سیّد بن طاووس گوید:
کسی جز دودمان حسین (ع) با او نمانده بود. علی اکبر (ع) که از زیباترین مردم بود بیرون آمد و از پدرش اذن میدان گرفت. آن حضرت هم اجازه داد. آنگاه به او نگریست، نگاه کسی که از او ناامید شده است. چشمانش را فرو افکند و گریست و فرمود: «خدایا شاهد باش! جوانی به سوی آنان میرود که شبیهترین مردم در خلقت و اخلاق و گفتار به پیامبر توست و هرگاه مشتاق دیدن پیامبرت میشدیم، به او نگاه میکردیم.» آنگاه فریاد کشید: «ای پسر سعد! خدا رشتهی خویشاوندیات را قطع کند، آنگونه که رحم مرا قطع کردی»
قال السّیّد بن طاووس:
فَلَمَّا لَمْ يَبْقَ مَعَهُ إلّا أَهْلِ بَيْتِهِ، خَرَجَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ (ع) -وَ كَانَ مِنْ أَصْبَحِ النَّاسِ وَجْهاً وَ أَحْسَنِهِمْ خُلُقاً- فَاسْتَأْذَنَ أَبَاهُ فِي الْقِتَالِ، فَأَذِنَ لَه.
ثُمَ نَظَرَ إِلَيْهِ نظرة آيِسٍ مِنْهُ وَ أَرْخَى (ع) عینیه عَيْنَهُ وَ بَكَى.
ثُمَّ قَالَ: «اللَّهُمَّ اشْهَدْ، فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ (ص)، وَ كُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِيِّكَ نَظَرْنَا إِلَيْهِ».
فَصَاحَ وَ قَالَ: «يَا ابْنَ سَعْدٍ قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَكَ كَمَا قَطَعْتَ رَحِمِي».[1]
[1]– اللهوف: 166، مثیر الاحزان: 68.