در اين باره اشاره به چند نكته شايان توجه است:

يكم. با توجه به فرهنگ آن روزگار، ازدواج ها تنها بر اساس رعايت تناسب و هم كفو بودن انجام نمى پذيرفت؛ بلكه گاهى براى اداى احترام به يك شخصيت و يا براى ابراز علاقه يك قبيله به قبيله ديگر و يا جلوگيرى از انتقام قبيله اى صورت مى گرفت. به طورى كه اگر طرف مقابل نمى پذيرفت، به عنوان رد احترام و گاهى در حد اعلان تنفر و جنگ بود.

بنابراين اگر چه برخى ازدواج ها، براى امامان معصوم بسيار سنگين بود؛ ولى بزرگوارى شخصيت ايشان موجب مى شد كه آن را بپذيرند. البته آنچه گفته شد، از نگاه زمينى و روابط اجتماعى بود؛ اما از ديد ديگر اين نوع ازدواج ها، يك امتحان الهى براى امت اسلام بود تا بيش از پيش، خيانت و پستى بدخواهان و مظلوميت و بزرگوارى معصومان در طول تاريخ نشان داده شود؛ چنان كه براى پيامبران گذشته نيز گاهى چنين ازدواج هاى ناموفق رخ مى داد.

قرآن درباره همسران نوح و لوط فرموده است: «ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللّهِ شَيْئاً وَ قِيلَ ادْخُلاَ النّارَ مَعَ الدّاخِلِينَ»؛[1] «خدا براى كسانى كه كفر ورزيده اند، زن نوح و زن لوط را مثل آورده كه هر دو در نكاح دو بنده از بندگان شايسته ما بودند و به آنها خيانت كردند و كارى از دست [ شوهران] آنها در برابر خدا ساخته نبود و گفته شد با داخل شوندگان، به آتش داخل شويد.».

بنابراين امكان دارد، برخى بتوانند ارتباطى نزديك ـ همچون ارتباط زناشويى ـ با پيامبر يا امام داشته باشند؛ اما با سوء اختيار خود، به راه كفر و گناه بروند و گرفتار بدفرجامى شوند كه «جعده» نيز اين چنين بود. او به امام خيانت كرد و چون امام الگوى مردم بود، تا لحظه آخر با او رفتار عادى داشت و از علم لدنى خود استفاده نكرد.[2]

 دوم. در مورد علم امامان عليهم السلام نيز نكاتى را بايد مد نظر قرار داد:

2ـ1 – پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام در مسائل عادى، فردى و امور اجتماعى، موظف به استفاده از علم عادى بوده اند. از اين رو همواره در اين گونه مسائل، از شيوه هاى معمولى تحقيق و كسب آگاهى نموده و بر اساس آن عمل مى كردند.

سرّ اين مسئله نيز آن است كه آنان، الگوى بشريت اند و اگر در مسير زندگى و حركت هاى اجتماعى، راهى غير از اين بپويند، ديگر جنبه اسوه بودن خود را از دست خواهند داد و جهانيان ـ به بهانه آنكه آنان با علم لدنى عمل مى كرده اند ـ از حركت هاى سازنده، انقلابى و اصلاحى باز خواهند ايستاد.

2ـ2 – برخى بر اين عقيده اند: علم غيب براى پيامبر و امامان شأنى است؛ يعنى، چنان نيست كه اين علم همواره، هر چيزى را در اختيار آنان قرار دهد.

2ـ3 – علم غيب، گاهى به واقع محتوم و تغييرناپذير تعلق مى گيرد. بنابراين بعضى از چيزهايى كه پيامبر و امامان از طريق غيبى مى دانند، همان چيزى است كه حتماً واقع خواهد شد. اين گونه آگاهى، چيزى نيست كه با آن بتوان تغييرى ايجاد كرد و سرنوشت چيزى را تغيير داد. نكته ديگر آنكه بين علم لدنى و علم معمولى، تفاوت اساسى وجود دارد و آن اينكه علم لدنى معيار و ميزان تكليف نيست. علم ائمه طاهرين عليهم السلام در بعضى مسائل ـ از جمله شهادت خود ـ از اين قبيل بوده است؛ برعكس علم عادى كه زمينه اش براى امامان عليهم السلام ـ همانند ديگر مردم ـ وجود دارد و معيار تكليف پذيرى است. ائمه اطهار عليهم السلام بر اساس همين علم، گاهى به كارى دست مى زدند و گاهى از كارهايى پرهيز مى كردند.[3]

 

نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها

نویسنده:گروه مؤلفان


[1] – تحريم66، آيه 10.

[2] – جهت مطالعه بيشتر ر.ك: فضل الله، كمپانى، حسن عليه‏السلام كيست، چاپ سوم؛ محمد، مقيمى، فلسفه صلح امام حسن عليه‏السلام، چاپ اول؛ باقر شريف قريشى، زندگانى امام حسن عليه‏السلام، ترجمه فخرالدين رازى، چاپ اول، مؤسسه بعثت، تهران، 1376.

[3] – نظر علامه طباطبايى به نقل استاد جوادى آملى در درس تفسير.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *