مهمترين دستاويز وهابیت براي تكفير و مهدورالدم دانستن مسلمانان، مسئله توسل به اوليای الهي است. از زماني كه ابن‌تيميه و محمد بن‌عبدالوهاب توسل را شرک آمیز دانستند، بسياري از علماي اسلامي از مذاهب مختلف در مقابل اين تفكر موضع گرفتند و مطالبي را در رد آن بيان كردند. از مهمترين فرقه هاي اهل‌ سنت كه در مقابل افكار وهابيت موضع گرفت، مذهب حنفي است. اين مذهب بزرگترين مذهب فقهي اهل‌ سنت است كه تعداد زيادي از مسلمانان پيرو آن هستند. اختلاف احناف با وهابيت، هم در امور فقهي و هم در امور اعتقادي است. در اينجا سعي می‌کنیم ديدگاه علماي حنفي را در مورد مسئله توسل به اوليای الهي و تضاد فکری آنها با وهابيت را در اين  زمينه بیان کنیم.

ديدگاه وهابيت در مورد انواع توسل در نمودار زیر آمده است:

[1][2]

در مواردی که وهابيت توسل را جايز دانسته، علماي حنفيه نيز آن را جايز شمرده‌اند؛ لذا جاي تفصيل و بيان ديدگاه آنها نيست. آنچه در ادامه بيان خواهد شد، در خصوص مواردي است كه وهابيت توسل را جايز نميداند. البته وهابيت تلاش کرده است بقيه فرق اسلامي را با خود همراه سازد و اینگونه القا كند كه نگرش آنان مورد اتفاق بسياري از مسلمانان از جمله احناف است، اما واقعيت اين است كه بسياري از بزرگان و علماي مذهب حنفي ديدگاه آنان را نپذیرفته اند كه كلام بعضي از آنها را خواهیم آورد.

توسل به حق و جاه اوليا

منظور از توسل به حق و جاه اولیا این است که جايگاه اوليای الهي نزد خداوند واسطه براي آمرزش يا برآورده شدن حاجات  قرار گيرد. البته مقصود از حق اوليا، حقّي است که خداوند به آنان لطف کرده و آنان را صاحبان حق قرار داده است. معناي اين سخن آن نيست که بندگان و صالحان، حقي ذاتي بر خدا دارند که خدا بايد آن را ادا کند، بلکه همه حقوق، از آنِ خداست.

مشروعيت اين نوع توسل مورد اتفاق اكثر مسلمانان به جز ابن‌تيميه و وهابيت است و بعضي از محققين معتقدند كه تحريم آن از بدعت‌هاي ابن‌تيميه است.[3] بعد از ابن‌تيميه، وهابيت عَلَم تحريم اين توسل را برداشت. ابن‌تيميه سعي كرده اینگونه القا كند كه توسل به حق اولیا مورد اتفاق همه علماي اهل‌سنت از جمله ابوحنيفه بوده است. لذا وي بعد از بيان جمله «أسألك بجاه نبيّنا أو بحقّه» ميگويد: «به درستي كه اين از چيزهايي است كه انجام دادنش از بعضي از متقدمين نقل شده است و بين آنها مشهور نبوده، بلكه دلالت بر نهي از آن شده؛ كما اينكه از ابوحنيفه و ابو يوسف و غير آنها نقل شده است».[4] وي معتقد است كه ابوحنيفه اين نوع از توسل را حرام می‌داند.[5]

بن‌باز، مفتي سابق عربستان، مي‌گويد:

اما سخن آن كسي كه مي‌گوید: «أسأل الله بحق أوليائه أو بجاه أوليائه أو بحق النبي أو بجاه النبي»، شرك نيست، نزد جمهور اهل علم، بدعت و از اسباب شرک است؛ زيرا دعا عبادت است و کيفيت دعا از امور توقيفيه است و از پيامبر(ص)آنچه دلالت بر مشروعيت يا اباحه توسل به حق يا مقام يکي از خلق کند، ثابت نشده است. پس براي مسلمان بيان توسلي كه خداوند تشريع نكرده، جايز نيست.[6]

دیدگاه علمای حنفی

اما با دقت در كتب احناف معلوم مي‌شود كه آنها اين نوع از توسل را جايز مي‌شمرند و مي‌توان آنها را به دو دسته تقسيم كرد: الف) علمايي كه خود اين گونه متوسل شده‌اند يا از بيان آنها جواز فهميده مي‌شود. ب) كساني که آن را مكروه مي‌شمرند. در ادامه ديدگاه هريك از اين دو گروه بيان مي‌شود.

الف) دسته اول

 گروه نخست كسانياند كه توسل به حق يا جاه را جايز مي‌شمرند يا در عباراتشان اینگونه متوسل شدهاند؛ از جمله علمای زیر:

1 – ابو منصور ماتريدي[7] (م333ق)  در تفسير خود توسل يهود به حق پيامبر(ص) را قبل از بعثت بيان مي‌كند و مي‌گويد: «آنها میگفتند: اللهم انصرنا بحق نبيك الذي تبعثه…».[8]

2 – نصر بن محمد بن احمد بن ابراهيم سمرقندي[9] (م 373ق) نيز توسل يهوديان به‌حق پيامبر را بيان مي‌كند.[10] وي در جاي ديگر از توسل حضرت آدم(ع) به حق پيامبر اسلام(ص) سخن میگوید.[11]

3 – ابو بكر محمد بن ابي اسحاق كلاباذي[12] (م380ق) می‌گوید: «از خداوند كمك مي‌خواهم و بر او توكل مي‌كنم و بر پيامبر درود مي‌فرستم و به او توسل مي‌جویم».[13]

4 – يوسف بن‌ابي‌بكر سكاكي خوارزمي[14] (م 626 ق) مي‌گويد: «خداوند را بخاطر كمالش شكر و از او مسئلت دارم كه به حق محمد و آل محمد در باقي آن توفيق عطا كند.»[15]

5 – عبدالقادر بن‌ابي‌الوفاء[16](م775ق) مي‌گويد: «أسأل الله العظيم بجاه رسول الله (صلى الله عليه وسلم)».[17]

6 – بدرالدين عينى[18] (م855ق) مي‌گويد: «از خداوند مي‌خواهيم كه با توسل به پيامبر و خاندانش و صحابه كرام بر پايان رساندن كتاب كمك كند».[19]

7 – زبيدي حنفي[20] (م893 ق) مي‌گويد: «از خداوند تعالي خواستار نفع رساندن به آن است… به قدر و منزلت محمد (صلی الله عليه و آله و صحبه اجمعين)».[21]

8 – عصام الدين طاشْكُبْري‌زَادَهْ[22] (م968ق) مي‌گويد: «خداوندا، بر او رحمتت را بفرست و رحمتت را بر والدم بفرست، کما اینکه در حالی که کوچک بودم، مرا تربیت کردند و بین من و آن دو رحمتی پایدار قرار ده به حرمت پیامبرت محمد(ص)».[23]

9 – حاج خليفة حنفي[24] (م1067ق) مي‌گويد: «(خداوند) به حرمت امين وحيش بدن‌هاي ما را از آتش برافروخته محافظت كند».[25]

10 – حسن بن‌عمار بن‌علي شرنبلالي حنفي[26] (م1069ق) مي‌گويد: «اللهم أني أتوسل إليك بحبيبك المصطفى»[27] وي درجاي ديگر مي‌گويد: «از فضل خداوند بخشش و سلامت مي‌خواهم به عزت و شرف سيد ما محمد(ص)».[28]

11 – شهاب‌الدين احمد خفاجي مصري حنفي[29] (م 1069ق)  توسل يهود به حق پيامبر قبل از بعثت را نقل کرده است.[30]

12 – عبدالرحمن بن‌محمد بن‌سليمان كليبولي[31] (م1078ق) مي‌گويد: «إيانا بجاه نبيه».[32]

13 – حصفكي شامي[33] (م1088 ق) در كتاب رد المحتار علی الدر المختار مي‌گويد: «پس از خداوند مي‌خواهم توفيق و قبول به قدر و منزلت پيامبر(ص)».[34]

14 – اسماعيل حقي بن‌مصطفى استانبولي حنفي[35] (م1127ق) مي‌گويد:

حضرت آدم(ع) برای استجابت دعا و قبولی توبه‌اش، سيد كونين را وسیله توسل به سوي خداوند قرار داد؛ كما اينكه در حديث آمده است: چون حضرت آدم به خطاي خود اعتراف كرد، عرض کرد: «يا رب أسألك بحق محمد أن تغفر لي…». آن را بيهقي روايت كرده و از جمله توسل آدم به پيامبر است، زماني كه فرمود: «إلهي بحق محمد أن تغفر لي».[36]

15 – احمد بن‌محمد بن‌اسماعيل طحطاوي حنفي[37] (م1231ق) در كتاب شرح مراقي الفلاح در ادامه كلام «بجاه سيدنا محمد (صلى الله عليه وسلم)» مي‌گويد: «به آن (توسل به) حرفش را پايان داد، به دلیل آنچه وارد شده كه به منزلتم توسل بجویيد. پس به درستي كه قدر و منزلتم نزد خداوند بزرگ است».[38]

16 – ابن‌عابدين[39] (م1252ق) مي‌گويد: «ببخشاید آنها(والدین)و اولادش و مشایخش و کسی را که حقی بر او است، به عزت و شرافت سيد الانبیاء و المرسلین».[40]

وي در ابتداي شعري چنين مي‌گويد: «توسل إلی الله الجليل بأقطاب».[41]

17 – محمود آلوسي بغدادي[42](م1270ق) در روح المعاني مي‌نويسد: «من در توسل به خداوند، به منزلت پیامبر(ص) نزد خداوند، چه زنده باشد و چه مرده، منعي نمی‌بینم».[43]

18 – محمدخليل مراد حسيني حنفي[44] (م1206ق) مي‌گويد: «خداوندا، به سوي تو به‌وسيله او (پيامبر اكرم(ص)) متوجه مي‌شويم؛ زيرا او وسيله بزرگي است براي كسي كه تمسك جوید به‌وسیله پيامبر. خداوندا، درود بفرست بر او».[45]

19 – عبد الرحمن بن‌حسن جبرتي المؤرخ[46] (م1237ق) مي‌گويد: «در آن مورد به خداوند به وسیله محمد(ص) متوسل مي‌شود؛ زیرا او واسطه بین خدا و خلقش است».[47]

20 – احمد عارف[48] (م1275 ق)، از علماي قرن سيزده، مي‌گويد: «خداوندا، این پادشاه مهربان را به منزلت سیدالمرسلین و خاتم النبیین تأیید کن».[49]

21 – خليل احمد سهارنپوري[50] (م1346ق) درباره ديدگاه علماي ديوبند که به تأیید جمعی از علماي حرمین، شبه قاره، مصر، سوریه و سایر بلاد رسیده است، در خصوص توسل مي‌گويد:

نزد ما و نزد مشايخ ما توسل به انبيا و صلحا و اوليا و شهدا و صديقين در دعاها، چه در حيات و چه در وفات آنها، اين‌گونه جايز است كه شخص در دعايش بگويد: پروردگارا، من به‌سوي تو به فلان بزرگوار توسل مي‌كنم كه دعاي مرا مستجاب کنی و حاجتم را بر آوري.[51]

22 – انورشاه كشميري[52] (1352ق) بعد از بيان توسل عمر به عباس، عموي پيامبر، مي‌گويد كه اين توسل فعلي است و توسل ديگري وجود دارد و آن توسل قولي است، به اينكه بگویي: «اللهم بوسيلة فلان أو بحرمة فلان أو ببركة فلان أو بحق فلان» بدون نياز به حضور شخص.[53]

23 – محمد زاهد كوثري[54] (م1371 ق) معتقد است توسل به جاه پيامبر را اولين بار ابن‌تيميه حرام كرد و كسي قبل از او اين حكم را نداد.[55] وي در كتاب محق التقول في مسألة التوسل[56] احاديثي در تأیيد توسل به حق و جاه پيامبر مي‌آورد .

24 – محمد زكريا كاندهلوي[57] (م1402ق) در كتاب فضائل اعمال توسل حضرت آدم(ع) به حق پيامبر(ص) را بيان مي‌كند.[58]

ب) دسته دوم

دسته دوم كساني‌اند كه توسل به حق انبيا و اوليا را مكروه مي‌دانند. آنچه در كتب فقهي علماي حنفي بيان شده، اين است كه ابوحنيفه توسل به حق را مكروه دانسته و این مسئله در کتب علماي ذیل بیان شده است:

1 – علاءالدين كاساني حنفي[59] (587ق) مي‌گويد: مكروه است که شخص در دعايش بگويد: «أسألك بحق أنبيائك ورسلك وبحق فلان».[60]

2 – علي بن‌ابي‌بكر فرغاني مرغيناني[61](م593ق) مي‌نويسد: مكروه است که شخص در دعايش بگويد: «بحق فلان أو بحق أنبيائك ورسلك».[62]

3 – فخر‌الدين عثمان بن‌علي زيلعي حنفي[63] (م743ق) مي‌گويد: براي فرد مكروه است در دعايش بگويد: «حق فلان، وكذا بحق أنبيائك، وأوليائك أو بحق رسلك أو بحق البيت أو المشعر الحرام».[64]

4 – محمد بن‌فرامرز مشهور به ملا خسرو[65] (م 885ق) مي‌گويد: مكروه شده در هنگام دعا گفتن «بِحَقِّ فُلَانٍ» یا «بحق أنبيائك أو أوليائك أو رسلك أو بحق البيت أو المشعر الحرام».[66]

5 – گروهي از علماي هند به رياست نظام الدين بلخي (م1036 ق) مي‌گويند: بر فرد مكروه است که در دعايش بگويد: «حق فلان، وكذا بحق أنبيائك، وأوليائك أو بحق رسلك أو بحق البيت أو المشعر الحرام». [67]

توسل به دعاي اوليای الهي در بعد از وفات

الف) ‌دیدگاه ابن‌تیمیه

منظور از اين توسل اين است كه شخص از اولياي الهي، در حالي كه از دنيا رفته‌اند، بخواهد كه براي او دعا كنند. محمد بن‌عبدالوهاب مي‌گويد:

مشرکین در زمان ما همان‌طور كه شب و روز خداوند را می‌خوانند…، مرد صالحی مثل لات و نبی ما عیسی را می‌خوانند. دانستی که رسول الله با کفار  به‌دلیل همین  شرک مبارزه، و آنها را به عبادت خالص خداوند دعوت کرد… . جنگ رسول خدا با آنها به این جهت بود که دعا همه‌اش برای خداست.[68]

ب) دیدگاه علمای حنفی

1 – عبدالله بن‌احمد بن‌محمود النسفي[69] (م710ق): در تفسير آية (و لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا)؛[70]  «اگر آنان وقتى به خود ستم كرده بودند، پيش تو مى‏آمدند و از خدا آمرزش مى‏خواستند و پيامبر [نيز] براى آنان طلب آمرزش مى‏كرد، قطعاً خدا را توبه‏ پذيرِ مهربان م‏يافتند»، حديثي را بيان مي‌كند كه شخصي اعرابي كنار قبر پيامبر رفت و اين آيه را خواند و طلب اسغفار كرد و بخشيده شد.[71] احمد بن‌محمد بن‌إسماعيل طحطاوي حنفي(م1231ق) مي‌گويد: بعضي از عارفين ذكر كردهاند كه ادب در توسل اين است كه توسل بجویيم به ابوبكر و عمر به سوي پيامبر اكرم6.[72]

2 – محمد حسن خان سرهندي مجددي[73] (1346ق) مي‌گويد: اصول ما به النزاع در ميان مقلدين و غير مقلدين چهار چيز است: تعظيم براي غير خداوند، توسل به ارواح صالحان واستمداد از آنها، ندا بر غايب و سماع الموتى، و پيروي وتقليد ارباب مذاهب چهارگانه. اين هر چهار چيز را وهابيت شرك وكفر وبدعت مي‌دانند.[74]

3 – محمد عابد سندي حنفي[75]  (ت1257ق) بعد از بيان حديثی که می‌گوید بلال بن‌حارث در كنار قبر پيامبر(ص)طلب باران کرد، مي‌گويد: طبق اين داستان، آن حضرت در برزخ، از درخواست صحابی‌اش آگاه است و براي او دعا مي‌کند. بنابراين درخواست از پيامبر(ص) براي طلب باران و غير آن جايز است؛ همان‌گونه که در زمان حيات پیامبر جايز بود.[76]

4 – محمد عاشق الرحمن قادري حبيبي مي‌گويد:

صحابه بر جواز توسل به پیامبر(ص) بعد وفاتش در زمان عمر و عثمان بن‌عفان اجماع کرده‌اند، زمانی که مردی به سوی قبر پیامبر(ص) آمد و گفت: يارسول الله، استسق لامتك فإنهم قد هلكوا… .[77] پس هیچ‌یک از صحابه حاضر و کسانی که بعد از آنان آمدند، آن اقدام را انکار نکردند. پس این اجماعِ سکوتی از طرف صحابه و تابعین است.[78]

5 – محمد عمر ملازهي سربازي (م1428ق) در کتاب مجالس قطب الارشاد در جواب این سؤال كه «آیا صحت دارد که می‌گویند: اولیای خداوند متعال در حیات و ممات می‌توانند تصرفاتی در زندگی داشته باشند»، مي‌گويد:

اگر هم عقیده داشته باشد که فلان بزرگ و ولیّ که مرده است، اگر خداوند متعال بخواهد به وسیله فرشته ها به او خبر دهد که فلان کس با مشکل مواجه است و گرفتاری دارد، شما اجازه دارید که از دربار من درباره مشکل وی طلب گشایش کنید و او بدون اذن پروردگار نمی‌تواند تصرف داشته باشد، جایز است.[79]

وي در كتاب ديگرش مي‌نويسد:

حضرت حكيم الامة در فتاوي امداديه (ج5، ص363) استعانت و استمداد را پنج قسم كرده است…(در قسمت سوم چنين مي‌گويد:) اينكه معتقد است اين زنده يا مرده علم غيب و قدرت مستقل ندارد و طريق استعانت او هم به طريق شرعي ثابت است، اين صورت جايز است؛ مثلاً شخصي بزرگ را مي‌گويد كه براي شفاي مرض و مشكل من دعا كنيد.[80]

6 – عبدالهادي محمد الخرسه[81] كتابي به نام الإسعاد في جواز التوسل والاستمداد نوشته است که در آن بعد از بيان حديث «طلب باران در كنار قبر پيامبر» مي‌گويد: محل استدلال اين است كه او صحابي يا تابعي بود و عمر و غير او نيز او را منع نكردند؛ پس اجماعي است.[82]

7 – وهبي سليمان غاوجي،[83] از علماي معاصر حنفي، چنين مي‌گويد:

توسل در ميان پيامبران و نيز رسول گرامي اسلام(ص) امري شناخته شده است. صحابه رسول خدا و تابعان آنها نيز اين مسئله را پذيرفته و به آن عمل مي‌کردند. عالمان دين نيز توسل را يکي از شيوه‌هاي دعا و وسيله‌اي براي تقرب به درگاه خداوند مي‌دانستند. آنان توسل را فقط عبادت خدا قلمداد مي‌کردند و گمان آنها بر اين نبود که انسان زنده، هرچند پيامبر(ص)، مي‌تواند بدون اراده خداوند، سود و زياني به ديگران برساند و کاري را بدون مشيت الهي انجام دهد. براي مردگان نيز چنين تصوري ميان آنها وجود نداشت.[84]

يكي ديگر از مواردي كه نشان مي‌دهد علماي حنفي توسل به دعای پيامبر(ص)  و غير آن را جايز مي‌شمرند، زيارت‌نامه‌اي است كه علماي سرشناس حنفي آن را در كتاب‌هايشان بيان كرده‌اند كه در ادامه به قسمت‌هايي از آن اشاره مي‌شود.

عبدالله بن‌محمود بن‌مودود موصلي حنفي[85] (م683ق) در كتاب الاختيار لتعليل المختار،[86] ابن‌همام حنفی[87](م861ق) در كتاب فتح القدير،[88] و عبدالرحمن بن‌محمد بن‌سليمان كليبولي (م1078ق) در كتاب مجمع الأنهر في شرح ملتقى الأبحر،[89] گروهي از علماي هند به رياست نظام‌الدين بلخى (م1036 ق) در كتاب الفتاوي الهنديه،[90] و رشيد احمد گنگوهي[91] (م1323ق) ترجمه مولوي عبدالرحمن ملازهي[92] در كتاب زبدة‌المناسک،[93]  محمد زكريا كاندهلوي (م1402ق) در كتاب فضائل حج[94] و عبدالحميد طهماز[95] (م1431ق)[96] در كتاب الفقه الحنفي في ثوبه الجديد، در قسمتي از زيارت پيامبر(ص) اين عبارت را آورده‌اند: «يا رسول الله أسألک الشفاعة و أتوسل بک إلی الله في أن أموت مسلماً علی ملّتک و سنتک؛ اي پيامبر خدا، من از تو شفاعت مي‌طلبم و تو را به بارگاه خدا وسيله قرار مي‌دهم که من در حال مسلماني بر دين و سنت تو بميرم».

 بعضي از علماي حنفي كه عبارت‌اند از عبدالله بن‌محمود بن‌مودود موصلي حنفي(م683ق)،[97] ابوالبقاء محمد بن‌أحمد بن‌محمد ابن‌الضياء مكي حنفي[98] (م854ق)،[99] گروهي از علماي هند به رياست  نظام‌الدين بلخى (م1036ق)،[100] و رشيد احمد گنگوهي (م1323ق) ترجمه مولوي عبدالرحمن ملازهي[101] در كتب خود زيارت‌نامه خليفه اول و خليفه دوم را ذکر كرده‌اند كه در در قسمتي از  آن چنين بيان شده است: «…جئناكما نتوسل بكما إلى رسول الله ليشفع لنا».

نكته شایان توجه اين است كه بعضي می‌گویند فقط توسل به پيامبر(ص)جايز است؛ در حالي كه از اين زيارت‌نامه معلوم مي‌شود علماي حنفي توسل به غير پيامبر(ص) را نيز جايز مي‌دانند.

استعانت و استغاثه از اوليای الهي در حال ممات

الف) دیدگاه ابن‌عبدالوهاب

محمد بن‌عبدالوهاب مي‌گويد: کسی که به مخلوقی از ملك مقرب یا نبي مرسل یا وليّ یاصحابي و غيرصحابی یا صاحب قبر… شرک بورزد یا به او استغاثه کند[102] یا به او استعانت جوید[103] در آنچه جز از خداوند طلب نمی‌شود یا او را به صورت استغاثه یا استعانت بخواند…، به تحقیق کفر ورزیده است.[104]

ب) ‌دیدگاه حنفیان

ديدگاه پیروان مذهب حنفی در مورد این نوع توسل چنین است:

1 – عبدالحق محدث دهلوي[105] (م1052 ق): وي بعد از بيان توسل شافعي به قبر ابوحنيفه و… مي‌گويد:

يكي از مشايخ عظام گفته است: ديدم چهار كس را از مشايخ كه تصرف مي‌كنند در قبور خود مانند تصرفهاي ايشان در حيات خود يا بيشتر و شيخ معروف كرخي و شيخ عبدالقادر جيلاني و دو كس ديگر را از اوليا شمرده و مقصود حصر نيست، آنچه خود ديده و يافته، گفته است.

و احمد بن‌مرزوق كه از اعاظم فقها و علما و مشايخ ديار مغرب است، گفت كه روزي شيخ ابوالعباس حضرمي از من پرسيد: امداد حيّ قوي‌تر است يا امداد ميت؟ من بگفتم: قومي مي‌گويند كه امداد حيّ قوي‌تر است و من مي‌گويم كه امداد ميت قوي‌تر است. پس شيخ گفت: نعم؛ زيرا كه وي در بساط حق است و در حضرت او است. و نقل در اين طایفه بيشتر از آن است كه حصر و احصا كرده شود.

و يافته نمي‌شود در كتاب و سنت و اقوال سلف صالح كه منافي و مخالف اين باشد و رد كند اين را، و به تحقيق ثابت شده است به آيات و احاديث كه روح باقي است و او را علم و شعور با زائران و احوال ايشان ثابت است، و ارواح كاملان را قربي و مكانتي در جناب حق ثابت است، چنان‌كه در حيات بود يا بيشتر از آن، و اوليا را كرامات و تصرف در اكوان حاصل است و آن نيست مگر ارواح ايشان را، و ارواح باقي است و متصرف حقيقي نيست، مگر خدا (عزّ شانه) و همه به قدرت او است و ايشان فاني‌اند در جلال حق در حيات و بعد از ممات. پس اگر داده شود مر احدي را چيزي به وساطت يكي از دوستان حق و مكانتي كه نزد خدا دارد، دور نباشد، چنان‌كه در حالت حيات بود، و نيست فعل و تصرف در هر دو حالت، مگر حق را (جلّ جلاله و عم نواله) و نيست چيزي كه فرق كند ميان هر دو حالت و يافته نشده است دليلي بر آن.[106]

2 – ابوسعيد خادمي[107] (م1156ق)، از بزرگان حنفی، می‌گوید:

توسل به سوي خداوند و استعانت به انبيا و صالحين بعد از مردن آنها جايز است؛ زيرا معجزه و کرامت با مردن آنها قطع نمي‌شود و از رملي نیز عدم انقطاع کرامت بر اثر موت نقل شده و از امام الحرمين نقل شده که هيچ کس منکر کرامت گرچه بعد از مرگ نيست، مگر رافضي، و از اجهوري نقل شده که وليّ در دنيا مثل شمشيري در غلافش است. پس زماني که بميرد، از دنيا آزاد مي‌شود. پس در تصرف قوي‌تر مي‌گردد و همچنين همين مطلب از نور الهدايه ابو‌علي سنجي نقل شده است.[108]

3 – محمد عابد سندي حنفي (ت1257ق) مي‌گويد: «و آنچه نقل شده از مشايخ و كساني كه مكاشفه داشته‌اند در استمداد از ارواح كاملين و استفاده آنها از آن ارواح، خارج از حصر است كه در كتب آنها ذكر شده است».[109]

4 – شاه فضل الرسول قادري[110] (م1289ق) مي‌گويد:

بدان استغاثه به غیر الله و خواندن او به دو وجه است: اول اينكه به وجه استقلال در تأثیر و ایجاد باشد که شبهه‌ای در شرک بودن آن نیست و دوم اینکه بر وجه کمک و ارشاد به صورت تدبیر و شفاعت یا برای دفع شر باشد و شبهه‌ای نیست که آن شرک نیست؛ زیرا در احادیث وارد شده است: «يا عباد الله أعينوني ويا محمد إني أتوجه بک إلي ربي».[111]

5 – احمدرضا خان بريلوي[112] (1340ق) مي‌گويد:

استعانت حقیقی یعنی اینکه او را قادر بالذات و مالک مستقل و غنی‌ بی‌نیاز دانسته که بدون عطای غیر، خودش از طرف خود قدرت آن مطلب را دارد. این مفهوم را در غیر خدا اعتقاد داشتن، نزد هر مسلمان شرک است و هرگز مسلمانی این معنا را در غیر خدا قصد نخواهد کرد، بلکه غیر را واسطه وصول فیض و وسیله قضای حاجات می‌داند و این قطعاً حق هست؛ چنانچه رب العزه تبارک و تعالی در قرآن حکیم فرموده‌اند: (وَابْتَغُوا إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ)؛[113] «به‌سوی خداوند وسیله جستجو کنید»، بدین معنا استعانت بالغیر هرگز منافی (إِياكَ نَسْتَعِينُ) نیست.

جواب سؤال ایشان را خداوند عزوجل در آیه کریمه داده اند: (لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا)؛[114] «اگر هنگامى كه به خود ستم مى‏كردند (و فرمان‌هاى خدا را زير پا می‏گذاردند)، به نزد تو مى‏آمدند و از خدا طلب آمرزش میكردند و پيامبر هم براى آنها استغفار مى‏كرد، خدا را توبه‏ پذير و مهربان مى‏يافتند». آیا خداوند تعالی خودش نمی‌توانست ببخشد؟ پس چرا فرمود که ای نبی، در خدمت شما حاضر می‌شوند. شما از خدا برایشان مغفرت طلب کنید.[115]

وي در يكي از اشعار خود مي‌گويد:

سلام علی اشجع البوسياء[116]

أنا المستغيث به في الدعاء

و من في الجنان يطوف بماء

فنعم الوسيله نحو السماء[117]

 

«درود بر دلیرترین شجاعان(مقصود حضرت علي(ع)است) و كسي كه در بهشت آب دورش طواف مي‌كند.

من در دعا به او استغاثه مي‌كنم. پس بهترين وسيله به‌سوي آسمان است».

6 – محمد حسن جان سرهندي مجددي (1346ق) در كتاب اصول الاربعه پس از اثبات مسئله حيات و ادراك و شعور و علم و سير و تصرف ارواح مقدس مي‌گويد:

حالا مسئله توسل واستمداد؛ بايد فهميد انبيا و اوليا چنانچه در زندگى واسطه و وسيله بين الخالق و المخلوق‌اند و مظهر عون الهى‌اند كه به‌توسل و تشفع آنها مخلوق در مقاصد دينى و دنيوى خود كامياب مى‌شود، همچنان در عالم برزخ مظاهر عون الهى‌اند كه فيوض و بركات روحانى آنها وقت توسل و تشفع باعث حل مشكلات و قضاي حاجات خلق مى‌شوند، حلال مشكلات و قاضى الحاجات در هر حال صرف ذات پاك واحد لاشريك است، مگر ارواح مقدسه وسيله محض و واسطه صرف مى‌باشند. چنانچه در حال حيات بودند، در حال ممات نيز همان‌اند.

وي بعد از بيان توسل عده‌ای از صحابه و علماي اهلسنت از جمله توسل ابوايوب انصاري در كنار قبر پيامبر(ص)،[118] و توسل شافعي[119] و برخی دیگر مي‌گويد:

از اين قبيل روايتهاي معتبره در كتابهاي اسلامي از صدر اسلام تا زمان ما به صورت متواتر نقل شده است كه هميشه علما و صالحان و بزرگان دين از قبرهاي اوليا و صالحان و اهل‌بيت پيامبر(ص)طلب كمك مي‌كردند.[120]

7 – محمد بخيت حنفي،[121] از علماي الأزهر(م 1354ق) مي‌نويسد: «جايز است كه روح ميت واسطه در  انجام مصلحت زنده یا مرده شود و فعل برای خداوند است».[122]

8 – شبیراحمد عثمانی[123] (1369ق)، از بزرگان دیوبند شبه قاره هند، در تفسير آيه (إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ)[124] در تفسيرش مي‌گويد:

از اين آيه شريفه فهميده مي‌شود حقيقتاً استمداد از غير خدا جايز نيست، ولي زماني كه كسي شخص مقبولي را واسطه بر رحمت الهي قرار دهد و طلب كمك کند از او با اعتقاد اينكه او در كمك كردن غير مستقل است، اين جايز است؛ بدليل اينكه استعانت به اين وليّ در حقيقت استعانت به خداوند تعالي است.[125]

9 – محمدزاهد كوثري (م1371ق) مي‌گويد:

بد نيست كه اينجا كلمه‌اي را در باب استغاثه و استعانت اضافه كنيم: همه آنها از يك جريان واحد هستند. در حديث شفاعت كه بخاري نقل كرده، آمده است كه مردم روز قيامت به حضرت آدم، سپس به موسي، سپس به محمد6 متوسل مي‌شوند[126] و اين روايت بر جواز استعمال استغاثه با هدف توسل دلالت مي‌كند.[127]

10 – مناظر احسن گيلاني[128](م1376 ق) مي‌گوید: «ما منكر استغاثه به ارواح مشايخ نيستيم».[129]

11 – سید احمد سعید کاظمی[130](م ۱۴۰6ق) درباره قدرت مشكل‌گشايي اولياء مي‌گويد:

این صفت ذاتی او نیست، بلکه سایه تجلی خداوند است که در او تجلی نموده و همیشه محتاج و غیر مستقل است… . با این توضیحات معلوم شد که مشکل‌گشایی بندگان صالح از خداوند سبحان و تعالی است که در تمام اعضا و جوارح آنان صفات خداوند تجلی نموده است و آنان مظهر صفات خداوند می‌شوند. پس خوب دقت کنیم و بدانیم که مشکل‌گشا شدن بندگان صالح، عطای الهی است که خداوند با اعضا و جوارح آنان کارهای خودش را انجام داده و مشکلات را حل می‌کند. پس زمانی‌که به دست بنده مشکلی حل می‌شود و حاجت کسی برآورده می‌شود او به قدرت و اجازه خداوند مشکل‌گشایی می‌کند.[131]

12 – محمد عاشق الرحمن قادري حبيبي درباره مناظره‌اي كه با يكي از وهابي‌هاي نجد داشته است، در كتابش چنين نوشته است: رئيس محاكم وهابي چنين بيان مي‌كند: در عقاید، اختلاف بين ما و بين شما در چيست؟

وي در جواب مي‌گويد: «نحن نجوز الاستغاثة وانتم لاتجوزونها؛[132] ما استغاثه را جايز مي‌شمريم و شما جايز نميشمريد».

13 – محمد عبدالقیوم هزاروی[133] در کتاب عقائد و مسائل که از كتاب هاي حوزه علمیه بریلوی شبه قاره است، می‌نويسد:

طلب استغاثه از غیر خداوند به اعتبار اینکه او سبب و واسطه می‌باشد، جایز است. اگر چه این اغاثه در حقیقت از خداوند باشد، اما منافاتی ندارد تا خداوند براي اغاثه سببهایي و وسایلي براي آن قرار دهد.[134]

14 – وهبي سليمان غاوجي،[135] از علماي معاصر حنفي، چنين مي‌گويد:

اگر ما باور داریم كه پيامبران در قبر خود زنده‌اند كه سخن حق است و نیز اگر معتقدیم که آنان كرامتي در اين دنيا داشته اند، پس از مرگ نيز این کرامت همراه آنان است. پس استغاثه به آنان چه مانعي دارد؟ زيرا استغاثه يعني در خواست كمك از كسي كه توانايي كمك‌رساني دارد.[136]

15 – عبدالرحمن آخوند تنگلي[137] در كتاب لزوم الاقتصاد في العمل و الاعتقاد معتقد است در باب استغاثه به اوليا، عدهاي تفريط مي‌كنند و انبياء و اوليا، را به منزله بت قرار مي‌دهند و معتقدند كه آنها برچيزي قدرت ندارند و به كسي نفع نميرسانند و عده‌اي افراط مي‌كنند و به ارواح كامل نگاه استقلالي دارند. هردو گروه در ضلالت هستند و راه میانه اين است كه به دوستان خدا از انبيا و اوليا استغاثه كرد، بنابر اينكه  آنها  مخلوق‌هايي‌اند كه واسطه بين او و بين خدایند و صاحب آبرو نزد خداوند هستند. وی در ادامه شواهد قرآني و روايي بر جواز استغاثه از مخلوق آورد.[138]

طلب فیض از قبور اولیا

الف) دیدگاه وهابیان

از دیگر مسائلی که وهابیت شرک می‌داند، اما علماي حنفی جایز می‌شمرند، طلب فیض از قبور اولیاست. صالح بن‌عثیمین، از بزرگان وهابي، می‌گوید:

باید دانسته شود که خداوند عزوجل گاهی به چیزی مثل این امور امتحان می‌کند. پس گاهی انسان به قبر تعلقي پيدا مي‌كند و آن‌گاه صاحبش را می‌خواند یا از خاکش برمی دارد و به آن تبرک می‌جوید، پس مطلوبش را به‌دست می‌آورد و آن امتحانی از جانب خداوند عزوجل برای این مرد است؛ چون ما می‌دانیم این قبر دعا را اجابت نمی‌کند و این خاک سبب از بین بردن ضرر یا جلب نفع نیست.[139]

ب) دیدگاه علمای حنفی

اما علماي حنفی این مورد را جایز می‌دانند.

1 – ابن عابدين (م1252ق)، از بزرگان حنفي: وی مى‌گويد: معروف كرخى، فرزند فيروز، از بزرگان مشايخ و مستجاب الدعوه بود و به قبر او طلب باران مىشود. او استاد سرّى سقطى است و به سال دويست هجرى درگذشت.[140]

2 – خلیل احمد سهارنپوری(م1346ق) در کتاب المهند علی المفند که به تأیید جمعي از علماي حرمین، ديوبند شبه قاره، مصر، سوریه و سایر بلاد[141] رسیده است، چنین می‌گوید:

اما استفاده از روحانیت مشایخ بزرگوار و حصول فیوضات باطنی از سینه ها و قبرهایشان امری است، که بدون تردید صرفاً با روشی که در میان اهل سلوک و خاصان این قوم شناخته شده و معلوم است، درست و صحیح است، نه آن‌طور که بین عوام شایع است.[142]

3 – انور شاه كشميري (1352ق) از علماي ديوبند مي‌گويد: «طلب فيض كردن از اهل قبور جايز است، زيرا او نزد ارباب حقايق صوفيه ثابت است».[143]

طلب شفاعت از اوليا بعد از وفات

الف) دیدگاه وهابیان

مسئله شفاعت و اينكه  پيامبراسلام(ص) داراي حق شفاعت هستند مساله مورد اتفاق همه فرق اسلامي است آنچه كه موجب اختلاف بين وهابيت و بقيه فرق اسلامي شده است مسئله طلب شفاعت از اولياي الهي بعد از وفات است از اين رو وهابيت كساني را كه بعد از وفات پيامبر از ايشان طلب شفاعت مي‌كنند را مشرك و كافر مي‌دانند.

محمد بنعبدالوهاب مي‌گويد: كسي كه بين خودش و خداوند واسطههايي را قرار دهد تا آنها را بخواند و از آنها طلب شفاعت كند به اجماع كافر است.[144]

ب) دیدگاه حنفیان

اما احناف طلب شفاعت را از پيامبر جايز مي‌دانند.

1 – ابوحنيفه (م150ق): ابوحنیفه در بارگاه حضرت رسول اکرم(ص)چنین سروده است:

يا مالكي كن شافعي من فاقتي

يا أكرم الثقلين يا كنز الورى

أنا طامع في الجود منك ولم يكن

إني فقير في الورى لغناكا

جد لي بجودك و ارضني برضاكا

لابن الخطيب من الأنام سواكا[145]

ای مالکم، شفاعت‌کننده من باش. حقیقتاً من در میان خلق محتاج غنای تو هستم.

ای بزرگوارترین جن و انس، ای خزانه مخلوق، بر من کرم و بخشش کن و از رضای خود مرا راضی کن.

من امید به بخشش تو دارم و بدون بخشش تو، ابوحنیفه در میان خلق کسی را ندارد.

2 – محمد عاشق الرحمن قادري حبيبي مي‌گويد: «سزاوار است براي زائر كه بسیار دعا و تضرع و استغاثه و طلب شفاعت و توسل به پيامبر(ص) كند».[146]

3 – مولوي محمد عمر سربازی[147]در بيان اختلافات وهابیت با جمهور اهلسنت چنین مي‌گويد: «سوم: در خواست شفاعت هنگام حضور به عرض سلام در بارگاه رسالت را روا نمی‌دانند».[148]

4 – مولوي عبدالرحمن ملازهي[149] شعري در وصف پيامبر اسلام(ص) گفته و چنین سروده:

چو طوطی نعت می‌خوانم، چو بلبل زار می‌نالم 

به‌مدحت انگبین کامم، نبی جانم نبی جانم

غلامت عبد رحمانم، شفاعت از تو می‌خواهم

به روز حشر دریابم، نبیِ جانِ جانانم[150]

زيارت‌نامه پيامبر و طلب شفاعت

همان‌طور که قبلاً بیان شد، در زیارت‌نامه پیامبر اسلام(ص)كه در كتب علماي حنفي بيان شده است، جواز طلب دعا و طلب شفاعت كاملاً آشکار است. در اینجا قسمت‌هایی از این زیارت‌نامه را نقل می‌کنیم:

قاصدين… الاستشفاع بك إلى ربنا. فإن الخطايا قد قصمت ظهورنا، والأوزار قد أثقلت كواهلنا، وأنت الموعود بالشفاعة والمقام المحمود، وقد قال الله تعالى:(وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا)[151] وقد جئناك ظالمين لأنفسنا،مستغفرين لذنوبنا، فاشفع لنا إلى ربك؛

شفیع شدنت نزد پروردگار را خواهانيم. پس به‌درستی گناهان پشتمان را شکست و سنگینی آن بر دوش ما گرانی میکند و تو شافع مشفع هستی. به تو شفاعت و مقام محمود وعده داده شده است و خداوند فرمود: «اگر آنها هنگامى كه به خود ستم مى‏كردند، به سراغ تو مى‏آمدند و استغفار مى‏كردند و پيامبر نيز براى آنها از خدا طلب آمرزش مى‌كرد، خدا را توبه‌پذیر(بخشنده) و مهربان مى‏يافتند».

اين قسمت زيارت‌نامه را علماي زير بيان كرده‌اند:

1 – عبدالله بن‌محمود بن‌مودود موصلي حنفي (م683ق)؛[152]

2 – بهاءالدين ابوالبقاء، معروف به ابن‌الضياء (م854ق)؛[153]

3 – حسن وفایي شرنبلالي (م1069ق)؛[154]

4 – الحاجة نجاح الحلبي؛[155]

5 – عبدالحميد طهماز (م1431ق).[156]

در عبارت دیگر این زيارت‌نامه نیز طلب شفاعت شده که مربوط به کسی است که وصیت کرده سلامش را به پیامبر6 برسانند که علمای حنفی کیفیت چنین سلامی را و چنین بیان می‌کنند:

 

السلام علیک یا رسول الله من فلان بن فلان یستشفع بک الی ربک؛

 

سلام بر تو ای رسول خدا، از طرف فلان فرزند فلان و او شفاعت می‌طلبد به‌وسیله تو به‌سوی پروردگارت.

 

اين مطلب را علاوه بر علمايي که در بالا ذكر شد، به جز ابن‌ضيا، گروهي از علماي هند به رياست نظام الدين بلخي (م1036ق) در كتاب فتاوي الهنديه[157] و رشيد احمد گنگوهي (م1323ق)، از بزرگان ديوبند، در كتاب زبدة المناسک با ترجمه مولوي عبدالرحمن ملازهي[158] نيز بيان كرده‌اند.

 

جمع‌بندي و نتيجه‌گيري

 

همان‌طور که گذشت، تضاد فکری بین علماي حنفی و وهابیت در بعضي از اقسام توسل کاملاً آشكار است. و نظر حنفیان در این زمینه همسو با ديگر مسلمانان است. در مورد توسل به حق یا جاه اولیا جمع زيادي از علماي حنفی یا خود این‌گونه متوسل شده‌اند یا تأکید بر جواز آن کرده‌اند و اینکه ابن‌تیمیه به ابوحنیفه نسبت داده که توسل به حق و جاه اولیا حرمت دارد، نسبتی نادرست است، بلكه طبق بيان فقهاي حنفي، ابوحنيفه توسل به حق را مكروه مي‌دانسته است. اما در مورد توسل و استعانت و استغاثه به اولیای الهی و طلب فيض و شفاعت بعد وفات اولیا بعضي از علماي حنفي در در اثبات يا نفي آن سخن نگفته‌اند و عده زيادي از علماي حنفی در اعصار و مكان‌هاي متفاوت این موارد را هم جايز شمرده‌اند. زيارت‌نامه پيامبر اكرم و خليفه اول و دوم كه در كتابهاي معتبر حنفي بيان شده است، از مهم‌ترين شواهد بر تضاد فكري بين وهابيت و مذهب حنفي است.

 

منابع:

1 – أبشیهی، شهاب الدین محمد: المستطرف فی کل فن مستظرف، بیروت: دار الکتب العلمیة، چاپ دوم، 1986م.2 -ابن تیمیة حرانی، احمد: مجموع الفتاوی، محقق: أنور الباز – عامر الجزار، بی جا، دار الوفاء،چاپ دوم،1426ق.3 – ابن إبراهیم سمرقندی، ابولیث نصر بن محمد: بحرالعلوم، تحقیق: د.محمود مطرجی، بیروت: دارالفکر، بی تا.4 – ابن الهمام، کمال الدین محمد بن عبدالواحد سیواسی: شرح فتح القدیر، بیروت: دارالفکر، بی تا.5 – ابن عابدین، محمدامین: اجابة الغوث ببیان حال النقباء والنجباء والأبدال والأوتاد والغوث، تقدیم و تحقیق: سعید عبدالفتاح، قاهره: مکتبة القاهره، چاپ اول، 1427ق.6 – حاشیة رد المختار علی الدر المختار شرح تنویر الأبصار فقه أبو حنیفة، بیروت: دارالفکر للطباعة والنشر، 1421ق.7 – ردالمحتار علی الدر المختار، بیروت: دارالفکر للطباعة والنشر، 1421ق.8 – ابن عبدالوهاب، محمد: کشف الشبهات، المملکة العربیة السعودیة: وزارة الشؤون الإسلامیة والأوقاف والدعوة والإرشاد، چاپ اول، 1418ق.9 – مؤلفات الشیخ الإمام محمد بن عبدالوهاب، تحقیق: عبد العزیز زید الرومی, محمد بلتاجی. سید حجاب، ریاض:جامعة الإمام محمد بن سعود، بی تا. 10 – آخوند تنگلی، حاج عبدالرحمن: لزوم الاقتصاد فی العمل و الاعتقاد (استغاثه)، سایت حوزه علمیه عرفانی عرفان آباد

منبع: نشریه سراج منیر


 پی نوشت‌ها

[1] . یاری خواستن، کمک خواستن، از ارواح اوليای الهی به گونه اعجاز و كرامت.

[2] . طلب فریادرسی و درخواست حل مشکلات.

[3] . محمد زاهد كوثری، از علمای حنفی، در كتاب سیف‌الصیقل، ص115.

[4] . «أَسْأَلُك بِجَاهِ نَبِيِّنَا أَوْ بِحَقِّهِ. فَإِنَّ هَذَا مِمَّا نُقِلَ عَنْ بَعْضِ الْمُتَقَدِّمِينَ فِعْلُهُ وَلَمْ يَكُنْ مَشْهُورًا بَيْنَهُمْ وَلَا فِيهِ سُنَّةٌ عَنْ النَّبِيِّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) بَلْ السُّنَّةُ تَدُلُّ عَلَى النَّهْيِ عَنْهُ كَمَا نُقِلَ ذَلِكَ عَنْ أَبِي حَنِيفَةَ وَأَبِي يُوسُفَ وَغَيْرِهِمَا» (ابن‌تیمیه، احمد، مجموع الفتاوى، ج1، ص347).

[5]همان، ج27، ص133.

[6]بن‌باز، عبدالعزیز، العثیمین، محمد بن‌صالح، فتاوى مهمة لعموم الأمة، ج1، ص93.

[7]محمد بن‌محمد بن‌محمود ابومنصور ماتریدی سمرقندی حنفی مؤسس فرقه ماتریدیه، متکلم، فقیه و مفسر قرآن، عالمی ایرانی بود. او در ماترید، از نواحی سمرقند در ماوراء النهر، به دنیا آمد. تأسیس فرقه کلامی ماتریدیه، پرورش شاگردان صاحب نظر و به¬جای گذاشتن آثار فراوان، از نکات قابل ذکر درباره ماتریدی است.

[8]ماتریدی، محمد بن‌محمد، تفسير الماتريدي (تأويلات أهل السنة)، ج1، ص509.

[9]«نصر بن‌محمد بن‌أحمد بن‌إبراهيم السَّمَرْقَنْدي، أبو الليث، الملقب بإمام الهدى، من أئمة الحنفية» (زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج8، ص27).

[10]وی می‌گويد: «اليهود الذين كانوا حوالي المدينة كانوا يقرون بالنبي (صلى الله عليه وسلم) قبل أن يخرج، وكانوا إذا حاربوا أعداءهم من المشركين يستنصرون باسمه فيقولون بحق نبيك أن تنصرنا، فلما أخرج النبي(صلّی الله علیه وسلم) وقدم المدينة، حسدوه وكذبوه وكفروا به فطفئت نارهم وبقوا في ظلمات الكفر» (سمرقندی، ابواللیث، بحر العلوم، ج1، ص30).

[11]سمرقندی در ذيل آيه 37سوره بقره درباره كلماتی كه حضرت آدم بيان کرده، می‌گويد: «قال: بحق محمد أن تقبل توبتي. قال الله له: ومن أين عرفت محمداً؟ قال: رأيت في كل موضع من الجنة مكتوب لا إله إلا الله محمد رسول الله، فعلمت أنه أكرم خلقك عليك» (همان، ج1، ص45).

[12]محمد بن إبراهيم بن يعقوب كلاباذی، اهل بخاری و از حفاظ حديث است (زرکلی، خیرالدین، پیشین، ج5، ص295).

[13]«باللَّهِ أستعين وَعَلِيهِ أتوكل وعَلى نبيه أُصَلِّي وَبِه أتوسل» (كلاباذي، أبوبكر محمد، التعرف لمذهب أهل التصوف، ص21).

[14]يوسف بن ابی‌بكر بن‌محمد بن‌علی سكاكی. محل تولد و وفاتش خوارزم است. وی دانشمندی علامه و متبحر در علوم مختلف خصوصاً در علم معانی و بيان بود.

[15]«الله المشكور على كماله و المسؤول أن يمنح التوفيق في الباقي بحق محمد وآله» (سکاکی، یوسف، مفتاح العلوم، ص72).

[16]«عبد القادر بن محمد بن‌نصرالله القرشي، أبومحمد، محيي الدين: عالم بالتراجم، من حفاظ الحديث، من فقهاء الحنفية. مولده و وفاته بالقاهرة» (زرکلی، خیرالدین، پیشین، ‌ج4، ص42).

[17]قرشی، عبدالقادر، الجواهر المضية في طبقات الحنفية، ج1، ص353.

[18]«محمود بن‌أحمد بن‌موسى بن‌أحمد، أبومحمد، بدرالدين العيني الحنفي: مؤرخ، علامة، من كبار المحدثين. أصله من حلب ومولده في عينتاب» (زرکلی، خیرالدین، پیشین، ج7، ص163).

[19]عینی، بدرالدین، عمدة القاري، ج1، ص 11.

[20]«أحمد بن‌أحمد بن‌عبداللطيف الشرجي، شهاب الدين، المعروف بالزبيدي: محدث البلاد اليمنية في عصره» (زرکلی، خیرالدین، پیشین، ج1، ص91).

 

[21]«المسؤول من الله تعالى أن ينفع بذلك، … بجاه سيدنا محمد وآله وصحبه أجمعين» (زبیدی، زین‌الدین، التجريد الصريح لأحاديث الجامع الصحيح، ص15).

[22]«أحمد بن مصطفى بن خليل: أبو الخير، عصام الدين طاشكبري زاده: مؤرخ. تركی الأصل در شهر بروسيا تركيه به دنيا آمد و در انكارا زندگی كرد. وی در شهرهای تركيه مدرّسِ فقه و حديث و علوم عربی بود و در سال 958ق به قضاوت در قسطنطنيه اشتغال داشت. (زرکلی، خیرالدین، پیشین،‌ ج1، ص257).

[23] . «اللَّهُمَّ ارحمه وَارْحَمْ وَالِدی كَمَا ربياني صَغِيرا واجمع بيني وَبَينهمَا فِي مُسْتَقر رحمتك بِحرْمَة نبيك مُحَمَّد (صلى الله عَلَيْهِ وَسلم)» (طاشكبری زاده، عصام‌الدين، الشقائق النعمانية في علماء الدولة العثمانية، ص233).

[24] . «مصطفى بن‌عبدالله كاتب جلبي، المعروف بالحاج خليفة. مؤرخ بحّاثة. تركي الأصل، مستعرب. مولده ووفاته في القسطنطنية» (زرکلی، خیرالدین، پیشین، ج7، ص236).

[25] . «يحمي أعراضنا عن ناره الموقدة بحرمة أمين وحيه» (حاجی خلیفه، كشف الظنون، ج2، ص2054).

[26]حسن بن‌عمار بن‌علی شرنبلالی مصری. فقيه حنفی. وی همراه پدرش به قاهره آمد و در الازهر مشغول به تحصيل شد و مرجعی در فتوا گرديد (‌ زرکلی، خیرالدین، پیشین، ج2، ص208).

[27] . طحطاوی، أحمد، مراقي الفلاح شرح متن نور الإيضاح، ج1، ص212.

[28] . «نسأل الله من فضله العفو والعافية بجاه سيدنا محمد صلى الله عليه وسلم» (همان، ج1، ص206؛ ج1، ص 282).

[29] . «أحمد بن‌محمد بن‌عمر، شهاب‌الدين الخفاجي المصري: قاضي القضاة وصاحب التصانيف في الأدب واللغة» (زرکلی، خیرالدین، پیشین،‌ ج1، ص238).

[30] . خفاجی، شهاب‌الدین، عِنَايةُ القَاضِى وكِفَايةُ الرَّاضِى، ج2، ص201.

[31] . «عبدالرحمن بن‌محمد بن‌سليمان، المعروف بشيخي زاده ويقال له الدّاماد. فقيه حنفي، من أهل كليبولي (بتركيا) من قضاة الجيش» (زرکلی، خیرالدین، ‌ پیشین، ج3، ص332).

[32] . کلیبولی، عبدالرحمن، مجمع الأنهر في شرح ملتقى الأبحر، ج2، ص198.

[33] . علاءالدين محمد بن‌علی بن‌محمد حصنی حصفكی از بزرگان احناف و مفتی دمشق در عصر خود بوده است.

[34] «فَنَسْأَلُ اللَّهَ تَعَالَى التَّوْفِيقَ وَالْقَبُولَ، بِجَاهِ الرَّسُولِ» (ابن‌عابدین، محمد امین، رد المحتار على الدر المختار، ج1، ص78).

[35] «إسماعيل حقي بن‌مصطفى الإسلامبولي الحنفي الخلوتي، المولى أبو الفداء. وی متصوف مفسر و اهل تركيه است» (‌ زرکلی، خیرالدین، پیشین، ج1، ص313).

[36] . تفسير روح البيان، ج7، ص179. درباره توسل حضرت آدم به حق پيامبر اسلام. ر.ک: همان، ج1، ص113؛ ج2، ص370؛ ج3، ص495؛ ج4، ص291و391؛ ج5، ص439؛ ج7، ص230؛ ج9، ص9.

[37] . «احمد بن محمد بن إسماعيل طحطاوی. فقيه حنفي. وی در الازهر تعليم ديد و در قاهره از دنيا رفت و با تأليف كتاب حاشية الدر المختار مشهور شد (زرکلی، خیرالدین، پیشین، ج1، ص245).

[38] . «ختم به لما ورد توسلوا بجاهي فإن جاهي عند الله عظيم» (طحطاوی، احمد، پیشین، ج1، ص547).

[39] . محمد امين بن‌عمر بن‌عبدالعزيز عابدين دمشقي. فقيه سرزمين شام  وإمام احناف در عصر خود بود (زرکلی، خیرالدین، پیشین، ج6، ص42).

[40] «وغفر لهم ولأولاده ولمشايخه ولمن له حق عليه بجاه سيد الأنبياء والمرسلين» (ابن‌عابدین، محمد امین، پیشین، ج8، ص511).

[41] . همو، إجابة الغوث، ص77.

[42] . شهاب الدين محمود بن‌عبدالله حسينی فقيه ومفسر و محدث معروف حنفی است. وی در بغداد به‌دنيا آمد.

[43] . «أنا لا أرى بأساً في التوسل إلى الله تعالى بجاه النبي (صلّى الله عليه وسلّم) عند الله تعالى حياً وميتاً» (آلوسی، محمود، روح المعانی، ج3، ص297).

[44] . «محمد خليل بن‌علي بن‌محمد بن‌محمد مراد حسيني، أبو الفضل. مورخ و مفتي شام بود. وی در دمشق به‌دنيا آمد و در حلب از دنيا رفت» (زرکلی، خیرالدین، پیشین، ج6، ص118).

[45] . «فنتوجه اللهم إليك به إذ هو الوسيلة العظمى لمن استمسك بسببه أن تصلي عليه» (مرادالحسینی، محمد خلیل، سلك الدرر في أعيان القرن الثاني عشر، ج1، ص2).

[46] . «عبدالرحمن بن‌حسن الجبرتی: مؤرخ مصر، ومدوّن وقائعها وسير رجالها، في عصره.ولد في القاهرة وتعلم في الأزهر» (زرکلی، خیرالدین،  پیشین،  ج3، ص304).

[47] «يتوسل إليه في ذلك بمحمد (صلى الله عليه وسلم)؛ لأنه الواسطة بينه وبين خلقه» (جبرتی، عبدالرحمن، تاريخ عجائب الآثار في التراجم والأخبار، ج1، ص 344).

[48] . «أحمد عارف حكمت بن إبراهيم بن عصمت بن إسماعيل رائف باشا، قاض، تركي المنشأ، مستعرب. تقلد قضاء القدس، ثم قضاء مصر، فقضاء المدينة المنورة» (زرکلی، خیرالدین، پیشین، ج1، ص141).

[49] . «فأيد اللهم هذا السلطان الرحيم … بجاه سيد المرسلين، وخاتم النبيين» (میدانی، عبدالرزاق، حلية البشر في تاريخ القرن الثالث عشر، ص146).

[50] . خليل احمد سهارنپوری از چهره‌های شاخص ديوبنديه و اهل سهارنپور هندوستان است. دو كتاب المهند علی المفند، و بذل المجهود فی حل ابی داود از كتب معروف وی است.

[51] . «عندنا و عند مشائخنا يجوز التوسل في الدعوات بالأنبياء و الصالحين من الأولياء و الشهداء و الصديقين في حياتهم و بعد وفاتهم بأن يقول في دعائه. اللهم إني أتوسل إليك بفلان أن تجيب دعوتي و تقضي حاجتي…» (المهند علی المفند، ص86).

[52] . محمد انور بن‌معظم شاه از علمای شبه قاره هند و از استادان بزرگ مدرسه دارالعلوم ديوبند بودند. ایشان فقيهی مجتهد و امام در علوم قرآن و حديث شمرده می‌شوند.

[53] . ر.ک: کشمیری، محمد انور، ‌فيض الباری، ج4، ص484.

[54] . محمد بن‌زاهد بن‌حسن حلمي کوثري (1296ق) در روستايی به نام «دوزجه» در كشور تركيه به دنيا آمد. پانزده ساله بود که به شهر آستانه آمد و در دارالحديث اقامت کرد. در سال 1325هجری زمانی که 29 سال داشت، پس از رسيدن به رتبه علمی، در دانشگاه فاتح به تدريس پرداخت. از سال 1341 به بعد سفرهايی بين مصر و شام کرد و سرانجام در مصر از دنيا رفت. از وی تأليفات زيادی به يادگار مانده است. شيخ محمد ابوزهره می‌گويد: من در سال‌های اخير جز امام کوثری دانشمندی نمی‌‌شناسم که با مرگ او، جای خالی‌اش پر نشود…» (کوثری، محمد زاهد، پاسخ به پندارهای توسل، ص10ـ 12).

[55] . ر.ک: ‌سبکی، تقی‌الدین، السيف الصيقل، ص115.

[56] . کوثری، محمد زاهد، محق التقول في مسألة التوسل، ص104 ـ 105.

[57] . محمد زکريا کاندهلوی از بزرگان ديوبند در «کاندهله» هند به دنيا آمد. وی هنگام تحصيل از استادانی چون خليل احمد بهره‌مند شد و بعد از فارغ التحصيل در جامعه مظاهرالعلوم به عنوان شيخ الحديث مشغول به تدريس شد.(بیان http://www.beayan.net/Forum/viewtopic.php?t=4272  )

[58] . كاندهلوی، محمد زکریا، فضائل اعمال، فضائل ذكر، ص548.

[59] . «أبوبكر بن‌مسعود بن‌أحمد الكاشاني  [أو الكاساني، يروی بكليهما]،  علاء الدين. فقيه حنفي، من أهل حلب.توفي في حلب» (زرکلی، خیرالدین، پیشین، ج2، ص70).

[60] . کاشانی، علاءالدین، بدائع الصنائع في ترتيب الشرائع، ج5، ص126.

[61] . «مرغيناني العلامة، عالم ما وراء النهر، برهان الدين، أبو الحسن علي بن أبي بكر بن عبد الجليل المرغيناني الحنفي، صاحب كتابي الهداية و البداية في المذهب (ذهبی، شمس‌الدین، سير أعلام النبلاء، ج15، ص386).

[62] . فرغانی، علی بن‌أبی‌بکر، بداية المبتدي، ج1، ص224.

[63] . «عثمان بن‌علي بن‌محجن، فخر الدين الزيلعي. فقيه حنفي قدم القاهرة سنة 705ق» (المكتبة الشامله).

[64] . زیلعی، فخرالدین، تبيين الحقائق شرح كنز الدقائق، ج6، ص31.

[65] . «محمد بن فرامرز بن علي، المعروف بملّا أو منلا أو المولى خسرو. عالم بفقه الحنفية والأصول.رومي الأصل. فتبحر في علوم المعقول والمنقول» (زرکلی، خیرالدین، ‌پیشین، ج6، ص328).

[66] . ملاخسرو، محمد بن‌فرامرز، درر الحكام شرح غرر الأحكام، ج1، ص321.

[67] . شيخ نظام و گروهی از علمای هند، الفتاوى الهندية في مذهب الإمام الأعظم أبي حنيفة النعمان، ج5، ص318. اين كتاب مجموعه‌اى از احكام فقهى است كه از مذهب حنفى گرفته شده است. الفتاوى الهندية به كوشش جمعى از علماى هند، به رياست شيخ نظام‌الدين بلخى، به امر سلطان هند، ابوالمظفر محى‏الدين( (اورنگ زيب، با هدف دسترسى مردم به روايات صحيح و اقوال مورد اعتماد و راجح در مذهب حنفى تأليف يافته است. مؤلفان ملتزم بوده‌‏اند که تمام عباراتى كه از كتب مختلف نقل مى‏ كنند، مستند باشند و كتب منقول عنه را نام ببرند. اين كتاب از مشهورترين كتب مطول فقهى در مذهب حنفى و مشتمل بر احكامى است كه در كتب ديگر يافت نمى‌‏شود. در حدود 23 نفر از علماى بزرگ هند در تدوين اين كتاب نقش داشته‌اند (ضمیری، محمدرضا، كتاب‌شناسى تفصيلى مذاهب اسلامى، ص64).

[68] . ابن‌عبدالوهاب، محمد، كشف الشبهات، ص3ـ 4.

[69] . عبدالله بن‌احمد بن‌محمود نسفي، ابوالبركات، مفسر، متكلم، اصولی، از فقهای حنفی، اهل ايذه (شهری بين خوزستان و  اصفهان) است و در همين شهر وفات يافت.  http://fa.wikipedia.org

[70] . سوره نساء(4)، آیه 64.

[71] . نسفی، ابوالبرکات، تفسير النسفی، ج1، ص370.

[72] . «ذكر بعض العارفين أن الأدب في التوسل أن يتوسل بالصاحبين إلى الرسول الأكرم (صلى الله عليه وسلم)» (طحطاوی، احمد، حاشية الطحطاوي على مراقي الفلاح شرح نور الإيضاح، ج1، ص551).

[73] . محمدحسن خان سرهندی در سال 1278ق در قندهار به‌دنيا آمد. وی برای كسب علم و زيارت سفرهايی به حرمين شريفين کرد و از استادانی چون شيخ زينی دحلان و شيخ رحمة الله مهاجر هندی كسب فيض برد. محمدحسن خان از نوادگان شيخ احمد سرهندی مجدد الف ثانی می‌باشد (سرهندی مجددی، مولانا حسن خان، گفتمانی در نقد وهابيت، ص9ـ10) .

[74] . سرهندی مجددی، مولانا حسن خان، الأصول الأربعة في ترديد الوهابية، ص9ـ10. بر اين كتاب مولانا عبدالباقی همايونی، قاضی ايالت سند و بلوچستان، و مولانا محمدحسن جان كتباری، مفتی بلوچستان، و مولانا محمد قاسم سكهروی تقريظ و تأیيديه نوشته‌اند.

[75] . اين دانشمند مسلمان نزديک سال 1190ق در خانه علم و فضيلت در شهر سند پاكستان ديده به جهان گشود. پدربزرگش، علامه شيخ الاسلام محمد مراد انصاری، فضيلت و دانش را به او آموخت.او برای کسب دانش و ديدار با عالمان دين، از جده به مکه، مدينه و طائف سفرهای فراوانی انجام داد. او به يمن هجرت کرد و نزديک به سی سال در آنجا ماند. سپس بار ديگر به مدينه منوره سفر کرد و رئیس علمای مدینه در عصرش بود. وی تا آخر عمر را در اين شهر سپری کرد.بسياری از علمای اهل سنت از جمله آلوسی و شوكانی از وی تمجيد كرده‌اند ( سندی، محمد عابد، توسل در يک نگاه، ص7ـ8؛ همو، الصارم المسلول، ص12ـ 14).

[76] . همو، توسل در يک نگاه، ص42ـ43.

[77] . «أخبرنا أبو نصر بن قتادة، وأبو بكر الفارسي قالا: أخبرنا أبو عمرو بن مطر، أخبرنا أبو بكر بن علي الذهلي، أخبرنا يحيى، أخبرنا أبو معاوية، عن الأعمش، عن أبي صالح، عن مالِكِ قَالَ: أَصَابَ النَّاسَ قَحْطٌ فِي زَمَنِ عُمَرَ , فَجَاءَ رَجُلٌ إِلَى قَبْرِ النَّبِيِّ (صلى الله عليه وسلم), فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللهِ , اسْتَسْقِ لأُمَّتِكَ فَإِنَّهُمْ قَدْ هَلَكُوا , فَأَتَى الرَّجُلَ فِي الْمَنَامِ فَقِيلَ لَهُ: ائْتِ عُمَرَ فَأَقْرِئْهُ السَّلامَ , وَأَخْبِرْهُ أَنَّكُمْ مُسْتَقِيمُونَ وَقُلْ لَهُ: عَلَيْك الْكَيْسُ , عَلَيْك الْكَيْسُ. فَأَتَى عُمَرَ فَأَخْبَرَهُ فَبَكَى عُمَرُ , ثُمَّ قَالَ: يَا رَبِّ لاَ آلُو إلاَّ مَا عَجَزْت عَنْهُ؛ در زمان عمر بن‌خطاب قحطی آمد. بلال بن‌حارث كنار قبر پيامبر آمد و عرضه داشت:امت تو نابود شدند، از خدای عالم باران رحمت طلب كن .بعد پيامبر به خوابش آمد و گفت: برو پيش عمر و سلام مرا به او برسان و به او خبر بده كه باران رحمت نازل خواهد شد و به او بگو كه بذل و بخششت به مردم بيشتر باشد. اين شخص نزد عمر رفت. عمر خيلی گريه كرد كه ما قابل اين سلام نبوديم، و گفت: هر خدمتی به مسلمانان از دستم بر بيايد، كوتاهی نخواهم كرد. ابن‌حجر نیز گفته است: «روى ابن أبي شيبة، بإسناد صحيح» (عسقلانی، احمد بن‌علی، فتح الباري، ج2، ص495).

[78] . قادری، محمد عاشق الرحمن، سيوف الله الأجلة و عذاب الله المجدي، ص65ـ 66.

[79] . ملازهی، محمد عمر، مجالس قطب الارشاد، ص316.

[80] . همو، توسل و ندای غير الله، ص42ـ43.

[81] . شيخ عبدالهادی الخرسه در دمشق به‌دنيا آمد. وی متخصص در علوم اعتقادی و علوم تربيتی و عرفانی است و اجازاتی از علمای شام و غير آن گرفته است. http://abdalhadialkharsa.com

[82] . محمد الخرسه، عبدالهادی، ‌الإسعاد فی جواز التوسل والإستمداد، ص 28ـ29.

[83] . «وهبي سليمان غاوجي الألباني الدمشقی الحنفی، عالم دين سني سوري، ومن أبرز فقهاء الحنفية فيها».  http://fa.wikipedia.org

[84] . سندی، محمد عابد، پیشین، ص9.

[85] . عبدالله بن‌محمود بن‌مودود موصلی فقيه حنفی و از بزرگان مذهب حنفيه است. وی اهل موصل عراق است. مدتی قاضی كوفه  شد. سپس در بغداد اقامت گزید و در آنجا از دنيا رفت (ر.ک: زرکلی، خیرالدین، پیشین،‌ج4، ص135).

[86] . موصلی، عبدالله، الاختيار لتعليل المختار، ج1، ص189.

[87] . «محمد بن‌عبدالواحد بن‌عبدالحميد ابن‌مسعود، السيواسي ثم الاسكندري، كمال‌الدين، المعروف بابن الهمام: إمام، من علماء الحنفية. عارف بأصول الديانات والتفسير والفرائض والفقه والحساب واللغة والموسيقى والمنطق» (زرکلی، خیرالدین، پیشین، ج6، ص255).

[88] . ابن‌همام حنفی، فتح القدير، كِتَابُ الْحَجِّ، مَسَائِلُ مَنْثُورَةٌ، ج3، ص181.

[89] . كليبولي، عبدالرحمن، پیشین، ج1، ص313.

[90] . شيخ نظام و گروهی از علمای هند، پیشین، ج1، ص266.

[91] . رشيد احمد گنگوهی از محدثان و عرفای مجاهد هند و از مؤسسين مدرسه ديوبند بود.

[92] . مولوی عبدالرحمن ملازهی از علمای برجسته اهل‌سنت استان سيستان وبلوچستان و امام جمعه شهرستان چابهار است.

[93] . گنگوهی، رشيد احمد، زبدة المناسك، ص147.

[94] . فضائل حج، ص147، به نقل از جماعت التبليغ(في شبه القاره الهنديه)، ص233.

[95] . عبدالحميد طهماز متولد شهر حماة سوريه است. وی دارای مؤلفات زيادی است كه مشهورترين آنها تفسير موضوعی قرآن كريم است. طهماز سال 1431ق در شهر رياض وفات کرد.

[96] . طهماز، عبدالحميد محمود، الفقه الحنفي في ثوبه الجديد، كتاب الحج، ج1، ص523.

[97] . موصلی، عبدالله، پیشین،کتاب حج، ج1، ص189.

[98] . «محمد بن‌أحمد بن‌الضياء محمد القرشي العمري المكيّ، بهاء الدين أبو البقاء، المعروف بابن الضياء: فقيه حنفي. ولد وتوفي بمكة». (زرکلی، خیرالدین، پیشین، ج5، ص332).

[99] . قرشی عمری، محمد، تاريخ مكة المشرفة والمسجد الحرام والمدينة الشريفة والقبر الشريف، ص345.

[100] . شيخ نظام و گروهی از علمای هند، پیشین،خَاتِمَةٌ في زِيَارَةِ قَبْرِ النبي، ج1، ص266.

[101] . گنگوهی، رشید احمد، پیشین،‌ ص149

[102] . طلب فریادرسی و درخواست حل مشکلات.

[103] . یاری خواستن، کمک خواستن از ارواح اوليای الهی به گونه اعجاز و كرامت.

[104] .ابن‌عبدالوهاب، محمد، مؤلفات الشیخ محمد بن‌عبدالوهاب، ج1، ص192.

[105] . عبدالحق محدث دهلوی فقيه حنفی اهل دهلی هند و اولین کسی است که علم حدیث را در هند ترویج کرد. وی چهار سال در حرمين شريفين زندگی و از علمای آنجا استفاده كرد. ديدگاه‌های او مورد توجه علمای ديوبند و بريلويه است (زرکلی، خیرالدین، پیشین، ج3، ص281ـ 282)

[106] . محدث دهلوی، عبدالحق، اشعة اللمعات، ج3، كتاب جنائز، ص237ـ 238.

[107] . «محمد بن‌محمد بن‌مصطفى بن‌عثمان، أبوسعيد خادمي. فقيه اصولی، از علمای حنفی. اصلش از بخارى است. و محل تولد و وفاتش در روستای (خادم) از توابع قونيه بوده است» (زرکلی، خیرالدین، پیشین، ج7، ص68).

[108] . «وَيَجُوزُ التَّوَسُّلُ إلَى اللَّهِ تَعَالَى وَالِاسْتِغَاثَةُ بِالْأَنْبِيَاءِ وَالصَّالِحِينَ بَعْدَ مَوْتِهِمْ؛ لِأَنَّ الْمُعْجِزَةَ وَالْكَرَامَةَ لَا تَنْقَطِعُ بِمَوْتِهِمْ. وَعَنْ الرَّمْلِيِّ أَيْضًا بِعَدَمِ انْقِطَاعِ الْكَرَامَةِ بِالْمَوْتِ، وَعَنْ إمَامِ الْحَرَمَيْنِ: وَلَا يُنْكِرُ الْكَرَامَةَ وَلَوْ بَعْدَ الْمَوْتِ إلَّا رَافِضِيٌّ وَعَنْ الْأُجْهُورِيِّ الْوَلِيُّ فِي الدُّنْيَا كَالسَّيْفِ فِي غِمْدِهِ. فَإِذَا مَاتَ تَجَرَّدَ مِنْهُ فَيَكُونُ أَقْوَى فِي التَّصَرُّفِ. كَذَا نُقِلَ عَنْ نُورِ الْهِدَايَةِ لِأَبِي عَلِيٍّ السِّنْجِيِّ» (خادمی، ابوسعيد محمد بن محمد، بريقة محمودية، ج1، ص 203، الْبَابُ الثَّانِي فِي الْأُمُورِ الْمُهِمَّةِ،الفصل الأول في تصحیح الاعتقاد؛ کوثری، محمد زاهد، إرغام المريد في شرح النظم العتيد لتوسل المريد، ص21ـ 22).

[109] . «و ما نقل عن المشايخ و المكاشفين في الاستمداد من ارواح المكمل و استفادتهم منهم فخارج عن الحصر مذكور في كتبهم، مشهور بينهم». کوثری، محمد زاهد، حول التوسل و الاستغاثه، ص198).

[110] . فضل الرسول قادری بدايونی از علمای هند و دارای  كتب متعددی در موضوعات مختلف است، مخصوصاً در زمينه كلام و عقاید.

[111] . قادری، شاه فضل رسول، سيف الجبّار، ص16.

[112] . احمدرضا بَریلوی، ملقب به عبدالمصطفی، از عرفا و دانشمندان و مؤلفان شبه قاره و بنیان‌گذار مکتب بریلوی در شبه قاره است.

[113] . سوره مائده(5)، آیه 35.

[114] . سوره نساء(4)، آیه 64.

[115] . حنفی قادری، احمد رضا خان، استعانت از محبوبان خدا، ص44.

[116] . البوسياء: جمع البئيس و هو الشجاع، و المقصود به سيدنا الإمام علي (كرم الله وجهه).

[117] . بريلوی، احمد رضاخان، المنظومه السلاميه في مدح خير البريه، ص130.

[118] . حاکم نيشابوري و ديگران به سند خود از داود بن‌ابی‌صالح نقل کرده‏اند که گفت: «أقبل مروان يوما فوجد رجلاً واضعاً وجهه على القبر فأخذ برقبته و قال: أتدري ما تصنع؟ قال: نعم. فأقبل عليه فإذا هو أبو أيوب الأنصاري (رضي الله عنه) فقال: جئت رسول الله (صلى الله عليه و سلم) و لم آت الحجر سمعت رسول الله (صلى الله عليه و سلم) يقول: لا ( (تبكوا على الدين إذا وليه أهله و لكن ابكوا عليه إذا وليه غير أهله. هذا حديث صحيح الإسناد و لم يخرجاه تعليق الذهبي في التلخيص: صحيح ؛  مروان روزی بر بقعه رسول خد6 وارد شد. مردی را مشاهده کرد که صورت خود را بر روی قبر گذاشته است. مروان گردن او را گرفت و به او گفت: آيا مي‏دانی چه می‏کنی؟ دقّت که کرد، ناگهان ديد که او ابوايّوب انصاری است. ابوايّوب فرمود: آری، من به جهت سنگ نيامده‏ام و نيز به جهت اين خشت‏ها نيامده‏ام. من فقط به قصد رسول خدا6 آمده‏ام. من برای اين سنگ نيامده‏ام. از رسول خدا6 شنيدم که می‏فرمود: بر دين نگرييد اگر فردی شايسته متولّی آن شد، ولی بر دين بگرييد هنگامی که متولّی آن نااهل باشد» (حاکم نیشابوری، محمد، مستدرك علی الصحيحين، ج4، ص560).

[119] . وی می‌گويد: «از امام شافعى (رحمة الله عليه) مردى است كه مى‌فرمودند: قبر موسى الكاظم ترياق مجر لاجابة الدعاء اشعة اللمعات وغيره. اين روايت امام شافعى بر طبع غير مقلدان بسيار گران مىافتد كه اوشان با جلالت قدر چطور چنين می‌فرمايد! مگر آنها معلوم ندارند كه امام شافعى (رحمة الله عليه) هميشه توسل و تشفع به قبور صلحا بالخصوص قبر حضرت امام ابوحنيفه (رحمة الله عليه) می‌كرد؛ چنانچه علامه عزالدين بن‌جماعه محدث در كتاب خود انس المحاضره و همچنين امام موفق بن احمد مكى در مناقب امام ابوحنيفه صفحۀ 199 ذكر كرده است. (سرهندی مجددی، محمدحسن خان، الأصول الأربعة في ترديد الوهابية، ص35).

