ اخْرُجْ عَنَّا فَجَعَلْنَا يُسَارُّ بَعْضُنَا بَعْضاً فَقَالَ أَيَّ شَيْءٍ تُسَارُّونَ يَا فَضْلُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ ذِكْرُهُ لَا يَعْجَلُ لِعَجَلَةِ الْعِبَادِ وَ لَإِزَالَةُ جَبَلٍ عَنْ مَوْضِعِهِ أَيْسَرُ مِنْ زَوَالِ مُلْكٍ لَمْ يَنْقَضِ أَجَلُهُ ثُمَّ قَالَ إِنَّ فُلَانَ بْنَ فُلَانٍ حَتَّى بَلَغَ السَّابِعَ مِنْ وُلْدِ فُلَانٍ قُلْتُ فَمَا الْعَلَامَةُ فِيمَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَكَ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ لَا تَبْرَحِ الْأَرْضَ يَا فَضْلُ حَتَّى يَخْرُجَ السُّفْيَانِيُّ فَإِذَا خَرَجَ السُّفْيَانِيُّ فَأَجِيبُوا إِلَيْنَا يَقُولُهَا ثَلَاثاً وَ هُوَ مِنَ الْمَحْتُومِ.
[4] – فمنها: عن أبي الجارود بسند ضعيف جدا عن الباقر عليه السّلام: « قَالَ قُلْتُ لَهُ ع أَوْصِنِي فَقَالَ أُوصِيكَ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ أَنْ تَلْزَمَ بَيْتَكَ وَ تَقْعُدَ فِي دَهْمِكَ [دَهْمَاءِ] هَؤُلَاءِ النَّاسِ وَ إِيَّاكَ وَ الْخَوَارِجَ مِنَّا فَإِنَّهُمْ لَيْسُوا عَلَى شَيْءٍ وَ لَا إِلَى شَيْءٍ وَ اعْلَمْ أَنَّ لِبَنِي أُمَيَّةَ مُلْكاً لَا يَسْتَطِيعُ النَّاسُ أَنْ تَرْدَعَهُ وَ أَنَّ لِأَهْلِ الْحَقِّ دَوْلَةً إِذَا جَاءَتْ وَلَّاهَا اللَّهُ لِمَنْ يَشَاءَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ مَنْ أَدْرَكَهَا مِنْكُمْ كَانَ عِنْدَنَا فِي السَّنَامِ الْأَعْلَى وَ إِنْ قَبَضَهُ اللَّهُ قَبْلَ ذَلِكَ خَارَ لَهُ وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَا تَقُومُ عِصَابَةٌ تَدْفَعُ ضَيْماً أَوْ تُعِزُّ دِيناً إِلَّا صَرَعَتْهُمُ الْبَلِيَّةُ حَتَّى تَقُومَ عِصَابَةٌ شَهِدُوا بَدْراً مَعَ رَسُولِ اللَّهِ لَا يُوَارَى قَتِيلُهُمْ وَ لَا يُرْفَعُ صَرِيعُهُمْ وَ لَا يُدَاوَى جَرِيحُهُمْ قُلْتُ مَنْ هُمْ قَالَ الْمَلَائِكَة».
[5] – این سنخ روایات در واقع تخدیر کردن و مایوس کردن مخالفین است که ساکت باشند. این خواست حکومت اموی است که روایاتی در مردم منتشر شود که وضعیت آنان، جبری است و قابل عوض شدن نمی باشد.
[6] – «مَا خَرَجَ وَ لَا يَخْرُجُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ إِلَى قِيَامِ قَائِمِنَا أَحَدٌ لِيَدْفَعَ ظُلْماً أَوْ يَنْعَشَ حَقّاً إلَّا اصْطَلَمَتْهُ الْبَلِيَّةُ، وَ كَانَ قِيَامُهُ زِيَادَةً فِي مَكْرُوهِنَا وَ شِيعَتِنَا».
[7] – «عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ خَالِدٍ قَالَ قَالَ الرِّضَا ع لَا دِينَ لِمَنْ لَا وَرَعَ لَهُ وَ لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ وَ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ فَقِيلَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِلَى مَتَى قَالَ إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ وَ هُوَ يَوْمُ خُرُوجِ قَائِمِنَا فَمَنْ تَرَكَ التَّقِيَّةَ قَبْلَ خُرُوجِ قَائِمِنَا فَلَيْسَ مِنَّا فَقِيلَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَنِ الْقَائِمُ مِنْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ قَالَ الرَّابِعُ مِنْ وُلْدِي ابْنُ سَيِّدَةِ الْإِمَاءِ يُطَهِّرُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ مِنْ كُلِّ جَوْرٍ وَ يُقَدِّسُهَا مِنْ كُلِّ ظُلْمٍ وَ هُوَ الَّذِي يَشُكُّ النَّاسُ فِي وِلَادَتِهِ وَ هُوَ صَاحِبُ الْغَيْبَةِ قَبْلَ خُرُوجِهِ وَ إِذَا خَرَجَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِهِ وَ وَضَعَ مِيزَانَ الْعَدْلِ بَيْنَ النَّاسِ فَلَا يَظْلِمُ أَحَدٌ أَحَداً وَ هُوَ الَّذِي تُطْوَى لَهُ الْأَرْضُ وَ لَا يَكُونُ لَهُ ظِلٌّ وَ هُوَ الَّذِي يُنَادِي مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ يَسْمَعُهُ جَمِيعُ أَهْلِ الْأَرْضِ بِالدُّعَاءِ إِلَيْهِ يَقُولُ أَلَا إِنَّ حُجَّةَ اللَّهِ قَدْ ظَهَرَ عِنْدَ بَيْتِ اللَّهِ فَاتَّبِعُوهُ فَإِنَّ الْحَقَّ مَعَهُ وَ فِيهِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِينَ»
[8] – کاظم حسینی حایری، المرجعیه و القیاده، ص 105
[9] – فما دام السفياني لم يخرج فالزمان زمان سكوت، إمّا لأنّ العمل لا بدّ له من معصوم عليه السّلام على رأسه، أو لأنّ الظروف غير مواتية للانتصار، و هذا ما يوجب التقية و ليس الخروج و الثورة.
[10] – «قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْبَاقِرُ ع يَا جَابِرُ الْزَمِ الْأَرْضَ وَ لَا تُحَرِّكْ يَداً وَ لَا رِجْلًا حَتَّى تَرَى عَلَامَاتٍ أَذْكُرُهَا لَكَ إِنْ أَدْرَكْتَهَا أَوَّلُهَا اخْتِلَافُ بَنِي الْعَبَّاسِ وَ مَا أَرَاكَ تُدْرِكُ ذَلِكَ وَ لَكِنْ حَدِّثْ بِهِ مَنْ بَعْدِي عَنِّي وَ مُنَادٍ يُنَادِي مِنَ السَّمَاءِ وَ يَجِيئُكُمُ الصَّوْتُ مِنْ نَاحِيَةِ دِمَشْقَ بِالْفَتْح…»
[11] – «عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ خَمْسُ عَلَامَاتٍ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ- الصَّيْحَةُ وَ السُّفْيَانِيُّ وَ الْخَسْفُ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّكِيَّةِ وَ الْيَمَانِيُّ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنْ خَرَجَ أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ قَبْلَ هَذِهِ الْعَلَامَاتِ أَ نَخْرُجُ مَعَهُ قَالَ لَا فَلَمَّا كَانَ مِنَ الْغَدِ تَلَوْتُ هَذِهِ الْآيَةَ- إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِينَ فَقُلْتُ لَهُ أَ هِيَ الصَّيْحَةُ فَقَالَ أَمَا لَوْ كَانَتْ خَضَعَتْ أَعْنَاقُ أَعْدَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل»
[12] – «عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ خَالِدٍ قَالَ قَالَ الرِّضَا ع لَا دِينَ لِمَنْ لَا وَرَعَ لَهُ وَ لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ وَ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ فَقِيلَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِلَى مَتَى قَالَ إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ وَ هُوَ يَوْمُ خُرُوجِ قَائِمِنَا فَمَنْ تَرَكَ التَّقِيَّةَ قَبْلَ خُرُوجِ قَائِمِنَا فَلَيْسَ مِنَّا فَقِيلَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَنِ الْقَائِمُ مِنْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ قَالَ الرَّابِعُ مِنْ وُلْدِي ابْنُ سَيِّدَةِ الْإِمَاءِ يُطَهِّرُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ مِنْ كُلِّ جَوْرٍ وَ يُقَدِّسُهَا مِنْ كُلِّ ظُلْمٍ وَ هُوَ الَّذِي يَشُكُّ النَّاسُ فِي وِلَادَتِهِ وَ هُوَ صَاحِبُ الْغَيْبَةِ قَبْلَ خُرُوجِهِ وَ إِذَا خَرَجَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِهِ وَ وَضَعَ مِيزَانَ الْعَدْلِ بَيْنَ النَّاسِ فَلَا يَظْلِمُ أَحَدٌ أَحَداً وَ هُوَ الَّذِي تُطْوَى لَهُ الْأَرْضُ وَ لَا يَكُونُ لَهُ ظِلٌّ وَ هُوَ الَّذِي يُنَادِي مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ يَسْمَعُهُ جَمِيعُ أَهْلِ الْأَرْضِ بِالدُّعَاءِ إِلَيْهِ يَقُولُ أَلَا إِنَّ حُجَّةَ اللَّهِ قَدْ ظَهَرَ عِنْدَ بَيْتِ اللَّهِ فَاتَّبِعُوهُ فَإِنَّ الْحَقَّ مَعَهُ وَ فِيهِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِينَ»
[13] – شما وقتی میخواهید مسئله ای فقهی بیان کنید باید به چیز محکمی استناد کنید. مثلا تعمد بر بقای جنابت در ماه رمضان،که محل اختلاف است. علما و فقها بسیاری، بحث و بررسی دقیق میکنند و بعد فتوا میدهند. آقای خویی را ببینید! اما در مسئله ی بسیار مهمی مثل حکم خروج، چرا بدون بررسی فتوا می دهید و میگویید حرام و طاغوت است؟ به استناد چه چیزی، چنین حرفی را می زنید؟
[14] – «و هناك رواية اخرى وردت بشأن زمن غيبة الإمام (عج) ، فعن جابر عن الباقر عليه السّلام أنّه قال: «عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ ع أَنَّهُ قَالَ: يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ يَغِيبُ عَنْهُمْ إِمَامُهُمْ فَيَا طُوبَى لِلثَّابِتِينَ عَلَى أَمْرِنَا فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ إِنَّ أَدْنَى مَا يَكُونُ لَهُمْ مِنَ الثَّوَابِ أَنْ يُنَادِيَهُمُ الْبَارِئُ جَلَّ جَلَالُهُ فَيَقُولَ عِبَادِي وَ إِمَائِي آمَنْتُمْ بِسِرِّي وَ صَدَّقْتُمْ بِغَيْبِي فَأَبْشِرُوا بِحُسْنِ الثَّوَابِ مِنِّي فَأَنْتُمْ عِبَادِي وَ إِمَائِي حَقّاً مِنْكُمْ أَتَقَبَّلُ وَ عَنْكُمْ أَعْفُو وَ لَكُمْ أَغْفِرُ وَ بِكُمْ أَسْقِي عِبَادِيَ الْغَيْثَ وَ أَدْفَعُ عَنْهُمُ الْبَلَاءَ وَ لَوْلَاكُمْ لَأَنْزَلْتُ عَلَيْهِمْ عَذَابِي قَالَ جَابِرٌ فَقُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا أَفْضَلُ مَا يَسْتَعْمِلُهُ الْمُؤْمِنُ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ قَالَ حِفْظُ اللِّسَانِ وَ لُزُومُ الْبَيْت».
[15] – کاظم حسینی حایری، المرجعیه و القیاده، ص 120
[16] – مرحوم علامه حلی مطلب مهمی را در جلد 9 تذکرةالفقا صفحهی 444 آورده اند که ایشان می فرماید: که اگر کسی زیر پرچم ظلم و به حمایت ظالمین، توانست پرچمی برداشته و از حق شیعه و مسلمین حمایت کند باید او را حمایت کرد.