مقدمه بحث
قبل از اينکه وارد بحث نفس زکيه شويم، مقدمتاً چند نکته را عرض ميکنيم تا وقتي وارد روايات ميشويم با آگاهي بيشتري با متون روايات برخورد کنيم:
نکته اول
رواياتي که درباره نفس زکيه است، طبق استقصاء اوليه در حدود بيست و هفت روايت در منابع فريقين وجود دارد. نفس زکيه در کتب اهل سنّت هم به طور محدود و کمرنگ مطرح هست؛ اما عمده روايات این باب در کتب شيعه وارده شده است. لذا در اصل نفس زکيه جاي بحث نيست.
***
نکته دوم
غالب اين روايات از جانب امام صادق علیه السلام نقل شده است. البته از ديگر ائمه علیهم السلام همچون امام باقر علیه السلام هم به ندرت نقل شده است.
***
نکته سوم
طبق روايات، نفس زکيه در مکه کشته ميشود. اما طبق يک روايت مرسله، نفس زکيه در کوفه کشته ميشود. آيا دو نفس زکيه وجود دارد يا يکي؟ يا اشتباه در نقل است؟
***
نکته چهارم
طبق بعضي از روايات قتل نفس زکيه از علامات حتمي است. اما در غالب روايات به عنوان علامت حتمي مطرح و نقل نشده است.
***
نکته پنجم
طبق بعضي از روايات، زمان قتل نفس زکيه پانزده روز قبل از قيام حضرت ذکرشده است، طبق اين نقل قتل نفس زکيه از علامات ظهور محسوب ميشود، اما طبق برخي ديگر از روايات قتل نفس زکيه بعد از خروج حضرت ذکر شده است. اکنون بايد با اين تعارض چه کار کرد؟ آيا خروج را غير از ظهور بگيريم تا قتل نفس زکيه جزو علامات شود مخصوصاً باتوجه به برخي از روايات که قتل نفس زکيه را بعد از خروج و قبل از نداء آسماني ذکر کردهاند، که در اين صورت جزو علامات ظهور حضرت خواهد شد، ولي اين مطلب با روايتي که ميگويد قتل نفس زکيه قبل از نداء ميباشد سازگار نيست. زيرا اين روايات ميگويند نداء آسماني در ماه رمضان درشب 23 يا شب24 است و چون ظهور امام درماه محرم و روز عاشورا گفته شده است؛ لذا اگر طبق برخي روايات قتل نفس زکيه را قبل از صيحه بدانيم پس 15روز فاصلهاي که روايت مذکور ميگويند محقق نميشود.
***
نکته ششم
در برخي روايات نفس زکيه از نسل سيدالشهداء حسين بن علي علیه السلام شمرده شده است ولي در روايات ديگر، از نسل امام حسن علیه السلام گفته شده است.
***
نکته هفتم
نفس زکيه در برخي روايات سفير حضرت قلمداد شده است. اگر اين مطلب صحيح باشد مربوط به بعد از قيام و ظهور حضرت ميشود و در اين صورت ديگر علامت ظهور حضرت نخواهد بود.
***
نکته هشتم
از اين تعداد رواياتي که درباره نفس زکيه وجود دارد، برخي صحيحاند وظاهراً جاي بحث ندارند، ولي غالب آنها مشکل سندي دارند، با اين وجود اگر ما مبناي مرحوم خویي ـ استفاضه ـ را قبول کنيم ديگر ما از بررسي سندي احاديث بينياز خواهيم شد، در غير اين صورت بايد بگوییم ما دو سه تا روايت صحيح السند راجع به نفس زکيه بيشتر نداريم که با آنها فقط اصل نفس زکيه و علامت بودن اواثبات ميشود، اما در مورد تفصيلاتش که آيا قبل از ظهور است يا بعد از ظهور؟ ازنسل امام حسن علیه السلام است يا امام حسين علیه السلام؟ در کوفه کشته ميشود يا درمکه؟ نياز به دليل محكم و بيان روشن داريم.
***
نکته نهم
نفس زکيه يعني چه؟ وآيا مراد شخص خاصي است يا اينکه کلمه نفس زکيه کنايه از جمعي است که موصوف به وصف پاكدامني «زکيه» شدهاند؟
معناي زکيه در لغت از کلمه «زکي» به معناي نمو و پاک گرفته شده و به معناي اينست که انساني داراي نفس پاک و طيب باشد.
دراينکه مراد از نفس زکيه چيست؟ دو احتمال گفته شده است:
احتمال اول: مراد شخص خاصي است که داراي اين ويژگي است. طبق اين احتمال مراد انساني كامل يا در مسير تکامل است و در علم و اخلاص و جهاد درجامعه منشا اثر است. هنگاميكه چنين شخصي کشته ميشود، طبيعي است كه شهادت او در جامعه موج ايجاد كرده و تاثير ميگذارد.
احتمال دوم: زکيه يعني بريء طبق اين احتمال مراد از نفس زکيه فردي است که بيگناه در مکه کشته ميشود.[1] در قرآن هم در جريان حضرت خضر علیه السلام و حضرت موسي علیه السلام به اين معنا اشاره شده است:
فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا لَقِيا غُلاماً فَقَتَلَهُ قالَ أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً نُكْراً [2]
آيا مراد از نفس زکيه احتمال اول است يا احتمال دوم؟
اگر احتمال دوم مراد باشد، بايد آنرا بر يک معناي وسيع و کنائي حمل کنيم به اين بيان که بگوئيم در دوران آخر الزمان انسانهاي بيگناه زيادي کشته ميشوند و جريان کشته شدن نفس زکيه حکايت از فتنههاي آن زمان دارد.
اما اگر احتمال اول را انتخاب کرديم، با روايت مذکور سازگاري و تناسب بيشتري دارد، چرا که قتل او در بين جامعه تاثير و انعکاس ايجاد ميکند.
***
نکته دهم
آيا نفس زکيه در بين رکن و مقام کشته ميشود يا در جاي ديگر؟ درمورد مکان و محل کشته شدن او در روايات هم بين رکن ومقام نقل شده وهم ظهر الکوفه در عراق، لذا بايد بررسي سندي کرد تا معلوم شود کدام يک از اين دو نقل ترجيح سندي دارد و قابل اعتماد است.
***
نکته یازدهم
آيا جريان قتل نفس زکيه اتفاق افتاده يا اينکه اتفاق ميافتد؟ به عبارت ديگر آيا مراد از نفس زکيه همان محمدبن عبدالله بن حسن بن حسن بن علي بن ابيطالب علیه السلام است که در زمان منصور قيام کرد و در احجار الزيت به شهادت رسيد؟ ظاهراً شهيد سيد محمد صدر اصرار دارند بر اينکه اين جريان اتفاق افتاده و نفس زکيه کسي غير از محمد بن عبدالله علوي نيست.
و لعمري إن هناک ما يدل علي هذا الانطباق، فلو استطعنا أن ننفي القرائن الدالة علي نفيه تعين الالتزام باثباته و ان النفس الزکية المقصودة، هو هذا الثائر العلوي…. اذن فالنفس الزکية ليست الا ذلک الثائر العلوي، و لعمري إنها علامة مهمة و ملفتة للنظر، حيث اتسعت ثورته، حتي خاف منهاالمنصور، کما يتضح لمن راجع المقاتل و لا نريد أن ندخل في تفاصيله.[3]
حال سوال ما از ايشان اينست:
آيا صرف نفي قرائني که بر عدم تطبيق نفس زکيه بر علوي قائم شده ميتوان اثبات تطبيق کرد؟ يا اينکه بايد بر مدعايتان که تطبيق نفس زکيه بر سيد علوي است شاهد و دليل بياوريد؟
البته ايشان دلائلي بر انطباق بيان ميکنند ولي اين دلائل خيلي قوي نيستند، بلکه دلائل نفي قويتر است، زيرا قرائني در اين زمينه وجود دارد که عبارتند از:
قرينه اول: نفس زکيهاي که در روايات آمده بين رکن و مقام کشته ميشود در حالي که اين شخص علوي ميان ركن و مقام شهيد نشده بلکه در احجار الزيت کشته شده است.
قرينه دوم: عمده رواياتي که راجع به نفس زکيه آمده، از امام صادق علیه السلام است که متاخر از قيام علوي بوده، لذا نميتواند منطبق بر قيام علوي شود. البته يکسري از اين روايات از جانب امام باقر علیه السلام است و امام باقر علیه السلام هم قبل از علوي بوده است پس اين قرينه، قرينيت ندارد.
در جريان قيام محمدبن عبدالله، امام صادق علیه السلام بحثي داشتند با عبدالله بن الحسن پدر نفس زکيه، امام به او فرمود:
إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ وَ اللَّهِ لَيْسَ إِلَيْكَ وَ لَا إِلَى ابْنَيْكَ وَ إِنَّمَا هُوَ لِهَذَا يَعْنِي السَّفَّاحَ ثُمَّ لِهَذَا يَعْنِي الْمَنْصُورَ ثُمَّ لِوُلْدِهِ بَعْدَهُ لَا يَزَالُ فِيهِمْ[4] حَتَّى يُؤَمِّرُوا الصِّبْيَانَ وَ يُشَاوِرُوا النِّسَاءَ فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ وَ اللَّهِ يَا جَعْفَرُ مَا أَطْلَعَكَ اللَّهُ عَلَى غَيْبِهِ وَ مَا قُلْتَ هَذَا إِلَّا حَسَداً لِابْنَيَّ فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا حَسَدْتُ ابْنَيْكَ وَ إِنَّ هَذَا يَعْنِي أَبَا جَعْفَرٍ يَقْتُلُهُ عَلَى أَحْجَارِالزَّيْتِ ثُمَّ يَقْتُلُ أَخَاهُ بَعْدَهُ بِالطُّفُوفِ وَ قَوَائِمُ فَرَسِهِ فِي مَاءٍ [5] ثُمَّ قَامَ مُغْضَباً يَجُرُّ رِدَاءَهُ فَتَبِعَهُ أَبُو جَعْفَرٍ وَ قَالَ أَ تَدْرِي مَا قُلْتَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَاي وَ اللَّهِ أَدْرِيهِ وَ إِنَّهُ لَكَائِنٌ قَالَ فَحَدَّثَنِي مَنْ سَمِعَ أَبَا جَعْفَرٍ يَقُولُ فَانْصَرَفْتُ لِوَقْتِي فَرَتَّبْتُ عُمَّالِي وَ مَيَّزْتُ أُمُورِي تَمْيِيزَ مَالِكٍ لَهَا قَالَ فَلَمَّا وَلِيَ أَبُو جَعْفَرٍ الْخِلَافَةَ سَمَّى جَعْفَراً الصَّادِقَ وَ كَانَ إِذَا ذَكَرَهُ قَالَ قَالَ لِيَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ كَذَا وَ كَذَا فَبَقِيَتْ عَلَيْهِ. [6]
قرينه سوم: نفس زکيه به معناي نفس طيب، پاک وطاهر است اما شخصي که قيام کرد اينگونه نبود بلکه منحرف بود و ادعاي مهدويت داشت. هم پدرش در چند مورد چنين ادعائي کرد و هم خودش کراراً اين ادعا را مطرح ميکرد که، مهدي من هستم. از وقتي که او کوچک بود براي مردم نامه مينوشت و مردم را به سوي خويش دعوت ميکرد. ويسمي نفسه المهدي. [7]
و يا اينکه در جاي ديگر بعد از اينکه امام چند بار او را ازقيام نهي کرد به امام ميگويد: ما از قبل شنيده بوديم که هنگامي که حکومت اموي از بين رفت حکومت به دست ما ميافتد: وقد علمتم انا لم نزل نسمع أن هؤلاء القوم إذا قتل بعضهم بعضا خرج الامر من أيديهم، فقد قتلوا صاحبهم – يعني الوليد بن يزيد – فهلم نبايع محمدا، فقد علمتم أنه المهدي. [8]
با اين وجود چگونه ميتوان نفس زکيه را بر او تطبيق داد. اما اينکه به اونفس زکيه گفته شده دليل بر زکي بودن او نيست و اين لقبي بوده که مردم به او نسبت دادهاند. بلكه پدرش و خودش مدعي شدهاند.
قرينه چهارم: روايات قتل نفس زکيه را پانزده روز قبل از ظهور امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف ذکر ميکنند: ليس بين قيام القائم وبين قتل النفس الزکيه الا خمس عشرة ليلة.
حال زمان منصور و زمان امام صادق علیه السلام بوده که او به قتل ميرسد. لذا با اين قرائن نميتوان نفس زکيه را بر او تطبيق دهيم. البته مرحوم صدر هم ادلهاي از کتاب مقاتل نقل ميکند که مخدوش است و در آخر هم ايشان اين تطبيق را ميپذيرد.
[1] – مثلاً همانند مرحوم ميرزا ابوطالب يزدي. او شخصي بود بيگناه كه در حال احرام و در هنگام طواف دچارحالت تهوع ميشود، وهابيون او را متهم ميکنند به اينکه ميخواسته كعبه و مسجدالحرام را نجس کند، و به اين اتهام او را اعدام ميکنند. به خاطر اين قضيه موج عجيبي به راه ميافتد تا جائي که مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني سه سال مردم را از رفتن به مکه منع کردند.
[2] – کهف/74 .
[3] – تاريخ الغيبة الکبري، ص511.
[4] – مدت حکومت عباسيان تقريبا در حدود 525 سال به طول انجاميد.
[5] – برخي اصرار دارند که بگويند برخي ائمه مذاهب اهل سنت شيعه وطرفدار اهل بيت عليهم السلام بودهاند و براي دوستي اهل بيت زندان رفتند ودر اين ميان از ابو حنيفه اسم ميبرند. ولي بايد بدانيم اگر در تاريخ ثبت است که طرفداري از جانب او صورت گرفته درمورد عبدالله پدرنفس زکيه بوده است. قيامي که حضرت اورا نهي ونفي کرد وحرکتي که بدون اذن امام بود. اگرامثال ابوحنيفه حبس وزندان شدند در راستاي همين جريان انحرافي بود که صد در صد از جانب امام مردود بوده است. لذا به گونهاي نباشدکه برخي حقائق را وارونه جلوه دهيم.
[6] – بحارالأنوار ج : 47 ص : 161، ب5، ذيل ح227، مقاتل الطالبيين ص172، (کتابخانه ديجيتالي الشامله).
[7] – مقاتل الطالبيين ص189 چاپ وزيري.
[8] – مقاتل الطالبيين ص171(الشامله).