[120] . سرهندی مجددی، محمدحسن خان، همان، ص37.

[121] . «محمد بخيت بن‌حسين المطيعي الحنفي. مفتي الديار المصرية، ومن كبار فقهائها. ولد في بلدة المطيعة من أعمال أسيوط. وتعلم في الأزهر، واشتغل بالتدريس فيه. وانتقل إلى القضاء الشرعي سنة 1297» (زرکلی، خیرالدین، پیشین، ج6، ص50).

[122] . «يجوز أن تتوسط روح ميت في قضاء مصلحة حي أو ميت والفعل لله وحده» (حنفی، محمد بخیت، تطهير الفؤاد من دنس الاعتقاد، ص15).

[123] . شبير احمد بن‌فضل الرحمن عثمانی در سال 1305در هند به‌دنيا آمد. وی از بزرگان ديوبند است و در سال 1936م به عنوان رئيس المدرسين دارالعلوم ديوبند انتخاب شد. تفسير عثمانی و فتح الملهم از كتب معرف وی است (ارشد، عبدالرشید، بزرگ مردان انديشه و تاريخ، ج1، ص133و136).

[124] . سوره فاتحه(1)، آیه 5.

[125] . «قال في تفسير قوله تعالى (إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ): علم من هذه الآية الشريفة أنه لا يجوز الاستمداد في الحقيقة من غير الله، ولكن إذا جعل شخص مقبول واسطة لرحمة الله، ويطلب منه العون على اعتقاد أنه غير مستقل في الإعانة، فهذا جايز؛ لأن هذه الاستعانة بهذا الولي في الحقيقة استعانة بالله تعالى» (تفسیر العثمانی به نقل از: افغانی، شمس الدین، جهود علماء الحنفية، ج2، ص787).

[126] . رسول خدا می‌فرمايد: «إِنَّ الشَّمْس تَدْنُو حَتَّى يَبْلُغ الْعَرَق نِصْف الْأُذُن، فَبَيْنَا هُمْ كَذَلِكَ اِسْتَغَاثُوا بِآدَم ثُمَّ بِمُوسَى ثُمَّ بِمُحَمَّدٍ فَيَشْفَع لِيُقْضَى بَيْن الْخَلْق» (عسقلانی، احمد بن‌علی، ‌ فتح الباری، ج11، ص438).

[127] . «لا بأس أن نزيد هنا كلمة في الاستغاثة والاستعانة، والكل من واد واحد ففي حديث الشفاعة عند البخاري بآدم ثم بموسى ثم بمحمد (صلى الله عليه و سلم) وهذا يدل على جواز استعمال الإستغاثة في صدد التوسل» (محق التقوّل في مسألة التوسل، ص145) و در كتاب إرغام المريد في شرح النظم العتيد لتوسل المريد، ص22ـ23 درباره جواز اسغاثه مطالبي بيان كرده است.

[128] . مناظر احسن كيلانی يكی از علمای ديوبنديه و از شاگردان محمد انور شاه كشميری و شبير احمد عثمانی و غيره بود. (الرحمن، سید طالب، عقائد علماء الديوبنديه، ص22).

[129] . «فلسنا ننكر الاستغاثه بأرواح المشايخ» (سوانح قاسمي، ج1، ص332، به نقل از: الرحمن، سید طالب، پیشین، ص22).

[130] . سید احمدسعید کاظمی از بزرگان بريلويه شبه قاره است. به وی صفت غزالی دوران داده‌اند.

[131] . مقالات کاظمی حصه سوم، شماره 1، به‌نام توحید و شرک مطبوعه بزم سعید ملتان به نقل از توحید و شرک تحریر مستدل از قرآن و سنت، ص 75ـ 78.

[132] . قادری، محمد عاشق الرحمن، پیشین، ص14.

[133] . مفتی محمد عبدالقیوم قادری هزاروی از علمای بريلويه شبه قاره است.

[134] . هزاروی، محمد عبدالقیوم، عقاید اهل سنت و جماعت، ص10.

[135] . وهبی سليمان غاوجی ألبانی دمشقی حنفی، از علمای سوری، و از مهم‌ترین علمای حنفی.  http://fa.wikipedia.org

[136] . کوثری، محمد زاهد، پیشین، ص100.

[137] . عبدالرحمن آخوند تنگلی از علمای استان گلستان است. از وی بيش از هفتاد رساله و كتاب موجود است.

[138] . «الاقتصادُ اَن یستغیثَ باَحباب الله تعالی من الانبیاء و الاولیآءِ علی أنّهم هم المخلوقون الوُسطاءُ بینه و بین الله تعالی و الوجهاءُ عند ربهم» (ر.ك: آخوند تنگلی، حاج عبدالرحمن، لزوم الاقتصاد في العمل و الاعتقاد، ص2ـ 18). وی كتاب ديگری تحت عنوان هدايت الخلق الی سبيل الحق در تأیيد توسل  دارد.

[139] . العثیمین، محمد بن‌صالح، پیشین، ج2، ص229.

[140] . ابن‌عابدین، محمد امین، رد المحتار على الدر المختار، ج1، ص58.

[141] . تصديق‌كنندگان المهند از علمای هند عبارت‌انداز: 1. مولانا محمود الحسن؛ 2. مولانا حاج مير احمد حسن امروهوی؛ 3. مولانا عزيز الرحمن؛ 4. حكيم الامت مولانا اشرف علي تهانوی؛ 5. مولانا الحاج سيد عبدالرحيم رای پوری؛ 6. مولانا الحاج حكيم محمد حسن؛ 7. مولانا الحاج قدرت الله مرادآبادی؛ 8. مولانا حبيب الرحمن؛ 9. محمد احمد فرزند حجة الاسلام مولانا نانوتوی؛ 10. مولانا حاج غلام رسول؛ 11. مولانا محمد سهول؛ 12. مولانا عبدالصمد بجنوری؛ 13. محمد اسحاق دهلوی؛ 14. مولانا حاج رياض الدين؛ 15. مولانا مفتی كفايت الله؛ 16. مولانا ضياء الحق؛ 18. مولانا محمدعاشق الهی؛ 19. سراج احمد ميرتهی؛ 20. مولانا محمد اسحاق؛(  (21. مولانا حاج محمد مسعود احمد فرزند مولانا گنگوهی؛ 22. مولانا محمد يحيی سهارنپوری؛ 23. مولانا كفايت الله سهارنپوری.

اسامی علمای حرمين: 1. شيخ مولانا محمد سعيد بابصيل شافعي شيخ العلماء مكه؛ 2. مولانا شيخ احمد رشيد حنفی؛ 3. شيخ محب الله مهاجر مكی؛ 4. مفتی محمد عابد مالكی مفتی مذهب مالكی؛ 5. شيخ محمد صديق افغانی مهاجر مكی؛ 6. مولانا مفتی سيد احمد برزنجی شافعی؛ 7. رسوحی عمر؛ 9. ملا محمد خان بخاری حنفی؛ 10. خليل بن‌ابراهيم؛ 11. محمد عزيز تونسی؛ 12. محمد سوس خيازی؛ 13. السيد احمد جزايری؛ 14. عمر بن‌حمدان محرسی؛ 15. محمد زكي البرزنجی؛ 16. احمد بن ميمون البلغيش؛ 17. موسی كاظم بن‌محمد؛ 18. سيد احمد معصوم؛ 19. حاج احمد بن‌محمد عباسی؛ 20. عبدالقادر بن‌محمد بن‌سوده العرس وليه؛ 21. محمد منصور نعمان؛ 22. ملا عبدالرحمن ؛ 23. محمود عبدالجواد؛ 24. احمد استاد حرم نبوی؛ 25.محمد حسن سندهی؛ 26. عبدالله النابلسی؛ 27. محمد بن‌عمر الفلانی؛ 28. احمد بن‌احمد اسعد؛ 29. شيخ ياسين دمشقی؛ 30. شيخ احمد بن‌احمد شنقيطی مالكی.

اسامی علمای جامعه الازهر مصر و سوريه و ساير بلاد اسلامی: 1. شيخ سليم بشری، شيخ الجامعه الازهر مصر؛ 2. شيخ محمد ابراهيم قايانی؛ 3. سليمان العبد، الازهر مصر؛ 4. شيخ محمد بن‌احمد بن‌عبدالغنی بن‌عمر عابدين شامی دمشقی؛ 5. شيخ محمود رشيد عطار؛ 7. شيخ محمد بوشی حموی ازهری، سوريه؛ 8. شيخ محمد سعيد حموی ازهری؛ 9. شيخ علی بن‌محمد دلال حموی، سوريه؛ 11. شيخ عبدالقادر شامی؛ 12. شيخ محمد سعيد لطفی حنفی شامی؛ 13. شيخ فرس بن‌احمد شفقه حموی شامی؛ 14. شيخ مصطفي الحداد شامی.

[142] . «و أما الاستفادة من روحانية المشايخ الأجلة  و وصول الفيوض الباطنية من صدورهم أو قبورهم فيصح على الطريقة المعروفة في أهلها و خواصِها لا بما هو شائع في العوام» (سهارنپوی، خلیل احمد، عقائد علماء أهل السنة الدیوبندیة (المهند علی المفند)، ص55).

[143] . «بأن الاستفاضه من اهل القبور تجوز لكونها ثابتة عند أرباب الحقائق الصوفيه» (فيض الباري، ج3، ص434، به نقل از: افغانی، شمس‌الدین، پیشین، ج2، ص786).

[144] . «من جعل بينه وبين الله وسائط يدعوهم ويسألهم الشفاعة كفر إجماعاً» (ابن‌عبدالوهاب، محمد، مؤلفات الشيخ الإمام محمد بن‌عبدالوهاب، ج1، ص112).

[145] . أبشيهي، شهاب‌الدين محمد، المستطرف في كل فن مستظرف، ج1، ص493.

[146] . «ينبغي للزائر أن يكثر من الدعاء والتضرع والاستغاثة والتشفع والتوسل به (صلى الله عليه وسلم)» (الرحمن، محمد عاشق، پیشین، ص87 ـ 88).

[147] . مولوی محمد عمر ملازهی از علمای اهل سنت استان سيستان وبلوچستان و مؤسس حوزه علميه منبع العلوم كوه ون سرباز است.

[148] . ملازهی، محمد عمر، فتاوای منبع العلوم، ج1، ص277.

[149] . مولوی عبدالرحمن ملازهی از اهل‌سنت استان سيستان وبلوچستان و امام جمعه شهرستان چابهار است.

[150] . اين شعر در همايش مذاهب اسلامی در سال 1389 در شهرستان چابهار سروده شد.

[151] . سوره نساء(4)، آیه 64.

[152] . موصلی حنفی، عبدالله، پیشین، ج1، ص189.

[153] . قرشی عمری، محمد، پیشین،‌ ص344.

[154] . شرنبلالی، حسن بن‌عمار، نور الإيضاح و نجاة الأرواح، ص155.

[155] . حلبی، الحاجة نجاح، ‌ فقه العبادات على المذهب الحنفي، ص270.

[156] . طهماز، عبدالحمید محمود، پیشین،كتاب الحج، ج1، ص523.

[157] . شيخ نظام و گروهی از علمای هند، پیشین، ج1، ص266.

[158] . گنگوهی، رشید احمد، پیشین، ص149.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *