جنگ بدر اتفاقات غیر منتظره‌ای را برای یهودیان رقم زد. بعد از این جنگ کعب بن اشرف به تحریک قریش به مکه رفت و برای رویارویی با پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله با آنان هم قسم شد. آنها در آن شب رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را ناسزا گفته و زنان مسلمان را نیز در اشعارشان توصیف کردند و … .

رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله پس از این ماجرا برای بنی نضیر نامه‌ای را ارسال کرد. نامه‌ای که در آن آمده بود: کعب بن اشرف را خواهیم کشت! یهودیان با دیدن این نامه وحشت کردند. آنها شخصی را نزد رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرستادند تا ایشان بخواهد پیمان صلحی را بین مسلمانان و یهودیان انعقاد کند.

گفته‌اند: این معاهده توسط امیر مؤمنان حضرت علی علیه‌السلام نگاشته شد.[1]

وقتی به این ماجرا نظر می‌افکنیم، برای ما سؤال می‌شود که آیا نگارش پیمان توسط علی علیه‌السلام  دال بر شم سیاسی بالای علی علیه‌السلام بود و یا اینکه این کار به موقعیت و جایگاه والای امیرالمؤمنین پس از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله اشاره دارد؟

تاریخ نگاران سبب جنگ مسلمین با بنی نضیر را اینگونه می‌نویسند:

با اینکه بین پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله  و قبیله بنی نضیر پیمان صلح نوشته شده بود، اما یکی از یهودیان به نام عمرو بن امیه ضمری، دو نفر از طایفه بنی عامر را به قتل رساند. در ضمن باید به یاد داشته باشیم که یهودیان علاوه بر اینکه با کل مسلمین پیمان صلح برقرار کرده بودند، با طایفه بنی عامر نیز به طور جداگانه‌ای متحد شده بودند. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله که از این ماجرا ناراحت شده بود، برای گرفتن دیه به همراه ده نفر از صحابه‌اش به سمت بنی نضیر ره سپار شد.

بنی نضیر پس  از استقبال از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله  با خود گفتند:« حالا که محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله با تعداد کمی از یارانش بدینجا آمده است، بیاییم او را به قتل برسانیم تا از او خلاص شویم.» به همین خاطر بر آن شدند تا از بالای آن منزلی که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله در برابر آن نشسته بودند، سنگ آسیابی را پرتاب کنند تا بر سر ایشان اصابت کند و کشته شود.

جبرائیل علیه‌السلام رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را از این خیانت آگاه ساخت. سپس ایشان علی علیه‌السلام  را صدا زد و فرمود:« از جایت تکان نخور. و هر کدام از اصحابم از تو پرسید که من کجا رفته‌ام، به ایشان بگو که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به مدینه بازگشته است.» رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله  این را بگفت و از آنجا خارج شد.

علی علیه‌السلام نیز چنان کرد تا اینکه آنها به سمت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله  عزیمت یافتند. سپس از پیامبر تبعیت کرده و به سپاه ایشان ملحق شدند.

پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نامه‌ای را به بنی نضیر ارسال کرد و از آنان خواست تا به خاطر پیمان شکنیشان، آنجا را تخلیه کنند. اما آنان به امید حمایت منافقین، سرباز زدند. به خاطر همین پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله  با سپاهش آنها را احاطه  کردند. سپس به علی علیه‌السلام امر کرد:«به سمت بنی نضیر پیش برو.» علی علیه‌السلام  نیز پرچم را به دست گرفت و دژهای بنی نضیر را محاصره کرد.[2]

پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله  دستور داده بود تا خیمه‌اش را در دورترین نقطه محله بنی خطمه، برپا کنند. زمانی که شب فرا رسید، مردی از طایفه بنی نضیر تیری را پرتاب کرد که این تیر به خیمه رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله اصابت کرد. سپس ایشان امر کرد تا خیمه‌اش را به فاصله دور تری در میانه دشت، بر پا سازند و مهاجر و انصار نیز اطراف آن را فرا بگیرند.

هنگامی که تاریکی شب فرا رسید، آنها امیرالمؤمنین را نیافتند. به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله  عرضه داشتند:« یا رسول الله ما علی علیه‌السلام  را نمی‌بینیم!»

رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله  پاسخ داد:« اما من او را می‌بینم که در پی انجام کاری است.»

چیزی نگذشت که علی علیه‌السلام در حالی که سر آن یهودی تیرانداز را در دست داشت، از راه رسید. علی علیه‌السلام سر وی که عزورا نامیده می‌شد را در برابر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به زمین انداخت.

پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله از او پرسید: «چگونه این کار را انجام دادی؟»

علی علیه‌السلام نیز پاسخ داد:« من این خبیث را جسور و شجاع یافتم. پس برای او کمین زدم. و با خود گفتم: ممکن است این خبیث در تاریکی شب به ما شبیخون بزند. اتفاقاً دیدم که این مرد به همراه نه نفر از یارانش با شمشیرهای برهنه به پیش می‌آید. پس بر او حمله‌ور شدم و او را کشتم. همراهانش گریختند اما باید در همین نزدیکی‌ها باشند. اگر تعدادی نیرو را به همراه من بفرستید، امید دارم که بر آنها فائق آیم.»

سپس پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله ده نفر از یارانش را به همراه علی علیه‌السلام فرستاد که در بین آنها ابودجانه، سماک بن خرشه و سهل بن حنیف به چشم می‌آمدند. آنها یاران عزورای یهودی را قبل از آنکه به دژشان برگردند، یافتند، به قتل رساندند و سرهایشان را برا پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله آوردند. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله  نیز دستور داد تا آنها را در بعضی از چاه‌های بنی خطمه بیندازند.

این واقعه سبب فتح دژهای بنی نضیر شد. چراکه یهودیان پس از این ماجرا از یاری منافقین ناامید شدند و پیغام دادند:« ما از شهرهای تو خارج می‌شویم.»

 حسان بن ثابت نیز در این باره قصیده‌ای را سروده است[3]:

چه سختی هایی که برای خدا دچار شدی / در بنی قریضه آنگاه که مردم چشم به راه بودند

بزرگ آنها را نابود کردی و نه تن دیگر را بازگرداند / گاهی آنها را می‌زد و دور می‌کرد و گاهی هم از آمدنشان جلوگیری می‌کرد. [4]

نکاتی در شرح این ماجرا

  1. حفظ اطلاعات عملیات

با بررسی این واقعه درمیابیم که امیرالمؤمنین علیه‌السلام تماماً بر اساس حفاظت از اطلاعات عملیات، به مصاف دشمن رفته است. ایشان فرمایش پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله را سرلوحه کار خویش قرار داد. آنجا که رسول اکرم فرمودند:«برای انجام کارهایتان محافظه کار باشید، چراکه هر صاحب نعمتی مورد حسد واقع می‌شود.»[5]

و اصلاً به خاطر همین بود که علی علیه‌السلام در زمان حکومتش به فرمانداران خود نامه‌ای را بدین مضمون ارسال کرد:«وظیفه من این است که جز اسرار جنگی، هیچ چیز را از شما پنهان نکنم و در همه امور با شما مشورت کنم.»[6]

بی‌شک، این کار یک مأموریت نظامی و جنگی بود که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به درستی از آن حفاظت نمود. به خصوص وقتی از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌پرسند:« یا رسول الله ما علی علیه‌السلام را نمی‌بینیم. او کجاست؟» پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله پاسخ می‌دهند:« اما من او را می‌بینم که در پی انجام کاری است.»

 این جواب حاکی از طراحی از پیش تعیین شده این مأموریت است که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله  به خوبی از آن مراقبت نمود.

 بنابرین اگر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله این مأموریت را آشکار می‌ساخت، منافقین این خبر را به بنی نضیر می‌رساندند. و اصلاً چه بسا ممکن بود آنها این عملیات را تخریب می‌کردند. و یا حدالامکان فتوحات این عملیات را کم رنگ می‌کرد.

  1. شناسایی دشمن

گفتیم که امیرالمؤمنین علیه‌السلام خطاب به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود:« من این خبیث را جسور و شجاع یافتم. پس برای او کمین زدم. و با خود گفتم: ممکن است این خبیث در تاریکی شب به ما شبیخون بزند.»

با توجه به این جمله ما درمیابیم که اولاً باید در مواجهه با دشمن، همه حالات، رفتار و خصوصیات آن را شناسایی کنیم. ثانیاً باید بتوانیم حرکت بعدی دشمن را تشخیص دهیم و فکرش را بخوانیم. ثالثاً نباید فرصت را از دست بدهیم. یعنی لازم است قبل از آنکه دشمن بخواهد کاری را انجام دهد، دست آن را بخوانیم و برای نقش برآب کردن نقشه‌هایش از تمام توانمان استفاده بکنیم.

اگر این کارها را درست انجام بدهیم، دشمن تمام تمرکزش را از دست داده و یارای مقابله از او سلب می‌شود. بنابرین او سراسیمه دستان خود را به نشانه تسلیم بالا می‌برد.

  1. عملیات پیشگیرانه و غیر منتظره

بی‌شک امیرالمؤمنین علیه‌السلام دریافت که عملیات نابهنگام، همه برنامه ریزی‌های دشمن را از بین می‌برد. بنابراین سومین چیزی که باعث شکست دشمن می‌شود آن است که او را در لحظه‌ای که احساس امنیت می‌کند، غافلگیر کنیم. این کار در همان ابتدا باعث شکست روحیه دشمن می‌شود که سرانجام او را در حاله‌ای از ابهام و سرگردانی، مقهور قدرتمان می‌کند. این همان نکته‌ای است که امیرمؤمنان آن را خطاب به یاران سست عنصر خود گوشزد کرد. ایشان وقتی که بی‌تفاوتی مسلمین در برابر حملات معاویه به شهر انبار را مشاهده کرد، فرمود:«به خدا قسم، هيچ ملّتى در خانه‏اش مورد حمله قرار نگرفت مگر اينكه ذليل شد.»[7]

 

منبع: الصحیح من سیرة الامام علی علیه‌السلام، ج3، ص323-335


[1]. المصنف للصنعاني ج5 ص204 ؛ مجمع الزوائد ج6 ص195 ؛ تفسير القرآن للصنعاني ج1 ص142 ؛ جامع البيان ج4 ص267 ؛ الطبقات الكبرى لابن سعد ج2 ص23 ؛ دلائل النبوة للبيهقي (ط دار الكتب العلمية) ج3 ص198 ؛ المغازي للواقدي ج1 ص192.

[2]. المغازي للواقدي ج1 ص371 ؛ السيرة الحلبية ج2 ص265 ؛ تفسير القمي ج2 ص359 ؛ بحار الأنوار ج20 ص164 و 168 ؛ تفسير الثعلبي ج4 ص35 ؛ تفسير البغوي ج2 ص19 ؛ الأصفى ج2 ص1281 ؛ الصافي ج5 ص153 / ج7 ص148 ؛ عمدة القاري ج17 ص125 ؛ الميزان ج9 ص127 ؛ تاريخ الخميس ج1 ص460 ؛ شرح بهجة المحافل ج1 ص214 ؛ الطبقات الكبرى لابن سعد ج2 ص57

[3]. لله أي كــريــهــة أبــلــيـتـهـا            بـبـني قـريـظـة والـنـفوس  تطلع

   أردى رئـيـسـهم وآب بـتـسـعة          طـوراً يشـلهم وطـوراً يـدفـع

[4]. الإرشاد للمفيد ص49 ـ 50 / (ط دار المفيد) ج1 ص92 ـ 93 ؛ بحار الأنوار ج20 ص172 و 173 ؛ مناقب آل أبي طالب ج1 ص196 و 197 و (ط المكتبة الحيدرية) ج1 ص169 و 170 ؛ المغازي للواقدي ج1 ص371 و 372 ؛ كشف الغمة للأربلي ج1 ص200 ؛ السيرة الحلبية ج2 ص265 / (ط دار المعرفة) ج2 ص562 ؛ السيرة النبوية لدحلان ج1 ص262 ؛ سبل الهدى والرشاد ج4 ص322 ؛ شرح إحقاق الحق (الملحقات) ج32 ص340.

[5]. تحف العقول، ط(جامعة المدرسین) ص48 ؛ شرح نهج البلاغه لابن حدید، ط(مکتبة آیت الله المرعشی)، ج1، ص316 ؛ بحار الانوار، ط(دار إحياء التراث العربي‏)، ج70، صلی‌الله‌علیه‌وآله  256

[6]. نهج البلاغة (بشرح عبده) ج3 ص79 ؛ الأمالي للطوسي ج1 ص221 / (ط دار الثقافة) ص217 ؛ بحار الأنوار ج33 ص76 و 469 / ج72 ص354 ؛ ميزان الحكمة للريشهري ج1 ص124 ؛ أعيان الشيعة ج1 ص463 ؛ المعيار والموازنة ص104 ؛ شرح النهج للمعتزلي ج17 ص16 ؛ صفين للمنقري ص107 ؛ نهج السعادة ج4 ص229.

[7]. نهج البلاغة (بشرح عبده) ج1 ص67 ؛ الكافي ج5 ص4 ؛ دعائم الإسلام ج1 ص390 ؛ الغارات للثقفي ج2 ص475 ؛ شرح الأخبار ج2 ص75 ؛ الإرشاد للمفيد ج1 ص281 ؛ الإحتجاج للطبرسي ج1 ص256 ؛ بحار الأنوار ج29 ص465 / ج34 ص64 و 138 ؛ جامع أحاديث الشيعة ج13 ص9 ؛ الغدير ج11 ص17 ؛ نهج السعادة ج2 ص561 و 571 / ج5 ص313 ؛ شرح نهج البلاغة للمعتزلي ج2 ص74 و 84 ؛ أحكام القرآن للجصاص ج3 ص206 ؛ الجامع لأحكام القرآن ج8 ص292 ؛ الأخبار الطوال ص211 و 310 ؛ أنساب الأشراف ص382 ؛ الإمامة والسياسة (تحقيق الزيني) ج1 ص130 / (تحقيق الشيري) ج1 ص172.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *