ام ايمن بانويي كه پيامبر بهشتى ناميدش (1)


تبار ام ايمن
نام او بركه، دختر ثعلبة بن‏عمر است. (2) ابن‏اثير جزرى در اسدالغابه وى را اهل حبشه مى‏داند (3) او كنيز عبدالله بن‏عبدالمطلب و بنا به قولى كنيز آمنه مادر رسول خدا(ص) بود، كه به پيامبر به ارث رسيده بود. (4) محمد بن‏سعد در طبقات (5) مى‏گويد:
زمانى كه رسول خدا(ص) با خديجه ازدواج كرد ام‏ايمن را آزاد كرد و شخصى به نام عبيد خزرجى با او ازدواج كرد. فرزندى به نام «ايمن‏» از او متولد شد و از آن پس، «بركه‏» با كنيه «ام ايمن‏» معروف گشت. «ايمن‏» در دامان مادرى پرورش يافت كه خود در پرتو نور احمدى و تربيت محمدى به فضايل و كمالات معنوى رسيده بود نيكى‏هاى «بركه محمدى‏» به ميوه وجودش منتقل شد و از او «ايمنى علوى‏» ساخت‏بطورى كه از خواص شيعيان اميرالمؤمنين(ع) در زمان حيات پيامبرشد و در غزوه حنين جزء آن ده نفرى بود كه فرار نكرد و عنان اسب رسول خدا را به دست داشت و مقاومت كرد تا در همان غزوه به فيض عظماى شهادت نائل گشت. (6)
رسول خدا(ص)، ام ايمن را بانويى بهشتى مى‏دانست لذا فرمود: «هر كس مى‏خواهد با ازدواج زنى از اهل هشت‏خوشحال شود، ام‏ايمن را تزويج كند». زيد بن‏حارثه غلام خديجه كبرى بود، كه خديجه او را به پيامبر بخشيد و پيامبر نيز آزادش كرد. او با ام‏ايمن ازدواج كرد و «اسامه‏» از او متولد شد. (7) و «اسامة بن‏زيد» همان جوانى است كه پيامبر در اواخر عمر خويش او را به فرماندهى سپاه اسلام منصوب كرد.

 


دايه پيامبر(ص)
آنگاه كه آمنه مادر رسول خدا(ص) رحلت كرد سرپرستى و نگهدارى پيامبر(ص) با ام ايمن بود و از آنجايى كه كتب آسمانى پيش از اسلام نام پيامبر(ص) را به مردم بشارت داده بودند و اهل كتاب خصوصا يهود، نسبت‏به نام او حساس بودند، عبدالمطلب در ايامى كه ام‏ايمن سرپرستى پيامبر را بعهده داشت همواره به او سفارش مى‏كرد: «باركة لا تغفلى عن ابنى فان اهل الكتاب يزعمون ان ابنى نبى هذه الامة‏». (8) اى ام‏ايمن مبادا از فرزند من غفلت كنى. چرا كه اهل كتاب معتقدند اين فرزند همان پيامبر اين امت است.

لذا با توجه به سفارشات عبدالمطلب، ام‏ايمن بسيار مراقب و هوشيار بود تا اهل كتاب، خصوصا يهود، به پيامبر آسيبى نرسانند.

 


مقام ام ايمن نزد پيامبر(ص)
پيامبر گرامى اسلام كه خود انسانى شكور و مهربان بود، به پاس خدمات ام ايمن در دوران طفوليت نسبت‏به او همواره ام‏ايمن را احترام مى‏كرد و به ديدارش مى‏رفت و او را بعنوان مادر صدا مى‏كرد. «لما توفيت آمنة ام النبى(ص) قال(ص): ام ايمن امى بعد امى و كان يكرمها و يزورها». (9) در مقام و عظمت ام‏ايمن همين بس كه پيامبر وقتى او را ديد فرمود: «هذا بقية اهل بيتى‏». (10) اين يادگار اهل بيت من است و او را بانويى بهشتى معرفى‏كرد. (11) نه تنها پيامبر براى ام‏ايمن احترامى خاص قائل بود بلكه ائمه و اصحاب هم از او به نيكى ياد مى‏كردند و حتى عمر و ابوبكر هم به ديدار وى رفته و او را محترم مى‏شمردند. جالب اينكه روزى «ابن ابى‏فرات‏» با فرزند ام‏ايمن (اسامة بن‏زيد) مجادله كرده و در هنگام نزاع به اسامه گفت: «يا بن‏بركه‏» و اين خبر به اطلاع محمد بن‏عمر قاضى مدينه رسيد و اينگونه تعبيرى را نسبت‏به ام ايمن كه مورد احترام پيامبر(ص) و اهل بيت‏بوده تحقير او تلقى كرد، آنگاه دستور داد به شخص توهين‏كننده هفتاد ضربه شلاق بزنند. (12)

 


آزاده پيشگام
زمانى كه برخى پيامبر را تكذيب مى‏كردند و بعضى ديگر كاهن مى‏خواندند وعده‏اى در قبول آيين او ترديد داشتند. و گروهى نيز براى از بين بردن او و آيينش آتش فتنه‏انگيزى برمى‏افروختند. انسانهايى كه دلهايشان مستعد تابيدن نور الهى بود بدنبال گمشده خود مى‏گشتند و آنگاه كه دين مقدس اسلام طلوع كرد در پذيرش اين آيين هدايتگر سبقت گرفتند و در جرگه اول كسانى قرار گرفتند كه گرد شمع وجود مقدس پيامبر گرامى پروانه‏وار چرخيدند و آيين نوپاى او را حمايت كردند. ام ايمن از جمله كسانى است كه در اين مسابقه از ديگران سبقت گرفت در اين‏باره ابن‏اثير جزرى در اسدالغابة مى‏گويد: ام‏ايمن آزاد شده رسول خدا و از اولين گروندگان به پيامبر(ص) بود و جزء معدود كسانى بود كه از ابتداى ظهور اسلام با پيامبر و در كنار او براى رضاى خدا و پيامبرش عمرى با عزت و افتخار سپرى كرد، اگر چه پيامبر او را آزاد كرده بود اما جذبه پيامبر و محبت‏خاندان او باعث‏شد كه او تا پايان عمرش در اين خانه نور و هدايت‏باقى بماند.

 

 

مهاجر مجاهد
طلوع خورشيد عالمتاب اسلام، افول اسطوره‏هاى دروغين شرك و بت‏پرستى ناشى از جهل و نادانى را بدنبال داشت. سران متعصب مشركين و بت‏پرستان عرب كه ساليان متمادى سر بر سجده بتها نهاده و حاجات خود را از ست‏ساخته‏هاى خود طلب مى‏كردند و اعتقاد به «عزى‏» عزت حقيقى را بر آنها مخفى كرده بود اين آيين نوپاى محمدى(ص) را تحمل نكرده و قبيله‏هاى جاهل خود را عليه اسلام بسيج كرده و جنگهاى متعددى انجام دادند تا شايد از رشد و نمو اسلام جلوگيرى كنند، اما تشنگان ديرينه حقايق كه سعادت خويش را در معارف الهى اسلام يافته بودند، هر بار به مصاف خصم رفته و اهداف شوم دشمن را به ياس مبدل ساختند. ميدان جنگ محل حضور مردان و زنانى مجاهد بود كه بودن را در نبودن و بقاء را در فناء جستجو مى‏كردند.ام ايمن از جمله شيرزنان مجاهدى است كه دوشادوش مردان رزمنده در جنگ‏هاى مختلفى مانند احد، حنين و خيبر حضور داشت و به آبرسانى و مداواى مجروحان جنگى مى‏پرداخت. (13) او وقتى در جنگ احد عده‏اى از مسلمانان فرار كردند سخت ناراحت‏شد، مشتى خاك برداشت و به صورت آنها ريخت و فرياد زد: واى بر شما، چرا فرار مى‏كنيد، شما زن، هستيد برويد پشت چرخ نخ‏ريسى كه مخصوص زنها است‏بنشينيد! (14) به اين ترتيب هم خود باوفا و مقاوم ايستاد و هم انسانهاى سست ايمان ضعيف را سرزنش كرد.

 


رؤياى راستين (نكته‌اي كه د رمورد دايگي ايشان براي امام حسين عليه‌السلام در دست است)
در زمان رسول خدا(ص)، روزى همسايگان ام‏ايمن خدمت رسول اكرم رفته عرضه داشتند، ام‏ايمن، شب گذشته تا صبح گريه مى‏كرد، پيامبر او را طلب كرد فرمود: ام ايمن خدا چشمانت را نگرياند، ديشب براى چه گريه مى‏كردى، گفت: يا رسول‏الله خواب عجيبى ديدم كه آسايش را از من گرفت، فرمود: چه خوابى ديده‏اى گفت: دلم راضى نيست‏بر زبان بياورم. پيامبر فرمود: بگو تا برايت تعبير كنم. ام ايمن گفت: در خواب ديدم كه بعضى از اعضاى شما به خانه من افتاد. فرمود: خوابت گوارا باد. فاطمه فرزندى مى‏آورد كه تو او را در دامن خود پرورش مى‏دهى مدتى گذشت تا از حضرت فاطمه(س) امام حسين(ع) متولد شد. روز هفتم ام‏ايمن او را در بغل گرفت و خدمت پيامبر آورد، پيامبر فرمود: اين است تعبير خوابى كه ديده‏اى. (15)

 


شاهد فدك
زمانى كه ابوبكر فدك را غصب كرد، فاطمه زهرا(س) به ابوبكر گفت: تو خود را خليفه پدر من مى‏دانى در حالى كه ملك مرا از دستم مى‏گيرى ابوبكر گفت: عمر و عايشه از پيغمبر نقل كرده‏اند كه فرموده ما گروه پيامبران بعد از خود ارث نمى‏گذاريم. حضرت فاطمه(س) اين سخن را رد كرد و فرمود چگونه سليمان از پدرش داود و يحيى از پدرش زكريا ارث مى‏برند. گذشته از اين پيغمبر در زمان حيات فدك را به من بخشيده است. ابوبكر گفت: اگر گواهى دارى بياور حضرت زهرا(س) اميرالمؤمنين(ع) و ام ايمن را گوه آورد. ابوبكر به ام‏ايمن گفت: از رسول خدا(ص) در باره فاطمه چه شنيده‏اى؟ ام‏ايمن قبل از جواب از او اعتراف گرفت كه آيا مى‏دانى پيامبر در باره من گفته تو اهل بهشتى؟
او گفت: بلى. آنگاه گفت: شنيدم كه فرمود: «فاطمة سيدة نساء اهل الجنة‏» لذا اينچنين كسى ادعايى بى‏مورد نمى‏كند، در اين ميان عمر گفت اين حرفها را واگذار چگونه گواهى مى‏دهى؟ ام ايمن: در خانه فاطمه نشسته بوديم و رسول خدا هم بود پيامبر فرمود الآن جبرئيل بر من نازل شد و گفت‏يا محمد خدا مرا مامور كرده تا حدود فدك را تعيين كنم.
بعد پيغمبر فدك را به زهرا بخشيد و به من و على هم فرمود شما گواه باشيد. عمر گفت: تو زنى بيش نيستى و گواه زن قبول نمى‏شود و على هم سودجويى مى‏كند! ام ايمن با ناراحتى برخاست و گفت: خدايا اين دو نفر بر دختر پيغمبرت ستم كردند. تو هم بر آنها سخت گير. (16)

 


حامى ولايت
ام ايمن دوستدار ولايت‏بود و در اين دوستى ريشه‏دار هيچگونه تزلزلى به خود راه نداد بعد از رحلت پيامبر(ص) آنگاه كه اميرالمؤمنين(ع) را براى بيعت نزد ابوبكر بردند و ابوبكر بالاى منبر و حضرت را در پاى منبر نشاندند و حضرت با اصرار حاضر به بيعت نشد. عمر گفت: تا كى روى منبر مى‏نشينى و على با تو مبارزه كند، نه بيعت مى‏كند و نه دستور مى‏دهى تا گردنش را بزنند. ام ايمن پيش آمد و گفت: ابوبكر چه زود حسد و نفاق خود را اظهار كردى. هنوز مدتى از رحلت پيغمبر نگذشته، عمر دستور داد ام‏ايمن را از مسجد بيرون كنند و گفت زنان را با مردان چه كار است. (17)

 


محدثه بهشتى
از صدر اسلام تا كنون، سخنان حكمت‏آميز رسول خدا گره‏گشاى مشكلات فكرى، عقيدتى، مادى و معنوى مسلمانان بوده و عده زيادى از متحرين و واماندگان ديار شك و ترديد را به سر منزل مقصود رسانده، لذا كسانى كه از نزديك با پيامبر مانوس بودند و شيفته تبليغ آيين او به شمار مى‏رفتند چه در زمان حيات رسول گرامى و چه پس از رحلت او همواره كلمات نورانى او را در بين مردم زنده نگهداشته و براى عموم بازگو مى‏كردند، زنان و مردان زيادى بودند كه مهاجرت مى‏كردند و سختيها را بر خود هموار مى‏نمودند و حتى در مواقع حساس كه محدوديتهاى سياسى اجتماعى نقل احاديث‏با تبعيد و شكنجه همراه بوده است از هيچ كس ابائى نداشتند و حقايق را بيان مى‏كردند. ام‏ايمن يكى از اين راويان نور است كه حتى در حساس‏ترين مواقع چون قضيه غدير و فدك از پيامبر نقل روايت كرد و آنچنان از حق مسلم عترت او حمايت مى‏كند. او خود از پيامبر رواياتى را نقل مى‏كند و تعدادى از صحابه نيز از قول او از پيامبر روايت نقل كرده‏اند. انس بن‏مالك و جيش بن‏عبدالله الضغانى و ابوزيد المدنى (18) از جمله كسانى هستند كه از اين محدثه نقل حديث كرده‏اند. صاحب معجم رجال الحديث در باره ام ايمن مى‏نويسد: برقى، او را از راويان رسول خدا(ص) شمرده، از جمله روايت مفصلى است كه ام‏ايمن براى زينب(س) نقل مى‏كند (19) همچنين حضرت زينب(س) مى‏فرمايد: زمانى كه ابن‏ملجم ملعون بر سر پدر بزرگوارم زد و من آثار مرگ را در او ديدم عرض كردم اى پدر، ام‏ايمن مطالبى برايم نقل كرده، دوست داشتم از شما هم بشنوم. فرمود اى دخترم آنچه ام ايمن گفته صحيح است. (20) بعد حضرت فرمود: نگرانم كه تو با جمعى از زنان و دختران اهل بيت در اين شهر اسير دشمنان باشيد و در حال ذلت و خوف و وحشت‏شما را احاطه كرده باشند. ام ايمن گويد: رسول خدا به يكى از افراد خانواده خود چنين سفارش كرد: اگر تو را با آتش هم بسوزانند هرگز براى خدا شريكى قرار مده، هميشه از پدر و مادر خود اطاعت كن. هرگز نماز خود را ترك مكن زيرا كسى كه بى‏جهت نماز خود را از دست دهد پيوند بندگى خود را با خدا گسسته است. هيچگاه ميگسارى مكن چرا كه اين آلودگى سر منشا همه بديهاست. هيچوقت گرد گناه مرو زيرا مورد خشم و غضب خداوند قرار مى‏گيرى… (21)

 


در فراق فاطمه(س)
بعد از شهادت مظلومانه كوثر نبوى، حضرت فاطمه زهرا(س) ام ايمن نتوانست در منزل زهرا(س) بماند و جاى خالى او را ببيند لذا در حالى كه روزه بود از مدينه خارج شد و در بيابان بين مدينه تا مكه عطش تشنگى بر او غلبه كرد و هواى گرم آزارش مى‏داد رو به آسمان نموده عرض كرد: پروردگارا، من خادمه حبيبه تو هستم، مرا تشنه مى‏خواهى، در اين هنگام دلو آبى نزديك او فرود آمد، ام ايمن گرفت و آشاميد و گفت ديگر تشنگى را احساس نكردم. و كتابهايى كه شرح حال او را نوشته‏اند اين مطلب را از كرامات او دانسته‏اند. او مدت 85 سال در دنيا زندگى كرد و در سال 11 ه.ق پنج ماه پس از رحلت پيامبر(ص) در مدينه روحش به ملكوت اعلى پيوست. (22) و بنا به نقل محمد بن‏عمر در طبقات (23) ام‏ايمن در اول خلافت عثمان از دنيا رفت.
چه خوش گفت‏شيخ سعدى: گلى خوشبوى در حمام روزى رسيد از دست محبوبى به دستم بدو گفتم كه مشكى يا عبيرى كه از بوى دل‏آويز تو مستم بگفتا من گلى ناچيز بودم وليكن مدتى با گل نشستم كمال همنشين در من اثر كرد و گرنه من همان خاكم كه هستم

 

منبع:پرسمان



پى‏نوشتها:
1 –
طبقات، ج 8، ص‏223 و اعيان الشيعه، ج‏3، ص 475.
2-
همان، ص‏179، چاپ بيروت.
3-
چشمه در بستر، ص 268.
4-
طبقات، ج 8، ص‏179، چاپ بيروت.
5-
اعيان الشيعه، ج 2، ص‏227.
6-
طبقات ابن‏سعد، ج 8، ص‏179.
7-
طبقات، ج 8، ص‏179.
8-
سفينة البحار، ج 2، ص‏736.
9-
اعيان الشيعه، ج‏3، ص 555.
10-
طبقات ابن‏سعد، ج 8، ص‏223.
11-
طبقات، ج 8، ص 224.
12-
اعلام النساء المؤمنات، ص 255 و طبقات، ج 8، ص 181، چاپ بيروت.
13-
اعلام النساء، ج 1، ص‏107 و اعلام المغازى، ج 1، ص 250، چاپ بيروت.
14-
شرح نهج‏البلاغه ابن‏ابى‏الحديد، ج‏3، ص 390 و المغازى، ج 1، ص 278.
15-
بحارالانوار، ج 10، ص‏69.
16-
بحار، ج 8، ص 101.
17-
بحارالانوار، ج 8، ص‏53.
18-
اعلام النساء، ص 252.
19-
رك: رياحين الشريعه، ج‏3، ص 64 و بحار، ج 45، ص‏710.
20-
بحار، ج 45، ص‏183.
21-
محجة البيضاء، ج 4، ص 52.
22-
رياحين الشريعه، ج 2، ص‏333.
23-
طبقات، ج 8، ص 181.
مطالب فوق برگرفته از ماه‌نامه كوثر شماره 8 مي‌باشد.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *