مقدمه
قرآن کريم نزد عموم مسلمانان، از جايگاه عظيمی برخوردار است و هرگز نه تنها به خود، که به بيگانگان نيز اجازه توهين و بياحترامي به کتابشان را نميدهند؛ زيرا آن را سخن خداوند ميدانند که توسط جبرئيل امين بر پيامآور امين فرو فرستاده شد تا انسانها در سايه پيامهاي سازنده و هدايتگر آن، راه و رسم بندگي و زندگي را فراگيرند. کتابي که تمام آن«معجزه»، «هدايت»، «دانش» و «حکمت» است، بيش از1400سال است که بر دل و جان مسلمانان حکومت ميکند و همچنان عليرغم توطئههاي درون مرزي و فرامرزي، در قلب آنان جا دارد و هرگز ايرادهاي شخص يا گروهی، از عظمت و معنويت آن نکاسته است.
شبهه تحريف، يکي از ايرادهايی است که در مورد اين کتاب الهي مطرح ميشود و آن را عدّهاي جزءِ باورهاي ديني شيعه ميشمارند و آنان را به اين بهانه مذمت ميکنند. اين بحث که ميتواند از جنبههاي تاريخي، حديثي و تفسيري، مورد توجّه قرار گيرد در اين سطور به بررسي و نقد اين اتهام ناروا و دروغ ميپردازد.
طرح اشکال[1]
نويسنده الشّيعة والسّنّة، تحريف و تغيير در قرآن کريم را از اعتقادات پيروان مکتب اهلالبيت: شمرده، مينويسد:
شيعه به اين قرآني که در دست مردم است و از سوي خداوند حفظ ميشود، اعتقاد ندارند و با اين اعتقاد خود، مخالف اهل سنّتاند و همه روايات صحيح را که در خصوص قرآن و سنّت وارد شده، منکرند.[2]
آلوسي، که به اعتقاد قفاري نخستين کسي است که اعتقاد شيعه به تحريف را به زبان عربي درکتابش گنجاند و شواهدي ارائه کرد،[3] مينويسد: «زَعَمتِ الشّيعةُ أنّ عثمان بل أبابکر و عمر أيضاً حَرَّفُوه وأسقطوا کثيراً من آياته و سُوَره…».[4] محبالدّين الخطيب، اعتقاد به تحريف را درخصوص امامت، به شيعه نسبت ميدهد.[5]
بيّومي، پس از بيان اينکه مهمترين محور اختلافها ميان شيعه و سنّي تحريف قرآن است، ميگويد:
أمّا الشّيعة فيعتقدون أنّ القرآن الکريم مُحَرَّف و مُبدّل و أنّه زِيد و نقَصَ منه آيات کثيرة، و أنّ النّاقصَ منه يعادل ضعفي القرآن الموجود الآن… .[6]
بررسي و نقد اين اتهام
با توجّه به متن گفتههاي اين عده اين نتيجه را ميگيريم که باور و اعتقادات شيعه مبتني است بر تحريف قرآن، و تغيير و تبديل قرآن يکي از باورهاي شيعه را شکل ميدهد. براي تحليل و بررسي اين تهمت بزرگ، به نکات زير اشاره ميشود:
مفهوم تحريف
تحريف در لغت: تحريف از ماده«حَرف» و جمع آن «أحرُف»، بهمعناي طَرف و کنار چيز است[7] و کلمه «حرف» از نظر برخي لغتشناسان، داراي سه ريشه است و يکي از آنها، انحراف و عدول از شيء را معنا ميدهد. وقتي گفته شد: اِنحرَفَ عَنهُ، يعني عَدَلتُ بِهِ عَنهُ. تحريف کلام، يعني عدول کردن از جهت کلام؛[8] چنانکه خداوند فرمود: يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ،[9] چه اينکه تحريف به تبديل و تغيير و ميل به جانبي[10] هم معنا شده است. وقتي اين واژه در مورد قرآن و کلمه به کار ميرود، به معناي تغيير دادن حرف و کلمه از معناي اصلي آن است.[11]
بنابراين با عنايت به دو قيد «طرف» و «عدول» که در اين واژه اخذ شده،[12] تحريف عبارت است از: عدول و انحراف شيء از جايگاه اصلي خود و استقرار آن در غير آن،[13] و تحريف کلام، يعني تغيير دادن و خارج کردن و به انحراف کشاندن کلام به گوشهاي از احتمالات.[14]
تحريف در اصطلاح: اين واژه هنگاميکه درباره قرآن استفاده ميشود، به چندين معنا به کار ميرود که برخي از کاربردها، هم مجاز است و هم واقع شده و بعضي ديگر، نه تنها جايز نيست، بلکه به اجماع مسلمانان، غير معقول و باطل است، در هر صورت تحریف در چند مورد متصور است:
الف) ترتيبي: تنظيم قرآن برخلاف ترتيب نزول، که بدون اختلاف اينگونه تحريف در قرآن واقع شده است.[15]
ب) معنوي: تبديل و انحراف لفظ به معنايي که برخلاف مقصود باشد و اين نوع تحريف که از آن به «تفسير بهرأي» ياد ميشود، در شرع شديداً نهي شده؛[16] چون مصداق آيه يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ[17] که درشأن يهود فرو آمده است، قرار ميگيرد.
ج) لفظي: اين نوع از تحريف ممکن است به دو صورت تحقق پيدا کند:
اوّل: قرائت: کلمهاي برخلاف قرائت شناخته شده، قرائت شود. اين نمونه از تغيير، در قرآن واقع شده و قرائت هفتگانه يا دهگانه(نزد اهل سنّت) از همين مورد است که اکثر دانشمندان شيعه چون قرائات سبعه به تواتر ثابت نشده آن را جايز نميدانند.[18]
دوم: تقديم و تأخير: لفظي که در واقع جايگاهش مؤخّر است، مقدّم داشته شود و بالعکس، و چون با اين کار بلاغت قرآن آسيب ميبيند، جايز نيست؛ همانند مقدّم داشتن «المَسکَنَة» بر «الذِّلّة»، در آيه وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ.[19]
د) زياده و نقيصه: که به چند صورت قابل تصوير است:
۱ – تحريف حروف يا حرکات: زياد کردن و کاستن حروف و يا تغيير حرکات الفاظ، بهگونهاي که تغييري در معنا ايجاد نکند، هرچند نوعي تحريف است، ولي در قرآن واقع شده است.[20]
۲ – تحريف کلمات قرآن: زياد يا کم کردن يک يا دو کلمه با حفظ اصل آيه، چنانچه براي توضيح و رفع ابهام و بدون اعتقاد به قرآن بودنش باشد، مجاز است،[21] و در صدر اسلام با یکی کردن مصاحف که عثمان به اجرا گذاشت، بيترديد اين نوع از تحريف به وقوع پيوست.[22]
۳ – تحريف به نقيصه: باور داشتن اينکه آيه يا سورهاي بعد از رسول الله از قرآن به عمد يا به اشتباه، حذف شده باشد. اين فرض به اجماع مسلمانان باطل است.[23]
۴ – تحريف «بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ»: اين نوع تحريف مورد اختلاف است: گروهي از اهلسنّت آن را جزء سورهها به جز سوره توبه ميشمارند وگروهي اصلاً جزء سورهها نميدانند، جمعي ديگر تفصيل قائلاند و… . آلوسي نُه ديدگاه را در اين مورد طرح ميکند.[24] اما پيروان مکتب اهلبيت:به اجماع آن را جز در سوره توبه، جزء سورهها، ميشمارند. [25]
شيعه و نفی تحريف
با معيّن شدن محور بحث، اين سؤال مطرح ميشود که آيا به راستي پيروان اهلالبيت:، آنگونه که عدّهاي از نويسندگان وهابي مطرح کردهاند، اعتقاد به تحريف دارند و اين باور جزء اعتقادات آنها محسوب ميگردد؟ پاسخ اين سؤال از چند جهت منفي است و کاملاً کذب و افتراست و شيعه اماميه نه تنها اعتقاد به تحريف قرآن ندارند، بلکه به دلايل زير قرآن را تحريفناپذير ميشمارند:
دليل اوّل: آیات قرآن
آیات قرآن محکمترين دليل بر بيپايه بودن اتّهام تحریف است. قرآن کریم با بیان رسا فرياد ميزند: وَإِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُم مِّن دُونِ اللَّـهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ.[26] کتابي را که همواره خداوند وعدهي قطعي به مصونيتش از دستبردها داده: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ،[27] چه کسي و چه قدرتي ميتواند آن را دگرگون سازد؟ آيا نسبت دادن تبديل و انحراف به کتابيکه: إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جَاءَهُمْ وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ لَّا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ ،[28] و دهها آيه ديگر،[29] با ايمان به قدرت لايزال الهي و وعده قطعي او سازگار است؟ آيا همين دو آيه براي اثبات مصونيت قرآن از تحريف، به هر نحوي که منافي با عظمت و قداست قرآن باشد، کافي نيست؟[30] و به حق کساني که سخن از تحريف قرآن به ميان ميآورند، بايد در ايمان خويش به قدرت نامتناهي الهي و آيات قرآني ترديد کنند؛ چرا که آنان به وعده محکم خداوند: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ و قدرت واسع او، مؤمن نيستند، و الاّ طرح چنين سخني بيهوده است.
دليل دوم: امامان شيعه و قرآن فعلي
گذشته از ناسازگاري ادعاي تحريف قرآن، با متن آيات، پيروان مکتب اهلبيت: همه اصول و فروع دين اسلام را از امامان معصوم خويش و آنها از رسول الله ميگيرند[31] و آنان بههمين قرآن موجود توجّه داشتند و مسلمانان و پيروان خويش را به آن راهنمايي کردند و آن را مايه نجات بشر دانستند. براي تبيين بيشتر، به ذکر چند نمونه از سخنان آن ستارگان هدایت بسنده ميشود:
۱ – امير المؤمنين علي
امام علي بن ابيطالب نزديکترين فرد به پيامبر خدا بود، به گونهای که آن حضرت در توصیف ارتباط خویش با رسولالله میفرماید:
«من همواره با پيامبر بودم… پيامبر در هرسال(چند ماه) در غار حرا اقامت ميکرد. تنها من او را مشاهده ميکردم و کسي جز من، او را نميديد، من هنگامي که وحي بر پيامبر فرو ميآمد، نور وحي و رسالت را ميديدم، بوي نبوت را استشمام ميکردم، صداي ناله شيطان را هنگام نزول وحي ميشنيدم…»[32]
ابن ابي الحديد میگوید:
«إتّفقَ الکُلّ عَلَی أنّه کان يَحفظ القرآن علی عهد رسولالله9، ولم يکن غيره يحفظه، ثُمَّ هُوَ أوّل مَن جَمَعَه».[33]
چه اينکه معاويه، وقتي در شُرف شکست صفين قرار گرفت و با حيلهگري عمرو بن عاص براي فريب سپاهِ علي قرآنها را به نيزه کشيدند، حضرت، درباره قرآن فرمودند:
«فإنّي إنّمَا قاتَلَهُم ليَدِينُوا بِحُکمِ هَذا الکِتَاب؛ فَإنَّهُم عَصوُا اللهَ عَزّوجَلّ فِيمَا أمَرَهُم و نَسُوا عَهدَه و نَبَذُوا کتابه».[34]
2 – امام حسن مجتبي
امام حسن بن علي حقيقت همين قرآن موجود را اينگونه مجسّم ميکند:
«إنَّ هَذا القرآنَ فيه مَصابيح النُّور، و شِفاءُ الصُّدور، فَليُجلِ جَالٍ بضَوئه وليُجلم الصّفة قَلبَهُ…».[35]
در سخن ديگر ميفرمايد:
«مَا بَقِيَ مِن هَذه الدُّنيا بقية غير هذاالقرآن فَاتَّخذوهُ إمَامَاً، وأنَّ أحقَّ النّاسِ بالقرآنِ من عمل به و إن لم يحفظه…».[36]
يا فرمود:
«کتابُ اللهِ فيه تفصيل کلُّ شيء، لا يأتيه الباطل من بين يَدَيه و لامن خلفه، والـمُعَوَّلُ عليه في کلّ شيء، لا تخطئنا تأويله، بَل نتيقّن حقائقه، فأطيعونا فإطاعتنا مفروضة إذ کَانت بطاعةِ الله والرّسول…».[37]
در متن صلحنامه خود با معاويه، در نخستين بند آن شرط ميکند که معاويه بايد به کتاب خدا و سنت رسولالله عمل کند.[38]
3 – امام حسين
امام حسين بن علي که در واقع براي مهجوريتزدايي قرآن، تمام هستي خويش را فدا کرد، از مکّه تا کربلا[39] و در کربلا تا لحظه شهادت و حتّي بعد از شهادت،[40] در خطابهها و موعظههايش بخشهاي مهمّي از همين قرآن موجود را تلاوت کرد.[41] حضرت در يکجا آيات قرآن را به چهار دسته تقسيم کرد:
«کتاب الله عزّوجل علی أربعة أشياء: علی العبارة، والإشارة، واللطائف و الحقائق. فالعبارة للعوام، والإشارة للخواصّ، واللطائف للأولياء و الحقائق للأنبياء».[42]
اگر قرآن موجود نعوذ بالله دچار نقص ميبود، بيترديد حضرت در اين تقسيمبندي به آن اشاره ميکرد؛ چه اينکه در مورد پاداش تلاوت قرآن موجود فرمود:
کسي که يک آيه از قرآن را در نمازش ايستاده بخواند، خداوند براي هر حرفش يک صد حسنه، و اگر در غير نماز قرائت کند دَه حسنه ميدهد و کسي که به صوت قرآن گوش فرا دهد، به او يک حسنه داده ميشود… .[43]
4 – امام سجاد زين العابدين
امام علي بن الحسين در قالب راز و نياز با خدايش، همين قرآن را، نور، گواه برتر برهمه کتابها، و تمييز دهنده ميان حق و باطل، تفصيلدهنده احکام الهي بر بندگان، و مُنزل بر رسول الله معرفي کرد.[44] پس از واقعه عاشورا در حال اسارت، بارها آيات کلام الله مجيد را خواند؛ وقتي که چشم عبيدالله بنزياد به او افتاد و شنيد که او علي بنحسين است، گفت: «مگر خدا علي بن حسين را در کربلا نکشت؟» امام زين العابدين فرمود: برادري داشتم به نام علي که مردم او را کشتند. عبيدالله به خشم آمد، ولي علي بن حسين آيه اللَّـهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ [45] را خواند[46]. در شهر شام، آنگاه که با سخن مَرد شامي رو به رو شد که گفت: «حمد خدا را که شما را هلاک کرد»،[47] آيات زيادي از قرآن مانند آيات مودّت،[48] خمس[49] و تطهير[50] را قرائت فرمود.[51]
در مجلس يزيد آيات 22 و 23 حديد، و30 شوري، و 49 بقره را تلاوت فرمود و خود و اهلالبيت: را مصاديق آيات خواند.[52]
5 – امام باقرالعلوم
امام باقر محمد بن علي وقتي شنيد که قتاده قرآن را تفسير ميکند، تفسير او را نادرست خواند و فرمود:
يا قتادة إن کُنتَ قد فَسَّرت القرآنَ من تلقاءِ نفسک، فقد هَلکتَ و أهلکت، وإن کنتَ قد فَسّرتَ مِن الرّجال، فقد هَلکت و أهلکت، يا قتادة، وَيحک! إنّما يَعرِف القرآن مَن خُوطب به.[53]
6 – امام صادق
امام جعفر صادق قرآن فعلي را اينگونه معرفي کرد:
همانا اين قرآن است که درآن فروزشگاه هدايت و چراغهاي شب تار است و بايد هر جويندهاي ديده در آن بچرخاند و براي پَرتوي آن نظر خود را بگشايد؛ زيرا انديشه(تفکر)، زندگي دلِ بيناست؛ همانند کسي که در شب تاريک در پَرتوِ نور راه ميپيمايد.[54]
در حديث ديگرفرمود: «به راستيکه قرآن بازدارنده و فرماندهنده است. به بهشت فرمان ميدهد و از جهنم باز ميدارد».[55]
امامان ديگر نيز همين قرآني را که در دست مردم است، کتاب الهي و هدايت شمردهاند و چنانچه ـ نعوذ باللهـ اين قرآن تحريف شده باشد، نميتواند هدايتگر باشد.
از سخنان امامان: معلوم شد؛ اوّلاً: ائمه شيعه همين قرآن موجود را با همان ويژگيهايي که زمان رسولالله از آن برخوردار بود، کتابخدا معرفي کردهاند و به آن عمل ميکردند. ثانياً: قرائت آيات قرآن موجود و استناد به آن و دفاع از آن، شاهد زندهاي است براينکه قرآن موجود، همان قرآن زمان رسولالله است و هرگز دچار تحريف (حذف و يا اضافه) نشده است؛ چون اگر تحریف شده بود این قدر آن را توصیف نمیکردند. ثالثاً: اينکه اميرالمؤمنين هنگام قرار گرفتن قرآنها بر نيزهها، نفرمود: «اين قرآن تحريف شده است و من آن را قبول ندارم؟» و يا امام حسين که در برابر باطل قيام کرد، از دگرگوني و تحريف قرآن که مصداق بارز باطل است، سخني به ميان نياورد، در حاليکه از مهجوريت قرآن و عمل نکردن به آن سخن گفت[56] و در اين راه خون داد، واضح ترين گواه است برتحريف ناپذيري قرآن.
دليل سوم: ديدگاه عالمان شيعه
علمای شیعه امامیه به شدت تحریف در قرآن کریم را مردود دانستهاند و احاديثي که تحريف از آنها برداشت ميشود، را مخالف باورهاي مذهب اماميه شمردهاند؛ که در ذیل به خلاصه ديدگاههاي برخی از عالمان مؤثّر در انديشههاي شيعه اشاره میکنیم:
۱ – ابن بابويه قمي(م381ق)
وي در کتابي که باورهاي شيعه را تبيين ميکند، ميآورد:
به اعتقاد ما قرآني که خداوند بر نبيش محمد9 نازل کرده، همان است که ميان دو غلاف، و در دست مردم است، نَه بيشتر از آن، و تعداد سورههاي آن 114سوره است و کسانيکه بيشتر از آن را به ما نسبت ميدهند، دروغگو هستند.[57]
2 – شيخ مفيد (م413ق)
وي در چند جا از آثارش،[58] به اين مسئله پرداخته است؛ از جمله در پاسخ اين سؤال که آيا قرآن همان است که ميان دو غلاف و در دست مسلمانان است، ميگويد:
«لاشَک أنَّ الَّذي بين الدفّتين من القرآن جميعه کلام اللهتعالی و تنزيله، و ليَسَ شيء من کلام البشر و جمهور المُنزل…».[59]
و درباره تحريف به نقيصه قرآن ميفرمايد:
هر چند عقل آن را محال نميشمارد و با بحثهاي طولانياي که با معتزله و غير آنان داشتم، دليل قانعکننده بر نقص قرآن نيافتم، و گروهي از اماميه قائلند که هيچ کلمه و آيه و سورهاي از قرآن حذف نشده، ولي مواردي از مصحف امير المؤمنين علي که تأويل و تفسير معاني آيات بود و در حقيقت جزء کلام الله مجيد نيست، حذف شده است. ولي به عقيده من اين ديدگاه شبيه اين است که ادّعا شود نقصان در خود کلام قرآن رخ داده باشد، نَه در تأويل آن، و من به همين ديدگاه (عدم تحريف) متمايلم.[60]
نسبت به زياد شدن بر قرآن فعلي نيز شيخ مفيد، معتقد است: «اگر مقصود از زياد شدن، اضافه کردن سورهاي به قرآن باشد، اين ديدگاه قطعاً فاسد است؛ زيرا با تحدّي منافات دارد، ولي اگر مراد از زياد شدن، اضافه کردن يک يا دو کلمه و يا يک و دو حرف باشد، به اين مقدار نيز قطع ندارم، بَل أميلُ إلَی عَدَمِهِ و سَلامَةُ القُرآنِ عَنهُ».[61]
3 – عَلَمُ الهُدي(م436ق)
اين عالم شيعي درباره زيادي و نقصان قرآن تصريح ميکند:
علم به صحت قرآن [فعلي] همانند علم به شهرها و حوادث بزرگ، وقايع عظيم وکتابهاي مشهور … است، توجّه شديد و انگيزههاي وافر به نقل و حراست از قرآن بوده است؛ زيرا قرآن، معجزه نبوت و منبع علوم شرعيه و احکام ديني است و عالمان مسلمان نهايت سعي خويش را در حفظ و حمايت قرآن به کار بستهاند، و تا آنجا که اختلاف آنان در اِعراب، قرائت، حروف وآيات آن، مشهور است. با اين همه عنايت و حراست شديد، چگونه ممکن است قرآن دگرگون شده و ناقص باشد![62]
4 – شيخ طوسي(م460ق)
شيخ طوسي که عميقترين تأثيرات را در فرهنگ شيعه داشته است، ميگويد:
سخن در زيادي و نقصان قرآن از چيزهايي است که شايسته قرآن نيست؛ لأنّ الزّيادةَ فيه مُجمَعٌ علی بطلانها. والنقصان منه، فالظاهر أيضاً مذهب المسلمين خلافه، و هو أليق بالصّحيح من مذهبنا و هو الذي نَصَرهُ المرتضی… .[63]
5 – علامه حلّي(م726ق)
گذشته از کتاب منهاج الکرامة او که عمده استدلالهايش مبتني بر قرآن موجود است، در آثار ديگرش در پاسخ اين سؤال که آيا در قرآن نقص و زيادي رخ داده و ترتيب آن به هم ريخته است؟ تصريح ميکند:
ألحَقُّ أنّه لاتبديل و لاتأخير و لاتقديم فيه و أنّه لم يزد ولاينقص. و نعوذُ بالله تعالی من أن يَعتقد مثل ذلک و أمثال ذلک؛ فإنّه يُوجب التّطرّق إلی معجزة الرسول9لمنقولة بالتواتر.[64]
6 – ابو عليطبرسي(م548ق)
اين مفسر در مقدمه تفسيرش ميآورد:
سخن از زيادي و نقص در قرآن، شايسته تفسير نيست؛ امّا باطل بودن ادعاي زياد شدن در قرآن، اجماعي است. اما ادعاي نقصان در قرآن؛ هرچند گروهي از اصحاب ما و جمعي از حشويه از اهلسنّت، مدعي دگرگوني و نقص در قرآن شدهاند، ولي ديدگاه صحيح مذهب در ميان اصحاب اماميّه، خلاف آن است… .[65]
7 – علي بن يونس بياضي(م877ق)
اين دانشمند شيعي تحت عنوان «الفصل الثالث في الاعتراضات علی نبوة محمد» مينويسد:
همه قرآن و تفاصيل آن بالضّروره معلوم است و براي حفظ آن تلاشهاي سخت و کامل انجام گرفت، تا آن حد که اصحاب در اسمگذاري سورهها و… دچار اختلاف ميشدند و گروه کثيري براي حراست از آن، به تفکّر در معاني و احکام آن مشغول بودند و اگر چيزي در قرآن افزوده و يا کاسته ميشد، بيترديد هر خردمندي متوجّه آن ميشد؛ هرچند که قرآن را از حفظ نبودند؛ زيرا اين زيادي و نقصان با فصاحت و اسلوب قرآن مخالفت داشت.[66]
8 – محقق اردبيلي(م993ق)
اين فقيه نامي ضمن بحث از اينکه در هر نمازي واجب است سوره کاملي از قرآن قرائت شود و آنچه بهعنوان قرآن خوانده ميشود، بايد به تواتر ثابت شده باشد، ميافزايد:
چون قرآن [موجود] به تواتر ثابت شده، از اختلال و دگرگوني در امان است. گذشته از آن، چون قرآن در کتابها ضبط شده و حتي حروف و حرکات آن شمارش يافته، و نيز نحوه کتابت و غيرکتابت آن، مشخص است، ظن غالب بلکه علم به عدم زيادي و نقصان آن موجود است.[67]
9 – فيض کاشاني(م1091ق)
فيض کاشاني که در حديث و تفسير و کلام بينظير است، بعد از نقل رواياتي که توهم وقوع تحريف را ايجاد ميکند، ميگويد:
اين روايات اين مشکل را ايجاد ميکنند که بنا بر فرض وقوع تحريف، هيچ اعتمادي به قرآن و آيات باقي نخواهد ماند؛ چون احتمال دارد هريک از آيات تحريف شده و دگرگونيافته برخلاف چيزي باشند که خداوند فرو فرستاده است و در نتيجه براي ما حجتي از قرآن باقي نخواهد ماند؛ در حاليکه با وجود دستور به پيروي از قرآن، و آيات: إِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ ﴿٤١﴾ لَّا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ ،إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ، و روايات مستفيض مبني بر عرضه داشتن روايات بر قرآن، چگونه معقول است تحريف و تبديل به قرآن راه يافته باشد؟ فإذا کانَ القرآن الَّذي بأيدينا مُحَرَّفاً، فما فائدة العَرض من أنّ خبرالتحريف مخالف للکتاب الله مکذب له، فيجب ردّه والحکم بفساده اوتأويله.[68]
10 – شیخ حرّ عاملي(م1104ق)
اين محدِّث در رساله فارسي که در ردّ يکي از معاصرينش درباره قرآن نگاشته، تصريح ميکند:
هر کسي در اخبار و تواريخ و آثار تتبع کرده، بهيقين ميداند که قرآن در غايت و اعلي درجه تواتر است و هزاران صحابه آن را حفظ و نقل ميکردند و در عهد رسول خدا مجموع و مؤلّف بود.[69]
11 – شیخ جعفر کاشف الغطاء(م1228ق)
کاشف الغطاء از ديگر عالمان ذي نفوذي است که عدم تحريف قرآن را از ضروريات مذهب ميداند و درباره زياد شدن قرآن ميفرمايد:
لازيادة فيه، مِنسورةٍ، ولاآيةٍ، من بسملةٍ و غيرها، لاکلمة، و لاحَرف. و جميع ما بين الدَّفتَين ممّا يُتلی کلام الله تعالی بالضرورة مِنَ المذهب، بل الدّين، و إجماع المسلمين و أخبارالنَّبي9 والأئمةِ الطّاهرين… .
و در مورد نقص آن تصريح ميکند:
لارَيبَ في أنَّهُ محفوظٌ من النّقصان، بحفظ الملک الديّان، کما دلّ صريح القرآن[70] و إجماع العلماء في جميع الأزمان ولا عِبرة بالنّادر.[71]
12 – علامه محمد الحسين آل کاشف الغطاء(م1372ق)
وي گفته است:
وإنَّ الکتابَ الموجودَ في أيدى المسلمين هُوَ الکتاب الَّذي أنزله الله إليه للإعجاز و التحّدي، لتعليم الأحکام، و تمييز الحلال و الحرام، وأنّه لانقصفيه و لا تحريف و زيادة و عَلَی هذا إجماعهم.[72]
13 – سيد محسن امين(م1371ق)
مؤلف دائرة المعارف بزرگ شيعه، در باب اعتقادات اماميّه ميآورد:
لايقول أحدٌ مِن الإماميّه لاقَديماً و لا حَديثاً أنَّ القرآنَ مَزيدٌ فيه، قليل أو کثير، فضلاً عن کلّهم، بَل کُلُّهم مُتَّفقُون علی عدم الزِّيادةِ و من يعتدّ بقوله من محققيهم متّفقُون علی أنّه لم ينقص منه.[73]
14 – عبدالحسين شرف الدّين(م1381ق)
اين عالِم شيعه که بيشترين تعاملات را با مذاهب مختلف و اهلسنت داشته، مفصّلتر از ديگر عالمان شيعه به اين موضوع پرداخته است. وي پس از طرح شبهه ميگويد:
از قائل شدن به تحريف قرآن بهخدا پناه ميبرم و از اين ناداني بهسوي خدا بيزاري ميجويم و هرکسي که تحريف را به مذهب ما نسبت ميدهد، جاهل به مذهب است و افترا ميبندد؛ زيرا قرآن عظيم بدون هيچ ترديدي، همه آيات، کلمات، حروف، حرکات و سکناتش، به تواتر قطعي از طريق ائمه اهل البيت:، از رسولالله9 و از خداوند، به ما رسيده است.[74]
دليلهايي که برمدعاي خود ارائه ميدهد، عبارتاند از:
ظواهر قرآن که بليغترين حجتهاي خداوند است، حکم ضرورت اوليه مذهب، روايات عرضه اخبار بر قرآن، تدوين و گرد آوردن قرآن با همه کلمات، حروف، ترتيب بدون زيادي و کاستي…، قرائت يک سوره کامل از قرآن پس از حمد در نمازهاي واجب، قرائت قرآن به صورت فعلي بر رسول الله9 از اصحاب.[75]
15 – علّامه بلاغي(م1352ق)
ايشان ضمن بحث مفصّل و طرح ديدگاههاي گروهِ کثيري از عالمان شيعه، تحريف قرآن را مردود شمرده و بر سلامت اين کتاب آسماني از تحريفات تأکيد کرده است. [76]
16 – شيخ بهائي(م1031ق)
وي ميگويد: «والصّحيح أنّ القرآنَ العظيم محفوظٌ عن ذلک، زيادةً کانَ أو نقصاناً و يَدُّل عليه قوله تعالی: وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ.[77]
17 – علامه اميني(م 1349ق)
صاحب الغدير، در قسمتهايی از کتاب ارزشمندش[78] بهويژه در ردّ اتهام ابنحزم، بعد از بيان ديدگاه بزرگان شيعه ميآورد: «فهؤلاء أعلام الإماميّة … مجتمعة علی أنّ ما بين الدَّفتَين هو ذلک الکتاب الذي لارَيبَ فيه و هو المحکوم بأحکامه ليس إلاّ…».[79]
18 – علامه محمد حسين طباطبائي(م1402ق)
اين مفسّر و فيلسوف به مناسبت بحث از آيه شريفه إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ،[80] مفصّلترين بحث را در مورد مصونيت قرآن از تحريف ارائه ميدهد و يکي از ضروريات تاريخ را قرآني ميداند که حدود 14 قرن پيش بر پيامبر نازل گشت و معجزه پيامبري او محسوب ميشد و با آن تحدّي کرد و قرآن فعلي، همان قرآن است و در آن کسي ترديد ندارد، جز کسي که در فهمش آسيب وارد شده باشد.[81]
19 – امام خميني (م1368ق)
پس از باطل شمردن ديدگاه اخباريها مبني بر عدم حجيت ظواهر قرآن بهدليل رخ دادن تحريف در آن، توجّه و عنايت مسلمانان برگردآوري و ضبط و حراست قرائت و کتابت قرآن را، دليل بر عدم تحريف آن ميداند. و رواياتي که شائبه تحريف را ميدهد، ضعيف يا مجعول يا مضمون آنها را تأويل و تفسير قرآن ميشمارد، آنگاه اينگونه جمعبندي ميکند:
وأوضَحنَا عليک أنَّ الکتاب(قرآن) هُوَ عين مَابين الدَّفتَين، و الاختلاف ناشئة بين القرّاء ليس إلاّ أمراً حديثاً لاربطَ له بما نزل روح الأمين علی قلب سيد المرسلين.[82]
20 – آیت الله خویی(م1371ق)
اين عالم شيعه، پس از استدلال بر عدم تحريف کتاب آسماني مسلمانان، تأکيد ميورزد:
از آنچه گذشت…کاملاً روشن و آشکارگرديد که هرکس ادعا ميکند قرآن تحريف شده، ادعايش باطل و بر خلاف دلايل روشن و بديهي عقل است.[83]
با عنايت به ديدگاههاي جمعي از نخبگان تأثيرگذار شيعه،[84] اينک مناسب است دو نکته را تذکّر دهيم:
اوّل: گروهي از نويسندگان وهابي، تنها به اتهام معتقد بودن شيعه به تحريف اکتفا نکردهاند، بلکه افتراي ديگري را به شيعه نسبت دادهاند؛ مؤلّف کتاب الشّيعة والقرآن بعد از نام بردن چهار عالِم شيعه[85] که يکي از آنها را سيد مرتضي (م406ق) مؤلّف نهج البلاغه، نام مي برد![86] ميگويد:
با تتّّبعي که درکتابهاي حديثي، تفسيري و اعتقادي اماميّه انجام دادم، از نيمهي قرن چهارم تا قرن ششم جز اين چهار نفر که پنجمي هم ندارد، کسي قائل به عدم تحريف قرآن نيست.[87]
نويسنده ديگر، ضمن اينکه شريف مرتضي را همانند مورد قبلي مؤلّف نهج البلاغه خوانده، ميگويد: «بعدأنعَرَفنَا أنّه لايُوجد من علماء الشّيعة القدامي علی کثرتهم مَن لم يقل بالتَّحريف غيرهؤلاء الأربعة…».[88]
دکتر قفاري نيز همين سخن را تکرار ميکند.[89]
همين نويسنده از فقها و علماي متأخر و معاصر مکتب اهلبيت:، فقط محمد الحسين آلکاشف الغطاء، درکتاب أصل الشيعة و أصولها، سيد محسن امين در نقض الوشيعة، و اعيان الشيعة، و سيد الخويي در البيان را نام ميبرد که به عدم تحريف قائلاند؛[90] در حاليکه با اشاره به اقوال علماي شيعه، پس از شيخ صدوق، هر عالم صاحب قلم و داراي انديشهاي که درباره قرآن اظهار نظرکردهاند، تحريف قرآن را مردود شمرده است. اينکه اين افراد، تنها چند نفر را نام بردهاند، حاکي از عدم اطلاع آنان از آراي انديشمندان شيعه است و حتّي سخن مؤلف الشّيعة و القرآن که اعتقاد به تحريف را به همه شيعيان تعميم ميدهد، مورد اعتراض قفاري واقع شده است.[91]
دوم: برخي نويسندگان با اصرار بر اينکه پيروان اهلبيت اعتقاد[92] به تحريف دارند، دليل مدعاي خويش را عدم ارائه دليل از سوي چهار شخصيت شيعه(صدوق، شريف مرتضي، طوسي و طبرسي) و مستند نکردن انکار تحريف را به قدما و امامان ميدانند؛[93] و متأسفانه با ناآگاهي تمام و تعصّب جاهلی، اينگونه اظهار نظر میکنند:
هر صاحب چشم و خردي ميداند که از اصول اعتقادي شيعه، تحريف است و انکار برخي، از باب تقيّه و نفاق و دروغ است که جز به دليل سدّ باب طعن و ترس از تکفير از سوي فرقه ناجيه اهلسنّت، نيست. شيعه با اين اعتقادات خود، ديني غير دين اسلام را دارد.[94]
در پاسخ اين تهمت بايد گفت: اوّلاً: دليل عدم تحريف قرآن کريم، خود قرآن است. چه دليلي محکمتر و گوياتر از خود قرآن که با صراحت تمام اعلام ميدارد: إِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ ﴿٤١﴾ لَّا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ ،إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ،[95] و آيات تحدّي.[96]
ثانياً: همه عالماني که در اين خصوص اظهار نظرکردهاند، آيات مربوط به حفظ قرآن را دليل محکم دانستهاند؛ شيخ صدوق با تکيه بر آيات صريحِ در حفظ و حراست خداوند از قرآن کريم و تکذيب روايات دالّ بر تحريف، آن را نفي کرده است، هر چند شيخ صدوق بحث مفصّلي ارائه نداده، ولي بسياري از عالمان شيعه دليلهاي محکمي آوردهاند. شيخ مفيد ضمن اينکه آنچه را که ميان دو غلاف است، قرآن واقعي و مضمون روايات دال بر تحريف را مردود دانسته و قرائت سوره کامل از همين قرآن را در فقه شيعه، دليل بر عدم تحريف شمرده است.[97] شيخ طوسي با رد اخبار نقصان اجماع شيعه را،[98] شريف مرتضي معجزه بودن و حراست عالمان از قرآن، در طول تاريخ را،[99] علامه حلّي اعجاز و متواتر بودن قرآن را،[100] بياضي و محقق اردبيلي ضرورت و اهتمام و سعي اصحاب در حراست از آن را،[101] فيض کاشاني علاوه بر آيات حفظ، قاعده عرضه روايات بر قرآن را،[102] حرّ عاملي عاليترين تواتر و نقل اصحاب و مجموع بودن اين کتاب الهي در زمان رسولالله9 را،[103] کاشفالغطاء گذشته از آيات، ضرورت دين و اجماع علما در همهي اعصار را،[104] سيد محسن امين اجماع را،[105] سيد شرف الدين متواتر بودن حتّي حروف و حرکات قرآن،[106] حجيت ظواهر قرآن، ضرورت مذهب، قاعده عرضه روايات برکتاب و قرائت سوره کامل از قرآن فعلي در نمازها،[107] … را، دلايل عدم تحريف شمردهاند.
با اين وجود، چگونه نويسندگان الشّيعة و القرآن، انتصار الحق و حقيقة الشّيعة چنين ادعاي بيپايهاي ميکنند؟ اينکه نويسندگان ياد شده انکار تحريف از سوي فقهاي شيعه را خدعه و کذب و…، ميشمارند، گويا از يکسو، خود را عالمان به غيب و مطلع از نيّتهاي آنان ميدانند که بطلانش روشن است. از ديگرسو، بر خلاف همهي اهل خِرد که بر اساس ظواهر قضاوت و ظاهر کلمات اهل نظر را حجت ميشمارند، گام برداشتهاند. بيترديد با اين روش، گفتار خودشان را نيز مشمول عدم حجيت ظواهر ساختهاند و در نتيجه اتهام تحريف به شيعه، تنها براي جلب رضايت حاکمان و زورمنداني که اعتقادات و باورهاي شيعه را تهديد جدي براي خويش ميدانستند، صورت گرفته است؛ زيرا اگر انکار تحريف را عالمان شيعه بهدليل خوف از طعن و تکفير مذهب، ابراز کرده باشند ـ که قطعاً چنين نيست ـ بدون شک اصرار اين نويسندگان بر اين إتهام، در جهت خدمت به صاحبان قدرت صورت گرفته و موضعگيريشان غير منصفانه و عقدهگشايي بهشمار ميرود و از ارزش علمي برخوردارنخواهد بود.
ثالثاً: نويسندگان يادشده مدعياند که عالمان شيعه، براي اثبات عدم تحريف از امامان خود، نه تنها پشتوانه روايي ارائه ندادهاند، که دهها روايت مبني بر تحريف از ائمه: شيعه نقل کردهاند.[108]
اين ادعا نيز به دور از روح تحقيق است؛ زيرا آنان ميان دو مبحث اعتقادي و غير آن خلط کردهاند؛ بحث از رواياتي که بوي تحريف ميدهد، ربطي به اعتقادات ندارد؛ زيرا اعتقاد به تحريف، بحث ديگر است و هيچگاه روايات ضعيف در منابع حديثي و تفسيري نميتواند دليل بر معتقد آنها نيز باشد و شاهد اين مدعا نصّ کلمات عالمان ذي نفوذ اماميّه بود که اشاره شد. در نتيجه اعتقاد به تحريف قرآن مردود است و به گفته شيخ صدوق، هر کسي غير آن را به شيعه نسبت دهد، دروغگوست.[109]
رابعاً: در منابع مورد قبول وهابيها، نمونههاي زيادي ديده ميشود که صريح در تحريف قرآن به مفهوم باطل آن است، که در اين فرصت فقط به دو نمونه بسنده ميشود:
21 – حذف آيه «رجم» از قرآن
به نقل از ابنعبّاس، عمر بنخطاب روي منبر ميگفت:
خداوند محمد را به حق مبعوث کرد و قرآن را بر وي فرو فرستاد و از چيزهايي که بر حضرتش نازل شد، آيه رجم بود. ما آيه رجم را قرائت ميکرديم و به ياد داريم و ميفهميم. رسول الله رجم ميکرد و ما هم پس از او رجم ميکرديم. من ميترسم که بر اثر طولانيشدن زمان، گويندهاي بگويد: به خدا سوگند! ما آيه رجم را در قرآن نيافتيم و مردم به سبب ترک اين فريضه الهي گمراه شوند وحال آنکه رجم، در کتاب خدا بر هر مرد و زني که مرتکب زناي محصنه گردد (با اقامه بيّنه يا باردار شدن و يا اعتراف)، حق است.[110]
ر اساس گزارش سيوطي(م911ق) در خصوص چگونگي جمعآوري قرآن توسط ابوبکر، ميآورد:
به زيد بنثابت دستور داده شد که هرکسي آيهاي و سورهاي آورد، با دو شاهد قبول کند و آن را بنويسد. عُمَر آيه رجم را آورد، چون وي تنها بود پذيرفته نشد.[111] وي متن آيه رجم را اينگونه ميداند: «ألشَّيخُ وَالشّيخةُ إذا زنَيَا فارجُمُوهَا(البتّةَ) نکالاًمِنَاللهِ وَ الله ُعَزيزٌحَکيمُ».[112]
22 – حذف سورههاي «الحفد» و «الخلع»
سيوطي به چند طريق[113] که بعضي آنها را صحيح میدانند،[114] نقل ميکند که دو سوره به نامهاي «الحفد» و «الخلع» وجود داشته که عمر بن خطاب در قنوت نمازش آن را ميخواند و در مصاحف ابنعبّاس و ابنمسعود و أُبَيّبنکعب، وجود داشت، و متن آن دو را اينگونه نقل کرده است: «بِسمِ الله الرّحمن الرّحيم، أللّهُمَّ إنّا نَستَعِينُک ونَستَغفِرُک، ونَثني عَلَيک ولا نُکَفِّرک و نَخلَع و نَترک من يفجرک». سوره حفد: «بسمالله الرّحمن الرّحيم، أللّهم إيّاکَ نَعبُدُ، ولکَ نُصَلّي وإليک نَسعی و نحفِد نرجو رحمتک، ونخشی نَقِمَتِک، إنّ عذابَکَ بالکافرين مُلَحق».[115]
دهها نمونه از اينگونه روايات دالّ بر تحريف، در منابع اهلسنت وجود دارد که پرداختن به آنها فرصت بيشتري ميطلبد.
قاضي عبدالجبار(م415ق)، با رد شبهه تحريف ميگويد:
چگونه وقوع تحريف ممکن است؛ در حاليکه اگر تحريف واقع شده بود، أميرالمؤمنين عَلي2 چرا قرآن موجود را انکار نکرد، و اگر در ابتدا توان مقابله با آن را نداشت، چرا در زمان خلافتش به اين امر نپرداخت؟ و همه ميدانيم که اهتمام به قرآن از بزرگترين امور ديني است و بر حضرت واجب بود که به اين مسئله ميپرداخت؛ زيرا فسادي که از ناحيه تحريف قرآن ايجاد ميگشت، عظيمتر از فسادي بود که از سوي معاويه وارد ميشد و اصلاح و بازگرداندن قرآن به مسير اصلياش بزرگتر از اصلاح معاويه بود.[116]
پرهيز از خلط مباحث تأويلي و تفسيري با مباحث تحريفي
گذشته از آن، در زمان ائمه: با توجّه به رواياتي که از آنها درباره قرآن نقل شده، بحث جدي روزگار آنها، در مرحله نخست، بحث تأويل[117] و تفسير قرآن بود و روايات تفسيري و تأويلي در منابع هر دو مکتب، فراوان يافت ميشود. نگاه اجمالي به بخش تفسير صحيح بخاري(م231ق)، صحيح مسلم(م261ق)، تفسير الطبري(م310ق)، و الدرّ المنثور از منابع اهلسنّت، و اصول کافي، تفسير فرات کوفي، التبيان في تفسير القرآن، تفسير ابوالفتوح الرّازي از منابع شيعي، نشان ميدهد که در عصر تابعين چه بحثهايي مطرح بوده است.
دومين بحث جدي آن روزگار، بحث کلامي «مخلوق بودن قرآن» بود که ميان مذاهب بهويژه ميان حنابله و معتزله،[118] در زمان مأمون عبّاسي رخ داد و با تسلط افکار معتزله به حمايت مأمون، فتنه بزرگي دامنگير مسلمانان شد و نوعي تفتيش عقايد صورت گرفت و حتي با طرد شدن ابنحنبل، انديشه مخلوق بودن قرآن بر انديشه ابوحنيفه مبني بر قديم بودن قرآن، چيره گشت[119] و کار به جايي رسيد که قاضيالقضات دربار عبّاسي ابنابيداوود، از سوي ابنحنبل تکفير شد. وقتي از ابنحنبل سؤال شد: کسيکه قائل به مخلوق بودن قرآن است، حکمش چيست؟ گفت: «کَافرٌ باللهِالعَظِيم».[120] بههمين جهت قاضي عبدالجبار، کتاب مستقلّي تحت عنوان خلقالقرآن مينويسد و آراي صاحبنظران در اين عرصه را (با اين که خودش معتقد به مخلوق بودن است) بررسي ميکند.[121] بنابراين تا عصر غيبت کبرا، بحث از تحريف و تغيير قرآن مطرح نبود تا امامان معصوم: درباره آن اظهار نظر کنند.
جمعبندی
از قرن پنجم هجري به اينسو، همواره اتهام تحريف قرآن به پيروان اهلبيت:نسبت داده شده است و اعتقاد به تغيير قرآن را جزءِ باورهاي شيعه شمردهاند. اين اتهام در دهههاي اخير از سوي وهابيها بيشتر دامن زده شد؛ در حالي که اعتقاد به نقص قرآن نَه تنها با متن اين کتاب آسماني وخرد انساني، سازگاري ندارد، که با روايات و سيره امامان معصوم شيعه در تضاد است و جمع کثيري از عالمان شيعه که در اين عرصه اظهار نظر کردهاند، با شدت تمام، اين تهمت را مردود شمرده و ساحت کلام الله مجيد را از اين افترا منزّه دانستهاند.
کتابنامه
* قرآن کريم.
۱ – الإتقان في علوم القرآن: جلال الدين سيوطي، ضبط وتصحيح: محمد سالم هاشم، قم: ذوی القربی، چاپ دوم، 1429ق.
۲ – اجوبة المسائل المهنائيّة: جمال الدين ابومنصور حسن بنيوسف بنمطهر حلّي، قم: مطبعة الخيام، 1401ق.
۳ – اجوبة مسائل جارالله: سيد عبدالحسين شرف الدين، صيدا: مطبعة العرفان، چاپ دوم، 1953م.
۴ – احکام القرآن: محمد بنعبدالله بنالعربي، تحقيق: علي محمد بجاوي، بيروت: داراحياء التراث العربي، بیتا.
۵ – اصل الشيعة و اصولها: محمد الحسين آل کاشف الغطاء، بيروت: دارالأضواء، چاپ اول، 1410ق.
۶ – اصول کافي: محمد بنيعقوب کليني، تحقيق: علی اکبر غفاری، قم: دارالکتب الاسلاميّة، چاپ چهارم، 1365ش.
۷ – اصول مذهب الشيعة إلامامية: ناصربنعبدالله القفاري، الجيزة: دارالرّضا، بیتا.
۸ – اضواء علی السنّة المحمّديّة أوالدفاع عن الحديث: محمود ابوريه، قم: دار الکتاب الإسلامي، چاپ اول، 1427ق.
۹ – الاعتقادات في دين الإماميّه: أبي جعفرمحمد بنعلي بنالحسينبن بابويه قمي، تحقيق: غلامرضا المازندرانی، قم: چاپخانه علميه، 1412ق.
۱۰ – اعلام الهداية الامام الباقر7: المجمع العالمي لأهلالبيت:، قم: مرکز الطباعة والنشر للمجمع لأهلالبيت:، چاپ اول، 1422ق.
۱۱ – أعلام الهداية إلامام الحسن المجتبي7: المجمع العالمي لأهلالبيت:، قم: مرکز الطباعة والنشر للمجمع لأهلالبيت:، چاپ اول، 1422ق.
۱۲ – أعلام الهداية الامام زينالعابدين: المجمع العالمي لأهلالبيت: قم: مرکز الطباعة والنشر للمجمع لأهلالبيت: چاپ اول، 1422ق.
۱۳ – أعيان الشيعة: سيد محسن أمين، تحقيق و إخراج: حسنالامين، بيروت: دارالثقافة للمطبوعات، 1403ق.
۱۴ – ألشيعة و السنّة: احسان الهي ظهير، پاکستان: لاهور، محل توزيع: رياض عربستان، مکتبة بيت الاسلام، بیتا.
۱۵ – انتصارالحق: مناظرة العلمية مع بعض الشيعة الإمامية: مجدي علي محمد علي، رياض: دار طيبة، چاپ اول، 1418ق.
۱۶ – انديشههای کلامی شيخ مفيد: ترجمه احمد آرام، زير نظر دکتر مهدی محقق، تهران: مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مک گيل شعبه تهران، با همکاری دانشگاه تهران، 1363ق.
۱۷ – أوثق الوسائل في شرح الرسائل: موسی ميرزا تبريزی، قم: انتشارات کتبی نجفی، بیتا.
۱۸ – آراء حول القرآن: سيد علی فانی اصفهانی، بيروت: دارالهادی، چاپ اول، 1411ق.
۱۹ – الباقلاني وآراؤه الکلاميّة: عبدالله محمد رمضان باقلاني، بغداد: مطبعة الامة، 1986م.
۲۰ – البداية والنهاية: ابي الفداء اسماعيل بن کثير دمشقي، تحقيق و تعليق: علی شيری، بيروت: داراحياء التراث العربي، چاپ اول، 1408ق.
۲۱ – البيان في تفسير القرآن: سيد ابوالقاسم خويي، ترجمه: سيد جعفر حسينی، قم: دارالثقلين، چاپ اول، 1384ق.
۲۲- تاج العروس من جواهرالقاموس: سيد محمد مرتضي زبيدي، تحقيق: علی شيری، بيروت: دارالفکر، 1414ق.
۲۳ – تاريخ الطبري(تاريخ الأمم والملوک): محمد بن جرير طبري، بيروت: مؤسسة الأعلمي، بیتا.
۲۴ – تاريخ بغداد او مدينة السلام: ابو بکر احمد بنعلي خطيب بغدادي، بيروت: دارالکتب العلمية، بیتا.
۲۵ – التبيان في تفسير القرآن: ابو جعفر محمد بنحسن طوسي(شيخ طوسي)، بيروت: داراحياء التراث العربي، بیتا.
۲۶ – التحقيق في الکلمات القرآن الکريم: حسن مصطفوی، تهران: مؤسسة الطباعة والنشر وزارت الثقافة والارشاد، چاپ اول، 1368ش.
۲۷ – تفسير الصافي: مولی محسن فيض کاشاني، تصحيح وتعليق ومقدمه: حسين الاعلمي، مشهد: دار المرتضی للنشر، چاپ اول، بیتا.
۲۸ – التفسير الکاشف: محمد جواد مغنيه، بيروت: دارالعلم للملايين، چاپ اول، 1968م.
۲۹ – تفسير فرات الکوفي: ابو القاسم بنابراهيم بنفرات کوفي، تحقيق: محمد الکاظم، بيروت: مؤسسة النعمان، چاپ سوم، 1420ق.
۳۰ – تفسيرالطبري المسمّي جامع البيان في تأويل القرآن: ابو جعفر محمد بن جرير طبري، بيروت: دارالکتب العلمية، چاپ سوم، 1420ق.
۳۱ – تهذيب الاصول: سيد روح الله امام خمينی، تقرير: جعفر سبحانی، قم: مؤسسة النشر الاسلامي، 1405ق.
۳۲ – جُمل انساب الاشراف: البلاذري، تحقيق ومقدمة: سهيل ذکار و ديگران، بيروت: دارالفکر، چاپ اول، 1417ق.
۳۳ – حقيقة الشيعة: هل يمکن تقاربهم مع اهل السنّة: محمد بيومي، قاهرة: دارالغدّ الجديد، چاپ اول، 1427ق.
۳۴ – الحقيقة المظلومة: محمدعلي المعلم، بیجا، چاپ اول، 1418ق.
۳۵ – الخرائج والجرائح: قطب الدين الراوندي، قم: مؤسسة الامام المهدي7، چاپ اول، 1409ق.
۳۶ – الخطوط العريضة للأسس التيقام عليها دين الشيعة: محب الدين خطيب، اردن: دار عمار، چاپ اول، 1420ق.
۳۷ – الدر المنثور في تفسير المأثور: جلال الدين عبدالرحمن بنکمال سيوطي، بيروت: دارالفکر، 1403ق.
۳۸ – دفاع عن الکافي: ثامر هاشم حبيب العميدي، قم: مرکز الغدير للدراسات الإسلاميّة، چاپ اول، 1416ق.
۳۹ – روح المعاني في تفسير القرآن و السبع المثاني: شهاب الدين السيد محمود الآلوسي، بيروت: داراحياء التراث العربي، بي تا.
۴۰ – روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن: حسين بنعلي بنمحمد بناحمد خزاعـي نيشابوري، تصحيح: محمد جعفر ياحقی و مهدی ناصح، مشهد: آستان قدس رضوی، 1368ش.
۴۱ – زندگانی اباعبدالله: سيد محمد صحفی، ترجمه لهوف سيدبنطاووس، قم: انتشارات اهل البيت:، 1373ق.
۴۲ – سنن ابي داوود: سليمان بن أشعث سجستاني، تحقيق و تعليق سعيد محمد اللحام، بيروت: دارالفکر، 1410ق.
۴۳ – شرح اصول الخمسة: قاضي القضاة عبدالجبار بناحمد، تعليق: احمد بنحسين بنابيهاشم، تحقيق ومقدمه: عبدالکريم عثمان، قاهرة: مکتبة وهبة، چاپ دوم، 1408ق.
۴۴ – شرح نهج البلاغة: عبد الحميد بنابيالحديد، تحقيق: ابوالفضل ابراهيم، بيروت: داراحياء التراث، چاپ دوم، 1380ق.
۴۵ – الشيعة في الميزان: محمد جواد مغنية، بيروت: دارالتعارف، بیتا.
۴۶ – الشيعة و القرآن: لاهور، پاکستان: ادارة ترجمان السنّة، محل توزيع: رياض، عربستان، بیتا.
۴۷ – صحيح البخاري: شرح و توضيح: مصطفی ديب البغا، بيروت ـ دمشق: دار ابن کثير، اليمامة للطباعة والنشر، چاپ پنجم، 1414ق.
۴۸ – صحيح مسلم: مسلم بنحجاج نيشابوري، تحقيق وتصحيح: محمد فؤاد عبدالباقي، بيـروت: دارالفکر، چاپ دوم، 1398ق.
۴۹ – صحيفه کامله سجاديه: الامام عليبنحسين زين العابدين، ترجمه و تعليق: عليرضا رجايی تهرانی، تهران: انتشارات گاه سحر، چاپ اول، 1381ق.
۵۰ – الصراط المستقيم إلی مستحقی التقديم: زين الدين أبومحمد علي بنيونس عاملي نباطي بياضي، تصحيح و تعليق: محمد باقر البهيودي، بیجا، المکتبة المرتضوة لإحياء الآثار الجعفرية، چاپ اول، 1384ق.
۵۱ – صيانة القرآن من التحريف: محمد هادي معرفت، تحقيق: مؤسسة النشر الاسلامي، قم: مؤسسة النشر…، چاپ سوم، 1428ق.
۵۲ – الطبقات الکبري: ابن سعد، بيروت: دار بيروت، 1405ق.
۵۳ – علم اليقين في اصول الدين: فيض کاشاني، قم: انتشارات بيدار،1400ق.
۵۴ – الغدير في الکتاب والسنّة والأدب: عبد الحسين اميني (علامه اميني)، بيروت: مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، چاپ اول، 1414ق.
۵۵ – الفرق بين القرق وبيان الفرقة الناجية: عبد القاهربنطاهر بغدادي، تحقيق: لجنة احياء التراث العربي، بيروت: دارالجليل، 1408ق.
۵۶ – فرهنگ سخنان حسين بنعلي7:گروه حديث پژوهشکده باقرالعلوم7، زير نظر سازمان تبليغات، ترجمه: علی مؤيدی، قم: نشر معروف، چاپ اول،1383ش.
۵۷ – الفصل في الملل والأهواء والنحل: ابو محمد علي بناحمد ابنحزم ظاهري، تحقيق: محمد ابراهيم نصر- عبدالرحمن عميرة، بيروت: دارالجليل،1405ق.
۵۸ – کشف الغطاء عن مبهمات الشّريعة الغرّاء: جعفر کاشف الغطاء، تحقيق: مکتبة الاعلام الاسلامي – فرع خراسان، قم: بوستان کتاب، چاپ اول، 1422ق.
۵۹ – مجمع البيان: ابو علي فضل بنحسن طبرسي، تحقيق و تعليق: لجنة من العلماء، بيروت: مؤسسة الاعلمي، 1415ق.
۶۰ – مجمع الفائدة في شرح الارشاد و الأذهان: المولی أحمد اردبيلی، قم: جامعه مدرسين، 1403ق.
۶۱ – المحيط في اللغة: اسماعيل بنعباد، تحقيق: محمد حسنآل ياسين، بيروت: عالم الکتب، چاپ اول، 1414ق.
۶۲ – المراجعات: سيد عبدالحسين شرف الدين موسوی، ايران: دارالاسوة للطباعة، چاپ چهارم، 1425ق.
۶۳ – مسند ابن حنبل: أحمد بن حنبل، تحقيق: صدقي محمد جميل العطار، بيروت: دار الفکر، چاپ دوم، 1414ق.
۶۴ – مصنفا ت الشيخ مفيد(المسائل السرويّه): شيخ مفيد، تحقيق: قسم الدراسات الإسلامية- مؤسسة البعثة، قم: المؤتمرالعالمي لألفية الشيخ المفيد، چاپ دوم، 1413ق.
۶۵ – مصنّفات الشيخ المفيد، (اوائل المقالات)، محمد بنمحمد بنالنعمان بن المعلم الشيخ المفيد البغدادي، قم: المؤتمر العالمي لألفية الشيخ المفيد، چاپ اول، 1413ق.
۶۶ – مع الدکتور القفاري في أصول مذهبه حول القرآن الکريم و التشيع: ابوالفضل اسلامي، قم: نشر الفقاهة، چاپ اول، 1428ق.
۶۷ – معجم مقاييس اللغة: ابو الحسين احمد بنذکريا بنفارس، تحقيق وضبط: عبدالسلام محمد هارون، ايران: مرکز نشر- مکتب الاعلام الاسلامي،1404هـ .
۶۸ – المغني عن ابواب التوحيد و العدل، اعجاز القرآن: املای قاضي ابو الحسن عبدالجبار اسد آبادي، مقايسه نسخه ها: امين الخولي، بیجا، بیتا.
۶۹ – المفردات في غرائب القرآن: حسين بن محمد، راغب اصفهاني، بيروت: داراحياء التراث العربي، چاپ اول، 1428ق.
۷۰ – مقالات الاسلاميين و اختلاف المصلّين: أبو الحسن علي بن اسماعيل اشعري، تحقيق: محمد محيي الدين عبدالحميد، بيروت: المکتبة المصرية ، 1419ق.
۷۱ – موسوعة الامام السيد عبدالحسين شرف الدين(الفصول المهمه: ابوهريره): سيد عبدالحسين شرف الدين، اعداد و تحقيق: مرکز العلوم و الثقافة الاسلاميّة، قم: احياء التراث الاسلامي، بيروت: دارالمورخ، چاپ اول، 1427ق.
۷۲ – موسوعة العلامة البلاغی (آلاء الرّحمن في تفسير القرآن)، محمد جواد بلاغی، تحقيق: لطيف مردای- عباس محمدی، قم: مرکز العلوم والثقافة الاسلاميّة، احياء التراث الاسلامي، چاپ اول، 1428ق.
۷۳ – الميزان في تفسير القرآن: سيد محمد حسين طباطبايي، ترجمه: سيد باقرموسوي، قم: دفتر انتشارات جامعه مدرسين، 1366ق.
۷۴ – نقض الوشيعة او الشيعة بين الحقائق و الأوهام: سيد محسن أمين، بيروت: مؤسسة الاعلمي، چاپ چهارم، 1403ق.
۷۵ – نهج البلاغة: تدوين: ابوالحسن محمد بن احمدبنحسينبنموسی سيد رضی، فيض الاسلام، تهران: مرکز نشر آثار فيض الاسلام، 1365ق.
۷۶ – الوهابيون خوارج أوسُنّة: نجاح الطايي، بيروت: دار الميزان، چاپ اول، 1422ق.
منبع: نشریه سراج منیر
پاورقی ها
[1]. دراين تحقيق تنها به اين که شيعه اعتقاد به تحريف ندارد پرداخته است، امّا اينکه بر خی افراد، چه شيعه و چه سنّی، در آثارشان سخن از تحريف به ميان آوردهاند، در فرصت ديگر بررسی خواهد شد.
[2]. الشّيعة و السّنّة، ص61.
[3]. ر.ک: اصول مذهب الشّيعة الاماميّة، ج1، ص258.
[4]. روح المعاني، ج1، ص23.
[5] . الخطوط العريضة، ص16-17: وی حذف آيه ولايت را اعتقاد شيعه میداند.
[6]. حقيقة الشّيعة، ص238.
[7]. المفردات، ص119، ماده حرف.
[8]. معجم مقاييس اللغة، ج2، ص42 ماده حرف
[9]. سوره مائده، آیه 13.
[10]. المحيط في اللغة، ج3، ص82 .
[11] . تاج العروس، ج12، ص136.
[12]. التحقيق في الکلمات القرآن الکريم، ج2، ص198.
[13]. همان.
[14]. المفردات، ص119.
[15]. دفاع عن الکافي، ج2، ص220؛ يعنی سوره و آيه که در مکه نازل شده و بايد در ابتدای قرآن قرار بگيرد، در آخر قرآن جا میدهد. صياتة القرآن من التحريف، ص16.
[16]. البيان في تفسير القرآن، ص263-264 و صيانة القرآن من التحريف، ص16.
[17]. سوره مائده، آیه 13.
[18]. دفاع عن الکافي، ج2، ص220؛ صيانة القرآن من التحريف، ص 17.
[19]. سوره بقره، آیه 61؛ البيان في تفسير القرآن، ص244؛ دفاع عن الکافي، ج2، ص221.
[20]. البيان في تفسير القرآن، ص244.
[21]. صيانة القرآن من التحريف، 18؛ دفاع عن الکافي، ج2، ص265.
[22]. البيان في تفسير القرآن، ص 265.
[23]. همان، ص267؛ دفاع عن الکافي، ج2، ص221؛ صيانة القرآن من التحريف، ص19؛ و بیشتر مورد اختلاف همين صورت است.
[24]. روح المعاني، ج1، ص39، مباحث في البسملة؛ التفسير الکاشف، ج1، ص25؛ أحکام القرآن، ج1، ص2-3.
[25]. البيان في تفسير القرآن، ص266ـ 267؛ التفسير الکاشف، ج1، ص25.
[26] . سوره بقره، آیه 23.
[27] . سوره حجر، آیه 9.
[28] . سوره فصلت، آیات 41- 42.
[29]. سوره يونس، آیه 37؛ سوره زمر، آیه 28؛ سوره آل عمران، آیه 3؛ سوره نساء، آیه 105؛ سوره سجده، آیه 2؛ سوره نحل، آیه 89.
۱. دستبرد به هرشکلی که باشد، مصداق بازر باطل است، چگونه اين نسبت باطل را بر قرآن روا بداريم!؟
[31]. المراجعات، ص64.
[32]. نهج البلاغه، ص811، خطبه 234.
[33]. شرح نهج البلاغه، ج1،ص 27، مقدمه مؤلف.
[34]. تاريخ الطبري، ج4، ص34حوادث سال 37.
[35]. اعلام الهداية الامام الحسن المجتبی7، ص196.
[36]. اعلام الهداية الامام الحسن المجتبی7، ص196.
[37]. همان.
[38]. همان؛ جمل انساب الاشراف، ج3، ص287، أمر الحسن بنعلي بنابيطالب 7؛ تاريخ طبری، ج4، ص123، حوادث سال41. وی فقط اجمال شرايط صلح را آورده است.
[39]. وقتی حضرت درميان راه خبر شهادت مسلمبنعقيل را شنيد، آيه23 احزاب: مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّـهَ عَلَيْهِ ۖ فَمِنْهُم مَّن قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ ۖ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا البداية والنهاية، ج5،ص 188، حوادث سال61. درشب عاشورا درميان اصحاب آيه 178 آل عمران: وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ ۚ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا ۚ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ همان، ص195) و درميان دشمن برای اتمام حجت آيه71 يونس فَعَلَى اللَّـهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ را تلاوت کرد. همان، ص193.
[40]. درچندين مورد از جمله در شام سرمبارک امام حسين7 روی نيزه آياتی از سوره کهف: أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًارا زمزمه کرد. ر.ک: الخرائج والجرائح، ج2، ص577.
[41]. ر.ک: کتاب فرهنگ سخنان حسين بن علي7.
[42]. اعلام الهداية الامام الحسين بن علي7، ص217.
[43]. اصول کافي، ج2، ص611؛ کتاب فضلالقرآن، باب ثواب قراءة القرآن، ح2؛ اعلام الهداية، ص217.
[44]. صحيفه کامله سجاديه، ص270، دعای42: «أللّهُمَّ أعَنتَنِي عَلَی خَتمِ کِتَابِکَ الَّذِي أنزَلتَهُ نُوراً، وَجَعَلتَهُ مُهَيمِنَاً عَلَی کُلِّ کِتَابٍ أنزَلتَهُ، وَفَضّلتَهَ عَلَی کُلِّ حَدِيثٍ قَصَصتَهُ…».
[45]. سوره زمر، آیه 42.
[46]. الطبقات الکبری، ج5، ص212.
[47]. زندگانی اباعبدالله7، (ترجمه لهوف)، ص198.
[48]. قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰسوره شوری، آیه 23.
[49]. وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّـهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَىٰ سوره انفال، آیه 41.
[50]. إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّـهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ سوره احزاب، آیه 33.
[51]. اعلام الهداية الامام زين العابدين7، ص61-64.
[52] . الطبقات الکبری، ج5، ص219؛ جمل انساف الاشراف، ج3، ص419، مقتلالحسين7.
[53] . اعلام الهداية الامام الباقر7، ص215.
[54] . اصول الکافي، ج2، ص600، کتاب فضل القرآن، ح5.
[55] . همان، ح9.
[56] . فرهنگ سخنان حسين بنعلی7، ص479.
[57]. الاعتقادات في دين الإماميّه، ص59.
[58]. ر.ک: اوائل المقالات؛ المسائل السرويّة.
[59]. مصنّفات الشيخ المفيد، ج7، ص 78، المسألة التاسعة.
[60]. همان، ج4،ص81.
[61]. همان، با تلخيص و صيانة القرآن من التحريف، ص60- 61.
[62]. مجمع البيان، ج1، ص42، الفنّ الخامس، نقل از المسائل الطرابلسيات؛ تفسيرالصافي، ج1، ص47؛ صيانة القرآن من التحريف، ص62.
[63]. التبيان في تفسير القرآن، ج1، ص3-4.
[64]. اجوبة المسائل المهنائيّة، ص121، مسئله 13.
[65]. مجمع البيان، ج2، ص42، الفن الخامس و صيانة القرآن من التحريف، ص63.
[66]. الصراط المستقيم إلی مستحقی التقديم، ج1، ص45.
[67]. مجمع الفائدة،ج2، ص218.
[68]. تفسير الصّافي، ج1، ص46، مقدمة السادسة؛ علم اليقين في اصول الدين، ج1، ص465، المقصد الثالث فى فضائل الکتاب (باتلخيص).
[69]. موسوعة الامام السيد عبدالحسين شرف الدين (الفصول المهمة)، ابوهريرة، ج3، ص1160.
[70]. سوره حجر، آيه 9.
[71]. کشف الغطاء، ج3، ص453، کتاب القرآن، مبحث7و8.
[72]. اصل الشّيعة و اصولها، ص143.
[73]. اعيان الشّيعة، ج1، ص41 و نقض الوشيعة او الشيعة بين الحقائق و الاوهام، ص160.
[74]. اجوبة مسائل جارالله، ص23(با تلخيص).
[75]. رک: همان، ص 23- 36.
[76] . موسوعة العلامة البلاغي (آلاء الرحمن في تفسير القرآن)، ج1، ص59-68.
[77]. همان، ص 61؛ صيانة القرآن عن التحريف، ص67.
[78]. الغدير، ج3، ص116.
[79]. همان، ص 135.
[80] . سوره حجر، آیه 9.
[81]. الميزان، ج12، ص150، ذيل آيه 9حجر.
[82]. تهذيب الاصول، ج2، ص 96.
[83]. البيان في تفسير القرآن، ص299.
[84]. برای اطلاع بيشتر ر.ک: آراء حول القرآن؛ آلاء الرحمن في تفسير القرآن، صيانة القرآن من التحريف.
[85]. عبارتاند از شيخ صدوق(م381)، شريف مرتضی(م436ق)، شيخ طوسی(م460ق) و ابوعلي طبرسي(م548).
[86]. درحالیکه مؤلف نهج البلاغه، سيد رضی متوفای 406ق است، نه شريف المرتضی متوفای 436ق.
[87]. الشّيعة والقرآن، ص64.
[88]. حقيقة الشّيعة، ص240.
[89]. ر.ک: اصول مذهب الشّيعة، ج1، ص338.
[90]. اصول مذهب الشیعة، ج1، ص305.
[91]. اصول مذهب الشّيعة، ج1، ص 245.
[92] . ر.ک: الشيعة والقرآن، ص64.
[93]. همان؛ حقيقة الشّيعة، ص240؛ انتصار الحق، ص134.
[94]. انتصار الحق، ص135؛ الشّيعة و القرآن، ص65.
[95] . سوره حجر، آیه 9.
[96]. سوره بقره، آیه 23؛ سوره يونس، آیه 38؛ سوره هود، آیه 13.
[97]. مصنفا ت الشيخ مفيد(المسائل السروّية)، ج7، ص78- 81.
[98]. التبيان في تفسير القرآن، ج1، ص3.
[99]. مجمع البيان، ج1، ص42، الفن الخامس، نقل از المسائل الطرابلسيات.
[100]. اجوبة المسائل المهنائيّة، ص 121، مسئله 13.
[101]. الصراط المستقيم الی مستحقی التقديم، ج1، ص45 و مجمع الفائدة في شرح الارشاد الاذهان، ج2، ص 218.
[102]. تفسير الصافي، ج1، ص46، مقدمة السادسة.
[103]. موسوعة الامام السيّد شرف الدين(الفصول المهمّة)، ج3، ص1160.
[104]. کشف الغطاء، ج3، ص453: کتاب القرآن، مبحث 7و8.
[105]. اعيان الشّيعة، ج1، ص41.
[106]. اجوبة مسائل جارالله، ص23.
[107]. همان، ص35- 36.
[108]. الشّيعة و القرآن، ص 64؛ انتصار الحق، ص135؛ حقيقة الشّيعة، ص240.
[109]. الاعتقادات في دين الإماميّة، ص59.
[110]. صحيح البخاري، ج6، ص2504، کتاب المحاربين من أهل الکفر والرّدة، باب رجم الحبلي في الزنا إذا أحصنت، ح6442؛ صحيح مسلم، ج3، ص1317، کتاب الحدود، باب رجم الشيب فيالزّنی، ح15؛ سنن ابي داود، ج2، ص343، کتاب الحدود، باب23، في الرجم، ح4418؛ مسند ابنحنبل، ج1، ص23؛ تاريخ الطبري، ج3، ص204، حوادث سال11؛ اضواء عليالسنة المحمديّة، ص256؛ الحقيقة المظلومة، ص99؛ الوهابيون خوارج أم سنّة، ص263.
[111]. الاتقان في علوم القرآن، ج1، ص 118، النوع الثامنعشر في جمعه وترتيبه.
[112]. ر.ک: الدر المنثور، ج6، ص556؛ الاتقان في علوم القرآن، ج2، ص48.
[113] . از طريق عبيد بنعمر ازعمربنالخطاب؛ عبداللهبنعبدالرّحمن از پدرش که در مصحف ابنعباس وجود داشته؛ از طريق ابنجريح وابن مسعود.
[114]. و أخرج الطبرانى، بسند صحيح عن أبى اسحق، قال: … .
[115]. الاتقان فيعلوم القرآن، ج1، ص130 ـ 131، التاسععشر فىعدد سوره وآياته و کلماته وحروفه و ابوريه، اضواءعلیالسنة المحمّديّة، ص245؛ الحقيقة المظلومة، ص103.
[116]. المغني ، ص385(با تلخيص).
[117]. آن روزها بيشتر بهجاي واژه«تفسير» اصطلاح «تأويل» بهکارميرفت؛ چنانکه طبری، نام کامل تفسير خودش را جامع البيان في التأويل القرآن میگذارد و در آن فراوان تعبير:« القول في تأويل قوله تعالی…» بهکار میبرد.
[118]. ديدگاه اماميه، مخلوق بودن قرآن است. ر.ک: الشيعة في الميزان، ص315؛ هرچند اشعری، دو ديدگاه را به شيعه نسبت میدهد: يکی ديدگاه هشام بنالحکم که قائل بود قرآن نه مخلوق است و نه خالق، لأنه صفة و الصفة لا توصف. ديدگاه دوم مخلوق بودن قرآن است. ر.ک: مقالات الاسلاميين و اختلاف المصلّين، ج1، ص114.
[119]. تاريخ بغداد، ج4، ص142، رأس الفتنة فى القول بخلق القرآن؛ الباقلاني و آراؤه ، ص523، الفصل الثالث في کلامالله تعالی.
[120]. تاريخ بغداد، ج4، ص153، تکفير ابن ابي داوود.
[121]. شرح اصول الخمسة ، ص 527- 530.