در بینش امیرمؤمنان علی(علیه السلام) حکومتداری به خودی خود هدف و غایت اصلی و نهایی نیست؛ بلکه حکومت ابزار و وسیله ای برای پیاده ساختن یک سری اهداف والای الهی و اجرای حق و عدالت در جامعه است.
شهید مطهری به زیبایی در این باره می گوید: «علی(علیه السلام) مانند هر مرد الهی و رجل ربّانی دیگر، حکومت و زعامت را به عنوان یک پست و مقام دنیوی که اشباع کننده حس جاه طلبی بشر است و به عنوان هدف و ایده آل زندگی، سخت تحقیر می کند و آن را پشیزی نمی شمارد؛ آن را مانند سایر مظاهر مادی دنیا از استخوان خوکی که در دست انسان خوره داری [جزامی] باشد بی مقدارتر می شمارد، اما همین حکومت و زعامت را در مسیر اصلی و واقعی اش یعنی به عنوان وسیله ای برای اجرای عدالت و احقاق حق و خدمت به اجتماع، فوق العاده مقدس می شمارد و مانع دست یافتن حریف و رقیب فرصت طلب و استفادهجو می گردد و از شمشیر زدن برای حفظ و نگهداری اش از دستبرد چپاولگران دریغ نمی ورزد»[1]
مهمترین پیامدهای این گونه نگرش ابزار گونه به حکومت آن است که حکومت بایستی در خدمت رسیدن به اهداف متعالی مثل اجراء حق و عدالت و مبارزه با ظلم و فساد باشد؛ نه اینکه این اهداف والای الهی برای دست یابی به حکومت ذبح شود و از بین برود. کسانیکه برای دستیابی به حکومت و سلطه زود گذر دنیایی تمامی ارزش های انسانی و اخلاق و انصاف و عدالت را زیر پا گذاشته و لگد مال می کنند؛ در واقع دچار یک نوع استکبار و فرعون صفتی هستند که هدفی جز ارضا کردن حس برتری خواهی و جاه طلبی ندارند.
ابن عباس می گوید که در «ذی قار» خدمت امیرمؤمنان(علیه السلام) رسیدم، و او مشغول وصله کردن کفش خود بود. به من فرمود: این کفش چقدر ارزش دارد؟ گفتم: هیچ. امام(علیه السلام) فرمودند:
«و الله لَهی أحبّ إلیَّ مِن إمرَتکم، إلّا أن اُقیم حقّاً أو اَدفع باطلاً»؛[2] «به خدا سوگند این کفش کهنه را بیش از حکومت بر شما دوست دارم، مگر آنکه حقی را بهپا دارم، و باطلی را از بین ببرم»
امام(علیه السلام) تنها در یک صورت حکومت را از کفش کهنه بیشتر دوست دارند و آن هم فقط برای به پا داشتن حقی و از میان برداشتن باطلی.
امیرمؤمنان در نامه ای به أشعث بن قیس کارگزار خود در آذربایجان نگرش صحیح به حکومت را اینگونه ترسیم می کنند:
«و إنَّ عملَک لیس لک بطُعمةٍ و لکنّه فی عُنُقک أمانةٌ، و أنت مُسترعی لمن فوقک»؛[3] «کاری که بر عهده توست [حکمرانی] طعمه تو نیست، بلکه امانتی بر گردنت است، و از تو خواسته شده تا فرمانبردار مافوق خود باشی».
بر پایه این سخن حکیمانه امام(علیه السلام)، حکومتداری و فرمانروایی برای کارگزاران نبایستی وسیله ای برای آب و نان و ابزاری برای برتریجویی و دستیابی به منافع شخصی و گروهی باشد؛ بلکه از نگاه امام(علیه السلام) حکومت امانتی است الهی که حاکم و فرمانروا در مراقبت از آن مسؤول و پاسخگو است؛ قرآن کریم می فرماید:
«إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُکُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا»؛[4] «خداوند به شما فرمان می دهد که امانت ها را به صاحبان آنها برگردانید».
از نگاه فقهی چند نکته درباره «امانت» وجود دارد:
1 – انسان مالک امانت نیست که هر گونه خواست در آن تصرّف نماید؛ بلکه امانتی که از سوی دیگری به طور موقت به عهده انسان داده شده بایستی مورد مراقبت و نگهداری قرار بگیرد که آسیبی نبیند، و آن را صحیح به صاحبش برگرداند.
2 – در صورت آسیب دیدن امانت؛ فرد امانتدار اگر کوتاهی و تقصیری در نگهداری آن داشته باشد، ضامن است و بایستی جبران کرده و صاحب آن را راضی نماید.
حکومت داری نیز نوعی امانت الهی است که نبایستی در آن خیانت کرد و آن را مِلک شخصی خود دانست؛ و در صورت کوتاهی و تفصیر ضامن و پاسخگوی مردم است. ازاین رو امام(علیه السلام) در ادامه همین نامه به کارگزار خود درباره یکی از مهمترین عوامل فساد حکومت ها که ثروت و ذخایر کشور است هشدار می دهند: «در دست تو بخشی از اموال خداوند است و تو یکی از خزانهداران او هستی باید آن را حفظ کنی تا به دست من برسانی»[5]
تعبیر «مال الله» در این نامه همان تعبیری است که قرآن کریم می فرماید:
«وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاکُمْ»؛[6] «و از آن مالی که خداوند به شما داده به ایشان بدهید»
بنابراین حکمران جامعه اسلامی خزانه دار اموال الهی است؛ او «مال الله» را که ذخایر کشور است امانت الهی می داند و در مصرف درست آن در راستای مصالح جامعه کمال دقت و تدبیر را به کار می گیرد.[7]
در سخنان امام(علیه السلام) به حکمران «راعی» و به توده های مردم «رعیت» گفته شده؛ به این دلیل که «رعیت» از ماده «رعی» به معنی حفظ و نگهداری است و به مردم از این جهت «رعیت» گفته شده که حکمران و کارگزار عهدهدار حفظ و نگهداری جان و مال و حقوق و آزادی های آنهاست.[8]
ازاینرو امیرمؤمنان اینگونه به مالک اشتر درباره برخورد محبت آمیز سفارش می کنند:
«و أشعر قلبک الرّحمة للرّعیة، و المحبّة لهم، واللُّطف بهم، و لا تکوننّ علیهم سَبعاً ضاریاً تغتنم اَکلَهم، فأنّهم صنفان: إمّا أخٌ لک فی الدّین، أو نظیرٌ لک فی الخَلق»؛[9] «مهربانی و محبت ورزیدن و لطف به مردم را در دل خود جای ده، و با آنان چونان حیوان درّنده مباش که خوردنشان را غنیمت شماری زیرا مردم دو دسته اند: یا برادر دینی و ایمانی تو هستند و یا نظیر تو در آفرینش (هم نوع تواند)»
همچنین امام علی(علیه السلام) به مأموران جمع آوری مالیات می فرمایند:
«فأنصفوا الناس من أنفسکم، واصبروا لحوائجهم، فأنّکم خزّان الرّعیة و وکلاءُ الأمّة و سفراء الأئمّة و لا تُحشِموا أحداً عن حاجته و لا تَحبسوهُ عن طلبته»؛[10] «میان خود و مردم با انصاف باشید، و برای انجام نیازهایشان شکیبایی بورزید، که شما خزانه داران رعیت، و وکیلان امت و سفیران پیشوایان هستید. هیچ کس را به سبب نیازمندیش مرنجانید، و او را از خواسته اش باز ندارید».
آری کارگزاران حکومتی دارای سه ویژگی هستند، آنها «خزّان الرّعیة» و «وکلاء الأمّة» و «سفراءٌ الأئمّة» هستند که بایستی در حکومت داری راه و روش عدل و انصاف را در پیش گیرند.
امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در فراز دیگری فلسفه تشکیل حکومت اسلامی را اینگونه ترسیم می کنند:
«اللّهم إنّک تعلم أنّه لم یکن الّذی کان منّا منافسةً فی سلطان و لا التماس شیءٍ من فُضول الحُطام، و لکن لِنَرِدَّ المعالم من دینک، و نُظهر الأصلاح فی بلادک، فیأمن المظلومون من عبادک و تقام المعطّلة من حدودک»؛[11] «خدایا تو می دانی که آنچه از ما سرزد نه به خاطر تمایل به کسب قدرت و سلطنت بود، و نه برای به دست آوردن چیزی از مال بی ارزش دنیا، بلکه برای آن بود که نشانه های دین تو را به جای خود باز گردانیم، و امور شهر ها را اصلاح نموده و سامان دهیم، تا بندگان ستمدیده تو ایمنی یابند و حدود و احکام تعطیل شده تو اجرا شود».
منبع:نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها / مؤلف:مصطفی عزیزی/پرسش وپاسخ دانشجویی
[1] – سیری در نهجالبلاغه، مطهری، ص 121.
[2] – خطبه 33، ص 62.
[3] – نامه 5، ص 536.
[4] – نساء ، آیه 58.
[5] – نامه 5، ص 536.
[6] – نور، آیه 33.
[7] – پیام امام، مکارم، ج 9، ص 73.
[8] – سیری در نهجالبلاغه، مطهری، ص 143.
[9] – نامه 53، ص 632.
[10] – نامه 51، ص 628.
[11] – خطبه 131، ص 250.