دو دیدگاه متفاوت در این زمینه را بررسی میکنیم. (صاحب هر دو نظریه از معاصرین هستند)

 

دیدگاه اول

صاحبان این دیدگاه[1] ابتدا مطلبی را از کتاب البدء و التاریخ[2] نقل می‌کنند:

 آقای مقدسی اشاره به اختلاف در مورد رایات سود دارد که بعضی جریان رایات سود را تمام شده می دانند و بعضی خروج رایات سود را از چین، ناحیه ای بنام ختن میدانند.

قال قوم قد نجزت (پایان یافته است) هذه وهو خروج أبي مسلم وهو أول من عقد الرايات السود وسود ثيابه وخرج من خراسان وقال آخرون بل هو لم يأت بعد وإن أول انبعاث ذلك (ابتدای رایات سود) من قبل الصين من ناحية يقال لها ختن بها طائفة من ولد فاطمة عليها السلم من ظَهر الحسين ابن علي (اینان پرچم دارانند) و يكون على مقدمته رجل كوسج (محاسن ندارد) من تميم يقال له شعيب بن صالح مولده بالطالقان مع حكايات وأقاصيص فيها العجائب من القتل والأسر والله أعلم.

فاضل معاصر پس از بیان مقدسی میگوید: رایات سود را بعضی بر عباسیان و بعضی بر حکومتِ زمینه ساز حکومت امام مهدی  عجل الله تعالی فرجه الشریف تطبیق داده‌اند، چون آن حکومتِ زمینه ساز، فرمانده اش از نسل امام حسین علیه السلام  است نه عباسیان، و مقدسی اقوال را در این زمینه تلخیص کرده است. (متن اقوال معاصرینِ خودش راجع به رایات سود را نیاورده) و احتمال دارد که:

اولاً: مقدسی به روایتی در خروج رایات سودِ ولد فاطمه سلام الله علیها از چین اشاره نکرده، و شاید روایتی در این زمینه باشد (مقدسی نقل قول می‌کند) هر چند ما چنین روایتی را ندیدیم.

ثانیاً: اگر روایتی هم باشد یقین داریم که این روایت صحیح نیست (بخاطر معارضه با روایات صحیح و متوا‌تر که زمینه سازان حکومت امام زمان  عجل الله تعالی فرجه الشریف ایرانیان هستند).

 

آیت الله طبسی: آیا روایات رایات سود متواتر و صحیح است؟ در حالیکه ما تا کنون در بررسی 6 روایتِ رایات سود با مشکل سندی مواجه بودیم. (هر چند بنده شکی ندارم که ایران زمینه ساز حکومت است ولی ایا مستند این روایت یا روایات دیگر است).

 

فاضل معاصر در ادامه بیانش میگوید: شاید منشأ این روایت غریب (خروج رایات سود از چین و ناحیه ای بنام ختن) نقل به معنا بوده که در اثر نقل به معنا بسیار تغییر یافته است (ایران و خراسان تبدیل به چین شده است) و از طرفی شخصی که کتاب البدء و التاریخ را تحقیق کرده، در پاورقی آورده که ممکن است ختن اشتباه و تصحیف شده و مصحف خنن یا ختین باشد؛ حال بنا بر تصحیف شاید خمین باشد و آن شهری نزدیک قم بنام خمین که امام خمینی (ره) در آن تولد یافته و موسس انقلاب اسلامی ایران است.

سپس رایات سود را بر انقلاب اسلامي تطبیق داده و می گویند عبارت: «مع حكايات وأقاصيص فيها العجائب من القتل والأسر» تطبیق بر جنگ تحمیلی ایران و عراق دارد.

نتیجه سخن:

صاحب دیدگاه اول روایات رایات سود را صحیح و متواتر میداند.

 

دیدگاه دوم

اما دیدگاه مقابل، دیدگاه مرحوم صدر است که معتقد است در روایات تعابیر مختلفی در مورد حکومت عباسیان آمده که خیلی از روایات آن جعلی بوده و یکی از روش‌های تایید عباسیان همین روایات رایات سود است.

