،يكى از نويسندگان مشهور اهل سنت به نام فؤاد فاروقى،كه در مورد عظمت و مقام رفيع علی(ع) عليه السلام کتاب متعددى تأليف كرده است،در صفحه 260 از كتاب«بيست و پنج سال سكوت علی(ع) عليه السلام»در مورد آغاز شناخت وسيعتر خود نسبت به شخصيت برجسته اسلام يعنى علی(ع) عليه السلام چنين مى نويسد:«به ياد آوردن اين كه چه زمانى با نام مبارك علی(ع) عليه السلام آشنا شده ام برايم ممكن نيست،اما خوب به خاطر مى آورم كه چه زمانى شيفته اش شدم:زمانى كه اقدام به جمع آورى سخنان«عمر(رضی الله عنه) بن خطاب»درباره اين شخصيت ممتاز عالم اسلام،كردم.جملات سپاسمندانه و ستايشگرانه عمر(رضی الله عنه)،سردار بزرگ سده نخستين برقرارى اسلام،مرا مجذوب علی(ع) كرد(1)همین گفته جناب فؤادفاروقی بیانگر حکایت تلخ تاریخ است.حکایتی که اگر آن را بیشکافیم سرچشمه بسیاری از خون های جاری شده در بسترتاریخ رامی یابیم که بنام فرقه گرایی کور وتعصب های منطق سوز، ریخته شده اند وبدون آنکه منشأحق ومنطق وبرهان داشته باشد.امروزه نیز چنین است ومخصوصا دربعض کشورها ،مذهب بازیچه ی ریش داران (وهابیت)اند که از مذهب دکان خودپرستی می سازند ودر آن مطاع انسان کشی می فروشند.مدعای دینی ومذهبی رهبران جهادی وطالبان والقاعده ووهابیت وبطورکلی غرب زدگان ،چه بوده وچه هستند؟غیر از این است که این ها هرکدام به فراخور توان خویش از دین ومذهب ومکتب دکانی ساختند ومطاع آدم کشی عرضه داشتند دراین نوشته سر آن داریم که برگزیده ی از سخنان سه خلیفه ی امت اسلامی در باره مولای پرواپیشگان وامیر جوانمردان علی(ع) (ع)را پیش کش حق خواهان ووحدت محوران براساس یقین وبرهان کنیم.تاباشد که در پرتو این حق خواهی وحق گویی رحمت حق بر امت اسلامی نازل شده دوباره موسم پیشین به گلزار آید. تشعشعات خورشید فضیلت مولا علی(ع) (ع)در آیینه ی جان حضرت عمر(رضی الله عنه)حضرت ابابکر که در شب هول وهراس هجرت رسول اعظم از بستر نبوت به سوی رسالت برتر ،همراه وهمگام رسول خدا بود ودر میانه راه به غاری پناه بردند تا از تیر نگاه کرکسان بدورمانند.شاید نیمه های شب بوده که رسول مکرم اسلام ویارغارش جناب عمر(رضی الله عنه)،لحظاتی به برون از غار قدم می گذارندتا نگاه ستاره گون شان باستارگان آسمان زلف وصال گره زنند وشیدایی خلق گردد وایمان شعله افروزد وحق بر تارک تاریخ علم افرازد؛رسول خدا به یاد علی(ع) می افتد ومهر نهان خود نسبت به علی(ع) را با چنین گلواژه های به یاد گار می گذارد تاحضرت عمر(رضی الله عنه) آن امانت عظیم را به نسل حق جو ابلاغ دارد:
علی(ع) ومحمد(ص)(ص) عدل هم هستند
فقال ابوبکر(رضی الله عنه):صدق الله و رسوله،قال لى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ليلة الهجرة،و نحن خارجان من الغار نريد المدينة:كفى و كف علی(ع) فى العدل سواء. (2) …ابوبکر(رضی الله عنه) گفت:خدا و رسولش راست گفتند،رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در شب هجرت در حالى كه بيرون از غار بوديم و اراده (رفتن) به مدينه را داشتيم به من فرمود:دست من و دست علی(ع) در عدل و داد برابر است.
نظر كردن بر چهره علی(ع) عبادت استعایشه ی همسررسول رحمت العالمین ومادرمؤمنین ودختر خلیفه اول اسلامی ویگانه بانوی تاریخ سازجهان اسلام،از شیدایی پدرش عمر(رضی الله عنه) نسبت به مولا علی(ع) ونگاه های پررمزوراز های پدر به خورشید رخسار علی(ع) حکایت بسیار دلنشین وبلند معنای باز می خواند وپرده ی از این راز برمی دارد.
عایشه که هرگاه باپدر ملاقات می نمود وعلی(ع) را درکنار پدر می دید، پدررابه گونه ی دیگر می یافت ونگاهش به سوی دیگر وچهره اش را افروخته تر وچشمانش را مشعشه تر.
عایشه بار ها باخودگفته بود که چه می شود پدر را که هرگاه در کنار علی(ع) می ایستد،چشم از علی(ع) برنمی دارد وگل روی علی(ع) را قاب چشمانش می کند وبلبلان نگاهش برشاخسار جمال علی(ع) غرل می خواند وعشق بازی می کنند.
تا این که عایشه روزی این راز سربه مهر را از پدر سؤال می کند وپدر داستان را چنین حکایت می کند تادرایتی خلق شود وشهادت ومروت با هم عقد اخوت بندند:
عن عائشة قالت،رأيت أبا بكر الصديق يكثر النظر الى وجه علی(ع) بن ابى طالب،فقلت:يا أبة انك لتكثر النظر الى علی(ع) بن ابى طالب؟فقال لى:يا بنية سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يقول:النظر الى وجه علی(ع) عبادة. (3)
عايشه گويد ابوبکر(رضی الله عنه) را ديدم كه بسيار به چهره علی(ع) بن ابى طالب عليه السلام نگاه مى كند پس گفتم:اى پدر،همانا تو زياد به چهره علی(ع) نگاه مى كنى. (علت چيست؟) گفت:دخترم از رسول خدا شنيدم كه مى فرمود:نظر كردن بر چهره علی(ع) عبادت است.
عن ابن عمر(رضی الله عنه) قال:قال ابوبکر(رضی الله عنه) الصديق:ارقبوا محمد(ص)ا صلى الله عليه و آله و سلم فى أهل بيته،اى احفظوه فيهم فلا تؤذوهم . (4)
فرزند خلیفه دوم اززبان خلیفه اول درباره خلیفه چهارم ومولای راستگویان سرخ مگان عاشق علی(ع) چنین روایتی کرده است که:
ابوبکر(رضی الله عنه) گفته است:رعايت كنيد محمد(ص) صلى الله عليه و آله و سلم را در (مورد) اهل بيت او.يعنى حفظ كنيد (حرمت) او را در ميان اهل بيتش،پس اهل بيت آن حضرت را اذيت نكنيد. آنچه همه ی خوبان دارد علی(ع) تنهادارد
حارث ابن اعور ازحقیقتی سخن می گوید که تاریخ نظیرش راندارد وآن این که روزى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در ميان جمعى از ياران خود حاضر بود،پس فرمود:به شما نشان مى دهم آدم عليه السلام را از جنبه علمش و نوح را از جنبه فهمش و ابراهيم را از جنبه حكمتش،پس چيزى نگذشت كه علی(ع) عليه السلام آمد.ابوبکر(رضی الله عنه) عرضه داشت:
يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم اقتست رجلا بثلاثة من الرسل،بخ بخ لهذا الرجل،من هو يا رسول الله؟قال النبى صلى الله عليه و آله و سلم:أولا تعرفه يا ابا بكر؟قال:الله و رسوله اعلم.قال صلى الله عليه و آله و سلم:هو ابو الحسن علی(ع) بن ابى طالب عليه السلام فقال ابوبکر(رضی الله عنه):بخ بخ لك يا ابا الحسن و اين مثلك يا ابا الحسن. (5)
(ابوبکر(رضی الله عنه) عرضه داشت:) يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم مردى را با سه نفر از پيامبران برابر كردى،به به به اين مرد،او كيست،اى رسول خدا؟پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:آيا او را نمى شناسى اى ابا بكر؟ابوبکر(رضی الله عنه) عرض كرد:خدا و رسولش داناترند .حضرت فرمود:او ابو الحسن علی(ع) بن ابى طالب عليه السلام است.پس ابوبکر(رضی الله عنه) گفت:به به به تو اى ابو الحسن،مثل تو كجا خواهد بود اى ابو الحسن.
ه:قال الشعبى:بينا ابوبکر(رضی الله عنه) جالس اذ طلع علی(ع) بن ابى طالب من بعيد فلما رآه ابوبکر(رضی الله عنه) قال :من سره ان ينظر الى اعظم الناس منزلة و اقربهم قرابة و افضلهم دالة و اعظمهم غناء عن رسول الله صلى الله عليه (و آله) و سلم،فلينظر الى هذا الطالع. (6)
علی(ع) برترین انسان روی زمین است
شعبى گفت:وقتى ابوبکر(رضی الله عنه) در جايى نشسته بود،علی(ع) بن ابى طالب عليه السلام از دور نمايان شد،چون ابوبکر(رضی الله عنه) او را ديد گفت:هر كس خوش دارد كه بنگرد به كسى كه بزرگترين مردم است در مقام و منزلت،و نزديكترين مردم است به پيامبر،و برترين مردم است در نام و نشان،و بزرگترين مردم است در بى نيازى از مردم،كه از جهت رسول الله به دست آورده،بنگرد به اين كسى كه از دور نمايان شد.و:عن زيد بن علی(ع) بن الحسين قال:سمعت ابى علی(ع) بن الحسين يقول :سمعت أبى الحسين بن علی(ع) يقول:قلت لأبى بكر،يا ابابكر،من خير الناس بعد رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم؟فقال لى:ابوك (7) ،…
از زيد بن علی(ع) بن الحسين (ع) روايت شد كه گفت:از پدرم علی(ع) بن الحسين عليه السلام،شنيدم كه مى فرمود:از پدرم حسين بن علی(ع) (ع) شنيدم كه مى فرمود:به ابوبکر(رضی الله عنه) گفتم،اى ابوبکر(رضی الله عنه)،بهترين مردم بعد از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم چه كسى است؟به من گفت :پدر تو،…
عن معقل بن يسار المزنى قال:سمعت أبا بكر الصديق يقول:علی(ع) بن ابى طالب عترة رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم (8)
از معقل بن يسار مزنى روايت شد كه گفت:از ابوبکر(رضی الله عنه) شنيدم كه مى گفت:علی(ع) بن ابى طالب از اهل بيت و خاندان رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم است.
علی(ع) یعنی همان محمد(ص)
قال:جاء ابوبکر(رضی الله عنه) و علی(ع) عليه السلام يزوران قبر النبى«صلى الله عليه (و آله) و سلم»بعد وفاته بستة ايام،قال علی(ع) عليه السلام لأبى بكر:تقدم فقال ابوبکر(رضی الله عنه):ما كنت لأتقدم رجلا سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يقول:علی(ع) منى بمنزلتى من ربى. (9)
ابوبکر(رضی الله عنه) و علی(ع) عليه السلام براى زيارت قبر مطهر رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم شش روز پس از رحلت حضرت مشرف شدند،علی(ع) عليه السلام به ابوبکر(رضی الله عنه) فرمود:پيش برو (و جلو حركت كن) ابوبکر(رضی الله عنه) گفت:من هرگز بر مردى تقدم نمى جويم كه خود شنيدم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم (در باره او) مى فرمود:علی(ع) نزد من منزلتى را دارد كه من آن منزلت را در پيشگاه پروردگارم دارم.
محبت علی(ع) جواز گذر از پل صراط است
عن قيس بن حازم قال:
التقى ابوبکر(رضی الله عنه) الصديق و علی(ع) بن ابى طالب،فتبسم ابوبکر(رضی الله عنه)فى وجه علی(ع) فقال له ما لك تبسمت؟قال :سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يقول:لا يجوز احد الصراط الا من كتب له علی(ع) الجواز. (12)
از قيس بن حازم روايت شد كه:ابوبکر(رضی الله عنه)صدیق با علی(ع) بن ابى طالب ملاقات كرد،پس ابوبکر(رضی الله عنه) به چهره علی(ع) عليه السلام نگاه كرده و تبسم مى نمود،علی(ع) عليه السلام به او فرمود:چرا تبسم مى كنى؟گفت :شنيدم پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمود:هيچ كس بر صراط نمى گذرد،مگر كسى كه علی(ع) برايش گذرنامه صادر كرده باشد.
علی(ع) برترین امت اسلامی
ابوبکر(رضی الله عنه) در موارد متعدد،بالاى منبر و در حضور تعداد زيادى از مسلمانان گفت:
اقيلونى،اقيلونى و لست بخير منكم و علی(ع) فيكم (13) .«مرا رها كنيد،مرا رها كنيد،كه من بهترين شما نيستم در حالى كه علی(ع) در ميان شماست».
-2 نشان آیت اکبر از زبان عمر(رضی الله عنه)
علی(ع) هارون رسول خدااست
عمر(رضی الله عنه)(رض)که از مردانی نامی تاریخ اسلام می باشد وازنظرتاریخی دومین خلیفه اسلامی وپدر همسررسول خدا وفاتح سرزمین کفر واسلام گستر عدل پرور است،ازعلی(ع) سخن بسیار گفته است ودر عمل نیز تا علی(ع) بوده کارها را با نظرصائب علی(ع) عیار می کرد ودر کشور گوشایی های دوران خلافت خویش رأی علی(ع) را نعل به نعل موردعمل قرارمی داد .
عمر(رضی الله عنه)با این که شخصیت دمدمی مزاج بود وبسیار خشین می نمود ودر اعمال نظر خود از هیچ سرزنشی پروانداشت،اما در برابر علی(ع) سرتواضع برزمین می سایید وطوع طاعت برگردن می افکند واز علی(ع) می پرسید وبه فرمان علی(ع) عمل می کرد.
اگرامروزه امت اسلامی به سیره خلفای راشیدین ومخصوصا سیره شیخین وعلی(ع) رفتار کنند وجهان اسلام از چنان اقتدار وهیمنه ی برخوردار خوهند شد که در روز گار خلافت آن بزرگان صدر اسلام برخوردار بودند.
اما افسوس که اکنون امت اسلامی درشقاق ونفقاقی به سرمی برند که اگر آن بزرگان صدر اسلام رجعت کنند همین امت اسلامی ی که بنام طرفداری از همان پیشوای امت اسلامی برطبل نفاق می کوبند تاشقاق پدید آید وذلت وخواری وسرافکندگی ومزدوری ثمردهد،برروی همان طلایه داران وحدت وعزت تیغ برکشند وسینه ی شان بدرند وفرقه دیگر وبدعت نو بنا نهند.
اکنون با تاریخ همگام می شویم وشانه به شانه ی عمر(رضی الله عنه) راه می پیماییم واز زبان او می شنویم که علی(ع) کیست:
علی(ع) اولین کسی است که به محمد(ص) ایمان اورد
عن عمر(رضی الله عنه) بن الخطاب قال:كنت أنا و ابوبکر(رضی الله عنه) و ابو عبيدة و جماعة اذ ضرب النبى صلى الله عليه و آله و سلم منكب علی(ع) فقال:يا علی(ع) انت اول المؤمنين ايمانا و أولهم اسلاما و انت منى بمنزلة هارون من موسى (14) .
از عمر(رضی الله عنه) بن خطاب روايت شد كه گفت:من و ابوبکر(رضی الله عنه) و ابو عبيدة و عده اى ديگر بوديم وقتى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بر كتف علی(ع) زد،پس فرمود:اى علی(ع) تو اولين مؤمنين از نظر ايمان و اولين آنها از جهت اسلام آوردن مى باشى.و تو براى من به منزله هارونى نسبت به موسى عليه السلام.
علی(ع) مولای عمر(رضی الله عنه) است
عن عمار الدهنى،عن سالم بن ابى الجعد،قال:قيل لعمر(رضی الله عنه):انك تصنع بعلی(ع) شيئا لا تصنعه بأحد من اصحاب النبى صلى الله عليه و آله و سلم قال:انه مولاى (15) .
عمار دهنى،از سالم بن ابى جعد روايت كرد كه گفت:به عمر(رضی الله عنه) (بن خطاب) گفته شد كه همانا تو به گونه اى با علی(ع) رفتار (نيكو و شايسته) دارى كه با كسى از اصحاب پيامبر چنين رفتارى را ندارى؟عمر(رضی الله عنه) گفت:به درستى كه علی(ع) مولاى من است.
من كنت مولاه فعلی(ع) مولاه
عن عمر(رضی الله عنه) بن الخطاب قال:نصب رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم عليا علما فقال:من كنت مولاه فعلی(ع) مولاه،اللهم وال من والاه و عاد من عاداه،و اخذل من خذله و انصر من نصره اللهم انت شهيدى عليهم.
قال عمر(رضی الله عنه):و كان فى جنبى شاب حسن الوجه،طيب الريح،فقال:يا عمر(رضی الله عنه)،لقد عقد رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم عقدا لا يحله الا منافق فاحذر ان تحله.
قال عمر(رضی الله عنه):فقلت يا رسول الله انك حيث قلت فى علی(ع) (ما قلت) كان فى جنبى شاب حسن الوجه،طيب الريح قال كذا و كذا.
قال صلى الله عليه و آله و سلم:نعم يا عمر(رضی الله عنه)،انه ليس من ولد آدم،لكنه جبرئيل اراد ان يؤكد عليكم ما قلته فى علی(ع). (16)
از عمر(رضی الله عنه) بن خطاب روايت شد كه گفت:رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم،علی(ع) را مهتر و بزرگ (مسلمين) قرار داد،پس فرمود:هر كس من مولاى او هستم پس علی(ع) مولاى اوست،پروردگارا دوست بدار دوست او را و دشمن بدار دشمن او را،و ذليل نما كسى راكه اورا ذليل مى كند و يارى فرما كسى را كه ياور اوست.خدايا تو گواه من برآنان مى باشى.
عمر(رضی الله عنه) گفت:در كنار من جوان خوش سيما و خوش بويى بود،پس گفت:اى عمر(رضی الله عنه) به درستى كه رسول خدا پيمان و بيعتى انجام داد كه جز منافق آن را نقض نمى كند پس بر حذر باش كه مبادا آن را نقض كنى.عمر(رضی الله عنه) گفت:پس عرض كردم يا رسول الله،وقتى كه شما در مورد علی(ع) سخن مى گفتى در كنارم جوان خوش چهره و خوش بويى بود كه به من چنين و چنان گفت.حضرت فرمود:بله اى عمر(رضی الله عنه)،او از فرزندان آدم نبود،بلكه جبرئيل بود و خواست تا بر شما در مورد آنچه كه من در مورد علی(ع) گفتم تأكيد كند.
علی(ع) مولای همه ی مؤمنان است
عن عمار الدهنى عن ابى فاختة،قال:اقبل علی(ع) و عمر(رضی الله عنه) جالس فى مجلسه فلما رآه عمر(رضی الله عنه) تضعضع و تواضع وتوسع له فى المجلس،فلما قام علی(ع)،قال بعض القوم:يا امير المؤمنين انك تصنع بعلی(ع) صنيعا ما تصنعه باحد من أصحاب محمد(ص) صلى الله عليه و آله و سلم قال عمر(رضی الله عنه):و ما رأيتنى اصنع به؟قال:رأيتك كلما رأيته تضعضعت و تواضعت و اوسعت حتى يجلس.قال:و ما يمنعنى،و الله انه مولاى و مولى كل مؤمن. (17)
عمار دهنى از ابى فاخته روايت كند كه گفت:علی(ع) عليه السلام آمد در حالى كه عمر(رضی الله عنه) در جايگاه خود نشسته بود چون عمر(رضی الله عنه) آن حضرت را ديد لرزيد و تواضع كرد و براى نشستن علی(ع) عليه السلام جائى باز كرد،وقتى كه علی(ع) عليه السلام برخاست:شخصى به عمر(رضی الله عنه) گفت:اى امير،تو با علی(ع) عليه السلام روشى به كار بردى كه با هيچ يك از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آن رفتار را انجام نداده اى عمر(رضی الله عنه) گفت:من چه رفتارى با او داشتم كه تو ديدى؟گفت:ديدم كه چون به او نظر افكندى،لرزيدى و تواضع كردى و جاى نشستن براى او گشودى تا بنشيند،عمر(رضی الله عنه) گفت:چه چيزى مرا از اين رفتار باز مى دارد قسم به خدا كه او مولاى من و مولاى همه مؤمنين است.
کاش من یکی از فضائل علی(ع) را می داشتم
قال عمر(رضی الله عنه) بن الخطاب:لقد أعطى علی(ع) ثلاث خصال لأن تكون لى خصلة منها احب الى من أن أعطى حمر النعم،فسئل و ما هى؟قال:تزويج النبى صلى الله عليه و آله و سلم ابنته و سكناه المسجد لا يحل لأحد فيه ما يحل لعلی(ع) و الراية يوم خيبر. (18)
عمر(رضی الله عنه) بن خطاب گفت،به علی(ع) سه خصلت كرامت شده كه اگر يك خصلت از آن به من داده مى شد براى من محبوبتر از داشتن شتران سرخ مو (كه داراى قيمت بسيار هستند) بود،پرسيده شد آن خصائل كدام است؟گفت:به ازدواج در آوردن پيامبر دخترش را (براى علی(ع) عليه السلام) و جاى گرفتن او در مسجد كه حلال نبود بر هيچ كس در مسجد آنچه كه براى علی(ع) حلال بود و گرفتن پرچم در جنگ خيبر.
دوستی علی(ع) دوستی خداست
عن ابن عباس:مشيت و عمر(رضی الله عنه) بن الخطاب فى بعض ازقة المدينة فقال لى:…يا ابن عباس…و الله لسمعت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يقول لعلی(ع) بن ابى طالب:من احبك احبنى و من احبنى احب الله،و من احب الله ادخله الجنة مدلا. (19)
از ابن عباس روايت شد كه (گفت) :من و عمر(رضی الله عنه) بن خطاب دريكى از كوچه هاى مدينه مى رفتيم پس عمر(رضی الله عنه) به من گفت:…اى فرزند عباس…به خدا سوگند همانا شنيدم از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه به علی(ع) بن ابى طالب مى فرمود:كسى كه تو را دوست بدارد مرا دوست داشته و كسى كه مرا دوست بدارد خدا را دوست داشته و كسى كه خدا را دوست بدارد خداوند او را وارد بهشت مى كند.
مادر دهر فرزندی چون علی(ع) به دنیا نمی آورد
عن عبد الله بن ضبيعة العبدى،عن ابيه،عن جده قال:أتى عمر(رضی الله عنه) بن الخطاب رجلان سألاه عن طلاق الأمة،فقام معهما فمشى حتى أتى حلقة فى المسجد،فيها رجل اصلع،فقال:ايها الأصلع ما ترى فى طلاق الأمة؟فرفع رأسه اليه ثم أومأ اليه بالسبابة و الوسطى،فقال له عمر(رضی الله عنه):تطليقتان .فقال احدهما:سبحان الله،جئناك و أنت امير المؤمنين فمشيت معنا حتى وقفت علی(ع) هذه الرجل فسألته،فرضيت منه أن أوما اليك؟!فقال لهما[عمر(رضی الله عنه)]ما تدريان من هذا؟قالا:لا.قال:هذا علی(ع) بن ابى طالب.أشهد علی(ع) رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم لسمعته و هو يقول:ان السماوات السبع و الأرضين السبع لو وضعتا فى كفة[ميزان ]ثم وضع ايمان علی(ع) فى كفة ميزان لرجح ايمان علی(ع). (20) عبد الله بن ضبيعه عبدى از پدرش،از جدش روايت كرد كه گفت:
«دو مرد نزد عمر(رضی الله عنه) بن خطاب آمدند و از او در مورد طلاق كنيز سؤال كردند؟پس عمر(رضی الله عنه) به اتفاق آنها به طرف مسجد آمد،جمعى در مسجد بودند كه در ميان آنان مردى اصلع (21) حضور داشت.پس عمر(رضی الله عنه) از او پرسيد نظر تو در طلاق كنيز چيست؟پس او سرش را بلند كرد و بعد با انگشت سبابه و وسطى اشاره كرد (و پاسخ گفت) پس عمر(رضی الله عنه) سائل را (به مقصود متوجه كرد و) گفت:دو طلاق است.پس يكى از آن دو مرد گفت:سبحان الله،ما نزد تو آمديم و تو امير المؤمنين (و خليفه ما) هستى.پس تو با ما نزد اين مرد آمدى و از او مى پرسى؟!و از پاسخ او كه با اشاره انجام داد راضى شدى؟!پس عمر(رضی الله عنه) در خطاب به آنان گفت:نمى دانيد كه او كيست؟گفتند:نه،عمر(رضی الله عنه) گفت:او علی(ع) بن ابى طالب عليه السلام است و من شهادت مى دهم كه از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مى فرمود:اگر آسمانها و زمينها در كفه ترازويى نهاده شود و ايمان علی(ع) در كفه ديگر،ايمان علی(ع) برتر خواهد بود.»ح:…فقال عمر(رضی الله عنه)[بن الخطاب ]:عجزت النساء ان يلدن مثل علی(ع). (22)
«عمر(رضی الله عنه) بن خطاب گفت:زنان عاجزند فرزندى مثل علی(ع) بن ابى طالب به دنيا آورند»ط:عن عبد الله بن عباس قال:سمعت عمر(رضی الله عنه) بن الخطاب يقول:كفوا عن ذكر علی(ع) بن ابى طالب عليه السلام فلقد رأيت من رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فيه خصالا لان تكون لى واحدة منهن فى آل الخطاب احب الى مما طلعت عليه الشمس. (23)
عبد الله بن عباس گويد:از عمر(رضی الله عنه) بن خطاب شنيدم مى گفت:از بدگويى علی(ع) بن ابى طالب عليه السلام خوددارى كنيد كه من از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم درباره فضيلت او خصلت هايى ديدم كه اگر يكى از آن خصلتها در خاندان خطاب مى بود در نزد من از هر جا و هر چه كه آفتاب بر آن مى تابد محبوبتر مى بود.
علی(ع) هادی امت است
عن عمر(رضی الله عنه) بن الخطاب،قال:قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم:ما اكتسب مكتسب مثل فضل علی(ع)،يهدى صاحبه الى الهدى و يرد عن الردى. (24) عمر(رضی الله عنه) بن خطاب گفت:رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:هيچ كس مانند علی(ع) عليه السلام فضيلتى به دست نياورد كه صاحب و همنشين خود را به هدايت،ارشاد مى كند و از گمراهى باز مى دارد.
قبله ی گل سرخ ،گل روی علی(ع) است
عن…و عمر(رضی الله عنه) بن الخطاب و…،ان رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم قال:النظر الى وجه علی(ع) عبادة. (25)
جمعى از راويان كه از جمله آنها عمر(رضی الله عنه) بن خطاب است از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم روايت مى كنند كه فرمود:نگاه كردن به چهره علی(ع) عليه السلام عبادت است.
علی(ع) خلیفه رسول خداست
عن سويد بن غفلة،قال:رأى عمر(رضی الله عنه) رجلا يخاصم عليا،فقال له عمر(رضی الله عنه):انى لأظنك من المنافقين !سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يقول:علی(ع) منى بمنزلة هارون من موسى إلا انه لا نبى بعدى. (26)
از سويد بن غفله روايت شد كه گفت،عمر(رضی الله عنه) مردى را ديد كه با علی(ع) عليه السلام خصومت مى كند عمر(رضی الله عنه) به وى گفت:گمان دارم كه تو از منافقان باشى!زيرا من از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مى فرمود:علی(ع) در نزد من منزلت و جايگاه هارون در نزد موسى عليه السلام را دارد جز آنكه پيغمبرى پس از من نباشد.
عن ابى هريرة،عن عمر(رضی الله عنه) بن الخطاب قال:قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم:من كنت مولاه فعلی(ع) مولاه. (27)
از ابو هريره روايت شد كه عمر(رضی الله عنه) بن خطاب گفت:رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود :هر كس را كه من مولاى او هستم،پس علی(ع) مولاى اوست.
علی(ع) دانا ترین انسان در زمین است
قال عمر(رضی الله عنه) بن الخطاب:علی(ع) أقضانا. (28)
عمر(رضی الله عنه) بن خطاب گفت:بيناترين ما در داورى و قضاوت،علی(ع) بن ابى طالب عليه السلام است.
س:عن عمر(رضی الله عنه) بن الخطاب،عن النبي صلى الله عليه و آله و سلم:كل سبب و نسب ينقطع يوم القيامة الا سببى و نسبى و كل ولد آدم فان عصبتهم لأبيهم ما خلا ولد فاطمة،فإنى أنا أبوهم و عصبتهم. (29)
عمر(رضی الله عنه) بن خطاب از نبى گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم روايت كرد (كه فرمود) :هر سبب و نسبى در روز قيامت قطع مى شود مگرسبب و نسب من.و همه فرزندان آدم پس همانا نسبت آنها به پدرشان است بجز فرزندى فاطمه عليها السلام پس به درستى كه من پدر و عصبه آنان هستم.
تا علی(ع) باشد کسی حق قضاوت وداوری ندارد
قال عمر بن الخطاب:لا يفتين احد فى المسجد و علی(ع) حاضر. (30)
عمر بن خطاب گفت:تا وقتى كه علی(ع) عليه السلام در مسجد حضور دارد كسى نبايد فتوى دهد.
قال عمر بن الخطاب:يابن ابيطالب،فما زلت كاشف كل شبهة،و موضع كل علم. (31)
عمر بن ابن خطاب (در سخن خود به علی عليه السلام گفت:اى پسر ابو طالب هميشه تو موارد شبهه را بر طرف ساخته اى و موضع و جايگاه علم بوده اى.
خدا آن روز را نیاورد که علی(ع) نباشد وعمر زنده باشد
قال عمر(رضی الله عنه):لا أبقانى الله بعد ابن ابيطالب. (32)
عمر (بن خطاب) گفت:خداوند پس از علی(ع) بن ابى طالب عليه السلام مرا باقى نگذارد.
اگر علی(ع) نبود عمر هلاک می شد
قال عمربن الخطاب فى عدة مواطن:لو لا علی(ع) لهلك عمر. (33) عمر بن خطاب در مواضع متعدد گفت:اگر وجود علی(ع) عليه السلام نمى بود عمر هلاك مى شد.
عن سعيد بن المسيب قال:قال عمر(رضی الله عنه) ابن الخطاب:اعوذ بالله من معضلة ليس لها أبو الحسن،علی(ع) بن ابى طالب. (34)
سعيد ابن مسيب گويد،از عمر(رضی الله عنه) شنيدم كه گفت:به خدا پناه مى برم از مشكلى كه براى حل آن ابو الحسن (علی(ع) عليه السلام) نباشد.
قال عمر(رضی الله عنه) ابن الخطاب:اللهم لا تنزل بى شديدة الا و ابو الحسن الى جنبى. (35)
عمر(رضی الله عنه) ابن خطاب گفت:بار خدايا كار سختى بر من نازل مفرما مگر آنكه ابو الحسن (علی(ع) عليه السلام) در كنار من باشد.
عمر(رضی الله عنه) کاری را بدون فرمان علی(ع) انجام نمی دهد
عن ابن عباس قال:كنت أسير مع عمر(رضی الله عنه) بن الخطاب فى ليلة،و عمر(رضی الله عنه) علی(ع) بغل و انا علی(ع) فرس،فقرأ آية فيها ذكر علی(ع) بن ابى طالب فقال:أما و الله يا بنى عبد المطلب لقد كان علی(ع) فيكم أولى بهذا الأمر منى و من أبى بكر،…[الى ان قال ]و الله ما نقطع امرا دونه،و لا نعمل شيئا حتى نستأذنه. (36)
از ابن عباس روايت شد كه گفت:در يكى از شبها من و عمر(رضی الله عنه) بن خطاب سير مى كرديم (همسفر بوديم) و عمر(رضی الله عنه) بر قاطر و من بر اسب بودم،پس آيه اى قرائت شد كه در آن آيه نام علی(ع) بن ابى طالب ياد آورى مى شد.پس (عمر(رضی الله عنه) بن خطاب) گفت:آگاه باشيد به خدا سوگند اى فرزندان عبد المطلب،به تحقيق كه علی(ع) در ميان شما سزاوارترين است به اين امر (خلافت) از من و ابوبکر(رضی الله عنه)… (تا آنكه گفت) :به خدا سوگند هيچ كارى را بدون او تمام نمى كنم.و عملى بدون اجازه او انجام نمى دهم.
منکر ولایت علی(ع) کافر است
عن الحافظ الدار القطنى عن عمر(رضی الله عنه)،و قد جاءه اعرابيان يختصمان فقال لعلی(ع):اقض بينهما.
فقال احدهما:هذا يقضى بيننا؟!فوثب اليه عمر(رضی الله عنه) و اخذ بتلبيبه،و قال:ويحك ما تدرى من هذا؟هذا مولاى و من لم يكن مولاه فليس بمؤمن. (37)
حافظ دار قطنى از عمر(رضی الله عنه) (بن خطاب) روايت مى كند كه دو تن اعرابى جهت مخاصمه و دعوا نزد او (يعنى نزد عمر(رضی الله عنه) بن خطاب) آمدند.پس عمر(رضی الله عنه) به علی(ع) عليه السلام عرض كرد:بين آنها قضاوت كن.يكى از آن دو اعرابى گفت:آيا اين مرد ميان ما قضاوت كند؟پس عمر(رضی الله عنه) به طرف آن مرد پريد و يقه او را گرفت و گفت:واى بر تو،چه مى دانى كه اين كيست؟!اومولاى من است،و هركس كه اومولايش نباشد پس مؤمن نيست.
عن عمير بن بشر الخثعمى قال:قال عمر(رضی الله عنه):علی(ع) اعلم الناس بما انزل الله علی(ع) محمد(ص). (38) عمير بن بشر گفت،عمر(رضی الله عنه) (بن خطاب) گفت:علی(ع) عليه السلام داناترين مردم است به آنچه كه خداوند بر محمد(ص) صلى الله عليه و آله و سلم نازل كرده است.
قال عمر(رضی الله عنه) بن الخطاب (يوم غدير خم )هنيئا لك يابن ابى طالب اصبحت مولى كل مؤمن و مؤمنة. (39) عمر(رضی الله عنه) ابن خطاب (در روز غدير خم،بعد از آنكه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم علی(ع) را به ولايت منصوب فرمود،خطاب به علی(ع) عليه السلام) گفت:گوارا باد بر تو اى پسر ابى طالب كه مولا و صاحب اختيار همه مردان و زنان مؤمن شدى.
عن عمر(رضی الله عنه) بن الخطاب انه قال:اشهد علی(ع) رسول الله صلى الله عليه«و آله»و سلم لسمعته و هو يقول:لو ان السماوات السبع وضعت فى كفة و وضع ايمان علی(ع) فى كفة لرجح ايمان علی(ع). (40) عمر(رضی الله عنه) بن خطاب گفت:شهادت مى دهم كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم مى فرمود :اگر هفت آسمان را در يك كفه (ترازو) بگذارند و ايمان علی(ع) را در كفه ديگر،ايمان علی(ع) رجحان و برترى خواهد داشت.
عن ابن عباس قال:سمعت عمر(رضی الله عنه) بن الخطاب يقول:قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم :يا علی(ع) انت اول المسلمين اسلاما و اول المؤمنين ايمانا. (41)
ابن عباس رحمه الله گفت:از عمر(رضی الله عنه) بن الخطاب شنيدم مى گفت:رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:يا علی(ع)،تو نخستين مسلمان و اولين مؤمن مى باشى.غ:عمر(رضی الله عنه) بن الخطاب رفعه:لو اجتمع الناس علی(ع) حب علی(ع) بن ابى طالب لما خلق الله النار. (42)
برمحبان علی(ع) آتش حرام است
عمر(رضی الله عنه) بن خطاب به حديث مرفوع روايت كرد از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم كه:اگرمردم بردوستى علی(ع) بن ابى طالب اتفاق واجتماع مى كردند خدا آتش را خلق نمى كرد.
ايضا:عن عمر(رضی الله عنه)و بن ميمون قال:لما ولى عمر(رضی الله عنه) الستة فقاموا أتبعهم بصره ثم قال:لئن ولوها الأجيلح ليركبن بهم الطريق. (43)
از عمر(رضی الله عنه)و بن ميمون روايت شد كه گفت:وقتى كه عمر(رضی الله عنه) آن شش نفر را براى خلافت معرفى كرد،آنان برخاستند (كه بروند) عمر(رضی الله عنه) چشم به آنها دوخت،سپس گفت:هر آئينه اگر ولايت را به اجيلح واگذار كنيد مسلمين را رهبرى مى كند.[«توضيح آنكه اجيلح به معناى اصلع است يعنى كسى كه موى جلوى سرش ريخته كه از مشخصات ظاهرى علی(ع) عليه السلام بوده است.»]
همچنین ابن ابى الحديد جريان مفصلى از يك ملاقات و گفتگويى كه ميان ابن عباس و عمر(رضی الله عنه) (بن خطاب) واقع گرديده است نقل مى كند كه در ضمن آن گفتگو و مصاحبه،خود عمر(رضی الله عنه) بدين حقيقت اعتراف كرده و مى گويد:«آرى رسول خدا خواست كه در حال بيمارى،به نام علی(ع) تصريح كند (و بنويسد) ولى من از اين كار مانع گرديدم».
«و لقد اراد ان يصرح باسمه فمنعت من ذلك»
ابن ابى الحديد سپس مى گويد:اين جريان را احمد بن ابى طاهر،مؤلف تاريخ بغداد در كتاب خود با اسنادش نقل نموده است. (44)
علی(ع) مشعل هدایت است
ايضا:[عمر(رضی الله عنه) بن خطاب گفت ]:الحمد لله كه خداوند در اين امت كسى – يعنى علی(ع) عليه السلام – را قرار داد كه هر گاه ما راه كج برويم ما را به راه راست هدايت مى كند. (45)
علی(ع) دست خداست
ايضا:عمر(رضی الله عنه) بن خطاب در زمان خلافت خود براى حج به مكه مشرف شده در اثناى طواف نظرش به جوانى افتاد كه يك طرف صورتش سياه و چشمش قرمز و خون آلود است.عمر(رضی الله عنه) او را صدا زد و گفت :يا فتى من فعل بك هذا؟اى جوان چه كسى با تو چنين كرده و چه كسى تو را زده است؟جوان گفت :ضربنى ابو الحسن علی(ع) بن ابى طالب.علی(ع) عليه السلام مرا زده است.عمر(رضی الله عنه) گفت:تأمل كن تا علی(ع) بيايد.در همين حال علی(ع) بن ابى طالب رسيد.عمر(رضی الله عنه) گفت:يا علی(ع) ءانت ضربت هذا الشباب؟يا علی(ع) آيا تو اين جوان را زدى؟علی(ع) عليه السلام فرمود:آرى من او را زدم.عمر(رضی الله عنه) گفت:چه چيز سبب شد كه او را بزنى؟علی(ع) عليه السلام فرمود:رأيته ينظر حرم المسلمين.ديدم او را كه نظر به زنان مسلمان و ناموس مردم مى كرد (به دنبال ناموس مردم بود) .عمر(رضی الله عنه) گفت:اى جوان،لعنت بر تو،بر خيز و برو.فقد رآك عين الله و ضربك يد الله.به درستى كه تو را چشم خدا ديده و دست خدا زده است. (46) .
-3 سیمای علی(ع) فرقان سبحان اززبان عثمان
بدون هیچ شرح وبیان می رویم به داوری تاریخ ودر محکمه تاریخ روبروی عثمان می نشینیم وبه گفته های عثمان درباره مولای انس وجان علی(ع) گوش می سپاریم:
ابروی علی(ع) محراب نماز است
رجع عثمان الى علی(ع) فسأله المصير اليه،فصار اليه فجعل يحد النظر اليه،فقال له علی(ع):مالك يا عثمان؟مالك تحد النظر الى؟قال:سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يقول:النظر الى علی(ع) عبادة. (47)
…عثمان به سوى علی(ع) بازگشت و از آن حضرت درخواست كرد كه به سوى او برگردد.حضرت به طرف او آمد.پس (در اين وقت) عثمان شروع كرد به نگاه كردن (و تماشاى) آن حضرت،علی(ع) عليه السلام فرمود:تو را چه شده است اى عثمان؟چه شده تو را كه اينگونه به من خيره شده و نگاهم مى كنى؟عثمان گفت:از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مى فرمود:نگاه كردن به علی(ع) عبادت است.
کشته شدن به دست علی(ع) افتخار است
ج: (در ايامى كه عثمان به كشته شدن نزديك مى شد) اين بيت را به تمثيل به علی(ع) عليه السلام نوشت:
فان كنت مأكولا فكن انت آكل*و الا فادركنى و لما امزق.
حاصل بيت آنكه:اگر مرا همى بايد كشت،پس تو بكش كه علی(ع) بن ابى طالبى،و اگر نمى بايد كشت،مگذار كه طلحه مرا بكشد و پاره پاره كند. (49) گفتنى است كه اين شعر را زمانى عثمان بيان كرد كه طلحة بن عبيد الله با جماعتى از بنى تميم از بام سراى عثمان به قصد كشتن او بالا رفت.
علی(ع) ملجأ امت است
سخن عثمان در خطابش به علی(ع) عليه السلام:
به خدا اگر بميرى،دوست ندارم بعد از تو زنده بمانم،زيرا جانشينى پس از تو نمى بينم .و اگر باقى بمانى هيچ سركشى را نمى بينم كه تو را به عنوان نردبان و وسيله ياورى انتخاب كرده باشد و تو را پناهگاه و ملجأ شمرده باشد..نسبت من به تو مانند فرزندى است كه از طرف پدرش عاق شده (50)
منبع:پرسمان
پى نوشتها:
1 – «بيست و پنج سال سكوت علی(ع) عليه السلام»- صفحه 260
1 2 – ابن مغازلى در مناقب،حديث 170،ص .129
– و ابن عساكر در شرح حال امام علی(ع) عليه السلام از تاريخ دمشق،ج 2،ص 438،اواخر حديث .953 (شرح محمودى) .
– شيخ سليمان قندوزى حنفى در ينابيع الموده،باب مناقب السبعون،ص 277،حديث 17 و ص .300
– متقى هندى در كنز العمال،ج 11،ص 604 و ديگران.
3 – ابن كثير در البداية و النهاية،ج 7،ص .358
– سيوطى در تاريخ الخلفاء،ص .172
– ابن مغازلى در مناقب،ص 210،حديث 252،ط .1
– ابن عساكر در شرح حال امام علی(ع) عليه السلام از تاريخ دمشق،ج 2،ص 391،حديث 895 (به شرح محمودى) ،و ديگران.
4 – شيخ سليمان قندوزى حنفى در ينابيع الموده،باب 54،ص 194 و .356
– و متقى هندى در كنز العمال،ج 13 – ص 638
5 – «بوستان معرفت»تأليف سيد هاشم حسينى تهرانى،ص 447 به نقل از:مناقب خوارزمى،فصل 7،ص .45
6 – «بوستان معرفت»ص 650 به نقل از:ابن عساكر در تاريخ امير المؤمنين عليه السلام،ج 3،ص 70،حديث 1100 و از مناقب خوارزمى فصل 14،ص .98
7 – «كنز العمال»،ج 12،ص 489
8 – همان مأخذ،ج 13،ص .115
9 – آثار الصادقين،ج 14،ص 277،به نقل از فضائل الخمسه،ج 1،ص .297
– 11 – ابن عساكر در شرح حال امام علی(ع) عليه السلام از تاريخ دمشق،ج 3،حديث 1092،ص .54
12 – نقل از سيد جواد مهرى در مقدمه كتاب«آنگاه هدايت شدم»تأليف دكتر سيد محمد(ص) تيجانى سماوى ص 2 به نقل از:ابان السمان در الموافقه،ص 137،و ابن حجر در الصواعق المحرقه،ص 126 و ابن مغازلى شافعى در مناقب علی(ع) عليه السلام ص .119
13 – چرا شيعه شدم»تأليف جناب محمد(ص) رازى،ص 332 به نقل از:فخر رازى در نهاية العقول،طبرى در تاريخ خود،بلاذرى در انساب الاشراف،سمعانى در فضائل،غزالى در سر العالمين،سبط ابن جوزى در تذكره،قاضى فضل بن روزبهان و ابن ابى الحديد و ديگران.
– 14 – شيخ سليمان قندوزى حنفى در ينابيع المودة،ص 239
– و متقى هندى در كنز العمال ج 13،ص 122 و ص 123
15 – ابن عساكر در شرح حال امام علی(ع) عليه السلام از تاريخ دمشق،ج 2،ص 82،حديث .584 (شرح محمودى) .
16 – شيخ سليمان قندوزى حنفى در ينابيع المودة (باب مودة الخامسة) ص .297
– ابن عساكر در شرح حال امام علی(ع) عليه السلام از تاريخ دمشق ج 2،ص 80 (شرح محمودى) بنقل از بخارى در تاريخ كبير،ج 1،ص 375 و ديگران.
17 – ابن عساكر در شرح حال امام علی(ع) عليه السلام از تاريخ دمشق،ج 2،ص 82 حديث .585 (شرح محمودى)
18 – شيخ سليمان قندوزى حنفى در ينابيع المودة،فصل سوم،ص .343
– و حاكم در المستدرك ج 3،ص 125 – هيثمى در مجمع الزوائد،ج 9،ص .120
– ابن عساكر در شرح حال امام علی(ع) عليه السلام از تاريخ دمشق،ج 1،ص 219،حديث 282 (شرح محمودى) ،و ديگران.
19 – پاورقى كتاب در شرح حال امام علی(ع) عليه السلام از تاريخ دمشق،ج 2،ص 388 (شرح محمودى) .
20 – ابن عساكر در شرح حال امام علی(ع) عليه السلام از تاريخ دمشق،ج 2،ص 365،حديث .872 (شرح محمودى) .
– ابن مغازلى در مناقب ص 289،شماره 330،ط 1 و خوارزمى در فضل 13 از مناقب،ص 78،ط تبريز .
– گنجى شافعى در كفاية الطالب اواخر باب 62،ص 258 و ديگران.
21 – اصلع:به كسى گويند كه موى جلوى سرش ريخته باشد كه يكى از مشخصات ظاهرى علی(ع) عليه السلام است.
22 – شيخ سليمان قندوزى حنفى در ينابيع المودة،باب 65،ص .448
23 – آثار الصادقين،ج 14،ص 211 به نقل از فضائل الخمسة،ج 2،ص 239.عن كنز العمال،ج 6،ص .393
24 – آثار الصادقين،ج 14،ص 212 به نقل از الغدير،ج 5،ص 363 و فضائل الخمسة،ج 1،ص 167 عن مستدرك الصحيحين.
25 – ابن كثير در البداية و النهاية،ج 7،ص .358
26 – آثار الصادقين،ج 14،ص 286 به نقل از شرح حال امام علی(ع) عليه السلام از تاريخ دمشق ابن عساكر ج 1،ص .360
27 – ابن عساكر در شرح حال امام علی(ع) عليه السلام از تاريخ دمشق ج 2،ص 79،حديث .581 (شرح محمودى) .
– و نيز ابن مغازلى در مناقب،ص 22،شماره 31،ط .1
28 – حافظ ابى نعيم در حلية الاولياء،ج 1،ص 65،و سيوطى در تاريخ الخلفاء،ص .170
– ابن كثير در البداية و النهاية،ج 7،ص .360
– بلاذرى در انساب الأشراف،ج 2،ص 97،حديث 21،ط 1،و ديگران.
29 – شيخ سليمان قندوزى حنفى در ينابيع المودة،باب 57،ص .320
30 – آثار الصادقين،ج 14،ص 492 به نقل از«الامام الصادق عليه السلام،ج 2،ص 825».
31 – آثار الصادقين،ج 14،ص 493،به نقل از«الامام الصادق عليه السلام،ج 2،ص 825».
32 – آثار الصادقين،ج 14،ص 493.به نقل از الغدير ج 6،ص .126
33 – شيخ سليمان قندوزى حنفى در ينابيع الموده،باب 14،ص 80 و نيز ص .249
– و نيز گنجى شافعى در كفاية الطالب،باب 59 ص .227
34 – بلاذرى در انساب الاشراف،ج 2،ص 99،حديث 29 از شرح حال علی(ع) عليه السلام – و گنجى شافعى در كفاية الطالب باب 57،ص 217 – و سيوطى در تاريخ الخلفاء،ص 171 – و حاكم در المستدرك (كتاب المناسك) ،ج 1،ص 457 – و ابن كثير در البداية و النهاية،ج 7،ص 36 و ديگران.
35 – آثار الصادقين،ج 14،ص 492،به نقل از«امام الصادق»ج 2،ص 825».
36 – راغب در محاضرات،ج 7،ص .213
37 – مأخوذ از پاورقى كتاب شرح حال امام علی(ع) عليه السلام از تاريخ دمشق،ابن عساكر ج 2،ص 82 (شرح محمودى)
3 – «بوستان معرفت»،ص 677،به نقل ازحسكانى در شواهد التنزيل،جزء اول،ص 30،حديث .29
39 – ابن عساكر در شرح حال امام علی(ع) عليه السلام از تاريخ دمشق،ج 2،ص 48 تا .51 (شرح محمودى) .
– ابن كثير در البداية و النهاية،ج 7،ص .350
– گنجى شافعى در كفاية الطالب،باب اول،ص 62 (تبريك ابوبکر(رضی الله عنه) و عمر(رضی الله عنه) به علی(ع) عليه السلام) .
– شيخ سليمان قندوزى حنفى در ينابيع المودة،باب مناقب السبعون،ص 283،حديث 56 و باب 4،ص 33 و 34.و ديگران.
40 – مدارك اين روايت در روايت«ز»گذشت.
41 – «آثار الصادقين،ج 14،ص 43»به نقل از مناقب ابن شهر آشوب،ج 2،ص .6
– و نيز متقى هندى در كنز العمال،در قسمت آخر يك روايت،ج 6،ص .395
42 – شيخ سليمان قندوزى حنفى در ينابيع المودة،باب المودة السادسة،ص .299
43 – بلاذرى در انساب الاشراف،ج 2،ص 103،حديث 35 (چاپ بيروت،ط 1) .
44 – «سيرى در صحيحين»تأليف محمد(ص) صادق نجمى،ج 2،ص 273، (به نقل از شرح نهج البلاغه،ج 12،ص 21 و مشابه آن در ص 78.) البته حديث منع عمر(رضی الله عنه)،از اين وصيت از مسلمات بين شيعه و سنى است كه بخارى در صحيح خود و احمد در مسند و ابن حجر در صواعق و ديگران آن را نقل كرده اند .
45 – «بيست و پنج سال سكوت علی(ع) عليه السلام»تأليف فؤاد فاروقى،ص .114
46 – «چرا شيعه شدم»تأليف محمد(ص) رازى،ص 218،به نقل از شهرستانى در«ملل و نحل»و طبرى در«رياض النضرة»و ابن ابى الحديد در«شرح نهج البلاغه».
47 – ابن كثير در البداية و النهاية،ج 7،ص 358،باب فضائل علی(ع) عليه السلام.
– ابن عساكر درشرح حال امام علی(ع) عليه السلام از تاريخ دمشق،ج 2،ص 393،شرح محمودى.
– سيوطى در تاريخ الخلفاء،ص .172
49 الفتوح»نوشته ابو محمد(ص) احمد بن علی(ع) اعثم كوفى كندى،ترجمه محمد(ص) بن احمد مستوفى هروى .ص .328
50 – «امام علی(ع) بن ابى طالب عليه السلام» (روزگار عثمان) تأليف:عبد الفتاح عبد المقصود،ص .202