طبرسی از حذیم بن شریک روایت می‌کند:

چون امام سجّاد (ع) را همراه بانوان از کربلا آوردند و بیمار بود، زنان کوفه با گریبان‌های چاک به گریه و شیون پرداختند. مردان هم با آنان می‌گریستند.

زین العابدین (ع) با صدایی ضعیف و رنجور گفت: اینان بر ما گریه می‌کنند!؟ پس چه کسی ما را کشته است؟ زینب دختر علی (ع) مردم را به سکوت فرا خواند

 

 

 روی الطّبرسیّ:

عنْ حِذْيَمِ بْنِ شَرِيكٍ الْأَسَدِيِّ قَالَ: لَمَّا أَتَى عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ زَيْنُ الْعَابِدِينَ (ع) بِالنِّسْوَةِ مِنْ كَرْبَلَاءَ وَ كَانَ مَرِيضاً وَ إِذَا نِسَاءُ أَهْلِ الْكُوفَةِ يَنْتَدِبْنَ مُشَقَّقَاتِ الْجُيُوبِ وَ الرِّجَالُ مَعَهُنَّ يَبْكُونَ.

 فَقَالَ زَيْنُ الْعَابِدِينَ (ع) بِصَوْتٍ ضَئِيلٍ وَ قَدْ نَهَكَتْهُ الْعِلَّةُ-: إِنَّ هَؤُلَاءِ يَبْكُونَ عَلَيْنَا فَمَنْ قَتَلَنَا غَيْرَهُمْ؟ فَأَوْمَتْ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي‌طَالِبٍ (ع) إِلَى النَّاسِ بِالسُّكُوتِ.[1]


[1]– الاحتجاج: 303.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *