نظام حكيمانه جهان
ما معتقديم: چون خداوند، عالم، قادر و خيرخواه مطلق است، نظام و جهان هستى را به بهترين وجه خلق كرده است.[1] همچنين معتقديم: خداوند جمال هستى را با يك سرى نظام ها و قوانين ثابت و پايدار ـ كه ذاتى جهان است ـ اداره مى كند. به بيان ديگر، خداوند در جهان شيوه هاى معينى دارد كه گردش كارها را هرگز بيرون از آن شيوه ها انجام نمى دهد. اين قوانين، مانند قوانين موضوعه و از قبيل تعهدات و قراردادهاى اجتماعى و الزامات ذهنى ـ كه در ميان انسان ها مرسوم است ـ نمى باشد؛ بلكه يك حقيقت تكوينى است كه بر اساس چگونگى جهان و موجودات آن انتزاع شده و تبديل و تغيير براى آن محال است.
عالم ماده به دليل سنخ و ماهيت مخصوص به خود و با توجّه به مرتبه وجودى اش، در نظام هستى داراى احكام ويژه خود است كه اگر اين احكام، قوانين و سنن نباشد، عالم ماده ديگر عالم ماده نخواهد بود. در اين عالم تزاحم، محدوديت، زوال و بطلان هست. جهان طبيعت مملو از قطع ها و وصل ها، بريدن ها و پيوندزدن ها است؛ آميخته با نشاط و غم، شادى و رنج، اميد و شكست و … است. تمامى اين آثار، لازمه ساختمان مخصوص اين عالم است. به هر روى عالم ماده، به دليل احكام مختص به خود منشأ بلاها، رنج ها، محنت ها، بيمارى ها و … است كه ما از آن به «شرور» ياد مى كنيم. همچنين منشأ خوشوقتى ها، موفقيت ها، شادى ها، پيروزى ها و … است كه ما از آن به «خيرات» نام مى بريم. گاه در اين شرور و خيرات، اراده آدمى نيز دخيل است؛ يعنى، انسان با انتخاب، علم و آگاهى خويش ـ كه لازمه وجودى او در اين عالم مادى است ـ به راه غلط گام مى گذارد و منشأ شرور مى گردد و يا در صراط مستقيم حركت كرده، سرچشمه خيرات متعددى براى خود و جامعه مى شود. امّا گاه در اين شرور و خيرات، اراده آدمى دخيل نيست؛ بلكه علل طبيعى و خارج از حيطه اختيار انسانى ـ كه مقتضاى سنن و قوانين عالم مادى است ـ بعضى از شرور را پديد آورده و يا موجب برخى خيرات مى گردد.[2]
خوشبختى و تيره بختى
با توجّه به حقيقت ياد شده، بايد به اين مطلب اذعان كرد كه خداوند متعال، كمال نعمت را ارزانى يك فرد نكرده است؛ همان گونه كه كمال بدبختى را براى يك شخص روا نمى دارد. آيا شما مى توانيد در اين جهان مادى، انسانى را پيدا كنيد كه از همه جهات، از نعمت ها و خيرات برخوردار باشد تا بگوييم خداوند كمال نعمت را به وى داده است؟ از سوى ديگر، آيا مى توان در اين عالم طبيعى، شخصى را يافت كه از همه نظر در بدبختى ها و شرور به سر مى برد تا اذعان كنيم كه خداوند متعال، او را در كمال بدبختى فرو برده است!؟ آنچه مى بينيم، اين حقيقت است كه به اقتضاى سنن و قوانين خاص اين عالم، نعمت ها و بدبختى ها در هم آميخته است و نمى توان شخصى را يافت كه در نعمت مطلق يا بدبختى مطلق به سر برد.
بسيارى هستند كه از نظر معيشتى در رفاه اند؛ ولى از مشكلات روحى و روانى، جسمى و خانوادگى در امان نيستند. فراوانند افرادى كه از زيبايى و استعداد سرشار برخوردارند؛ امّا در گرفتارى هاى اخلاقى، مالى، خانوادگى، جسمى و … در عذاب اند. بله گروه زيادى در فقر مالى به سر مى برند؛ ولى از سلامت جسمانى و روانى برخوردارند. گروهى نيز در نعمت مادى غرق اند؛ ولى از زيبايى و استعداد تحصيل و تحقيق محروم اند و … .
آنجا كه نعمت يا بدبختى انسان ها، ريشه در عملكرد و در واقع اراده و انتخاب خود آنان دارد، خداوند متعال دخالتى ندارد؛ بلكه اين آدمى است كه با گزينش صحيح يا غير صحيح، خود را با خوشبختى يا تيره بختى مواجه مى سازد.[3] امّا خيرات و شرورى كه از اراده و اختيار انسان نشأت نمى گيرد، بر اساس آموزه هاى دينى براى امتحان و آزمايش او است و اين آزمون، نه تنها با عدالت خداوند منافات ندارد؛ بلكه مقتضاى حكمت او است تا در پرتو اين امتحان، انسان هاى، از ناشايستان جدا گردند. آيا آزمون آخر سال يا ترم، ظلم به دانش آموزان است يا كمك به آنان براى ارتقا و تعالى؟ خداوند متعال، نظام مادى را چنان قرار داده و براى آن قوانين خاص نهاده است تا آدمى با قرار گرفتن در آن، مدام در حال آزمايش باشد و بر اساس آن، بتواند خود را محك بزند كه آيا فقط و فقط خدا خواه و خداجو است، يا نيات و قصدهاى او، آلوده و مشوب به غير الهى است؟
از آنجا كه توجّه به موضوع ابتلا و آزمون و ابعاد گوناگون آن، انسان را در يافتن پاسخى عميق تر يارى مى رساند، شمه اى از شعاع هاى اين نعمت بزرگ الهى را بر اساس آيات و روايات تحليل مى كنيم:
1 – آزمون الهى
خداوند متعال از آزمون خود، با واژه هايى چون «بلا» و «فتنه» و… ياد كرده است.[4] واژه «بلا» در لغت عرب، هم براى نعمت به كار مى رود و هم براى محنت و سختى و هر دو نيز آزمون الهى به شمار مى روند. محنت براى آزمايش «صبر» و نعمت براى آزمودن «شكر» انسان است.[5] قرآن نيز «شر و خير» را به عنوان امتحان تلقى فرموده است.[6] بنابراين نبايد پنداشت كه تنها سختى ها و مشكلات، در قلمرو آزمايش الهى است؛ بلكه نعمت ها و خوشى ها نيز، از آزمون الهى به شمار مى روند.[7]
2 – فلسفه آزمون الهى
آيات و روايات با لحن هاى گوناگون، فلسفه آزمون الهى را شمارش كرده اند كه مهم ترين آنها عبارت است از:
2ـ1 – بلا و امتحان موجب بيدارى است و كسى كه در معرض آزمون قرار مى گيرد، بر غفلت ها، آلودگى ها، انحراف ها آگاهى مى يابد.[8]
رنج گنج آمد كه رحمت ها در اوست
مغز تازه شد چو بخراشيد پوست[9]
2ـ2 – آزمون الهى، آدمى را به ياد خداوند مى اندازد.[10]
هم از آن سو جو كه وقت درد تو
مى شوى در ذكر «ياربى» دو نو
وقت درد و مرگ از آن سو مى نمى
چون كه دردت رفت چونى اعجمى؟
وقت محنت گشته اى الله گو
چون كه محنت رفت گويى راه كو
اين از آن آمد كه حق را بى گمان
هر كه بشناسد بود دايم بر آن[11]
2ـ3 – ابتلا به نعمت و محنت، موجب شناخت خبيث از پاك و مجاهد و صابر از ظالم و كافر مى شود.[12]
2ـ4 – امتحان روشن مى سازد كه آدمى، چه مقدار نيّت خالص دارد.[13]
گرچه خود را بس شكسته بيند او
آب صافى دان و سرگين زير جو
چون بشوراند ترا در امتحان
آب سرگين رنگ گردد در زمان
در تگِ جو هست سرگين اى فتى!
گرچه جو صافى نمايد مر ترا[14]
2ـ5 – مواجه گشتن با ابتلا، كيفيت عمل را مشخص مى سازد.[15]
2ـ6 – قرار گرفتن در محنت و سختى، گناهان انسان را پاك مى سازد.[16]
آن جفا با تو نباشد اى پسر!
بلكه با وصف بدى اندر تو در
بر نمد چوبى كه آن را مرد زد
بر نمد آن را نزد بر گرد زد[17]
2ـ7 – امتحان الهى، تكبّر را از قلب ها زدوده، در جان ها تذلّل و خشوع را حاكم مى كند و ابواب فضل الهى را به سوى بشر مى گشايد.[18]
2ـ8. با آزمون الهى، فرد مؤمن تجربه مى اندوزد.[19]
چون جفا آرى فرستد گوشمال
تا ز نقصان واروى سوى كمال[20]
در يك برآيند كلى، مى توان گفت: ابتلا براى استحكام ايمان و عقيده، التجا به خداوند، فرار كردن از اوهام و رسيدن به توحيد افعالى است.
حق تعالى گرم و سرد و رنج و درد
بر تن ما مى نهد اى شير مرد!
خوف و جوع و نقص اموال و بدن
جمله بهر نقد جان ظاهر شدن
اين وعيد و وعده ها انگيخته است
بهر اين نيك و بدى كاميخته است
چون كه حق و باطلى آميختند
نقد و قلب اندر حرمدان ريختند
پس محك مى بايدش بگزيده اى
در حقايق امتحان ها ديده اى[21]
3 – ايمان و ابتلا
يك سلسله از آيات و روايات، بيانگر اين حقيقت است كه مؤمنان، به دليل ايمانشان بيشتر در معرض آزمون هستند. حتى اموال و فرزندان آنان نيز به عنوان ابزارى براى آزمايش ايشان تلقى شده است.[22] امتحان مؤمنان، همچون زينتى دانسته شده كه فرد مؤمن بدان آراسته مى گردد[23]و مانند شير مادرى تلقى گشته كه فرزند خردسال، با آن سدجوع مى كند؛[24]گويا:
هر كه در اين بزم مقرب تر است
جام بلا بيشترش مى دهند
فرد مؤمن به قدر ايمانش از راه هاى گوناگون و با شدت و ضعف، به وسيله ابتلاى الهى، محك مى خورد و اين خود موجب افزايش ايمانش مى گردد؛ زيرا در پرتو اين آزمون، اركان اصلى ايمانش عمق بيشترى مى يابد؛ يعنى، هم معرفتش زياد مى شود و هم انقياد، تسليم و خضوع قلبى اش افزايش مى يابد. در واقع انسان مؤمن، با اين آزمايش ها قيمت و ارزش پيدا مى كند.
گندمى را زير خاك انداختند
پس ز خاكش خوشه ها بر ساختند
بار ديگر كوفتندش ز آسيا
قيمتش افزود و نان شد جان فزا
باز نان را زير دندان كوفتند
گشت عقل و جان و فهم هوشمند
باز آن جان چون كه محو عشق گشت
يعجب الزراع آمد بعد كشت[25]
به همين دليل است كه پيامبران الهى ـ همچون حضرت آدم،[26] ابراهيم،[27] يونس،[28] ايوب،[29]و حضرت رسول (صلی الله علیه وآله)[30] ـ آن همه محنت ها كشيدند و با انواع سختى ها، تنگدستى ها، فقرها، فشارها، آزارها آزمايش شدند.[31]
خداوند، آزمون الهى را به عنوان سنتى حكيمانه بر جهان جارى ساخته و دنيا را با آرامش و اضطراب، سختى و راحتى و خوشى و ناراحتى در آميخته است تا انسان هاى وارسته را محك زده و مؤمنان را در طى راه مستقيم و تداوم آن، يارى بخشد.[32] اين مسئله به قدرى اهميت دارد كه اگر فردى، خود را در معرض آزمون نديد، بايد بداند مبغوض درگاه الهى است.[33]
پس بى جهت نيست كه عاشقان، كمال خود را در درد و بلا مى بينند.
بر چنين گلزار دامن مى كشيد
جزو جزوش نعره زن «هل من مزيد»
گلشنى كز بقل رويد يكدم است
گلشنى كز عقل رويد خرم است[34]
به هر روى بايد توجّه داشت، تجهيز انسان به اصل «قدرت بر انتخاب بد و نيك»، صبغه آزمون دارد و از اين جهت، در تقويم احسن او سهيم است؛ چنان كه تجهيز انسان به «انتخاب درجات يا دَرَكات» و تعبيه قدرت مراتب صعود و سقوط نيز جنبه آزمون داشته و از اين لحاظ، در حسن قوام انسان سهم به سزايى دارد. وجود نفس ملهمه،[35]مسوّله،[36] امّاره،[37] لوّامه،[38]مطمئنه[39] و تحولات گوناگون، آزمون الهى را گوشزد مى كند و اهميت عنايت به مراتب امتحان را يادآور مى شود.[40]
پرسش و پاسخ های دانشجویی پیرامون خداشناسی/ مؤلف:محمدرضا کاشفی
دفتر نشر معارف
پی نوشت ها
[1] – مؤمنون 23، آيه 14؛ تين (95)، آيه 4.
[2] – عدل الهى، صص 169 ـ 172.
[3] – شورى 42، آيه 30؛ آل عمران (3)، آيه 165 و 166؛ روم (30)، آيه 41.
[4] – انبياء 21، آيه 35؛ بقره (2)، آيه 49؛ بروج (85)، آيه 10؛ توبه (9)، آيه 126؛ مائده (5)، آيه 49؛ هود (1)، آيه 7 و
[5] – مفردات راغب، ص 61.
[6] – نبياء 21، آيه 35.
[7] – آل عمران 3، آيه 186؛ عنكبوت (29)، آيات 1 ـ 3 و ميزان الحكمة، ج 1، ص 478، ح 1886 و ص 479، ح 1888.
[8] – ميزان الحكمة، ج 1، ص 490.
[9] – مثنوى، دفتر دوم، بيت 3261.
[10] – اعراف 7، آيه 130؛ توبه (9)، آيه 126
[11] – مثنوى، دفتر سوم، ابيات 1140 ـ 1143.
[12] – آل عمران 3، آيات 179، 138 و 142.
[13] – آل عمران 3، آيه 154.
[14] – مثنوى، دفتر اول، ابيات 3217 ـ 3219.
[15] – هود 11، آيه 7؛ كهف (18)، آيه 7؛ ملك (67)، آيه 2.
[16] – ميزان الحكمة، ج 1، ص 490.
[17] – مثنوى، دفتر سوم، ابيات 4011 و 4012.
[18] – ميزان الحكمة، ج 1، ص 481، ح 1895.
[19] – همان، ح 1897.
[20] – مثنوى، دفتر سوم، بيت 348.
[21]– مثنوى، دفتر دوم، ابيات 2963 ـ 2967.
[22] – انفال 8، آيه 27 و 28؛ تغابن (64)، آيه 14 و 15.
[23]– ميزان الحكمة، ج 1، ص 487، ح 1928.
[24] – همان، ص 488، ح 1932.
[25]– مثنوى، دفتر اول، ابيات 3165 ـ 3168.
[26]– بقره 2، آيات 35 ـ 38؛ اعراف (7)، آيات 19 ـ 25؛ طه (20)، آيات 115 ـ 123.
[27]– بقره 2، آيه 124؛ صافات (37)، آيات 99 ـ 113.
[28]– انبياء 21، آيه 87 و 88؛ صافات (37)، آيه 139 و 148.
[29]– انبياء 21، آيه 83 و 84.
[30]– حجر 15، آيات 6 ـ 8؛ اسراء (17)، آيات 90 ـ 93؛ تكوير (81)، آيات 22 ـ 25.
[31] – عبداللّه مير غنى، محمدصالح، الابتلاء، بخش دوّم.
[32] – بقره 2، آيه 214؛ آل عمران (3)، آيه 142؛ نساء (4)، آيه 95 و 96.
[33]– ميزان الحكمة، ج 1، ص 485 و 486.
[34] – مثنوى، دفتر ششم، ابيات 4648 و 4649.
[35] – شمس 91، آيه 7 و 8.
[36]– يوسف 12، آيه 18.
[37] – همان، آيه 53.
[38] – قيامت 75، آيه 2.
[39]– فجر 89، آيه 27 و 28.
[40] – تفسير موضوعى قرآن صورت و سيرت انسان در قرآن، ج 13، صص 94 ـ 96.