محمّد بن ابی طالب گوید:

حدیثی دیدم که ابن وهب، مسیحی بود. او و مادرش به دست امام حسین (ع) مسلمان شدند. در جنگ، 24 پیاده و 12 سواره را کشت، آن‌گاه اسیر شد. او را نزد عمر سعد بردند. گفت: سخت می‌جنگیدی! آن‌گاه دستور داد گردنش را زدند و سر او را به طرف لشکرگاه امام پرتاب کردند. مادرش آن سر را گرفت و بوسید. سپس آن را به طرف سپاه عمر سعد پرتاب کرد. به مردی خورد و او را کشت. پس از آن چوب خیمه را برداشت و حمله کرد و دو نفر را به هلاکت رساند. امام حسین (ع) به او فرمود: امّ وهب برگرد! تو و پسرت در بهشت همراه پیامبر خدایید. جهاد بر زنان نیست. او برگشت، در حالی که می‌گفت: خدایا! ناامیدم مکن. امام به او فرمود: امّ وهب! خدا امدیت را ناامید نمی‌کند.

 

 

قال محمّد بن أبی طالب:

و رأيت حدّيثا أنّ وهب هذا  كان نصرانيّاً، فأسلم [هو و أمّه] على يدي الحسين (ع) فقتل في المبارزة أربعة و عشرين رجلاً و اثني عشر فارساً، ثمّ أخذ أسيراً، فأتي به عمر بن سعد، فقال: ما أشدّ صولتك! ثمّ أمر فضربت عنقه، و رمي برأسه إلى عسكر الحسين (ع)، فأخذت أمّه الرّأس فقبّلته، ثمّ رمت بالرأس إلى عسكر ابن سعد فأصابت به رجلاً فقتلته، ثمّ شدّت بعمود الفسطاط فقتلت [به] رجلين.

فقال لها الحسين: ارجعي يا أمّ وهب، أنت و ابنك مع رسول الله (ص) فی الجنّة، فإنّ الجهاد مرفوع عن النّساء، فرجع و هي تقول: إلهي لا تقطع رجائي.

فقال لها الحسين (ع): لا يقطع الله رجاك يا أم وهب.[1]


[1]– تسلیة المجالس و زینة المجالس 2: 287، البحار 45: 17، العوالم 17: 261.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *