یکی از پرسش هایی که ممکن است نسبت به حرکت کاروان حسینی مطرح شود آن است که آیا کاروان حسینی به صورت پنهانی از مکه خارج گردید و اگر این اتفاق افتاده است به چه علت بوده است!!!؟؟؟
سماوى در كتاب «ابصار العين» گويد: «هنگامى كه نامه مسلم به حسين عليه السلام رسيد، آهنگ بيرون رفتن كرد. سپس در شب هشتم ذى حجه آنان را گرد آورد و خطاب به آنان گفت:»[1] آنگاه خطبه مشهور امام عليه السلام را كه با عبارت «مرگ همچون گردنبند دختران، آويزه گردن فرزندان آدم است» آغاز مى شود و با عبارت «هر كس در راه ما آماده جانبازى است و شوق ديدار الهى دارد پس با ما بكوچد؛ و من بامدادان خواهم كوچيد، ان شاءالله» پايان مى پذيرد، نقل مى كند.
برخى از سخن شيخ سماوى، «پس يارانش را گرد آورد»، چنين استفاده مى كنند كه اين خطبه اى كه امام عليه السلام در آن زمان حركتش را اعلام داشت در حضور همگان نبوده است؛ بلكه در اجتماع ويژه اى كه تنها به ياران حضرت محدود مى شد بود. بنابر اين زمان حركت را جز اصحابش كسى نمى دانست. در اين صورت زمان، از سرّى از اسرار حركت كاروان حسينى بودنش، خارج نمى گردد؛ يعنى اين كه امام حسين عليه السلام همراه با كاروان حسينى پنهانى از مكه به سوى عراق حركت كرد.
اما بايد توجه داشت كه شيخ سماوى منبعى كه عبارت «پس يارانش را گرد آورد» را از آن گرفته نام نبرده است. ما نيز به هيچ مأخذ تاريخى مشهور و معتبرى- كه احتمال مى رود شيخ سماوى از آن گرفته باشد- دست نيافته ايم كه عبارت ياد شده را ذكر كرده باشد.
منابعى كه همه اين خطبه را نقل كرده اند، عبارت ياد شده را نياورده اند. در اللهوف آمده است: «و نقل شده است كه چون آهنگ رفتن به سوى عراق را كرد، به خطبه ايستاد …».[2]
در مثير الاحزان آمده است: «آنگاه به خطبه ايستاد …».[3] در كشف الغمه آمده است: «در سخنان آن حضرت كه چون عازم حركت به سوى عراق شد، به خطابه ايستاد …».[4]
اينها منابعى اصلى هستند كه مى دانيم اين خطبه را نقل كرده اند.
با وجود اين، بر فرض اين كه امام عليه السلام اين خطبه را تنها ميان يارانش خوانده باشد، باز هم خروج حضرت از مكه پنهانى نبوده است. زيرا شمار كسانى كه هنگام حضور حضرت در مكه پيرامونش بودند فراوان بودند. برخى جوياى دنيا بودند و برخى جوياى آخرت. اين جمع در منزلگاه هاى ميان راه عراق، يكى پس از ديگرى غربال شد و تنها آن گروه برگزيده اى كه در طَفّ در پيشگاه آن حضرت به شهادت رسيد باقى ماند. اين بسيار بعيد است كه حركت كاروان حسينى از مكه به سوى عراق پنهانى بوده باشد؛ و حال آن كه پيرامونيان امام در آن هنگام، آميزه اى از مردمى با مقاصد گوناگون بود.
وانگهى آيا مى توان تصور كرد كه حركت كاروان حسينى- كه در مكّه به نسبت بزرگ بود و اينك كوچك شده بود- البته از نظر تعداد- با همه لوازمى كه حركت چنين كاروانى از مقدمات و آمادگى ها به همراه دارد- از ديد جاسوسان حكومتى كه كوچك و بزرگ حركت هاى امام را زير نظر داشتند، پوشيده بماند؟
يكى از پژوهشگران كه اعتقادى خلاف شيخ سماوى دارد مى گويد: «هنگامى كه امام عليه السلام آهنگ ترك مكّه و رفتن به سوى عراق را كرد، فرمود تا براى آن خطبه تاريخى اش مردم را گرد آوردند. گروه بسيارى از حاجيان و ساكنان مكه در مسجد الحرام پيرامون حضرت گرد آمدند. امام عليه السلام ميان آنها به خطابه ايستاد و در آغاز خطبه اش چنين فرمود …»؛[5] و آن گاه همه آن خطبه را نقل مى كند.
ديگر از دلايل پنهانى نبودن خروج امام حسين از مكه اين است كه والى وقت مكه، عمرو بن سعيد بن عاص، به رئيس شرطه فرمان داد كه كاروان حسينى را هنگام خروج مورد تعرض قرار دهد. تاريخ در اين باره مى گويد: «هنگامى كه حسين عليه السلام از مكه بيرون آمد، رئيس شرطه عمرو بن سعيد بن عاص، امير مكه، در رأس گروهى سرباز، آن حضرت را مورد تعرض قرار داد؛ و گفت: امير به تو فرمان بازگشت مى دهد. خود باز گرد وگرنه من از رفتن شما جلوگيرى مى كنم. حسين نپذيرفت و دو طرف به دفاع از خود پرداختند و يكديگر را با تازيانه مى زدند.
چون اين خبر به عمرو بن سعيد رسيد، از بيم وخيم شدن اوضاع، كس فرستاد و به شرطه فرمان بازگشت داد.[6]
بنابر اين خروج كاروان حسينى از مكه پنهانى نبود؛ و اين موضوع با اين حقيقت تاريخى كه امام حسين عليه السلام از حوادث و زمان پيشى گرفته بود و پيش از آن كه به وسيله حكومت اموى ترور يا دستگير شود به خروج از مكه مبادرت ورزيد، منافات ندارد. زيرا امام عليه السلام هنگام خروج از مكه همراه با كاروان نسبتاً بزرگ حسينى، آمادگى رويارويى با هرگونه پيشامد احتمالى را دارا بود. آن هم در شرايطى كه به مصلحت حكومت اموى نبود كه حكومت محلى اش- بر فرض داشتن نيروى نظامى كافى [7]– در يك رويارويى آشكار نظامى با امام حسين عليه السلام، در مكه و اطرافش شركت جويد. زيرا امويان از جايگاه والا و مقدس امام حسين عليه السلام در دل حاجيان حاضر در مكه، در آن هنگام، آگاه بودند. از اين رو بيم آن داشتند كه اوضاع دگرگون شود و كار به زيان آنها بالا گيرد. شايد روايت پيشين دينورى ناظر بر همين حقيقت باشد، آنجا كه مى گويد: «اين خبر به عمرو بن سعيد رسيد و از وخامت اوضاع ترسيد؛ و به رئيس شرطه فرمان بازگشت داد.»
در پرتو آنچه گذشت، آنچه در بخش نخست اين كتاب (مع الركب الحسينى من المدينة الى المدينة) گفته شد مورد تأكيد قرار مى گيرد. از اين قرار كه خروج امام حسين عليه السلام از مكه مكرمه (و همچنين از مدينه) در سحرگاهان يا در بامدادان و در پوشش تاريكى صورت گرفت، تا آن كه ديدگان مردم در مكه (و نيز در مدينه) در روشنى روز به آزاد زنان خاندان عصمت و رسالت و ديگر زنان حاضر در كاروان حسينى نيفتد. اين دليل در مجموعه دلايلى كه امام عليه السلام را وادار كرد تا در سحر يا اوايل بامداد بيرون آيد- اگر تنها دليل نباشد- مهمترين دليل هست؛ و به طور كامل با غيرت حسينى هاشمى تناسب دارد.
منبع:کتاب با کاروان حسینی، مقاله «تلاش های امام حسین علیه السلام در مکه»
تهیه و تنظیم :علی اکبر اسدی
[1] ابصار العين، ص 27.
[2] اللهوف، ص 126.
[3] مثير الاحزان، ص 41.
[4] كشف الغمه، ج 2، ص 241.
[5] حياة الامام الحسين بن على، ج 3، ص 47.
[6] اخبار الطوال، ص 244؛ و ر. ك. الكامل فى التاريخ، ج 2، ص 547. در اين كتاب آمده است: «سپس حسين در روز ترويه بيرون آمد؛ و فرستادگان عمرو بن سعيد بن عاص متعرض وى شدند»؛ و در ج 3، ص 96 اين كتاب آمده است: «هنگامى كه حسين از مكه بيرون آمد، فرستادگان عمرو بن سعيد متعرض او گشتند». ولى ابن عبدربه (در كتاب عقد الفريد، ج 4، ص 377) نقل غريبى را آورده كه خود در آن تنها است: «سپس به سوى مكه رفت- يعنى عمرو بن سعيد- و يك روز پيش از روز ترويه به شهر درآمد. مردم نزد حسين رفتند و مى گفتند: اى ابا عبد الله، كاش پيش مى ايستادى و با مردم نماز مى خواندى و آنان را در خانه خويش فرود مى آوردى. چون مؤذن نداى نماز داد، عمرو بن سعيد پيش رفت و تكبير گفت. آنگاه به حسين عليه السلام گفته شد: حال كه از پيش ايستادن خوددارى كردى بيرون رو. گفت: نماز به جماعت افضل است. در ادامه مى گويد: امام نماز خواند و سپس بيرون رفت. چون عمرو بن سعيد از نماز فراغت يافت و شنيد كه حسين بيرون رفته است گفت: او را بجوييد، هر شترى را ميان زمين و آسمان سوار شويد و او را بجوييد. مردم از اين سخن او به شگفت آمدند و در جست و جوى او برآمدند، اما وى را نيافتند.».
اين روايت با بسيارى از حقايق تاريخى تعارض دارد. مهم ترينشان اين است كه در هيچ يك از تاريخ هاى موثق نقل نشده است كه امام حسين عليه السلام پشت سر يكى از كارگزاران يزيد بن معاويه نماز خوانده باشد. اين نقل، چونان خيال هاى كودكانه آشفته است. تصور كنيد كه امام عليه السلام از مسجد بيرون مى رود و هنگام بيرون رفتن از مكه كاروان بزرگ حسينى را چنان پنهان مى سازد كه عمرو بن سعيد پس از فراغت از نمازى كه امام نيز (بر طبق اين روايت) در آن شركت دارد، از جلادانش مى خواهد كه سوار بر هر شترى ميان زمين و آسمان امام را بجويند ولى به او نمى رسند!
علامه امينى در كتاب الغدير (ج 3، ص 78) مى نويسد: «خواننده در وهله نخست گمان مى كند كه عقد الفريد يك كتاب ادبى است نه دينى؛ و نوعى بى طرفى را در آن مشاهده مى كند. اما هنگامى كه در مسائل مذهبى وارد مى شود، نويسنده اش را ابلهى رام و دروغگويى گناهكار مى يابى».
[7] نقل شده است كه عمرو بن سعيد بن عاص در روز ترويه با سپاهى انبوه به مكه رفت. يزيد به او دستورداده بود كه چنانچه حسين با وى از سر جنگ درآيد، اگر بتواند با او بجنگد؛ و حسين در روز ترويه بيرون آمد.» (نفس المهموم، ص 163) بر طبق اين روايت ملاحظه مى شود- با توجه به تأكيدى كه بر وجود انبوه نيروى نظامى در نزد حكومت محلى مكه دارد- كه اين روايت يقين ندارد كه اين نيروى نظامى توان شكست دادن نيروى امام را دارا بود. به اين دليل كه مى گويد: اگر بتواند با او بجنگد. نيز اين روايت تأكيد دارد بر اين كه حكومت اموى قصد مبارزه علنى با امام عليه السلام را در مكه نداشت، مگر آن كه ناگزير مى شد. به اين دليل كه در آن آمده است: اگر امام عليه السلام قصد نبرد داشت. دقت كنيد.