مرحوم صدر در کتاب تاریخ الغیبة الکبری میگوید:

مدح العباسین و الثناء علیهم و تمجید بعض خلفائهم و قد اختصت براویة هذه الاخبار، مصادر العامة و لیس فی مصادر الامامیة منها اثر. فمن ذلک ما اخرجه الترمذی عن ابن عباس قال:

قال رسول الله صلى الله عليه و سلم للعباس إذا كان غداة الاثنين فأتني أنت وولدك حتى أدعو لك بدعوة ينفعك الله بها وولدك فغدا وغدونا معه وألبسنا كساء ثم قال اللهم اغفر للعباس وولده مغفرة ظاهرة وباطنة لا تغادر ذنبا اللهم أحفظه في ولده.

قال هذا حديث حسن غريب لا نعرفه إلا من هذا الوجه

وقال فی الصواعق[3]: وصح عند الحاكم عن ابن عباس رضي الله عنهما منا أهل البيت أربعة منا السفاح ومنا المنذر ومنا المنصور ومنا المهدي. وعقب ابن حجر علی ذلک بقوله: فإن أراد بأهل البيت ما يشمل جميع بني هاشم ويكون الثلاثة الأول من نسل العباس والأخير من نسل فاطمة فلا إشكال فيه وإن أراد أن هؤلاء الأربعة من نسل العباس أمكن حمل المهدي في كلامه على ثالث خلفاء بني العباس

لأنه فيهم كعمر بن عبد العزيز[4] في بني أمية لما أوتيه من العدل التام والسيرة الحسنة ولأنه جاء في الحديث الصحيح أن اسم المهدي يوافق اسم النبي واسم أبيه اسم أبيه والمهدي هذا كذلك لأنه محمد بن عبد الله المنصور ويؤيد ذلك خبر ابن عدي المهدي من ولد العباس عمي لكن قال الذهبي تفرد به محمد بن الوليد مولى بني هاشم وكان يضع الحديث .[5]

مرحوم صدر بعد از نقل این مطالب 3 اشکال میگیرد و در آخر میگوید:

و علیه فالمظنون أن المراد بالریات السود، رایات أبی مسلم الخراسانی، فان ثورته بدأت من خراسان واتجهت إلی بغداد بأعلامها السود الخفاقة. و قد جعلت علامة علی الظهور، باعتبار أهمیتها فی التاریخ و إلفاتها نظر الجیل المعاصر و ألاجیال التی بعدها. (سقوط امویها و روی کار آمدن عباسیان حادثه مهمی بود که مورد توجه نسل معاصر و نسل‌های بعد قرار گرفت مثلاً هنگام انقلاب ما «بلا تشبيه» روزنامه‌ها خبرگزاری ها میگفتند أحدث الزلزال فی العالم).

ولا یضر بذلک الفصل الزمانی الطویل بینها و بین الظهور، کما أسلفونا.

(سقوط امویها و روی کار آمدن عباسیان میتواند به عنوان یکی از نشانه‌های ظهور باشد و فاصل شدن علامت ظهور با زمان ظهور اشکالی ندارد).

 

مقدمات بحث مرحوم صدر

مرحوم صدر برای مقدمه بحث خود چند روایت میاورد[6] که ما آن ها را نقل میکنیم:

1- تاريخ الطبري و البلاذري و صحيحي المسلم و البخاري أنه لما أراد النبي ص أن يخرج إلى بدر اختار كل قوم راية فاختار حمزة حمراء و بنو أمية خضراء و علي بن أبي طالب ع صفراء و كانت راية النبي ص بيضاء فأعطاها عليا يوم خيبر لما قال لأعطين الراية غدا رجلا الخبر…

2- أن النبي ص رأى العباس في ثوبين أبيضين فقال إنه لأبيض الثوبين و هذا جبرئيل يخبرني أن ولده يلبسون السواد.

3- عبد الله بن أحمد بن حنبل في كتاب صفين أنه نشر عمرو بن العاص في يوم صفين راية سوداء الخبر.

4- وَ فِي أَخْبَارِ دِمَشْقَ عَنْ أَبِي الْحُسَيْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الرَّازِيِّ قَالَ ثَوْبَانُ قَالَ النَّبِيُّ ص يَكُونُ لِبَنِي الْعَبَّاسِ رَايَتَانِ مَرْكَزُهُمَا كُفْرٌ وَ أَعْلَاهُمَا ضَلَالَةٌ إِنْ أَدْرَكْتَهَا يَا ثَوْبَانُ فَلَا تَسْتَظِلَّ بِظِلِّهِمَا.

«برای بنی عباس دو پرچم خواهد بود، مرکز آن دو کفر است و بالای آنها ضلالت و گمراهی، ای ثوبان! اگر آن را درک نمودی از سایه ی آن استفاده نکن».

در این روایت پیامبر اکرم«صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلهِ وَ سَلَّمَ» اثبات میکند که برای بنی عباس دو پرچم یعنی دو حکومت خواهد بود.

أبي بن كعب[7] أول الرايات السود نصر (پیروزی) و أوسطها غدر (حیله) و آخرها كفر فمن أعانهم كان كمن أعان فرعون على موسى.

5- تَارِيخُ بَغْدَادَ قَالَ أَبُو هُرَيْرَةَ قَالَ النَّبِيُّ ص إِذَا أَقْبَلَتِ الرَّايَاتُ السُّودُ مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِقِ فَإِنَّ أَوَّلَهَا فِتْنَةٌ وَ أَوْسَطَهَا هَرْجٌ وَ آخِرَهَا ضَلَالَةٌ

تاريخ الطبري إن إبراهيم الإمام أنفذ إلى أبي مسلم لواء النصرة و ظل السحاب و كان أبيض طوله أربعة عشر ذراعا مكتوب عليها بالحبر أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ فأمر أبو مسلم غلامه أرقم أن يتحول بكل لون من الثياب فلما لبس السواد قال معه هيبة فاختاره خلافا لبني أمية و هيبة للناظر و كانوا يقولون هذا السواد حداد (لباس عزا) آل محمد ص و شهداء كربلاء و زيد و يحيى.

 

مرحوم صدر در ادامه میفرمایند:

 از مجموع این روایات استفاده میکنیم که مصب این روایات بنی عباس است لذا این روایات را بر بنی عباس حمل میکنیم و بعد ایشان (مرحوم صدر) با اشاره به بعضی از روایات بیان میدارد:

پیامبر و ائمه طاهرین علیهم السلام راجع به حکومت بنی عباس روشهای مختلفی را به کار گرفته، که عبارتند از:

1- محکوم کردن حکومت بنی عباس بخاطر انحرافشان و در این زمینه چند روایت نقل می‌کند.

2- إخبار پیامبر و ائمه طاهرین علیهم السلام به هلاکت بنی عباس و زوال حکومتشان

3- مدح بنی عباس و تمجید بعضی از خلفایشان (هرچند این مورد در مصادر شیعه نمی‌باشد)

4- إخبار پیامبر از خروج رایات سود از خراسان. (که یکی از علائم ظهور می‌باشد)

 

بعد از بیان شيوه‌هاي چهارگانه میفرماید:

والمهم الان، هو تمحیص و تحقیق هذا الاحتمال و هو أن یکون المراد بهذه الرایات ثورة أبی مسلم الخراسانی علی الامویین، تلک الثورة التی مهدت لقیام الدولة العباسیه. و معه تکون هذه العلامة مما قد تحققت فی الخارج، و إن فصل بینها و بین الظهور زمان طویل. فان ذلک لا ینافی کونها علامة علیه، کما سبق.

خلاصه کلام اینکه: مرحوم صدر روایات رایات سود را بر عباسیان تطبیق میدهد و بعدِ تطبیقش، دو ترجیح ذکر می‌کند.

اما ترجیحات:

1- و یرجح هذا الاحتمال: ان شعار هذه الثورة کان هو السواد و بقی شعارا للعباسین بعدها

2- و یرجحه ایضا ماورد فی البحار عن رکاز بن أبی رکاز الواسطی، قال:

اَقبَّلَ رَجُلٌ رَأْسَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَمَسَّ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ثِيَابَهُ وَ قَالَ مَا رَأَيْتُ كَالْيَوْمِ أَشَدَّ بَيَاضاً وَ لَا أَحْسَنَ مِنْهَا فَقَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ هَذِهِ ثِيَابُ بِلَادِنَا وَ جِئْتُكَ مِنْهَا بِخَيْرٍ مِنْ هَذِهِ قَالَ فَقَالَ يَا مُعَتِّبُ اقْبِضْهَا مِنْهُ ثُمَّ خَرَجَ الرَّجُلُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع صَدَقَ الْوَصْفُ وَ قَرُبَ الْوَقْتُ هَذَا صَاحِبُ الرَّايَاتِ السُّودِ الَّذِي يَأْتِي بِهَا مِنْ خُرَاسَانَ ثُمَّ قَالَ يَا مُعَتِّبُ الْحَقْهُ فَسَلْهُ مَا اسْمُهُ ثُمَّ قَالَ إِنْ كَانَ عَبْدَ الرَّحْمَنِ فَهُوَ وَ اللَّهِ هُوَ قَالَ فَرَجَعَ مُعَتِّبٌ فَقَالَ قَالَ اسْمِي عَبْدُ الرَّحْمَنِ قَالَ فَلَمَّا وَلِيَ وُلْدُ الْعَبَّاسِ نَظَرْتُ إِلَيْهِ فَإِذَا هُوَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ أَبُو مُسْلِمٍ. [8]

 

دو اشکال بر دیدگاه دوم (تطبیق روایات رایات سود بر عباسیان)

سپس ایشان میفرمایند: هر چند دو اشکال بر این احتمال (تطبیق روایات رایات سود بر عباسیان) موجود است که در صورت حل دو اشکال، مانعی از تطبیق نمیباشد.

اما اشکال اول: چون مبنای ما التزام به رعایت تشدد سندی (سخت گیری در سند روایت) است بنابراین روایت مرجح مذکور از بحارالانوار به خاطر وجود مجاهیل، مشکل سندی دارد.

اشکال دوم: روایت مرجح با دو روایت دیگر از پیامبر(ص) تعارض دارد زیرا آن دو روایت (به خاطر عبارت فإن فيها خليفة الله المهدي و ارتباط نزدیک بین رایات سود و ظهور امام زمان  عجل الله تعالی فرجه الشریف قابل تطبیق بر عباسیان نمیباشد. علاوه بر اين كه ركاز واسطي مجهول است.

 

 اما دو روایت معارض:

روایت اول:

إذا رأيتم الرايات السود خرجت من قبل خراسان فأتوها ولو حبوا على الثلج، فإن فيها خليفة الله المهدي.

موقعى كه ديديد پرچمهای سياه از طرف خراسان خارج شدند خود را به آنها برسانيد حتی اگر با دست و سينه از روى برف برويد چون كه خليفه مهدى در ميان آنها است‏.

روایت دوم:

إنا أهل بيت اختار لنا الله الآخرة على الدنيا، وإن أهل بيتي سيلقون بعدي بلاء وتشريدا وتطريدا، حتى يأتي قوم من قبل المشرق معهم رايات سود. يسألون الحق فلا يعطونه. فيقاتلون فينصرون فيعطون ما سألوا فلا يقبلونه، حتى يدفعوا إلى رجل من أهل بيتي، فيملؤها قسطا كما ملؤوها جورا، فمن أدرك ذلك منكم فليأتهم ولو حبوا على الثلج، فإن فيها خليفة الله المهدي.[9]

ما خاندانى هستيم که خدا بجاى اين دنيا آخرت را براى ما برگزيده است وخاندان من پس از من گرفتار بلاها وآوارگي ها وبى خانمانيها خواهند شد تا آنکه طايفه اى از (طرف مشرق) پيدا شوند که پرچم هاى سياه با خود همراه دارند. آنان درخواست خير ونيکى مى نمايند ولى آن را به آنها نمى دهند از اين رو مى جنگند وپيروز مى شوند، وآنگاه آنچه را که آنان مى خواستند به آنان داده مى شود، ولى آن طايفه ديگر نمى پذيرند تا آنکه آن پرچم ها (ويا امارت وحکومت) را به مردى از خاندان من مى سپرند، وآنان زمين را از عدل وداد پر مى کنند، چنانکه قبلا از جور وستم پر شده بود. پس هر کس از شما آن روزگار را دريابد، بايد بسوى آنان بشتابد هر چند افتان وخيزان بر روى برف باشد. خليفه خدا حضرت مهدى عليه السلام در ميان آنهاست.

 

جواب از دو اشکال:

جواب اشکال اول:

مبنای ما (رعایت تشدد سندی) در جائی است که روایات جنبه پیشگوئی دارد، بنابراین چون روایت مذکور بحار الانوار اشاره به پیشگوئی و خبر از آینده ندارد پس عدم رعایت مبنا (تشدد سندی) مشکلی ندارد.

 

آیت الله طبسی: آیا واقعاً روایت بحارالانوار إخبار از آینده نیست؟

آیا عبارت صَدَقَ الْوَصْفُ وَ قَرُبَ الْوَقْتُ هَذَا صَاحِبُ الرَّايَاتِ السُّودِ الَّذِي يَأْتِي بِهَا مِنْ خُرَاسَانَ… اشاره به مستقبل ندارد؟ { مگر ایشان بگوید مستقبل دو نوع است: مستقبل محقق شده، مستقبل محقق نشده و منظور ما از إخبار آینده، مستقبلی است که هنوز اتفاق نیفتاده است.}

 

جواب اشکال دوم:

مرحوم صدر در رفع اشکال دوم می‌فرماید:

و أما المناقشة الثانیة: فالمعارضة بین الخبرین، فی الواقع، تنتج فشل الخبرین الاخیرین و سقوطهما عن قابلیة الاثبات التاریخی، و سیکتب البقاء عندئذ للخبر الذی نقلناه عن البحار.

فاننا عند دوران الامر بین صدق هذین الخبرین أو ذلک الخبر، بحیث یتعین الالتزام بکذب أحدهما… لابد و أن نحسب حساب القرا ئن المؤیدة لأحد الخبرین . [10]

مرحوم صدر شايد تعارض را بین دو روایت پیامبر(ص) می‌داند که نتیجه آن سقوط هردو روایت و اثبات روایت امام صادق علیه السلام  به نقل بحار الانوار است. اما دو روایت معارض:

روایت اول:

إذا رأيتم الرايات السود خرجت من قبل خراسان فأتوها ولو حبوا على الثلج، فإن فيها خليفة الله المهدي .[11]

روایت دوم:

إنا أهل بيت اختار لنا الله الآخرة على الدنيا، وإن أهل بيتي سيلقون بعدي بلاء وتشريدا وتطريدا، حتى يأتي قوم من قبل المشرق معهم رايات سود. يسألون الحق فلا يعطونه. فيقاتلون فينصرون فيعطون ما سألوا فلا يقبلونه،حتى يدفعوا إلى رجل من أهل بيتي، فيملؤها قسطا كما ملؤوها جورا، فمن أدرك ذلك منكم فليأتهم ولو حبوا على الثلج، فإنه المهدي .[12]

 

آیت الله طبسی: ولي هر چه تامل کردم تعارضی بین این دو روایت پیامبر (ص) نیافتم، بلکه هر دو روایت مثبتین، و یا لااقل اجمال و تفصیل است و یا بگوییم شايد منظور مرحوم صدر: تعارض بین این دو روایت نبوی با روایت امام صادق علیه السلام  به نقل بحارالانوار است که در این صورت طبق کلام خودشان تساقط هر دو (2 روایت نبوی با روایت امام صادق علیه السلام  ) است ولی چرا ایشان مُصِر بربقاء روایت بحار هستند؟

 

ایشان (مرحوم صدر) بعد از ادعای تساقط، دوباره خبر بحار را ترجیح داده و می‌گوید: این روایات احتمال جعل و وضع در آنها زیاد است چون عباسیان از این روایت ها سوء استفاده کرده‌اند.

 

آیت الله طبسی: پس «تعارضا و تساقطا» نیست؛ يعني نوبت به تعارض نمي‌رسد؛ چون دوران امر بين حجت و لا حجت است که در اینصورت نوبت به تعارض نمی‌رسد.

 

سپس مرحوم صدر مشکل سندی را شاهد دیگری برای جعلي بودن دو روایت نبوی می‌داند و استناد به نظر ابن حجر می‌کند، ایشان می‌فرماید:

والذی یدلنا علی وضع هذین الحدیثین، ما قاله صاحب الصواعق نفسه حین أوردهما .فقد أورد أولا قوله: أنا اهل بیت اختار الله لنا … الخ و علق علیه بقوله: و فی سنده مَن هو سَیء الحفظ مع اختلاطه فی آخر عمره. ثم أورد قوله:  إذا رایتم الرایات السود …الخ. ثم قال: و فی سنده ضعیف له مناکیر. و إنما أخرج له مسلم متابعة، و لا حجة فی هذا و الذی قبله، لو فرض أنهما صحیحان لمن زعم أن المهدی ثالث خلفاء بنی العباس .[13]

آیت الله طبسی: از مرحوم صدر تعجب می‌کنم که برای اثبات کلام خودشان استناد به کتاب الصواعق المحرقة في الرد على أهل الرفض و الضلال و الزندقة إبن حجر هيتمي می‌کند. ایشان حتی اسم کتابش اهانت و ناسزا به پيروان اهل بيت است و از شیعه تعبیر به زندقه (کافر) می‌کند.

ابن حجرِ ناصبی، نزداهل سنت و شیعه چقدر اعتبار دارد که ایشان به وی استناد می‌کند، با اینکه این دو روایت مضمون آن قوی است (خصوصاً روایت إنا أهل بيت اختار لنا الله الآخرة على الدنيا، وإن أهل بيتي سيلقون بعدي…).

منابع زیادی اين روایت را نقل کرده‌اند، اولین نويسنده ازشیعه که این روایت را نقل کرده محمد بن سلیمان قاضی ازعلمای قرن 3 (معاصر ابن حماد) در کتاب مناقب امیرالمومنین علیه السلام  است و بعد از او طبری شیعی نقل می‌کند.

صاحب صواعق میگوید: و فی سنده مَن هو سَیء الحفظ مع اختلاطه فی آخر عمره. در سند روایت کسانی هستند که محفوظاتشان قوی نیست و در آخر عمرشان هم حواس پرتی پیدا کرده‌اند.

آیا حواس پرتی شخصی در آخر عمر، معنایش این است که هرچه روایت نقل کرده زیر سوال برود؟ خود اهل سنّت هم از افرادی مثل سفیان بن عیينه که در آخر عمر حواس پرتی پیدا کرده بود روایت نقل می‌کنند در مورد سَیء الحفظ هم می‌گویند اگر از کتاب (نه از حفظ) بخواند اشکالی ندارد. کم حافظه ممکن است اشتباه نقل کند ولی آیا نقلش دلیل بر وضع است؟

 

در مورد روایت دوم می‌گوید:

روایت دوم، به خاطر وجود شخصی که «مناكير» منکرات نقل می‌کند سند آن مشکل دارد! ابن حجر راوی را ضعیف می‌داند چون مرویات او منکرات است. آیا واقعاً منکرات دلیل ضعف است؟ (منظور از منکر چیست؟ منکر به کسی گویند که فضائل اهل بیت را نقل می‌کند، مقام علی علیه السلام  را مطابق حقیقت تبیین کند). اینان روایاتی مثل روایت ذیل را منکر می‌دانند:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي مَرَضِهِ الَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ ادْعُوا لِي خَلِيلِي فَأَرْسَلَتَا إِلَى أَبَوَيْهِمَا فَلَمَّا رَآهُمَا أَعْرَضَ بِوَجْهِهِ عَنْهُمَا ثُمَّ قَالَ ادْعُوا لِي خَلِيلِي فَأَرْسَلَتَا إِلَى عَلِيٍّ ع فَلَمَّا جَاءَ أَكَبَّ عَلَيْهِ فَلَمْ يَزَلْ يُحَدِّثُهُ وَ يُحَدِّثُهُ فَلَمَّا خَرَجَ لَقِيَاهُ فَقَالا لَهُ مَا حَدَّثَكَ قَالَ حَدَّثَنِي بِبَابٍ يُفْتَحُ لَهُ أَلْفُ بَابٍ كُلُّ بَابٍ يَفْتَحُ أَلْفَ بَابٍ. [14]

رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در بيمارىِ مرگ خود كه در آن وفات كرد، فرمود: دوستم را براى من حاضر كنيد، آن دو زن به دنبال پدرشان (ابو بكر و عمر) فرستادند، چون رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به آنها نگاه كرد رو از آنها برگردانيد و باز فرمود: دوستم را برايم حاضر كنيد، دنبال على علیه السلام فرستادند و چون او را ديد به او متوجه گرديد و به او حديث گفت و چون على از حضور پيغمبر صلی الله علیه وآله وسلم بيرون آمد آن دو نفر او را ملاقات كردند و پرسيدند كه دوستت به تو چه گفت؟ فرمود: به من هزار باب (علم)گفت كه از هر بابى هزار باب گشوده می شود.

 

و یا اینکه قائلند يونس بن خباب منکرات می‌گوید، چون ناقل روایتی است که پیامبر(ص) فرمود: وقتی میّت را در قبر می‌گذارند؛ سُئل عن ولیه مَن ولیک فان قال عَلی نجا.[15]

آیت الله طبسی: از مرحوم صدر تعجب می‌کنم (باتعلّق زیاد ایشان به اهل بیت) زیرا دو حدیثی که مربوط به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و دارای قوت متن است با استناد به حرف ابن حجر ناصبی کنار می‌گذارد.

از طرفی ابن حجر دو روایت را ضعیف می‌داند (نه موضوع) و ضعیف اعم است. ممکن است چند روایت ضعیف به حد استفاضه برسد که دیگر نیاز به بررسی سندی نداشته، و یا به حد تواتر که موجب علم و یقین می‌شود.

 

سپس مرحوم صدر میفرماید: ولم یطعن ابن حجر فی هذین الحدیثین، من روایة کونهما دالین علی وجود المهدی المنتظر عجل الله تعالی فرجه الشریف فانه اورد الکثیر من هذه الاخبار مویدا غیر طاعن فیها. و انما طعن فیها لکونهما ضعیفین حفظا لموضوعیة البحث (این سنخ روایات از روایاتی است که عباسيان جعل کرده اند).

نتیجه: بالأخره نتیجه ای که مرحوم صدر درمورد رایات سود میگیرد: و علیه فالمظنون أن المراد بالرایات السود، رایات أبی مسلم الخراسانی، فانها بدأت من خراسان، واتجهت إلی بغداد بأعلامها السود الخفاقة … هر چند احتمالی را ذکرمی کند که آن را قابل اثبات نمی‌داند:

ولا یبقی فی مقابل هذا الظن إلا احتمال أن یکون المراد بالرایات السود، رایات اخری تخرج من خراسان فی مستقبل الدهر، لا یکون بینها و بین الظهور، ألاالقلیل. إلاأن هذا الاحتمال مما لایمکن إثباته بدلیل. (نمی توانیم این احتمال را اثبات کنیم چون آن طرف مقابل آن ظن متاخم به علم است)

و علی أی حال، فقد أصبحت أحادیث الرایات السود من أخبار علائم الظهور، وفیها اشارة لدولة العباسین، و أن انتفی القرب الزمنی بینهما.

همین مطلب را ایشان دوباره در (ص 502) تکرار می‌کند که: وقد سبق أن تکلمنا عن مفهومها و حددناه بثورة أبی مسلم الخراسانی.

پس مرحوم صدر رایات سود را حمل بر ابو مسلم خراسانی و قیام عباسیان کرده‌اند. (البته نه از روی قطع بلکه به عنوان ظنی که مقابلش احتمال ضعیف است) سپس ایشان روایاتی در این زمینه و روایاتی که احتمال معارضه با نظریه خودشان دارد بیان می‌کند.

 

یک روایت معارض با دیدگاه دوم

عمده روایتی که احتمال معارضه دارد (عدم تطبیق رایات سود بر ابو مسلم و قیام عباسیان) روایت شیخ طوسی در الغیبة است:

الْفَضْلُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ أَحْمَدَ السَّمَّاكِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْهَاشِمِيِّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَانِئٍ عَنْ نُعَيْمِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ سَعِيدٍ عَنْ أَبِي عُثْمَانَ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:

 تَنْزِلُ الرَّايَاتُ السُّودُ الَّتِي تَخْرُجُ مِنْ خُرَاسَانَ إِلَى الْكُوفَةِ فَإِذَا ظَهَرَ الْمَهْدِيُّ بُعِثَ إِلَيْهِ بِالْبَيْعَة .[16]

پرچمهای سیاهی از ناحیه خراسان بیرون می آید و به جانب کوفه به حرکت در می آید. پس چون مهدی  عجل الله تعالی فرجه الشریف ظاهر شود، اینان وی را دعوت به بیعت می کنند.

 

مرحوم صدر روایت شیخ طوسی را معارض تطبیق رایات سود بر ابو مسلم و قیام عباسیان می‌داند، چون مفاد این روایت قریب بودن ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف با رایات سود را می‌رساند، (در حالی که از زمان ابومسلم تا کنون فاصله زیادی گذشته است) هرچند دوباره می‌فرماید:

باتوجه به مبنای ما در رعایت تشدد سندی روایت مذکور به تنهائی نمی‌تواند اثبات چیزی نماید. بله! اگر فرض شود که روایت صحیح است دلالت می‌کند که رایات سود غیر از رایات ابو مسلم خراسانی است. (پایان کلام مرحوم صدر).

 

بررسی سندی روایت

روایت در معجم الاحادیث المهدی [17]آمده است و منابع زیادی از اهل سنت و شیعه نقل کرده‌اند.

از اهل سنت اولین كسي که نقل کرده، ابن حماد در كتاب فتن[18]، است و بعد از او عقد الدرر، عرف الوردي السيوطي، برهان المتقي،و نقل کرده‌اند. ازشیعه بعد از غیبت طوسی از فضل بن شاذان، خرائج، ملاحم ابن طاووس، إثبات الهداة و بشارة الاسلام نقل کرده‌اند.

کثرت نقل، مشکلی را حل نمی‌کند، سند شیخ طوسی این است:

 الفضل بن شاذان، عن محمد بن علي، عن عثمان بن أحمد السماك، عن إبراهيم بن عبد الله الهاشمي، عن إبراهيم بن هاني، عن نعيم بن حماد، عن سعيد، عن أبي عثمان، عن جابر، عن أبي جعفر عليه السلام.

 مصادر شیعه و سنت هردو به ابن حماد میرسد که مولِف و مولَف هردو نزد ما (آیت الله طبسی) مشکل دارد.

اگر از این اشکال سندی هم اغماض کنیم با مشکل اساسی دیگری برخورد می‌کنیم، در سند، فضل بن شاذان از محمد بن علي از عثمان بن أحمد سماك روایت را نقل می‌کند، فضل متوفی 260 و عثمان بن أحمد سماك متوفی 344 است؛ این دو طبقه اشان به هم نمی‌خورد (فضل متقدم است). بعضی مثل ابن حجر عسقلانی گفته اند:  ابن سماک چند نفر از او روایت کرده اند یکی از آنها ابوعلی ابن شاذان است پس فضل ابن شاذان همان ابوعلی است که متوفی 426 است که وی هم نمی‌تواند از ابن سماک روایت نقل کند؛ پس سند خیلی روشن نیست.

توجه

 اگر به جز این روایت، روایت دیگری وجود نداشت، روایت مذکور قدرت معارضه با روایاتی که تطبیق بر ابومسلم مي‌شود، ندارد، هرچند ما روایات دیگری برخلاف تطبیق بر ابومسلم داریم. (البته در این زمینه تعدد روایات داریم «حد استفاضه» لذا در بررسی سندی سخت گیری نمی‌کنیم. و استفاضه در اصل خروج رایات سود است؛ و اما قرب و نزديك بودن رایات سود با زمان ظهور استفاضه ندارد.)

 


 

[1]رایات الهدی و الضلال فی عصر الظهور ص 70

[2]مولف در قرن چهارم (355) دوران عباسیان بوده است ایشان روایات را بر عباسیان تطبیق میدهد، پس بحث رایات سود بحث جدیدی نیست.

[3]إبن حجر الهيتمي کتاب خویش را الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة نام میگذارد و از شیعه تعبیر به زندقه (کافر) میکند (نعوذ بالله من العمي)

[4]معروف است جمله ممدوح فی الارض و ملعون فی السماء در مورد ایشان است، و از شیعه کسی را ( جز در خاطرات محقق کرکی ) ندیدم ایشان را مدح کند. سید مرتضی میگوید اگربنا بود چشم ما برای اموی اشک بریزد برای تو اشک میریخت ( چون لعن بر امام علی(ع) را برداشت).

[5]تاریخ الغیبة الکبری، ص 453.

[6]بحارالانوار ج42 ص60 به بعد.

[7]ابی بن کعب غیر از کعب الاحبار است چون کعب ازنظر ما مردود و از نظر خود اهل سنت هم بعضا مشکل دارد ولی ابی بن کعب در نظر اهل سنت بخاطر صحابی بودن ودر نظر ما بخاطروثاقت مورد قبول است.

[8]بحارالانوار، ج‏47، ص 133

[9]معجم احاديث الامام المهدي، ج1، ص38.

[10]تاریخ الغیبة الکبری، ص 457

[11]معجم الاحادیث المهدی، ج2، ص 213

[12]معجم الاحادیث المهدی، ج2، ص 200

[13]تاریخ الغیبة الکبری ص 457

[14]بحارالانوار، ج‏22، ص 464 ح16 ( این روایت به مضامین دیگری هم امده است مثل قَالَ عَلَّمَنِي أَلْفَ بَابٍ يُفْتَحُ مِنْ كُلِّ بَابٍ أَلْفُ بَابٍ بحارالانوار، ج‏38، ص 33 ـ الكامل في الضعفاء، ج2، ص450، ترجمه حيي بن عبدالله مصري، شماره562

 [15]تهذيب التهذيب، ج11، ص384، شماره 749

[16]الغیبة طوسی ص336 // بحارالانوار، ج‏52، ص217

[17]ج 4 ص 309 .

[18]ج1، ص314، ح909 .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *