یک. چيستى عبادت

حقيقت عبادت يا پرستش و عبوديت، عبارت است از تعظيم و تقديس و خضوع و خشوع احترامآميز و تحسينآميز همراه با ثنا و تذلل و خاكسارى عابد در برابر معبود.

پرستش در حقيقت توجه باطنى انسان به حقيقتى است كه او را آفريده و آدمى خود را نيازمند او در قبضه قدرت او مىبيند؛ سيرى است كه انسان از خلق به سوى خالق مىكند؛[1] عبارت است از ميل به خدمت و تقديس موجودى برتر و والاتر كه  مستحق اين خدمت است و تقديس كننده بىآن كه پاداشى از او بخواهد او را تقديس، احترام و ستايش مىكند.[2]

عبادت پرواز روح است  و سفر روحانى، رمز آزادى و نشانه محبت آفريدگار و آمادگى براى خدمت او.[3]

 

دو. كاركردهاى عبادت

2ـ1 – عبادت نياز ذاتى

تقديس و پرستش، امرى غريزى و از نيازهاى فطرى بشر است. به قول ويليام جيمز: «در ما غرايزى هست كه ما را به دنياى ديگر پيوند مىدهد، همان طور كه غرايزى به اين جهان پيوند مىدهد».

به عبارت ديگر، «عبادت» حالتى روحانى و معنوى است كه مبدأ و مقصد مادى ندارد. بنابراين انسان با عبادت به يك احساس معنوى و فرامادى خود پاسخ مىدهد و لازمه هر احساس طبيعى اين است كه پاسخ دادن به آن موجب لذت و ابتهاج است و پايهاى از پايههاى سعادت بشر را تشكيل مىدهد.

اميرمؤمنان در لذت ما قبل از عبادت و انس با پروردگار مىفرمايد: «پروردگارا تو از هر انيسى براى دوستانت انيسترى. و از همه آنها براى كسانى كه به تو اعتماد كنند براى كارگزارى آمادهترى، آنان را در باطن دلشان مشاهده مىكنى و در اعماق ضميرشان بر حال آنان آگاهى و ميزان بصيرت و معرفت شان را مىدانى، رازهاى آنان نزد تو آشكار است و دلهاى آنان در فراق تو بىتاب. اگر تنهايى سبب وحشت آنان گردد ياد تو مونسشان است و اگر سختىها بر آنان فرو ريزد به تو پناه مىبرند».[4]

 

2ـ2 – عبادت و خوديابى

عبادت و نيايش، خلوتى براى كسب نورانيت نفس و باز يافتن خود واقعى و فرونهادن خود خيالى است.

اقبال لاهورى مىگويد: «… عمل عبادت يا نيايش است كه به نورانيت نفسانى مىانجامد…».[5]

او هم چنين نيايش را از تفكر محض برتر داشته و مىگويد: «در عمل تفكر، ذهن حقيقت و واقعيت را مشاهده و دنبال مىكند. در نيايش… از انديشه برتر و بالاتر مىرود و خود حقيقت و واقعيت را تسخير مىكند…».[6]

همو بر آن است كه: «نيايش به عنوان وسيله اشراق نفسانى عمل حياتى و متعارفى است كه به وسيله آن جزيره كوچك شخصيت، وضع خود را در كل بزرگترى از حيات اكتشاف مىكند».[7]

ويليام جيمز دراين باره مىگويد: «… حقيرترين فرد بر روى زمين با اين توجه عالى، خود را واقعى و باارزش احساس مىكند».[8]

 

2ـ3 – پرواز روح به ساحت فرامادى

عبادت پرواز روح به افقهاى وسيع تر از حضيض مادى و تنگناى حيات محدود حيوانى است. در اين سير روحانى انسانى مىيابد كه نيازى فراتر از حاجات و لذتى فراتر از لذات بدنى و وجودى برين و جاويد وراى كالبد محدود فانى دارد.[9]

آلكسيس كارل مىگويد: «نيايش اصولا كشش روح است به سوى كانون غيرمادى جهان، به عبارت ديگر پرواز روح است به سوى خداوند و يا حالت پرستش عاشقانهاى است نسبت به آن مبدئى كه معجزه حيات از او سر زده است، كوشش انسان است براى ارتباط با آن وجود غيرمرئى، آفريدگار همه هستى، حكمت مطلق، خيرمطلق… انسان در برابر خداوندگار هستى نشان مىدهد كه او را دوست دارد، نعمات او را سپاس مىگذارد و آماده است تا خواست او را هر چه هست انجام دهد».[10]

 

2ـ4 – پيروزى روح بر بدن

در كشاكش جاذبهها و اهداف روح و شهوات و اميال تن؛ هر يك مىكوشند بر ديگرى فايق آيند و ديگرى را مغلوب و مطيع خود سازند؛ پرستش بهترين وسيله پيروزى روح بر بدن است.

لكنت دونوئى مىنويسد: «ستيزه انسان عليه طبيعت و عليه دشمنان خارجى نزاع براى زيست بود… سپس ستيزه مبدل به مجاهده با نفس شد… فردى كه دراين مبارزه پيروزى مىشود مدلل مىسازد كه وى پيشرو نژاد آينده و جدّ انسان كامل خواهد بود…».[11]

 

2ـ5 – يقين يابى

انسان به وسيله عبادت در عقايدش به مرحله يقين مىرسد و با يقين به اين كه خداوند همه جا حاضر و بر اعمال او ناظر است و جهنم و بهشتى وجود دارد، آماده همه گونه فداكارى و چشم پوشى از لذت و تحمل هر گونه شدت و سختى مىگردد  و كسب فضايل و اجتناب  از رذايل برايش آسان مىشود.[12]

 

2ـ6 – رهايى از پوچى

عبادت نشانه آن است كه نيايشگر زندگى و هستى را پوچ نمىانگارد و در مىيابد كه از تيمار مهر و مشيتى حكيم و عادل برخوردار است. اما آن كه هستى را پوچ مىداند نخستين اثرش آن است كه خود پوچ مىشود.[13]

 

2ـ7 – نيروبخشى

عبادت صرفا مانع از كژىها نيست، بلكه نيروبخش است. خداوند در قرآن كريم مىفرمايد: «از شكيبايى و نماز مدد جوييد». آرى كلمه «اللّه بزرگتر است» به انسان نيرو و شخصيت اخلاقى مىبخشد.[14]

 

2ـ8 – سلامت و آرامش روان

عبادت و نيايش آرامش روحى و سلامت روانى مىبخشد. قرآن دراين باره مىفرمايد: «أَلا بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[15] در اين آيه كلمه «الا» آگاهى و هوشيارى مىدهد و خبر مهمى را اعلام مىكند. از نظر ادبى هم مقدّم داشتن آن افاده حصر مىكند. يعنى تنها به ياد خدا بودن و غير خدا را فراموش كردن آرامش دلهاست.[16] آرى عبادت در سه جبهه طبيعت، اجتماع و نفس به انسان نيرو مىدهد.[17]

 

2ـ9 – تجديد ميثاق با خدا

يكى از فلسفههاى عبادت اين است كه انسان همواره در يادش باشد كه بنده است و مكلف و چشم بينايى بر او ناظر است. از اين نظر عبادت تجديد پيمان با خدا  و مقام ربوبيت او و يادآور بندگى و تكليف انسان در برابر خالق است.

مونتسكيو مىگويد: «انسان چون موجود حساسى است و دچار هزار هوس مىگردد و چنين مخلوقى كه گرفتار هوس خود مىباشد هر لحظه ممكن است خالق خود را فراموش كند، چنين مخلوقى هر لحظه خودش را هم فراموش مىكند، بلكه هر آن ممكن است ديگران را هم فراموش كند، به همين دليل است كه خداوند عالم به وسيله قوانين مذهبى او را به طرف خود مىخواند تا از ياد خدا و خالق خود غافل نگردد…».[18]

 

2ـ10 – ربوبيت و ولايت

در حديث است: «بندگى گوهرى است كه كنه آن خداوندگارى است».[19] مراد از اين سخن، ولايتِ كمال و قدرتى است كه در پرتو عبوديت و اخلاص و پرستش واقعى نصيب بشر مىشود. اين مسئله به تناسب درجات عبوديت مراحل و منازلى دارد به شرح زير:

 

2ـ10ـ1 – روشنبينى؛ كمترين نشانه قبولى عمل انسان نزد پروردگار اين است كه انسان بينشى نافذ يافته و روشن و بيناى خود مىگردد.

قرآن كريم مىفرمايد: «اگر تقواى الهى داشته باشيد خداوند نيز قدرت تشخيصى براى شما قرار مىدهد».[20]

 

2ـ10ـ2 – تسلط بر قواى نفسانى؛ در پرتو عبوديت، اراده انسان در برابر خواهشهاى نفسانى و حيوانى نيرومند و غالب مىشود و انسان مدير لايق دايره وجود مىشود.

 

2ـ10ـ3 – سلطه بر انديشه؛ قوه خيال آدمى سخت گريز پا و پراكنده و لجام گسيخته عمل مىكند؛ تمركز و حضور قلب را از ميان مىبرد. رشد عبادى انسان موجب ولايت و تسلط بر انديشههاى پراكنده و نيروى متخيله است. نتيجه اين تسلط آن است كه چون روح و ضمير براساس سائقه فطرى خداخواه ميل به ياد خدا كند؛ قوه خيال با بازيگرىهاى خود نمىتواند مزاحم آن شود.

 

2ـ10ـ4 – غناى روح از بدن؛ روح در مراحل قوت و قدرت خود به مرحلهاى مىرسد كه در بسيارى از فعاليتهاى خود، از به كارگيرى بدن بىنياز مىشود. اين بىنيازى گاه لحظهاى و گذرا و گاه دائم و پايدارست.

 

2ـ10ـ5 – سلطه كامل بر بدن؛ در اين مرحله بدن از هر جهت تحت فرمان و اراده شخص قرار مىگيرد و حتى اعمال خارقالعاده از آن سر مىزند.[21]

 

2ـ10ـ6 – سلطه بر طبيعت؛ در اين گام طبيعت خارجى نيز تحت نفوذ اراده انسان قرار مىگيرد و كرامت خوارق عادات رخ مىنمايد.[22]

 

2ـ11 – تقرب به خدا

يكى از مهمترين ثمرات عبادت، بلكه اساسىترين آن تقرب به ذات احديت است.

چيستى تقرب: تقرب به خداوند به معناى پيمودن مدارج كمال و مراتب هستى و از نظر رتبه وجودى و كمالى به كانون لايتناهاى هستى نزديك شدن است. انسان در اثر اطاعت و بندگى و عبادت پروردگار مىتواند در مراتب كمال صعود كند و از مقام فرشته بالاتر رود و يا لااقل در حد فرشته از كمالات هستى بهرهمند گردد.[23]

 

2ـ12 – پشتوانه اخلاق و ايمان

«عبادت» داراى نقش نيرومند تربيتى و پشتوانهاى مهم براى اخلاق و تربيت است. اخلاق بدون پشتوانه، سست و لرزان است، چرا كه محور اصلى اخلاق از «خودى» خارج شدن است و تنها ايمان به خدا مىتواند انسان را از خودى و خودگرايى خارج كند و عبادت پشتوانه ايمان است.

رابطه عبادت و اخلاق را به صورت نمودار زير مىتوان دريافت:

عبادت  ــــــ   ايمان   ــــــ      اخلاق[24]

امام على (علیهالسلام) در خطبه 196 نهج البلاغه پس از اشاره به پارهاى از مفاسد اخلاقى چون سركشى، ظلم، تكبر و… مىفرمايد: «چون بشر در معرض اين آفات اخلاقى و بيمارىهاى روحى است خداوند به وسيله نمازها و زكاتها و روزهها، بندگان مؤمن خود را از اين آفات حراست و نگهبانى مىكند…».[25]

 

2ـ13 – پشتوانه قانون و اجتماع

قانون و عدالت نيازمند پشتوانه است؛ و مهمتر از وجود قانون عادلانه، اجراى آن است. اجراى عدالت نيز مستلزم تحمل محروميت است. پس اگر اخلاق و قانون عادلانه به خدا متكى باشد مىتواند بر وجدان حكومت كند، و الاّ نه.

از طرف ديگر عبادت يادآور خدا و غفلت نكردن از بندگى است و لاجرم پشتوانه نيرومندى براى اجراى عدالت و قانون است.[26]

 

2ـ14 – گناه زدايى و پرورش نيكخواهى

هر گناهى اثرى تاريك كننده و كدورتآور بر دل باقى مىگذارد و ميل به كارهاى نيك را كاهش و رغبت به ديگر مفاسد و گناهان را افزايش مىدهد. در مقابل، عبادت و بندگى، وجدان مذهبى انسان را پرورش مىدهد؛ گرايش به شر و فساد را زايل مىگرداند و ميل به خير و نيكى را جايگزين آن مىسازد.

در خطبه 196 نهج البلاغه آمده است: «… اين عبادتها دستها و پاها را از گناه باز مىدارند، چشمها را از خيرگى باز داشته به آنها خشوع مىبخشد، نفوس را رام مىگردانند، دلها را متواضع مىنمايند، و باد دماغ را زايل مىسازند».[27]

آموزههاى عبادى اسلامى ويژگىها و امتيازاتى دارد كه برخى از آنها به اختصار عبارتند از:

 

3ـ1 – تعادل

اسلام دين جامع و همه جانبهنگر است. نه چنان زندگى را درگير عبادت به معنى خاص آن مىكند كه ديگر امور زندگى مختل گردد و نه آن چنان به ديگر فعاليتها بها مىدهد كه رابطه با خدا و عبادت و نيايش فراموش گردد. اسلام زندگى و معنويت را با يكديگر توأم مىسازد و همه مراتب ظاهرى و باطنى حيات را در نظر مىگيرد. عبادت را در متن زندگى، همگانى، و دلپذير مىسازد.[28]

 

3ـ2 – گستره عبادت

در اسلام، عبادت گسترهاى فراخ دارد و منحصر به امورى ويژه (عبادى به معنى خاص) نيست، در اسلام تعليم و تعلم و تفكر، عبادت است.

در روايت است كه: «… هيچ عبادتى مانند فكر نيست».[29]

 

3ـ3 – عبادت و تربيت

اسلام به روح عبادت كه تذكر و ارتباط با خدا است قناعت نكرده؛ بلكه از نظر تربيتى به عبادت شكل داده و به آنها هم نهايت اهميت را داده است. در عبادات نيّت، طهارت و نظافت، احترام به حقوق، وقتشناسى، جهتشناسى، تصورات عالى، ضبط نفس در مقابل احساسات و غرايز، اعلام صلح و سلم با صالحان و پاكان، همكارى و همدلى و استعانت و عبادت دسته جمعى، اجتماع عملى در جماعات، در حج و غيره قرار داده است.[30]

به عنوان مثال از نظر روح عبادت فرقى نمىكند كه ما روى فرش غصبى نشسته باشيم يا فرش خود؛ چرا كه اينها مربوط به حوزه قراردادهاى اجتماعى است؛ اما اسلام وجود حتى يك نخ غصبى در لباس را هم باطل كننده عبادت دانسته است. و اين بالاترين تأثير تربيتى در عرصه رعايت حقوق اجتماعى را دارد. به عبارت ديگر در دين اسلام برنامههاى تربيت مربوط به حقوق اجتماعى در پيكره عبادت است.[31]

 

3ـ4 – عبادت و نيت

اسلام هيچ عبادتى را بدون نيت نمىپذيرد. پيامبر اكرم (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «لاعمل الا بالنّية»[32] و نيز فرمود: «براى هر كسى همان است كه نيت كرده».[33] نيت داراى دو ركن است:

3ـ4ـ1 – عمل همراه با آگاهى و توجه باشد؛ نه عادتى غافلانه و تهى از توجه و  حضور قلب.

3ـ4ـ2 – اخلاص و انگيزه خدايى.

نيت جان عمل است و بقيه پيكر آن. پيامبر فرمود: «نية المؤمن خير من عمله».[34]

راز اين مسئله اين است كه:

الف. جهت گيرى كامل عمل به سوى خدا حفظ شود.

ب. بر اثر عادت به صورت كارى غير ارادى، بىهدف و تهى از درك و توجه نشود، چه در اين صورت ديگر عمل خاصيت خود را از دست داده است.[35]

 

راز احكام نماز

يكى از عبادات اسلامى نماز است؛ نماز عبادتى جامع و آميزه شگفتانگيزى است كه در هر يك از آداب و اجزا و شرايط آن اسرارى نهفته دارد. برخى از آنچه در اين باب گفتنى است عبارت است از:

1 – اباحه مكان و… حقوق اجتماعى

اسلام غصبى نبودن و مباح بودن مكان نماز، لباس نمازگزار، آبى كه با آن وضو مىگيرد و حتى ظرف آن را لازم مىداند و مىگويد حتى اگر يك نخ غصبى در لباس تو باشد نمازت پذيرفته نيست. اين گنجانيدن نوعى برنامه تربيتى در پيكره عبادت و فرهنگ سازى و نهادينه كردن رعايت حقوق ديگران است.[36]

 

2 – طهارت و نظافت

شرط طهارت بدن و لباس، در نماز يك برنامه نظافت و تمرين دائمى و مستمر در ضمن عبادت است. از نظر پيش خدا رفتن تأثيرى ندارد كه روى انسان شسته باشد يا نه، اما خداوند مىفرمايد: «هر گاه به نماز ايستاديد صورت خود و دستان خود را تا مرفق بشوييد…».[37]

يا «و اگر جنب هستيد پاكيزه شويد».[38] بدين سان اسلام عبادت را با اصول صحيح زندگى توأم نموده و معنويت و زندگى را به هم مىپيوندد.[39]

 

3 – قبله

در نگاه قرآن ما به هر سو بايستيم با خدا مواجه هستيم: «و از آن خداست مشرق و مغرب، پس به هر طرف روى كنيد، به سوى خدا رو آوردهايد».[40] در عين حال اسلام به جاى اين كه مردم به هر جهتى نماز بخوانند دستور داد كه همه به سوى نقطهاى واحد بايستند تا:

3ـ1 – افراد بفمهند كه يك جهت باشند، و اين درس اتحاد و يكسويى است.

3ـ2 – اولين عبادتگاه را برگزيد تا ما را با تاريخ توحيدى گذشته پيوند دهد و سنت توحيدى ابراهيم و پيشينيان براى هميشه در خاطر همگان زنده و جاويد بماند. انتخاب كعبه يعنى احترام به عبادت و پايگاه توحيد. اولين مسجد و معبد، قبله هميشه و همگان![41]

 

4 – تسلط بر خود

در نماز خوردن و آشاميدن، خنديدن، گريستن براى غير خدا و روى گردانى به اين سوى و آن سوى و بسيارى از ديگر امور جايز نيست؛ چرا كه در حال نماز انسان  بايد بر تمايلات خود غالب شود. اين نوعى انضباط جسمى و روحى و تمرين ضبط نفس و تسلط بر خويش است. در نماز اگر سخن از نوع گفتگوى معمولى انسانها بر زبان جارى شود نماز باطل است، تا چه رسد آنچه موجب زوال طهارت است چون خوابيدن.[42]

 

5 – تمرين وقت شناسى

در نماز دقت زيادى نسبت به وقت صورت گرفته به طورى كه روى دقيقه و ثانيه آن حساب مىشود بدين روى اسلام نوعى تمرين وقتشناسى و احترام به نظم در زمان داده و از هرج و مرج و لجام گسيختگى در وقت اجتناب داده است.[43]

 

6 – همسويى و مسالمت طلبى

در نماز پس از حمد و ثناى خدا در سوره حمد مىخوانيم: «پروردگارا «ما» تنها تو را مىپرستيم و تنها از تو مدد مىجوييم». و پس از آن گوييم «ما را به راه راست هدايت فرما». در اين جا صحبت از «ما» است، نه «من». بدين سان اسلام روح مسلمان را روحى اجتماعى و همدل، همكار، همسو و همگام با ديگران مىكند.

بالاتر از آن مسئله صلح و سلم طلبى در نماز است. «السلام علينا و على عباد الله الصالحين». اين يك اعلام سلم طلبى براى بندگان صالح و شايسته خداوند است؛ يعنى، خدايا! من با هيچ بنده خوب تو سر جنگ و ستيز ندارم.[44]

 

7 – وحدت زبان

عربى بودن نماز زبان دينى مشتركى براى كل امت اسلامى پديد مىآورد.  اين مسئله كاركردهاى متعددى دارد از جمله اين كه اولاً موجب بقاء و ماندگارى دين است و ثانياً گامى است به سوى وحدت بشريت[45].[46]

 


پی نوشت ها

[1] – شهيد مطهرى، اسلام و مقتضيات زمان، ج 1، ص 292.

[2] – همو، يادداشتها، ج 6، الفبايى، ص 160.

[3] – همان، ص 197.

[4] – نهج البلاغه، خ 225 ؛ شهيد مطهرى، سيرى در نهج البلاغه، ص 98-97.

[5] – اقبال لاهورى، احياى فكر دينى در اسلام، به نقل از شهيد مطهرى، يادداشتها، ج 6، ص 191.

[6] – همان، ص 105، به نقل از همان، ص 192.

[7] – همان، ص 105، به نقل از همان جا.

[8] – اقبال لاهورى، احياى فكر دينى در اسلام، ص 105 ؛ شهيد مطهرى، يادداشتها، ج 6، ص 199.

[9]– شهيد مطهرى، يادداشتها، ص 193 و 194.

[10] – همان، ص 193.

[11] – همان، ص 194.

[12] – همان جا.

[13] – همان، ص 196.

[14] – همان جا.

[15] – رعد 13، آيه 28.

[16] – شهيد مطهرى، هدف زندگى در مجموعه تكامل اجتماعى، ص 85.

[17] – ر. ك: على احمد پناهى، آرامش در پرتو نيايش، قم، مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمينى.

[18] – منتسكيو، روح القوانين، ص 85.

[19] – قال الصادق (علیهالسلام): «العبودية جوهر كنهها الربوبيته»، مصباح الشريعة، ص 7.

[20] – انفال 8، آيه 29.

[21] – اين مسئله غير از مطالبى است كه قبلا تحت عنوان پيروزى روح بر بدن بيان شد.

[22] – شهيد مطهرى، ولاءها و ولايتها، ص 83-73.

[23] – شهيد مطهرى، ولاءها و ولايتها، ص 64-68.

[24] – همو، يادداشتها، ص 176.

[25] – همو، سيرى در نهج البلاغه، ص 97.

[26] – همو، يادداشتها، ص 176.

[27] – همو، سيرى در نهج البلاغه، ص 96 و 97.

[28] – بنگريد:

الف. شهيد مطهرى، تعليم و تربيت در اسلام، ص 344.

ب. همو، ولاءها و ولايتها، ص 69.

[29] – شيخ طوسى، لاعباده كالتفكر، ج 1، ص 145.

[30] – شهيد مطهرى، تعليم و تربيت در اسلام، ص 26.

[31] – همو، يادداشتها، ج 6، ص 178 ؛ نيز همو، تعليم و تربيت در اسلام، ص 186.

[32] – اصول كافى، ج 1، ص 70.

[33] – صحيح بخارى، ج 1، ص 2.

[34] – كافى، ج 2، ص 84.

[35] – نگا: شهيد مطهرى، تعليم و تربيت در اسلام، ص 193-198.

[36] – شهيد مطهرى، مجموعه آثار، ص 637 و 638 ؛ نيز گفتارهاى معنوى، ص 89.

[37]– «إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ…»، مائده 5، آيه 6.

[38] – «وَ إِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا»، مائده 5، آيه 6.

[39] – شهيد مطهرى، مجموعه آثار، ج 22، ص 636 و 637 ؛ نيز گفتارهاى معنوى، ص 88.

[40] – «وَ لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ»، بقره 2، آيه 115.

[41] – شهيد مطهرى، مجموعه آثار، ص 638 و 639 ؛ همو، گفتارهاى معنوى، ص 89 و 90.

[42] – همو، مجموعه آثار، ج 22، ص 640.

[43] – همان، ص 641.

[44] – همان، ص 642.

[45] – همو، مجموعه آثار، ج 21، ص 73 و 74.

[46] – جهت آگاهى بيشتر بنگريد: حميدرضا شاكرين، پرسشها و پاسخهاى دانشجويى 7، چرا نماز را به عربى بخوانيم، قم: معارف.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *