«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ بَارِیءِ الْخَلَائِقِ أَجْمَعِينَ بَاعِثِ الأنْبیاءِ وَ الْمُرسَلینَ ثُمَّ الصَّلَاةُ وَ السَّلامُ عَلَی سَیِّدِنَا وَ نَبیِّنا حَبیبِ إلَهِ الْعالَمینَ أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْمَعْصُومِينَ الْمُقَرَّبینَ الْمُنتَجَبینَ وَ لَا سِیَّمَا بَقِیَّةِ اللَّهِ فِی الْأَرَضِینَ وَ اللَّعْنَةُ اللَّهُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلَی یَومِ الدِّینَ آمینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ».
« فَقَد قَالَ العَظیم فِی کِتَابِهِ الکَریمَ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبينُ * وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظيمٍ * وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرينَ * سَلامٌ عَلى إِبْراهيمَ».[1]
این آیات مبارکات در سورهی شریفهی صافّات، در مباحث معرفتی بسیار مورد توجّه ارباب معرفت واقع شده است و در خصوص ماجرای کربلا هم این آیهی شریفه از آن آیاتی است که بسیار مورد بحث و فصح قرار گرفته است و بنده هم چند کلمه حول برخی از آن مطالبی که با این آیات مبارکات سر و کار پیدا میکند، عرض خواهم کرد.
دو مقطع و دو موضعگیری در زندگانی حضرت ابراهیم (علیه السّلام)
در سؤالی که از محضر امام (علیه الصّلاة و السّلام) شده است که این سؤال واقعاً سؤال است، این را به عنوان مدخل بحث به محضر شما معروض میداریم. راوی از امام (علیه الصّلاة و السّلام) سؤال میکند که برای من یک مطلبی به صعوبت خود مانده است و آن مطلب این است که ما برای جناب ابراهیم دو مقطع میبینیم، در این دو مقطع هم ما با دو موضعگیری از جناب ابراهیم روبرو هستیم.
درخواست جبرئیل از ابراهیم (علیه السّلام)
یک موضعگیری در سنین نوجوانی است که به تعبیر قرآن «فَتَن» یک جوان، یک نوجوانی است که بعد از آن که آن ماجراها برای این جناب واقع شده است و نمرود میخواست او را به عذاب مبتلا کند، وقتی او را به منجنیق گذاشتند و خواستند این جناب را به درون آتش پرتاب کنند که باز در همین سورهی مبارکه دارد که: «قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْياناً فَأَلْقُوهُ فِي الْجَحيمِ * فَأَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلينَ»[2] وقتی خواستند چنین جنایتی کنند، در آن حال جناب جبرئیل (علیه السّلام) فرود آمد و سؤال کرد که «أَ لَكَ حَاجَةٌ يَا خَلِيلَ اللَّهِ»[3] سؤال کرد که آیا شما به من حاجتی داری؟ یعنی من جبرئیل هستم، با آن قدرتی که دارم، با شهپر خود، من این قدرت را دارم که چنین و چنان کنم. همهی این بساط را به هم بریزم و این عذاب را از شما بردارم و به یک گروه دیگری بفرستم یا هر فرض دیگری که «أَ لَكَ حَاجَةٌ يَا خَلِيلَ اللَّهِ»؛ آیا شما به من هیچ حاجتی دارید؟ جناب ابراهیم آنجا میفرمایند: «(أما انت فلا) أَمَّا إِلَيْكَ فَلا» من به تو هیچ حاجتی ندارم.
وحشت نداشتن جناب ابراهیم از آتش دنیا و شکنجه
آنگاه سؤال میکنند که آیا شما به خدا حاجتی دارید؟ میفرماید: «عِلمُهُ بِحَالی يُغْنِيَنِي أن مقالی»اینکه خدا میداند من در چه حالی هستم، دیگر من را از سخن گفتن بینیاز میکند. این مربوط به نوجوانی جناب ابراهیم بود. یعنی جناب ابراهیم از آن آتش و از آن بنیان، از آن شکنجه نمیترسد.
صاحب فرزند شدن حضرت ابراهیم در سنّ پیری
این موضوع با انضمام روایت که به خدمت شما معروض داشتم، از بدیهیات بحثهای تفسیری است. یعنی هیچ مطلبی نیست که مورد خلاف یا نقاش باشد؛ هیچ، مطلب در نوع خود کاملاً معلوم و واضح است. آنگاه در سنّ پیری، بعد از آن که جناب ابراهیم (علیه السّلام) حالا در سن کمال هم ؟؟ 6:51 گذشته، سن پیری است و دلیل اینکه سنّ پیری است، باز این آیهی قرآن است که: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي وَهَبَ لي عَلَى الْكِبَرِ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ»[4] یعنی صاحب فرزند شدن جناب ابراهیم در سنّ پیری بوده است. این دیگر معلوم است؛ سنّ پیری، سنّی است که انسان منتظر این است که دعوت الهی را اجابت کند.
حالا در این سن سه ملک، آن هم در تمثّل بشری به جناب ابراهیم وارد شدهاند، اینها فرستادهی قوم نوح به سوی قوم لوط هستند، جناب ابراهیم برای اینها یک را آماده میکند، وقتی جناب ابراهیم میبیند این سه ملک که در صورت ظاهر بشر هستند ولی دست دراز نمیکنند « أیدیَهُم» اینها به سوی این طعام بریان دست دراز نمیکنند، یک خوفی او را دربرمیگیرد. «فَأَوْجَسَ في نَفْسِهِ خيفَةً»[5] او را یک خوفی میگیرد.
ترس حضرت ابراهیم از مهمانان خود در سنّ پیری
سؤال راوی این است میگوید: جناب ابراهیم در سنّ جوانی خود از آن همه آتش نترسید، در سنّ پیری و از اینکه اینها یک دستی به سوی غذا دراز نکردند و در ذهن خود احتمال سوء قصدی داد، ترسید. سؤال واقعاً مهم است، نه اینکه بیدقّت یک چیزی را مطرح کرده باشد که این چطور میشود فرستادهی خدا، پیغمبر خدا در سنّ جوانی که هنوز در امر رسالت شروع سیر جناب ابراهیم است، ایشان از آن همه آتش نمیترسد، بعد در سنّ پیری از یک احتمالی که داده میشود، اینکه اینها به سوی این طعام دست دراز نکردند جناب ابراهیم ترسید.
علّت ترس حضرت ابراهیم از دست دراز نکردن مهمانان به سمت غذا
امام (علیه الصّلاة و السّلام) در مقام جواب فرمودند: آیا تو در قرآن این آیه را نخواندهای؟ «وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنينَ»[6] گفت: بله. این آیه ای در قرآن است؛ فرمودند: اینکه آن آیاتی را خداوند متعال به جناب ابراهیم نمایانید و جناب ابراهیم از آن طایفهی صاحب یقین شد، هیچ فکر کردید که آن آیات چیست؟ گفت: نه. امام (علیه الصّلاة و السّلام) فحواً–خود صریح کلام یک فحوایی دارد، صراحت کلام این است که- فرمودند: خداوند متعال نور ما اهل بیت را به ابراهیم نشان داد و فرمود که ما علّت غایی خلقت هستیم. این آن آیاتی است که آنها را خداوند متعال به جناب ابراهیم به عنوان ملکوت سماوات و ارض نشان داده است. در معنا این میشود که خداوند متعال بیان علّت غایی به جناب ابراهیم کرده است که این خلقت علّت غایی دارد و علّت غایی آن هم این ذوات مقدّسه است.
همهی آقایان این را میدانند که اگر علّت غایی منتفی بشود، دیگر حکمت فعل از بین میرود. این بحث دیگر یک بحث منطقی و عقلی است. آنجا که در یک فعلی، یک غایتی است و یک نتیجهای است، عند انتفاع آن غایت و نتیجهی فعل، فعل لغو میشود.
باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش
حالا اگر آن گل نباشد، این دیگر بیکار است بخواهد به این خار خود را سرگرم کند؟! اینها همه به واسطهی آن گل است.
درخواست حضرت ابراهیم از خدا برای قرار دادن اهل بیت در صلب ایشان
در فحوای کلام امام (علیه الصّلاة و السّلام) است که خداوند متعال به جناب ابراهیم (علیه الصّلاة و السّلام) نمایانیده است که من این خلقت را برای ذات مقدّس رسالت مآب و اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم صلوات الله أجمعین) خلق کردهام. این معنا در تمام روایات به شکل صریح آمده است. در روایات نور، در سایر روایات إلی ماشاءالله آمده است و در اخبار معراجی إلی غیر النّهایة آمده است. یعنی خود این مطلب در محل خودش کاملاً معلوم است. خودش در محلّ خود ثابت مطلق است. حالا دارند امام (علیه الصّلاة و السّلام) به این موضوع هم استناد میفرمایند که ما علّت غایی خلقت هستیم. فرمودند: که آیا میشود این علّت غایی نفی بشود و منتفی بشود؟ گفت که: نه؛ فرمودند که جناب ابراهیم از خدا خواست که ما اهل بیت را در صلب او قرار بدهد. این در قرآن وجود دارد که جناب ابراهیم دارند دعا میکنند: «وَ اجْعَلْ لي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرينَ»[7] که نبیّ مکرّم اسلام فرمود: آن لسان صدقی که بر جناب ابراهیم دعا کرد، آن من هستم. باز در جای دیگری دارد: «رَبَّنا وَ ابْعَثْ فيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ»[8] این هم باز همان دعای جناب ابراهیم در حقّ ذات مقدّس رسالت مآب (علیه و آل صاحب السّلام) است. ببینید این دو مطلب به شکل صریح در قرآن آمده است. یکی: «وَ اجْعَلْ لي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرينَ»، دیگری «رَبَّنا وَ ابْعَثْ فيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ».
انتقال ذات مقدّس رسالت مآب از اصلاب شامخه به ارحام مطهّره
فرمود: جناب ابراهیم (علیه الصّلاة و السّلام) از خدا خواست که خدایا این نور را در صلب من قرار بده. موضوع انتقال نور ذات مقدّس رسالت مآب از اصلاب شامخه به ارحام مطهّره این هم در قرآن وجود دارد و هم در زیارات ما است. در قرآن میفرماید: «وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْعَزيزِ الرَّحيمِ * الَّذي يَراكَ حينَ تَقُومُ * وَ تَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدينَ»[9] یعنی «وَ مِن صُلبٍ إلَى صُلبٍ، وَ مِن رَحِمٍ إلَى رَحِمٍ».[10]
یا در آن آیهی شریفه که میفرماید: «وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذي أُنْزِلَ مَعَهُ»[11] که این هم باز به ذات مقدّس امیر المؤمنین (سلام الله علیه) تفسیر شده است. در روایات هم دیگر بسیار ذکر شده است. «أَشْهَدُ أَنَّكَ كُنْتَ نُوراً فِي الْأَصْلَابِ الشَّامِخَةِ وَ الْأَرْحَامِ الطَّاهِرَة».[12] این هم باز مجموعه روایات نور.
بودند علی و ذات احمد یک نور به بارگاه سرمد / چون عهد وجود، گشت معهود / چون مهد شهود، شد ممهّد / آئينه شكفت از تجلّى / يك جلوه بتافت در دو مشهد؛ تا آخر شعر.
روایات نور و انتقال نور پیامبر به صلب حضرت ابراهیم (علیه السّلام)
این شعر از مرحوم آیت الله حبیب خراسانی، آن مرد ملّای ورع است. خود روایات نور که إلی ماشاءالله است، اینکه: «يَا جَابِر، أوَّلُ مَا خَلَقَ اللّه نُور نَبيّكَ»[13]. امام فرمودند که این نور را خداوند متعال به صلب جناب ابراهیم (علیه الصّلاة و السّلام) منتقل فرموده بود و جناب ابراهیم براساس وعدهی الهی آسوده خاطر بود که تا این نور به صلب دیگری منتقل نشود، صدمه نمیبیند. مثل اینکه شما توفیق تشرّف به محضر آقا امام زمان پیدا کنید، آقا به شما بفرماید شما تا حج نروی نمیمیری، خوب دیگر خیال تو راحت است. شما خود را در هر مهلکهای بیندازی، باز میگویی که: مولای من فرموده است من نمیمیرم، من هستم.
علّت ترس نداشتن حضرت ابراهیم در دوران جوانی
حالا خدا به جانب ابرهیم (علیه الصّلاة و السّلام) فرموده است که: ما این نور را به صلب تو منتقل کردیم و ما هم به تو این وعده را دادیم که آن نور را ما از صلب تو به ظهور برسانیم و لذا دیگر خیال او راحت است. او را سر منجنیق که هیچ، اگر او را روی خود آتش هم بگذارند، باز خیال او راحت است.
دوست همان به که بلاکش بود عود همان به که در آتش بود.
جام جفا باشد دشوارخوار چون ز کف دوست بود خوش بود.
زهر بنوش از قدحي کان قدح از کرم و لطف منقش بود
عشق خليلست درآ در ميان غم مخور ار زير تو آتش بود
سرد شود آتش پيش خليل بيد و گل و سنبله کش بود
وقتی خدا به او وعده داد که ما این نور را از صلب تو به ظهور میرسانیم و او از فرزندان تو است و لذا دیگر خیال او راحت بود. او را وقتی که به منجنیق گذاشتند، گفتند: میخواهیم تو را در آتش پرت بکنیم. گفت: اگر این عالم را آب ببرد، من را خواب میبرد. تا این نور به ظهور نرسد، من صدمه نمیبینم، زود باشید هر کار میخواهید بکنید بکنید. این مربوط به جوانی او.
علّت ترس حضرت ابراهیم در سنین پیری
امّا در سنّ پیری این نور به اسماعیل منتقل شده بود. هر آنی احتمال میداد که مرگ او فرا رسیده باشد، دیگر این نور از ابراهیم به اسماعیل منتقل شده بود بالأُبوّة و البنوّة. لذا هر آنی منتظر بود که پیک مرگ سراغ او بیاید. لذا ترسید که مبادا این سه به قصد سوء به سوی او آمده باشند.
سیر عالم تدبیر به عالم تقدیر حضرت ابراهیم
حالا از شما میپرسم با این بحثی که شد، سر بریدن جناب اسماعیل، حالا سر بریدن فرزند است یا سر بریدن علّت غایی است کدام یک از اینها است؟ تمام اهل معرفت گفتند: سیر جناب ابراهیم، سیر عالم تدبیر به تقدیر است. گفتند که: غایت سیر این است که
سخت مشکل بود کار از دست عقل من به دست عشق آسان کردهام
سیر جناب یونس هم باز همین است. «فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ»[14] او را چنین گمان آمد که ما چنین مقدّر نکردهایم. «فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ» او را چنین گمان آمد. جناب ابراهیم دارد یک عمری با خود میجنگد که خدایا من از عالم تدبیر خود را به سمت عالم تقدیر بکشانم. یعنی کار به آنجا برسد که در مقام تسلیم مطیع محض بوده باشم.
درخواست غایت سیر پروردگار از اولیای خود
این آن غایت سیری است که خداوند متعال این سیر را از اولیای خود طلب کرده است. این همان نهایت فراموش کردن خود است. این همان انتهای زیرپا گذاشتن آن چیزی است که حالا آنها فرمودند: سیر از عالم تدبیر به عالم تقدیر است.
پیشبینی میزان دقیق لشکر توسّط امیر المؤمنین
مرحوم آیت الله آقای خویی (رحمة الله علیه) این را آوردند در کتاب مستطاب مجمع الرجال الحدیث، این روایت را آوردند. میفرمایند که امیر المؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) در رحبه بودند، بیرون شهر کوفه مردم ایستاده بودند فرزند عبّاس میگوید، -عبد الله بن عبّاس میگوید- دیدم یک گرد وخاکی دارد از دور به چشم میرسد. من همینطور که به گرد و خاک مینگریستم، حضرت به من فرمودند: فرزند عبّاس اینها هزار نفر هستند از سمت یمن میآیند و میخواهند با من بیعت بکنند. جناب ابن عبّاسِ حبر امّت میگوید: من را من بشمارم، ببینم واقعاً حالا اینها هزار تا هستند یا نه. ببین اینطور میشود. میگوید: شروع به شمردن کردم، دیدم اینها 999 نفر هستند. یک ضغطهای به من وارد شد که حضرت فرمودند: اینها هزار نفر هستند، چرا یک نفر کم است.
پیوستن اویس قرن به لشکر امیر المؤمنین
تا این وضع برای من پیش آمد، دیدم که آقا امیر المؤمنین به من نهیب زد که فرزند عبّاس صبر بکن که بزرگ آنها، آقای آنها و رئیس آنها دارد از قفای آنها میآید. میگوید: یک مرتبه دیدم یک پیرمردی سوار شتر است دارد میآید. از فرط پیری خمیده شده است و ابروان او به سمت پایین آمده است. از شدّت ذکر خدای ذو الجلال این لبهای او شکاف برداشته است و ترکیده است. از کثرت سجده پیشانی او پینه بسته است. میگوید: همینطور آمد مقابل آقا امیر المؤمنین شتر خوابید. همینطور به حضرت نگاه میکند. حضرت فرمود: «مَنْ أَنْتَ» چه کسی هستی؟ گفت: «لَا أَدْرِي» این در معجم الرّجال الحدیث است. «مَنْ أَنْتَ» تو چه کسی هستی؟ گفت: «لَا أَدْرِي» گفت: نمیدانم. فرمودند: «كُنْ أُوَيْساً» باش اویس. عرض کرد: «أَنَا أُوَيْسٌ كُنْ قَرَنِيّاً» باش قرنی. عرض کرد: «أَنَا أُوَيْسٌ الْقَرَنِيُّ» اینکه جناب ابراهیم (علیه الصّلاة و السّلام) در این سیر است، اینکه دارد به این سمت حرکت میکند «فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأى كَوْكَباً»[15] شما این را ببینید آقایان بحث آن را کردند.
مرحوم امام این را در کتاب مستطاب شاید مصباح الهدایه باشد، شاید آنجا باشد آورده است. میفرماید: از کوکب نفس سیر کرد به قمر قبر و از قمر قبر سیر کرد به خورشید روح و از خورشید روح حالا میخواهد برود به سمت حق تعالی جلّد عظمته. «قالَ إِنِّي ذاهِبٌ إِلى رَبِّي سَيَهْدينَ * رَبِّ هَبْ لي مِنَ الصَّالِحينَ»[16] این «هَبْ لي مِنَ الصَّالِحينَ» برای چه کسی است؟ که همان نور هم باز به او انتقال پیدا بکند. «فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَليمٍ * فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ» دارد با خود میپیچد که ما توانستیم آخر این مقام تدبیر را زیر پا بگذاریم و به سمت وادی تقدیر برویم. آیا ما توانستیم این کار را بکنیم؟ آیا ما توانستیم به اینجا رو بکنیم؟
خیز و رو آور به معراج یقین بی براق و رف رف و روح الامین
نیستی معراج مردان خداست نیست مـعـراج حـقیـقت غـیر از این
عاشق آن باشد که نشناسد ز هم صلح و جنگ و لطف و قهر و مهر و کین
دست اندر دامن دیوانگی دور کن از خویش عقل دوربین
هر زمانی بعد از ابراهیموار میسراید لا احب الافلین
این مطلب را تا اینجا داشته باشید.
تلاش حضرت موسی برای رسیدن به مقام حضرت زهرا
رسیدن از یک جای دیگر برای شما شروع میکنم. بعد از اینکه سیر جناب ابراهیم اینجا تمام میشود؛ شما میبینید در صریح سورهی مبارکهی صافات میفرماید: «سَلامٌ عَلى إِبْراهيمَ»[17] سلام به جناب ابراهیم. در قبل آن باز میفرماید: «سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمينَ»[18] حالا شما به سراغ قرآن برگردید. میفرماید: «وَ إِذْ قالَ مُوسى لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُباً»[19] میگوید: جناب موسی به همراه خود فرمود: میروم تا مجمع البحرین برسم. مجمع البحرین در تفسیر اهل بیت مقام فاطمهی زهرا است. این باز وجود دارد که جناب موسی بن عمران این در پی سیر سوختن است.
سیر مقام حضرت زهرا به سوختن است نه ساختن
«مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانَ»[20] سیر مقام حضرت زهرا به سوختن است، نه به ساختن. این باز است که جناب موسی بن عمران در سیر سوختن است. «فَلَمَّا جاءَها نُودِيَ أَنْ بُورِكَ مَنْ فِي النَّارِ وَ مَنْ حَوْلَها»[21] کجای عالم دیدید که برکت به سوختن باشد. هر کجا شما دیدید که برکت به ساختن است، نه سوختن. «وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَكاً فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصيدِ»[22] تا آنجا میفرماید: «كَذلِكَ الْخُرُوجُ»[23] حالا اینجا میفرماید: «نُودِيَ أَنْ بُورِكَ» اینکه مبارک شده است. «مَنْ فِي النَّارِ» هر کسی که در آتش است. «وَ مَنْ حَوْلَها» و هر کسی دور آن است. نه «ما فی النّار و ما حولها» «مَنْ فِي النَّارِ وَ مَنْ حَوْلَها» یعنی آن کسی که در آتش است و آن کسی که حول آن است. شما به سراغ تفسیر مجمع بیایید، من دارم از همین تفاسیر دم دستی برای شما میگویم. همین تفاسیر مطرح را بنده اینجا دارم خدمت شما مطرح میکنم. میفرماید: وقتی جناب موسی برگشت میگویند: اولی که رد شد چشم او به کسی افتاد و گفت: این اصلاً کسی نیست. همین جنابی بوده است که جناب موسی به دنبال او بوده است. میگوید: دید یک کسی خوابیده است و یک پلاسی روی خود کشیده است. پای او از آن طرف بیرون زده است، سرش از این طرف بیرون زده است. گفت: این کسی نیست. وقتی که جناب موسی فرمود: -الله اکبر چقدر این آیات شریفه ظریف است- «فَلَمَّا جاوَزا قالَ لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا»[24] اوّل فرمود: 80 سال راه میروم تا برسم به آن چیزی که میخوانم. یک مقدار که رد شدند، خسته شد. ملّای رومی میگوید: یک چند قدم جلو آمدی خسته شدی.
بسته بدی تو در و بام سرا آمدت آن حکم ز بامی دگر
گر به سنام سر گردون روی بر تو قضا راست سنامی دگر
ای ز تو صد کام دلم یافته میطلبد دل ز تو کامی دگر
وقتی رد شدند «فَلَمَّا جاوَزا قالَ لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا» بیاورید بخورید. «لَقَدْ لَقينا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً» علامت آنها ماهی بود و خواست که آن ماهی را بخورند. آن علامتش ماهی بود، خواست ماهی را بخورد. «قالَ أَ رَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنا إِلَى الصَّخْرَةِ» به یاد داری آنجا ما با آن سنگ… «فَإِنِّي نَسيتُ الْحُوتَ» ماهی از یاد من رفت. «وَ ما أَنْسانيهُ إِلاَّ الشَّيْطانُ أَنْ أَذْكُرَهُ» هول هم شده بود. «وَ ما أَنْسانيهُ» هم که شده بود، «وَ ما أَنْسانيهُ» یک دفعهای شده بود، از هول. «وَ ما أَنْسانيهُ إِلاَّ الشَّيْطانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَ اتَّخَذَ سَبيلَهُ فِيُ فِي الْبَحْرِ عَجَباً * قالَ ذلِكَ ما كُنَّا نَبْغِ» ای بابا همانجا بود که ما رد شدیم. «فَارْتَدَّا عَلى آثارِهِما قَصَصاً * فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا».
علّت تعجّب حضرت خضر از سلام حضرت موسی در آن وادی
حالا شما به سراغ تفسیر مجمع بیا ببین اینجا معصوم (علیه السّلام) چه فرموده است، میفرماید: وقتی جناب موسی رسید -آقایان این صریح تفسیر مجمع است- میگوید: جناب موسی سلام کرد. «فَأَنكَرَ السَّلامَ»[25] خضر از سلام او تعجّب کرد. «إِذ كانَ بِأَرضٍ لَيسَ فيها سَلامٌ» او در وادی بود که آنجا سلام ندارد. آنجا وادی سوختن است، نه وادی ساختن. آن وادی سلام ندارد. نهایت سیر جناب ابراهیم را میفرماید: «سَلامٌ عَلى إِبْراهيمَ»[26] «سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمينَ»[27].
خارج شدن حضرت نوح از کرب و ورود امام حسین به کرب
حالا سیر جناب نوح در همین سورهی مبارکهی صافات چیست؟ باز به سورهی مبارکهی برگردید. «وَ لَقَدْ نادانا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجيبُونَ * وَ نَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظيمِ»[28] نصف کربلا چیست؟ کرب است. ما جناب نوح را از کرب نجات دادیم. در کرب نماند، ما او را از کرب نجات دادیم. ما او را از کرب خارج کردیم امّا حسین به کرب وارد شد. «وَ نَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظيمِ» این مربوط به کرب او. حالا شما به سیر بلای او برسید. وقتی میفرماید: «فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبينِ *وَ نادَيْناهُ أَنْ يا إِبْراهيمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ»[29] تا اینجا میفرماید: «إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبينُ» این است آن بلای مبین. ما جناب ابراهیم را از این بلا به ذبح فدا دادیم. ما جناب نوح را از کرب خارج کردیم و نجات دادیم. ما جناب ابراهیم را از بلا فدا دادیم. «وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظيمٍ * وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرينَ * سَلامٌ عَلى إِبْراهيمَ».
در کرب و بلا بودن سیّد الشّهداء در هنگام شهادت
امّا سیّد الشّهداء هم به کرب وارد شد، هم به بالا وارد شد. اینکه «الأمان مِنَ الکَربِ وَ البَلاءِ» وقتی سیّد الشّهداء به وادی کربلا رسید فرمود: «الأمان مِنَ الکَربِ وَ البَلاءِ». سیّد الشّهداء نه از کرب خارج شد، نه از بلا خارج شد. حضرت صاحب فرمود: وقتی جدّ ما به سمت میدان حرکت کرد، محزون بود، جدّ ما مکروب بود که او را غم به خود پیچانده بود. جدّ ما در ساعت شهادت مبتلا بود. هم در کرب است سیّد الشّهداء در وقت شهادت و هم در بلا است در وقت شهادت.
دعای حضرت سیّد الشّهداء در ساعات شهادت
آنجا تازه دارد دعا میکند. جناب نوح دعا کرد: خدایا من را از کرب نجات بده. خدا جناب نوح را از کرب نجات داد. خدا جناب ابراهیم را از بلا نجات داد حالا سیّد الشّهداء دارد در ساعت شهادت دعا میکند. «لَئن حَبَستَ أنَّ النَّصر فَاجعَلُ الخَیرِ مِنَّا» ای خداوندا اگر چنانچه نصرت خود را از ما حبس کردی، پس آن را برای خیر ما قرار بده. این دعا در حقّ آقا امام زمان است. «لَئن حَبَستَ أنَّ النَّصر فَاجعَلُ الخَیرِ مِنَّا» جناب ابراهیم مأمور شد سر جناب اسماعیل را ببرد. سر علّت غایی را باید ببرد، سر عقل را دارد میبرد. میفرماید: به رو انداخته بود «وَ تَلَّهُ لِلْجَبينِ»[30] به جبین او را بر زمین زد، نمیتواند در چشم او نگاه بکند و سر او را ببرد. این دارد چشم محمّد و آل محمّد را میبیند. خوب پدر است، خوب جناب اسماعیل این جناب پدر پیغمبر است، وقتی دارد سر او را میبرد، دارد سر پیغمبر را میبرد. او را به رو روی زمین زد.
[1]– سورهی صافات، آیات 106 تا 109.
[2]– همان، آیات 97 و 98.
[3]– إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي)، ج 1، ص 121.
[4]– سورهی ابراهیم، آیه 39.
[5]– سورهی طه، آیه 67.
[6]– سورهی انعام، آیه 75.
[7]– سورهی شعراء، آیه 84.
[8]– سورهی بقره، آیه 129.
[9]– سورهی شوری، آیات 217 تا 219.
[10]– البرهان في تفسير القرآن، ج 4، ص 193.
[11]– سورهی اعراف، آیه 157.
[12]– تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج 6، ص 114.
[13]– غرر الأخبار، ص 195.
[14]– سورهی انبیاء، آیه 87.
[15]– سورهی انعام، آیه 76.
[16]– سورهی صافات، آیات 99 و 100.
[17]– همان، آیه 109.
[18]– همان، آیه 79.
[19]– سورهی کهف، آیه 60.
[20]– سورهی الرّحمن، آیه 19.
[21]– سورهی نمل، آیه 8.
[22]– سورهی ق، آیه 9.
[23]– سورهی ق، آیات 11 و 42.
[24]– سورهی کهف، آیه 62.
[25]– مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 6، ص 741.
[26]– سورهی صافات، آیه 109.
[27]– همان، آیه 79.
[28]– همان، آیات 75 و 76.
[29]– همان، آیات 103 تا 105.
[30]– سورهی صافات، آیه 103.