خوارزمی گوید:

سپس آن حضرت از جنگ ناتوان شد و سر جای خود ایستاد. هر یک از مردم که به طرف او می‌آمد (و او را در آن حال می‌دید) برمی‌گشت و خوش نداشت که دستش به خون او آغشته شود تا آن‌که مردی از طایفه‌ی کنده به نام مالک بن نسر آمد و با شمشیر بر سر مبارک او زد. حضرت خودی بر سر داشت. شمشیر، آن خود را شکافت و سرش پر از خون شد. حسین (ع) به وی گفت: هرگز مباد که با دست راستت آب و غذا بخوری!

خدا تو را با ستمگران محشور کند! کلاهخود را کنار انداخت و کلاهی پوشید و پارچه‌ای روی آن بست.

 

 

قال الخوارزمیّ:

ثمّ فَضَعُفَ عَنِ الْقِتَالِ فَوَقَفَ مکانه، فَكُلَّمَا أَتَاهُ رَجُلٌ من النّاس و انتهی إلیه انْصَرَفَ عَنْهُ و کره أَنْ يَلْقَى اللَّهَ بِدَمِهِ حَتَّى جَاءَهُ رَجُلٌ مِنْ كِنْدَةَ، يُقَالُ لَهُ: مَالِكُ بْنُ نسر فَضربه بالسّیف عَلَى رَأْسِهِ و کان علیه برنس فَقَطَعَ الْبُرْنُسَ وَ امْتَلَأَ الْبُرس دَماً، ففال له الحسین (ع): لَا أَكَلْتَ بِيَمِينِكَ وَ لَا شَرِبْتَ بِهَا وَ حَشَرَكَ اللَّهُ مَعَ الظَّالِمِينَ.‏ ثمّ ألقى البرنس و لبس قلنسوة و اعتمّ عليها و قد أعيی و تبلد.[1]


[1]– مقتل الحسین (ع) 2: 35، اللهوف: 172 مختصراً، الکامل فی التّاریخ 2: 570، انساب الاشراف 3: 203، تاریخ الطّبری 3: 331.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *