ابن جوزی به نقل از هشام بن محمّد نقل کرده است:

… امام حسین (ع) بازگشت، در حالی که طفلی را که از تشنگی می‌گریست روی دست گرفته بود. فرمود: ای گروه! اگر به من رحم نمی‌کنید، به این طفل ترحّم کنید. مردی از آنان تیری افکند و او را شهید کرد. حسین (ع) گریه می‌کرد و می‌گفت: خدایا! میان ما و این قوم که دعوتمان کردند تا یاری‌مان کنند ولی ما را کشتند، داوری کن. ندا آمد که: ای حسین! واگذار که در بهشت برای او دایه‌ای شیر دهنده است. حصین بن نمیر تیری افکند که بر لب‌های حضرت نشست و خون از لب‌های مبارکش جاری بود و او می‌گریست و می‌گفت: خدایا! از آنچه با من و برادرانم و فرزندانم و خانواده‌ام می‌کنند، به درگاهت شکایت می‌کنم.

 

 

 قال ابن الجوزیّ نقلاً عن هشام بن محمّد:

… فالتفت الحسين فاذا بطفل له يبكي عطشا فأخذه على يده و قال يا قوم إن لم ترحموني فارحموا هذا الطفل؛ فرماه رجل منهم بسهم فذبحه، فجعل الحسين يبكي و يقول: اللّهمّ احكم بيننا و بين قوم دعونا لينصرونا فقتلونا، فنودي من الهوى دعه يا حسين فان له مرضعا في الجنّة؛ و رماه حصين بن تميم بسهم فوقع في شفتيه فجعل الدّم يسيل من شفتيه و هو يبكي و يقول اللّهمّ إنّي أشكو اليك ما يفعل بي و بأخوتي و ولدي و أهلي‏.[1]


[1]– تذکرة الخواص: 227، تاریخ الطّبری 3: 289 مختصراً، نفس المهموم:350.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *