در منابع اهل سنّت آمده است:
رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به ابوبکر فرمان داد که نماز را برای آن دسته از مسلمانان که پیش رفته بودند(در سپاه عسرت)، اقامه کند.[1]
در پاسخ می گوییم:
پس از فتح مکّه، گروه متخصصان فضیلتسازی احساس کردند وقت آن رسیده که فضایل و مناقبی برای رقبای علی بن ابیطالب (علیه السّلام) دست و پا کنند و نشانههای افتخاری را به گردنشان بیاویزند. از اینرو فضایلی برای آنان مطرح شد که اثری از آن، پیش از تبوک سراغ نداریم.
وقتی رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، علی (علیه السّلام) را در مدینه جانشین خود کرد و اعلام فرمود که منزلت علی (علیه السّلام) نسبت به او همانند منزلت هارون به موسی است؛ میباید ابوبکر را نیز فضیلتی در این سطح و حتّی بالاتر باشد. بنابراین طبیعی بود که ادعا کنند: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، ابوبکر را در نماز جانشین خود کرد تا وی نیز بهرهای از خلافت و استخلاف داشته باشد. اعطای این نشان به علی (علیه السّلام)، کار را بس خطیر و در نهایت حساسیت قرار داد، اما ادعای استخلاف ابوبکر در نماز، نه ارزشی دارد و نه شایسته بیان باشد.
این موضوع دلالت ندارد که فرد جانشین در نماز را، فضایلی باشد. یعنی نه بر علم ابوبکر دلالت دارد و نه بر حسن اخلاق وی و نه بر زهد و تقوایش و نه بر هر گونه خصلت و صفت دیگر، جز صفت عدالت که فقط شیعه به عدالت امام جماعت عقیده دارد. اهل سنّت این شرط را منکرند و از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) روایت میکنند و بر همین مبنا فتوا میدهند که فرمود: «پشت سر هر نیکوکار و بدکاری نماز بخوانید.»[2]
حال که امامت نماز از نظر اهل سنّت، حتّی عدالت را اثبات نمیکند، آیا میتواند اثبات کنندهی امامت عظما باشد که به همه این صفات مذکور و دیگر صفاتی محتاج است که مجال بیان همه را نداریم و میبایست در بالاترین سطوح و برترین حالات در امام موجود باشد و تجلی کند.
امامت متضمن منصب قضاوت و فرماندهی کل سپاه و … است. امام حاکم، مدبّر، معلّم و … است. هر یک از این مناصب، محتاج صفات و مزایای مناسب خود است.
به عنوان مثال، فرماندهی سپاه به صفاتی چون شجاعت و تخصص در امور نظامی و جنگی محتاج است.
حال که امامت نماز هیچ یک از صفات مطلوب را اثبات نمیکند، آیا امام جماعت را از سایر افراد متمایز میسازد؟!
منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیرة النبی الاعظم صلى الله عليه وآله، ج10
[1]ـ ر. ک: التنبیه و الاشراف، 236؛ مکاتیب الرسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، 2/414؛ تاریخ یعقوبی، 2/68.
[2]ـ جامع الخلاف و الوفاق، 84؛ فتح العزیز، 4/331؛ المجموع، نووی، 5/268؛ مغنی المحتاج، 3/75؛ المبسوط، سرخسی، 1/40؛ تحفة الفقهاء، 1/229؛ بدائع الصنائع، 1/156؛ الجوهر النقی، 4/19؛ البحر الرائق، 1/610؛ تلخیص الحبیر، 4/331؛ نیل الوطار، 1/429؛ شرح اصول الکافی، 5/254؛ المسترشد؛ الافصاح، 202؛ المسائل العکبریه، 54؛ الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، 232؛ عوالی اللآلی، 1/37؛ السنن الکبری، بیهقی، 4/19؛ عمدة القاری، 11/48؛ تأویل مختلف الحدیث، 145؛ سنن الدارقطنی، 2/44؛ تنقیح التحقیق فی احادیث التعلیق، 1/256ـ 257؛ نصب الرأیه، 2/33ـ 34؛ الداریة فی تخریج احادیث الهدایه، 1/168؛ الجامع الصغیر، 2/97؛ کنز العمّال، 6/54؛ کشف الخفاء، 2/29ـ32؛ شرح السیر الکبیر، 1/156.