و سر مبارکش را از تن جدا کرده و براي معاويه فرستادند. او از شرطة الخميس و نيروهاي ويژه و از امراي سپاه حضرت علي عليه‏السلام به شمار مي‏ آيد .
عمرو در يکي از ديدارهاي خود با رسول خداصلي الله عليه و آله آن حضرت را با مقداري آب يا شير سيراب نمود، پيامبر صلي الله عليه و آله در حقش دعا کرد و گفت «اللهم مَتَّعة بشبابه؛ بار پرودرگارا او را از جوانيش بهره‏ مند گردان.» به برکت دعاي رسول خدا صلي الله عليه و آله عمرو بن حمق در حالي که هشتاد سال از عمر شريفش مي‏گذشت يک تار موي سفيد در صورتش ديده نمي‏شد.
پس از توطئه معاويه و عمروعاص در به نيزه بردن قرآنها، تعداد زيادي از ياران امام عليه‏السلام فريب خوردند و خواستار پايان جنگ شدند، اما عده‏اي از ياران مخلص و خردمند امام عليه‏ السلام به تبعيت از امام خويش بر ادامه جنگ تأکيد مي‏ورزيدند. از جمله آنها عمرو بن حمق بود که خطاب به حضرت عرضه داشت:


اي امير مؤمنان، به خدا سوگند چنين نبوده که ما دعوت تو را و ياري دادنت را بر باطل پذيرا شده باشيم، ما فقط براي خدا تو را پذيرا شده و فقط حق را اختيار کرده‏ايم، اگر کسي غير از تو ما را به آنچه تو دعوت کردي، دعوت مي‏کرد نمي‏پذيرفتيم و ستيز و لجاج شديدي مي‏بود، و در آن، فراوان سخن گفته مي‏شد، و اينک حق به مقطع خود رسيده است و ما را در قبال رأي شما، رأيي نيست.
به معاويه خبر دادند که عمرو بن حمق دوست و يار ديرين علي عليه‏السلام فرار کرده و به کوه‏هاي موصل پناه برده است فوراً به والي و حاکم موصل که در آن زمان «عبدالرحمن بن عثمان ام حکم ثقفي» پسر خواهر معاويه بود نوشت که عمرو را در آن جا موصل دستگير کرده و به شام بفرستد!


عبدالرحمن جمعي از نيروهاي مسلح خود را براي دستگيري عمرو به کوه‏هاي موصل اعزام نمود، ولي هنگامي مأموران به او دست يافتند که وي در اثر مار گزيدگي بدرود حيات گفته بود و يا به قولي در اثر بيماري درد شکم قدرت بر دفاع نداشت. رفاعة بن شداد که همراه او بود خواست به جنگ و دفاع بپردازد، ولي عمرو به او توصيه کرد، دست از دفاع بردارد؛ زيرا حمله بي‏فايده است و به او سفارش کرد اگر مي‏تواني خود را نجات ده، رفاعه بر اسبي سوار شد و به آنها حمله کرد و از ميانشان فرار نمود که هرچه خواستند او را دستگير کنند موفق نشدند، ولي عمرو را دستگير نمودند چون از نامش پرسيدند او از معرفي خود امتناع کرد و گفت: کسي هستم که اگر مرا رها کنيد به نفع شماست و اگر مرا بکُشيد به ضرر شما است. سپس او را نزد عبدالرحمن حاکم موصل بردند، حاکم فوراً او را شناخت و درباره وي با معاويه مکاتبه نمود و دستور خواست.
معاويه در پاسخ نوشت: نخست او را شلاق بزنيد، بعد او را بکشيد، ولي اولين ضربه‏اي که بر بدن او زدند، زندگي را به درود حيات گفت و جان به جان آفرين تسليم کرد. سپس سرش را بريدند و به شام فرستادند و اين اولين سري بود که در اسلام از شهري به شهر ديگر حمل گرديد.
اين واقعه دلخراش در سال 50 هجري اتفاق افتاده است .


مقبره اين شهيد راه امامت و هدايت و صحابي بزرگ رسول خدا صلي الله عليه و آله در موصل اکنون به يکي از اماکن زيارتي مسلمانان تبديل شده است. ابو عبداللَّه سعيد بن حمدان پسر عموي سيف الدوله و ناصر الدوله دو فرزند حمدان در سال 336 هجري عمارتي بزرگ و حرمي وسيع بر مقبره او بنا نهاد و تأسيس اين عمارت موجب بروز فتنه‏اي ميان شيعيان و مردم سني گرديد.
آمنه بنت شريد همسر عمرو در زمان شهادت همسرش در زندان دمشق به سر مي‏برد. او به جرم محبت خاندان پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و شخص اميرالمؤمنين عليه‏السلام به دستور معاويه روانه زندان شد، زماني که سر بريده عمرو توسط عمال حکومت شام به دمشق فرستاده شد، معاويه دستور داد براي تشديد رنج‏هاي روحي همسرش آمنه، آن سر را به زندان ببرند، آمنه پس از آن که سر همسر خود را شناخت غش کرد و بيهوش شد و هنگامي که به هوش آمد به رسم زنان عرب، دست بر سر گذاشت و بسي آه و ناله کرد و خطاب به مأموران زندان گفت: واي بر شما، پس از آن که مدت زيادي ميان من و همسرم جدايي انداختيد و او را متواري نموديد اکنون با وقاحت تمام، سر بريده‏اش را به من هديه مي‏کنيد.

 

 

 

منبع:پرسمان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *