بررسی روایت بشر نخاس
گفتیم که اشکالاتی بر روایات بشر شده است؛ ما تاکنون دو اشکال را بیان و سپس به پاسخ پرداختیم. مرحوم صدر در کتاب غیبت صغری، اشکالاتی را متذکر شده اند که یکی از آن ها، همین بود که: جریان بشر نخاس خواب است و ما نمی توانیم به خواب استناد کنیم. خود ایشان به این اشکال، سه جواب داده اند که ذکر شد. ما هم یک جواب دادیم که این جریان، خواب صرف نیست بلکه خوابی است که در بیداری امام آن را تأیید کرده است، پس اعتماد ما برتأیید امام است.
یک شبهه دیگر: بعضی از شبهات، بقدری سست و بی اساس است که قابلیت مطرح شدن در جلسات علمی را ندارد. یکی از این شبهات بی اساس[1] این است: آیا کسی که شاهزاده است، از قصر میگریزد تا ده هزار درهم، بگیرد؟ او چه نیازی به ده هزار درهم دارد که امام، پیشنهاد آن را میدهند؟ این شبهه بر اساس این است که در روایت آمده:
«امام هادی علیه السّلام به حضرت نرجس سلام الله علیها، فرمود: من می خواهم تو را اكرام كنم، كدام را بيشتر دوست مىدارى، ده هزار درهم؟ يا بشارتى كه در آن شرافت ابدى است؟ نرجس سلام الله علیها گفت: بشارت را».
جواب شبهه: کسی که این اشکال را کرده است، اصلاً روایت را نخوانده است. زیرا حضرت نرجس سلام الله علیها به قدری از نظر شرافت و کمال و معرفت، بالا بود که پیشنهاد بشارت را قبول کرد.
شبهه کنیز نبودن مادر امام زمان
این اشکال هم، زاییده عدم دقت و توجه است. اما بیان اشکال:
مادر امام زمان عجل الله تعالی فرجه «کنیز» نیست بلکه مادر ایشان «حضرت مریم بنت زید علویه» است که اصلاً کنیز نبوده است. دلیل بر این ادعا هم، کلام مرحوم شهید (متوفی:786 ) در دروس است که نام مادر او را، مریم بنت زید علویه، ذکر میکند.
جواب: مرحوم شهید در کتاب دروس خود، اقوالی را در این مورد، نقل میکند که یکی از اقوال، همین است، البته این قول خود شهید نمی باشد – بلکه قیل است – و قائل هم معلوم نیست و بی جهت به مرحوم شهید، نسبت میدهند.
شبهه اهل حبشه بودن مادر امام زمان
روایت داریم که مادر امام زمان از حبشه (نوبه) است و این مطلب را به کلینی استناد میکنند: «که مادر امام زمان کنیزی از نوبه، استان شمالی سودان است که اهل حبشه و نوبه است.
جواب شبهه:
برای این که مطلب روشن شود، ابتدا روایت را میخوانیم. روایت در کافی شریف آمده است:
زكريا بن يحيى گويد: شنيدم على بن جعفر، حسن بن حسين بن على را حديث ميكرد و ميگفت: به خدا سوگند كه خدا ابو الحسن الرضا علیه السّلام را يارى كرد، حسن گفت: آرى به خدا قربانت گردم، همانا برادرانش نسبت به او ستم كردند، على بن جعفر گفت: آرى بخدا ما عموهايش هم، به او ستم كرديم، حسن گفت: قربانت گردم، مگر شما چه كرديد؟ زيرا من نزد شما نبودم، گفت: ما و برادرانش به او گفتيم: هرگز در ميان ما خاندان، امامى كه رنگش دگرگون (گندم گون) باشد نبوده [مقصودشان اين بود كه امام محمد تقى علیه السّلام به شما شباهت ندارد] حضرت رضا علیه السّلام فرمود: او پسر من است، آنها گفتند: همانا رسول خدا صلى الله عليه و آله به حكم قيافه شناس داورى فرموده، ميان تو و ما هم قيافه شناس داور باشد، حضرت فرمود:«من دنبال آنها نميفرستم، شما بفرستيد، و به آنها اطلاع ندهيد كه براى چه دعوتشان ميكنيد و شما در خانه خود باشيد.[2]
چون ايشان آمدند، ما را در باغ نشانيدند (يعنى قيافه شناسان يا عموها و برادران امام رضا علیه السّلام) و عموها و برادران و خواهران امام رضا علیه السّلام صف كشيدند و آن حضرت را، خرقه و كلاهى پشمين به او پوشانيدند و بيلى بر دوشش گذاشتند و گفتند بصورت باغبانى وارد باغ شو، سپس امام جواد علیه السّلام را آوردند و به قيافهشناسان گفتند: اين پسر را به پدرش منسوب كنيد، آنها گفتند: او را در اينجا پدرى نيست ولى اين و اين عموى پدر او هستند و اين عموى خود اوست و اين عمه اوست، اگر او در اينجا پدرى داشته باشد، همين صاحب باغست كه قدمهاى او با قدمهاى اين پسر، يكسان است و چون حضرت رضا علیه السّلام برگشت، گفتند: همين شخص پدر اوست[3] [گويا ابتدا از آثار قدم حضرت كه روى زمين نقش بسته بود، احتمالى دادند و سپس كه خود حضرت را ديدند يقين كردند]
على بن جعفر گويد: من برخاستم و لب ابى جعفر علیه السّلام را چنان بوسيدم كه آب دهانش را مكيدم و به او عرضكردم: گواهى دهم كه تو نزد خدا امام من هستی، پس حضرت رضا علیه السّلام گريه كرد و فرمود: اى عمو! مگر نشنيدى كه پدرم ميفرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: پدرم فداى پسر بهترين كنيزان، پسر كنيز نوبيه [نوبه بلاد بزرگيست در سودان كه بلال حبشى هم از آنجا بوده است] كه دهانش خوشبو و رحمش، نجيب زاى است، واى بر آنها و خدا لعنت كند اعيبس و نژادش را [يعنى بنى عباس را] همان كه فتنه انگيز است و آنها را چند سال و چند ماه و چند روز ميكشد و به آنها ذلت ميرساند و از جام تلخ و ناگوار بآنها مىآشاماند، و اوست آواره و دور افتاده، خونخواه پدر و جدش، آن كس كه از ديدهها پنهان شود، مردم در باره او گويند: معلوم نيست مرده يا هلاك شده و بكدام دره رفته، اى عمو! چنين پسرى جز از نسل من تواند بود؟؟ عرض كردم: راست گویى، قربانت گردم. [4]
بیان علامه مجلسی در مرآة العقول
مراد از «ابن خیره» امام زمان عجل الله تعالی فرجه است و مراد از «خیرة الاماء»، مادر امام جواد علیه السّلام است، زیرا مادر امام جواد، با چند واسطه، مادر امام زمان محسوب میشود و مادر بدون واسطه امام زمان، دختر قیصر روم است و حبشی نمی باشد.
]علامه مجلسی مسلّم گرفته است که مادر امام زمان عجل الله تعالی فرجه از روم است پس اینجا «ابن نوبیه» به چند واسطه، مادر امام زمان میشود و مادر امام زمان به چند واسطه به مادر امام جواد میرسد. پس روایت در مورد مادر امام جواد است نه مادر امام زمان[
وَ هُوَ الطَّرِيدُ الشَّرِيدُ الْمَوْتُورُ بِأَبِيهِ وَ جَدِّهِ صَاحِبُ الْغَيْبَةِ. «الطَّرِيدُ الشَّرِيدُ» به امام زمان عجل الله تعالی فرجه بر میگردد.
علامه مجلسی میفرماید: [5] در ارشاد مفید و کشف الغمة بجای عبارت «وَ هُوَ الطَّرِيدُ الشَّرِيدُ…» جمله «يكون من ولده الطريد» آمده است. ضمیر در «ولده» به «ابن» بر میگردد. پس «ابن» خود امام جواد علیه السّلام است و «ابن نوبیه» مادر امام جواد علیه السّلام میباشد. پس این روایت، ربطی به مادر امام زمان ندارد.
پس علاوه بر اینکه متن این روایت «ابْنُ خِيَرَةِ الْإِمَاءِ»، در مورد امام جواد علیه السّلام است، روایت مشکل سندی هم دارد.
مرحوم آقای خویی در مصباح الفقاهه، تصریح میکند که این روایت از نظر سند ضعیف است، ضمن اینکه خود علامه مجلسی هم میگوید: روایت ضعیف است.
بیان مرحوم خویی در مصباح الفقاهة
مرحوم خویی بر روایت کافی، سه اشکال وارد میکند: نعم يرد على الرواية وجوه،
الأول: أنها ضعيفة السند. (روایت ضعیف السند است)
الثاني…: مشکل دیگر این روایت، ناسازگاری با ضرورت مذهب ما میباشد. زیرا روایت، مشتمل بر عرضه خواهران امام به یک قیافه شناس میباشد که قیافه آنها را بشناسد و اگر کسی هم بگوید که امام در چنین موقعیتی مجبور بود – و چون در حالت اضطرار، محذورات، مباح میشوند، لذا اشکالی ندارد – باز حرف باطلی است، چون عموهای امام جهت این کار، کافی بوده و لازم نبود که قیافه شناسان، عمه های امام را ببینند؟
الثالث…: کسانی که به امام رضا علیه السّلام ظلم کردند، تا بنوت امام جواد علیه السّلام را رد نمایند، اگربه امامت امام رضا علیه السّلام معتقد بودند دیگر نیازی به قیافه شناس نداشتند زیرا امام معصوم است و بعد از إخبار امام به بنوت امام جواد، نیازی به قیافه شناس نمی باشد. [6]
]اشکال دیگری هم که بر این روایت وارد است، اعتماد به قیافه شناسان است، در حالیکه چنین اعتمادی در فقه ما رد شده است[
نتیجه:
اهل حبشه بودن مادر امام زمان، طبق روایت مرحوم کلینی ثابت نمی باشد زیرا که هم در سند و هم در دلالت و هم در استناد چنین روایتی، بحث است.
اشکال عدم نقل روايت توسط معاصران شيباني
یکی از اشکالات این است که برخی مدعی شده اند که اگر این روایت، صحت داشته باشد چرا معاصرین شیبانی، مانند مرحوم نوبختی و قمی و مرحوم کلینی و مسعودی این قضیه را نقل نکرده اند؟ میخواهند بگویند که عدم نقل معاصرین او دلیل بر ضعف یا جعل روایت است.
جواب اشکال
واقعاً این اشکالات علمی نیست. چون نقل نشدن قضیه و روایتی از طرف این افراد، دلیل بر ضعف نیست. بله! اگر این بزرگواران، فقط در مقام استقصای روایات معتبر باشند – قصدشان این باشد که تنها، روایت معتبر را ذکر نمایند – بیان چنین اشکالی ممکن است. در حالیکه چنین مبنایی – غیر از مرحوم کلینی – از سوی آن ها، قصد نشده است. ضمن اینکه به فرض، چنین مبنایی را هم داشته اند؛ روایات معتبر را از نظر خودشان بیان کرده اند و دلیلی بر لزوم تبعیت دیگران از مبنای آنها نمی باشد.
از سوی دیگر، در جواب اینکه چرا افرادی مثل مسعودی، چنین روایتی را بیان نکرده اند؛ باید گفت که مگر او چقدر روایت، از حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه آورده است؟ مگر همه کتاب او چند صفحه است؟ تمام روایاتی که مسعودی راجع به حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه نقل میکند چهار و نیم صفحه است.آیا عدم بیان او در این چهار و نیم صفحه دلیل بر این است که روایت، ضعیف و جعلی است؟ اصلاً بنای مسعودی بر اختصار بوده است.
نکته ی دیگری که قابل ذکر است اینکه؛ مگر میتوانید ادعا کنید که قدما به تمام این روایات و کتب دسترسی داشته اند؟ مرحوم نجاشی، مولفین شیعه و غیر شیعه را نام میبرد و برای برخی، دهها کتاب ذکر میکند. آیا خود نجاشی و غیر نجاشی به تمام کتابها دسترسی داشته اند؟ از کجا میتوان ثابت کرد؟« کم ترک الاول للآخر».
شما کتاب مستدرک الوسایل را ببینید. اساس این کتاب، کتاب اشعثیات است. اشعثیات به دست شخصیت های بزرگی – مثل مرحوم حر عاملی و مرحوم مجلسی – که دنبال جمع آوری کتاب و روایت بودهاند، نرسیده است. با اینکه مرحوم مجلسی افرادی داشت که کتابها را از شرق و غرب عالم میآوردند، ولی دسترسی به این کتاب نداشته است. اگر در زمان مجلسی با آن تشکیلات و پیگیری نتوانستند به بعضی کتب، دسترسی داشته باشند به طریق اولی در زمان قدیم که امکانات اینگونه نبوده، دسترسی به بعضی از منابع مشکل تر بوده است. پس این اشکال علمی نیست که گفته شود حالا که نوبختی، قصه ی بشر نخاس و جریان مادر امام زمان را نقل نکرده است، پس روایت جعلی و ضعیف است. این استدلالات علمی نیست.
اشکال شخصيت سازي
اشکال بعدی هم، گرچه قابل بیان نمی باشد ولی چون گفته شده، آن را عرض میکنم. میگویند کسانی که این جریان را نقل کردهاند، دنبال این هستند که شخصیت تراشی کنند. یعنی که این روایت، جعل شده و جاعلین میخواستند منزلتی والا برای حضرت نرجس سلام الله علیها قائل شوند. این ها، جعلی بودن روایت را مفروغ عنه گرفته و دنبال وجه جعل روایت میگردند.
جواب اشکال
چگونه میتوان چنین سخنی را بر زبان جاری کرد در حالی که حضرت نرجس سلام الله علیها از خاندان بزرگی بوده و از شرافت و منزلتی بزرگ برخوردار بوده است. این بانوی مکرمه از طرف مادر به شخصیت با عظمتی مثل شمعون که یار معروف حضرت مسیح علیه السّلام بود، و از طرف پدر به قیصر روم منتهی میشود.
خیلی تعجب میکنم کسی که ادعای تحقیق و تتبع داشته باشد ولی اینطور حرف بزند! اشکالی را مطرح کنند که هیچ مبنا و اساسی نداشته باشد. در واقع مستشکل، میخواهد دیگران را به عوام فریبی و عوام زدگی متهم کند. آیا میخواهد شخصیت هایی مثل شیخ طوسی و طبری و صدوق، که ناقل جریان هستند، به عوام فریبی متهم سازد؟ و یا حقیقت خود را آشکار سازد؟ با تمام احترامی که برای برخی از آنها قائلم، باید گفت که بیان چنین اشکالاتی، دور از تتبع و تحقیق است. اگر بخواهیم اینطور اشکال کنیم، سنگ روی سنگ بند نمیشود. چون اینها گفتهاند، نقل کردم وگرنه به نظر حقیر در مباحث علمی جای پرداختن به این اشکالات نیست.
منبع: اقتباسی از درس “خارج مهدویت” حضرت آیت الله طبسی
[1] – این شبهه را یکی از عزیزان در درس، از کتاب وهابیت، نقل کرده است.
[2] – عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِيِّ جَمِيعاً عَنْ زَكَرِيَّا بْنِ يَحْيَى بْنِ النُّعْمَانِ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ سَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ جَعْفَرٍ يُحَدِّثُ الْحَسَنَ بْنَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فَقَالَ: وَ اللَّهِ لَقَدْ نَصَرَ اللَّهُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ إِي وَ اللَّهِ جُعِلْتُ فِدَاكَ لَقَدْ بَغَى عَلَيْهِ إِخْوَتُهُ فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ جَعْفَرٍ إِي وَ اللَّهِ وَ نَحْنُ عُمُومَتُهُ بَغَيْنَا عَلَيْهِ فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ جُعِلْتُ فِدَاكَ كَيْفَ صَنَعْتُمْ فَإِنِّي لَمْ أَحْضُرْكُمْ قَالَ قَالَ لَهُ إِخْوَتُهُ وَ نحن أَيْضاً مَا كَانَ فِينَا إِمَامٌ قَطُّ حَائِلَ اللَّوْنِ فَقَالَ لَهُمُ الرِّضَا ع هُوَ ابْنِي قَالُوا فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَدْ قَضَى بِالْقَافَةِ فَبَيْنَنَا وَ بَيْنَكَ الْقَافَةُ قَالَ ابْعَثُوا أَنْتُمْ إِلَيْهِمْ فَأَمَّا أَنَا فَلَا وَ لَا تُعْلِمُوهُمْ لِمَا دَعَوْتُمُوهُمْ وَ لْتَكُونُوا فِي بُيُوتِكُمْ.
[3] – فَلَمَّا جَاءُوا أَقْعَدُونَا فِي الْبُسْتَانِ وَ اصْطَفَّ عُمُومَتُهُ وَ إِخْوَتُهُ وَ أَخَوَاتُهُ وَ أَخَذُوا الرِّضَا ع وَ أَلْبَسُوهُ جُبَّةَ صُوفٍ وَ قَلَنْسُوَةً مِنْهَا وَ وَضَعُوا عَلَى عُنُقِهِ مِسْحَاةً وَ قَالُوا لَهُ ادْخُلِ الْبُسْتَانَ كَأَنَّكَ تَعْمَلُ فِيهِ ثُمَّ جَاءُوا بِأَبِي جَعْفَرٍ ع فَقَالُوا أَلْحِقُوا هَذَا الْغُلَامَ بِأَبِيهِ فَقَالُوا لَيْسَ لَهُ هَاهُنَا أَبٌ وَ لَكِنَّ هَذَا عَمُّ أَبِيهِ وَ هَذَا عَمُّ أَبِيهِ وَ هَذَا عَمُّهُ وَ هَذِهِ عَمَّتُهُ وَ إِنْ يَكُنْ لَهُ هَاهُنَا أَبٌ فَهُوَ صَاحِبُ الْبُسْتَانِ فَإِنَّ قَدَمَيْهِ وَ قَدَمَيْهِ وَاحِدَةٌ فَلَمَّا رَجَعَ أَبُو الْحَسَنِ ع قَالُوا هَذَا أَبُوهُ
[4] – قَالَ عَلِيُّ بْنُ جَعْفَرٍ فَقُمْتُ فَمَصَصْتُ رِيقَ أَبِي جَعْفَرٍ ع ثُمَّ قُلْتُ لَهُ أَشْهَدُ أَنَّكَ إِمَامِي عِنْدَ اللَّهِ فَبَكَى الرِّضَا ع ثُمَّ قَالَ يَا عَمِّ أَ لَمْ تَسْمَعْ أَبِي وَ هُوَ يَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِأَبِي ابْنُ خِيَرَةِ الْإِمَاءِ ابْنُ النُّوبِيَّةِ الطَّيِّبَةِ الْفَمِ الْمُنْتَجَبَةِ الرَّحِمِ وَيْلَهُمْ لَعَنَ اللَّهُ الْأُعَيْبِسَ وَ ذُرِّيَّتَهُ صَاحِبَ الْفِتْنَةِ وَ يَقْتُلُهُمْ سِنِينَ وَ شُهُوراً وَ أَيَّاماً يَسُومُهُمْ خَسْفاً وَ يَسْقِيهِمْ كَأْساً مُصَبَّرَةً وَ هُوَ الطَّرِيدُ الشَّرِيدُ الْمَوْتُورُ بِأَبِيهِ وَ جَدِّهِ صَاحِبُ الْغَيْبَةِ يُقَالُ مَاتَ أَوْ هَلَكَ أَيَّ وَادٍ سَلَكَ أَ فَيَكُونُ هَذَا يَا عَمِّ إِلَّا مِنِّي فَقُلْتُ صَدَقْتَ جُعِلْتُ فِدَاكَ. کلینی، كافي ؛ ج1 ؛ ص322، ح14.
[5]– مجلسی، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول ؛ ج3 ؛ ص381.
[6] – مرحوم خویی، مصباح الفقاهة (المكاسب)؛ ج، ص: 384