در نوشتار قبلی به نظر برخی از بزرگان در مورد خراسانی اشاره ای کردیم. در این نوشتار و نوشتار بعدی که اقتباسی از متن درس خارج مهدویت حضرت آیت الله طبسی است، به بررسی یک روایت از روایات مربوط به خراسانی می پردازیم.
به دلیل طولانی بودن این روایت، در این قسمت فقط به شرح روایت می بپردازیم و در نوشتار بعد به بررسی سندی و دلالی روایت می پردازیم.
شرح روایت اول
احساس میشود افراط و تفریطی در مساله وجود دارد. برخی خراسانی را آنقدر مثبت و جدی گرفتهاند که میگویند: او جزو فرماندهان است و برخی از فتوحات، عملیات و جنگها را حضرت به دست او انجام میدهند، در مقابل برخی دیگر میگویند: ما تنها دو روایت داریم که هر دوي آنها مشکل دارند.
ما باید اولاً ببینیم در اين مبحث، چند روایت وجود دارد و از آنها چه مطلبی استفاده میشود، و آیا آنها اعتبار سندی دارند یاخیر؟ و اگر این روایات به حد استفاضه رسیدند آیا مجدداً نیاز به بررسی سندی خواهیم داشت یا خیر؟ که در اینصورت باید بررسی شود که آیا اصل خراسانی به حد تواتر یا استفاضه رسیده یا ویژگی های آن؟
***
اولین روایتی که مورد بحث است روایتی است از امام باقر علیه السلام که بخشی از آن عبارت است از:
لابد من بنی فلان ان یملکوا فاذا ملکوا ثم اختلفواتفرق ملکهم وتشتت امرهم حتی یخرج علیهم الخراسانی والسفیانی… هذا[1] من المشرق[2] وهذا من المغرب یستبقان الی الکوفه کفرسی رهان[3] هذا من هنا وهذا من هنا حتی یکون هلاک بنی فلان[4] اما لا یبقون منهم احدا…ثم قال7 خروج السفیانی والیمانی والخراسانی فی سنة واحدة فی شهر واحد وفی یوم واحد، نظام کنظام الخرز[5]یتبع بعضه بعضا فیکون البعث[6] من کل الوجه ویل لمن ناواهم ولیس فی الرایات رایة اهدی من رایة الیمانی …[7]
… هر وقت اولاد فلان با هم اختلاف نمودند موقع فرج است. صبر و بردبارى در اختلاف اولاد فلان است. هنگامى كه با هم اختلاف نمودند، شما منتظر صيحه آسمانى در ماه رمضان باشيد كه مژده به آمدن قائم ميدهد.
زيرا خداوند آنچه خواهد ميكند، قائم خروج نميكند و آنچه را ميخواهيد نمىبينيد مگر هنگامى كه اولاد فلان با هم اختلاف پيدا كردند وقتى چنين شد، مردم نيز چشم بدولت آنها ميدوزند و از هر طرف گفتگو در ميگيرد، و سفيانى خروج ميكند.
در ادامه فرمودند: بنى فلان حتما سلطنت ميكنند وقتى سلطنت نمودند و كارشان باختلاف كشيد، پراكنده ميشوند و دولتشان از دستشان ميرود، تا آنگاه كه خراسانى و سفيانى يكى از مشرق و ديگرى از مغرب مانند اسبانى كه مسابقه ميدهند يكى از اين طرف و ديگرى از آن طرف سعى مىكنند زودتر وارد كوفه شوند! و نابودى بنى فلان بدست آنها خواهد بود. و يكنفر از آنها باقى نميماند.
سپس فرمودند: آمدن سفيانى و يمنى و خراسانى در يك سال و يك ماه و يك روز مىباشد مانند گردن بندى كه دانه هاى آن منظم و يكى از پى ديگرى است. در آن وقت منتظران از هر جهت مأيوس ميگردند. بيچاره كسانى كه با آنها مخالفت كنند، در ميان آنها پرچم حقى جز پرچم يمنى نيست. جمعيت او در طريق حق گام برميدارند زيرا او مردم را به پيروى از صاحب شما دعوت ميكند. وقتى يمنى قيام كرد، فروش اسلحه بر هر مسلمانى حرام است وقتى او خروج كرد بطرف وى برويد. زيرا لشكر او لشكر بر حق است، و نمى بايد كه مسلمانى از وى سرپيچى كند. هر كس از دعوت وى سرپيچيد، از اهل دوزخ محسوب میشود چرا که او مردم را دعوت به حق و راه راست می كند.
آیت الله طبسی: مراد این فراز از روایت چیست؟ آیا مراد از «أهدی» که در اینجا آمده این است که هم رایت یمانی وهم رایت سفیانی و هم رایت خراسانی همه هدایت گر هستند، اما این رایت یمانی است که از همه هدایتگرتراست؟ یا اینکه مراد از افعل تفضیل تنها در برابر رایت خراسانی است، به این بیان که رایت یمانی تنها از رایت خراسانی هدایتگرتر است. (بنا به قرائن دیگر که سفیانی را خارج از رایت هدایت بدانیم)
***
ناقلین این روایت:
از شیعه کسانی که این روایت را نقل کردهاند به ترتیب زمانی عبارتند از:
اولین کسی که این روایت را نقل کرده فضل بن شاذان است که کتابش در دسترس نیست و مرحوم شیخ طوسی این روایت را در کتاب غیبت از ایشان نقل کردهاند.
الغیبة مرحوم نعمانی (صفحه 262 باب 14 ح 13)، مختصر بصائر الدرجات (با نقل سه روایت به این مضمون) نوادر الاخبار[8] ص259 (بالاختصار)، اثبات الهداة، ج3، ص735، بحارالانوارج52 ص230 (با کمی اختلاف)، بشارة الاسلام ص82 (بالاختصار).
اما ناقلین این روایت از اهل سنّت:
سلمی درعقدالدرر ص144 باب4 ، سفارینی در لوائح، ج2، ص8 این روایت را از امام جعفرصادق علیه السلام نقل میکند.
اصرار در بررسی سندی این روایت (که در ادامه می آید) بدین جهت است که روایت مطالب دیگری را نیز در بر دارد که اگر ما نتوانیم این روایت را تقویت کنیم یک سری مطالب ديگر از قبیل سایرعلامات که در این روایت آمده آنها هم زیر سوال میرود، مشروط به اینکه در سایر روایات ذکر نشده باشند، اما اگر این علامات در روایات دیگر وجود داشته باشند، این روایت ضعیف السند هم که باشد میتواند به عنوان موید از آن استفاده کرد.
این روایت، انصافاً روایت پر باری است که به بخشهای دیگری از آن اشاره میشود:
إِذَا رَأَيْتُمْ نَاراً مِنَ الْمَشْرِقِ شِبْهَ الْهَرَوِيِّ الْعَظِيمِ تَطْلُعُ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ أَوْ سَبْعَةً فَتَوَقَّعُوا فَرَجَ آلِ مُحَمَّدٍ ع إِنْ شَاءَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ثُمَّ قَالَ الصَّيْحَةُ لَا تَكُونُ إِلَّا فِي شَهْرِ رَمَضَانَ شَهْرِ اللَّهِ وَ هِيَ صَيْحَةُ جَبْرَئِيلَ إِلَى هَذَا الْخَلْقِ ثُمَّ قَالَ يُنَادِي مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ بِاسْمِ الْقَائِمِ ع فَيَسْمَعُ مَنْ بِالْمَشْرِقِ وَ مَنْ بِالْمَغْرِبِ لَا يَبْقَى رَاقِدٌ إِلَّا اسْتَيْقَظَ وَ لَا قَائِمٌ إِلَّا قَعَدَ وَ لَا قَاعِدٌ إِلَّا قَامَ عَلَى رِجْلَيْهِ فَزَعاً مِنْ ذَلِكَ الصَّوْتِ فَرَحِمَ اللَّهُ مَنِ اعْتَبَرَ بِذَلِكَ الصَّوْتِ فَأَجَابَ فَإِنَّ الصَّوْتَ الْأَوَّلَ هُوَ صَوْتُ جَبْرَئِيلَ الرُّوحِ الْأَمِينِ وَ قَالَ ع الصَّوْتُ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ فِي لَيْلَةِ جُمُعَةٍ لَيْلَةِ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِينَ …
هر گاه ديديد آتشى مانند هراتى بزرگ سه روز يا هفت روز از مشرق طلوع كرد بخواست خداوند منتظر فرج و ظهور دولت آل محمد باشيد! زيرا خداوند بر همه چيز غالب و حكيم است.آنگاه فرمودند: صداى آسمانى فقط در ماه رمضان است. يعنى ماه خدا و آن هم صداى جبرئيل به مردم است.
سپس فرمودند: گويندهاى از آسمان نام قائم را ميبرد به طورى كه از مشرق تا مغرب آن را ميشنوند. هر كس خواب است بيدار مىشود و هر كس ايستاده مىنشيند و هر كس نشسته از وحشت آن صدا برميخيزد. خدا رحمت كند كسى را كه از آن صدا عبرت ميگيرد. زيرا صداى اول صداى جبرئيل امين است.
و در ادامه فرمودند: آن صدا در شب جمعه بيست و سوم ماه رمضان است: از آن شك ننمائيد و آن را بشنويد و پيروى كنيد.
***
یکی از علامات که در روایت به آن اشاره شده آتشی در مشرق است که سه روز یا یک هفته ادامه دارد، و آتش عظیمی است که هرگاه آنرا دیدید منتظر فرج آل محمد صلی الله محمد وآله باشید، البته آنچه که در روایت وجود دارد کلمه فرج است نه ظهور، ولی به قرینه روایات دیگر میتوان فهمید که مراد از آن، همان ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه است. خلاصه این آتشی که از سمت مشرق ظاهر میشود رابطه تنگاتنگی با ظهور امام دارد، البته یک «ان شاءاللهي» هم در روایت ذکر فرمودهاند که گاهی برای تبرک گفته میشود و گاهی معنای تعليق دارد.
بعد از آن علامت دیگری نقل میشود که شاید از علامات حتمی باشد و ما آن را بحث خواهیم کرد و آن صیحه آسمانی است که بخشی از این روایت مربوط به آن و تفصیلات آن است مثلاً اینکه در ماه رمضان و از جانب جبرئیل است. و منادی در آسمانها نام میبرد اسم حضرت یعنی «م ح م د» را که به نظر ما بردن نام حضرت تا روز ظهور جایز نیست. به هر صورت روایت میگوید: جبرئیل نام حضرت را در آسمانها میبرد و این صیحه به گونهاي است که شرق و غرب میشنوند. صیحه آسمانی به نحوی است که نمی گذارد هیچ کس در خواب بماند، حال یا مراد خواب غفلت است، (اللهم نبهنا عن نومة الغافلین) یا مراد خواب عرفي و ظاهری است. صیحه به نحوی است که کسی که ایستاده باشد مینشیند و کسی که نشسته باشد میایستد، تاکید میکنم اگر ما در سند توقف کنیم و ملاک را سند قرار دهیم، این تفاصیل را از دست میدهیم. بعد میفرماید: خدا رحمت کند کسی که به این ندا پاسخ میدهد. در اینجا میفرماید: ندای اول جبرئیل است که در ماه رمضان و شب 23 است یعنی همان احیایی که خیلی بر آن تاکید شده است؛ زیرا برخی ساعات است که اختصاص به امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف دارد که یکی از آنها شب قدر، روز جمعه، پنج شنبه، نزدیک غروب، روز عاشورا.
در ادامه امام میفرماید: فَلَا تَشُكُّوا فِي ذَلِكَ، از آن شك ننمائيد واسمعوا و اطیعوا و آن را بشنويد و پيروى كنيد. زیرا زیاد شبهه افکنی میکنند. وفی آخر النهار صوت ابلیس، در آخر آن روز صداى شيطان ملعون بگوش ميرسد. حال مراد از ابلیس یا خود شیطان است یا اعوان و انصار او؛ زیرا آنها هم وارد شده و حرفهایی میزنند تا مردم را در حیرت و شک بیاندازند، مجدداً میفرماید: این صداها را که شنیدید شک نکنید فَلَا تَشُكُّوا أَنَّهُ صَوْتُ جَبْرَئِيلَ زیرا صدا صدای جبرئیل است وَ عَلَامَةُ ذَلِكَ (صوت) أَنَّهُ يُنَادِي بِاسْمِ الْقَائِمِ علیه السلام وَ اسْمِ أَبِيهِ، پس صیحه طبق این تعبیر از علامات حتمی است که قبل از خروج قائم رخ میدهد، در روایت دقت کنید ببینید تعبیر به لفظ قائم چند بار آمده و چگونه در روایت از ایشان تعبیر میکنند، ائمه ما اصرار دارند که با لفظ قائم از ایشان تعبیر کنند و گاهی هم به خودشان نسبت میدهند و میگویند قائمنا، باید دید علت چیست؟
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام لَمَّا كَانَ مِنْ أَمْرِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ علیه السلام مَا كَانَ ضَجَّتِ الْمَلَائِكَةُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ قَالَتْ: يَا رَبِّ يُفْعَلُ هَذَا بِالْحُسَيْنِ صَفِيِّكَ وَ ابْنِ نَبِيِّكَ قَالَ فَأَقَامَ اللَّهُ لَهُمْ ظِلَّ الْقَائِمِ عج الله تعالی فرجه الشریف وَ قَالَ بِهَذَا أَنْتَقِمُ لَهُ مِنْ ظَالِمِيه[9]
هنگامىكه امام حسين علیه السلام را به شهادت رساندند، فرشتگان شيون نمودند و عرض كردند: پروردگارا! اين حسين علیه السلام برگزيده ی تو و پسر برگزيده ی تو و پسر پيامبر توست. خداوند سايه و شكل حضرت قائم عج الله تعالی فرجه الشریف را به آنها نشان داد و فرمود: به دست اين مرد، براى حسين علیه السلام از دشمنانش انتقام میگيرم.
روز عاشورا وقتی آن فاجعه بپا شد وامام شهيد شد، ملائکه به خداوند عرض كردند: اجازه بده به ياري امام برويم، خداوند صورت و اشباح ائمه را نشان داد به ملائکه (فَأَقَامَ اللَّهُ لَهُمْ ظِلَّ الْقَائِمِ ع وَ قَالَ بِهَذَا أَنْتَقِمُ لَهُ مِنْ ظَالِمِيه) این تعبیر و این وصف برای امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف از جانب خداوند عزّوجّل است و شاید اینکه اکثر روایات از حضرت به آن لقب یاد میکنند به این خاطر است که خداوند از حضرت این گونه تعبیر کرده است. این بحث را در کتاب النجم الثاقب نگاه کنید.
دراین روایت ـ روايت نعماني ـ حدود 5 تا 6 بار تاکید شده که صدای اول را پیروی کنید.
در ادامه یکسری علامات ذکر میشود که اگر این روایت نباشد اين علامات حتمیت پیدا نمیکند: بروز طاعون، زلزله و جنگ بین حکومتهای عربی طبق این روایت از علائم حتمی است. لَا يَقُومُ الْقَائِمُ إِلَّا عَلَى خَوْفٍ شَدِيدٍ مِنَ النَّاسِ؛ قائم قيام نمى كند مگر زمانی كه ترس شديدى مردم را فرا گيرد. (حال یا از ناحیه بلایای طبیعی یا از ناحیه حاکمان)
وَ زَلَازِلَ وَ فِتْنَةٍ وَ بَلَاءٍ يُصِيبُ النَّاسَ وَ طَاعُونٍ قَبْلَ ذَلِكَ وَ سَيْفٍ قَاطِعٍ بَيْنَ الْعَرَبِ وَ اخْتِلَافٍ شَدِيدٍ بَيْنَ النَّاسِ وَ تَشْتِيتٍ فِي دِينِهِمْ وَ تَغْيِيرٍ فِي حَالِهِمْ
زلزله ها پى در پى بيايد، و مردم در آشوب و بلا و طاعون بسر برند، و شمشير برنده ميان عرب كارگر باشد. و اختلاف شديدى در بين مردم ایجاد میشود. همه در امر دين خود متفرق و حالشان متغير میشود.
طبق این روایت که تعبیر به «لا یقوم» دارد، اینها از علائم حتمی میشود. و ما اگر سند این روایت را نتوانیم تصحیح کنیم تمام این علائم زیر سؤال میرود. شاید از طریق قوت متن بتوانیم بر این روایت صحه بگذاریم.
اذا خرج یقوم بِأَمْرٍ جَدِيدٍ وَ كِتَابٍ جَدِيدٍ وَ سُنَّةٍ جَدِيدَةٍ؛ قائم بامر جديد و كتاب جديد و قضاى جديد كه بر عرب دشوار است، قيام ميكند.
آیا مراد از کتاب به قرینه سنّت جدید قرآن است؟ اگر روایت را بپذیریم این موارد را باید توجیه و تبيين کنیم.
وَ لَيْسَ فَرَجُكُمْ إِلَّا فِي اخْتِلَافِ بَنِي فُلَانٍ …
آیا مراد از فرج یعنی ظهور و مراد از بنی فلان یعنی بنی عباس؟ اگرمراد از فَرَج ظهور باشد دیگر مراد از بنی عباس حكومت آنان نخواهد بود.
وَ لَنْ يَخْرُجَ الْقَائِمُ وَ لَا تَرَوْنَ مَا تُحِبُّونَ حَتَّى يَخْتَلِفَ بَنُو فُلَانٍ فِيمَا بَيْنَهُمْ فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ طَمَعَ النَّاسُ فِيهِمْ وَ اخْتَلَفَتِ الْكَلِمَةُ وَ خَرَجَ السُّفْيَانِيُّ …
و قائم قیام نمیکند و شما هم آنچه را عاشقش هستید نخواهید دید تا وقتی بنی فلان بر سر آنچه در بینشان است مبتلا به اختلاف و درگیری شوند. مردم به (حکومت) آنها طمع کنند و وحدت از بین برود و سفیانی خروج کند …
(بعید است که همه این روایت از امام در یک جلسه صادر شده باشد.)
لَا بُدَّ مِنْ رَحًى تَطْحَنُ فَإِذَا قَامَتْ عَلَى قُطْبِهَا وَ ثَبَتَتْ عَلَى سَاقِهَا (کنایه از اوج شدت) بَعَثَ اللَّهُ عَلَيْهَا عَبْداً عَنیفا (خشن) خَامِلًا أَصْلُهُ (گمنام است ومطرح نبوده) يَكُونُ النَّصْرُ مَعَهُ أَصْحَابُهُ الطَّوِيلَةُ شُعُورُهُمْ (موها ی اصحابش بلند است) أَصْحَابُ السِّبَالِ (شارب) سُودٌ ثِيَابُهُمْ أَصْحَابُ رَايَاتٍ سُودٍ وَيْلٌ لِمَنْ نَاوَاهُمْ يَقْتُلُونَهُمْ هَرْجاً َوَ اللَّهِ لَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِمْ وَ إِلَى أَفْعَالِهِمْ وَ مَا يُلْقَى مِنَ الْفُجَّارِ مِنْهُمْ وَ الْأَعْرَابِ الْجُفَاةِ يُسَلِّطُهُمُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ بِلَا رَحْمَةٍ فَيَقْتُلُونَهُمْ هَرْجاً عَلَى مَدِينَتِهِمْ بِشَاطِئِ الْفُرَاتِ.[10]
ناگزير بايد آسيابى به گردش در آيد و خرد كند و چون بر محورش برپا شد و بر پايهاش استوار گرديدخداوند بندهاى بىگذشت و سنگدل و از خاندانى گمنام (بىاصل و نسب) را برانگيزد كه پيروزى با اوست، يارانش داراى موهاى بلند و سبيلدار و سياه جامههايشان در بر، صاحبان پرچمهاى سياه هستند. لباسهايشان سياه، و صاحبان پرچمهاي سياهند، واي بحال کسي که با آنها به دشمني برخيزد که بي ملاحظه آنان را مي کشند.
به خداي بزرگ سوگند که گوئي من هم اکنون آنها را مي نگرم و کارهاي آنها و آنچه را که بدکاران و عربهاي ستمگر و جفاجو از دست آنان مي بينند در پيش چشم من است. خداوند آنان را بدون اينکه برايشان رحمي آورند بر آنان مسلط مي سازد، و در شهرهاي ساحلي و بياباني، ايشان را به جزاي آنچه که کرده اند بي محابا مي کشند و از دم شمشير مي گذرانند و آنان را به کيفر اعمالشان مي رسانند.
***
این روایت را اگر در چارچوب بررسی سندی قرار دهیم روایت را از دست میدهیم. زیرا نمی توانیم حسن بن علی بن ابی حمزه را توثیق کنیم، حتی امثال مامقانی، که بعضاً ایشان را به تساهل و حسن ظن متهم میکنند؛ نتوانسته او را توثیق کند بلکه راجع به او کذاب گفته است.[11]
***
نتیجه: پس عمده روایت در این مبحث (بررسی روایات خراسانی از حیث سند ودلالت)، روایت نعمانی بود که ما به تفصیل روایت را خواندیم ومعلوم شد که علائم دیگری هم غیر از خراسانی در این روایت وجود دارد که اگر ما این روایت را به دلیل مشکل سندی کنار بگذاریم مبتلا به اشکالات دیگری میشویم مگر اینکه ادله دیگری پیدا کنیم.
[1] – سفياني- بل خراساني كه از مشرق بلاد عرب خروج مي كند اما سفياني از مغرب يعني شام است.
[2] –براي تتمه بحث بايد روايات رايات سود و روايات من المشرق را ببينيم که چه قدر اعتبار وچه قدر ارتباط دارد.
[3] – به معناي اسبان مسابقه که باهم حرکت مي کنندوهيچ يک بر ديگري سبقت نمي گيرند.
[4] – از روايات ديگر بايد استفاده کرد وشايد مراد از بني فلان عباسيان باشد زيرا سفياني خودش از امويين است.
[5] – دانه هاي تسبيح که پشت سرهم هستند.
[6]– بل انبعاث و وثوب و خروج و برانگيخته شدن.
[7] – پرچم يماني.
[8] – مرحوم فيض کاشاني
[9] – بحارالانوار، ج51، ص 68 ح8
[10] – معجم احاديث الامام المهدي، ج4، ص382. شماره حديث 786، چاپ جديد.
[11] – تنقيح المقال، ح20، ص40، شماره611 و معجم رجال الحديث، ج5، ص14، شماره 2928.