جورج جرداق مسیحی می نویسد: «شیعه دارای دو عاطفه بارز و قوی است كه مرجع ادبیات حماسی شیعه هستند: عاطفه خشم و عاطفه حزن و اندوه. خشم آنها برای این است كه معتقدند حقشان را به ظلم و عداوت غصب كرده اند. خشم شدید، آنها را وادار كرده است كه در هجو غاصبان و بیان حق خود و شرح ستمگری های دشمن و توجیه عقاید خویش و… به اندازه كافی و رسا سخن بگویند. حزن و اندوه آنها از این جهت، بسیار شد كه دولت اموی و عباسی تا توانستند نسبت به آنها سختگیری كردند و برای آنها قتلگاه های بسیار ترتیب دادند و هنوز خونی نخشكیده بود كه خون دیگری جاری می شد. در كشتار هم تنوعطلب و طالب تفنن بودند. گردن زدن، به دار آویختن، آتش زدن و خاكستر به باد دادن و كشتن تدریجی به وسیله محرومیت از نور و هوا و آب و غذا در كنج زندانها، انواع مرگ هایی بود كه برای شیعیان مظلوم ترتیب داده بودند. اینها و خیلی كمتر از اینها برای جاری كردن اشك و آتش زدن قلب، كافی هستند و زبان گنگ را به سخن درمی آوردند، تا چه رسد به اینكه این مصیبتها برای كسانی واقع شود كه دارای روح انقلابی و زبان گویا و بیان رسا هم باشند. نخستین قتلگاه را در كربلا برای حسین و خاندانش درست كردند. به دنبال آن، قصایدی گویا و سخنانی سوزان و خطابه های خونین به یاد خونهایی كه بر زمین ریخته شده و پیكرهایی كه در خاك و خون غلتیده بود، به وجود آمد… به دنبال ماجرای خونین كربلا ماجراهای خونین دیگری هم روی داد… هرگاه عاطفه خشم تحریك می شد، ترانه های غم و اشك، سروده می شد. در ادبیات شیعه، هم نیرو نهفته است هم ضعف، هم نرمی است هم درشتی. خشم، ادبیات انقلابی و حماسی آفریده و خون، ادبیات و وفا و محبت.»[1]

 


در حقیقت اساس مظلومیت شیعه، مظلومیت اسلام و قرآن است. اگر قرآن مظلوم واقع نمی شد، تشیع هم دستخوش ظلم و ستم نمی شد. مظلومیت تشیع، زاییده مظلومیت عترت است. همان عترتی كه در حدیث متواتر ثقلین كه اهل حدیث بر صدور آن، اتفاق نظر دارند، همتای قرآن معرفی شده و بر جدایی ناپذیری آنها از یكدیگر تا قیام قیامت، تأكید شده است.[2]
اگر قرآن ـ كه ثقل اكبر است ـ مهجور و متروك نمی شد، عترت هم گرفتار مظلومیت نمی شد و اگر عترت ـ كه همان ثقل اصغر است ـ آسیب نمی دید، شیعه هم مظلوم واقع نمی شد و طی تاریخی طولانی كه جورج جرداق تنها به دوران خلافت اموی و عباسی محدودش كرده، خشم و اشك را به هم نمی آمیخت و برای مظلومان نوحه سرائی نمی‎كرد و بر سر ظالمان فریاد نمی كشید و حماسه نمی سرود.
قرآن كریم در ذیل آیاتی كه صحنه قیامت را توصیف كرده اند، می گوید: «وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً»[3] «پیامبر (در روز قیامت) می گوید: پروردگارا، قوم من این قرآن را مهجور و متروك ساختند.» جالب است كه نمی گوید: «امت من»، بلكه می گوید: «قوم من». یعنی همانهایی كه با پیغمبر قومیت داشتند و دم از انتساب و خویشاوندی می زدند ـ مانند بنی امیه و بنی عباس و قریش و اعراب ـ بیشتر لطمه زدند و با مهجور كردن قرآن، زمینه مهجوریت عترت و مهجوریت تشیع ـ كه همان اسلام راستین است ـ و مظلومیت شیعه را فراهم ساختند. پیامبر گرامی اسلام فرمود: «أنا أول وافد علی العزیز الجبّار یوم القیامه و كتابُه و اهل بیتی ثم امتی ثم أسالهم ما فعله بكتابِ الله و بأهل بیتی»[4]، «من و قرآن و اهل بیتم اولین كسانی هستیم كه در روز قیامت به پیشگاه خداوند بار می‎یابیم، سپس امت من بار می یابد. آنگاه سؤال می كنم كه با قرآن و اهل بیتم چه كردند».
مضمون حدیث دیگری از امام صادق ـ علیه السلام ـ این است كه اگر آل ابوبكر و عمر و بنی امیه و اولاد طلحه و زبیر از قرآن فاصله نمی گرفتند و به ابطال سنن و تعطیل احكام روی نمی آوردند، هرگز به خلافت دست نمی یافتند؛ چرا كه قرآن، مانع ضلالت و كوری و لغزش و سرگردانی و هلاكت است. «و ما عدل أحد من القرآن إلا الی النار» هیچ كس از قرآن عدول نكرد، مگر اینكه در آتش جهنم فرو غلتید.[5]
معاویه بن ابوسفیان در نامه ای به مظلوم ترین مظلومان تاریخ و مولای متقیان و امیرمؤمنان می نویسد: تو همان هستی كه مانند شتر مهار كرده می راندند تا از تو بیعت بگیرند و از این رهگذر، پایه های خلافت خود را مستحكم سازند.

 


حضرت در پاسخ وی نوشت: «و قلت: انی كنت أقادُ كما یُقاد الجمل المخشوش حتی أبایع ولعمر الله لقد أردت ان تذُمَ فمدحتَ و ان تفضحَ فافتضحتَ و ما علی المسلم من غضاضه فی أن یكون مظلوماً ما لم یكن شاكا فی دینه ولا مرتابا أبیتینه»[6]؛ «و گفتی: مرا مانند شتری كه چوب در بینیش كرده و می كشند، كشان كشان به سوی مسند خلیفه می بردند تا از من به زور، بیعت بستانند. به خدای لایزال سوگند كه خواستی مرا نكوهش كنی، ولی ستایش كردی و خواستی رسوایم كنی، ولی خودت رسوا شدی (چرا كه اقرار كردی كه از من به زور و ستم بیعت گرفته اند و من به طیب خاطر و از روی آزادی و اختیار، بیعت نكرده ام.) بر مسلمانی كه در دینش گرفتار شك و شبهه نباشد و در یقین و باورش دستخوش تردید نگردد، نقص و عیبی نیست كه مظلوم واقع شود.»
آری آنان كه مظلوم اهداف بلند و ایده ها و آرمان های خداپسندانه خویشند، همواره سرافراز و راست قامت تاریخند و ننگ و رسوایی و سرافكندگی از آن كسانی است كه بر آنها ظلم و ستم روا داشته اند.
پیامبر گرامی اسلام فرمود: «یا علی، ابشر بالسعاده، فانك مظلوم بعدی و مقتول»[7]، «یا علی، مژده باد تو را به سعادت و خوشبختی، چرا كه بعد از من مظلوم و مقتول خواهی بود.» در زیارت مطلقه امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ چنین می‎خوانیم: «اللهم صل علی محمد و اهل بیته المظلومین»[8]، «خدایا، بر محمد و خاندان مظلومش درود فرست.» و نیز می‎خوانیم: «السلام علی المؤمنین الذین قاموا بامره و وازروا أولیاء الله و خافوا بخوفهم.»[9]، «سلام بر مؤمنانی كه به امر خدا به پای خاستند و اولیای او را یاری كردند و به خوف آنها بیمناك شدند.» و نیز می خوانیم: «اللهم و ادخل علی قتله انصار و رسولك و علی قتله امیرالمؤمنین و علی قتله الحسن و الحسین و علی قتله انصارالحسن و الحسین و قتله من قتل فی ولایه آل محمد اجمعین عذاباً الیماً…»[10]، «خدایا، بر قاتلان یاران پیامبرت و بر قاتلان امیرالمؤمنین و بر قاتلان حسین و یاران آنها و بر قاتلان كسانی كه در ولایت آل محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ كشته شده اند، عذابی دردناك نازل فرما.»
مظلومیت امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ آنقدر گسترده و جان گداز است كه خود فرمود: «مازلت مظلوماً منذ ولدتنی أمی»[11]، «از آن روزی كه مادرم مرا به دنیا آورد، مظلوم بودم.» و به دنبال آن ادامه داد: «حتی برادرم عقیل هرگاه دچار چشم درد می شد، می گفت: تا در چشم علی داوا نریزید، در چشم من دوا نریزید. با اینكه چشم درد نداشتم، در چشمم دوا می ریختند.»[12]
حضرتش فرمود: «كنت حسب أن الأمراء یظلمون الناس فاذا الناس یظلمون الأمراء.»[13]، «گمان می كردم كه امرا و زمامداران به مردم ظلم می كنند. اكنون می بینیم كه مردم به زمامداران ظلم می كنند.»
پیامبر گرامی اسلام درباره زهرای مرضیه فرمود: «او اولین كسی است كه از اهل بیتم به من ملحق می شود. او نزد من می آید در حالی كه محزون، دل شكسته و مغموم، مغصوب و مقتول است.[14] سپس فرماید: «اللهم العن من ظلمها و عاقب من غصبها و ذلل من أذلَّها و خلد فی نارك من ضرب جنبیها حتی ألقت ولدها.»[15]، «خدایا، كسی كه به او ستم كرده، لعنت كن و كسی كه حقش را غصب كرده، كیفر ده و كسی كه بر پهلوهایش ضربه وارد كرده و سبب انداخته شدن فرزندش شده، در آتش جهنم مخلد ساز.»
اگر بخواهیم از این نمونه ها ذكر كنیم، مثنوی هفتاد من ـ بلكه هفتصد من ـ كاغذ شود. تنها خواستیم شاهد و نمونه‎هایی برای آنچه آن نویسنده مسیحی لبنانی ذكر كرده، بیاوریم، تا جایگاه تاریخی شیعه و رهبرانش در قبال حكام جور و عالمان جیره خوار در بارها معلوم گردد.

 


دو نكته ظریف
نكته اول: مظلومیت شیعه و رهبرانش همواره به خاطر ستم ستیزی و مخالفت با جباران و ستم پیشگانی بوده است كه هرگز برای حقوق انسان ها ارزشی قائل نبوده و جز طغیان و غصب و نهب اموال مردم و خونریزی و جنایت، راه و رسمی نداشته اند.
ستم ستیزی آنها به گونه ای بود كه احساسات خفته را بیدار می كرد و كاخ فرعونی بیدادگران را می لرزاند. كمیت اسدی شاعر حماسی شیعه درباره هشام و بنی مروان می گفت: «هنگامی كه بر چوب ها (منبرها) سوارند، به صواب سخن می گویند و هنگامی كه از چوب ها فرو می آیند، به خطا عمل می كنند»[16]
امویان تلاش می كردند تا شعله حماسه های جاویدان این شاعر پر جنب و جوش شیعه را خاموش كنند، اما او می‎گفت: «هرگز به آنها اعتنایی ندارم و از خشم این فرومایگان بیمناك نیستم. اگر هم بمیرم، سرفرازیم در این است كه با جهل یا تجاهل نمرده ام».[17]
امویان همواره او را تهدید به انتقام می كردند و مخصوصاً یزید بن عبدالملك كه بیش از همه تشنه خون او بود و او می گفت: «هان ای یزید، تا می توانی همچون ابرهای انبوه تولید رعد و برق كن. این رعد و برق ها به من زیانی وارد نمی‎كنند.»[18]

 

 

منبع:پرسمان



[1] . امام علی صدای عدالت انسانیت، جلد ششم: علی و قومیت عربی ترجمه دكتر احمد بهشتی، انتشارات فراهانی، چاپ اول، 1351، صفحه 193، 194.

[2] . «أنی تارك فیك الثقلین كتاب الله و عترتی اهل بیتی و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض ما ان تمسكم بهمالن تضلوا ابداً» بحارالانوار، 2/ 226 و 5-21 و 23/109 و 113 و 118 و 126 و 133 و 145 و 147 و 25/237 و 35/184 و 36/331 و 338 و 37/186.

[3] . الفرقان/ 33.

[4] . تفسیر نورالثقلین 4/13.

[5] . همان، صفحه 13 و 14.

[6] . نهج البلاغه نامه 28.

[7] . بحارالانوار، 38/103.

[8] . مفاتیح الجنان، محدث قمی، صفحه 600 (انتشارات آستان قدس رضوی).

[9] . همان، صفحه 602.

[10] . همان، صفحه 604 و 605.

[11] . بحارالانوار، 27/62.

[12] . همان و قریب به همین مضمون، 41/5.

[13] . همان، 41/5.

[14] . همان، 43/173.

[15] . همان.

[16] . علی و قومیت عربی (پیشین)، صفحه 194.

[17] . همان، صفحه 95.

[18] . همان، «ارعد و ابرق یا یزید فما وعیدك لی بضائر»

دكتر احمد بهشتي- روزنامه همشهري، ضميمه‎ انديشه، 17 آذر 1383

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *