ابن اثیر گوید:
هانی بن عروه مریض شد. عبیدالله به عیادت او آمد. عمارة بن عبید به هانی گفت: نقشهی گروه ما کشتن اوست. خدا این فرصت را برای تو پیش آورده است. او را بکش. هانی گفت: دوست ندارم در خانهی من کشته شود. عبیدالله بیرون شد. چیزی نگذشت که شریک بن اعور بیمار شد. او نسبت به ابن زیاد و امیران دیگر زیاد خوبی کرده بود و هواداریاش نسبت به اهل بیت شدید بود.
قال ابن أثیر:
فَمَرِضَ هَانِئُ بْنُ عُرْوَةَ فَجَاءَ عُبَيْدُ اللَّهِ عَائِداً لَهُ، فَقَالَ لَهُ عُمَارَةُ بْنُ عُبَیْدِ السَّلُولِيُّ: إِنَّمَا جَمَاعَتُنَا وَ كَيْدُنَا قَتْلُ هَذَا الطَّاغِيَةِ فَقَدْ أَمْكَنَكَ اللَّهُ فَاقْتُلْهُ! فَقَالَ هَانِئٌ: مَا أُحِبُّ أَنْ يُقْتَلَ فِي دَارِي. فَخَرَجَ فَمَا مَكَثَ حَتَّى مَرِضَ شَرِيكُ بْنُ الْأَعْوَرِ، وَ كَانَ كَرِيمًا عَلَى ابْنِ زِيَادٍ وَ عَلَى غَيْرِهِ مِنَ الْأُمَرَاءِ، وَ كَانَ شَدِيدَ التَّشَيُّعِ.[1]
[1]– الکامل فی التاریخ 2: 537.