گفتهاند که شب عروسی علی علیهالسلام عثمان دید که زره ایشان در بازار به فروش میرسد. پس چهارصد درهم به غلامش داد و به او گفت «این درهمها به او بده و زره را نیز به او عطا کن.» سپس او را قسم داد که کسی را از این ماجرا با خبر نکند.
این ماجرا گذشت تا اینکه عثمان صبح روز بعد چهارصد کیسه را در خانه اش میبیند. که در هرکیسه چهار صد درهم بود. و بر روی هر درهم این جمله حک شده بود: هذا ضرب الرحمن لعثمان بن عفان (این سکهها را خداوند رحمن برای عثمان بن عفان ضرب کرده است)
پیامبر صلیاللهعلیهوآله از این ماجرا با خبر میشوند و به او میفرمایند « ای عثمان این سکهها نوش جانت باشد»[1]
شکی نیست که این روایت کذب محض است.
حلبی در جواب فتاوی جلال سیوطی سؤال میکند « آیا این قصه اصلی نیز دارد؟ » و خود نیز به آن جواب میدهد که « خیر این روایت صحیح نیست یعنی خود روایت بیانگر ضعف آن است چراکه این حدیث در کتب روایی وارد نشده و از مصادیق اخبار کذب الموضوع است. »[2]
ابن درویش نیز گفته است « این خبر کذبی شنیع است »[3]
عجیب است که چه طور ما اثری از این صد و شصت هزار درهم را در هیچ یک از موزههای جهان نمیبینیم؟ چرا این سکهها در بین مردم رواج نداشته و هیچ یک از این مردم نیز آن را تبرکاً و تیمناً در نزد خود حفظشان نکرده است؟ چه آنکه این سکهها از طرف خداوند رحمان برای عثمان بن عفان ضرب شده است. در حالی که مردم موی پیامبرشان و حتی لباسی که به جسد مبارکشان برخورد کرده است و نیز مواضعی را که پیامبر اکرم بر آن سجده کرده است را حفظ کردهاند. آیا پیامبرشان گرامیتر از خدایشان است؟ و یا حتی آیا عثمان گرامی تر از خدایشان است؟ چراکه عثمان کسی است که سیاستش تا سالیان سال از بین نرفت در حالی که آنها تلاش میکردند تا بر نام پیامبر صلیاللهعلیهوآله خدشه وارد کرده و آثارش را نیز محو کنند.
چرا هیچ یک از امویها این فضیلت عظیمه برای شیخ و خلیفهشان را ذکر نکردهاند؟ چرا هیچ یک از آنها آن درهمها را نشان ندادند؟ حداقل بنا بر آن روایت دیگر[4] که پیامبر پس از این کار، عثمان را دعا نمود، چرا هیچ یک از آنها هیچ کدام از دعاهایی را که پیامبر صلیاللهعلیهوآله در حق عثمان بیان کردهاند را ذکر نکردهاند؟ آنها که برای ضدیتشان با امیرالمؤمنین نیاز شدیدی به ذکر این عبارات داشتند.
منبع: صفحات 41 و42 جلد 3 کتاب الصحیح من سیره الامام علی علیهالسلام علی علیهالسلام / علامه سید جعفر مرتضی عاملی
[1]. الغدير، ج9 ص376 ؛ السيرة الحلبية ج2 ص206 و (ط دار المعرفة) ج2 ص471 وللرواية نص آخر يخالفها كثيراً في المناقب للخوارزمي ص252 و (ط مركز النشر الإسلامي) ص348 و 349 ؛ بحار الأنوار، ج43 ص129- 130 ؛ كشف الغمة، ج1 ص368 ؛ مجمع النورين، ص57.
[2]. السيرة الحلبية، ج2 ص206 / (ط دار المعرفة) ج2 ص472.
[3]. الغدير، ج5 ص322 / ج9 ص376 ؛ الوضاعون وأحاديثهم، ص400.
[4]. المناقب للخوارزمي، ص252 / (ط مركز النشر الإسلامي) ص348 و 349 ؛ بحار الأنوار، ج43 ص129 / 130 ؛ كشف الغمة، ج1 ص368 ؛ مجمع النورين، ص57.