1- علی علیه السّلام فرمود:
پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به من وصیّت کرد که چون مردم، مرا به شش مشک از آب چاه غرس غسل بده و چون از غسل فراغت یافتی، مرا در کفنم بپوشان. سپس دهانت را بر دهان من قرار ده.
گوید: من چنان کردم؛ مرا از آنچه تا روز قیامت خواهد بود، خبر داد.[1]
2- همانند این روایت، از امام جعفر صادق علیه السّلام رسیده است.[2]
3- از عمرو بن ابیشعبه آمده است که گفت:
چون احتضار رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم رسید، علی علیه السّلام بر او وارد شد. سرش را با خود داخل کرد و گفت: ای علی؛ چون مردم؛ مرا غسل بده و کفن کن، سپس مرا بنشان و از من بپرس و بنویس.[3]
این متن بر نکاتی چند دلالت دارد. به چند مورد به اختصار اشاره میکنیم:
الف) حیات و ممات پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم
این متن دلالت دارد که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم حتّی پس از مرگ هم، زنده است. از اینرو در زیارت معصومین علیهم السّلام میخوانیم:
«اشهد انّک تری مقامی، و تسمع کلامی و ترد سلامی».[4]
گواهی میدهم که جایگاه مرا میبینی و سخن مرا میشنوی و سلام مرا پاسخ میدهی.
حتّی گفتهاند: اخبار متواتر است که پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و دیگر پیامبران در قبر هم حیات دارند.[5] همچنین گویند: نماز ما به رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم عرضه میشود و سلام ما به او میرسد. پیامبران همچون شهدا نزد پروردگارشان زندهاند.[6]
نص قرآن هم بر این نکته تأکید دارد که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بر امّت خویش گواه است.
خداوند فرمود:
« يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذيراً»[7]
ای پیامبر، ما تو را [به سِمَتِ] گواه و بشارتگر و هشداردهنده فرستادیم.
گواه بودن حضرت، محدود به آن دسته از امّت نباشد که معاصر پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بودند.
ب) علی علیه السّلام، وصی
نیاز به بیان ندارد که وصیّت پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به علی علیه السّلام که دهان خود را بر دهان او بگذارد و آنچه را که تا قیامت خواهد بود، از او بشنود، تأکید دارد که علی علیه السّلام را خصوصیتی است که دیگران از آن محروم هستند. این خصوصیت به علم امامت مربوط است که پس از مرگ پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم با آن حضرت پیوند دارد.
ج) آگاهی از حوادث
بارها گفتهایم که معرفت امام بر دو رکن استوار است:
1. نصّ دال بر انتخاب الهی شخص معین برای منصب امامت؛
- علم خاص که خداوند هرکس از بندگانش را بخواهد، به آن برتری میدهد. شاید به اظهار معجزه و کرامت هم احتیاج باشد. حدیث مذکور به گونهای به این موضوع اشاره کرده است. به انتخاب الهی اینگونه اشاره تواند داشت که علی علیه السّلام دهانش را بر دهان رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم گذاشت و مطالبی از این طریق اشکار شد. اظهار معجزه هم آن بود که علی علیه السّلام پس از رحلت پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم با آن گرامی، سخن گفت. علم خاص نیز آن بود که پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم آنچه را تا روز قیامت خواهد بود، به او آموخت.
این نکته آشکار است و بر احدی پوشیده نباشد!
د) تجهیز و تدفین
از جمله وصایای رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم به علی علیه السّلام ، آن بود که فرمود:
ای علی؛ سر مرا در دامن خود گیر که امر خداوند متعال رسید و چون جان من بیرون رود، آن را با دست خود بگیر و بر روی خود بکش. آنگاه مرا رو به قبله قرار بده و کار (غسل و کفن) مرا خودت انجام ده و پیش از همه مردم، تو بر من نماز کن و از من جدا مشو تا آنگاه که مرا در گور نهی و در همه حال استعانت از خدای بجوی…
روایت در ادامه گوید:
سپس جان از تن شریفش گرفته شد (و از دنیا رفت) و در آن حال، دست راست امیر المؤمنین علیه السّلام زیر چانه آن حضرت صلّی الله علیه و آله و سلّم بود و جان او در دست علی علیه السّلام قرار گرفت و او آن را بر روی خود کشید، سپس آن حضرت را رو به قبله خوابانید و چشمان مبارکش را بست و جامه بر بدن او کشید و سرگرم کار (غسل و کفن) او شد.[8]
رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم از جمله وصیّت کرد که او را در همان خانهای دفن کنند که قبض روح میشود و در سه لباس کفن کنند، یکی، یمانی و احدی غیر از علی علیه السّلام وارد قبرش نشود.[9]
در متن دیگری از عبدالله بن عبّاس آمده است که گفت:
چون رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بیمار شد و اصحاب در حضور او بودند؛ عمّار بن یاسر به پاخاست و خطاب به او گفت: ای رسول خدا؛ پدر و مادرم فدای تو، اگر از دنیا رفتی، کدام یک از ما تو را غسل دهد؟!
فرمود: او، علی بن ابیطالب است؛ زیرا مشغول هیچ عضوی از اعضای بدن من نمیشود، مگر آنکه ملائکه او را یاری میدهند.
عمّار گفت: پدر و مادرم فدای تو؛ ای رسول خدا؛ چه کسی بر تو نماز میخواند؟!
فرمود: آرام باشد، خدایت رحمت کند. سپس به علی گفت: ای پسر ابوطالب؛ هرگاه دیدی که روح از بدنم جدا شد، مرا غسل بده… مرا ببرید تا بر لبهی قبر گذارید [سپس ساعتی از نزد من بیرون روید که خداوند متعال نخستین کسی است که بر من نماز گزارد.] پس نخستین کسی که بر من نماز کند، خداوند جبار جلّجلاله از بالای عرش است و سپس جبرئیل و میکائیل و اسرافیل [سپس ملکالموت]، همراه سپاهیانی از فرشتگان که جز خداوند عزّوجل، شمارشان را کس نداند، سپس ساکنان عرش، سپس ساکنان اهل آسمان به آسمان، [سپس گروهگروه بر من وارد شوید و بر من نماز گزارید و سلام دهید]. سپس همه اهل بیت من و همسرانم، از نزدیکتر به دورت؛ که به اشاره نماز کنند و سلام دهند و مرا با صدای نوحه و ندبه اذیت نکنند.
[ابوبکر گفت: چه کسی داخل قبر تو شود؟!]
فرمود: نزدیکتر به دورتر از اهلبیت من با فرشتگانی که آنان را نمیبینید. برخیزید و از من به آنانکه پشت سرتان هستند، ندا دهید.
به حارث بن مره گفتم: چه کسی این حدیث را برای تو گفت؟
[گفت: عبدالله بن مسعود.]
ثعلبی نزدیک به همین قضیه روایت کند لیکن به جای عمّار، از ابوبکر نام میبرد. آنچه میان [] قرار دادیم، از روایت ثعلبی است.[10]
در متن دیگری آمده است: وصیّت کرد که از کنارش بیرون روند تا اینکه ملائکه بر او نماز گزارند.[11]
متن دیگری میگوید:
از جمله وصایای رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به علی علیه السّلام این سخن بود: ای علی؛ تو، و دخترم فاطمه و حسن و حسین باشید و هفتاد و پنج تکبیر بگویید و پنج تکبیر بگو و منصرف شو و آن پس از این باشد که به تو اجازه نماز داده شود.
علی علیه السّلام گفت: پدر و مادرم فدای تو؛ فردا چه کسی اجازه دهد.
گفت: جبرئیل به تو اجازه دهد. فرمود: سپس هر کس از اهلبیت من آمد، گروهگروه بر من نماز گزارند، سپس همسرانم، پس از آن مردم.[12]
منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیرة النبی الاعظم صلى الله عليه وآله، ج11، علامه سید جعفر مرتضی عاملی.
[1]ـ بصائر الدرجات، 304؛ بحار الانوار، 40/213ـ 215؛ 22/514ـ 517؛ مستدرک الوسائل، 2/189؛ جامع احادیث الشیعه، 3/190؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، 1/649.
[2]ـ جامع احادیث الشیعه، 3/190؛ مستدرک الوسائل، 2/189؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، 1/649؛ بصائر الدرجات، 304؛ بحار الانوار، 40/213ـ 215؛ 22/514ـ 517.
[3]ـ بحار الانوار، 40/213ـ 214؛ 22/518.
[4]ـ عدة الداعی، 56؛ جامع احادیث الشیعه، 12/516؛ 523؛ مستدرک الوسائل، 10/345؛ بحار الانوار، 97/295.
[5]ـ سبل الهدی و الرشاد، 10/466؛ 486؛ 12/355ـ 360؛ سیره حلبی، 2/82ـ 84؛ 35/385.
[6]ـ سبل الهدی و الرشاد، 12/355؛ تنویر الحوالک، 5.
[7]ـ احزاب: 45.
[8]ـ الارشاد 94ـ 98؛ بحار الانوار، 22/470؛ اعلام الوری باعلام الهدی، 1/267؛ مناقب آل ابیطالب، 1/302؛ مصابیح الفقیه، 1/2/346؛ جواهر الکلام، 4/11؛ قصص الانبیاء (علیه السّلام)، راوندی، 357؛ الدر النظیم، 194؛ حجة الذاهب الی تکفیر ابیطالب، 304.
[9]ـ بحار الانوار، 22/439ـ 494؛ 87/379؛ الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، 42ـ 43؛ جامع احادیث الشیعه، 3/231ـ 234؛ وسائل الشیعه، 3/83؛ مستدرک الوسائل، 2/206.
[10]ـ امالی،صدوق، 731ـ 733؛ بحار الانوار، 22/507؛ کشف الغمّه، 6ـ8؛ روضة الواعظین، 2/1؛ جامع احادیث الشیعه، 3/231.
[11]ـ سبل الهدی و الرشاد، 12/329؛ سیره ابن کثیر، 4/527؛ البدایة و النهایه، 5/285.
[12]ـ بحارالانوار، 22/439ـ 494؛ الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، 42ـ 45؛ جامع احادیث الشیعه، 3/350؛ وسائل الشیعه، 3/83.