حديث «لولاك لما خلقت الافلاك» از احاديث قدسى است. در اين زمينه توجه به مطالب زير بايسته است:

يكم. مراد از اينكه «اگر تو نبودى اين جهان را نمىآفريدم»، ممكن است؛ يكى از سه معناى زير باشد:

1 – هدف از آفرينش جهان، چيزى است كه جز با وجود پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) تحقق نمىيابد. از ديدگاه قرآن، همه جهان براى انسان آفريده شده است: «خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً»؛[1] انسان نيز براى بندگى آفريده شده است: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاْءِنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُونِ».[2] حقيقيت عبادت خداوند در ميان انسانها محقق  نمىشود؛ جز با هدايت پيامبران و نبىاكرم كه خاتم انبيا و پيام آور دين كامل الهى است. پس صحيح است كه گفته شود، عبادت خداوند، جز با وجود پيامبر اكرم (صلیاللهعلیهوآله) در ميان بندگان محقق نمىشود.

2 – پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) مىتواند تمام هدف از آفرينش جهان را در خود جلوهگر كند و آن هدف را به صورت كامل در خود محقق سازد. هدف آفرينش جهان، بندگى انسان است و پيامبر اكرم (صلیاللهعلیهوآله) به دليل اينكه كاملترين انسانها است، كاملترين بنده نيز مىباشد. از اين رو، آن حضرت، هدف از خلقت جهان را به معناى تمام و كمال در وجود خود محقق ساخته است و ديگر انسانها هر يك به اندازه مرتبه كمالشان، آن هدف را محقّق كردهاند.

3- پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) غرض اصلى خدا از آفرينش جهان بوده است و ديگران را از طفيلى پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) خلق كرده است. طبق معناى قبلى، پيامبر اكرم (صلیاللهعلیهوآله) كسى است كه هدف از آفرينش جهان را به تمام و كمال، در خود محقّق ساخته است؛ اما براى اينكه پيامبر اكرم (صلیاللهعلیهوآله) بتواند در اين دنيا، چنين كمالى را در خود محقّق سازد، بايد همه اين جهان آفريده مىشد و همه اين انسانها ـ چه مؤمنان و چه كافران و حتى دشمنان پيامبر و دوستان آن حضرت – بايد خلق مىشدند تا پيامبر اكرم (صلیاللهعلیهوآله)، مجال رشد و تكامل پيدا مىكرد و مىتوانست قابليتهاى خود را به فعليت برساند. البته به اين معنا نيست كه مثلاً دشمنان از روى جبر با آن حضرت دشمنى كرده اند؛ بلكه وجود انسانهايى براى تحقق كمال اختيارى پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) نياز است و آن حضرت مىتواند در فضاى ميان آنان ـ چه فضاى دوستى و چه دشمنى ـ در مسير رشد و تكامل خود قرار گيرد.  انسانهاى ديگر نيز هر يك به اندازه مرتبه كمالشان، غرض از خلقت اند؛ يعنى، هر اندازه كه كمال آنان بيشتر باشد، غرض اصلى از خلقت نيز به آنان بيشتر تعلق مى گيرد و هر اندازه نقصان دارند، به همان اندازه طفيلىاند و غرض به طور عرضى به آنان تعلق گرفته است.

گفتنى است كه اين سه معنا با يكديگر منافاتى ندارد و همه آنها با هم سازگار است. خداوند، مىخواهد همه انسانها به كمال نهايى برسند و اين كمال، متوقف بر اطاعت از دين است و دين را پيامبر اكرم (صلیاللهعلیهوآله) آورده است. از سوى ديگر هر انسانى، به اندازهاى كه به كمال مىرسد، هدف از آفرينش را در خود محقق ساخته و در كوتاهىهاى خود و نقصان اختيارى اش، از هدف خلقت دور شده است. پس وجود اين نقصان ها، غرض اصلى نيست؛ بلكه به تبع و بالعرض، امكان وجود پيدا كرده است .

دوم. بنا بر برخى نسخهها در ادامه روايت آمده است: «… و لولا على لما خلقتك و لولا فاطمه لما خلقتكما»؛[3] و نيز: «فلولاكم ما خلقت الدنيا و الأخره و لا الجنه و النار»؛[4] و نيز «و لولاكما لما خلقت الافلاك»[5] در اين باره چند معنا احتمال دارد؛

1 – بندگى انسانها جز با پيروى از دين ممكن نيست و پيامبر اكرم (صلیاللهعلیهوآله)، اين دين را آورده است. گفتنى است كه امامان حافظ دين هستند و اگر پس از وفات پيامبر (صلیاللهعلیهوآله)، امامت نبود، دين آن حضرت به انحراف كشيده مىشد. به عبارت ديگر خداوند، دين خاتم را از طريق «امامت» حفظ مىكند، لذا نخست  از امام على (علیهالسلام) ياد شده است و سپس از حضرت فاطمه (علیهاالسلام) ياد شده است، زيرا امامان به جز حضرت على (علیهالسلام)، همگى از فرزندان حضرت فاطمه (علیهاالسلام) هستند. پس صحيح است كه گفته شود: «اگر فاطمه نبود، امامت ادامه نمىيافت و دين باقى نمىماند و در نهايت هدف از آفرينش انسان (بندگى) نيز محقق نمىشد».

2 – پيامبر اكرم (صلیاللهعلیهوآله)، فاطمه زهرا (علیهاالسلام)، و امامان معصوم (علیهالسلام) همه يك نوراند و كمال آنان هيچ تفاوتى با هم ندارد. پس اين چهارده تن، همه با هم هستند و دوگانگى از حيث كمال بين آنان نيست و همان گونه كه پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) تحققبخش هدف آفرينش جهان است، فاطمه (علیهاالسلام) و امامان (علیهالسلام) نيز، همان گونهاند و فرقى از اين جهت ميان آنان نيست. اين معنا، مىتواند جملات ديگرى را نيز كه در شأن اهل بيت وارد شده است، توضيح دهد؛ به عنوان نمونه پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) مىفرمايد: «حسين منى و انا من حسين».[6] اينكه حسين (علیهالسلام) از پيامبر است، روشن است؛ اما اينكه پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) از حسين (علیهالسلام) است، به اين دو معنا است: اولاً، دين پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) به واسطه امام حسين (علیهالسلام) باقى مىماند. ثانياً، آن دو يكى هستند و فرقى ميانشان نيست.

همچنين رسول اكرم (صلیاللهعلیهوآله) مىفرمايد: «خدا با رضاى فاطمه راضى مىشود و با خشم او غضبناك مىگردد».[7] اين بدان دليل است كه رضاى فاطمه (علیهاالسلام) و خدا داراى يك ملاك است؛ يعنى، هر موردى كه ايجاد رضايت مىكند، هر دو را با هم راضى مىنمايد و اگر خشمگين كند، هر دو را خشمناك  مىسازد؛ زيرا فاطمه نيز فقط به رضاى خدا، راضى مىشود. پس چنين نيست كه خداوند، منتظر باشد كه فاطمه (علیهاالسلام) از چه چيزى راضى مىشود تا بعد از او راضى شود.

 


پی نوشت ها

[1]– بقره 2، آيه 29.

[2]– ذاريات 51، آيه 56.

[3]– شيخ على نمازى، مستدرك سفينة البحار، ج 3، ص 168 و 169.

[4]– همان، 167.

[5]– بحارالانوار، ج 74، ص 611.

[6]– بحارالانوار، ج 43، ص 316.

[7]– ر.ك: بحارالانوار، ج 43، ص 19 به بعد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *