مقدمه

یکی از مسائل مهمی که مانع وحدت بین مسلمانان است، مسئله تکفیر مسلمانان از جانب یکدیگر است. دشمنان اسلام همواره کوشیده‌اند مسلمانان را به دست یکدیگر نابود کنند، که حمایت از گروه‌های تکفیری و ترویج تفکر تکفیر در بین فرق مختلف، یکی از راهکارهای دشمنی با اسلام است. بدین‌منظور به اتهام‌زنی علیه فرق نیز پرداخته‌اند؛ از جمله برخی فرقِ اهل سنت به شیعه تهمت تکفیر زده، شیعه را گروهی تکفیری، که بیشتر مسلمانان را کافر می‌دانند، معرفی می‌کنند. برخی از علمای ناآگاه وهابیت نیز بر این مطلب تأکید دارند. لذا در این جهت لازم است روایات و فتاوای علمای امامیه تبیین، و حق آشکار شود.

مفهوم‌شناسی

در بحث ایمان و کفر، چون هر کسی به سلیقه خود، الفاظ و اصطلاحات را تعریف کرده و بر طبق آن نظر می‌دهد، لذا برخی اختلافات و سوء‌برداشت‌ها لفظی هستند و در اثر عدم تعریف دقیق الفاظ و اصطلاحات ناشی می‌شوند. اگر این الفاظ که تشکیل‌دهنده صغرای مطالب هستند، درست تبیین شوند، کبرای مطالب، غالباً روشن خواهند بود. در بحث ایمان و کفر، و مفهوم و مصداق آن نیز همین امر پیش می‌آید. لذا لازم است اشاره‌ای به معانی و تقسیمات اصطلاحات به کار رفته در مقاله داشته باشیم تا در هنگام بحث از آنها استفاده کنیم.

اسلام و ايمان

اسلام در لغت از ماده «سلم» به معنای دخول در صلح و سلامتی،[2] یا به‏ معنای تسليم است؛ یعنی تسليم در برابر دستورهاي الاهي.[3] اسلام به‏ معناي مصطلح آن در قرآن و روايات به همین معناست. چنان‌که در روایتی حضرت علی(ع) می‌فرمایند: «الاسلام هو التسلیم».[4] اما ايمان، در لغت به معنای تصدیق است، «الایمان هو التصدیق المطلق اتفاقا من الکل»[5] و در اصطلاح «علم و تصدیق به حقانیت شیء، کافی در ایمان نیست، بلکه باید همراه با علم و تصدیق، التزام به مقتضای آن و باور قلبی به مؤدای آن نیز باشد، به طوری که آثار عملی بر آن التزام مترتب شود، اگرچه بالجمله. پس اگر کسی بداند که خدایی غیر از خدای واحد نیست ولی ملتزم به مقتضای آن، که عبودیت است، نشود و هیچ کاری که نشان‌دهنده عبودیت است، در مقابل خدایش از او ظاهر نشود، او عالم است ولی مؤمن نیست».[6] ایمان مرتبه‌اي بالاتر از اسلام است، چنان‌که در آيه (قالَتِ الاعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الايمانُ فِي قُلُوبِكُم)[7] به اين مطلب اشاره شده است، و در روايات هم وارد شده است.[8]

در قرآن کریم، گاهی ایمان و اسلام، به یک معنا به کار رفته‌اند، مثل (وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا).[9] در این آیه از کسی که اظهار اسلام ظاهری کند، تعبیر به مؤمن شده است. ولی در برخی آیات، بین مؤمن و مسلم تفاوت قائل شده‌اند؛ مثل (قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا ).[10] لذا برای تبیین بحث، باید حدود هر کدام مشخص شود. در اينجا چند تفاوت بين اسلام و ايمان را، که در روايات وارد شده، بيان مي‌کنيم تا حدود هر کدام مشخص شود:

تفاوت‌های اسلام و ایمان

اسلام با گفتن شهادتين به زبان حاصل مي‌شود،[] ولي حقیقت ايمان، اعتقاد قلبي راسخ و التزام به اقرار لساني و عمل به دستورهای مقتضی با آن است. چنان‌که آيه شريفه حجرات نيز اعتقاد قلبي را شرط ايمان دانسته و حضرت علي(ع) در حديثي به اين سه شرط ايمان اشاره فرموده‌اند.[12]

به وسيله اسلام، خون و مال و ناموس مردم حفظ مي‌شود، ولي اجر و ثواب اخروي فقط در مقابل ايمان است. چنان‌که امام صادق(ع) فرموده‌اند: «الْإِسْلَامُ يُحْقَنُ بِهِ الدَّمُ وَ تُؤَدَّي بِهِ الْأَمَانَةُ وَ تُسْتَحَلُّ بِهِ الْفُرُوجُ وَ الثَّوَابُ عَلَي الْإِيمَان‏».[13]

اسلام و ايمان هر دو قابل تشکيک و داراي درجات هستند، چنان‌که در روایات برای ایمان ده درجه ذکر شده است[14] و برخی علما برای اسلام چهار درجه ذکر کرده‌اند.[15]

همه درجات اسلامِ بدون ايمان، قابل جمع با درجات مختلف شرک و کفر است. يعني شخص مسلمان که به درجه ايمان نرسيده، در عين حال که مسلمان است، امکان دارد مراتبي از شرک و نفاق و کفر داشته باشد. مانند منافقینی که در ظاهر حکم مسلمان را داشتند ولی اسلام آنها آمیخته با کفر و نفاق بود.

برخي از مراتب ايمان نيز با برخي از مراتب شرک (شرک خفي) قابل جمع است. مثلاً شخص مؤمن با ریا در عمل دچار نوعی شرک خفی می‌شود. پس هر جا که گفته مي‌شود فرد از ايمان خارج شده، منظور خروج از اسلام و حکم به ارتداد نيست، بلکه در برخي موارد منظور خروج از برخي مراتب ايمان به مرتبه پايين‌تر است، و در برخي روايات، بين درجه ايمان و کفر، درجه فسق و ضلالت نيز به آن اطلاق شده است.[16]

ملاک برای اسلام، گفتن شهادتین است، ولی ایمان، ملاک‌ها و حدود دیگری نیز دارد. از حدود ايمان، معرفت به امر امامت است، و بدون آن فرد از مرحله اسلام به مرحله ايمان راه نمي‌يابد. اين مطلب در روايات رسول خدا(ص) و اهل بيت(علیهم السلام) به روشني بيان شده است، مثلاً حضرت امام صادق(ع) در بيان فرق اسلام و ايمان فرموده‌اند: «اسلام، گفتن شهادتين و نماز و زکات و حج و روزه ماه رمضان است؛ ولي ايمان شناخت امر امامت همراه با آنچه ذکر شد (از نماز و …) و اگر کسي به شهادتين اقرار کند ولي اين امر (امامت) را نشناسد مسلمان گمراه خواهد بود». [17]

کفر

كفر در لغت به‏ معناي ستر و پوشاندن است[18] و كشاورز را نيز كافر مي‏گويند؛ زيرا دانه را در خاك پنهان مي‏کند: (کَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفّارَ نَباتُهُ)[19] و در اصطلاح «به معناي ايمان نياوردن به چيزي است كه از شأنش ايمان آوردن به آن است»،[20] مثل عدم ايمان به خدا و توحيد و نبوت پيامبر خدا(ص) و روز قيامت.

کفر اگر بدون قرينه استعمال شود، به کفر در اصطلاح فقها اطلاق مي‌شود، که همان خروج از دايره اسلام و ارتداد است؛ و مشمول احکام خاصي از قبيل نجاست و عدم جواز مناکحه و … مي‌شود؛ که عبارت است از «انکار الوهيت يا توحيد يا رسالت يا يكي از ضروريات دين، با التفات به اينكه ضروري است، به ‏طوري كه انكارش به انكار رسالت منجر شود».[21]

کفر در اصطلاح فقها بیشتر در مقابل اسلام است؛ ولی در قرآن، غالباً در مقابل ايمان به کار رفته است. خداوند متعال مي‏فرمايد: (وَمَنْ يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِاْلإيمانِ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبيلِ)[22] و نيز مي‏فرمايد: (هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلإيمانِ)[23] و چون ايمان مرکب از اعتقاد قلبي و التزام به اقرار لساني و عمل به اركان است، ترك هر يك از اين امور كفر به همان مرتبه است، که گاهي در عمل ظهور پيدا مي‌کند و گاهي در اعتقاد.

کفر، در روايات نیز مراتب و اقسام مختلفي دارد[24] که هر کدام ویژگي‌های خاص خود را دارد. همه کفرها، به کفر فقهي حمل نمي‌شود. پس هر گاه در روايات با کلام بزرگان، به کسي يا فاعل عملي، نسبت کفر داده شد، بايد بررسي شود که منظور کدام مرتبه و قسم از کفر است و فوراً به معناي ارتداد گرفته نشود.

 اتهام تکفیر به شیعه

برخی از وهابیون بر این مطلب تأکید دارند که شیعه اهل تکفیر هستند، و صحابه و زنان پیامبر(ص) و خلفا را کافر می‌دانند، و به تبع آن، تابعان آنها که اهل سنت‌اند نیز کافر خواهند بود. مثلاً محمد بن‌عبدالوهاب در رسالة فی الرد علی الرافضة می‌گوید: «دعواهم ارتداد الصحابه»؛[25] یعنی یکی از ادعاهای شیعه این است که صحابه مرتد شده‌اند، و با توجه به اینکه معنای فقهی ارتداد را مد نظر قرار داده، در ادامه، هدم کل دین را از لوازم ارتداد صحابه می‌دا‌ند.[26]

ابن‌جبرین در شرح عقیدة الطحاویه می‌گوید: «رافضه احادیث اصحاب را قبول ندارند، چون آنها را کافر می‌دانند»[27] و برخی ادعا کرده‌اند که شیعه ریختن خون اهل سنت را مباح می‌داند.[28] و گاهی می‌نویسند: «اهل سنت در نزد شیعه امامیه اثناعشریه کافر هستند»[29] و این اتهامی به شیعه است،[30] و مغالطه‌ای است برای فریب ناآگاهان. اینکه شیعه برخی صحابه را کافر می‌داند، یا به مخالفان امامت کافر اطلاق می‌کند، کفر به معنای خروج از اسلام که اینها قصد کرده‌اند نیست، بلکه کفر به معانی دیگر آن است که با اسلام قابل جمع است و یکی از آن اقسام، کفر نسبت به امامت است که با اسلام قابل جمع است. لذا لازم است این بحث مطرح شود تا اتهام تکفیر به شیعه رفع گردد.

در مسئله تکفیر اهل سنت از جانب شیعه، مسائلی هست که عده‌ای آنها را دستاویز قرار داده و بدون فهمیدن حقیقت کلام و اعتقاد شیعه، به شیعه نسبت تکفیر می‌دهند. از جمله این مسائل می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

روایاتی که در آنها تصریح به کفر مخالفان شده است.

کلمات علما که تصریح به کفر مخالفان کرده‌اند.

کلمات علما، که امامت را از اصول دین می‌دانند.

تعابیر علما در مسائل فقهی مانند احکام زکات، طهارت، احکام میت، و دیگر ابواب.

حکم به جواز قتل و مصادره اموال مخالفان.

می‌توان اینها را در دو بخش، روایات و کلمات و فتاوای علما بحث کرد که با بررسی این دو بحث، نتیجه منقح شده و موضع امامیه درباره تکفیر اهل سنت مشخص می‌شود.

الف. موضع روایات اهل‌بیت(علیهم السلام) درباره اسلام و کفر عامه

الفاظ کفر و بی‌ایمانی در روایات

شکی نیست که در روايات اهل بيت(علیهم السلام)، درباره مخالفان، تعبير کافر و مشرک وارد شده، و در برخی نفی ایمان از غیرمعتقدان به امامت اهل‌بیت(علیهم السلام) شده است، که برخی از آنها روایات صحیحه هستند، و در کتب حدیثی مثل کافی، وسائل الشیعه، بحار الانوار و …، در ابوابی با این عنوان جمع شده است؛ ولی فهم منظور این روایات نیاز به مقدماتی دارد که بیان خواهیم کرد. در اینجا برای نمونه به برخی از این روایات اشاره کرده، آنها را بررسی می‌کنیم.

امام صادق(ع) فرمودند: «امام نشانه‌ای بین خدا و خلق است، هر کس او را بشناسد، مؤمن و هر کس انکار کند کافر است».[31]

امام رضا(ع) از پیامبر(ص) نقل می‌کنند که ایشان فرمودند: «من و علی دو پدر این امت هستیم، هر کس ما را بشناسد خدا را شناخته و هر کس انکار کند خدا را انکار کرده است».[32]

امام باقر(ع) فرمودند: «علی دری است که هر کس داخل آن شود مؤمن و هر کس خارج شود کافر است».[33]

امام صادق(ع) فرمودند: «هر کس در کفر دشمنان و ظالمان بر ما شک کند کافر است».[34]

امام باقر(ع) فرمودند: «دوستی ما ایمان و بغض ما کفر است».[35]

امام صادق(ع) فرمودند: «هر کس با امامت امام برحق، کسی را که از جانب خدا نیست، شریک کند، مشرک شده است».[36]

روايت صحيح و مشهور متفق عليه، که با الفاظ مختلف و معناي واحد در کتب متعدد وارد شده است این است که رسول‌الله(ص) فرمودند: «من مات و لم‏ يعرف‏ إمام‏ زمانه مات ميتة جاهلية».[37] اين روايت را با الفاظ ديگر نيز ذکر کرده‌اند مثل: «من مات بغير إمام مات ميتة جاهليّة»[38]و «من مات و ليس في عنقه بيعة مات ميتة جاهلية».[39]

همچنین روایت متفق علیه دیگری که بارها در صحیح بخاری ذکر شده این است: «پیامبر(ص) می‌فرمودند: در قیامت گروهی از اصحابم بر من وارد می‌شوند که آنها را از حوض کوثر دور می‌کنند. می‌گویم خدایا اینها اصحاب من هستند. حق‌تعالی می‌گوید، نمی‌دانی که بعد از تو چه کردند؛ آنها به روش‌های قبلی‌شان برگشتند». [40]

اگر به تاريخ صدر اسلام بنگريم، اکثر صحابه پيغمبر خدا(ص)  که در مدینه بودند، در مسئله خداپرستی مرتد نشده بودند، ولي بسیاری از آنها در امر امامت به راه صحيح نرفتند و با پيامبر مخالفت کردند و در حق اهل بيتي که پيامبر امر به مودت و تبعيت از ايشان کرده بود ظلم روا داشتند. اين مطلب باعث شد از حدود ايمان خارج شده و به روش جاهلی برگردند و مستحق عذاب الاهي باشند، اگرچه در زبان ذکر «لااله الا الله» داشتند، ولي چون دست از دامان ولي الاهي و حجت زمان خود کشيدند، به قهقرا رفتند.

بررسی و تحلیل روایات

اينکه در روايات تعبير «کافر» و «مشرک» در مورد مخالفان اهل بيت(علیهم السلام) وارد شده، جاي تردید نيست، ولی اجماع بر این است که خود امامان(علیهم السلام) و اصحاب ایشان، با آنها مثل يک مسلمان رفتار می‌کردند،[41] و شيعيان در همه زمان‌ها با عامه، مثل برادر معاشرت کرده‌اند. پس بايد ببينيم منظور اين روايات چيست؟ و کسي که ایمان به امامت اهل بيت(علیهم السلام) ندارد، چه حکمي دارد؟

مراتب و اقسام کفر مخالفان

عامه که تعبير کفر در مورد آنها شده است، مراتبي دارند و کفر همه آنها به يک معنا نيست، و بين کسي که از روي علم و عداوت مخالفت کرده با کسي که از روي جهل گمراه شده فرق است. به همين جهت به انواع کفر در مورد آنها اشاره مي‌کنيم تا منظور روايات روشن‌تر شود.[42]

 

کفر فقهي و خروج عن المله: برخي از مخالفان با طغيان در مقابل اهل بيت(علیهم السلام) و اظهار دشمني با اهل بيت(علیهم السلام) از حکم اسلام خارج شده و جزء مسلمانان محسوب نمي‌شوند، که چند گروه هستند:

الف. نواصب: کساني که بغض پیامبر(ص)  یا يکي از اهل بيت(علیهم السلام) را آشکار کنند،[43] و آشکارا به دشمني با ايشان بپردازند. اين گروه به اجماع شيعه از حکم اسلام خارج و در حکم کفارند، چنان‌که فقها فرموده‌اند: «لاريب في نجاسة الناصب منهم»[44] و در روايات هم حکم نجاست آنها آمده است.[45] و همچنين در روايات عامه هم آمده که پيامبر(ص)  فرمودند: «من ناصب علياً الخلافة بعدي فهو كافر، و قد حارب اللّه و رسوله، و من شكّ في عليّ فهو كافر».[46]

ب. محاربين: کساني که با اهل بيت(علیهم السلام) جنگ کنند، معلوم است که جنگ کردن بالاترين درجه نصب و اظهار عداوت است، وقتي حکم نصب ثابت شد، حکم جنگ به طريق اولي ثابت مي‌شود. در روايات متعدد از طريق عامه و خاصه وارد شده که پيامبر(ص)  به علي(ع) و فاطمه(علیها السلام) و حسنين(علیهم السلام) نظر کرده و فرمودند: «انا حرب لمن حاربکم وسلم لمن سالمکم»[47] و در دفعات متعدد به حضرت علي(ع) فرمودند: «حربک حربي»،[48] و معلوم است که جنگ با پيامبر(ص)  کفر و ارتداد است.

حکم به جواز قتل یا مصادره اموال یا نجاست، که در روایات آمده است، مربوط به گروه نواصب می‌شود نه همه اهل سنت، چنان‌که همین روایات، مورد استناد تهمت‌زنندگان است. اما بیشتر اهل سنت، اهل‌بیت(علیهم السلام) را به عنوان صحابی یا تابعی دوست دارند و حضرت علی(ع) را به عنوان خلیفه چهارم قبول دارند و دشمنی و جنگ با او را نمی‌پذیرند. پس این روایات که عده‌ای را کافر به کفر فقهی می‌دانند، شامل اکثر اهل سنت نیستند.

کفر نفاق:[51] کساني که بغض و دشمني نسبت به اهل بيت(علیهم السلام) دارند ولي آن را آشکار نمي‌کنند، و خودشان مي‌دانند که نسبت به ايشان بغض دارند، اينها کافر به کفر نفاق هستند، چنان‌که پيامبر(ص)  فرمودند: «ياعلي؛ لا يبغضک الا منافق»[52] و همچنين در مورد حضرت علي(ع) که فرمودند: «بغضه کفر»[53] که از دو تعبير کفر و نفاق در مورد بغض، نوع کفر معلوم مي‌شود. این گروه در ظاهر محکوم به اسلام هستند.

کفر ضلالت: اکثر عامه با تبعيت از آبا و اجداد و با تقصير و قصور يا از روي جهل، گمراه شده و از صراط مستقيم خارج شده‌اند، وگرنه عنادي با اهل بيت(علیهم السلام) ندارند. منظور برخي از روايات همين افراد هستند که به کفر ضلالت دچارند نه کفر فقهي. چنان‌که امام صادق(ع) در روايتي فرمودند: «اگر کسي شهادتين بگويد و به واجبات عمل کند ولي در امر امامت منحرف باشد مسلمان گمراه است».[54] به تعبیر دیگر؛ در این روایات، کفر در مقابل ایمان است نه کفر در مقابل اسلام. این وجه بهترین وجه برای جمع بین روایات است و با تفاوت‌هایی که پیش از این میان اسلام و ایمان ذکر شد، محدوده و حکم هر کدام معلوم می‌شود.

کفر در مرتبه عمل: چون رسول خدا(ص)  و اهل بيت او(علیهم السلام)، خليفة الله هستند و اوامر و نواهي ايشان امر و نهي خداست، لذا اطاعت ايشان اطاعت خدا و طغيان در مقابل ايشان، طغيان در مقابل خدا محسوب مي‌شود، (مَّنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ)،[55] «من اطاعکم فقد اطاع الله و من عصاکم فقد عصي الله».[56] چون ايشان هميشه به حق دعوت مي‌کنند لذا عصيان ايشان کفر به حق خواهد بود و روايات زيادي هم به اين مطلب اشاره کرده‌اند، مثل روايت پيامبر(ص)  که فرمودند: «طاعت علي رام شدن است (در مقابل خدا) و معصيت او کفر است. پرسیدند، چطور طاعت علی انقیاد و معصیت او کفر است؟ فرمودند: چون علی شما را به سوی حق می‌برد، که اگر اطاعت کنید [در مقابل خدا] سر فرود آورده‌اید، و اگر طغیان کنید، به خدا کفر ورزیده‌اید».[57] لذا شريک قرار دادن برای ايشان در مقام اطاعت، شريک قرار دادن براي خدا در طاعت است. با این روایت، علت تعبير شرک و کفر براي مخالفان روشن مي‌شود. از این وجه هم، حکم کفرِ فقهی و خروج عن المله استفاده نمی‌شود، بلکه کفر عملی منظور است که یکی از درجات کفر است در مقابل درجات ایمان (قلبی، لسانی، عملی).

کفر جحود: در برخی روایات مذکور، بین کسانی که معرفت به امامت دارند و آن را انکار می‌کنند، و کسانی که معرفت به امامت ندارند و انکار یا قبول نمی‌کنند، فرق گذاشته شده است «مَنْ عَرَفَنَا كَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ أَنْكَرَنَا كَانَ كَافِراً وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْنَا وَ لَمْ يُنْكِرْنَا كَانَ ضَالًّا».] در امثال این روایت، می‌توان گفت کسانی که از روی عناد و دشمنی با اهل‌بیت(علیهم السلام) امامت ایشان را منکر شوند کافر هستند، به کفر فقهی، چون اینها در جرگه نواصب و دشمنان محسوب می‌شوند. ولی کسانی که در اثر جهل به حق ایشان دچار انحراف شده‌اند، اگرچه گمراه هستند ولی کافر فقهی و خارج عن المله نیستند.

با تحلیل روایات معلوم می‌شود که طبق روایات اهل‌بیت(علیهم السلام) اکثر مخالفان ایشان کافر به کفر فقهي و کفر در مقابل اسلام نيستند، بلکه اکثر آنها ـ که ناصبي و محارب نيستند و عنادی با حق ندارند ـ مسلمان هستند ولی مؤمن واقعی نیستند، مگر کساني که مستضعف هستند؛ که آنها حکم مخصوص خود را دارند.

ارتداد صحابه

ارتداد منسوب به صحابه نیز امری متفق علیه است که هم در صحیح بخاری چندین بار تکرار شده ـ که اشاره کردیم ـ و هم در منابع شیعه آمده است، و با توجه به قرائن و شواهد موجود در روایات اهل سنت و شیعه، منظور از ارتداد در این روایات از نظر شیعه، انحراف از امامت است، نه ارتداد فقهی که باعث خروج از اسلام شود. چون ذکر قرائن و شواهد این معنا به طول می‌انجامد، لذا از نقل آنها صرف نظر می‌کنیم و خوانندگان محترم می‌توانند به منابع مفصل رجوع کنند.[

ب. موضع فقهای شیعه درباره کفر عامه

منشأ تکفیر عامه در کلمات فقهای شیعه، به مسئله امامت برمی‌گردد، کسانی که امامت را مثل نبوت از اصول دین اسلام می‌دانند، لازم است منکران آن را کافر و خارج از دین بدانند، مثل منکر نبوت. لذا برای بررسی نظر علمای امامیه درباره تکفیر یا عدم تکفیر عامه، به بحث اصل یا فرع بودن امامت اشاره می‌کنیم. در اینکه آیا امامت از اصول دین است یا نه چند نظر در بین علمای اسلام وجود دارد:

فرع‌انگارى امامت‏

اشاعره و معتزله معتقدند امامت و مباحث مربوط به آن، از موضوعات علم فقه است و طرح مباحث امامت در اواخر كتب كلامى، نه به دليل كلامى بودن آن، بلكه صرفاً براى رعايت عادتى است كه از ديرباز در اين باره جارى بوده، وگرنه جايگاه اصلى طرح آن، علم فقه است.

قاضى عضد‌الدين ايجى (متوفى 756 ه.ق.) از متكلمان بزرگ اشعرى مى‏نويسد: «و آن در نزد ما از فروع است و براى پيروى از گذشتگان، ما آن را در علم كلام آورديم»[60] و جوینی[61] و غزالی[62] نیز بر این مطلب تصریح کرده‌اند.

نظریه فوق، مبتنى بر نظريه‏ وجوب نصب و تعيين امام بر مردم است. بنابراين، از ديدگاه آنان، تعيين و برگزيدن امام، فعلى از افعال مكلّفان است، و چون افعال مكلّفان، موضوع علم فقه است، پس مباحث امامت نيز مربوط به علم فقه‏ است. ولی چون شیعه با ادله عقلی و نقلی در جای خود اثبات کرده که امامت با نصب الاهی است، لذا این نظریه مردود است.[63]

امامت، يك اصل دينى‏

بيشتر انديشمندان اماميه، امامت را از اصول دين دانسته‏اند و معتقدند اعتقاد به امامت لازم است و انكار آن موجب كفر مى‏شود. شيخ صدوق، انكار امامت را همچون انكار نبوت و توحيد مى‏داند و مى‏گويد: «واجب است معتقد باشد به اینکه منکر امام مانند منکر نبوت است و منکر نبوت مانند منکر توحید است».[64] شيخ مفيد (متوفى 413 ه.ق.) مى‏گويد: «امامیه اتفاق دارند بر اینکه هر کس یکی از امامان را انکار کند و آنچه خدا آن را از طاعات واجب کرده انکار کند، کافر گمراه است و مستحق خلود در آتش است».[65]

همچنین فقها در باب غسل میت، عامه را در حکم کفار قرار داده‌اند. شیخ مفید می‌گوید: «جایز نیست مؤمن، مخالفِ حق در ولایت را غسل دهد؛ و جایز نیست نماز بر او بخواند مگر در صورت تقیه که در این صورت او را لعن می‌کند نه دعا». و شيخ طوسى در توضیح کلام او می‌نویسد: «وجه گفتار شیخ مفید این است که مخالف اهل حق کافر است، و واجب است حکمش حکم کفار باشد،‌مگر آنچه با دلیل خارج شده است، پس غسل بر او مانند غسل کفار جایز نیست و نماز بر او مانند نماز بر منافق است. و امت اجماع دارند بر اینکه غسل کافر جایز نیست».[66]

سيد مرتضى نیز، امامت را همچون نبوت، از كبار اصول دين به شمار آورده است.[67] ابن‌نوبختی در الیاقوت گفته: «کسی که نص بر امامت را قبول نکند، نزد همه اصحاب ما کافر است و نزد برخی از اساتید ما فقط فاسق است». علامه حلی در شرح این فقره می‌نویسد: «مخالف نص، نزد اکثر اصحاب کافر است، چون نص با تواتر از دین محمد(ص) ثابت است، پس یکی از ضروریات دین است که منکرش کافر است، و برخی از اصحاب ما فقط به فسق او حکم کرده‌اند، و اختلاف در حکم آنها در آخرت کرده‌اند که اکثر قائل به خلود در آتش هستند».[68]

از متأخّران نيز، عده‏اى امامت را در زمره اصول دين قرار داده‏اند كه از جمله مى‏توان به مقدس اردبيلى،‏[69] سيد نوراللّه تسترى،‏[70] محقق لاهيجى،[71] ملا صالح مازندرانى،‏[72] صاحب حدائق‏،[73] ملا محمدمهدى نراقى،[74]‏ صاحب جواهر،[75] و شيخ مرتضى انصارى[76]‏ اشاره كرد. همچنين برخى از علمای معاصر اماميه، نظر فوق را برگزيده‏اند كه از باب نمونه مى‏توان از محمدحسن مظفر،[77] محمدرضا مظفر،[78] و آية‌اللّه مرعشى‏[79] نام برد.[80]

عده‌ای از فقها نیز در احکام فقهی، مثل نماز بر جنازه،[81] ادای زکات و طهارت،[82] مخالفان اهل‌بیت(علیهم السلام) را در ردیف غیرمؤمنین قرار داده‌اند.

بررسی و تحلیل اقوال فقها

در بررسی اقوال مذکور ـ با چشم‌پوشی از ادله‌ای که به آنها تمسک کرده‌اند ـ باید به چند نکته توجه داشته باشیم، تا منظور این بزرگان به دقت فهمیده شود:

همه این بزرگان، امامت را از اصول دین می‌دانند، ولی همه اینها قائل به کفر فقهی عامه نیستند، بلکه در شرح روایات کفر عامه تأکید دارند بر اینکه این کفر در مقابل ایمان است نه در مقابل اسلام. برای نمونه: صاحب جواهر مى‏گويد: «فلعلّ ما ورد فى الأخبار الكثيرة، من تكفير منكر على عليه السّلام محمول على إرادة الكافر فى مقابل الإيمان».[83]

شيخ انصارى با اينكه امامت را از اصول دين مى‏داند، با نسبت دادن كفر به مخالفان، به شدت مخالفت كرده، در پاسخ كسانى كه براى اثبات كفر مخالفان، به روايات استناد كرده‏اند، مى‏نويسد: «أنّ المراد بهذا الكفر، المقابل للإيمان الّذى هو أخصّ من الإسلام».[84]

دین، عبارتی عام‌تر از مذهب است و غالباً منظور از آن اسلام است، وقتی می‌گوییم فلان اعتقاد جزء اصول دین است، لازمه این گفتار این است که حتماً باید بگوییم منکر این اصل خارج از دین اسلام و کافر فقهی است. و اینکه ما بگوییم مثلاً امامت از اصول دین است ولی منکر آن خارج از دین نیست، بلکه خارج از ایمان است، ظاهراً کلامی متناقض است. فلذا ظاهر کلام این بزرگان که هم اصل دین بودن امامت را پذیرفته‌اند و هم عدم خروج از اسلام را قبول کرده‌اند، پذیرفتنی نیست؛ مگر اینکه بگوییم «چون دین حق و اسلام واقعی، تشیع است لذا وقتی تعبیر می‌آورند به اینکه امامت اصل دین است، منظورشان اصل بودن برای دین واقعی است. اما وقتی می‌گویند منکر امامت خارج از دین نیست، منظورشان اسلام در مقابل ایمان است که بر طبق ظاهر مردم حکم می‌کند».

با این بیان هم جمع بین کلمات فقها درست می‌شود، هم جمع بین فتاوا و روایات درست می‌شود، هم معلوم می‌گردد که نظر قدمای شیعه و نظر متأخران شیعه (که می‌گویند امامت از اصول مذهب یا ایمان است) یکسان است و اختلاف در تعبیر است.

حکم کافر که در احکام شرعی بر مخالفان جاری شده، احکامی است که در آن ایمان شرط شده نه اسلام؛ لذا مخالفان را در ردیف کفار قرار داده‌اند؛ مثلاً در وجوب غسل میت و تجهیز آن، لازم است میت مؤمن باشد،[85] یا در ادای زکات لازم است، فقیر مؤمن باشد ـ چنان‌که علامه در منتهی[86] و در کلام شیخ مفید و شیخ طوسی در التهذیب اشاره کرده است ـ یا در جواز غیبت عامه، در این موارد و امثال اینها، مخالفان در ردیف کفار قرار می‌گیرند، نه به این دلیل که کافر خارج از اسلام هستند، بلکه به این دلیل که خارج از ایمان هستند. فلذا این کلمات دلالت بر تکفیر فقهی نمی‌کنند.

امامت به منزله اصل در مذهب‏

لازمه تلقى امامت به مثابه اصلى از اصول دين، خروج اكثر فرق اسلامى از حوزه اسلام و دين است؛ در حالى كه اين لازم، پذيرفتنى نيست.[87] براى حل اين معضل، راه‌حل‏هايى ارائه شده است، از جمله:

الف. اصول اسلام و اصول ايمان‏

برخى ديگر كوشيده‏اند با فرق گذاشتن ميان اصول اسلام و اصول ايمان، به پاسخ مسئله دست يابند و گفته‌اند: آنچه ملاك اسلام و كفر است، اصول اسلام است، نه اصول ايمان. بنابراين، چون مخالفان امامت، اصول اسلام را باور دارند، مسلمان‌اند.[88]

ج. اصول دين و اصول مذهب‏

برخی گفته‌اند اصول اعتقادى به دو دسته تقسيم مى‏شود؛ اصول دين و اصول مذهب. بنابراين، انكار امامت، انكار اصلى از اصول يك مذهب خاص (شيعه) است و انكار چنين اصلى، موجب كفر نمى‏شود.

این راه‌حل‌ها در حقیقت یک راه‌حل، با عبارات مختلف است، كسانى هم كه امامت را از اصول مذهب انگاشته‏اند، رواياتى را كه دال بر كفر مخالفان امامت است، حمل بر كفر مقابل ايمان كرده‏اند، و اين بيانگر آن است كه امامت از منظر آنان از اصول ايمان است. عده‏اى از متفكران معاصر اماميّه نيز امامت را از اصول مذهب مى‏دانند، از جمله: شیخ محمدحسين كاشف‌الغطاء،[89] علامه امينى،[90] مرتضی مطهرى،[91] امام خمينى[92] و … .

بررسی اقوال قائلین به اصل مذهب بودن امامت

چنان‌که ملاحظه می‌شود، این بزرگان در حقیقت، امامت را جزء مقوم ایمان می‌دانند، نه جزء مقوم اسلام، و این همان مطلبی است که قدمای شیعه بر آن تأکید دارند و فرقی بین اقوال معاصران و قدما در اصل بودن امامت نیست و اختلاف در تعبیر است. ولی مسئله قابل توجه این است که، تعبیر به اصل مذهب بودن، به نوعی تداعی کم‌اهمیت بودن امامت نسبت به دیگر عقاید را به همراه دارد، در حالی که در روایات اهل‌بیت(علیهم السلام)، اعتقاد به امامت رکن توحید و شرط قبولی توحید بیان شده است و بدون اعتقاد به امامت، توحید نیز نجات‌بخش نیست؛[93] و رسالت پیامبر خدا(ص) بدون ابلاغ امر امامت انجام نمی‌گیرد.[94] لذا به نظر می‌رسد بهتر است از تعبیر «اصول مذهب» استفاده نکنیم، بلکه از تعبیر «اصل ایمان» بودن بهره ببریم، چنان‌که در آیه 14 سوره حجرات به آن اشاره شده و در روایات متعدد اهل‌بیت(علیهم السلام) هم از همین تعبیر استفاده شده است.[95]

حکم مستضعفان

کسانی از مخالفان امامت که با عناد و دشمنی آن را انکار نمی‌کنند، از نظر حکم شرعی مسلمان هستند و در حکم عقاب اخروی، با گروه اول یکسان نیستند، مخصوصاً کسانی که قدرت دست‌یابی به حق را ندارند؛ چنان‌که در روایات اهل‌بیت(علیهم السلام) بر این مسئله تأکید شده است. حضرت علی(ع) در جواب اشعث بن‌قيس كه به آن حضرت اعتراضاً گفت: «سوگند به خدا اگر حقيقت امر اين است كه تو مى‏گویى پس تمام امّت غير از تو و غير از شيعيان تو بايد از اهل هلاك و دوزخ باشند!» فرمود: «سوگند به خدا اى فرزند قيس! همين‌طور كه گفتم حقّ با من است، لكن‏ از امّت هلاك نمى‏شوند مگر دشمنان و مكابران و معاندان و منكران، و امّا آن كسانى كه تمسّك به توحيد خدا کرده، و به محمّد و اسلام اقرار آورده‏اند، و از ملّت اسلام خارج نشده‌اند، و دشمنان و ستمگران را عليه ما تحريك نکرده‏اند، و با ما بناى عداوت و دشمنى نگذارده‏اند، لكن در حقانيّت خلافت ما شكّ کرده و اهل خلافت و ولايت را نشناخته‏اند، نه به ولايت ما اقرار کرده و نه به عداوت با ما برخاسته‏اند، اين گروه مسلمانان مستضعف‏اند كه بايد رحمت خدا را درباره آنان اميد داشت، و از گناهان آنان ترسيد».[96]

نتیجه

طبق روایات اهل‌بیت(علیهم السلام)، مخالفان امامت، اگر ناصبی یا محارب باشند، و یا با علم به حقانیت امامت، از روی عناد آن را انکار کنند، کافر خارج عن الاسلام هستند، اما اگر مخالفت آنها از هر یک از این سه طریق نباشد بلکه از روی جهل مبتلا به انحراف باشند، مسلمان هستند، ولی مؤمن نیستند، و به خاطر قصور در تحقیق در آخرت عقاب می‌شوند. اما اگر افرادی جزء مستضعفان باشند، که امکان تحقیق ندارند، یا تحقیق کنند و به حق نرسند، اینها در این دنیا در حکم مسلمان هستند، و در آخرت حکم مخصوص خود را دارند. نظر علمای شیعه از قدما و متأخران بر همین اساس است، و در مواردی که حکم به کفر عموم مخالفان کرده‌اند، منظورشان کفر در مقابل ایمان است. لذا شیعه با تکفیر مسلمانان همیشه مخالف بوده است.

 

منابع

علی ابن ابی‌ طالب، نهج البلاغه، تعليقه: صبحي صالح، قم: مؤسسه دار الهجره، بی‌تا.ابن ابي الحديد معتزلي، عبد الحمید بن‌هبة الله، شرح نهج البلاغة، قم: نشر كتاب‌خانه آيت‌الله مرعشى، 1404.ابن‌‌عبدالوهاب، محمد، مجموع مؤلفات، رساله فی الرد علی الرافضه، تحقیق: ناصر بن‌سعید الرشید، ریاض: جامعة الامام محمد بن‌سعود، بی‌تا، ج12.ابن جبرین، عبدالله، شرح عقیدة الطحاویه، بی‌جا: نسخه مکتبه الشامله، بی‌تا.ابن مغازلى شافعى، علی بن‌محمد، ‏مناقب ابن المغازلي، بيروت: ناشر دار الأضواء، الطبعة الثالثه‏، 1424.الاثری، ابی‌ عبد الله النعمانی، مجمل عقائد الشیعة والمراجعات فی‌ المیزان، الامارات: مکتبة الصحابه، الطبعة الاولی، 1429.احمد بن‌حنبل، مسند احمد، بيروت: دار صادر، بی‌تا.اميني، عبد الحسين، ‏الغدير في الكتاب و السنة و الأدب‏، قم: مركز الغدير‏، الطبعة الاولی‏، 1416.آل كاشف الغطاء، محمد حسين، أصل الشيعة و أصولها، بيروت: مؤسسة الأعلمي، الطبعة الرابعة، 1413.بحراني، يوسف بن‌احمد، الحدائق الناظره، قم: دفتر انتشارات اسلامي، الطبعة الاولی، 1405. بخاري، محمد بن‌اسماعيل، صحيح البخاري، بيروت: دار الفكر، 1401.تفتازاني، سعد الدين، شرح المقاصد، قم: الشريف الرضي، الطبعة الاولی، 1409، ج‏5. ثقفي، ابراهيم بن‌محمد، الغارات، قم: دار الکتاب، الطبعة الاولی، 1410. جرجانی، مير سيد شريف الدین، ‏شرح المواقف‏، قم: الشريف الرضي‏، الطبعة الاولی، 1325.جمعى از نويسندگان، امامت‌پژوهى، مشهد: دانشگاه علوم اسلامى رضوى، چاپ اول، 1381.جوادی آملی، عبدالله، تفسير تسنيم، قم: اسراء، چاپ هشتم، 1389.جوينى عبد الملك، الإرشاد إلى قواطع الأدلة في أول الاعتقاد، بيروت: دار الكتب العلمية، الطبعة الاولی، 1416.حاكم حسكاني، عبید الله بن‌عبد الله، شواهد التنزيل، تحقيق: محمد باقر محمودي، مجمع إحياء الثقافة، الطبعة الاولی، 1411.حاکم نیشابوری، محمد بن‌عبدالله، المستدرک علي الصحيحين، تحقیق: یوسف عبدالرحمن، المرعشلی، بیروت: دارالمعرفه، بی‌تا.حراني، حسن بن‌يوسف، تحف العقول، قم: نشر جامعه مدرسين، 1404.حر عاملى، محمد بن‌حسن، وسائل الشيعة، قم: مؤسسه آل البيت لإحياء التراث، چاپ اول، ‏1409.حلی، ابن ادریس، السرائر، قم: جامعه مدرسین، الطبعة الثانیة، 1410.حلی، حسن بن‌یوسف، المنتهی المطلب، مشهد: مجمع بحوث الاسلامیه، چاپ اول، 1423.خمینی، امام سید روح الله، كتاب الطهارة، قم: مهر. راغب اصفهانى، حسين بن‌محمد، المفردات في غريب القرآن، دمشق: دار العلم‏، دار الشامية، الطبعة الاولی، 1412.سبحانی، جعفر، الایمان و الکفر، قم: مؤسسه امام صادق(ع). سليم بن‌قيس، كتاب سليم بن‌قيس، قم: انتشارات هادى، چاپ اول، 1405.عبيدلى، سيد عميد الدين، إشراق اللاهوت في نقد شرح الياقوت، تهران: ميراث مكتوب، 1381. شريف مرتضى،‏ علي بن‌حسين بن‌موسی، رسائل الشریف المرتضی، قم: دار القران الکریم، الطبعة الاولی، 1405. شوشتري، قاضى نور الله، ‏إحقاق الحق و إزهاق الباطل‏، قم: مكتبة آية الله المرعشي النجفي‏، چاپ اول، 1409.شیخ مفید، محمد بن‌نعمان، اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، قم: کنگره بین‌المللی شیخ مفید، چاپ اول، 1413.صدوق، محمد بن‌علي بن‌بابويه‏، الأمالي، قم: کتاب‌خانه اسلاميه، الطبعة الرابعة، 1362.ـــــــــــــــــــــــــــــ ‏، الخصال، قم: انتشارات جامعه مدرسين، چاپ دوم، 1403.ـــــــــــــــــــــــــــــــ ‏، الهداية في الأصول و الفروع، قم: مؤسسه امام هادى(ع)، الطبعة الاولی، 1418.ـــــــــــــــــــــــــــ ‏، كمال الدين، قم: دار الكتب الإسلاميه، الطبعة الثانیه، 1395.طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، قم: مكتبة النشر الإسلامي‏، الطبعة الخامسه‏، 1417.طريحى‏، فخر الدين، مجمع البحرين، تهران: مرتضوى‏، الطبعة الثالثه‏، 1416.طوسى، خواجه نصير الدين، تجريد الاعتقاد، قم: دفتر تبليغات اسلامى‏، الطبعة الاولی، 1407.طوسى، محمد بن‌حسن، الأمالي، قم: دار الثقافة للطباعة والنشر والتوزيع، الطبعة الاولی، 1414.ــــــــــــــــــــــ ، تهذيب الاحکام، تهران: دار الكتب الإسلاميه، 1365.طيالسي، سليمان بن‌داود، مسند الطيالسي، بيروت: دار المعرفة.غزالى، ابو حامد، الاقتصاد في الاعتقاد، بيروت: دار الكتب العلمية، الطبعة الاولی، 1409.فاضل هندي، بهاء الدین محمد، كشف اللثام، قم: مؤسسة النشر الإسلامي، الطبعة الاولی، 1416.فراهیدی، خلیل بن‌احمد، کتاب العین، تحقیق: مهدی مخزومی، قم: دار الهجره، الطبعة الثانیه، 1410.لاهيجى، فياض، گوهر مراد، تهران: نشر سايه، چاپ اول، 1383.کلينى، محمد بن‌يعقوب، ا‏لكافي، تهران: دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم‏، 1365.مازندرانى، محمد ابن شهرآشوب، مناقب آل أبي طالب(ع)، قم: انتشارات علامه، 1379.متقي هندي، علي، كنز العمال، بيروت: مؤسسة الرسالة، 1409. محقق حلی، المعتبر، قم: مؤسسة سيد الشهداء(ع)، 1364.مطهرى، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، تهران: انتشارات صدرا.مظفر، محمد حسين، دلائل الصدق، قم: مؤسسة آل البيت، الطبعة الاولی، 1422.مظفر، محمد رضا، عقائد الإمامية، قم: انتشارات انصاريان، چاپ دوازدهم، 1387.مقدس اردبيلى، الحاشية على إلهيات الشرح الجديد للتجريد، قم: دفتر تبليغات اسلامى، الطبعة الثانیه، 1419.الموصلی، عبدالله بن‌عبدالله، حقیقة الشیعه، مکتبة ابن‌تیمیه، القاهره: الطبعة الخامسه، ‌1417.مولى صالح مازندرانى، شرح أصول الكافي، تهران: دار الكتب الإسلامية، 1388.نجفي، محمد حسن، جواهر الكلام في شرح شرائع الاسلام، بيروت: نشر دار إحياء التراث العربي‏، الطبعة السابعه، بی‌تا.‏ نراقي، احمد بن‌محمد، مستند الشيعة، قم: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، الطبعة الاولی، 1415.نراقي، ملا مهدي، أنيس الموحدين، تصحيح: سيد محمدعلي قاضي، تهران: نشر الزهراء، چاپ دوم، 1369.نعمانى، محمد بن‌ابراهيم، ‏الغيبة للنعماني‏، تهران: نشر صدوق، الطبعة الاولی، 1379.نيشابوری، مسلم بن‌حجاج، الجامع الصحيح، بيروت: دار الفکر، بی‌تا.يزدی، سيد محمد کاظم، العروة الوثقی، تعليقه: محمد فاضل لنکراني، مرکز فقهي الائمه الاطهار، قم: الطبعة الاولی، 1422.

 

منبع: نشریه سراج منیر


پی نوشت ها

[1] پژوهش‌گر مؤسسه تحقیقاتی دارالإعلام لمدرسة اهل‌البیت: و دانش‌پژوه سطح 4 حوزه علمیه قم.

g.saadati110@gmail.com

[2] . راغب اصفهانی، حسین بن‌محمد، المفردات فی غریب القرآن، ج1، ص423، ماده «سلم».

[3] . فراهیدی، خلیل بن‌احمد، کتاب العین، ج7، ص266.

[4] . کلينى، محمد بن‌يعقوب،  الکافی، ج2، ص45.

[5] . طریحی، فخر الدین، مجمع البحرين، ج6، ص205.

[6] . طباطبایی، محمد حسین، الميزان في تفسير القرآن، ج‏18، ص259. 

[7] . حجرات (49): 14.

[8] . کلينى، پیشین، ج‏2، ص51.

[9] . نساء (4): 94.

[10] . حجرات (49): 14.

[11] چنان‌که در روایات وارد شده است: «الاسلام هو الظاهر الذی علیه الناس شهادة ان لااله الا الله وحده لاشریک له، وان محمدا عبده و رسوله».

[12] . علی ابن ابی طالب، نهج البلاغه، حکمت 227.

[13] . کلينى، پیشین، ج‏2، ص24.

[14] . همان.

[15] . طباطبایی، پیشین، ج1، ص301.

[16] . همان.

[17] . کلينى، پیشین، ج‏2، ص24.

[18] . راغب اصفهانی، پیشین، ماده «کفر».

[19] . حديد (57): 20.

[20] . سبحانی، جعفر، الایمان و الکفر، ص49.

[21] . یزدی، سید محمد کاظم، العروة الوثقی، ج1، ص48.

[22] . بقره (2): 108.

[23] . آل عمران (3): 167.

[24] . مثل روايت امام صادق7 در: کلینی، محمد بن‌یعقوب، الکافي، ج2، ص389؛ در ادامه مقاله به اقسام کفر اشاره خواهیم کرد.

[25] . محمد بن‌عبد الوهاب، رساله فی الرد علی الرافضه، ص12.

[26] . در حالی که منظور از ارتداد، انحراف از امامت است نه ارتداد فقهی.

[27] . ابن جبرین، شرح عقیده الطحاویه، درس شماره 56، ص11. دروس ابن‌جبرین است که در «مکتبه الشامله» آنها را به صورت کتاب درآورده‌اند.

[28] . الاثری، ابی‌ عبد الله النعمانی، مجمل عقائد الشیعه و المراجعات فی المیزان، ص37.

[29] . الموصلی، عبدالله بن‌عبدالله، حقیقه الشیعه، ص16.

[30] . ممکن است در بین شیعیان برخی از تندروها باشند که اهل سنت را کافر بدانند، ولی نظر اهل بیت: و نظر فقها و علمای شیعه برخلاف آن است و نباید نظر جهال را به نام شیعه ثبت کنیم، بلکه در هر مذهبی گروهی تندرو هستند که نظرشان برخلاف نظر علمای آن مذهب است.

[31] . صدوق، محمد بن‌علی بن‌بابویه، کمال‏ الدين، ج2، ص412.

[32] . همان، ج‏1، ص261.

[33] . کلینی، پیشین، ج1، ص437.

[34] . حر عاملی، محمد بن‌حسن، وسائل الشیعه، ج28، ص345.

[35] . همان، ج28، ص346.

[36] . نعمانی، محمد بن‌ابراهیم، الغيبة للنعماني، ص130.

[37] . تفتازانی، سعد الدین، شرح المقاصد، ج‏5، ص239.

[38] . طیالسی، سلیمان بن‌داود، مسند الطيالسي، ص259؛ احمد بن‌حنبل، مسند احمد، ج4، ص96.

[39] . نیشابوری، مسلم بن‌حجاج، الجامع الصحيح (صحیح مسلم)، ج6، ص22.

[40] . بخاری، محمد بن‌اسماعیل، صحيح البخاري، ج7، ص208.

[41] . فاضل هندي، بهاء الدین محمد، كشف اللثام (ط.ج)، ج1، ص410.

[42] . بخشی از این اقسام از روایاتی مثل روایت امام صادق7 در الکافی، ج2، ص289 گرفته شده و با استفاده از کلمات علما و تأمل در روایات دیگر، تکمیل شده است.

[43] . نراقی، احمد بن‌محمد، مستند الشيعة، ج1، ص204.

[44] . همان.

[45] . حر عاملی، پیشین، ج1، ص220.

[46] . ابن مغازلى شافعى، علی بن‌محمد،  مناقب ابن المغازلي، ص93.

[47] . حاکم نیشابوری، محمد بن‌عبدالله، المستدرک علی الصحيحين، ج3، ص149.

[48] . ابن ابی الحديد معتزلي، عبدالحمید بن‌هبه الله، شرح نهج البلاغه، ج2، ص297؛ و مازندرانى، محمد  ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج3، ص217؛ صدوق، محمد بن‌بابویه، الأمالي، ص561؛ طوسی، محمد بن‌حسن، الأمالي، ص364.

[49] . البته کسانی که بعد از محاربه توبه کنند، در حکم مسلمان خواهند بود، چنان‌که پیامبر(ص) با کسانی که بعد از محاربه توبه کردند، چنین رفتار کرد، مثل ابوسفیان و معاویه و دیگر طلقا.

[50] . اهل بیت:، در صورتی که شخص از روی غفلت یا جهالت دچار دشمنی با ایشان می‌شد، او را موعظه و هدایت می‌کردند، (مثل ناصبی شامی که در حضور امام حسن(ع)، حضرت علی(ع) را سب می‌کرد، ولی امام حسن(ع) با رفتار نیکوی خود او را متوجه اشتباهش کردند و او توبه کرد؛ اما در صورتی که شخص هدایت و دلیل را نپذیرفت با او مثل ناصبی رفتار می‌کردند (مثلاً امام باقر(ع) با زنی ازدواج کردند که رأی خوارج را داشت و به حضرت علی(ع) بد می‌گفت. حضرت تا صبح او را با موعظه و ادله نصیحت کردند ولی او نپذیرفت. لذا حضرت همان روز او را طلاق دادند. البته برخی از احکام نواصب مثل قتل، در صورتی ممکن است که امام در رأس حکومت باشد و بعد از هدایت و تنبه و عدم پذیرش انجام می‌گیرد، نه در هر حالی؛ به ویژه که این کار، در صورتی که مؤمنین قدرت حاکمه نداشته باشند، باعث در خطر انداختن جان آنها نیز هست.

[51] . انواع کفر را قبلاً ذکر کردیم.

[52] . متقی هندی، علی، كنز العمال، ج11، ص622، ح33028؛ ثقفی، ابراهیم بن‌محمد، الغارات، ج2، ص356؛ حاكم حسكانی، عبید الله بن‌عبد الله، شواهد التنزيل، ج1، ص427؛ ابن ابي‌الحديد معتزلی، پیشین، ج18، ص173 و … .

[53] . شيخ صدوق، محمد بن‌بابویه، الأمالي، ص14؛ همو، الخصال، ج2، ص496.

[54] . کلینی، پیشین، ج‏2، ص24.

[55] . نساء (4): 80.

[56] . طوسی، محمد بن‌حسن، تهذيب الاحکام، ج6، ص95 (زيارت جامعه كبيره).

[57] . کلینی، پیشین، ج2، ص388.

[58] . همان، ج1، ص187.

[59] . برای نمونه مراجعه شود به: سبحانی، جعفر، دلیل المرشدین الی الحق المبین، ص357.

[60] . جرجانی، میر سید شریف الدین، شرح المواقف، ج8، ص344.

[61] . جوينى، عبد الملك، الإرشاد إلى قواطع الأدلة في أول الاعتقاد، ص245.

[62] . غزالی، ابو حامد، الاقتصاد فى الاعتقاد، ص234.

[63] . چون نقد این دیدگاه از بحث این مقاله خارج است لذا به آن نمی‌پردازیم.

[64] . صدوق، محمد بن‌علی بن‌بابویه، الهداية فی الاصول و الفروع، ص27.

[65] . شیخ مفید، اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، ص44.

[66] . طوسی، محمد بن‌حسن، تهذيب ‏الأحكام، ج1، ص33.

[67] . شريف مرتضى،‏ علي بن‌حسين بن‌موسی، رسائل شريف مرتضى، ج1، ص165 و 166.

[68] . عبيدلى، سيد عميد الدين، إشراق اللاهوت في نقد شرح الياقوت، ص526 و 527.

[69] . مقدس اردبیلی، احمد بن‌محمد، الحاشيه على الهيّات، ص178-179.

[70] . شوشتري، قاضى نور الله، ‏إحقاق الحق و إزهاق الباطل‏، ج2، ص305.

[71] . ‏لاهیجی، فیاض، گوهر مراد، ص467.

[72] . مولی صالح مازندرانی، شرح اصول كافى، ج2، ص15.

[73] . بحراني، يوسف بن‌احمد، الحدائق الناضرة، ج5، ص175.

[74] . نراقی، ملامهدی، انيس الموحدين، ص137.

[75] . نجفی، محمد حسن، جواهر الكلام، ج6، ص56.

[76] . خمینی، سید روح‌الله، كتاب الطهارة، ج2، ص352.

[77] . مظفر، محمد حسین، دلائل الصدق، ج2، ص10.

[78] . مظفر، محمدرضا، عقائد الاماميّة، ص65.

[79] . شوشتری، پیشین، ج2، ص494.

[80] . جمعی از نویسندگان، امامت‌پژوهى (بررسى ديدگاه‌هاى اماميه، معتزله و اشاعره)، ص109.

[81] . حلی، ابن ادریس، السرائر، ج1، ص356.

[82] . حلی، حسن بن‌یوسف، المنتهی المطلب، ج8، ص359.

[83] . نجفی، پیشین، ج6، ص60.

[84] . خمینی، پیشین، ج2، ص352.

[85] . طوسی، محمد بن‌حسن، تهذیب الاحکام، ج1، ص33.

[86] . حلی، حسن بن‌یوسف، پیشین، ج8، ص359.

[87] . چون ائمه: و اصحاب ایشان، با کسانی که مخالف امامت ایشان بودند، و در کنار ایشان زندگی می‌کردند، مثل یک مسلمان رفتار کرده‌اند.

[88] . شوشتری، پیشین، ج2، ص294.

[89] . آل کاشف الغطاء، شیخ محمد حسین، اصل الشيعة و اصولها، ص126.

[90] . امینی، عبدالحسین، الغدير، ج3، ص216.

[91] . مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج1، ص97.

[92] . خمینی، پیشین، ج3، ص323 و 327.

[93] . مثلاً در حدیث سلسله الذهب.

[94] . مائده (5): 67.

[95] . کلینی، پیشین، ج‏2، ص24.

[96] . سلیم بن‌قیس، کتاب سلیم بن‌قیس، ص131.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *