فلسفه ي قيام حسيني

پرسش و پاسخ پیرامون حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام

 با سلام. كسي كه بخواهد به ماهيّت، جوهرة وفلسفه قيام عاشورا تا حدّ زيادي پي ببرد، بايد در گام نخست، با نگاه و مطالعة جامع و كامل در بارة امام حسين ـ ع ـ، به زندگي، شخصيّت و مقام حضرت به عنوان امام معصوم، شناخت لازم و كافي پيدا كند و سپس با مطالعه و تعمّق لازم در بيانات و گفتار حضرت كه در مقاطع مختلف قيام و حتّي پيش از آغاز آن در بارة انگيزة حركت خويش بيان كرده است، با حقيقت و فلسفه قيام آن حضرت تا حدّ زيادي آشنا خواهد شد.


اكنون با اين مقدمه و با توجّه به اين كه بهترين و مطمئن‎ترين سند براي شناخت فلسفه و اهداف نهضت سيدالشهدا ـ ع ـ، كلمات خود آن حضرت و يا امامان ديگر در اين باره است، مجموع خطبه‎ها، سخنان، نامه‎ها و وصيت‎نامة امام حسين ـ ع ـ كه در بارة فلسفه قيام عاشورا است و نيز برخي از تعابير زيارت‎ نامه‎هاي متعدّد و مختلف كه از امامان ديگر در بارة حضرت رسيده است و در آنها به انگيزة قيام پرداخته شده است، مورد مطالعه و بررسي قرار داده و سپس با استخراج فهرست‌وار اهداف قيام، به تفسير و تحليل آنها، مي‌پردازيم


1 – امام حسين† در مكه در جمع گروهي از علما و نخبگان ديگر مناطق اسلامي با ايراد خطبه‎اي شور‎انگيز و كوبند‎‎ه، ضمن يادآوري وظيفة سنگين و تكليف خطير علما و بزرگان شهرها در بارة پاسداري از كيان دين و اعتقادات مسلمانان و پيامدهاي سكوت در برابر جنايات امويان، از خاموشي آنان در برابر سياست‎هاي دين‌ستيزانة حاكمان اُموي انتقاد كرده و هرگونه همراهي و سازش با آنان را گناه نابخشودني دانستند‎. حضرت در پايان سخنان خود، هدف از اقدامات و فعاليت‎هايش را برضدّ نظام ستم‎گر حاكم (كه چند سال بعد خود را در قالب يك نهضت نشان داد) چنين اعلام فرمودند: «… اَللّهُمَّ اِ‎نَّكَ تَعْلَمُ انَّهُ لَمْ‎ يَكُنْ ما كان مِنا تَنافُساً في سُلطان، و لا التماساً من فُضول الحُطا‎م، ولكن لِنُُرِيَ (لِنَرُدَّ) المَعالمَ من دينك، ونُظهِرَ الاصلاحَ في بلادك، ويَأْمَنَ المظلومونَ من عِبادك، و يُعمَلَ بِفَرائِضِكَ و سُنَنِكَ و اَحكا‎مِكَ‎…» (1) خدايا تو مي‎داني آنچه از طرف ما انجام گرفته است (از سخنان و اقدامات برضدّ حاكمان اُمَوِي) به خاطر رقابت و سبقت جويي در فرمانروايي و افزون‌خواهي در متاع ناچيز دنيا نبوده است، بلكه براي اين است كه نشانه‎هاي دينت را (به مردم) نشان دهيم ( برپاگردانيم) و اصلاح در سرزمين‎هايت را آشكار كنيم‎. مي‎خواهيم بندگان ستمد‎يده‎ات در امان باشند و به واجبات و سنّت‎ها و احكا‎مت عمل شود. از اين جملات مي‎توان چهار هدف را براي اقدامات و فعاليت‎هاي امام حسين ـ ع ـ كه در عصر حاكميّت يزيد جزء اهداف قيام حضرت به شمار مي‎رفت، استخراج كرد: الف ـ احياي مظاهر و نشانه‎هاي اسلام اصيل و ناب محمدي ب ـ ا‎صلاح و بهبود وضع مردم سرزمين‌هاي اسلامي ج ـ مبارزه با ستمگران اُموي جهت تأمين امنيّت براي مردم ستمديده د ـ فراهم ساختن بستري مناسب براي عمل به احكام و واجبات الهي

 


2 – امام حسين ـ ع ـ ضمن وصيّت‌نامه‎اي كه هنگام خروج از مدينه و در زمان وداع با برادرش محمّد بن‌حنفيّه براي وي نوشت، هدف از حركت خويش را چنين بازگو كرد: « انِّي لَمْ‎ اَخْرُجْ اَشِراً وَ لا بَطِراً ولا مُفْسِد‎اً وَ لا ظالِماً، وَ ‎اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الِاصلاحِ فِي اُمةِ جَدِّي محمدˆ اُريدُ اَنْ آمُرَ بِالْمَعْروفِ و اَنْهي عَنِ المُنْكَرِ و اَسيرَ بِسيرةِ جَدِّي محمدˆ و اَبي عَليِّ بنِ‌اَبِي‌طالِبٍ …» (2) من نه از روي سرمستي و گستاخي و نه براي فساد و ستم‎گري حركت كردم‎. بلكه تنها براي طلب اصلاح در امّت جدم حركت كردم. مي‎خواهم امر به معروف و نهي از منكر كنم و به سيرة جدم و پدرم علي بن‌ابي‌طالب عمل كنم‎. ودر جاي ديگر مي‎فرمايند‎: «اَلّلهُمَّ اِنِّي اُحِبُّ الْمَعْرُوفَ و اَ‎كْرَهُ الْمُنْكَرَ»(3) خدايا من به معروف اشتياق و از منكر تنفر دارم‎. و در زيارت‎هاي مختلف كه در بارة امام حسين ـ ع ـ از امامان ـ ع ـ وارد شده، اين تعابير فراوان ديده مي‎شود: «اَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ اَقَمْتَ الْصَّلوةَ وَ آتَيْتَ الزَّكوةَ وَ اَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ»(4) گواهي مي‎دهم كه تو نماز را بپا داشتي و زكات دادي و امر به معروف و نهي از منكر كردي‎. از اين عبارات، اهداف ذيل را از قيام حضرت، مي‎توان استفاده ‎كرد‎: الف ـ طلب اصلاح در امور امّت پيامبر ـ ص ـ ب ـ امر به معروف ج ـ نهي از منكر د ـ عمل به سيرة رسول‌خداـ ص ـ و اميرالمؤمنين ـ ع ـ همانند برپايي نماز و پرداخت زكات

 


3 – حضرت در نامه‎اي كه در زمان اقامت خويش در مكّه در پاسخ دعوت به نامه‎هاي اشراف و بزرگان كوفه مبني بر آمدن به كوفه، نوشتند، فلسفة قيام خود را چنين بيان فرمودند: «فَلَعَمْرِي مَا الاِمامُ الا العَامِل بِالكِتابِ، و الآخِذ بِالقِسْطِ، و الدّائِنُ بالحَقِّ، و الحابِسُ نَفْسَهُ عَلَي ذاتِ‌اللهِ. والسّلام.»(5) به جانم سوگند، پيشوا كسي است كه به كتاب خدا عمل كند، عدل و داد را محقق سازد، معتقد به حقّ باشد، خود را به آنچه در راه خدا هست پايدار بدارد‎. امام† در اين نامه، هدف از قيام را، تلاش در جهت برپايي حكومتي مي‎داند كه رهبر و پيشواي آن، صفات و امتيازات ذيل را دارا باشد: الف ـ به كتاب خدا حكم كند‎. ب ـ عدالت را در جامعه حاكم كند‎. ج ـ متديّن ومعتقد به دين خدا باشد‎. د ـ خود را وقف خدا و اهداف الهي كند‎.

 


4 – حسين بن‌علي در نامه‎اي كه ضمن آن از بزرگان بصره دعوت به همياري و همراهي با وي كرده است، علّت و هدف از نهضت خويش را چنين بيان مي‎كند: «اَنَا اَدْعُوكُمْ اِلي كِتابِ الله ِوَ سُنَّةِ نَبِيِّهˆ فَاِنَّ الْسُنَّةَ قَدْ اُميتَتْ وَ اِنَّ الْبِدْعَةَ قَدْ اُحْيِيَتْ»(6) من شما را به كتاب خدا و سنّت پيامبرش مي‎خوانم‎. همانا سنّت پيامبر ـ ص ـ از بين رفته است و بدعت زنده شده است‎. و در جواب عبدالله بن‌مُطيع مي‏فرمايد‎: «اِنَّ اَهْلَ الْكُوفَةَ كَتَبُوا اِلَيَّ يَسْأَلُونَنَي اَنْ اَقدِمَ عَلَيْهِمْ لِما رَجَوْا مِنْ اِحْياءِ مَعالِمِ الْحَقِّ وَ اِماتَةِ الْبِدَعِ»(7) كوفيان به من نامه نوشته و از من خواسته‎اند به نزدشان بروم‎، چون اميدوارند (كه با رهبري من) نشانه‌‎هاي حقّ زنده و بد‎عت‎ها نابود شود‎. و نيز در نامه‎اي كه به شيعيان بصره نوشتند، فرمودند: «فَاِنِّي اَدْعُوكُمْ اِلي اِحْياءِ مَعالِمِ الْحَقِ وَ اِماتَةِ الْبِدَعِ»(8) من شما را به زنده كردن نشانةهاي حقّ و نابود كردن بدعت‎ها مي‎خوانم‎. از مجموع نامه و پاسخ حضرت، اين اهداف را مي‎توان براي نهضت عاشورا استفاده كرد‎: الف ـ دعوت (و عمل) به كتاب خد‎ا و سنّت پيامبر ـ ص ـ ب ـ احياي سنّت پيامبرˆ كه از بين رفته است، و برپايي مظاهر حقّ و حقيقت ج ـ از بين بردن بدعت‎ها (كه جايگزين احكام خدا و سنّت پيامبرˆ شده است

 


5 – ابا‎عبدالله درخطبه‎اي كه پس از برخورد با حرّ بن‌يزيد رِياحي در منزل «بَيْضَه» ايراد فرمودند، انگيزة قيام خود را با استناد به فرمايش پيامبر ـ ص ـ، چنين بيان كردند‎: اي مردم ! رسول‌خدا ـ ص ـ فرمودند: كسي كه فرمانرواي ستمگري را ببيند كه حرام خدا را حلال كرده و پيمان الهي را شكسته و با سنّت رسول‌خدا ـ ص ـ مخالفت ورزيده در ميان بندگان خدا با گناه و تجاوزگري رفتار مي‎كند، ولي در برابر او با كردار و گفتار خود برنخيزد، برخدا است كه او را در جايگاه (عذاب‌آور) آن ستمگر قرار دهد‎. هان (اي مردم‎) بدانيد كه اين‎ها تن به فرمانبري از شيطان داده‎ و اطاعت از فرمان الهي را رها كرده‎ و فساد را نمايان ساخته و حدود خدا را تعطيل نموده‎اند، درآمدهاي عمومي (بيت المال) مسلمانان را به خود اختصاص داده‎اند و حرام خدا را حلال و حلا‎لش را حرام كرده‎اند‎ و من شايسته‎ترين فرد براي تغيير دادن (سرنوشت و امور مسلمانان) هستم (9) از اين خطبه و يا نامه، علّت قيام سيدالشهدا† را مي‎توان اين امر دانست كه حاكمان بني‎اُمَيّه (به ويژه يزيد) اقدامات ضدّ ديني زير را مرتكب شده‎اند: الف ـ فرمانبري از خدا را رها كرده و به اطاعت از شيطان رو آورده‎اند‎؛ ب ـ فساد را (در زمين) آشكار كرده‎اند‎؛ ج ـ حدود الهي را تعطيل كرده‎اند‎؛ د ـ بيت‌المال را به خود اختصاص داده‎اند‎؛ ﻫ ـ حرام خدا را حلال و حلال الهي را حرام كرده‎اند‎. از اين رو است كه در زيارات وارد‎ه در بارة امام حسين ـ ع ـ، شهادت به برپايي احكام الهي و سنّت پيامبرˆ و اميرالمؤمنين† توسط حضرت، داده شده است: شهادت مي‎دهم كه تو حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام كردي و نماز را بپا داشتي و زكات دادي و امر به معروف و نهي از منكر كردي و (مسلمانان را) با پند‎ و اندرز‎ نيكو، به راه روش خود، فراخواندي (10) و همچنين: «اَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ اَمَرْتَ بِالْقِسْطِ وَ الْعَدْلِ وَ دَعَوْتَ اِلَيْهِما»(11) شهادت مي‎دهم كه تو به عدل و داد امر كردي و( مسلمانان را) به سوي اين دو دعوت كردي

 


6 – پيشواي سوّم درمنزل «ذوحُسَم» در توجيه حركت خويش چنين فرمودند: آيا نمي‎بينيد كه به حقّ عمل نمي‎شود و از باطل بازداشته نمي‎شود؟ (در چنين شرايطي) بايد مؤمن، به حقّ خواهان ديدار خدا باشد‎. من چنين مرگي را جز شهادت و زندگي با ظالمان را جز ننگ و خواري نمي‎بينم. (12) امام† در بارة ذلت‌ناپذيري خود به عنوان هدف ديگر از قيام خويش، بيانات ديگري نيز دارد، از جمله در مقابل پيشنهاد عبيدالله كه حضرت را بين كشته شدن و بين بيعت كردن با يزيد مخيّر كرده بود، مي‎فرمايد: «… هيهاتَ مِنَّا الذِلّة يأبي اللهُ ذلكَ لَنَا وَ رَسُولُهُ وَ المؤمنُونَ …»(13) و يا فرمود: هيهاتَ مِنّا اخذ الدنيّة اَبَي اللهُ ذلك وَ رسولُه …(14) از ما دور باد كه پستي را پيشة خود كنيم، (چرا كه) خدا و رسول او از آن ابا دارند. نكتة شايان توجّه در اين فراز آن كه امام حسين† عدم ذلت‌پذيري خود را مستند به امر خدا و سيرة رسول‌خدا و مؤمنان مي‎داند، چرا كه مؤمن واقعي با پيروي از فرمان خدا و تأسّي به سيرة رسول‌خداˆ، به هيچ رو تن به ذلّت نمي‎دهد. و نيز در جاي ديگر فرمود: «لا والله لا‎اعطيكم بيدي اعطاءَ الذليلِ و لا اَفِرُّ فِرارَ العبيد.(15) به خدا سوگند، من دستم را (به نشانة بيعت) همانند شخص خوار به آنان (پيروان يزيد) نمي‎دهم و همانند فرار بردگان، فرار نمي‎كنم. و باز فرمود: موتٌ في عِزٍّ خيرٌ من حياةٍ في ذُلٍّ. (16) مرگ در عزت، بهتر از زندگي در ذلّت است. از مجموع اين سخنان، اين اهداف را مي‎توان استفاده كرد:

الف ـ ترويج حقّ و عمل به آن
ب ـ نهي از ترويج باطل و بازداشتن از عمل به آن
ج ـ عدم پذيرش زندگي ذلّت‌بار و ننگين دنيا و انتخاب زندگي با سعادت آخرت.

 


7 – امام صادق† در زيارت اربعين، هدف از نهضت حسيني را چنين بيان مي‎فرمايد: « وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبادَكَ مِنَ الْجَهالَةِ وَ حَيْرَةِ الْضَلا‎لَةِ».(17) (حسين بن علي ـ ع ـ) جان خويش را در راه تو (خدا) فدا كرد تا بندگانت را از بي‎خبري و سرگرداني گمراهي نجات دهد‎. از ديدگاه امام ششم، سيدالشهدا ـ ع ـ با نهضت عاشورا، اهداف زير را تعقيب مي‎كردند:

الف ـ نجات مسلمانان از بي خبري نسبت به احكام دين و وظايف خويش در برابر پروردگار
ب ـ رهايي بندگان خدا از گمراهي با آگاه ساختن آنان به لزوم پيروي از رهبران واقعي دين نتيجه بحث با اندكي دقّت در اهداف استخراج شده از اين بيانات، ملاحظه مي‎شود كه امام علّت، انگيزة و حقيقت قيام خويش را، مبارزه با منكرات فراوان در جامعه اسلامي و تبليغ و ترويج معروف در بين مسلمانان، اعلام مي‎كنند‎
بنابراين، فلسفة اصلي و نهايي نهضت حضرت را مي‎توان در يك هدف جا‎مع و كلّي يعني «احياي فرهنگ اسلام اصيل و ناب محمدي ـ ص ـ و زدودن زنگارهاي تحريف‎ و بدعت‎ از دين جدّشان» خلاصه كرد‎. البته حضرت راهكار و ابزار لازم جهت جامة عمل پوشاندن به اين هدف را، در عنصر «امر به معروف و نهي از منكر» مي‎دانند‎. از اين‎رو در وصيّت‌نامه خود به محمّد بن‌حنفيه مي‎نويسند:
«اريد ان آمر بالمعروف و انهي عن المنكر» و يا (چنان‎ كه گذشت) در زيارت‎نامه‎هاي مربوط به حضرت آمده است: «… وَ اَمَرْتَ بالمعروف وَ نَهَيْتَ عَن المنكر» توضيح مطلب آن‎كه: اگر حضرت علّت حركت خويش را مبارزه با اموري، هم‎چون رواج بدعت‎ها، مخالفت با كتاب خدا و حلال و حرام الهي، نابودي سنّت پيامبر ـ ص ـ ، شيطان محوري و ترك خدا محوري، فساد، ظلم، بي‎عدالتي و ناامني در جامعة اسلامي، تعطيلي حدود الهي، در انحصار گرفتن و تاراج بيت‌المال مسلمانان و … مي‎دانست، تمام اين امور حاكي از فراواني و شيوع امري به نام «مُنْكَر» در جامعة اسلامي بود‎، كه حضرت خود را موظّف به نهي از آن مي‎دانستند‎. و نيز اگر اباعبدالله ـ ع ـ جامعة اسلامي را به اموري از قبيل: عمل به كتاب خدا و سنّت پيامبر ـ ص ـ، احياي مظاهر و نشانه‎هاي حقّ، ايجاد امنيّت، اصلاح و بهبودي وضع امور امّت و مسائلي از اين قبيل، فرامي‎خواند، اين مسأله نشان‎گر آن است كه امري به ‎نام «معروف» در جامعه از بين رفته يا دست كم در حال نابودي بود‎.

 

 


از اين‎رو اگر حضرت از بيعت با يزيد امتناع ‎كرده و با اين عمل، از يك‎سو، آمادگي خود را براي شهادت و مقاومت در برابر حكومت يزيد اعلام ‎كرد، و از سوي ديگر، تلاش خود را جهت برانداختن حكومت يزيد و تأسيس حكومت اسلامي، به كار ‎گرفت، در واقع سرباززدن از بيعت، به معناي نهي از منكر، ترويج معروف و اتمام حجّت با مسلمانان در بارة حرمت سكوت در برابر بدعت‎ها و جنايات بني‎اُمَيّه بود و بيعت و يا حتّي سكوت در مقابل چنين حكومتي، افزون بر آن كه ترويج منكر و مبارزه با معروف بود، عذر و بهانه‎اي نيز براي افراد عادّي در همكاري با حاكمان اُموي مي‎شد‎.

 


به ديگر سخن‎، آنچه در سيرة حسين بن‌علي‡ به عنوان امام معصوم، مسلم و غيرقابل ترديد به نظر مي‎رسد، آن است كه شخصيّتي همانند امام حسين ـ ع ـ حاضر نبودند با شخصي هم‎چون يزيد بيعت كرده و حكومت وي را به رسميّت بشناسند‎، چرا كه حضرت با مشاهده و بررسي عمق انحرافات امّت اسلامي در عصر حكومت معاويه و سپس حكومت يزيد، به اين نتيجه رسيده بودند كه ديگر نمي‎توان با موعظه و خطبه‎هاي آتشين و سخنراني‎هاي تهديدآميز و تحريك‌كننده، انحرافي را كه در مباني اعتقادي و سيا‎سي جامعة اسلامي و نيز در دستگاه خلافت رسوخ كرده، از بين ببرند‎. بلكه تنها راه درمان و نجات امّت اسلامي، برپايي يك نهضت عميق است كه بازتاب و گسترة آن، افزون بر آن‎كه فرامكاني باشد، فرازماني نيز بوده و در گسترة زمان، الگويي براي آزاد مردان تاريخ باشد‎. البته در مقابل، يزيد كسي نبود كه بدون بيعت گرفتن از امام ـ ع ـ، ساكت بنشيند، چرا كه به رسميّت نشناختن حكومت از سوي افرادي هم‎چون حسين بن‌علي ـ ع ـ، به معناي ردّ مشروعيّت آن و آمادگي براي مبارزه با حكومت بود و يزيد به خوبي به اين موضوع آگاهي داشت‎.
اخيرا كتابي تحت عنوان «مقتل جامع امام حسين (ع)» وارد بازار شده است كه زحمات بسياري براي آن كشيده شده و كار گروهي از محققان تاريخ زير نظر استاد مهدي پيشوايي است.

 

 

منبع:پرسمان



پی نوشت:
1. ابن‌شعبة حراني، تحف العقول، ص239‎؛ مجلسي، بحارالانوار، ج97، ص81 ـ 80‎

2. . ابن‌اعثم كوفي، كتاب الفتوح، ج5، ص21؛ خوارزمي، مقتل‌الحسين، ج1، ص189 ـ 188؛ و نزديك به اين تعابير: ابوجعفر محمّد بن‌علي بن‌شهراشوب ، مناقب آل‌ابي‌طالب ، ج4، ص97‎

3. ابن‌اعثم ، همان، ج 5، ص 19؛ خوارزمي، همان، ج 1، ص186

4. كليني، الفروع من الكافي، ج4، ص 578؛ ابن‌قولويه، كامل‌الزيارات، صفحات 371، 376، 378 ـ 380، 402 و 518؛ شيخ طوسي، مصباح‌المتهجد، ص720 و تهذيب الاحكام، ج6، ص67؛ ابن‌طاووس، اقبال‌الاعمال، ج2، ص63 و ج3، ص103. هم چنين ر. ك: شيخ عباس قمي، كليات مفاتيح الجنان، ترجمة مهدي الهي قمشه‎اي، تهران، انتشارات علمي، [بي تا]، زيارت مخصوصة امام حسين ـ ع ـ، ص 758، زيارت‎‎هاي مطلقة امام حسين ـ ع ـ، صفحات 775، 777، 778 ـ 779، 783، زيارت امام حسين ـ ع ـ در نيمة رجب، ص 807 ، زيارت امام حسين ـ ع ـ در شب‎هاي قدر، ص811 ، زيارت امام حسين ـ ع ـ در روزهاي عيد فطر و قربان، ص 816 و زيارت امام حسين ـ ع ـ در روز عرفه‎، ص 825. ناگفته نماند «شهادت دادن» در اينجا به مفهوم متعارف آن يعني گواهي كردن و تأييد يك موضوع مادّي و حقوقي نيست، بلكه بيان يك حقيقت معنوي و اعتراف به يك واقعيت است كه با انگيزة معنوي صورت گرفته است‎. يعني من اين واقعيت را درك مي‎كنم كه نهضت تو به انگيزة امر به معروف و نهي از منكر بوده است نه به علّت دعوت كوفيان يا علل ديگر‎. بنابراين اگر تلاش‎ها و كارهاي ديگري صورت گرفته است، همه براي رسيدن به آن هدف و آرمان بزرگ بوده است.‎

5. طبري، تاريخ الامم و الملوك، ج5، ص353؛ شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص39.

6. طبري، همان، ج 5، ص357‎‎؛ بَلاذُري، انساب‌الاشراف، ج2، ص335.

7. ابوحنيفه دينوري، الاخبار الطِّوَال، ص364‎.

8. همان، ص343 ـ 342.

9. طبري، تاريخ الامم والملوك، ج5، ص403 ؛ بَلاذُري،انساب الاشراف، ج3، ص381 ؛ بَلاذُري خطبة ياد شده را از عبارت: «انّ هؤلاء …» به بعد نقل كرده است.

10. شيخ‌عباس قمي، كليات مفاتيح الجنان، زيارت مطلقة امام حسين، ص779‎.

11. شيخ‌عباس قمي، كليات مفاتيح الجنان، ص803.

12. طبري، تاريخ طبري، ج5، ص404؛ طبراني، المُعجَم الكبير، ج3، ص115؛ خوارزمي، مقتل‌الحسين، ج2، ص5 (با اندك تفاوتي در عبارات.

13. مسعودي، اثبات‌الوصية، ص 166؛ طبرسي، الاحتجاج، ج2، ص99؛ ابن‌نما، پيشين، ص40؛ ابن‌ابي‎الحديد، شرح نهج‌البلاغه، ج3، ص250.

14. خوارزمي، پيشين، ج2، ص 7.

15. شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص 98؛ طبرسي، إعْلامُ الوَرَيٰ بِأعْلامِ الهُدَيٰ، ص238؛ خوارزمي، پيشين، ج1، ص253؛ ابن‌شهراشوب، مناقب آل‌ابي‌طالب، ج4، ص75؛ ابن‌نما، مُثِيرُ‌الاحزان، ص51.

16. ابن‌شهراشوب، پيشين، ج4، ص 75.

17. شيخ طوسي، تهذيب‌الاحكام، ج6، ص126؛ شيخ طوسي مصباح‌المتهجد، ص788؛ محمّد بن‌جعفر المشهدي، المزار الكبير، تحقيق جواد القيومي الاصفهاني، ص514؛ مجلسي، بحارالانوار، ج98، ص331.