چهار روايت در اين زمينه وجود دارد که به حتميت اين قتل اشاره دارد:

روايت اول از ابو حمزه ثمالي است که کتابهاي الارشاد، کمال الدين و الغيبة همگي از او نقل مي‌کنند.

روايت دوم که دو طريق دارد، روايتي است که نعماني از عبدالله بن سنان و عن غير واحد من اصحابنا نقل مي‌کند، ولي راوي آن زياد قندي است که بايد طبق مبناي رجالي از آن بحث کرد.

روايت سوم از مرحوم نعماني به نقل از حمران بن اعين.

روايت چهارم از مرحوم شيخ طوسي به نقل از عمر بن حنظله.

در مجموع چهار روايت داريم که اشاره به حتميت قتل نفس زکيه دارد. حال اگر از اين چهار روايت استفاضه استفاده شود مشکل سندي حل مي‌شود و علاوه بر اين حتميت آن نيز ثابت مي‌شود، ولي اگر استفاضه ثابت نشود، در حتميت اين قتل جاي تامل وجود خواهد داشت، البته همانگونه که نفس زکيه از علامات است، حتميت قتل او هم از علامات است.

البته در مسائلي همانند محل قتل، زمان قتل و تعداد نفس زکيه و بحث‌هايی وجود دارد که بعد از جمع بندي مباحث بايد به آنها پرداخته شود.

***

بررسی روايت ششم

أخبرنا أحمد بن محمد بن سعيد[1] بإسناده[2] عن هارون بن مسلم عن أبي خالد القماط عن حمران بن أعين [3]عن أبي عبد الله علیه السلام  أنه قال من المحتوم الذي لا بد أن يكون من قبل قيام القائم خروج السفياني و خسف بالبيداء و قتل النفس الزكية و المنادي من السماء. [4]

ترجمه: از حتمیاتی که پیش از قیام قائم خواهند بود: شورش سفیانی، فرو رفتن در بیداء، قتل نفس زکیه، و ندای آسمانی است.

از زمان نعماني تا زمان مرحوم مجلسي [5]و تا امروز کسي غير از آيت الله صافي اين روايت را نقل نکرده است. اين روايت حتميت قتل نفس زکيه را بيان مي‌کند که بايد به ساير روايات حتمي در اين بحث ضميمه شود.

***

 

بررسی روايت هفتم

أخبرنا أحمد بن محمد بن سعيد قال حدثنا القاسم بن محمد قال حدثنا عبيس بن هشام قال حدثنا عبد الله بن جبلة عن أبيه عن محمد بن الصامت عن أبي عبد الله علیه السلام قال: قلت له ما من علامة بين يدي هذا الأمر [6] فقال بلى قلت و ما هي قال هلاك العباسي [7]و خروج السفياني و قتل النفس الزكية و الخسف بالبيداء و الصوت من السماء، فقلت جعلت فداك أخاف أن يطول هذا الأمر فقال لا إنما هو كنظام الخرَز[8] يتبع بعضه بعضا. [9]

ترجمه: محمدبن صامت از امام صادق علیه السلام روایت کرده گوید: به آن حضرت عرض کردم: پیش از وقوع این امر نشانه ای نیست؟ فرمود: چرا، عرض کردم: آن چیست؟ فرمود: نابودی عباسی، و خروج سفیانی، و کشته شدن نفس زکیه، و فرو رفتن زمین در صحرا، و صدایی از آسمان، پس عرض کردم: فدایت گردم می ترسم این امر به درازا کشد. فرمود: نه، آن همچون رشته منظمی به دنبال هم خواهد بود.

***

از اين روايت حتميت قتل نفس زکيه استفاده نشد زيرا تنها اشاره به علامت بودن آن دارد.

سند اين روايت را بررسي نمي‌کنيم ولي فقط به ناقلين اين روايت اشاره مي‌کنيم.

***

ناقلین این روایت:

 اين روايت را مرحوم مجلسي در بحارالانوار[10] از کتاب الغيبة مرحوم نعماني نقل کرده است و غير از کتاب ملحقات احقاق الحق[11] کسي آنرا نقل نکرده است، که نقل ملحقات هم از کتاب عقدالدرر است. مبنا و روش احقاق الحق اينست که روايات را از کتب اهل سنت مي‌آورد.

اما ناقلين اين روايت از اهل سنت:

همان متن روايات مذکور در اين کتاب نيز هست اما شاهد مطلب که عبارت قتل نفس الزکيه بود، در اين نقل نيست، لذا اين روايت شاهدي براي بحث ما نخواهد بود.

بنابراين متن روايت غيبت نعماني از امام صادق علیه السلام در کتب عامه نيامده است و اگر آمده بدون نفس زکيه که شاهد بحث است آمده و از کتب ما فقط مرحوم مجلسي آنرا نقل مي‌کند.[14]

***

بررسی روايت هشتم

أخبرنا علي بن أحمد البندنيجي قال حدثنا عبيد الله بن موسى العلوي عن يعقوب بن يزيد عن زياد بن مروان عن عبد الله بن سنان عن أبي عبد الله علیه السلام أنه قال: النداء من المحتوم و السفياني من المحتوم و اليماني من المحتوم و قتل النفس الزكية من المحتوم و كف يطلع من السماء من المحتوم قال و فزعة[15] في شهر رمضان توقظ النائم و تفزع اليقظان و تُخرج‏ الفتاة من خدرها. [16] و [17]

ترجمه: از ابوعبدالله امام صادق علیه السلام است که فرمود: ندا حتمی است، و سفیانی حتمی است و یمانی، حتمی است و کشته شدن نفس زکیه، حتمی است، و دستی که در آسمان ظاهر می شود، حتمی است، [سپس فرمود] و ندای رعب آوری که در ماه رمضان است و خفته را بیدار می کند و بیدار را به هراس می افکند و دختران را از پشت حجاب ها [در جستجوی منشاء صدا] بیرون می کشاند.

***

ناقلین این روایت:

ناقلين اين روايت از منابع شيعي عبارتند از:

محتواي این روايت، حتميت قتل نفس زکيه است لکن چون رواياتي مي‌خواهيم که اوصاف و ويژگي ها را بيان کند بايد اين ويژگي ها به حد تواتر يا استفاضه برسد والا اگر در حد اخبار آحاد باشد، مستغني از بررسي سندي نيستيم. وچون اين روايت حتميت را که از ويژگي هاي مورد نظر است بيان مي‌کند لذا سند آن را بررسي مي‌کنيم.

***

بررسي سندي:

ابن الغضائري: ضعيفٌ متهافتٌ، لا يلتفت اليه.[18] اگر ما به کتاب ابن الغضائري اعتماد کنيم نتيجه تضعيف اين شخص است والا شخص مجهول است. البته مرحوم خوئي نيزدرج11ص256 کتاب معجم رجال متعرض ايشان شده است.

پس سه نفر در اين سند وجود دارند که مبتلا به اشکال‌اند.

***

 

بررسی روايت نهم

أخبرنا أحمد بن محمد بن سعيد قال حدثني علي بن الحسن عن علي بن مهزيار عن حماد بن عيسى عن الحسين بن المختار قال: حدثني ابن أبي‏ يعفور قال قال لي أبو عبد الله علیه السلام : أمسك بيدك[19]  هلاك الفلاني اسم رجل من بني العباس و خروج السفياني و قتل النفس[20] و جيش الخسف و الصوت قلت و ما الصوت أهو المنادي فقال نعم و به يعرف صاحب هذا الأمر ثم قال الفرج كله هلاك الفلاني من بني العباس. [21]

ترجمه: ابن أبى يعفور گويد: امام صادق عليه السّلام به من فرمود: «هلاك فلانى [- نام مردى از بني عبّاس-] را با دستت داشته بشمار و خروج سفيانى را، و كشته شدن نفس زكيّه را، و سپاهى را كه در زمين فرو مى‏روند، و آن آواز را، عرض كردم: آواز چيست آيا همان نداكننده است؟ پس فرمود: آرى و صاحب اين امر بدان وسيله شناخته مى‏شود، سپس فرمود: فرج كامل در نابودى فلانى [از بني عبّاس‏] است».  

***

بررسی زیاد بن قندی:

زیاد بن مروان قندی که در سند برخی از روایات نفس زکیه و غیرآن بود از حیث وثاقت مورد بحث است و تا مشکل این شخص حل نشود روایاتی را که از او نقل می‌شود قابل اعتماد نیست، مگر اینکه یا مضمون آن روایت قوی باشد و به عبارتی قوت متن داشته باشد، و یا اینکه آن روایت به حد تواتر یا استفاضه برسد و یا اینکه آن روایت را به عنوان موید قرار دهیم، در غیر این سه صورت نمی توان به روایات او اعتماد کرد، مخصوصاً با توجه به فرمایش علامه حلی در «خلاصة الاقوال» که او را مردود الروایه می‌داند.

براي تکميل بحث رجالي در مورد زياد بن مروان قندي و اينکه آيا او ثقه هست يا خير؟ اقوال موجود در اين زمينه و دلائل هريک را بيان مي‌کنيم.

***

اقوال موجود در بحث:

قول اول: احاديث زياد بن مروان قندی از اساس مردود است. علت عدم قبول روايات او اين است که اين شخص به خاطر رسيدن به اموال ومطامع دنيا، امامت امام رضا علیه السلام را انکار کرد. شخصيتي مثل علامه حلي در مورد او مي‌فرمايد:

روى عن أبي عبد الله علیه السلام و أبي الحسن‏ علیه السلام و وقف في الرضا علیه السلام قال: الكشي عن حمدويه قال: حدثنا الحسن ابن موسى قال: زياد هو أحد أركان الوقف و بالجملة فهو عندي مردود الرواية.[22] و به اين صورت تمام روايات او را زير سوال مي‌برد. و يا شخصيتي مثل سيد بن طاووس که کتاب ملاحم و فتن دارد، توجهي به اين شخص نکرده واو را تضعيف مي‌کند. افراد ديگري مثل صاحب کتاب تحرير طاووسي، و مرحوم جزائري در کتاب حاوي همين مبنا را اختيار کرده‌اند.

قول دوم: تمام احاديث اين شخص مقبول است، به اين دليل که زياد بن مروان هر چند از خط امامت منحرف شد، اما در حديث ثقه است و صدق مخبِري دارد. مرحوم مجلسي در کتاب الوجيزة همين نظر را دارند.

مرحوم بحراني در کتاب بُلغة المحدثين نظير اين گفته را دارد، اما در ادامه مي‌گويد: موثق علي المشهور وفيه نظر.

قول سوم: شيخ عبدالنبي کاظمي در تکملة الرجال تفصيل داده بين رواياتي که زياد قبل از وقف و انحراف نقل کرده و بين رواياتي که بعد از وقف و انحراف نقل کرده است. [23]

در ادامه ايشان بياني دارند و مي‌فرمايند: اعلم انه لم يوثقه احد من الرجاليين الا المفيد من ثقاة الکاظم فيکون ثقه في حياة الامام فغاية ما تثبت به الوثاقه في ذلک الزمان فيکون حادثا ومتاخرا عن الوثاقه فالحديث الذي ينقله ينبغي ان ينظر فيه ويجعل حجة اذا کان نقله في زمن وثاقته وليس بحجة في غيره، ومع الجهل ففي التعلق به اشکال. [24]

***

بيان ادله هر يک از اقوال:

ادله و مستند قائلين به قبول زیاد بن مروان قندی: 

چون مستند کساني همچون مرحوم طباطبائي در باب مردود بودن روايات زياد، متين و قوي است، لذا ابتدا مستند کساني که روايت مروان قندي را مقبول مي‌دانند نقل و بررسي مي‌کنيم:

تنها مستندي که اين گروه دارند، کلام شيخ مفيد در کتاب ارشاد است، او مي‌گويد:

فممن روى النص على الرضا علي بن موسى علیه السلام بالإمامة من أبيه و الإشارة إليه منه بذلك من خاصته و ثقاته و أهل الورع و العلم و الفقه من شيعته داود بن كثير الرقي و محمد بن إسحاق بن عمار و علي بن يقطين و نعيم القابوسي و الحسين بن المختار و زياد بن مروان و المخزومي و داود بن سليمان و نصر بن قابوس و داود بن زربي و يزيد بن سليط و محمد بن سنان. [25]

بدين وسيله شيخ مفيد زياد را توثيق مي‌کند، و چون اين مطلب از جانب شيخ شهادتي بر وثاقت اين شخص محسوب مي‌شود، لذا به عنوان مستند مورد قبول قرارگرفته است.

بعد از شيخ هرکس که استنادي کرده به اين کلام شيخ بوده است. البته مرحوم مامقاني مستند ديگري نيز پيدا کرده‌اند و آن اين روايت است:

أَبُو الْقَاسِمِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُولَوَيْهِ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامِ بْنِ سَهْلٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ الْفَزَارِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ الْمَدَائِنِيُّ عَنْ زِيَادٍ الْقَنْدِيِّ قَالَ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ علیه السلام يَا زِيَادُ أُحِبُّ لَكَ مَا أُحِبُّهُ لِنَفْسِي وَ أَكْرَهُ لَكَ مَا أَكْرَهُ لِنَفْسِي أَتِمَّ الصَّلَاةَ فِي الْحَرَمَيْنِ وَ بِالْكُوفَةِ وَ عِنْدَ قَبْرِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ع. [26]

خود مرحوم مامقاني بر اين مطلب اشکال مي‌کند و مي فرمايد: الا ان يجاب کون الراوي هوفلايکون حجة في مدحه فتامل.

شايد نکته‌اي که ايشان در فتامل در نظر داشته، اشاره به اشعاريت اين روايت بر مطلوب باشد که با توجه به اشکال دوري [27] که اين روايت دارد نمي‌تواند به عنوان دليل پذيرفته شود.

مرحوم مامقاني نه تنها در وثاقت زياد اشکالي ندارد، بلکه حرف عجيبي مي‌زند که ما در واقفي بودن ايشان بحث داريم و ايشان اصلاً واقفي نيست: ان وقف الرجل حقيقة ممنوع.

پس عمده مستند قائلين به قبول، کلام شيخ مفيد در ارشاد است که روايت استبصار را نيز مويد قرار داده‌اند.

***

 

ادله و مستند قائلين به رد زیاد بن مروان قندی:

اما مستند و دليل کساني که مي‌گويند زياد بن مروان مردود الرواية است، قوي تر است، زيرا رواياتي در مذمت زياد آمده که نمي‌توان به سادگي از آنها گذشت. [28]

روايت اول:

عن يونس بن عبد الرحمن قال مات أبو إبراهيم علیه السلام و ليس من قوامه أحد إلا و عنده المال الكثير و كان ذلك سبب وقفهم و جحدهم موته طمعا في الأموال كان عند زياد بن مروان القندي سبعون ألف دينار[29] و عند علي بن أبي حمزة ثلاثون ألف دينار. فلما رأيت ذلك و تبينت الحق و عرفت من أمر أبي الحسن الرضا علیه السلام ما علمت تكلمت و دعوت الناس إليه فبعثا إلي و قالا ما يدعوك إلى هذا إن كنت تريد المال فنحن نغنيك و ضمنا لي عشرة آلاف دينار و قالا لي كف. فأبيت و قلت لهما إنا روينا عن الصادقين علیهما السلام أنهم قالوا إذا ظهرت البدع فعلى العالم أن يظهر علمه فإن لم يفعل سلب نور الإيمان و ما كنت لأدع الجهاد و أمر الله على كل حال فناصباني و أضمرا لي العداوة. [30]

ترجمه: یونس بن عبدالرحمن یکی از یاران و صحابه امام هفتم و هشتم که شأن ویژه‌ای نزد اهل بیت داشت می‌گوید هنگامی که امام کاظم علیه السلام به شهادت رسید اموال زیادی نزد کارگزاران ایشان بود که همان سبب شد مرگ امام را منکر شوند و تا امام کاظم علیه السلام وقف نمایند. به عنوان نمونه نزد «زیاد قندی» هفتاد هزار دینار و نزد «علی بن ابی حمزه» سی هزار دینار به امانت بود. آنها حتی به من نیز که مردم را به سوی امام رضا علیه السلام تبلیغ می‌کردم، پیشنهاد رشوه دادند تا با آنها همنوا شوم و امامت امام رضا علیه السلام را رد کنم. وقتی من نپذیرفتم با من به دشمنی برخاستند.

روايت دوم:

روى ابن عقدة عن علي بن الحسن بن فضال عن محمد بن عمر بن يزيد و علي بن أسباط جميعا قالا قال لنا عثمان بن عيسى الرواسي حدثني زياد القندي و ابن مسكان قالا كنا عند أبي إبراهيم علیه السلام إذ قال يدخل عليكم الساعة خير أهل الأرض فدخل أبو الحسن الرضا علیه السلام و هو صبي فقلنا خير أهل الأرض ثم دنا فضمه إليه فقبله و قال يا بني تدري ما قال ذان قال نعم يا سيدي هذان يشكان في قال علي بن أسباط فحدثت بهذا الحديث الحسن بن محبوب فقال بتر الحديث لا و لكن حدثني علي بن رئاب أن أبا إبراهيم علیه السلام قال لهما إن جحدتماه حقه أو خنتماه فعليكما لعنة الله و الملائكة و الناس أجمعين يا زياد لا تنجب أنت و أصحابك أبدا قال علي بن رئاب فلقيت زياد القندي فقلت له بلغني أن أبا إبراهيم علیه السلام قال لك كذا و كذا فقال أحسبك قد خولطت فمر و تركني فلم أكلمه و لا مررت به قال الحسن بن محبوب فلم نزل نتوقع لزياد دعوة أبي إبراهيم علیه السلام حتى ظهر منه أيام الرضا علیه السلام ما ظهر و مات زنديقا. [31]

روايت سوم:

غط، [الغيبة للشيخ الطوسي‏] ابْنُ الْوَلِيدِ عَنِ الصَّفَّارِ وَ سَعْدٍ مَعاً عَنِ ابْنِ يَزِيدَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ قَالَ مَضَى أَبُو إِبْرَاهِيمَ وَ عِنْدَ زِيَادٍ الْقَنْدِيِّ سَبْعُونَ أَلْفَ دِينَارٍ وَ عِنْدَ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى الرَّوَاسِيِّ ثَلَاثُونَ أَلْفَ دِينَارٍ وَ خَمْسُ جَوَارٍ وَ مَسْكَنُهُ بِمِصْرَ فَبَعَثَ إِلَيْهِمْ‏ أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام أَنِ احْمِلُوا مَا قِبَلَكُمْ مِنَ الْمَالِ وَ مَا كَانَ اجْتَمَعَ لِأَبِي عِنْدَكُمْ مِنْ أَثَاثٍ وَ جَوَارٍ فَإِنِّي وَارِثُهُ وَ قَائِمٌ مَقَامَهُ وَ قَدِ اقْتَسَمْنَا مِيرَاثَهُ وَ لَا عُذْرَ لَكُمْ فِي حَبْسِ مَا قَدِ اجْتَمَعَ لِي وَ لِوُرَّاثِهِ قِبَلَكُمْ أَوْ كَلَامٌ يُشْبِهُ هَذَا فَأَمَّا ابْنُ أَبِي حَمْزَةَ فَإِنَّهُ أَنْكَرَهُ وَ لَمْ يَعْتَرِفْ بِمَا عِنْدَهُ وَ كَذَلِكَ زِيَادٌ الْقَنْدِيُّ وَ أَمَّا عُثْمَانُ بْنُ عِيسَى فَإِنَّهُ كَتَبَ إِلَيْهِ أَنَّ أَبَاكَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ لَمْ يَمُتْ وَ هُوَ حَيٌّ قَائِمٌ وَ مَنْ ذَكَرَ أَنَّهُ مَاتَ فَهُوَ مُبْطِلٌ وَ اعْمَلْ عَلَى أَنَّهُ قَدْ مَضَى كَمَا تَقُولُ فَلَمْ يَأْمُرْنِي بِدَفْعِ شَيْ‏ءٍ إِلَيْكَ وَ أَمَّا الْجَوَارِي فَقَدْ أَعْتَقْتُهُنَّ وَ تَزَوَّجْتُ بِهِن.[32]

ترجمه: وقتى حضرت موسى بن جعفر علیه السلام از دنيا رفت پيش زياد قندى هفتاد هزار دينار بود و نزد عثمان ابن عيسى رواسى سى هزار دينار … و خانه‏اى كه در مصر مى‏نشست. امام رضا علیه السلام پس از شهادت امام کاظم علیه السلام به سه نفر از کارگزاران ایشان از جمله «علی بن ابی حمزه» نامه می‌نویسد و از ایشان می‌خواهد اموالی که از امام کاظم علیه السلام نزدشان به امانت بوده بازگردانند اما آنها منکر مرگ امام هفتم می‌شوند و به آنچه نزدشان است، اعتراف نمی‌کنند. حتی یکی از آن سه نفر (عثمان بن عیسی) در پاسخ به امام می‌گوید اولاً پدرت رحلت نکرده؛ بلکه او زنده و قائم است و هرکس که بگوید او مرده باطل است؛ ثانیاً حتی اگر رحلت هم کرده بود چیزی به تو نمی‌دادیم؛ چراکه پدرت در این رابطه چیزی نگفته بود …

***

اين روايات را ببينيد بعد خودتان جمع بندي کنيد که آيا مي‌توان به روايات يک چنين افرادي اعتنا کرد يا خير؟ بنابراين استناد به کلام اين گونه اشخاص جاي تامل دارد، و کساني که راجع به مهدويت مي‌خواهند بحث کنند بايد از ميزان اعتبار اين گونه روات آگاه باشند.

مرحوم خوئی بین ورع و وثاقت شخص فرق گذاشته و می‌فرماید:

أن المعلوم بزواله من الرجل هو ورعه و أما وثاقته فقد كانت ثابتة و لم يعلم زوالها، هذا و في شهادة جعفر بن قولويه بوثاقته غنى و كفاية. [33]

البته همانگونه که قبلاً گفته شد، ایشان از مبنایشان در مورد کتاب کامل الزیارات برگشتند و در این صورت زیاد بن مروان قندی حتي بر مبناي مرحوم خویي هنوز بر مشکلی که داشت باقی می‌ماند.

***

نظر مرحوم مامقانی

مرحوم مامقانی در این باره تحقیقی دارد، ایشان درصدد جمع بین قول به قبول روایات او قبل از انحراف و وقف و بین قول به مردود بودن روایات او می باشد و لذا تفصیل می‌دهد بین روایات زیاد قبل از انحراف و بعد از انحراف.

این کلام، کلام خوبی است لکن در صورتی که احراز شود این روایات قبل از انحراف نقل شده است، ولی بحث در این احراز است. ایشان اصرار دارد که بعد از انحراف، نقل روایتی از جانب زیاد وجود نداشته است، ایشان در این باره می‌گوید:

تحقیق الحال ان وقف الرجل حقیقة ممنوع. لکشف قوله ویحک [34] فتبطل هذه الاحاديث التي رويناها عن اعتقاده بامامة الرضا علیه السلام بسبب سماعه التنصيص عليه من الكاظم علیه السلام، نعم لا شبهة فی فسقه بغصبه اموال الکاظم علیه السلام و عدم تسليمه إياها الي الرضا علیه السلام. کما لا ینبغی الشبهة فی عدالته في زمان الكاظم علیه السلام ومما ذکرنا یظهر النظر في وصف الفاضل المجلسي اياه بالموثقية لانه فی زمان الکاظم ثقة بشهادة الشیخ المفید.

و قبل از آن فرمود: فروایاته التی رواها فی زمن الکاظم علیه السلام محکومة بالصحة. لصدورها منه في حال الاعتدال وعروض الزندقة لايسقطها عن الحجية والظاهر انه لا روایة له بعد وفاة الكاظم علیه السلام بل باع دینه بدنیاه جزافاً واِن اتفقّت له روایة عن الكاظم علیه السلام بعد وفاته لم يندرج في الصحيح و لا الموثق لفقد الوثاقة المعتبرةنعم یکون خبره من القوی. [35]

***

نتیجه:

نتیجه اینکه زیاد در دوران امام رضا علیه السلام قطعاً فاسق بوده و در دوران امام کاظم علیه السلام قطعاً عادل بوده است و اینکه ایشان تظاهر به واقفی بودن می‌کرده و در واقع امامت امام رضا علیه السلام را قبول داشته و تحرز از کذب داشته است. شاهد این مطلب اینست که از او می‌پرسند آیا این روایت راجع به امام رضا علیه السلام است؟ و او در جواب این مطلب را تایید می‌کند.

پس روایات قبل از انحراف مقبول و روایات بعد از انحراف ممکن است قوی باشد اما موثق نیست لذا اگر احراز کردیم روایتی مربوط به قبل از انحراف است همان فرمایش مرحوم مامقانی خواهد بود والا قبول روایات او مشکل خواهد بود و باید از طریق یکی ازطرق ثلاثه فوق از روایاتش استفاده کنیم.

 


[1]  – ابن عقده را مرحوم نعماني و ديگران توثيق مي‌کنند.

[2]اگر بخواهيم خيلي دقيق بررسي کنيم، بايد سند ابن عقده به هارون را نيز بررسي کنيم.

[3]همه رجال اين سند ثقه هستند.

[4]الغيبةللنعماني ص : 264باب 14ح26.

[5]  – بحارالانوار ج52 ص294، منتخب الاثر ص455، معجم احاديث الامام المهدي علیه السلام، ج5 ص168

[6]  – مراد از امر قيام قائم است.

[7]  – آيا اين شخص است يا جريان است؟ رواياتي وجود دارد که عباسيان قبل از ظهور روي کار آمده ولي حکومتشان منقرض مي‌شود.

[8]خرز به معناي دانه‌هاي تسبيح است.

[9]الغيبة للنعماني، ص262 باب14ح21.

[10]بحار الانوارج52ص235.

[11]ملحقات احقاق الحق، ج29ص537.

[12]لوائح ج2ص8

[13]  –قلت لابي عبدالله(الحسين بن علي) آیت الله طبسی: به نظر من از جانب محقق کتاب اشتباهي شده و ابو عبدالله در اصطلاحِ روايات را بر امام حسين علیه السلام تطبيق داده است. البته عقدالدرر روايات زيادي از امام حسين علیه السلام نقل مي‌کند ولي در اينجا مراد از ابا عبدالله امام صادق علیه السلام است.

[14]معجم احاديث الامام مهدي ج5ص168.

[15]معلوم مي‌شود فَزعة غير از نداء است.

[16]مرحوم طريحي در مجمع البحرين الخدر ستر اعد للجارية البکر في ناحية البيت، والجمع الخدور، جارية مخدرة اذا الزمت الخدر.

[17]الغيبةللنعماني ص : 252، ح11.

[18]ابن‏الغضائري ج : 1 ص : 82.

[19]  – يعني بشمار

[20]  – آيا مراد بي‌حرمتي به خون است يا اينکه مراد شخص خاصي است؟

[21]الغيبةللنعماني ص : 258ح16.

[22]رجال العلامة خلاصة الأقوال، ص: 224و223.

[23]تکملة الرجال، ج1ص488.

[24]يعني اگر ندانيم روايتي را در زمان صحت نقل کرده يا در زمان انحراف نمي توانيم آنرا بپذيريم.

[25]الإرشاد ج : 2 ص : 248و247

[26]الاستبصار ج2ص335، ح2، تنقيح المقال، ج29، ص46

[27]بيان دور: اثبات وثاقت زياد با روايتي که خود او در مورد خودش بيان کرده است.

[28]تنقيح المقال، ج29، ص40.

[29]هر دينار تقريبا معادل پنج گرم طلا بوده است.

[30]الغيبة للطوسي، ص 64.

[31]الغيبةللطوسي، ص : 68.

[32]بحارالأنوار ج : 48 ص : 253و252، ح4

[33]معجم رجال‏الحديث، ج 7، ص 319.

[34]  – روايتي است که زياد راجع به امامت امام رضا علیه السلام از امام کاظم علیه السلام نقل مي‌کند و خود اين روايت کاشف از قبول اين روايت است.

[35]تنقيح المقال، ج29، ص44

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *