روایت سوم کافی در مورد سفیانی

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ بَكْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سَدِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَا سَدِيرُ الْزَمْ بَيْتَكَ وَ كُنْ حِلْساً مِنْ أَحْلَاسِهِ وَ اسْكُنْ مَا سَكَنَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ فَإِذَا بَلَغَكَ أَنَّ السُّفْيَانِيَّ قَدْ خَرَجَ فَارْحَلْ إِلَيْنَا وَ لَوْ عَلَى رِجْلِك.[1]

سدير از امام صادق علیه السّلام روايت كرده كه فرمود: اى سدير ملازم خانه‏ات باش و چون پلاسى از پلاسهاى خانه (كه روى زمين انداخته‏اند) باش (يعنى از خانه بيرون مرو) و تا شب و روز آرامش دارند تو هم آرام و ساكت باش، و چون بتو خبر رسيد كه سفيانى خروج كرده (بى‏درنگ) بسوى ما كوچ كن اگر چه پاى پياده باشى.

***

از این روایت استفاده می شود که سفیانی از علائم حتمی است و فاصله چندانی بین خروج سفیانی و ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه نیست.

بررسی سندی: روایت از نظر سند مشکلی ندارد. مرحوم مجلسی در مرآة العقول در مورد سند روایت می فرماید: «حسن أو موثق». [2]

معنای حِلس چیست؟ صاحب مجمع البحرین می گوید: الحلس بالكسر: كساء يوضع على ظهر البعير تحت البرذعة.[3] (پارچه‌ای که زیر زین بر پشت شتر می گذارند).

امام صادق علیه السّلام به سدیر می فرماید که در فتنه‌ها و جریانات جناحی تا هنگام خروج سفیانی، وارد نشو، امام علیه السّلام تحت تاثیر قرار نگرفتن و میخکوب شدن را به حِلس تشبیه می فرمایند. چون حِلس همیشه زیر زین ثابت می باشد و تکان نمی خورد.

***

بعضی با تمسک به این گونه روایات، قیام هایی که در رأس آن‌ها بزرگان و علما و مراجع بوده‌اند، را زیر سوال برده‌اند، ما این بحث را نوشتارهای قبلی به همراه روایات آن نقل کرده ايم. (آیا همه این روایات صحیح است؟ مفاد این سنخ روایات چیست؟ اگرهمه قیام های قبل از ظهور امام عجل الله تعالی فرجه ناحق و باطل باشد پس قیام مختار، زید و قیام های فقها و علمای بزرگ در طول تاریخ محکوم است، در حالی که این گونه نمی باشد).

اما خصوص این روایت: مخاطب امام صادق علیه السّلام در این روایت سدیر می باشد، امام به سدیر می فرماید که ملازم خانه ات باش و در جریانات وارد نشو، پس امکان دارد که قضیه شخصیه و مخاطب سدير باشد، سدیر چه شخصیتی است؟ به تنقیح المقال مامقانی(ج 30) مراجعه کنید.

سدیر یک چهره مثبت، ولایتمدار، پرجنب و جوش و انقلابی ولی عجول بود که منتظر حکومت جهانی و حاکمیت امام معصموم علیه السّلام بود، هر اتفاقی رخ می داد برای امام علیه السّلام نامه می نوشت که الان وقت تشکیل حکومت است. وقتی بساط امویین برچیده شد فوراً به امام نامه‌ای جهت تشکیل حکومت نوشت، امام نامه ایشان را پرت کرد، بالاخره این که امام علیه السّلام وی را کنترل می کرد و إلا او چهره مثبتی بود که به زندان رفت و امام علیه السّلام برای آزادی او دعا فرمودند.

پس با تمسک به این روایت نمی توان قیام هائی را که در رأس آن‌ها علما و مراجع بودند محکوم نمود چون این روایت ناظر به مورد خاص و باصطلاح قضیه شخصیه است. مرحوم مامقانی می فرماید:

کأنَّ سدیراً هذا ممن کان شائقا لاحوال الامام الخارج بالسیف متفحصا عنه منتظرا له و لذلک أثبت حاله فی کتابه فتأذی الامام من ذلک.

سدیر شنیده بود؛ امام زمانی قیام به سیف می کند و بساط حکومت های باطل را جمع می کند لذا سدیر مشتاق بود که این امام ظهور کند، بنابراین نام آن امام را در نامه‌ای برای امام صادق علیه السّلام نوشت، و برای آن حضرت فرستاد، ولی امام ناراحت شد چرا؟ چون: ان ضربه الکتب الارض لیس لنقص صاحبها، بل من جهة أن سرّ الامام الغائب یومئذ کان مهما.

آن روز باید اسم امام را مخفی می کردند ولی سدیر در نامه آورده بود و باعث کشف اسرار می شد.

فتلخص من ذلک أن سدیر امامی ممدوح،محبوب لله تعالی، محب لاهل البیت قلبا و قالبا… . [4]

بالاخره در این که سدیر فردي امامی ممدوح و دوستدار اهل بیت می باشد، جاي بحثي نيست ولی امام علیه السّلام باید او را کنترل کند تا از پیش خود کاری نکند که موجب هلاکت جامعه و تشیع و نوامیس شیعه شود.

***

آیا عباسیان هنگام ظهور امام زمان برمی گردند؟

بعضی از معاصرین براین عقیده هستند که هنگام ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه دولت عباسیان دوباره برپا می شود و شاید روایاتی هم براین معنا داشته باشد. یکی از آن روایات، روایت بحارالانوار به نقل از الغیبة نعمانی است.

روایتی در مورد وجود دولت بنی عباس در هنگام ظهور

الغيبة للنعماني عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْقُرَشِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ قَالَ قُلْتُ لِلرِّضَا ع أَصْلَحَكَ اللَّهُ إِنَّهُمْ يَتَحَدَّثُونَ أَنَّ السُّفْيَانِيَّ يَقُومُ وَ قَدْ ذَهَبَ سُلْطَانُ بَنِي الْعَبَّاسِ فَقَالَ كَذَبُوا إِنَّهُ لَيَقُومُ وَ إِنَّ سُلْطَانَهُمْ لَقَائِم. [5]

حسن بن ابراهيم نقل كرده كه گفت: به حضرت امام رضا علیه السّلام عرض كردم مى‏گويند: قائم عجل الله تعالی فرجه در وقتى ظهور ميكند كه دولت بنى عباس منقرض شده باشد. فرمود: دروغ گفته‏اند. موقع ظهور او هنوز دولت بنى عباس برقرار است.

***

روایت بدا و توجیه مرحوم مجلسی

قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو هَاشِمٍ دَاوُدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْجَعْفَرِيُّ قَالَ كُنَّا عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الرِّضَا ع فَجَرَى ذِكْرُ السُّفْيَانِيِّ وَ مَا جَاءَ فِي الرِّوَايَةِ مِنْ أَنَّ أَمْرَهُ مِنَ الْمَحْتُومِ فَقُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع هَلْ يَبْدُو لِلَّهِ فِي الْمَحْتُومِ قَالَ نَعَمْ قُلْنَا لَهُ فَنَخَافُ أَنْ يَبْدُوَ لِلَّهِ فِي الْقَائِمِ فَقَالَ إِنَّ الْقَائِمَ مِنَ الْمِيعَادِ وَ اللَّهُ لا يُخْلِفُ الْمِيعاد.[6]

مرحوم مجلسی، در مورد روایت بدا توجیهی دارند:

ثم إنه يحتمل أن يكون المراد بالبداء في المحتوم البداء في خصوصياته لا في أصل وقوعه كخروج السفياني قبل ذهاب بني العباس و نحو ذلك.[7]

شاید بدا در محتوم، بدا در خصوصیات سفیانی باشد، نه بدا در اصل خروج سفیانی؛ و یکی از آن خصوصیات [که احتمال بدا در آن می باشد] خروج سفیانی در هنگام حکومت عباسیان است.

پس این سنخ روایات را با توجیه علامه مجلسی می توان حل کرد بدون این که قائل به روی کار آمدن حکومت بنی عباس شویم.

***

روایتی دیگر در بیان وجود دولت بنی عباس هنگام خروج سفیانی

الغيبة للنعماني مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ عَنِ الْفَزَارِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ يَسَارٍ عَنِ الْخَلِيلِ بْنِ رَاشِدٍ عَنِ الْبَطَائِنِيِّ قَالَ رَافَقْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع مِنْ مَكَّةَ إِلَى الْمَدِينَةِ فَقَالَ يَوْماً لِي لَوْ أَنَّ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ خَرَجُوا عَلَى بَنِي الْعَبَّاسِ لَسُقِيَتِ الْأَرْضُ دِمَاءَهُمْ حَتَّى يَخْرُجَ السُّفْيَانِيُّ قُلْتُ لَهُ يَا سَيِّدِي أَمْرُهُ مِنَ الْمَحْتُومِ قَالَ مِنَ الْمَحْتُومِ ثُمَّ أَطْرَقَ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ مُلْكُ بَنِي الْعَبَّاسِ مَكْرٌ وَ خَدْعٌ يَذْهَبُ حَتَّى لَمْ يَبْقَ مِنْهُ شَيْ‏ءٌ وَ يَتَجَدَّدُ حَتَّى يُقَالَ مَا مَرَّ بِهِ شَيْ‏ء.[8]

كتاب الغیبة از بطائنى نقل مى‏كند كه گفت: به حضرت امام موسى كاظم علیه السّلام از مكه تا مدينه همسفر بودم. روزى آن حضرت بمن فرمود: اگر اهل آسمان و زمين‏ عليه بنى عباس قيام كنند. بطورى كه زمين از خون آنها سيراب شود، مادام كه سفيانى خروج نكرده بى‏اثر است. عرض كردم: آقا، آمدن سفيانى حتمى است؟

فرمود: آرى حتمى است. آنگاه سر مبارك را پائين انداخت؛ و بعد سر برداشت و فرمود: دولت بنى عباس بر پايه حيله و نيرنگ قرار گرفته، اين دولت طورى از ميان خواهد رفت كه اثرى از آن باقى نماند. آنگاه دوباره حكومت آنها تجديد مى‏شود بطورى كه گویى آسيبى بآن نرسيده است.

این روایت ناظر به فراز و نشیب و قوت وضعف حکومت آن‌ها دارد، عبارت «یذهب» شاید اشاره به این باشد که حکومت آن قدر ضعیف می شود که می گویند دیگر اثری از آن نیست و دوباره حکومت قوت و توانی پیدا می کند که گویا اتفاقی نیفتاده است. پس این روایت هم دلالتی بر وجود دوباره دولت عباسیان در هنگام خروج سفیانی ندارد.

***

روایت چهارم کافی در مورد سفیانی:

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي هَاشِمٍ عَنِ الْفَضْلِ الْكَاتِبِ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَأَتَاهُ كِتَابُ أَبِي مُسْلِمٍ فَقَالَ لَيْسَ لِكِتَابِكَ جَوَابٌ اخْرُجْ عَنَّا فَجَعَلْنَا يُسَارُّ بَعْضُنَا بَعْضاً فَقَالَ‌اي شَيْ‏ءٍ تُسَارُّونَ يَا فَضْلُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ ذِكْرُهُ لَا يَعْجَلُ لِعَجَلَةِ الْعِبَادِ وَ لَإِزَالَةُ جَبَلٍ عَنْ مَوْضِعِهِ أَيْسَرُ مِنْ زَوَالِ مُلْكٍ لَمْ يَنْقَضِ أَجَلُهُ ثُمَّ قَالَ إِنَّ فُلَانَ بْنَ فُلَانٍ حَتَّى بَلَغَ السَّابِعَ مِنْ وُلْدِ فُلَانٍ قُلْتُ فَمَا الْعَلَامَةُ فِيمَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَكَ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ لَا تَبْرَحِ الْأَرْضَ يَا فَضْلُ حَتَّى يَخْرُجَ السُّفْيَانِيُّ فَإِذَا خَرَجَ السُّفْيَانِيُّ فَأَجِيبُوا إِلَيْنَا يَقُولُهَا ثَلَاثاً وَ هُوَ مِنَ الْمَحْتُوم.[9]

فضل كاتب مى‏گويد: خدمت امام صادق علیه السّلام بودم كه نامه‏اى از ابو مسلم خراسانى براى ايشان رسيد. حضرت فرمود: نامه تو جواب ندارد، برو. ما شروع كرديم با هم به نجوا كردن. فرمود: اى فضل! چه سخنى را با هم نجوا مى‏كنيد! همانا خدا براى شتاب بندگان شتاب نمى‏كند و از جاى برآوردن كوهى آسانتر است از ساقط كردن حكومتى كه هنوز عمرش به پايان نرسيده. سپس فرمود: همانا فلان پسر فلان تا به هفتمين فرزند فلان رسيد. من عرض كردم: قربانت گردم پس چه نشانى ميان ما و شماست؟ امام علیه السّلام فرمود: اى فضل! از جاى خود حركت نكن تا سفيانى خروج كند و هنگامى كه سفيانى خروج كرد به سوى ما رو آريد، و اين سخن را سه بار باز گفت، و سفیانی از نشانه‏هاى حتمى [ظهور حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه‏] است.

***

بیان مرحوم مازندرانی در شرح این روایت:

فأتاه كتاب أبي مسلم فقال ليس لكتابك جواب اخرج عنا الخطاب في الموضعين للرسول وهو يطلب منه عليه السلام الخروج لطلب الخلافة بعد استيصال بني أمية[10] بل يعرص عليه الخلافة

خطاب امام علیه السّلام در دو جا به پیک نامه رسان است که وقتی پیک بعد از برچیده شدن بساط امویین از امام علیه السّلام  درخواست قیام برای خلافت، را می کند [به او می فرماید که نامه ات جوابی ندارد واز نزد ما خارج شو]

وإنما لم يقبله (عليه السلام) لعلمه بأن هذا الأمر لا يتمشى وأن خلافة بني عباس بعد بني أمية أمر مقدر حتما وأن خروجه موجب لهلاكه وهلاك شيعته

وامام علیه السّلام درخواست پیک را قبول نکرد چون هنوز زمینه حکومت آل محمد فرا نرسیده نبود و خلافت بنی عباس بعد از حکومت بنی امیه امری مقدر و حتمی بود، لذا قیام امام علیه السّلام موجب بروز مشكلاتي و حتي کشته شدن امام و شیعیانش می شد.

وقد نقل أنهم نصبوا السفاح قبل عود الرسول إليهم

ونقل هم شده بود که عباسیان، سفاح را قبل از برگشتن پیک، به خلافت برگزیده بودند[حکومتشان پابرجاشده بود و خلیفه هم معین گشته بود].

مرحوم مازندرانی در ادامه نکاتی را می فرمایند:

نکته اول:

واعلم أن أبا مسلم كان من أهل إصفهان ولما كان ابتداء خروجه على بني أمية من مرو نسب إليه وقيل له المروزي

ابومسلم از اهل اصفهان است ولی چون ابتدا قیامش بر علیه بنی امیه از مرو بوده به او نسبت مرو داده شده و او را مروزی گویند.

نکته دوم:

وكان معينا لإبراهيم بن محمد بن علي بن عبد الله بن عباس في أمر الخلافة فلما قتل إبراهيم في الشام و فرّ أخواه سفاح وأبو جعفر المنصور إلى الكوفة وتوجه أبو مسلم و عساكره إليها كتب إلى أبي عبد الله (عليه السلام) واستدعا للخلافة فلم يقبله (عليه السلام).

ابومسلم همکار ابراهیم بن محمد بن علي بن عبد الله بن عباس در امر خلافت بود پس هنگامی که ابراهیم در شام کشته شد، دو برادر ابراهیم[سفاح و ابوجعفر منصور] به سوی کوفه گریختند، ابومسلم نیروهایش را به سوی کوفه فرستاد و سپس نامه‌ای به امام صادق علیه السّلام برای قیام و خلافت نوشت که امام علیه السّلام نپذیرفت.

نکته سوم:

(فجعلنا يسار بعضنا بعضا) المسارة والسرار «باكسى راز گفتن» يقال: ساره في أذنه مسارة وسرارا وتساروا: إذا تناجوا وكان سبب المسارة حرصهم على ظهور دين الحق وإرادتهم تعجيله،

دلیل درگوشی و نجوا گفتن این بود که این‌ها مشتاق تشکیل حکومت حق و عجول در این اراده ـ خواست ـ بودند.

(فقال:‌اي شيء تسارون يا فضل؟) الاستفهام للإنكار والتوبيخ دون الحقيقة

استفهام انکاری و برای توبیخ است یعنی امام می داند که این‌ها چه می گویند ولی از باب توبیخ، از این‌ها سوال می کند.

(إن الله عز وجل لا يعجل لعجلة العباد) فلا يقدم ما أخره حتما لإرادة العباد تقديمه (ولإزالة جبل عن موضعه) ونقله إلى موضع آخر (أيسر من زوال ملك) هو ملك بنى عباس (لم ينقض أجله) المقدر حتما وفيه مبالغة عرفا على عدم إمكان زواله لا إمكانه مع صعوبة والزوال هنا بمعنى الإزالة تقول أزلته وزولته وزلته بالكسر إذا أزلته فلا يردان الصحيح هو الإزالة خصوصا مع رعاية التقابل

بیان امام [ولإزالة جبل عن موضعه] مبالغه عرفی است بر این معنا که زوال حکومت بنی عباس [تازمان مقدرش] ممکن نمی باشد نه این که زوالش ممکن، ولی مشکل و سخت باشد.

نکته چهارم:

(ثم قال) تأكيدا لما ذكر وتوضيحا له (أن فلان بن فلان) وفلان بن فلان (حتى بلغ السابع من ولد فلان) يعني العباس والمقصود أنه عد الأول والثاني إلى السابع من خلفاء بني عباس بأسمائهم وأسماء آبائهم وإنما لم يذكر البواقي (مابقی خلفاء را ذکر نکرد) لأن المقصود بيان أن هذا الزمان ليس زمان ظهور الحق ورجوع الخلافة إلى أهلها وذكر هذا القدر كاف في بيانه

کلام امام علیه السّلام «ان فلان بن فلان» [تا هفت نفر] در مورد خلفای بنی عباس است که یک به یک به حکومت می رسند و اما این که تعداد بیشتری از خلفای بنی عباس را ذکر نکرد چون مقصود امام علیه السّلام این بود که اکنون زمان خلافت اهل بیت فرا نرسیده است و الا امام در مقام بیان حصر خلفای عباسی نبودند و ذکر همین مقدار کافی بود.

نکته پنجم:

واعلم أن خبر «أنّ» محذوف تقديره يصيرون أو يملكون الخلافة أو نحوهما هذا ويبعد أن يراد بقوله (عليه السلام) «إن فلان بن فلان» الصاحب (عليه السلام) وبيان نسبه إلى نفسه المقدسة وأنه الذي يظهر دين الحق ويعود إليه الخلافة وإن كان هذا أنسب بقوله (فما العلامة فيما بيننا وبينك) يدل على خروج صاحب الأمر وتملكه للخلافة (قال: لا تبرح الأرض يا فضل)‌اي لا تزول بقيام الساعة (حتى يخرج السفياني)

[احتمالی است که] منظور از فلان، امام زمان عجل الله تعالی فرجه باشد و امام صادق علیه السّلام نسب امام را تا خودشان ادامه دادند. البته این احتمال بعید است هرچند این احتمال مناسب قول «فما العلامة فيما بيننا وبينك» که دلالت بر ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه دارد، می باشد، بنابراین امام فرمودند: ‌ای فضل از جای خود حرکت مکن یعنی بساط زمین برچیده نمی شود تا این که سفیانی خروج کند.

نکته ششم:

مرحوم مازندرانی در ادامه، روایاتی را نقل می کند که یکی از این روایات، روایت شیخ صدوق است که طبق آن، امر سفیانی از محتومات است:

روى الصدوق في كتاب كمال الدين بإسناده عن أبي عبد الله (عليه السلام) قال: إن أمر السفياني من الأمر المحتوم وخروجه في رجب وفي حديث آخر «يخرج ابن آكلة الأكباد وهو رجل ضخم الهامة بوجهه أثر الجدري إذا رأيته حسبته أعور اسمه عثمان وأبوه عنبسة وهو من ولد أبي سفيان» و «في آخر أنك لو رأيت السفياني رأيت أخبث الناس أشقر أحمر أزرق، وفي آخر أنه يملك كور الشام الخمس دمشق وحمص وفلسطين والأردن و نسرين فتوقعوا عندذلك الفرج.

نتیجه نهائی:

طبق چهار روایت کافی شریف که در دو نوشتار به آن ها اشاره شد، سفیانی از علائم حتمی ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه است.  

 

منبع: اقتباسی از متن درس خارج مهدویت حضرت آیت الله طبسی.

 

 


[1]الكافي ، کليني ،  ج‏8 ، ص 265

[2]مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، علامه مجلسي ، ج‏26، ص: 259.

[3] مجمع البحرين، ج‏4، ص: 63/ هذا هو الأصل، ايشان در توضيح روايت مي فرمايد: و المعني الزموا بيوتكم لزوم الأحلاس، و لا تخرجوا منها فتقعوا في الفتنة.

[4]تنقيح المقال ، مامقاني ، ج 30 ، ص 166

[5]بحار الأنوار، علامه مجلسي ، ج‏52 ، ص 251، باب 25

[6]الغيبة للنعماني ، ص 303 ، باب 18/بحار الأنوار ، علامه مجلسي ، ج‏52، ص 251

[7]بحار الأنوار ، علامه مجلسي ، ج‏52، ص 251

[8]بحار الأنوار، ج‏52، ص250، باب 25

[9]الكافي، کليني، ج‏8، ص 274

[10]  شرح أصول الكافي ، مولي محمد صالح المازندراني ، ج 12 ، ص 388 390

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *