مقدمه
تقیه یکی از فرامین اسلامی است که از ابتدا در میان شیعیان متداول بوده و اهمیت فراوانی یافته است. راز اينکه شيعيان نسبت به ساير مذاهب اسلامى بيشتر به تقیه عمل کردهاند، در اين واقعيت تلخ تاريخى نهفته است که آنان در طول حيات پرفراز و نشيب خود از جنبههاى گوناگون، سخت در تنگنا و فشار بودهاند.[2] بههمین دلیل تقیه یکی از راهبردهای شیعه برای حفظ مکتب خود و پاسداشت جان شیعیان بوده است. از سوی دیگر، برخی با چشمپوشی از حقایق موجود، به کلی تقیه را مردود شمرده و شیعیان را متهم به نفاق کرده است.
تقيه در لغت به معناى محافظت کردن، پرهيز کردن و بر حذر داشتن است[3] و در اصطلاح عبارت است از ابراز يا کتمان عقيده برخلاف نظر قلبى خود براى اجتناب از ضرر دينى يا دنيايى.[4] در تعريفى ديگر، تقيه، نگاهدارى خود از آسيب ديگرى است، با ابراز موافقت با گفتار يا کردار مخالف حق يا با اظهار چيزى که خود بدان اعتقاد ندارد.[5]
تقيه بر دو قسم است: يکى تقيه خوفى که براى دفع زيان و رفع خوف آن صورت میگيرد و بيشتر موارد تقيه از اين گونه است؛[6] ديگرى تقيه مداراتى يا تحبيبى که براى جلب نظر مخالفان و حتى همکارى آنان در اهداف مشترک انجام مىشود.[7]
تقيه از جهت شيوه اجراى آن نيز بر دو قسم است: تقيه کتمانى و تقيه اظهارى. تقيه کتمانى، پوشانيدن و مخفى کردن عقيده و مذهب خود [8] و تقيه اظهارى، ابراز نظرى بر خلاف عقيده يا مذهب خود است.[9] به لحاظ حکم شرعى نيز تقيه به پنج قسم واجب، حرام، مکروه، مستحب و مباح تقسيم شده است.[10] توريه، يعنى انتقال مفهومى از کلام به مخاطب که مراد متکلم نيست[11] نيز در متون دينى در شمار شيوههاى تقيه آمده است.[12]
در يک آيه از قرآن به صراحت از تقيه ياد شده است: «إِلاَّ أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاةً»[13] و در آياتى ديگر مفهوم تقيه با تعابيرى ديگر آمده است؛ مانند کتمان ايمان: «وَقَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَکْتُمُ إِيمَانَهُ»[14] و اظهار کفر همراه با ايمان قلبى: «مَن کَفَرَ بِاللّهِ مِن بَعْدِ إيمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِيمَانِ».[15] در برخى آيات نيز تعابيرى بهکار رفته که در احاديث به تقيه تفسير شده است؛ مانند «ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ»[16] و «وَيَدْرَؤُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ».[17] افزون بر اين، مصاديقى از تقيه نيز در قرآن بازگو شده است؛ مانند: «فَقَالَ إِنِّي سَقِيمٌ»؛[18] «أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّکُمْ لَسَارِقُونَ»؛[19] « وَلْيَتَلَطَّفْ وَلَا يُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَدًا {19} إِنَّهُمْ إِن يَظْهَرُوا عَلَيْکُمْ يَرْجُمُوکُمْ أَوْ يُعِيدُوکُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا»؛[20] هرچند بيشتر موارد مذکور، مصداق توريه نيز هست.
در احاديث امامان معصوم(علیهم السلام) تقيه سپر خداوند[21] يا سپر مؤمن[22] و جزء دين آنان خوانده شده است و کسانى که تقيه نمىکنند، بىدين شمرده شده[23] و شيعيان به مدارا کردن با پيروان ديگر مذاهب و شرکت در مجالس و نمازهاى جماعت آنان در شرایط خاص و تشييع جنازههاى آنان ترغيب شدهاند.[24]
افزون بر ادله يادشده، اجماع فقهاى امامى نيز بر مشروع بودن تقيه دلالت دارد.[25] مستند مشروعيت تقيه، افزون بر ادله قرآنى و حديثى، حکم عقل و سيره عقلاست. شکي نيست که اظهار عقيده صحیح و حق و تبليغ آن در ميان ديگر اقوام، ارزش بسياري دارد و رسالت تمامی انبیای الهی بوده است، اما اگر از اظهار آن فايده مهمي حاصل نشود، بلکه همراه با ضرر احتمالي مادي و يا معنوي باشد، عقل بشر حکم به کتمان عقیده و یا اظهار خلاف عقیده را میکند و حتی در برخی موارد حکم به وجوب این کار میکند؛ همانند آنچه در جریان برخورد حضرت ابراهیم با مشرکین اتفاق افتاد.[26] در واقع کتمان عقیده و یا اظهار خلاف عقیده، عقبنشینی و کوتاه آمدن در برابر باطل نیست، بلکه نوعی تاکتیک در نحوه برخورد با جبهه باطل است که عقل سلیم به آن حکم میکند؛ زيرا عقل پرهيز از زيان رساندن به جان، آبرو و مال را واجب مى شمارد[27] و در موارد تعارض ميان مصالح مهم و مهمتر، به تقدم مهمتر حکم مىکند.[28]
در چنين مواردى سيره عقلا نيز کتمان عقيده و رفتارکردن برخلاف عقيده باطنى خود است.[29] در سيره صحابيان و تابعيان نيز تقيه رواج داشته و از برخى صحابه مانند ابنمسعود،[30] جابر بنعبدالله انصارى،[31] ابوهريره[32] و …، عمل به تقيه گزارش شده است. البته حکم فقهى تقيه، مطلق و در همه موارد يکسان نيست، بلکه بسته به مورد تقيه و شخص تقيهکننده و زمان و مکان تقيه، متفاوت است و دارای یکی از احکام پنجگانه وجوب، حرمت، کراهت، استحباب و اباحه است.
تقیه از دیدگاه وهابیان
ابنتیمیه، از جنجالیترین چهرههای تفکر وهابیت، تقيه را نوعى دروغگويى و نفاق برشمرده؛ میگوید: از چيزهايي که در روافض وجود دارد، شباهت آنها به سامريهاست که آنها بدترينِ قوم يهود هستند؛ از اين رو مردم آنها را در ميان مسلمانان، همانند سامري در ميان يهود ميدانند.[33] نشانهها و اسباب نفاق، در ميان شيعيان روشنتر از ديگر گروههاي مسلمان است. شعار آنها تقيه است؛ يعني با زبان چيزي گفته شود که در قلب به آن اعتقاد ندارد و اين از نشانههاي نفاق است.[34]
محمد بنعبدالوهاب در توضیح آیه شریفه «مَن کَفَرَ بِاللّهِ مِن بَعْدِ إيمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِيمَانِ وَلَکِن مَّن شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ»[35] میگوید: این آیه تنها دلالت دارد بر اینکه اگر کسی با اکراه کلمات کفر آمیز بگوید، کافر نیست، ولی اگر به جهت خوف و یا مدارا کلمات کفرآمیز بگوید و قلبش هم مطمئن به ایمان باشد، از اسلام خارج و کافر است.[36] او همچنین در رسالة في الرد على الرافضة میگوید:
اقتضای تقیه، عدم وثوق به اعمال و اقوال اهلبیت است؛ زیرا ممکن است آنها این کارها را از روی تقیه کرده و این سخنان را از روی تقیه گفته باشند. پس هیچیک از سخنان و اعمال آنها حجت نیست. تقیه در واقع مخالفت با امر خداست و مخالفت با امر خدا به بهانه ترس از مردم، موجب میشود انسان به پیامبر اعتماد نداشته باشد و این از مقام آنها دور است. هر کسی که چنین چیزی را بر پیامبر جایز بداند، آنها را ناقص دانسته و ناقص دانستن انبیا کفر است.[37]
رشید رضا در تفسیر آیه 28 سوره آل عمران، بعد از قبول کردن اصل تقیه میگوید: از شیعه نقل شده که تقیه نزد ایشان اصلی از اصول دین است که تمامی انبیا و ائمه بر این مذهب بودهاند.[38]
احمد امین نیز تقیه را اساس دین شیعه و از ارکان دین شیعه ذکر کرده است[39]
نقد و بررسی
تقیه از دیدگاه شیعه، حکمی از احکام مسلّم اسلام است، ولی آن را یکی از اصول دین ندانسته است. در ابتدا لازم است تعریف کوتاهی از اصول و فروع دین ارائه دهیم. نزد شیعه امامیه، اصول دین به امورِ مربوط به عقاید افراد درباره خدا، پیامبر، معاد باشد و اعتقادی قلبی است و در کتب کلامی این مباحث مطرح شدهاند و انکار یکی از این اصول موجب خروج از دین میشود، اما فروع دین مربوط به مسائلی است که به اعمال و رفتارهای انسان بازگشت میکند و دارای احکام تکلیفی پنجگانه (وجوب، حرمت، اباحه، استحباب، کراهت) است و اختصاص به کتب فقهی دارد. با این بیان به آسانی معلوم میشود تقیه جزء فروع دین است؛ چرا که به عمل شخص مسلمان باز میگردد و دارای احکام تکلیفی است و فقهای شیعه در کتب فقهی خود از آن بحث کردهاند.
اما آنچه امام صادق(علیه السلام) درباره تقیه فرمودهاند که «دین ده جزء است که نه جزء آن تقیه است»[40] و روایات دیگر با این مضمون، جنبه تأکیدی دارد. این حدیث همانند حدیث پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله) در بیان اهمیت صبر و سخاوت است که فرمود: «ایمان همان صبر و سخاوت است».[41] در زمان آن حضرت سیطره حکومت با امویان و عباسیان بود و شیعیان در بدترین شرایط زندگی میکردند.[42] لذا حضرت به شیعیان خود به حفظ تقیه سفارش میکردند تا از ظلم حاکمان در امان باشند.
آیه 28 سوره آل عمران[43] به اجماع مفسرین اهلسنّت، دلیل بر مشروعیت تقیه است.[44] آلوسی در تفسیرش تصریح میکند این آیه دلیل بر مشروعیت تقیه است.[45] بخاری نیز در صحیح خود از حسن بصری نقل میکند که تقیه تا روز قیامت وجود دارد.[46] همچنین آیه 106 سوره نحل[47] درباره داستان تقیه عمار از کفار و بر زبان آوردن کلمات کفرآمیز در برابر شکنجه آنان نازل شده است که به صراحت ایمان عمار را اثبات کرده و عمل به تقیه را جایز دانسته است.[48]
ابنتیمیه که یکی از دلایل رد تقیه را دروغ بودن آن میداند، گفتار دروغ یکی از صحابه را که برای اصلاح رابطه بین دو نفر بود، تایید میکند و میگوید:
اما اين دروغ زمانی جايز است که از آن رضای الهی را در نظر داشته باشد و نخواهد مسلمانی از دست وی آزار ببيند و از کاری که انجام داده است، پشيمان باشد و با اين کار شر او را از خويش باز دارد و نخواهد با دروغ جايگاهی در نزد ايشان پيدا کند و طمع در چيزی که نزد ایشان است، نداشته باشد؛ چون در اين موارد دروغ جايز نيست. دروغ زمانی جايز است که نگران خشم ايشان باشد و از دشمنی ايشان بترسد. حذيفه گفته است من بعضی از دينم را برای حفظ قسمتی ديگر ميفروشم که مبادا مشکلی بزرگتر از آن پيش آيد.[49]
ذکر این نکته لازم است که برخی علمای اهلسنت از اینرو به جواز تقیه اعتراف نکردهاند که مبادا به حقانیت شیعه در این مساله اعتراف کنند، ولی آنان احادیث و مسائل تقیه را تحت عناوینی دیگر آوردهاند. برای نمونه بخاری در صحیحش احادیث تقیه را در کتاب الإکراه و کتاب الأدب باب مدارات آورده است. عبداللطیف بنعبدالرحمن النجدی در تعریف مدارات میگوید: دور کردن شری که سبب فساد میشود با زبان نرم، و ترک غلظت یا اعراض و دوری از شخص از ترس شر او.[50] سپس از عایشه نقل میکند که پیامبر در برابر شخص ناسزاگو خوشرفتاری میکرد، ولی به شدت از ملاقات با او کراهت داشت.[51] از همینجا روشن میشود که معنای تقیه حتی شامل مدارات با دیگران نیز میشود.
آلوسی نیز در تفسیرش بعد از ذکر اقسام تقیه قول عدهای را که میگویند مدارات از باب تقیه است، نقل میکند و بعد از قبول آن میگوید: مدارات با کفار، فلاسفه و ظالمان و نرمی سخن با آنها و خندیدن به روی آنها از همین باب است و این غیر از موالاتی است که نهی شده، بلکه اینها از امور مشروع است. سپس روایات متعددی از پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله) در فضیلت مدارات ذکر میکند.
رشید رضا، از مفسرین سلفگرا، در تفسیر آیه 28 سوره آلعمران میگوید:
مدارات در اموری است که حقی را از بین نبرد و باطلی را بنیان ننهد. مدارات زیرکی و هوشیاری نیکویی است که ادب مجالست، آن را اقتضا میکند، تا زمانیکه به نفاق منجر نشود و این مستحب در مواجهه با سفها برای در امان ماندن از سفاهت و پرهیز از ناسزاگویی آنها تأکید میشود.[52]
دیدگاههای متناقض وهابیان
وهابیان حتی اهلسنت را که به جهت خوف و مدارات در مقابل کفار تقیه میکنند، کافر دانستهاند.[53] آنها طبق عقیده خود ساخت هر بنایی برای قبور را حتی برای بزرگداشت صاحب قبر جایز نمیدانند و در این مورد فرقی میان پیامبران الهی، اولیای خدا، صالحان و غیر آنها قائل نیستند و حتی ساخت بنا بر قبر پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله) را بدعت میشمرند.[54]
محمد ناصر البانی، امام محدثین وهابی، اعتقاد دارد قبه سبزی که بر فراز قبر مطهر پیامبر اعظم(صلّی الله علیه وآله) وجود دارد بدعتی است که باید نابود شود. همچنین میگوید: متأسفانه بدعت دیگری که وجود دارد، واقع شدن قبر مطهر رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله)در مسجد است که باید از محدوده مسجد خارج شود.[55] با این حال تنها دلیلی که باعث شده آنان قبر مطهر پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله) را تخریب نکنند، ترس از خشم و غضب مسلمانان علیه آنهاست چراکه آنها تا به حال به هیچیک از آثار باقیمانده از پیامبر حتی مولد النبی و منزل ام المومنین خدیجه(علیها السلام) رحمی نکرده و همه آنها را تخریب کردهاند.
بنباز، رئیس وقت هیئت افتای علمای وهابی، دستور تخریب بنایی را داد که در اردن برای بزرگداشت اصحاب کهف در مدفن آنها ساخته شده بود؛[56] در حالیکه قبر بخاری، که بزرگترین محدث نزد وهابیت است و همچنین ابوحنیفه که یکی از ائمه چهارگانه اهلسنّت است دارای بناهای زیبایی است ولی تا بهحال از جانب هیچیک از وهابیان نه فتوای به تخریب آنها داده شده و نه اقدامی برای نابودی آنها انجام شده است.
تقیه مسلمان از مسلمان
تقیه پیش از آنکه حکم شرعی باشد، حکم عقلی و عقلایی است. هیچ عقلی اجازه نمیدهد انسان در برابر افراد خطرناکی که برای کشتن مسلمانان به بهانه توسل، زیارت و انجام سایر امور دینی حتی به کودکان رحم نمیکنند، با بیان اعتقاد جان خود را از دست دهد. عقل میگوید عقیده خود را کتمان کن و بیجهت جان خود را به خطر نیفکن.
از ديدگاه عقل هيچ فرقي میان تقيه از کافر و تقيه از مسلماني که به ديگران ظلم ميکند، نيست؛ زيرا معيار مشروعيت تقيه در هر دو موجود است و در هر دو صورت اگر دين، جان، مال، آبرو و… در خطر باشد، عقل حکم ميکند که به صورت موقت دست از اظهار عقيده بردارد. قانون تقدم امر اهم بر مهم که قضيهای پذيرفته شده در ميان عقلاست، فرقي ميان اين دو مورد نميگذارد.
ادله قرآن بر مشروعيت تقيه نيز عام است و اختصاص به تقيه از کفار ندارد، خصوصاً آيه «إِلاَّ أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاةً»[57] و آيه «إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِيمَانِ».[58]
اين دو آيه ثابت ميکند که اگر جان کسي در خطر باشد و يا به کاري مجبور شود، ميتواند تقيه کند و به صورت موقت از اظهار عقيده خودداري بورزد و چون اين حکم مطلق است، پس هم شامل تقيه از کافر ميشود و هم شامل تقيه از مسلمان ظالم.
درست است که اين آيه در مورد تقيه از کفار نازل شده است، اما اين قاعده ثابت شده است که شأن نزول نميتواند دليل بر تخصيص حکمي باشد که به صورت عام و مطلق نازل شده است.[59]
ديگر مذاهب اسلامي نيز در اين مسئله با شيعيان همراه هستند و آنها نيز صراحتاً فتوي دادهاند که فرقي ميان تقيه مسلمان از کافر و تقيه مسلمان از مسلمان ظالم نيست.
فخررازي معتقد است ظاهر آيه دلالت ميکند که تقيه فقط از کفار مشروع باشد، اما مذهب شافعي بر اين است که اگر در ميان مسلمانان نيز همان وضعیت ميان مسلمان و مشرک، پيش بيايد، تقيه برای حفاظت از جان جايز است.[60]
همچنین در برخی از تعاریفی که از علمای اهلسنت ارائه شده است، هیچ قیدی که تقیه را مختص به تقیه از کفار کند، وجود ندارد. ابنحجر عسقلاني، از علمای بزرگ اهلسنت که گرایش سلفی دارد، ميگوید: معنای تقيه ترس از اظهار کردن آنچه در دل است برای ديگران، خواه از اعتقادات باشد يا غير آن.[61]
آلوسي نيز ميگويد:
در تعريف تقیه گفتهاند: حفظ کردن جان، آبرو و مال از شر دشمنان؛ و دشمن دو گونه است: يکي آنکه دشمنی او به دلیل اختلاف دينی است مانند اختلاف مسلمان و کافر؛ و ديگری آنکه دشمنیاش بهجهت اهداف دنيوی است؛ مانند مال، کالا، حکومت و فرماندهی.[62]
نمونههایی از تقیه مسلمان از مسلمان
سيره عملي صحابه، تابعين و علماي اهلسنت، بهترین دلیل بر جواز تقیه مسلمان از مسلمان است. در اینجا نمونههایی از این نوع تقیه را که در کتب معتبر اهلسنت نقل شده، ذکر میکنیم.
1 – تقیه پیامبر اسلام از تازه مسلمانان
از عایشه همسر رسول خدا(صلّی الله علیه وآله) روايت شده است که آن حضرت فرمود: آيا نميدانی که قوم تو وقتی کعبه را ساختند، آن را از پايههایی که حضرت ابراهيم قرار داده بود، کوچکتر گرفتهاند؟ گفتم: چرا شما آن را به حالت اول باز نميگردانيد؟ فرمود: اگر قوم تو تازه مسلمان نبودند (و ايمانشان قوی بود)، چنين میکردم.[63]
البانی نیز این حدیث را صحیح دانسته و گفته است: این روایت را بخاری، مسلم، ابونعیم در المستخرج، دارمی، ابنماجه، طحاوی و بیهقی نقل کردهاند.[64]
2 – تقیه حذیفة بن یمان از عثمان[65]
سرخسی میگوید: حذیفه برای مدارای با عثمان قسم خلاف واقع میخورد و سپس میگوید: از ابراهیم ذکر شده: مردی به من گفت که از طرف شخصی به ستوه آمده، چگونه با او رفتار کند؟ ابراهیم دستور داد توریه کند. همچنین از عقبة بن غرار نقل شده: ما در نزد ابراهیم بودیم و او از حجاج بسیار بیمناک بود. زمانی که از نزد او خارج شدیم، به ما گفت اگر حجاج از مکان من پرسید، قسم بخورید که نه مکان من را میدانید و نه از من اطلاعی دارید.[66] همچنین در جای دیگر میگوید: حذیفه از کسانی بود که بنابر آنچه نقل شده، برای مدارای با دیگران تقیه میکرد و به سبب همین به او منافق گفته میشد، ولی او در جواب میگفت: من بعضی از دین خود را با بعضی دیگر خريداري ميکنم.[67]
3 – تقیه ابوهریره از عمر
از ابوهريره روايت شده است که گفت: من رواياتی را به شما ميگويم که اگر در زمان عمر يا در نزد وی آنها را بر زبان آورده بودم، سرم را ميشکست.[68]
ذهبی روایت را صحیح دانسته و از ابوهریره نقل کرده: ما در زمان عمر نمیتوانستیم بگوییم رسول خدا اینچنین گفته، تا اینکه عمر از دنیا رفت. [69]
اين روايات ثابت ميکند که ابوهريره در زمان عمر از ترس شلاق عمر، از باب تقیه برخی روایات را نقل نمیکرده است.
4 – تقیه ابنعمر
از ابنعمر روايت شده است: روزی نزد حفصه رفتم؛ در حاليکه وی با کنيزانش گوشواره در گوش میکردند. به او گفتم: ديدی که کار مردم (معاويه) به کجا رسيده است و به ما چيزی داده نشد! در پاسخ گفت: نزد ايشان برو که ايشان منتظر تو هستند و ميترسم که اگر نزد ايشان نروی، سبب تفرقه شود. وقتی که مردم (از گرد عبد الله يا حفصه) پراکنده شدند، معاويه سخنرانی کرد و گفت: هرکس ميخواهد در مورد حکومت با ما سخن بگويد، بايد برای ما شاخ و شانه بکشد! ما از وی و پدر وی سزاوارتر به خلافت هستيم (کنايه از عبدالله بنعمر!). در اين هنگام حبيب بنمسلمه به عبدالله بنعمر گفت: پس چرا پاسخ معاويه را ندادی؟ عبد الله گفت: من از هدايای خويش گذشتم و خواستم که به او بگويم سزاوارتر بر اين کار کسی است که با تو و پدرت جنگيد تا اسلام بياوريد! اما ترسيدم که سخنان من سبب تفرقه در بين مردم و خونريزی شود و کسی گمان کند که من منظور ديگری دارم (گمان کنند مقصود من حسن بنعلی است!) بههمين سبب ياد نعمتهای بهشتی افتادم. حبيب گفت: از بلا حفظ شدی و از گناه به دور ماندی.[70]
5 – تقيه علما و مردم اهلسنّت در فتنه خلق قرآن
مذهب اعتزال در زمان خلفاي عباسي به اوج قدرتخود رسيده بود و خلفاي عباسي مردم را مجبور به پذيرش اعتقادات کلامي معتزله ميکردند؛ بهطوريکه هرکس معتقد به خلق قرآن نبود، کشته ميشد. بسياري از علما و تقريباً تمام مردم اهلسنت، با اجابت کردن دعوت سلاطين، به خلق قرآن اقرار ميکردند، با اينکه اعتقاد قلبي آنها عکس آن بود. تاريخنويسان اهلسنت از اين فتنه به «محنة خلق القرآن» ياد ميکنند و تقيه کردن مردم را تأييد میکردند و به آن مشروعيت ميبخشيدند.
ذهبي، دانشمند مشهور اهلسنت، در باره اين فتنه مينويسد: هرکس از روی تقيه پاسخ داده باشد، اشکالی ندارد!![71]
6 – تقیه ابوحنیفه از ابن ابیلیلی
خطيب بغدادي از ابنالفضل از دعلج بناحمد از أحمد بنعلی الأبار از سفیان بنوکیع نقل میکند: عمر بنحماد بنابیحنيفه نزد ما آمد و گفت: از پدرم شنيدم که ميگفت: ابنابیليلی شخصي را نزد ابوحنيفه فرستاد و از وی در مورد قرآن سؤال کرد. وی پاسخ داد: قرآن مخلوق است. ابنابیليلی گفت: يا توبه ميکنی و يا عليه تو اقدام ميکنم! بههمين سبب ابوحنيفه از وی اطاعت کرد و گفت: قرآن کلام خداست. سپس وی را در شهر ميگرداندند و اين مطلب را به مردم ميگفت که وی از اعتقاد به مخلوق بودن قرآن دست برداشته است. پدرم گفت: از ابوحنيفه پرسيدم چرا از او تبعيت کردی؟ پاسخ داد: ای فرزند، ترسيدم که عليه من اقدامی انجام دهد و از روی تقيه به وی پاسخ گفتم.[72]
7 – تقیه ابنتیمیه
در مناظرهای که در روز جمعه 12 رجب سال 705 میان ابنتیمیه و فقهای عصرش درباره عقیده ابنتیمیه برگزار شده بود، در روز دوم مناظره کمال الدین زملکانی در مناظره او را ساکت کرد و ابنتیمیه از ترس بر جانش در میان حاضرین شهادت داد که شافعی مذهب است و به هر آنچه امام شافعی اعتقاد دارد، معتقد است.[73]
وجوب تقیه از دیدگاه مذاهب اسلامی
شیعه تنها در برخی موارد تقیه را واجب میداند و اینطور نیست که در همه موارد تقیه واجب باشد. در بعضی موارد مانند قتل نفس، شرب خمر، ضرر به دین و جایی که مصلحت عدم تقیه بیشتر باشد، تقیه حرام است؛ همانگونهکه حضرت اباعبدالله(علیهم السلام) در برابر حکومت یزید برای امر به معروف و نهی از منکر، در مقابل بدعتها و مفاسد حکومت اموی قیام کرد و در این راه جان خود و اهلبیت و یارانش را فدا کرد و زنان ایشان را به اسارت گرفتند؛ چرا که اصل اسلام در خطر نابودی قرار داشت. میثم تمارها نیز بر فراز چوبه دار پرده تقیه را پاره کردند و فضایل علی(علیه السلام) را در دوران خفقانبار بنیامیه گفتند و شربت شهادت نوشیدند.
علمای اهلسنت نیز در برخی موارد قائل به وجوب و یا استحباب تقیهاند. زمخشري در تفسیر آيه 28 سوره آل عمران ميگويد:
اگر از امري بيمناک شويد، واجب است از باب تقيّه، خود را از آن حفظ کنيد؛ چنانکه اگر عدهاي از دشمنان بترسند، به آنها اجازه داده شده که با ايشان دوستي کنند و مراد از اين دوستي، خوشخويي و معاشرت ظاهري است؛ درحاليکه کينه و دشمني آنها را در دل دارند.[74]
برخي از عالمان اهلسنّت نيز تقيّه را واجب شرعي دانسته و ترک آن را حرام تلقّي کردهاند. ابوحيان اندلسي از مسروق نقل ميکند که او گفته: هرگاه کسي که بايد تقيّه کند، به اين وظيفه عمل نکند، وارد دوزخ ميشود.[75]
حکم به وجوب تقیه، در میان علمای سلفگرا نیز دیده میشود؛ از جمله رشید رضا در تفسیر آیه 28 سوره آلعمران در برخی موارد تقیه را واجب دانسته است. همچنین آلوسی نوع دیگری از تقیه را واجب میداند و آن حفظ اسرار الهی و افشا نکردن آن در برابر اغیار است.[76]
فتوا به تقیه در میان اهلسنت
از بررسی ادله بر میآید که تقیه در جایی است که مصلحت بیشتر در انجام تقیه باشد و اختصاصی به زمان ضعف ندارد، حتی صحابه و علمای اهلسنت نیز هرجا مصلحت اقتضا میکرده، حتی در غیر حالت ضعف، فتوا به تقیه دادهاند که نمونههایی از این قبیل را ذکر میکنیم:
1 – مالک بنانس، رئيس مذهب مالکي، به پيروانش ميگويد:
در نماز جماعت اقتدا کردن به امامی که قدریه است جایز نمیباشد مگر در صورتیکه از جانب ایشان خوف و ترس بر خود داشته باشی که در این صورت جایز است به آنها اقتدا کنی و بعداً قضای نماز را بجا بیاوری.[77]
2 – مراغي، مفسر معاصر اهلسنت و شیخ الازهر(م1371ق) میگوید: معنای آيه شریفه«إِلاَّ أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاةً»[78] چنين است که ترک دوستی مؤمنان با کفار در همه حال لازم است، مگر در حالتی که بترسد آسيبی از ايشان به وی برسد. در اين هنگام شما میتوانيد با ايشان تا زمانیکه در هراس هستيد، تقيه کنيد؛ زيرا قاعده شرعی اين است که دفع کردن ضرر، مقدّم بر به دست آوردن مصلحت است و وقتی که دوستی با ايشان برای دفع ضرر ايشان جايز شد، برای به دست آوردن منفعت مسلمانان قطعاً واجب است. بنابراين مانعی ندارد که دولتهای اسلامی با دولتهای غير اسلامی به جهت فايدهای که به مسلمانان میرسد، همپيمان شوند، اين فايده برای به دست آوردن منفعت باشد يا دفع ضرر. نيز دولتهای اسلامی حق ندارند با دولتهای غير مسلمانان ارتباطاتی داشته باشند که به ضرر مسلمانان است و اين دوستی با کفار مخصوص حالت ضعف نيست و در همه حال جايز است. علما از اين آيه جواز تقيه را استنباط کردهاند، به اين صورت که انسان سخنی بگويد يا کاری انجام دهد که مخالف با حق است؛ زيرا ميخواهد خود را از ضرری که دشمنان به او يا ناموس او يا مال او ميرسانند، حفظ کند. پس کسی که کلمات شرک آلود بزند تا جان خويش را از هلاکت برهاند، در حاليکه قلب او با ايمان محکم شده است، کافر نيست، بلکه برای اين کار خويش مجوّزی دارد؛ همانطور که عمار ياسر در هنگامیکه قريش او را به گفتن کلمات کفر مجبور کردند و وی به ناچار موافقت کرد، اما قلب او با ايمان محکم شده بود و اين آيه در مورد وی نازل شد که: «مَن کَفَرَ بِاللّهِ مِن بَعْدِ إيمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِيمَانِ».[79]
3 – ابنعربي در تفسير آيه «وَالتِّينِ وَالزَّيْتُونِ» مينويسد: علت وجوب زکاتِ انجير و زيتون آن است که خداوند در مورد آن دو نعمت، آنها را بسيار بزرگ دانسته است و مردم آن را جمع آوری میکنند و نگه ميدارند. به همين سبب ما فتوا به وجوب زکات این دو داديم، اما پرهیز کردن بسياری از علما از تصريح به وجوب زکات در اين دو، از باب تقيه از ظلم حاکمان بوده است؛ زيرا ايشان اموال به دستآمده از زکات را برای خويش جمع آوری ميکردند (و اگر فتوا به زکات داشتن انجير و زيتون ميدادند، اين دو را نيز غصب ميکردند).[80]
4 – ابنخويز منداد گفته است: اطاعت از سلطان در جايي که اطاعت خداوند باشد، واجب است، اما در جاييکه عصيان خداوند است، واجب نيست و به همين سبب گفتهايم اطاعت از حاکمان زمان ما و ياری کردن و بزرگ دانستن آنان جايز نيست، اما اگر جهاد کردند، بايد ايشان را ياری کرد، و واجب است که از طرف ايشان قضاوت و امامت و مسئوليت قبول کرد و آن وظایف را مطابق با شريعت انجام داد و اگر خود امام جماعت شدند، در صورتی ميتوان پشت سر ايشان نماز خواند که اهل بدعت نباشند، اما اگر اهل بدعت بودند، نماز پشت سر ايشان جايز نيست، مگر از باب تقيه به جهت ترس از ايشان، و (در این صورت) نماز را بايد تکرار کند.[81]
تقیه در عمل
چنانچه فلسفه تقیه را حفظ جان بدانیم که بیهوده به هدر نرود، در این صورت نباید میان تقیه در اقوال و تقیه در افعال فرق گذاشت. فرض کنید زن مسلمانی در میان عدهای از دشمنان متعصب اسلام گرفتار شده است و اگر یک ساعت مقعنه خود را بر ندارد، خون او را میریزند. آیا هیچ فقیهی دستور میدهد که مقنعه را حفظ کن هر چند خون تو را بریزند؟ این تقیه، تقیه عملی است که همه فقها آن را پذیرفتهاند.
همانطور که گفته شد، ادله تقیه مطلق است و هیچ تخصیصی نخورده است و عمومیت دارد و شامل تقیه در عمل نیز میشود. علاوه بر اینکه آیه مربوط به اصحاب کهف و مؤمن آلفرعون که ایمانشان را کتمان میکردند، دلالت بر تقیه در اعمال دارد. بسیاری از علمای اهلسنت نیز تقیه در عمل را پذیرفته و به آن عمل کردهاند.
1 – ابوحيان اندلسي مالکي، آية «إِلاَّ أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاةً» را چنين معنا کرده است: کافران را براي هيچ هدفي به دوستي نگيريد، جز به منظور تقيّه، که در اين صورت اظهار دوستي به زبان و عمل جايز است، بدون اينکه اين دوستي به دل و ضمير او راه پيدا کند.[82]
2 – مصطفي مراغي، از مفسّران اهلسنّت، مينويسد:
تقيّه آن است که انسان سخنی برخلاف حق بگوید و يا عملي برخلاف حقيقت انجام دهد تا بدين وسيله از آسيب رساندندشمن به جان، مال، حيثيت و آبرو محفوظ بماند.[83]
3 – آلوسي، از مفسّران اهلسنّت، نيز ميگويد: «تقیه همان محافظت بر جان، مال و آبرو از شر دشمنان است». [84]
4 – شوکانی میگوید:
حسن بصری، اوزاعی، شافعی و سحنون چنين گمان کردهاند که جواز در آيه تقيه، تنها در گفتار است و در رفتار جايز نيست؛ مانند آنکه وی را مجبور به سجده برای غير خدا کنند، اما ظاهر آيه مخالف اين ادعاست؛ زيرا عموميـت رد و شامل کسانی میشود مجبور به گفتار يا کرداری شوند، اما کسانی که ميگويند اين آيه مخصوص گفتار است، دليلی ندارند، و اينکه اين آيه در مورد تقيه در گفتار نازل شده است، نميتواند دليل واقع شود، بهخصوص که با لفظ عام آمده است.[85]
نتیجه
تقیه یکی از مسائلی است که براساس قرآن، سنت، عقل و به اجماع تمامی مسلمانان مشروعیت داشته و از احکام مسلم اسلام به حساب میآید، عملی است که پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله) و صحابه بزرگوار ایشان و حتی علمای برجسته اهلسنّت به آن عمل کردهاند. وهابیت در حالی به مسأله تقیه اشکالی میکند که خود نیز ناچار از عمل به آن بوده است و بر خلاف عقیده خود از تمامی مسلمانانی که بر خلاف عقیده آنها هستند تقیه میکند.
در واقع تقیه عملی است که هر انسانی ناچار از آن است و یک عملی است بر اساس فطرت بشری که از جانب خداوند متعال تشریع شده است و سبب بقای اسلام و مسلمین میباشد.
کتابنامه
۱ – أحکام الجنائز و بدعها: محمد ناصر البانی، بیروت: المکتب الاسلامی، چاپ چهارم، بیتا.
۲ – ارواء الغلیل في تخریج أحادیث منار السبیل: محمد ناصر البانی، بیروت: المکتب الاسلامی، چاپ دوم، 1405ق.
۳ – بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الائمّة الأطهار: مجلسى، بيروت: دار احياء التراث العربى، 1403 ق.
۴ – البدایة و النهایة: ابن کثیر دمشقی، بیروت: دارالکتب العلمیة، 2009م.
۵ – البدر الطالع بمحاسن مَن بعد القرن السابع: محمد بنعلی شوکانی، تحقیق: محمد حسن حلاق، بیروت: دار ابن کثیر ، چاپ دوم، 1429ق.
۶ – تاریخ بغداد: خطیب بغدادی، تحقیق: عبدالقادرعطا، بیروت: دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1417ق.
۷ – تاریخ دمشق الکبیر: ابن عساکر، بیروت: دارإحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1421ق.
۸ – تحذیر الساجد من اتخاذ القبور مساجد: محمد ناصر البانی، بیروت: المکتب الاسلامی، چاپ چهارم، 1403ق.
۹ – تراث شیخ الأعظم: کتاب الطهارة: مرتضی انصارى، قم: کنگره، بیتا.
۱۰ – التفسیر الکبیر: فخر الدین رازی، بیروت: دارالفکر، چاپ اول، 1425ق.
۱۱ – تفسیر المنار: محمد رشید رضا، بیروت: دارالفکر، چاپ اول، 1427ق.
۱۲ – تفسیر طبری: ابی جعفر محمد بن جریر طبری، بیروت: دارالاحیاء الکتب العربی، چاپ اول، بیتا
۱۳ – تفسير نمونه: مکارم شيرازى و ديگران، تهران: دارالکتب الاسلامية، 1375 ش.
۱۴ – تفصیل وسائل الشيعة إلی تحصیل مسائل الشریعة: الشیخ محمد بن الحسن الحر العاملى، قم: آل البيت(علیهم السلام) لاحياءالتراث، 1412 ق.
۱۵ – التقية: مرتضى انصارى، به کوشش فارس الحسون، قم: مؤسسة قائم آل محمد(عج)، 1412 ق.
۱۶ – الجامع لأحکام القرآن: ابوعبدالله محمد بن احمد انصاری قرطبی، بیروت: دارالفکر، چاپ اول، 1428ق.
۱۷ – حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء: ابو نعیم اصفهانی، بیروت: دارالفکر، بیتا.
۱۸ – الدرر السنیّة في الأجوبة النجدیّة: عبدالرحمن بن محمد بن قاسم عاصمی نجدی، ریاض، بیتا.
۱۹ – الردود البازیّه في بعض المسائل العقدیّة: عبدالعزیز بن عبدالله بن باز، ریاض: دارابن اثیر، چاپ اول، 1428ق.
۲۰ – رسائل فقهية: مرتضی انصارى، لجنة تحقيق تراث الشيخ الاعظم، قم: مؤسسة الکلام، 1414 ق.
۲۱ – روح المعاني في تفسیر القرآن العظیم و السبع المثاني: شهاب الدین سید محمود آلوسی، قاهره: دارالحدیث، 2005م.
۲۲ – سیر أعلام النبلاء: شمس الدین ذهبی، بیروت: دارإحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1427ق.
۲۳ – شرح کتاب کشف الشبهات: صالح بن فوزان بن عبدالله فوزان، بیروت: موسسة الرسالة، چاپ اول، 1422ق.
۲۴ – صحیح البخاري: محمد بن اسماعیل بخاری، قاهره: دار ابن حزم، چاپ اول، 1429ق.
۲۵ – ضحی الإسلام: احمد امین، بیروت: دارالکتب العلمیة، 2010م.
۲۶ – عوالي اللئالي: ابن ابىجمهور، به کوشش عراقى، قم: سيدالشهداء، 1403 ق.
۲۷ – فتح الباري في شرح صحیح البخاري: شهاب الدین ابنحجر عسقلانی، بیروت: دارالمعرفة، چاپ سوم، بیتا.
۲۸ – فتح القدیر الجامع بین فني الروایة و الدرایة من علم التفسیر: محمد بنعلی بنمحمد شوکانی، مصر: دارالوفاء، چاپ سوم، 1426ق.
۲۹ – فقه الصادق(علیه السلام): سيد محمد صادق روحانى، قم: دارالکتاب، 1413ق.
۳۰ – القواعد الفقهيّة: آیت الله ناصر مکارم شيرازى، قم: مدرسة الإمام اميرالمؤمنين(علیه السلام)، 1411 ق.
۳۱ – القواعد الفقهيّة: سيد حسن بجنوردى، به کوشش مهريزى و درايتى، قم: هادى، 1419 ق.
۳۲ – القواعد والفوائد: محمد بن مکی العاملی، به کوشش سيد عبدالهادى الحکیم، قم: مکتبة المفيد، بیتا.
۳۳ – الکشاف عن حقایق التنزیل و عیون الأقاویل في وجوه التاویل: ابوالقاسم محمود بنعمر زمخشری، بیروت: دارإحیاء التراث العربی، بیتا.
۳۴ – کنزالعماّل في سنن الأقوال و الأفعال: علاء الدین علی متقی بن حسام الدین هندی، بیروت: موسسة الرسالة، بیتا.
۳۵ – الکافى: محمد بن یعقوب کلينى، به کوشش غفارى، تهران: دارالکتب الإسلامية، 1375 ش.
۳۶ – کلمة التقوى (فتاوى): محمد امين زين الدين، قم: مهر، 1413 ق.
۳۷ – المبسوط: سرخسى، بيروت: دارالمعرفة، 1406 ق.
۳۸ – المحاسن: ابن خالد برقى، به کوشش حسينى، تهران: دارالکتب الإسلامية، 1326 ش.
۳۹ – المدونة الکبری: سحنون بن سعيد التنوخی، مصر: بعة السعادة، بیتا
۴۰ – مسالک الأفهام إلى تنقيح شرائع الإسلام: شهيد ثانى، قم: معارف اسلامى، 1416 ق.
۴۱ – مشکاة الأنوار: طبرسى، به کوشش هوشمند، قم: دارالحديث، بیتا.
۴۲ – المصباح المنير: الفيومى، قم: دارالهجرة، 1405 ق.
۴۳ – معانى الأخبار: ابی جعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، به کوشش غفارى، قم: انتشارات اسلامى، 1361 ش.
۴۴ – منهاج السنّة النبویّه في نقض کلام الشیعةالقدریّة: ابن تیمیه، ریاض: دارالفضیلة، بیتا.
۴۵ – مؤلفات شیخ الإمام محمد بن عبد الوهاب: محمد بنعبد الوهاب، ریاض: جامعة الامام محمد بن سعود الاسلامیة، بیتا.
۴۶ – المیزان فی تفسیر القرآن: سید محمد حسین طباطبایی، قم: جامعه مدرسین، بیتا.
۴۷ – نقش تقيه در استنباط: نعمت الله صفرى، قم: دفتر تبليغات اسلامی، 1381 ش.
منابع:
أحکام الجنائز و بدعها: محمد ناصر البانی، بیروت: المکتب الاسلامی، چاپ چهارم، بیتا. ارواء الغلیل في تخریج أحادیث منار السبیل: محمد ناصر البانی، بیروت: المکتب الاسلامی، چاپ دوم، 1405ق. بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الائمّة الأطهار: مجلسى، بيروت: دار احياء التراث العربى، 1403 ق. البدایة و النهایة: ابن کثیر دمشقی، بیروت: دارالکتب العلمیة، 2009م. البدر الطالع بمحاسن مَن بعد القرن السابع: محمد بنعلی شوکانی، تحقیق: محمد حسن حلاق، بیروت: دار ابن کثیر ، چاپ دوم، 1429ق. تاریخ بغداد: خطیب بغدادی، تحقیق: عبدالقادرعطا، بیروت: دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1417ق. تاریخ دمشق الکبیر: ابن عساکر، بیروت: دارإحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1421ق. تحذیر الساجد من اتخاذ القبور مساجد: محمد ناصر البانی، بیروت: المکتب الاسلامی، چاپ چهارم، 1403ق. تراث شیخ الأعظم: كتاب الطهارة: مرتضی انصارى، قم: کنگره، بیتا. التفسیر الکبیر: فخر الدین رازی، بیروت: دارالفکر، چاپ اول، 1425ق. تفسیر المنار: محمد رشید رضا، بیروت: دارالفکر، چاپ اول، 1427ق. تفسیر طبری: ابی جعفر محمد بن جریر طبری، بیروت: دارالاحیاء الکتب العربی، چاپ اول، بیتا تفسير نمونه: مكارم شيرازى و ديگران، تهران: دارالكتب الاسلامية، 1375 ش. تفصیل وسائل الشيعة إلی تحصیل مسائل الشریعة: الشیخ محمد بن الحسن الحر العاملى، قم: آل البيت: لاحياءالتراث، 1412 ق. التقية: مرتضى انصارى، به كوشش فارس الحسون، قم: مؤسسة قائم آل محمد(عج)، 1412 ق. الجامع لأحکام القرآن: ابوعبدالله محمد بن احمد انصاری قرطبی، بیروت: دارالفکر، چاپ اول، 1428ق. حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء: ابو نعیم اصفهانی، بیروت: دارالفکر، بیتا. الدرر السنیّة في الأجوبة النجدیّة: عبدالرحمن بن محمد بن قاسم عاصمی نجدی، ریاض، بیتا. الردود البازیّه في بعض المسائل العقدیّة: عبدالعزیز بن عبدالله بن باز، ریاض: دارابن اثیر، چاپ اول، 1428ق. رسائل فقهية: مرتضی انصارى، لجنة تحقيق تراث الشيخ الاعظم، قم: مؤسسة الكلام، 1414 ق. روح المعاني في تفسیر القرآن العظیم و السبع المثاني: شهاب الدین سید محمود آلوسی، قاهره: دارالحدیث، 2005م. سیر أعلام النبلاء: شمس الدین ذهبی، بیروت: دارإحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1427ق. شرح کتاب کشف الشبهات: صالح بن فوزان بن عبدالله فوزان، بیروت: موسسة الرسالة، چاپ اول، 1422ق. صحیح البخاري: محمد بن اسماعیل بخاری، قاهره: دار ابن حزم، چاپ اول، 1429ق. ضحی الإسلام: احمد امین، بیروت: دارالکتب العلمیة، 2010م. عوالي اللئالي: ابن ابىجمهور، به كوشش عراقى، قم: سيدالشهداء، 1403 ق. فتح الباري في شرح صحیح البخاري: شهاب الدین ابنحجر عسقلانی، بیروت: دارالمعرفة، چاپ سوم، بیتا. فتح القدیر الجامع بین فني الروایة و الدرایة من علم التفسیر: محمد بنعلی بنمحمد شوکانی، مصر: دارالوفاء، چاپ سوم، 1426ق. فقه الصادق7: سيد محمد صادق روحانى، قم: دارالكتاب، 1413ق. القواعد الفقهيّة: آیت الله ناصر مكارم شيرازى، قم: مدرسة الإمام اميرالمؤمنين7، 1411 ق. القواعد الفقهيّة: سيد حسن بجنوردى، به كوشش مهريزى و درايتى، قم: هادى، 1419 ق. القواعد والفوائد: محمد بن مکی العاملی، به كوشش سيد عبدالهادى الحکیم، قم: مكتبة المفيد، بیتا. الکشاف عن حقایق التنزیل و عیون الأقاویل في وجوه التاویل: ابوالقاسم محمود بنعمر زمخشری، بیروت: دارإحیاء التراث العربی، بیتا. کنزالعماّل في سنن الأقوال و الأفعال: علاء الدین علی متقی بن حسام الدین هندی، بیروت: موسسة الرسالة، بیتا. الكافى: محمد بن یعقوب كلينى، به كوشش غفارى، تهران: دارالكتب الإسلامية، 1375 ش. كلمة التقوى (فتاوى): محمد امين زين الدين، قم: مهر، 1413 ق. المبسوط: سرخسى، بيروت: دارالمعرفة، 1406 ق. المحاسن: ابن خالد برقى، به كوشش حسينى، تهران: دارالكتب الإسلامية، 1326 ش. المدونة الكبری: سحنون بن سعيد التنوخی، مصر: بعة السعادة، بیتا مسالك الأفهام إلى تنقيح شرائع الإسلام: شهيد ثانى، قم: معارف اسلامى، 1416 ق. مشكاة الأنوار: طبرسى، به كوشش هوشمند، قم: دارالحديث، بیتا. المصباح المنير: الفيومى، قم: دارالهجرة، 1405 ق. معانى الأخبار: ابی جعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، به كوشش غفارى، قم: انتشارات اسلامى، 1361 ش. منهاج السنّة النبویّه في نقض کلام الشیعةالقدریّة: ابن تیمیه، ریاض: دارالفضیلة، بیتا. مؤلفات شیخ الإمام محمد بن عبد الوهاب: محمد بنعبد الوهاب، ریاض: جامعة الامام محمد بن سعود الاسلامیة، بیتا. المیزان فی تفسیر القرآن: سید محمد حسین طباطبایی، قم: جامعه مدرسین، بیتا. نقش تقيه در استنباط: نعمت الله صفرى، قم: دفتر تبليغات اسلامی، 1381 ش.
منبع: نشریه سراج منیر
پی نوشت ها
* دانشآموخته و پژوهشگر حوزه علمیه قم.
[2]. برای نمونه در عهد معاويه حضرت على(علیهم السلام) را بر فراز منابر دشنام مىدادند، پس از وى امويان و عباسيان نيز با شيعيان رفتارى خشونت آميز داشتند. حادثه عاشورا در سال 61، واقعه حَرّه و کشتار مردم مدينه از جمله هفتصد نفر از اصحاب پيامبر(صلّی الله علیه وآله)، شهادت زيد بنعلى در زمان هشام بنعبدالملک، کشته شدن بسيارى از شيعيان در واقعه فخ و دوران وحشت انگيز حاکميت حجاج و سختگيرى شديد او به شيعه، نمونههايى از اين رفتارند.
[3] . القاموس المحيط، ج 1، ص 1731؛ لسان العرب، ج8، ص820.
[4] . تصحیح الإعتقاد، ص66؛ اعتقادات، ص137؛ القواعد الفقهيّة، سید حسن بجنوردى، ج5، ص49-50.
[5] . کتاب الطهارة، ج 2، ص 396؛ رسائل فقهيّه، ص 71؛ المبسوط، ج24، ص45.
[6] . المکاسب المحرمة، ج 2، ص 86؛ القواعد الفقهيّة، ناصر مکارم شیرازی، ج 1، ص 410.
[7] . تفسير سيد مصطفى خمينى، ج 3، ص 306؛ الرسائل، ج 2، ص 174 – 175؛ القواعد الفقهيّة، ناصر مکارم شیرازی، ج 1، ص410.
[8]. فقه الصادق (علیه السلام)، ج 11، ص 415؛ نقش تقيه در استنباط، ص 207.
[9]. همان، ص 211.
[10]. رسائل فقهيّه، ص 73 – 74؛ فقه الصادق(علیه السلام)، ج 11، ص 420؛ القواعد و الفوائد، ج 2، ص 157 -158.
[11]. مسالک الأفهام، ج 9، ص 208؛ کلمة التقوى، ج 4، ص 23.
[12]. بحارالأنوار، ج 75، ص 402.
[13]. سوره آل عمران، آیه 28.
[14]. سوره غافر، آیه 28.
[15] . سوره نحل، آیه 106.
[16]. سوره مؤمنون، آیات 23 و 96؛ المحاسن، ج 1، ص 257؛ کافى، ج 2، ص 218؛ معاني الاخبار، ص 386.
[17]. سوره قصص، آیات 28 و 54؛ کافى، ج 2، ص 217؛ وسائل الشيعة، ج 16، ص 203؛ مستدرک الوسائل، ج 12، ص 303.
[18] .سوره صافات، آیه 89؛ التنقيح، ج 4، ص 296 – 297، «الطهارة»؛ القواعد الفقهية، ناصر مکارم شیرازی، ج 1، ص 402 – 403؛ المحاسن ،ج 1، ص 258.
[19] . سوره يوسف، آیات12 و 70؛ المحاسن ، ج 1، ص 258؛ الکافى، ج 2، ص 217؛ وسائل الشيعة، ج 16، ص 215.
[20] . سوره کهف، آیات 19 – 20؛ تفسیر نمونه ، ج 12، ص 376.
[21] . کافى، ج 2، ص 219؛ وسائل الشيعة، ج 16، ص 207.
[22] . مشکاة الأنوار، ص 90؛ وسائل الشيعة، ج 16، ص 204 – 205؛ بحارالأنوار، ج 72، ص 398.
[23] . عوالي اللئالي، ج 2، ص 104؛ وسائل الشيعة، ج 16، ص 204؛ بحارالأنوار، ج 72، ص 77.
[24] . کافى، ج 2، ص 219؛ وسائل الشيعة، ج 16، ص 219 – 220؛ بحارالأنوار، ج 72،ص 431.
[25] . القواعد الفقهية، سید حسن بجنوردى، ج 5، ص 50؛ نقش تقيه در استنباط، ص 155 – 156.
[26]. سوره انعام، آیات 76 ــ 80.
[27] . العقيدة الإسلاميّة، ص 173؛ التقية في الفکر الإسلامي، ص 16 و 109؛ القواعدالفقهيّة، سید حسن بجنوردى، ج 5، ص 75.
[28] . القواعد الفقهية، ناصر مکارم شیرازی، ج 1، ص 388؛ محاضرات، ج 2، ص 279؛ التقية فى فقه اهل البيت(علیهم السلام) ، ج 1، ص 66.
[29] . نقش تقيه در استنباط، ص 143 – 145؛ التقية عند أهل البيت(علیهم السلام) ، ص 25.
[30] . المدونة الکبرى، ج 3، ص 29؛ المبسوط،ج 24، ص 50؛ تفسير قرطبى، ج 10، ص 183 و 190.
[31] . المبسوط،ج 24، ص 47.
[32] . الطبقات، ج 2، ص 362؛ ج 4، ص 331؛ تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 35؛ الإصابة، ج 7، ص 358.
[33] . منهاج السنة، ج 1، ص 37 و 68.
[34] . همان، ج 7، ص 151.
[35] . سوره نحل، آیه 106
[36] . کشف الشبهات، ص 120.
[37] . رسالة في الرد علی الروافض، ج 12، ص20.
[38]. المنار، ج3، ص196.
[39]. ضحی الاسلام، ج3، ص178.
[40] . کافی، ج2، ص217.
[41]. کنز العمال، ص36، ح57.
[42]. برای اطلاع از وضعیت سخت شیعیان در این دوران به کتاب مقاتل الطالبیین ابوالفرج اصفهانی مراجعه شود.
[43] . «لاَّ يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِينَ أَوْلِيَاء مِن دُوْنِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِکَ فَلَيْسَ مِنَ اللّهِ فِي شَيْءٍ إِلاَّ أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللّهِ الْمَصِيرُ».
[44]. مفاتیح الغیب، ج8، ص13؛ تفسیرابن کثیر، ج1، ص492؛ تفسیرطبری، ج3، ص 267؛ فتح القدیر، ج1، ص551؛ المنار، ج3، ص196؛ الدرالمنثور، ج2، ص171؛ الجامع لأحکام القرآن، ج3، ص39؛ روح المعاني، ج3، ص39.
[45] . روح المعاني، ج3،ص39.
[46] . صحیح البخاری، ص 828.
[47] . «مَن کَفَرَ بِاللّهِ مِن بَعْدِ إيمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِيمَانِ وَلَکِن مَّن شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ».
[48] . روح المعاني، ج14، ص640؛ مفاتیح الغیب، ج20، ص102؛ تفسیر طبری، ج14، ص216.
[49]. الفتاوى الکبرى، ج 3، ص 212.
[50]. الدرر السنیّة، ج8، ص72.
[51]. صحیح البخاری، ص 740، ح6131.
[52]. المنار، ج3 ، ص196.
[53] . کشف الشبهات، ص120 ؛ تعلیقات صالح فوزان بر کشف الشبهات، ص122.
[54] . أحکام الجنائز و بدعها، ص 207؛ فتاوی علماء البلد الحرام، ص 393.
[55] . تحذیر الساجد من اتخاذ القبور مساجد، ص 68.
[56] . الردود البازیة، ص117.
[57]. سوره آل عمران، آیه 28.
[58]. سوره نحل، آیه106.
[59]. المیزان، ج9، ص 91.
[60]. التفسير الکبير (مفاتيح الغيب)، ج8، ص12.
[61]. فتح الباري ، ج 12، ص 314 .
[62]. روح المعاني ، ج 3، ص 164.
[63] . صحیح البخاري، ص 192، باب فضل مکة و بنیانها، ح 1583 ــ 1586 ؛ مسند احمد، ج5، ص646، ح25495.
[64] . ارواء الغلیل، ج4، ص305.
[65] . حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء،ج1 ص 279؛ تاریخ دمشق، ج7، ص205؛ کنزالعمال، ج3، ح8753.
[66] . المبسوط، ج30، ص214.
[67] . همان، ج24، ص46.
[68] .صحیح البخاری، ص25، باب حفظ علم، ح 120؛ البدایة و النهایة، ج8، ص 113.
[69] . سیرأعلام النبلاء، ج2، ص 601و602.
[70] . صحيح البخاري، ج 4، ص 1508.
[71] . صحيح البخاري ، ج 13، ص 322 .
[72] .تاريخ بغداد، ج 13، ص 376، ش 7297.
[73]. البدرالطالع ، ص 96.
[74]. الکشاف، ج1، ص422.
[75]. البحر المحيط، ج2، ص424.
[76]. روح المعاني، ج2، ص164.
[77]. المدونة الکبری، ج1، ص 84
[78]. سوره آل عمران، آیه 28.
[79]. تفسير المراغي، ج1، ص 486 ـ 487.
[80]. أحکام القرآن، ج 4، ص 413 .
[81]. همان، ج 5، ص 259.
[82]. البحر المحيط، ج2، ص423.
[83] . تفسير المراغي، ج3، ص137.
[84] . روح المعاني، ج3، ص164
[85] . فتح القدير ، ج 3، ص 197.