از دعاهاى شورانگيز ماه رمضان، دعاى ابوحمزه ثمالى است. اهل دعا و انس با خدا، با اين دعا آشنايى ديرينه دارند. اين دعا ـ كه از اشك شوق و طراوت و از سوزِ آه و رايحه مناجات معطّر شده است ـ از قلب آسمانى و ملكوتى سرحلقه دلدادگان و زينت عابدان، امام سجاد عليهالسلام سرچشمه گرفته و بر زبان پاك و حق گويش جارى گشته است.
ابوحمزه ثمالى، از ياران نزديك آن حضرت، اين دعا را از آن امام همام نقل كرده و به همين جهت، دعا به نام وى شهرت يافته است. وى مىگويد: حضرت زينالعابدين عليهالسلام در ماه مبارك رمضان، بيشتر شب در حال نماز بود و چون سحرگاهان فرا مىرسيد، اين دعا را مىخواند. اين دعا از نعمتهاى بزرگ الهى و از گنجهاى نهفته و پنهان ربوبى و فوران عشق و محبت و بيانگر اوج بندگى و خاكسارى است. اگر اين دعا و صدها دعاى نظير آن نبود، نمىدانستيم در خلوت انس با پروردگار، چگونه و با چه كلماتى با او سخن بگوييم و از آن كريم بندهنواز، چه درخواست كنيم و رسم و ادب بندگى را چگونه به جاى آوريم؟
اين دعا داراى چند بخش است:
بخش نخست
مشتمل بر سپاس و ثناى خداوند و معرفى آن يكتاى بىهمتا و بيانگر باز بودن و نزديك بودن راه قرب به او است. به چند قسمت از اين بخش اشاره مىشود:
1ـ1 – «بك عرفتك و انت دللتنى عليك و دعوتنى اليك و لولا انت لم اَدر ما انت»؛ «خدايا! تو را با خودت شناختم و تو مرا به سوى خود راهنمايى و دعوت كردى و اگر تو نبودى، نمىدانستم تو كيستى».
1ـ2 – «اللهم انى اجد سبل المطالب اليك مشرعة و مناهل الرجاء اليك مترعة و الاستعانة بفضلك لمن امّلك مباحة و ابواب الدعاء اليك للصارخين مفتوحة و اعلم انك للراجى بموضع اجابة و للملهوفين بمرصد اغاثة»؛ «خداوندا! من راههاى خواستهها را به سوى تو باز و هموار، چشمههاى اميد به تو را پر آب، يارى جستن به فضل و كرمتت را براى آرزومندان روا و درهاى دعا به درگاهت را گشاده مىيابم. خدايا! مىدانم تو در جايگاه اجابت اميدواران و فريادرسى پريشان حالان، قرار دارى».
1ـ3 – «… و اَنّ الراحل اليك قريب المسافة و انك لاتحتجب عن خلقك الا ان تحجبهم الاعمال دونك»؛ «خداوندا! مىدانم كه رهروان كعبه ديدارت را راه اندك است و مقصد نزديك و مىدانم كه ميان تو و بندگانت، حجابى جز اعمال بد و زشت آنان نيست».
بخش دوم
بيانگر خوف و رجا و بيم و اميد بنده، در برابر مولاى عظيم و مهربان است. از يك طرف عظمت و جلال و شكوه بى انتهاى خداى متعال، قلب بنده عارف را تسخير مىكند و بندبندِ وجودش را به لرزه درآورده، بىاختيار، نغمه «سبّوح قدّوس» بر زبانش جارى مىشود. از طرف ديگر، رحمت و كرم بىپايان حق، همه وجودش را از اميد سرشار مىسازد و وجودش را از شوق لبريز مىكند. هنگامى كه جرم، عصيان، گستاخى و غفلتش را به ياد مىآورد، در گرداب ترس از كيفر الهى مىافتد و زمانى كه لطف و كرم و گذشت آن مولاى مهربان را مشاهده مىكند، به ساحل اميد و شوق پا مىگذارد و نور اميد در قلبش مىدرخشد:
2ـ1 – «اذا رايت مولاى ذنوبى فزعت و اذا رايت كرمك طمعت فان عفوت فخير راحم و ان عذّبت فغير ظالم»؛ «سرور من! زمانى كه گناهانم را مىبينم، در ورطه وحشت فرو مىافتم و زمانى كه لطف و كرمت را مىبينم، طمع مىكنم. پس اگر ببخشى، بهترين رحمكنندهاى و اگر كيفر دهى، بر من ستمى نكردهاى».
2ـ2 – «عظم يا سيدى املى و ساء عملى فاعطنى من عفوك بمقدار املى و لا تواخذنى بأسوء عملى فان كرمك يجلّ عن مجازاة المذنبين و حلمك يكبُر عن مكافات المقصرّين»؛ «سرور و آقاى من! اميدم به تو فراوان و كردارم زشت و ناپسند است. همسنگ آرزويم، از من درگذر و مرا با بدترين كردارم كيفر مكن؛ چون لطف و بزرگوارى تو، بسى برتر از كيفر مجرمان و شكيبايى تو، بزرگتر از مجازات اهل تقصير و خطا است».
2ـ3 – «الهى و سيدى و عزّتك و جلالك لئن طالبتنى بذنوبى لاطالبنَّك بعفوك و لئن طالبتنى بلؤمى لاطالبنّك بكرمك»؛ «خداى من! آقاى مهربان! به عزّت و فرّ و شكوهت سوگند! اگر از گناهانم بازپرسى، من نيز از عفو و گذشت تو خواهم پرسيد و اگر مرا به پستى و زبونىام بازخواست كنى، تو را به بزرگى و كرمت بازخواست خواهم كرد».
2ـ4 – «و ما انَا يا ربّ و ما خطرى هبنى بفضلك و تصدّق علّى بعفوك»؛ «خدايا! من چيستم و چه ارزشى دارم؟ آخر مرا چه اهميتى است كه بخواهى مرا به كيفر اعمالم برسانى؟ با فضل بىانتهاى خويش، بر من ببخش و با عفو و گذشت خود بر اين بينوا تصدّق فرما».
2ـ5 – «و ما قدر اعمالنا فى جنب نعمك و كيف نستكثر اعمالاً نقابل بها كرمك»؛ «خداوندا! اعمال ناقابل و عبادات بىارزش ما، در برابر نعمتهاى انبوه و بى دريغ تو چه قدر و قيمتى دارد؟ و چگونه مىتوانيم اعمال خويش را در برابر كرم بىپايان تو، افزون به شمار آوريم؟»
بخش سوم
درباره درخواستهاى آن حضرت در مورد خود، پدر و مادر، خانواده، اقوام، اهل ايمان و اسلام است. چند نمونه از اين بخش بيان مىگردد:
3ـ1 – «اللهم إنى اسئلك صبرا جميلاً و فرجا قريبا و قولاً صادقا و اجرا عظيما»؛ «خدايا! از تو صبرى نيكو و زيبا، گشايشى نزديك، گفتارى راست و پاداشى بزرگ درخواست مىكنم».
3ـ2 – «اسئلك اللهم من خير ما سئلك منه عبادك الصالحون»؛ «خدايا! بهترين چيزى كه بندگان شايستهات از تو درخواست كردهاند، از تو مىخواهم».
3ـ3 – «يا خير من سُئل و اجود من اعطى، اعطنى سؤلى فى نفسى و اهلى و والدىّ و ولدى و اهل حزانتى و اخوانى فيك»؛ «اى بهترين كسى كه خواستهها بر آستان او فرو مىآيد و اى سخاوتمندترين بخشنده! خواسته مرا در مورد خود و خانوادهام و پدر و مادر و فرزندان و ياران دلسوز و برادران ايمانىام، برآورده ساز».
3ـ4 – «اللهم اغفر للمؤمنين و المؤمنات، الاحياء منهم و الاموات و تابع بيننا و بينهم بالخيرات، اللهم اغفر لحيّنا و ميّتنا و شاهدنا و غائبنا ذكرنا و انثانا صغيرنا و كبيرنا حرّنا و مملوكنا»؛ «خدايا! زنان و مردان با ايمان ـ زنده و مردهشان ـ را بيامرز و با نيكى و خوبى، ما و آنها را پيوند ده. خداوندا! زنده و مرده، حاضر و غايب، مرد و زن، بزرگ و كوچك و برده و آزاد ما را مورد بخشايش خود قرار ده».
3ـ5 – «اللهم صّل على محمد و آل محمد و اختم لى بخيرٍ واكفنى ما اهمّنى من امر دنياى و آخرتى»؛ «خداوندا! بر محمد و آل پاكش درود فرست و سرانجام كارم را خير و نيك قرار ده و امور مهم دنيا و آخرتم را كفايت فرما».
3ـ6 – «… و ارزقنى حج بيتك الحرام فى عامى هذا و فى كل عام و زيارة قبر نبيك و الائمة عليهم السلام و لاتخلنى يا رب من تلك المشاهد الشريفة و المواقف الكريمة»؛ «خدايا! زيارت خانه گرانقدرت و قبر پاك پيامبرت و امامان والا تبار را ـ كه درود و رحمت تو بر آنان باد ـ امسال و در همه سال روزىام گردان و مرا از آن جايگاههاى گرامى و زيارتگاههاى با شرافت، محروم مساز».
بخش چهارم
در مورد خواستههاى بلند و حاجتهاى ارزشمندى است كه رسيدن به آنها، نيازمند آمادگى كافى و توجّه كامل به خداوند و اشتغال دائم به ذكر و ياد او است و جز براى عدهاى محدود از اولياى الهى و بندگان خاص خداوند، حاصل نمىگردد؛ مانند:
4ـ1 – «اللهم انى اسئلك ايمانا لا اجل له دون لقائك احينى ما احييتنى عليه و توفّنى اذا توفيتنى عليه و ابعثنى اذا بعثتنى عليه»؛ «خداوندا! از تو ايمانى مىخواهم كه تا ديدار تو باقى و پايدار باشد، مرا با آن زنده بدارى و با آن بميرانى و با آن برانگيزى».
4ـ2 – «اللهم إنى اسئلك ان تملأ قلبى حبّا لك و خشية منك و تصديقا بكتابك و ايمانا بك و فرقا منك و شوقا اليك»؛ «خدايا! از تو ملتمسانه مىخواهم كه قلبم را از محبت و ترس عارفانه از خود پُر كنى و دلم را از ايمان و تصديق به قرآن و ترس از دورىات، آكنده و لبريز سازى».
4ـ3 – «… و اجعلنى من اوفر عبادك عندك نصيبا فى كل خير انزلته و تنزله فى شهر رمضان فى ليلة القدر و ما انت منزله فى كل سنة من رحمة تنشرها و عافية تلبسها و بليّه تدفعها و حسنات تتقبّلها و سيئات تتجاوز عنها»؛ «مرا از بندگانى قرار ده كه از هر خير و نيكى كه در شب قدر ـ در گذشته و حال و در هر سال ـ نازل كردهاى؛ از رحمتى كه مىگسترانى و عافيتى كه مىپوشانى و بلايى كه دور مىگردانى و اعمال نيكى كه مىپذيرى وگناهانى كه مىبخشى، بيشترين بهره و نصيب را در نزد تو دارند».
سرانجام اين دعاى نورانى و سرشار از حقايق ربانى و معارف سبحانى، با قسمتى پايان مىيابد كه خواست و آرزوى همه پاكان و شيفتگان حضرت حق و عصاره و فشرده همه خواستهها و حاجتهاى روحانى و معنوى است.
4ـ4 – «اللهم انى اسئلك ايمانا تباشر به قلبى و يقينا حتى اعلم انه لن يصيبنى إلا ما كتبت لى و رضّنى من العيش بما قسمت لى يا ارحم الراحمين»؛ «خداوندا! از تو ايمانى مىخواهم كه همدم قلبم باشد و يقينى درخواست مىكنم كه در پرتو آن، بدانم هر چه به من مىرسد، بر قلم قضا و خواستِ تو جارى گشته است و مرا از آنچه در زندگى قسمت و روزىام ساختهاى، خشنود ساز؛ اى مهربانتر از هر مهربان!».
اين قسمت از دعاى دلنواز ابوحمزه، سه درخواست مهم و اساسى را در بر دارد؛ خواستههايى كه نيل به آنها آرزوى هميشگى بندگان صالح خدا بوده و تحقق آنها، نشانه رسيدن به اوج قرب و قله كمال انسانى است. به دليل محتواى عالى اين بخش از دعا و تأثير عميق آن در سعادت حقيقى انسان، بر آن تأكيد فراوان كرده و علاوه بر دعاى ابوحمزه، در دعاهاى سحر اين ماه و نيز در شبهاى دهه آخر آن نيز آمده است.
خواسته اول، «ايمان» كاملى است كه به واسطه آن، همه حجابهاى ميان بنده و پروردگار برداشته شود و خداوند مباشر و همنشين دل انسان باشد.[1]
ايمان داراى جايگاه ممتازى است. اميرمؤمنان عليهالسلام در حديثى مىفرمايد: «لا شرف اعلى من الايمان»؛[2] «شرافتى بالاتر از ايمان نيست». در حديث پرمغزى راوى از حضرت صادق عليهالسلام مىپرسد: چه عملى نزد خداوند از همه اعمال برتر است؟ حضرت عليهالسلام مىفرمايد: آن عملى كه خداوند چيزى را بدون آن نمىپذيرد. راوى مىپرسد: آن چيست؟ حضرت صادق عليهالسلام فرمود: «الايمان بالله الذى لا اله الا هو اعلى الاعمال درجةً و اشرفها منزلة و اسناها حظا»[3] ؛ «ايمان به خداوندى كه معبودى جز او نيست؛ عملى كه عالىترين درجه و شريفترين جايگاه و بالاترين بهره را دارد». البته ايمان مراحل و درجات مختلفى دارد؛ چنان كه خود آن حضرت مىفرمايد: «ان الايمان عشر درجات بمنزلة السلم يصعد منه مرقاة بعد مرقاه»؛[4] «ايمان ده درجه دارد ـ مانند نردبان ـ و بايد اين درجهها را يكى يكى پشت سر گذاشت».
رسيدن به بالاترين درجه ايمان، جز با گام نهادن در بندگى حقيقى و روى گرداندن از عبوديت غير خدا و توجه كامل به خداوند، حاصل نمىگردد و اين همان حقيقتى است كه در مناجات شعبانيه، بر زبان حق گوى اولياى برگزيده جارى شده است: «الهى هب لى كمال الانقطاع اليك وانر ابصار قلوبنا بضياء نظرها اليك حتى تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الى معدن العظمة و تصير ارواحنا معلقة بعزّ قدسك»؛[5] «خدايا! نهايت گسستگى از غير خود و پيوستگى به خود را بهرهام ساز و چشمهاى قلبمان را با روشنى نظر به خويش، نورانى كن تا چشم دلمان، حجابهاى نور را پاره كند و به سرچشمه و كانون بزرگى و عظمت بپيوندد و روحهاى ما متصل به ساحت عزّت، پاك و پيراستهتر گردند».
تقاضاى مباشرت و همنشينى خداوند با قلب و روح، همان درخواست مشاهده پروردگار با چشم دل و ژرفاى ايمان است كه مقام بندگان شايسته و منزلتى بس رفيع و شريف است. اميرمؤمنان عليهالسلام در نهج البلاغه مىفرمايد: «لا تدركه العيون بمشاهدة العيان و لكن تدركه القلوب بحقايق الايمان»؛[6] «چشمها با ديدن آشكار خدا را نمىبينند؛ بلكه دلها با عمق و حقيقتهاى ايمان او را در مىيابند».
خواسته دوم، در اين قسمت، يقينى است كه ثمره آن، رسيدن به اين دانش و دريافت است كه: «هر چه به انسان مىرسد، از طرف خداوند و به اراده و مشيت او است».
يقين، رأس دين[7] (اليقين رأس الدين) و ميوه آن (ثمرة الدين قوة اليقين)، و برترين نوع ديندارى و دين مدارى (افضل الدين اليقين)[8] است. يقين كيمياى سعادتى است كه به سادگى، نمىتوان بدان دست يافت و اكسير كميابى است كه به راحتى روزى كسى نمىگردد: «انّ الايمان افضل من الاسلام و ان اليقين افضل من الايمان و ما من شىء اعزّ من اليقين»؛[9] «ايمان از اسلام برتر و يقين از ايمان بالاتر است و چيزى نادرتر از يقين نيست».
انسانى كه هر چه به او مىرسد، همه را از خداوند مىداند و قلم خواست و قضاى الهى را در كنار هر حادثهاى مشاهده مىكند؛ گوارايى و حلاوت يقين را با همه وجودش احساس كرده است و در ساحل آرامش و آسودگى روح، به امواج سهمگين شك و اندوه و اضطراب اعتنايى ندارد و درياى آرام درونش با هيچ پيشامدى متلاطم نمىشود. از دريچه چشم خدابين چنين بندهاى، پديدههاى، محصول اتفاق و تصادف و يكه تازان خودسر ميدان هستى نيستند؛ بلكه تحت تدبير خالقى خبير و كاردان قرار دارند. دست قدرت و هدايت خداوند را بر هر پديدهاى مىبينند و نشان و رد پاى او را در همه آنها مىيابند و چون همه را از دوست مىبينند، همگى در نزدشان نيكو است. آرى بايد در سحرهاى سِحرآميز ماه رمضان، از فيض لبريز و لطف سرشار كردگار، گران بهاترين وسيله رسيدن به اوج سعادت را گدايى كرد و آن چيزى جز «يقين» نيست. شهيد رمضان و مسند نشين عشق و عرفان، اميرمؤمنان عليهالسلاممىفرمايد: «اَلا باليقين تدرك الغاية القصوى»؛[10] «بدانيد كه تنها بر بال يقين مىتوان به قله بلند آرمان و هدف دست يافت».
سومين درخواست، خشنودى از قسمت الهى و رضايت به چيزى است كه او روزى ما ساخته است. اين مقام از ويژگىهاى مؤمنان راستين و صاحبان بصيرت و يقين است. در واقع رضا به دادهها، از شيرينترين ميوههاى درخت ايمان و يقين است. حضرت صادق عليهالسلام مىفرمايد: «الرضا بمكروه القضاء من اعلى درجات اليقين»؛[11] «خشنودى از قضا و حكمى كه ناگوار و تلخ مىنمايد، از بالاترين درجههاى ايمان است».
صاحب مقام رضا، از همه توانگرتر است: «اغنى الناس الراضى بقسم الله»[12] و گوارايى زندگى را بيش از ديگران احساس مىكند: «ان اهنا الناس عيشاً من كان بما قسم الله له راضياً».[13]
انسانى كه آرامش روح و راحتى جسم را در تكاپوى بيش از اندازه و بىحاصل جست و جو مىكند، در حقيقت راه را گم كرده و از زلال آموزههاى روحپرور تربيت يافتگان حق دور افتاده است؛ وگرنه مىدانست كه راحتى و آرامش روح و جسم، در يقين و رضا است. اميرمؤمنان عليهالسلام مىفرمايد: «من رضى بما قسّم له، استراح بدنه»؛[14] «هر كس راضى به قسمتش شود، بدنش در آسايش است» و امام صادق عليهالسلام مىفرمايد: «ان الله بِعدله و قسطه، جعل الروح و الراحة فى اليقين و الرضا…»؛[15] «خداوند بر اساس عدل و قسط خود، آرامش و راحتى را در يقين و رضا قرار داده است».
سالار شهيدان اباعبداللّه عليهالسلام خشنودى و رضايت كامل خود را چنين به حضرت معبود اعلام مىدارد: «صبراً على قضائك يا ربّ لا معبود سواك يا غياث المستغيثين»؛[16] «در مقابل قضا و حكم تو شكيبايم، اى پروردگارى كه جز تو خدايى نيست! اى فرياد رس پناه آورندگان!».
نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها
نویسنده:گروه مؤلفان
[1] – اصول كافى، ج 2، ص 42، ح 1.
[2] – على بن محمد الليثى الوسطى، عيون الحكم والمواعظ، ص 534.
[3] – على، سعادت پرور، سر الاسراء، ج 2، ص 325، ح 5.
[4] – اصول كافى، ج 2، ص 42، ح 1.
[5] – مفاتيح الجنان، اعمال ماه شعبان، مناجات شعبانيه.
[6] – نهج البلاغه، خطبه 179، و به همين مضمون آورده در: بحارالانوار، ج 4، ص 27، و ص 32، ج 8.
[7] – تصنيف غرر الحم، ص 62، ح 724، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى.
[8] – على، سعادت پرور، سر الاسراء، ج 2، ص 61، ح 17.
[9] – همان، ج 1، ص 494، ح 5.
[10] – على، سعادت پرور، سر الاسراء، ج 2، ص 61، ح 9.
[11] – همان، ج 1، ص 40، ح 5؛ بحارالانوار، ج 71، ص 152، ح 60.
[12] – همان، ص 235، ح 4.
[13] – همان، ح 3.
[14] – همان، ص 40، ح 3.
[15] – اصول كافى، ج 2، ص 57، ح 2.
[16] – سعادت پرور، على، فروغ شهادت، ص 186؛ نجمى، محمدصادق، سخنان حسين بن على عليهالسلام از مدينه تا كربلا، ص 325، چاپ هفتم.