چون شهید طالب گمنامی بود، از حضور سه ماههی او در جبهه اطلاعاتی در دست نیست؛ به جز چند نامه و دست نوشته در ذیل به برخی از آنها اشاره میشود. در یکی از نامههایی که احمد آقا برای دوستش فرستاده بود آمده است:

جبهه آدم میسازد. جبهه بسیار جای خوبی است برای اهلش! یعنی کسی که بتواند از این موقعیّت استفاده کند؛ و الا برای نا اهلش جای خوبی نیست!

مطلب دیگر دفترچه خاطراتی است که از احمد آقا به جا مانده و بعد از سالها مطالعه شد گوشههایی از حالت معنوی او در دوران جهاد را بازگو میکند:

* روز یکشنبه مورخ 29/10/1364 در سنگر نزدیک سحر در عالم خواب دیدم که آقای حقشناس با دعاهایش نمیگذاشت ما شهید شویم. خیلی به آقا تضرع و زاری کردم. آقا خیلی صورت پرنور و مهربانی داشت و به من خیلی احترام خاصی گذاشت.

* در شب 14/11/1364 در خواب دیدم که امام خمینی با حالت خیلی عزادار برای آیت الله قاضی ناراحت است. در همان شب برای آیت الله قاضی نماز خواندم و خداوند در سحر فیض عظیمی به ما داد. الحمد لله

* روز چهارشنبه میخواستم وضو بگیرم برای نماز که یک لحظه چشمم به حضرت (عج) افتاد…

تاریخ 16/11/1364 پادگان دو کوهه

* در روز جمعه در حسینیهی حاج همت پادگان دو کوهه در مجلس آقا امام زمان (علیه السّلام) گریه زیادی کردم. بعد از توسلات وقتی به خود آمدم دیدم که از همهی اشکی که ریختم یک قطرهاش به زمین نریخته! گویا ملائک همه را با خود برده بودند.


منبع: کتاب «عارفانه» – شهید احمدعلی نیّری، انتشارات شهید ابراهیم هادی، چاپ 1392؛ 116 و 117.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *