تحریف در متن حدیث ثقلین

چون پیغمبر صلّی الله علیه و آله و همراهان به جحفه رسیدند، حضرت دستور داد زیر درختی را جارو کردند و در آنجا برای مردم خطبه خواند و فرمود:

ایّها النّاس؛ انِّی کائن لکم فرطاً، و قد ترکت فیکم ما ان اخذتم به لم تضلّوا ابداً، کتاب الله و سنّة نبیّه.[1]

ای مردم؛ من وسیله اجر و پاداش برای شما بودم و هستم. در میان شما چیزی گذاشته ام که تا هنگامی که به آن تمسک جویید، هرگز پس از من گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و سنّت پیغمبر او.

اگر این حدیث همان حدیث مشهور و معروف ثقلین باشد که گروهی از مردمان را دچار تنگنا کرده و در نتیجه از جادّه انصاف و اعتدال بیرون رفته اند؛ باید متن تحریف شده یا نصی دیگر و مشابه آن باشد. امّا آنان خیال کرده اند که همان است تا بلکه حق را باطل و باطل را تأیید کنند.

تاملی در متن فوق

توضیح مطلب نیازمند قدری تفصیل است امّا چنین فرصتی برای ما فراهم نیست. در عین حال به طور خلاصه چند نکته را بیان می‌کنیم:

الف) ثَقَل یا ثِقل

ظاهراً ثَقَلین (به فتح ثاء و قاف) درست است. ابن حجر هیثمی گوید:

رسول خدا صلّی الله علیه و آله قرآن و عترت خود را ثَقَلین نامید؛ زیرا ثَقَل، هر چیز نفیس و خطیری است که باید حفظ و صیانت شود. این دو نیز چنان است؛ زیرا هر یک، معدن علوم دینیه و اسرار و حکم علیه و احکام شرعیه است. از این رو، رسول خدا صلّی الله علیه و آله مسلمانان را تشویق کرده تا به آنان اقتدا نموده بدان تمسک جویند.

برخی گفته اند: آن دو ثِقلین نامیده شده اند؛ زیرا وجوب رعایت آن دو، کار سنگینی است.[2]

شریف رضی معتقد است:

نامیدن کتاب و عترت به ثقلین، واحد آن، ثقل است و آن متاع مسافر باشد که هر گاه کوچ کند، با خود ببرد و هر گاه فرود آید، در کنار خویش نهد. بنابراین رسول خدا صلّی الله علیه و آله کتاب و عترت را در جای دو رفیق خود در سفر و همراهان خویش در حضر قرار داده است و آن دو را به منزله متاعی نامیده که پس از وفاتش بر  جای می‌گذارد.[3]

ب) نص صحیح و صریح حدیث ثقلین

نمی توان به این روایت اعتماد کرد و آن را حدیث معروف و مشهور ثقلین دانست. روایت مورد اعتماد برجستگان علم و روایت، متنی از حدیث ثقلین است که با سندهای صحیح روایت شده و متون نزدیک به هم دارد. از جمله متنی است که در صحیح مسلم آمده است. به موجب این روایت رسول خدا صلّی الله علیه و آله در غدیرخم فرمود:

يوشك أن يأتى رسول ربى فاجيب و أنا تارك فيكم الثقلين: أولهما كتاب اللّه فيه الهدى و النور، فخذوا بكتاب اللّه و استمسكوا به.فحث على كتاب اللّه و رغب فيه. ثم قال: و أهل بيتى. أذكّركم اللَّه في أهل بيتي، أذكركم اللّه فى أهل بيتى…[4]

نزدیک است که فرستاده پروردگارم بیاید و من دعوت او را بپذیرم. همانا من دو چیز گران‌بها در میان شما باقی می‌گذارم: نخستین آن دو، کتاب خداوند (قرآن) است که در آن هدایت و نور است. کتاب خدا را بگیرید و به آن تمسّک جویید- پیامبر صلّی الله علیه و آله مسلمانان را به کتاب خداوند تشویق و ترغیب کرد- سپس گفت: و اهل بیت من (خاندان من). خداوند را درباره اهل بیتم به یاد شما می‌آورم، خداوند را درباره اهل بیتم به یاد شما می‌آورم.

متون دیگری نزدیک به همین متن روایت شده است. برای دیدن آن می‌توانید به منابع مذکور در پاورقی مراجعه کنید.

ج) صحابه راوی حدیث ثقلین

سخاوی بیان کرده که حدیث ثقلین را شماری از اصحاب روایت کرده‌اند. آنان عبارتند از:

  1. ابوسعید خدری؛
  2. زید بن ارقم؛
  3. جابر بن عبدالله انصاری؛
  4. حذیفة بن اسید غفاری؛
  5. خزیمة بن ثابت؛
  6. سهل بن سعد؛
  7. ضمیره؛
  8. عامر بن ابی لیلی؛
  9. عبدالرحمن بن عوف؛
  10. عبدالله بن عبّاس؛
  11. عبدالله بن عمر؛
  12. عدی بن حاتم؛
  13. عقبة بن عامر؛

14.علی علیه السّلام،

  1. ابوذر غفاری؛
  2. ابورافع قبطی؛
  3. ابوشریح خزاعی؛
  4. ابوقدامه انصاری؛
  5. ابوهریره؛
  6. ابوالهیثم یتهان؛
  7. امّ سلّمه؛
  8. امّ هانی بنت ابوطالب؛

و شماری از مردان قریش.[5]

میر حامد حسین هندی اسامی زیر را بر آنان افزوده است:

  1. حسن بن علی علیه السّلام؛
  2. سلّمان فارسی؛
  3. حذیفة بن یمان؛
  4. زید بن ثابت؛
  5. عبدالله بن حنطب؛
  6. جبیر بن مطعم؛
  7. براء بن عازب؛
  8. انس بن مالک؛
  9. طلحة بن عبدالله؛
  10. عمرو بن العاص؛
  11. سعد بن ابی وقّاص؛
  12. سهل بن سعد؛
  13. ابوایوب انصاری؛
  14. فاطمه زهرا سلام الله علیها؛
  15. ابولیلی انصاری.[6]

د) حدیث ثقلین، حدیث متواتر

راویان تصریح کرده‌اند که رسول خدا صلّی الله علیه و آله این سخن را در چند جا بیان فرموده است. از جمله در: عرفات در حجة الوداع، در مدینه در بستر بیماری، در غدیر خم به هنگام بازگشت از حجة الوداع و نیز پس از بازگشت از طایف.[7]

علاوه بر این تصریح کرده‌اند که این حدیث را بیش از سی نفر از صحابه روایت کرده‌اند.[8] دیدیم که نزدیک به چهل نفر از صحابی حدیث ثقلین را روایت کرده‌اند.

ابن حجر هیثمی، روایتی را که از هشت نفر صحابی نقل شده باشد، متواتر می‌داند.[9] حال چگونه است حدیثی که سی و هشت نفر از صحابه آن را روایت کرده باشند؟!

ه) هماهنگی سنّت و عترت

روشن است که حدیث: «کتاب الله و عترتی» متواتر است امّا حدیث: «کتاب الله و سنّتی» چنین نیست. حال اگر با هم تعارض داشته باشند، بدیهی است که حدیث متواتر مقدم باشد.

علاوه بر این، هیچ گونه منافاتی بین دو حدیث مذکور وجود ندارد بلکه دو حدیث مستقل و جداگانه‌اند که هیچ یک به دیگری آسیب نمی‌رساند. اگر بپذیریم که این دو با هم ارتباط دارند، در این صورت هم به همدیگر زیان نمی‌زنند. بدین صورت که یکی توضیح دیگری باشد یا آن دیگری را مقید سازد. یعنی: سنّت رسول خدا صلّی الله علیه و آله که حضرت مسلمانان را بدان سفارش می‌کند، همان است که عترت آن را نقل می‌کند و همین است که از گمراهی باز می‌دارد؛ زیرا عترت از خطا، سهو و نسیان و از هر گونه نقص، عیب و اختلاف مصون و معصوم است.

امّا سنّتی که امثال ابوهریره، سمرة بن جندب، کعب الاحبار، عمرو بن العاص و همتایان آنها نقل می‌کنند، قابل اعتماد نیست و چه بسا مورد تحریف و تغییر قرار گرفته باشد.

بنابراین، دو حدیث مذکور بر حجت و طریق اثبات آن دلالت دارند.

و) اسرار حدیث ثقلین

1 . حدیث ثقلین بر عصمت عترت علیهم السّلام دلالت دارد؛ زیرا رسول خدا صلّی الله علیه و آله آن را همتای قرآن قرار داد و فرمود تمسّک به آن دو از ضلالت و گمراهی باز می‌دارد. اگر آنان مرتکب سهو، خطا و نیسان می‌شدند یا دروغ می‌گفتند- پناه بر خدا- یا چنین احتمالی درباره‌شان می‌رفت، هرگز تمسّک به آنها موجب امن از ضلالت نبود.

2 . این حدیث تأکید دارد که عصمت اهل بیت علیهم السّلام تا زمانی که در حوض کوثر بر رسول خدا صلّی الله علیه و آله وارد شوند، ثابت و مستمر است. این دلالت دارد که تا دنیا باقی است در منصب هدایت امت قرار دارند.

3 . این منصب جز به بقای امامت و حضور اهل بیت علیهم السّلام نیست. بنابراین باید یکی از ارشاد‌های نمایان در زنده بودن امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف تا کسب وراثت زمین باشد.

ابن حجر هیثمی می‌گوید:

احادیث حثّ بر تمسّک به اهل بیت علیهم السّلام اشاره دارد که تا روز قیامت، زمین از وجود فرد شایسته ی به تمسّک از میان آنان خالی نخواهد بود. همچنان که کتاب عزیز خداوند نیز همین گونه است.

سمهودی حنفی نیز می‌گوید:

از این خبر فهمیده می‌شود که در هر زمان فردی از اهل بیت و عترت طاهرین وجود دارد که شایسته ی تمسّک است.[10]

علّامه وشنوی هم سخنی در توضیح همین معنی دارد.[11]

4 . اگر اهل بیت علیهم السّلام جایز الخطا بودند، قطعاً از قرآن جدا می‌شدند. در حالی که حدیث ثقلین می‌گویند: هرگز از آن جدا نخواهند شد تا در حوض کوثر بر رسول خدا صلّی الله علیه و آله وارد شوند.

5 . این تعبیر که قرآن و عترت هرگز از هم جدا نخواهند شد، بیانگر آن است که قرآن همراه عترت و تصدیق‌گر آن است نه همراه دیگران و در مقابل خاندان پیغمبر صلّی الله علیه و آله، هرگز چنین نخواهد بود و متضمن هیچ نکته‌ای در مخالفت با اقوال و افعال اینان نیست… همچنان که آنان هم هرگز از قرآن جدا نمی‌شوند.

این بدان معنی است که قرآن و سنّت نیازمند حافظ و مبینی است که آن دو را شرح کند و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه آن را بیان نماید، مشکلات را توضیح دهد و تحریف باطل گرایان را از هر دو دور سازد.

6 . اگر مراجعه به کتاب و سنّت بدون مراجعه به عترت، امت را از ضلالت حفظ می‌کرد، پس از رسول خدا صلّی الله علیه و آله، مردم با هم اختلاف نمی‌کردند و به ده‌ها گروه و فرقه تقسیم نمی‌شدند.

اگر مراجعه به کتاب و سنّت بدون عترت کافی بود، این سخن خدای متعال بی معنی بود که فرمود:

 فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُون‏.[12]

پس اگر نمی‌دانید، از اهل یادآوری (و پژوهندگان کتاب‌های آسمانی) جویا شوید.

ز) عترت کیست؟

روشن است که منظور از عترت، همه نزدیکان و خویشاوندان رسول خدا صلّی الله علیه و آله نیست؛ بلکه منظور کسانی است که حضرت در متون مختلف حدیث ثقلین بیان فرموده است: و عترتی اهل بیتی.

در جای دیگری اثبات کرده‌ایم که «اهل بیت» مذکور در آیه تطهیر، اهل بیت نبوت است و حدیث کساء، ائمّه اثنی عشر و غیره دلالت دارد که آنان، علی، فاطمه، حسن، حسین و نه امام از فرزندان حسین علیهم السّلام می‌باشند.[13]

 

منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیرة النبی الاعظم صلى الله عليه وآله، ج 5، علامه سید جعفر مرتضی عاملی


[1]. سبل الهدی و الرشاد، 5/36؛ در پاورقی از : صحیح بخاری، 4/12؛ صحیح مسلم، 2/861؛ الموطّأ، شرح سیوطی، 2/208؛ سیره ابن هشام، 4/603؛ فیض القدیر، 3/340؛ المستدرک علی الصحیحین، 1/93؛ تنبیه الغافلین، 43؛ میزان الاعتدال، 2/302؛ الکامل فی التاریخ، 4/69؛ الضعفاء، عقیلی، 2/251؛ علل الشرایع، 1/9؛ کمال الدین، 235؛ بحار الانوار، 23/132؛ کنز العمّال، 1/173 187؛ الجامع الصغیر، 1/505 506؛ السنن الکبری، بیهقی، 10/114؛ الجامع الاخلاق الرواة، 1/166؛ سنن الدار قطنی، 4/160؛ العهود المحمّدیه، 635؛ طبقات المحدثین باصبهان، 4/68؛ تاریخ الامم، و الملوک، 2/403؛ ذکر اخبار اصبهان، 1/103؛ العبر و دیوان المبتدأ و الخبر، 2/2/59.

[2]. الصواعق المحرقه، 226- 227.

[3]. المجازات النبویه، 218.

[4]. صحیح مسلم، 7/123؛ تیسیر الوصول، 1/16؛ النهایة فی غریب الحدیث، 3/177؛ الصواعق، المحرقه، 226- 227؛ الجامع الصحیح، 5/621 622؛ الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، 114 122؛ مسند احمد، 3/17 26، 59؛ 4/366- 371؛ 5/182 190؛ المستدرک علی الصحیحین، 3/109 110، 148، 533؛ تلخیص المستدرک، ذهبی، 3/148؛ الدر المنثور، 2/60؛ المعجم الکبیر، 3/63 -66؛ 5/186- 187؛ نوادر الاصول، 68؛ کنز العمّال، 1/48؛ تهذیب الکمال، 10/51؛ تحفة الاشراف، 2/278؛ مشکاة المصابیح، 3/258؛ سنن الدارمی، 2/310؛ السنه، ابن ابی عاصم، 629 -630؛ السنن الکبری، بیهقی، 2/148؛ مصابیح السنه، 2/205؛ البدایة و النهایه، 5/206- 209؛ 7/9؛ کشف الاستار، 3/538؛ مجمع الزوائد، 9/156؛ 163؛ ترجمة الامام امیر المؤمنین علی (علیه السّلام) من تاریخ دمشق، 1/45؛ سیره حلبی، 3/308؛ نظم درر السمطین، 231 232؛ المنهاج فی شرح صحیح مسلم، 15/180؛ فیض القدیر، 3/14؛ شرح المواهب اللدنیه، 7/5-8؛ المرقاة فی شرح المشکاة، 5/600؛ نیسم الریاض، 3/410؛ اشعمة اللمعات فی شرح المشکاة، 4/677؛ ذخائر العقبی، 16؛ غرایب القرآن، 1/347؛ الفصول المهمه، ابن صباغ مالکی، 24؛ خصائص امیر المؤمنین، نسائی، 30؛ کفایة الطالب، 11، 130؛ الطبقات الکبری، 2/194؛ اسد الغابة، 2/12؛ 3/147؛ حلیة الاولیاء، 1/355؛ تذکرة الخواص، 332؛ السراج المنیر فی شرح الجامع الصغیر، 1/321؛ شرح الشفاء، قاری، 3/410؛ منتخب کنز العمّال، 1/96- 101؛ 2/390؛ 5/95؛ التفسیر الکبیر، 3/18؛ تفسیر نیشابوری، 1/349؛ تفسیر خازن، 1/257؛ 4/21؛ 94؛ تفسیر القرآن العظیم، 3/485؛ 4/113؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، 6/130؛ فضائل الصحابه، 22؛ تحفة الاشراف، 11/255-263؛ السنن الکبری، بیهقی، 7/30؛ 10/114؛ مسند ابن الجعد، 397؛ منتخب مسند عبد بن حمید، 114؛ السنن الکبری، نسائی، 5/51؛ مسند ابویعلی، 2/297- 303؛ مسند ابن خزیمه، 4/63؛ المعجم الصغیر، 1/131- 135؛ المعجم الاوسط، 3/374؛ 4/33؛ الغدیر، 1/30؛ 176؛ 3/297؛ 10/278؛ فدک فی التاریخ، 98؛ مستدرک سفینة البحار، 1/508؛ 3/86؛ امان الامة من  الاختلاف، 126- 135؛ نهج السعاده، 3/96؛ 8/417؛ مسند الامام الرضا (علیه السّلام)، 1/106- 108؛ درر الاخبار، 40؛ تفسیر ابوحمزه ثمالی، 5؛ تفسیر عیاشی، 1/5؛ تفسیر قمی، 1/173؛ 2/345؛ التبیان، 9/474؛ مجمع البیان، 7/267؛ 9/340؛ کشف الیقین، 188، 426؛ سبل الهدی و الرشاد، 11/6؛ 12/232،396؛ جوامع الجامع، 1/411؛ التفسیر الصافی، 1/21؛ 2/69؛ المیزان، 1/12؛ 3/86؛ 16/319؛ 17/45؛ الکنی و الالقاب، 1/262؛ شواهد التنزیل، 2/42؛ اختیار معرفة الرجال، 1/85؛ 2/484-485؛ الدرجات الرفیعه، 451؛ الضعفاء، عقیلی، 2/250؛ 4/362؛ الکامل فی التاریخ، 6/67؛ تاریخ مدینة دمشق، 19/258؛ 41/19؛ 54/92؛ سیر اعلام النبلاء، 4/365؛ کشف الغمّه، 2/172؛ مجموعة الرسائل، 1/56؛ 189؛2/47-51؛ ر. ک: بصائر الدرجات، 433-434؛ دعائم الاسلام، 1/28؛ عیون اخبار الرضا (علیه السّلام)، 1/34، 68؛ الخصال، 66؛ امالی، صدوق، 500؛ کمال الدین، 64، 278، 235- 240؛ معانی الخبار، 90؛ شرح اصول کافی، 1/34؛ 5/166؛ وسائل الشیعه، 1/2؛ 18/19؛ مستدرک الوسائل، 3/355؛ 7/255؛ 11/374؛ کتاب سلیم بن قیس، 201؛ الهدایة الکبری، 18؛ شرح الاخبار، 1/99؛ 2/379؛ 502؛ 3/12؛ مائة منقبه، 161؛ الارشاد، 1/233؛ امالی، مفید، 135؛ امالی، طوسی، 162، 255، 548؛ الاحتجاج، 1/191؛

[5].حدیث الثقلین، وشنوی، 13؛ به نقل از: الاستجلاب، شمس الدین سخاوی.

[6]. همان، 14؛ به نقل از: عبقات الانوار.

[7]. الصواعق المحرقه، 148- 149.

[8]. بنگیرید: الجامع الصحیح، 2/220- 221؛ الصواعق المحرقه، 148 -149.

[9]. الصواعق المحرقه، 21.

[10]. حدیث الثقلین، وشنوی، 22.

[11]. همان، 19 به بعد.

[12]. نحل: 43.

[13]. ر. ک: اهل البیت (علیهم السّلام) فی آیه التطهیر؛ و ترجمه آن: اهل بیت (علیهم السّلام) در آیه تطهیر، 15-35.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *