يكم. اينكه «تقليد، رجوع جاهل به عالم است»، هيچ بار منفى براى مقلد ندارد؛ جاهل در اينجا، به معناى جاهل نسبى و كسى است كه در مسائل شرعى، مجتهد و كارشناس نيست؛ هر چند خودش در مسائل ديگرى متخصص و كارشناس باشد و يا حتّى در مسائل فقهى، از آگاهى نسبى خوبى برخوردار باشد.
خودِ مجتهدان نيز در مسائل ديگر، به متخصص رجوع مى كنند و اين را از باب رجوع جاهل به عالم و اهل خبره مى دانند. نمونه بارز آن امام خمينى بود كه پزشك معالج ايشان گفت: تا به حال كسى را نديده ام كه اين قدر در درمان، مطيع پزشك باشد.
در جهان امروز، تحقيق در همه علوم براى يك نفر كارى غير ممكن و غير ضرورى است. بسيارى از روحانيان نيز در مسائل شرعى تقليد مى كنند؛ زيرا يا هنوز مقدمات اجتهاد را تحصيل نكرده اند و يا وقت خود را در تخصص هاى ديگر علوم دينى صرف مى نمايند.
دوم. اينكه گفته شد: «مجتهدان تقليد را بر مردم واجب كرده اند»، از دو جهت باطل است:
1 – لزوم تقليد از مسائلى نيست كه فتواى مجتهد در آن، براى مقلّد سودمند باشد؛ زيرا لزوم تقليد مسئله اى است عقلى كه هر عاقلى آن را درمى يابد. پس اصل «لزوم تقليد»، تقليدى نيست. آرى، فروع تقليد، مانند بقا بر تقليد ميت و امثال آن، از مسائل تقليدى است. مكلف پس از آنكه خودش در مسئله لزوم يا جواز تقليد، به نتيجه اى رسيد و از مجتهدى تقليد كرد، فتاواى او براى مكلف اعتبار مى يابد.
2 – آيات و روايات نيز لزوم تقليد را تأييد كرده است؛ مانند آيه «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»؛[1] «اگر نمى دانيد از آگاهان بپرسيد» و سخن امام صادق (علیه السلام) : «و امّا مَن كان من الفُقِهاء صائِنا لِنَفْسِهِ حافِظا لِدينهِ، مُخالِفا لهواه مطيعا لامر مولاه فللعوام ان يقلدوه»؛[2] «هر كس از فقهاى امّت ما كه از نفس خود مواظبت كند و از دينش پاسدارى كند، با هواى نفس مخالفت و فرمان مولاى خود را اطاعت كند؛ سزاوار است كه عوام از او تقليد كنند».
به نظر مى رسد، تبليغ اين فكر كه علماى دين، مردم را جاهل به حساب مى آورند و امثال آن، از تبليغات نادرست كسانى است كه مى خواهند ميان آنان و مردم فاصله ايجاد كنند.
منبع:نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها / مؤلف: سید مجنبی حسینی/پرسش وپاسخ دانشجویی
[1] – نحل 16، آيه 42؛ انبيا (21)، آيه 7.
[2] – وسائل الشيعه، ج 18، ص 94.